نرجس
 
   



چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
اشكم شبیه خون جگر شد نیامدی
گفتم غروب جمعه تو از راه می رسی
عمرم در این قرار به سر شد نیامدی
تا خواستم به جاده ی وصل تو رو كنم
غفلت مرا رفیق سفر شد نیامدی
در مسجدیم و طاعت این ماه شغل ماست
بی قبله هر نماز به سر شد نیامدی
این نفس بد مرام مرا خوار و زار كرد
روز و شبم به لغو سپر شد نیامدی
رسوایی گدای تو از حد گذشته است
عمرم به هر گناه هدر شد نیامدی
از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدی
دیدی دلم به راه دگر شد نیامدی
خسران زده كسی ست كه از یار غافل است
بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی
از ما كه منفعت نرسیده برای تو
هر چه ز ما رسیده ضرر شد نیامدی
گفتیم لا اقل سر افطار می رسی
دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
[سه شنبه 1394-04-16] [ 08:29:00 ق.ظ ]




لذت اشک مناجات سحر، مشهود است
حال آشفته دل از دیده تر مشهود است
منتی نِه ز کرم، دست زمین خورده بگیر
همه جا سایه لطف تو به سر مشهود است
راه خود را سحری جانب ما مایل کن
دست خالیِ گدا وقت گذر مشهود است
حال و روز من هجران زده دیدن دارد
حال دل سوخته از آه جگر مشهود است
هنر آن نیست نسوزی به میان آتش
بین خاکسترِ پروانه هنر مشهود است
هر که فانی نشود جام بقایش ندهند
مردیِ مرد به هنگام خطر مشهود است
من و تنهایی در قبر خودم می دانم
اوج بیچارگیم وقت سفر مشهود است

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




بیمار می شوم که پرستاری ام کنی
خود را زمین زدم که هواداری ام کنی
گوشم پر از نصیحت و حرف است ای رفیق
من آمدم که رفع گرفتاری ام کنی
گفتی تو سنگ دل شده ای خب شدم ولی
نزد تو آمدم که قلم کاری ام کنی
اصلاً مرا به چوب ادب بستنت چه بود؟
اصلاً که گفته بود فلک کاری ام کنی؟
نانی ز من بگیری و نانی دگر دهی
بر تو نیامده که دل آزاری ام کنی
رو دست خوردم از همه حتی ز دست خویش
کی خواستم که کاسب بازاری ام کنی
فریادم از قلیلی آب و طعام نیست
من جار می زنم که شبی جاری ام کنی
با من دوباره قصۀ شاه و گدا مخوان
حیف است صرف غصه ی تکراری ام کنی
من اختیار خویش به دست تو داده ام
حیف است وقف آتش اجباری ام کنی
فردا بیا و نامه ی ما را به آب ده
زآن پیش تر که مجرم طوماری ام کنی
اوقات خویش ز ناله ام اعلام می شوند
وقتش رسیده ساعت دیواری ام کنی
دعوای ما به قوت خود باقی است و باز
من بر همان سرم که سحر یاری ام کنی

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]




بـر گـوش دل از پیک خداونـد، پیام است
هنـگام قیـام است قیـام است قیـام است
غافل شدن از دوست حرام است حرام است
شعبان اگـر از دست شده، ماه صیام است
ظلمت ز میان رفته؛ مه رحمت و نور است
عالم همه جا بر همگان وادی طور است
خیزیـد کـه این ماه خداوند تعالی‌ست
خیزیـد کـه انـوار الهــی متجـلاست
عالم همه‌جا بزم وصال است وصال است
در دست خـدا سـاغـر لبریـز تـولّاست
پیوستـه نـدا بـر همـۀ خلـق رساند
تا جرعه‌ای از آن به خلایق بچشاند
هر چند که خواب است در این ماه، عبادت
بیــدار بمانیـد پـی کسبِ سعــادت
تـا زنـده شـود در دلتان باز، ارادت
این مـاه الهی‌ست؛ نبی داده شهادت
از خواب، گریـزان شـده بیدار بمانید
در محضر محبوب، «ابوحمزه» بخوانید
آیـد ز خـداونـد تعــالی خبـر این ماه
کز چار طرف نور بوَد جلوه‌گر، این ماه
غفلت ز خداوند، حرام است در این ماه
گردیده به ما هدیه، دعای سحر این ماه
نوشید شراب از خم جوشان محبت
تا انس بگیریـد به قرآن و به عترت
دارنـد محبّـان خـدا انجمـن این ماه
با هر نفسش روح ببخشد به تن این ماه
تبریک بگویید به هر مرد و زن این ماه
پروانه شـده دور جمال حسن این ماه
خوانید همه سورۀ فرقان و تبارک
گویید که میلاد حسن باد مبارک
از گلشن توحید، گل تازه بچینید
آیات خدا را بـه شب قدر ببینید
مانند علی بر سر سجادۀ طاعت
بیـدار بمانیـد کـه بیدار نشینید
ذکـر علی و آل، هـم‌آهنـگ بگیرید
از خون سر و روی علی رنگ بگیرید
رو سوی خدا کـرده ز شیطـان بگریزید
با نفس به هر خلوت و جلوت بستیزیـد
هر گاه که گردد ز عطش حنجرتان خشک
بـا یـاد حسین‌بـن‌علـی اشـک بریزیـد
آن کشته که خون گلویش خون خدا شد
سـر از بـدنش بـا دو لـب تشنه جدا شد
وقتـی کـه نشینید سـر سفـرۀ افطـار
سوزیـد همـه در غم آن طفل عـزادار
آن طفل که جان داد به ویرانه گرسنه
آن طفل که در سلسله گردیـد گرفتار
آن طفل که قوتش همه شب خون جگر بود
بـر روی دو دستش سـر خـونین پـدر بـود
وقتی به دهان دانـۀ خرمـا بگذارید
بـر آل پیمبر همگـی اشک ببـارید
آریـد همـه روی بـه دروازۀ کوفـه
از کوفی و ظلم و ستمش یاد بیارید
کوفی که ز سر تا به قدم بود تملق
خرما بـه عزیزان خـدا داد تصـدق
فریاد! که در کوفه و در شام چه کردند
با عترت پیغمبـر اسـلام چـه کردند
بـا عتـرت قـرآن و نـوامیس الهـی
یا فاطمـه! در گردش ایام چه کردند
باید کـه بسوزیـم و بسـوزد همـه عـالم
ریزد همه شب خون دل از دیدۀ «میثم»

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
 [ 08:26:00 ق.ظ ]




ماه خدا رسید ولی تو نیامدی
وقت دعا رسید ولی تو نیامدی
ماه از تو ،سفره از تو ،خدایی شدن ز تو
لطفت به ما رسید ولی تو نیامدی
سلطانی و مقربیِ سائلان ز تو ست
شاها گدا رسید ولی تو نیامدی
از دستِ دوری از قدم سست ،عاشقت.
….تا ناکجا رسید ولی تو نیامدی
دل مرده ایم و در ظلمات گنه اسیر
آب بقا رسید ولی تو نیامدی
مهر طبیب و لذت درمان برابر است
دارالشفا رسید ولی تو نیامدی
سر قرار سحرهای ارک مان آقا
هر آشنا رسید ولی تو نیامدی
مست شهادتیم که عطر حضورتان
از لاله ها رسید ولی تو نیامدی
سال امام هادی و انوار جدتان
از سامرا رسید ولی تو نیامدی
از افتتاح و زمزمه ی یا حسین مان
تا کربلا رسید ولی تو نیامدی

موضوعات: آیات وروایات  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم