از تماس تازیانه ها هر تنی آزرده بود.صحنه عباس را اگر میدیدبی شک مرده بود.از همان ساعت که سقا رفته سمت علقمه .حال زینب مثل زن هایی برادرمرده بود.خواست داغوش خود گیرد حسینش را نشد.
بس که تیر ونیزه بر جسم حسینش خورده بود.فکر میکردندنفرین کرده در حالی که او دستهایش را برای شکر بالا برده بود…..
موضوعات: درد دل
لینک ثابت