نرجس
 
   



خاطراتی سبز از یاد شهیدان

 

اگر من فرمانده ام می گویم نماز نخوان

در خاطره برادر ناصر علی بابایی آمده است: چند روزی به عملیات والفجر 10 مانده بود که به اتفاق حاج احمد و دو کرد عراقی که با منطقه آشنا بودند، برای شناسایی به عمق منطقه حلبچه رفتیم…پس از مدتی راهپیمایی در غاری دور از دید دشمن چند ساعتی را به استراحت پرداختیم با تاریکی هوا حرکت کردیم. (آن دو کرد) زیاد مورد اطمینان نبودند اما در حد یک بلدچی بایستی از آنها استفاده می کردیم… خود را فرمانده ما می دانستند. به هر حال از نقطه حساس منطقه که بین دشمن بود عبور کردیم و پشت سر آنان رسیدیم. صدای کش کش پاها و صحبت آنان (دو کرد عراقی) نه تنها نماز من بلکه هر صدایی را تحت الشعاع قرار می داد. به محض اینکه متوجه نماز خواندن من شدند، شروع به نق زدن کردند که حالا چه وقت نماز خواندن است. من که حرف او را بی اساس می دیدم، گوشم بدهکار نبود و نماز را ادامه دادم. یک مرتبه اسلحه خود را بر زمین کوبید و با صدای بلند گفت: مگر نمی گویم نماز نخوان. دشمن متوجه می شود چرا گوش نمی کنی؟! اگر من فرمانده ام می گویم نماز نخوان. من نماز را تمام کردم و دستور فرمانده عراقی را اطاعت نکردم.(1)

اگر مثل آنها نباشم، فرمانده عادلی نیستم

در خاطره ای از حجت الاسلام بختیاری نقل شده است: روزی او (قائم مقام لشکر پنج خراسان، شهید چراغچی) را دیدم در حالی که لباسهایی کهنه به تن و پوتینهایی رنگ و رو رفته به پا داشت. درست در هیئت یک بسیجی در سنگری دور افتاده. بعدها در غیاب او برای نیروها سخنرانی کردم و از منش و افتادگی اش قدری تعریف کردم و گفتم: این از عظمت و اخلاص یک فرمانده و سردار است که مانند نیروهای زیر دستش لباس بپوشد. نمی دانم چه جور خبر به او رسیده بود که به من گفت: حاج آقا، بهتر بود از این موضع عبور می کردید و چیزی راجع به من نمی گفتید.

گفتم: برای من جالب بود که شما به عنوان یک فرمانده لایق، این لباس را بپوشید.

گفت: حاج آقا، علتش این است که گاهی اوقات سهمیه لباس وپوتین به همه نیروها نمی رسد. آنها لباسهای کهنه می پوشند. دیدم اگر مثل آنها نباشم، فرمانده عادلی نیستم.(2)

جارو کردن فرمانده

در خاطره ای از برادر مصباحی آمده است: جلسه فرماندهان در قرارگاه و تیپ برگزار شده بود. همه آمده بودند جز آقا ولی (اللّه چراغعلی قائم مقام لشکر پنج نصر خراسان) سابقه نداشت آقا ولی بدقولی و یا تأخیر داشته باشد. جلسه بدون ایشان هم برگزار نمی شد. پرس و جو کردیم. آقا ولی را در اقامتگاه بسیجیان در منتهی الیه قرارگاه یافتیم. داشت زمین قرارگاه و محیط خوابگاه بسیجی ها را جارو می کرد تا وقتی بسیجی ها از راه رسیدند، محیطی پاکیزه داشته باشند. و آنقدر سرگرم اینکار شده بود که گذشت زمان را احساس نکرده بود.(3)

به روی چشم، امشب می آیم

یکی از برادران سپاه نقل کرده است. شهید اسماعیل دقایقی ـ فرمانده دلاور لشکر بدر ـ شبها با استفاده از تاریکی به چادرهای بچه های بسیجی سر می زد و آنها را نظافت می کرد. از بس خاکی می گشت، اگر کسی به لشکر بدر می آمد، نمی توانست تشخیص بدهد فرمانده این لشکر کیست. یکبار یکی از بچه ها که اسماعیل را نمی شناخت و فکر می کرد نیروی خدماتی است، به او گفته بود: چرا نیامدی چادرمان را نظافت کنی؟ و او جواب داده بود: به روی چشم، امشب می آیم.(4)

من کاری نکرده ام

در روایت برادر آینه ساز آمده است: در سال 64 به من مأموریت داده شد تا مقداری وسایل را به قرارگاه رعد ببرم و تحویل سرهنگ بابایی بدهم. تا آن زمان من و دوستانم سرهنگ بابایی را ندیده بودیم… ساعتهای آخر شب بود که به قرارگاه رعد رسیدیم. با ورودمان به قرارگاه، برادری را که لباس بسیجی به تن داشت و سرش را هم ماشین کرده بود، دیدیم. او ضمن خوش آمد گویی از ما پرسید: شام خورده اید؟ گفتم: خیر.

بی درنگ برای ما سفره پهن کرد و ما مشغول خوردن شدیم. او ایستاده بود و منتظر ما بود تا اگر ما چیزی خواستیم، تهیه کند. همسفران من چند بار دستور آوردن آب و نان دادند و او با نهایت احترام دستورات ما را انجام داد. پس از خوردن غذا، آن بسیجی سفره را جمع کرد، سپس رفت و طولی نکشید که دیدم تعداد زیادی پتو روی دوشش گذاشته و وارد سوله شد. هنگام خواب از آن بسیجی پرسیدم که چگونه بایستی خودمان را به سرهنگ بابایی معرفی کنیم. او گفت: حالا که دیر وقت است، اگر صبح بپرسید، به شما معرفی می کنند.

صبح زود پس از صرف صبحانه آدرس سرهنگ بابایی را گرفتیم…من به همراه دوستانم وارد اتاق شدیم، همان بسیجی دیشبی را دیدیم. از او پرسیدیم: جناب سرهنگ بابایی کجا هستند؟

او گفت: بفرمایید.

ما که متوجه نشده بودیم که او چه می گوید…، دوباره حرفمان را تکرار کردیم. بسیجی در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت: بفرمایید، خودم هستم. باورمان نمی شد که ایشان سرهنگ بابایی باشند. به یاد دستورهای شب پیش افتادیم و شرمنده شدیم. ابتدا حرف را با عذرخواهی شروع کردیم و از حرکت دیشبمان پوزش خواستیم. ایشان از عذرخواهی ما ناراحت شدند و گفتند: برادر، من کاری نکرده ام، این وظیفه من بوده است. شما همه خدمتگزاران اسلام هستید.(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-08-14] [ 09:06:00 ق.ظ ]




همسانی زن و مرد در بهره مندی از ارزشهای اسلامی

 

حضرت آیة اللّه جوادی آملی

زن در سیرت و سنت در پرتو آموزه های اسلام سخن به میان آمد و برای تبیین این حقیقت در مرحله نخست از هستی شناسی زن در نظام هستی بحث شد و از آیات قرآن استفاده شد که از نظر هستی شناختی زن و مرد از هستی همسان برخوردارند، هر دو انسانند، هر دو مخاطب خدا هستند. هر دو دعوت به کمال شدند. هر دو قابلیت کمال را دارند و به لحاظ انسانی بین آنها تفاوتی نیست. تنها تفاوت در بدن است که یکی مذکر و دیگری مؤنث شده است و هیچ کدام از ذکورت و انوثت نه شرط تکامل است و نه مانع تکامل، زیرا آن چه تکامل پیدا می کند روح است و روح به لحاظ مجرد بودن ذکورت و انوثت را با خود ندارد.

نیز از همسانی آنها در کسب فضائل سخن به میان می آید و در پایان به برخی از زنان و مردان نمونه که به کمال نائل آمده اند اشاره شده است.

در آموزه های اسلامی ارزشهای انسانی که ملاک سنجش انسانهاست برای زن و مرد به طور یکسان ترسیم شده است. چون خاستگاه ارزشها و فضائل، نفس و روح انسان است نه جسم او، و زن و مرد در نفس و روح تفاوت ندارند.

آیاتی که علم و جهل، ایمان و کفر، عزّت و ذلت، سعادت و شقاوت، فضیلت و رذیلت، حق و باطل، صدق و کذب، تقوا و فجور، اطاعت و عصیان، انقیاد و تمرّد، غیبت و عدم غیبت، امانت و خیانت و مانند آن را مسائل ارزشی و ضد ارزشی می داند و هیچ یک از اوصاف نیز نه مذکر است و نه مؤنث، به این معنا که بدن انسان مسلمان یا کافر، عالم یا جاهل، متقی یا فاجر، صادق یاکاذب نیست. و به عبارت دیگر اگر در مسائل علمی و مسائل عملی که ملاک و معیار ارزش است هیچ سخنی از مذکر و مؤنث نبود، یقیناً موصوف آنها یعنی روح نیز مذکر و مؤنث نخواهد بود.

مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می فرماید: مشاهده و تجربه حکم می کند که زن و مرد دو فرد از نوع واحد هستند یعنی دو فرد انسانی، زیرا تمام آنچه در مردان آشکار است در زنان نیز پیداست. بروز آثار یک نوع نشان دهنده تحقق خارجی آن نوع است بلی در میان این دو صنف آثار مشترک، شدت و ضعف وجود دارد ولی این تفاوت سبب بطلان حقیقت نوع دو قوّه نیست. از این جا روشن می شود که کمالات نوعی که برای یک صنف میسور است برای صنف دیگر نیز دست یافتنی است.

مانند کمالاتی که با ایمان و اطاعت الهی برای هر دو صنف قابل تحصیل است یکی از جامع ترین سخنان که آن را بیان می کند این آیه است: «انّی لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض؛(1) من عمل هیچ عمل کننده ای را چه زن و چه مرد تضییع نمی کنم».(2)

علاوه بر این در سوره مبارکه احزاب نیز این حقیقت به صورت تفصیلی تبیین می شود و ویژگیهای اساسی زن و مرد را از جهت معنوی در کنار یکدیگر و همچون دو کفه یک ترازو قرار می دهد و برای هر دو پاداشی یکسان بدون کمترین تفاوت در نظر می گیرد و از نظر روح انسانی آنها را از هم جدا نمی سازد و به عبارت دیگر: در این سوره سخنی جامع و پرمحتوا درباره همه زنان و مردان و صفات برجسته آنها بیان شده است و اوصاف اعتقادی و اخلاقی وعملی و همچنین پاداش عظیم آنها را یکسان تبیین کرده است.

قرآن فرمود: «انّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم والحافظات و الذاکرین اللّه و الذاکرات اعدّ اللّه لهم مغفرة و اجراً عظیماً»(3)

مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان مؤمن و زنان مؤمن، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان با خشوع و زنان باخشوع، مردان انفاق گر و زنان انفاق کننده، مردان روزه گیرنده، و زنان روزه گیرنده، مردانی که دامن خود را از آلودگی به بی عفتی حفظ می کنند و زنانی که عفیف و پاکدامنند و مردانی که بسیار به یاد خدا هستند و زنانی که بسیار خدا را یاد می کنند. خدای سبحان برای آنها مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است.

مرحوم طبرسی در مجمع البیان می نویسد:

هنگامی که اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابیطالب، با شوهرش از حبشه برگشت به دیدن همسران پیامبر(ص) آمد یکی از سؤالاتی که مطرح کرد این بود! آیا چیزی از آیات قرآن درباره زنان نازل شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: نه! اسماء به خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد ای رسول خدا جنس زن گرفتار خسران و زیان است، پیامبر(ص) فرمود: چرا؟ عرض کرد: به خاطر این که در اسلام و قرآن فضیلتی درباره آن ها همانند مردان نیامده است. در این شرائط آیه فوق نازل شد.(4) و به آنها اطمینان داد که زن و مرد در پیشگاه خدا از نظر قرب و منزلت یکسانند مهم آن است که از نظر اعتقاد و عمل و اخلاق اسلامی از فضائل برخوردار باشند.

در این آیات ده وصف را برای زن و مرد ذکر می کند که بخشی از آنها مربوط به مراحل ایمان از قبیل اقرار به زبان، تصدیق به قلب و جنان و عمل به ارکان و بخشی از آن از کنترل زبان و شکم و شهوت جنسی که سه عامل سرنوشت ساز در زندگی و اخلاقی انسانی است و در قسمتی دیگر از مسأله حمایت از محرومان و ایستادگی در برابر حوادث سخت و سنگین یعنی صبر و سرانجام از عامل تداوم این صفات یعنی ذکر خدای متعال سخن به میان می آورد.و در پایان نیز می فرماید: خدای سبحان برای مردان و زنانی که این ویژگیها را داشته باشند مغفرت و اجر عظیم را فراهم ساخته است.

خدای سبحان نخست با آب مغفرت گناهان آنها را که موجب آلودگی روح و جان آنهاست می شوید، سپس پاداش عظیمی که عظمتش را جز او نمی داند در اختیار آنها قرار می دهد.

زندگی پاکیزه زن در گرو ایمان و عمل صالح

در آیات قرآن بر شخصیت انسانی زن تأکید و او را در ردیف مردان قرار می دهد و می فرماید: «من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیوة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ماکانوا یعملون»(5)

هر کس عمل صالح انجام دهد در حالی که مؤمن است خواه مرد یا زن به او حیات پاکیزه می دهیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند خواهیم داد.

در این آیه به صورت یک قانون کلی نتیجه اعمال صالح همراه با ایمان در این جهان از سویی حیات طیبه است یعنی تحقّق جامعه ای که از نظر مثبت قرین با آرامش و امنیت، رفاه، صلح، محبت، دوستی، تعاون و مفاهیم سازنده انسانی و از جهت منفی از نابسامانی ها و درد و رنجهایی که بر اثر استکبار و ظلم و طغیان و هواپرستی و انحصارطلبی به دور است و از سوی دیگر بر طبق بهترین اعمالشان به آنها پاداش خواهد داد.

در آیه با صراحت این حقیقت را بیان می کند و بیهوده گویانی را که در گذشته یا حال در شخصیت انسانی زن شک و تردید داشتند و یا برای آنها مقامی پایین تر از مقام انسانی مرد قائل بودند ساکت می کند و منطق اسلامی را به جهان انسانیت اعلام می کند که بر خلاف پندار کوته فکران، اسلام دین مردانه نیست به همان مقدار که به مردان بها می دهد به زنان نیز ارزش می بخشد.

نکته ای که در این جا شایان ذکر است آن است که گرچه مفسران برای حیات طیبه و زندگی پاکیزه تفسیرهای گوناگونی آورده اند از باب مثال برخی آن را به معنای روزی حلال و برخی به معنای قناعت و رضایت به سهم خود و برخی به رزق روزانه و برخی به عبادت توأم با روزی حلال و امثال آن گرفته اند اما مفهوم این واژه آن چنان وسیع است که همه این ها و غیر آنها را در بر می گیرد یعنی زندگی که از هر نظر از آلودگیها، ظلم ها، خیانت ها، عداوت ها، اسارت ها و ذلت ها و تجاوزها و استثمارها و مانند آن پاکیزه باشد.

زنان الگو در قرآن

با توجه به تساوی زن و مرد در کسب فضائل و ارزشها در آیات قرآن، با مطالعه در آیات الهی استفاده می شود که این کتاب الهی تنها به کلیات نپرداخته بلکه برای عینی کردن آموزه ها الگوهای انسانیت را نیز از بین زنان به بشریت معرفی کرده است.

قرآن داستانهایی را که نقل می کند و ملاک ارزشها را در شؤون گوناگون آن مشخص می کند، نوع مسائل ارزشی را در ضمن داستانهایی نقل می کند که نقش اول را زن به عهده دارد.

به عبارت دیگر: قرآن کریم هنگام سخن از فضائل اخلاقی و انسانی و یا نکوهش و تحذیر از رذایل اخلاقی، هم از مردان با فضیلت و ستوده یاد می کند و هم از زنان نمونه و اسوه نام می برد. زیرا انسان وارسته چه زن و چه مرد می تواند الگوی دیگر انسانها قرار گیرد یعنی مرد و زن خوب نمونه انسانهای خوبند و مرد و زن بد نمونه انسانهای بدند.

ابراهیم خلیل و ساره

حضرت ابراهیم(ع) از پیامبران اولواالعزم است که در سنین پیری فرشتگان به آن حضرت بشارت داشتن فرزندی آگاه و حلیم و بردبار را به او دادند چنان که همان بشارت را به همسرش ساره دادند.

فرشتگان به ابراهیم گفتند: «فبشرناه بغلام حلیم»(6) ما به ابراهیم بشارت دادیم به فرزندی بردبار، و در جای دیگر فرمود: «انا نبشرک بغلام علیم»(7) ما تو را به فرزند آگاه بشارت می دهیم. و ابراهیم فرمود: «ابشرتمونی علی ان مسّنی الکبر فبم تبشّرون»(8) آیا به من نوید می دهید در حالی که مرا پیری رسیده است. پس چه بشارتی به من می دهید. و به دنبال آن فرمود: «فبشرناک بالحق فلاتکن من القانطین قال و من یقنط من رحمة ربه الا الضّالون»(9) فرشتگان گفتند: تو را به حق بشارت دادیم، از مأیوسان مباش، گفت جز گمراهان چه کسی از رحمت پروردگار مأیوس می شود.

از آیات استفاده می شود که ابراهیم با این که به دوران پیری پا گذاشته بود اما فرشتگان به او گفتند: ناامید نباش زیرا بشارت فرشتگان با حق همراه است علاوه هیچ انسانی که به خدا باور دارد دچار یأس و ناامیدی نمی شود زیرا ناامیدی یعنی گمان ناتوانی خدا از حلّ مشکل و این یأس در حدّ کفر است و هیچ کس حق ندارد ناامید شود.

قرآن در بیان بشارت به همسر حضرت ابراهیم(ع) نیز گفتند: «و امرأته قائمة فضحکت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب»(10) یعنی هنگامی که فرشته ها با خلیل حق سخن می گفتند: همسر او نیز حضور داشت و ایستاده بود پس خندید و شادمان و خوشحال شد. پس مژده دادیم او را به اسحق و از پس اسحق یعقوب را، یعنی افزون بر فرزند اسحاق بشارت به یعقوب هم به او دادند.

انسانهای به کمال رسیده اند که فرشتگان بر آنها نازل و حقایقی را در اختیار آنها قرار می دهند از این رو از آیات فوق استفاده می شود که همسر ابراهیم همانند خود آن حضرت به کمالی نایل آمده است که قابلیت دریافت بشارت فرشتگان را دارد.

زنان مبارز با ستم فرعونی

در مبارزه با ستم هم مردان حضور دارند و هم زنان، اما در مبارزه با ستم فرعونی حضور زنان شگفت آور است، قرآن کریم از سه زن نام می برد که حضرت موسی را از کشته شدن حفظ و او را تربیت کرده اند. پرورش موسی(ع) به عهده مادر موسی و خواهر آن حضرت و زن فرعون بوده است. این سه زن با وضع سیاسی آن روز مبارزه کردند و برای حفظ حضرت موسی جان خود را به خطر انداختند.

وقتی مادر موسی طبق دستور وحی الهی فرزند خود را به دریا انداخت به خواهرش گفت: جعبه حامل موسی را تعقیب کند. همسر فرعون نیز به خود فرعون گفت: این کودک را نکشید شاید او به ما سودی رساند یا او را به فرزندی بگیریم. قرآن فرمود: «و اوحینا الی امّ موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیمّ(11)… و قالت لاخته قصّیه فبصرت به عن جنب و هم لایشعرون»(12) ما به مادر موسی الهام کردیم او را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی وی را در دریای نیل بیفکن…و مادر موسی به خواهرش گفت: وضع حال او را پیگیری کن، او نیز از دور ماجرا را تعقیب و مشاهده می کرد، در حالی که آنان بی خبر بودند، همسر فرعون نیز گفت: «قرّة عین لی ولک: لاتقتلوه عسی ان ینفعنا او نتخذه ولداً و هم لایشعرون؛(13) نور چشم من و توست او را نکشید شاید برای ما مفید باشد، یا او را به عنوان پسر خود برگزینیم و آنها نمی دانستند در زمان فرعون هز زن شیرده را تعقیب می کردند تا بدانند نوزاد او پسر است یا دختر که اگر پسر است او را به قتل برسانند اما با توجه به پیگیری خواهر موسی و پیشنهاد و معرفی یک زن شیرده به عنوان اجیر امری عادی نبوده بلکه قدم نهادن در عرصه خطر و روبرو شدن با مرگ بود. افزون بر آن که باردار شدن و مادر شدن مادر موسی مخفیانه بود. این پیشنهاد امری خطر ساز بود ولی انجام شد و پیشنهاد همسر فرعون نیز اعمال شد.

مریم و مقام ویژه او

حضرت مریم(ع) نیز یکی از زنانی است که در قرآن از مقام و عظمت و کرامت او سخن به میان آمده است، و او را الگوی انسانهای مؤمن معرفی می کند: «و مریم ابنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین»(14)

به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگاه داشت و ما از روح خود در او دمیدیم. او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود.

بر اساس آیات قرآن به لحاظ این که حضرت زکریا تکفّل حضرت مریم را بر عهده داشت استفاده می شود که هرگاه حضرت زکریا وارد محراب می شد، روزی خاصی نزد آن بانو می یافت و او می گفت:از نزد خداست که خدای سبحان آن روزی را بدون حساب به او اعطاء کرده است «کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً قال یا مریم انّی لک هذا قالت هو من عند اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب»(15) هرگاه زکریا در محراب بر او وارد می شد، نزد او نوعی خوراکی می یافت. گفت ای مریم، این از کجا برای تو آمده است؟ او گفت: این از جانب خداست و به هرکس بخواهد بی شمار روزی می دهد همچنین به استناد قرآن فرشتگان با مریم سخن می گفتند و سخنان او را می شنیدند، «و اذ قالت الملائکة یا مریم ان اللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین، یا مریم اقنتی لربّک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین.»(16)

فرشتگان به حضرت مریم خبر دادند که برگزیده و مطهره و از زنان ممتاز عالم هستی است و پیوسته به یاد خداست از این رو خدا به او فرمان داد برای خدا خضوع کن و در برابر او سجده داشته باش و با رکوع کنندگان رکوع کن. پس زن می تواند به مقامی نائل شود که با ملکوت عالم ارتباط برقرار کند و فرشتگان با او سخن بگویند.

آموزگار عفاف در بین مرد و زن

قرآن کریم در مقام معرفی انسان عفیف هم از مرد عفیف سخن می گوید و هم از زن عفیف یعنی هم مرد عفیف در صحنه تجلی کرده است و هم زن عفیف ظهور نموده است.

قرآن کریم حضرت یوسف را مظهر عفت در مردان و مریم را مظهر عفت در زنان معرّفی نموده است که هم یوسف مبتلا شد و بر اثر عفاف نجات پیدا کرد و هم مریم امتحان شد و در پرتو عفاف نجات یافت.

درباره آزمون حضرت یوسف هم می فرماید: «و لقد همّت به و هم بها لولا ان رای برهان ربّه»(17) آن زن مصری همت گماشت و همتش در حدّ تعقیب یوسف به فعلیت رسید ولی یوسف صدیق نه تنها مرتکب حرام نشد و نیز مقدمات حرام را فراهم نساخت بلکه قصد و همت و خیال گناه نکرد زیرا او را برهان ربّ دید و افترا زنندگان به یوسف نیز که یوسف را متهم کردند در نهایت اعتراف کردند که «الآن حصحص الحق انا راودته عن نفسه»(18) اکنون حق پدیدار گشت من از او کام خواستم و خدا نیز به نزاهت و طهارت یوسف شهادت داد و فرمود: نه تنها یوسف به طرف بدی نرفت، بلکه بدی نیز به طرف یوسف نرفت، «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء»(19) این گونه بدی و پلیدی رااز او برگردانیدیم قرآن می گوید: به گناه اجازه ندادیم به سراغ یوسف برود.

بنابراین حضرت یوسف الگوی عفاف و پاکدامنی برای انسانهاست حضرت مریم نیز از لحاظ ملکه عفاف یا همسطح یوسف صدیق است یا بالاتر از او. زیرا قرآن می فرماید: «قالت انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیاً»(20) یعنی نه تنها خودش میل ندارد بلکه آن فرشته را که به صورت بشر متمثل شده امر به معروف می کند و می گوید: اگر تو تقوا داری دست به این کار نزن در حالی که حضرت یوسف برهان ربّ دید و از اعمال همّت باز داشته شد.

نتیجه گیری:  از همسانی زن و مرد در بهره مندی از ارزشهای انسانی سخن به میان آمد و روشن شد زن و مرد هم قابلیت تکامل را به طور مساوی دارند و هم در عمل می توانند به فضائل و کمالات دست یابند. نمونه هایی نیز از زنان و مردان به کمال رسیده معرفی شده است تا نشان دهد که این همسانی در کسب فضائل تنها در تئوری نیست بلکه در مقام عمل نیز از دو صنف به این ارزشها نائل آمده اند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:05:00 ق.ظ ]




صله رحم در نهج البلاغه

در خطبه 23 نهج‌البلاغه اینگونه آمده است: «ایها الناس! انه لا یستغنی الرجل و ان كان ذا مال عن عترته، و دفاعهم عنه بایدیهم و السنتهم، و هم اعطی الناس حیطه من ورائه ، و المهم لشعثه، و اعطفهم علیه عند نازله اذا نزلت به. و لسان الصدق یجعله الله للمرء فی الناس، خیر له من المال یرثه غیره. و منها: الا لا یعدلن احدكم عن القرابه یری بها الخصاصه ان یسدها بالذی لا یزیده ان امسكه، و لا ینقصه ان اهلكه. و من یقبض یده عن عشیرته فانما تقبض منه عنهم ید واحده و تقبض منهم عنه اید كثیره؛ و من تلن حاشیته، یستدم من قومه الموده».

ای مردم! هیچ كس هر اندازه هم ثروتمند باشد، از خویشان (ایل و عشیره) خود و حمایت عملی و زبانی آن ها از خویش بی نیاز نیست. آنان بزرگ ترین گروهی هستند كه از انسان پشتیبانی می كنند و پراكندگی و پریشانی او را از بین می برند و در مصیبت ها و حوادثی كه برایش پیش می آید بیش از همه به او مهربان و دلسوزند. نام نیكی كه خداوند برای انسان در میان مردم پدید می آورد بهتر است از مال و ثروتی كه وی برای دیگران باقی می گذارد.

هان! مبادا از خویشاوند نیازمند خود روی برتابید و از دادن اندك مال به او، كه اگر ندهید چیزی بر ثروت شما نمی افزاید و اگر بدهید چیزی كم نمی شود، دریغ نكنید. هر كه از خویشان خود دست كشد، یك دست از آنان بازگرفته، اما دست های فراوانی از خود كنار زده است و آن كس كه با قوم و خویشان خود نرم خو و مهربان باشد، دوستی و محبت همیشگی آنان را به دست آورد.

 نفرین بر قطع کنندگان رحم

قطع رحم و ترك رسیدگى به خویشان و بستگان در اسلام سخت مورد نكوهش قرار گرفته است. خداوند تعالى كسانى را كه از خویشاوندان خود بریده، با آنان قطع رابطه مى‌كنند، در سه جاى قرآن مورد لعن و نفرین قرار داده است. از جمله در آیه‌اى مى‌فرماید: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ أُولئِكَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ»، اگر از فرمان خدا روى‌گردان شوید، آیا جز این انتظار مى‌رود كه در زمین فساد كنید و قطع رحم نمایید؟ آن‌ها كسانى هستند كه خداوند آنان را لعنت كرده است. امام صادق(ع) در ضمن بیان خود به نقل از پدرش فرمود: «پدرم حضرت سجّاد(ع) فرمود: «إِیَّاكَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنَّهُ وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فى‌ كِتابِ اللَّهِ فى ثَلاثِ مَواضِعَ»، از معاشرت و دوستى با كسى كه با بستگان خود قطع رابطه كرده بپرهیز، زیرا چنین كسى را در كتاب خدا (قرآن) در سه جا مورد لعن و نفرین یافته‌ام.

 آثار قطع صله رحم از دیدگاه اسلامی

اکنون پی‌آمدهای قطع رابطه را بیان می‌کنیم:

 لعنت پیامبر:

 شقاوت از این بیشتر که پیامبر مهربانی‌ها کسی را لعن کند و کسی که مورد لعن پیامبر(ص) واقع شود قطعاً از رحمت الهی بی‌نصیب خواهد ماند. رسول اکرم (ص) می‌فرمایند: «ملعون است، ملعون است کسی که قطع رحم کند».

 خشم خداوند:

 فردی محضر پیامبر اکرم(ص) آمد و پرسید: «مبغوض‌ترین عمل‌ها نزد خداوند کدام است؟» حضرت فرمود: «مشرک بودن به خداوند». آن مرد پرسید: «بعد از آن کدام عمل است؟» حضرت جواب دادند: «کسی که با خویشاوندن خویش قطع رابطه کند».

این روایت هشدار بزرگی است برای کسانی که با خویشاوندانش قطع رابطه کردند.

 احساس نکردن بوی بهشت:

 هر کس قطع رحم کند علاوه بر آن‌که داخل بهشت نمی‌شود، حتی بویش را نیز احساس نمی‌کند و این یکی از بزرگ‌ترین خطرهاست که انسان را تهدید می‌کند.

امام صادق (ع) می‌فرمایند: «خداوند بهشت را آفرید، آن‌گاه آن را پاکیزه کرد و بویش را معطر کرد و همانا بوی بهشت از فاصله دو هزار سال به مشام می رسد و کسی عاق والدین و قاطع رحم باشد، بوی بهشت را احساس نمی‌کند».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:03:00 ق.ظ ]




 

صله رحم حتی با یک سلام

این تفکر که صله رحم حتماً باید با غذا همراه باشد، اگر نباشد آبروریزی است، کاملا اشتباه است. دین مقدس اسلام، دایره صله رحم را خیلی وسیع‌تر و ساده‌تر از این‌ها به ما بیان کرده است. مخصوصاً امروزه که با یک تلفن کردن یا فرستادن پیامک از حال هم‌دیگر می‌توانیم آگاه شویم.

امام صادق(ع) می‌فرمایند: «همانا صله رحم و نیکی کردن، حساب را آسان ساخته، از گناه نگاه می‌دارد. پس صله رحم کرده، به برادران‌تان نیکی کنید، اگرچه به سلامی نیکو و جواب سلام دادن باشد.»؛ در جایی دیگر می‌فرمایند: «صله رحم کن، اگر جه با شربت آبی باشد».

این روایت شریف، ساده برگزار کردن صله رحم را به ما سفارش می‌کند؛ چراکه هر چه دید و بازدیدها ساده‌تر و بدون تشریفات باشد، همان اندازه میهمانی‌ها بیشتر می‌شود و صفا و صمیمیت را به ارمغان می‌آورد.

 برکات صله رحم از نگاه اسلام

صله رحم آثار و فواید ارزنده‌اى براى انسان در بر دارد كه در این‌جا به برخى از آن‌ها اشاره مى‌كنیم:

1- طول عمر: یكى از مهم‌ترین آثار صله رحم، طولانى‌شدن عمر است. امام رضا علیه السلام در این‌باره فرمود: «یَكُونُ الرَّجُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَكُونُ قَدْ بَقِىَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُ سِنینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلاثینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ»، چه بسا مردى كه تنها سه سال از عمرش باقى مانده است، امّا خدا به خاطر صله رحم، باقى‌مانده عمرش را به سى سال مى‌رساند و خدا آنچه را مى‌خواهد، انجام مى‌دهد. شخصى به نام مَیسِر از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «اى مَیسر! گمان مى‌كنم به خویشان خود نیكى مى‌كنى؟» گفتم: «آرى فدایت شوم! من در نوجوانى در بازار كار مى‌كردم و دو درهم مزد مى‌گرفتم، یك درهم آن را به عمّه‌ام و درهم دیگر را به خاله‌ام مى‌دادم»، آن‌گاه امام فرمود: «به خدا سوگند تا كنون دو بار مرگت فرا رسیده، ولى به خاطر صله رحم به تأخیر افتاده است».

2- فراوانى روزى: حضرت سجّاد(ع) فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَمُدَّ اللَّهُ فى عُمْرِهِ وَ أَنْ یَبْسُطَ لَهُ فى رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ»، هر كس دوست دارد، خدا عمرش را طولانى و روزى‌اش را افزایش دهد، باید صله رحم كند.

3- حسن خلق: امام صادق(ع) فرمود: «صِلَةُ الْأَرْحامِ تُحْسِنُ الْخُلْقَ»، رسیدگى به خویشان، اخلاق را نیكو مى‌كند.

4- پاكى اعمال و دفع بلا: امام باقر(ع) فرمود: «صِلَةُ الْأَرْحامِ تُزَكِّى الْأَعْمالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى‌»، رسیدگى به خویشان، اعمال را پاك مى‌كند و بلا را دور مى‌سازد.

مى‌توان گفت كه بزرگ‌ترین مرتبه صله رحم، رسیدگى جانى به خویشان است و آن در جایى است كه جان یكى از بستگان انسان در خطر باشد كه در این صورت وى باید تا پاى جان بایستد و از خویشاوندان خود، در چارچوب اسلام و معیارهاى مكتبى، دفاع كند، تا ضرر را از او دفع نماید.

 5- آسانى حساب: امام صادق(ع) فرمود: «صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ تَقى مَصارِعَ السُّوءِ»، رسیدگى به خویشان حساب روز قیامت را آسان كرده و از مرگ بد جلوگیرى مى‌كند.

 6- آبادى شهرها: امام صادق(ع) فرمود: «صِلَةُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرانِ الدِّیارَ»، صله رحم و خوش‌رفتارى با همسایه شهرها را آباد مى‌كند.

 

 صله رحم در قرآن

 در نخستین آیه سوره نسأ اینگونه آمده است: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیباً»؛ و از خدایی بپرهیزید که (همگی به عظمت او معترفید، و) هنگامی که چیزی از یکدیگر می‌خواهید، نام او را می‌برید ( و نیز) از (قطع رابطه با) خویشاوندان خود بپرهیزید، زیرا خداوند مراقب شماست.

«قطع» صله‌رحم موجب ناخشنودی حق‌تعالی و دوری از رحمت او خواهد بود، که در این رابطه در آیه 22 و 23 سوره محمد اینگونه آمده است: «فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکمْ أُولئِک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ»؛ و پیوند خویشاوندانشان را بگسلید. اینان کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده.

قرآن مجید در آیات انفاق، رسیدگى به اقوام و ارحام را بر دیگران مقدم نموده، و سپس از یتیم و مسكین و فقیر و مانده از راه و ورشكسته نام برده به عنوان نمونه، در آیه 177 سوره بقره اینگونه آمده است: «و آتى المال على حبِّه ذوى القربى و الیتامى و المساكین و ابن السَّبیل و السائلین و فى الرِّقابِ»؛ و مال خود را با آن که دوستش دارد به خویشاوندان نیازمند و یتیمان و درماندگان و به راه مانده و مستمندان و براتی آزادی دربندماندگان ببخشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]




روایت در مورد حیا
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-08-09] [ 09:45:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم