نرجس
 
   



آیا حکمت‌های دیگری هم درباره این امتحان الهی عنوان شده است؟

مرحوم شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع موضوعی را در این رابطه عنوان کرده است. در جلد اول این کتاب بابی نوشته شده که علت امتحان‌هایی که خداوند از برخی از بندگان خود از جمله حضرت یعقوب علیه السلام می‌گیرد، مورد بررسی قرار گرفته است. چون می‌دانیم که حضرت یعقوب علیه السلام، از فرزند خود دور شد، آن هم فرزندی که نه تنها شایسته بود و آن حضرت مهر پدری نسبت به او داشت، بلکه آن فرزند یکی از برترین و شایسته‌ترین بندگان خدا بود.

این روایت مستند و صحیح است که از ابوحمزه ثمالی نقل شده است. ابوحمزه می‌گوید که همراه امام زین‌العابدین علیه السلام بودم. آن حضرت خادمی به نام سکینه داشتند که او را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند: هر نیازمندی که به در خانه آمد او را محروم و بدون نعمت برنگردان و هرچه که امکان هست به او کمک کن. ابوحمزه سؤال می‌کند: «هر کسی که به در خانه می‌آید و اظهار نیاز می‌کند شاید نیازمند نباشد و شاید این گونه حق محرومین ضایع شود!» امام زین‌العابدین علیه السلام تأکید می‌کنند که: «هیچ نیازمندی را نباید از در خانه محروم کرد تا ابتلا و امتحانی که برای حضرت یعقوب علیه السلام صورت گرفت، برای خاندان اهل‌بیت علیهم‌السلام هم اتفاق نیفتد.»

ابوحمزه می‌گوید: «آن چه ابتلایی بود؟» امام زین‌العابدین فرمودند: «حضرت یعقوب علیه السلام همیشه فقرا را اطعام می‌کرد. روزی فقیری به او مراجعه می‌کند. خانواده آن حضرت از او استقبال نمی‌کنند و او محروم برمی‌گردد و آن شب را گرسنه می‌گذراند و با خدا این گونه نجوا می‌کند که خدایا! تو شاهد باش که من از در خانه پیامبر تو گرسنه و ناامید برگشتم.» در روایت ذکر شده که به این دلیل بود که حضرت یوسف علیه السلام سال‌ها از خانواده خود دور شد و آن غیبت صورت گرفت. امام سجاد علیه السلام این گونه تبیین می‌کنند که: «ما اهل‌بیت علیهم‌السلام همه فقرا را اطعام می‌کنیم، چون در پس پرده محروم کردن نیازمندان، محرومیت‌ها و از دست دادن‌هایی روی می‌دهد.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1398-06-16] [ 09:42:00 ق.ظ ]




دلایل مخفی ماندن مزار حضرت فاطمه زهرا (س) چیست؟


  چهارده قرن می‌گذرد که مزار مطهر مادر اهل‌بیت علیهم‌السلام، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها مخفی مانده و شیعیان و محبان آن حضرت محلی برای زیارت ندارند. شاید قرار است که مکان دقیق آن مزار مطهر به عنوان رمز و راز الهی پنهان بماند تا ذهن و فکر مردم برای همیشه تاریخ با این پرسش اساسی مواجه و درگیر باشد که دلیل شهادت مظلومانه آن حضرت چه بود؟ چرا آن بانوی بزرگوار را شبانه و مخفیانه دور از چشم مدعیان اسلام و مسلمانی دفن کردند؟ چرا هنوز هم شیعیان و مردم آزاده خوی جهان از زیارت آن مزار مطهر محروم مانده‌اند؟ چگونه باید در دوران مخفی ماندن قبر مطهر عزاداری کرد؟

 دلایل مخفی ماندن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها را مورد بررسی قرار داده است. «مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، غیبت طولانی امام عصر علیه السلام، همچنین برخی مسائل مهم مانند مبهم بودن شب قدر و تردید داشتن میان سه شب و یا ابهامی که در مورد اسم اعظم خداوند وجود دارد، مسائلی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند. در واقع باید فلسفه این امور باید از نظر دینی مورد بررسی قرار بگیرد.»

«بعضی از بزرگان دینی گفته‌اند که مسئله مخفی بودن قبر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها یکی از اسرار الهی است و اصولاً کلمه «سر» به معنی چیز مخفی است که شاید بر افراد کمی مکشوف شود. به همین دلیل است که این راز الهی پنهان مانده است. برخی نیز این گونه عنوان کرده‌اند که دلیل مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این بوده که این مسئله در ذهن و فکر مردم باقی بماند که هتک حرمت و ظلمی به ایشان شد، به چه دلیلی و بر چه اساسی بوده و انسان‌ها برای همیشه تاریخ با این مسئله مواجه باشند که چه مسئله‌ای موجب شد حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بخواهند که شبانه و مخفیانه، دور از چشم دیگرانی که به وضوح آن‌ها را نام می‌برند، بر ایشان نماز خوانده شود و دفن شوند. در واقع دفن مخفیانه و شبانه حضرت زهرا سلام‌الله علیها با ظلمی که بر ایشان شد، آن قدر به یکدیگر نزدیک هستند که ناخودآگاه ذکر علت، معلول را هم به همراه دارد.»

شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها بهای زنده ماندن اسلام بود

* در روایات مشاهده می‌کنیم که تأکید شده است مردم در ایام عزای حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها اقامه عزا کنند و مراسم سوگ آن حضرت را به صورت عمومی و دسته‌جمعی برگزار کنند. دلیل و حکمت این توصیه اسلامی چیست؟

ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در حقیقت ایام حزن آل الله علیهم‌السلام است و یقیناً امام زمان علیه السلام عزادار هستند. به همین دلیل لازم است که شیعیان سعی کنند با برگزاری مراسم عزا، شریک در غم آن حضرت باشند و به خصوص با انجام فعالیت‌های دینی و پایبندی به اصول اسلامی، در جهت پیش بردن اهداف آن حضرت برای مصالح گسترده اسلامی گام بردارند که هزینه‌های سنگین و مهمی که در این راه شده است، همین واقعه‌ای است که منجر به شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها شده است.

رابطه شکر با ازدیاد نعمت در خطبه فدکیه

* می‌دانیم که خطبه فدکیه که حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها آن را ایراد فرموده‌اند، با حمد خداوند متعال شروع می‌شود؛ آنجا که حضرت می‌فرمایند: «الحمدالله علی ما انعم؛ سپاس خداوند را که به ما نعمت داد» این گونه حمد الهی در ابتدای خطبه فدکیه چه مفهومی دارد؟ و چرا حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این گونه خطبه خود را شروع کرده‌اند؟

همان طور که در پرسش اشاره کردید اولین موضوعی که حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها در خطبه خود به آن اشاره می‌کنند، نعمت‌های خداوند متعال است و بیان خود را با سپاس شکر به دلیل نعمت‌ها آغاز می‌کنند. در ادامه آن هم ویژگی‌ها و مشخصاتی از ذات حضرت حق را بیان می‌کنند تا پروردگار را از طریق آثار و صفات معرفی کنند.

در فراز اول خطبه مشاهده می‌کنیم در عین اینکه بنابراین گذاشته شده که برای انسان آن دوران و مردم آن زمان اتمام حجت شود، بناست تا ابد محتوای معارفی برای همه انسان‌ها به صورت کافی تأمین شود. در کنار آن نیز یک نکته را فریاد می‌زند که از نسبت‌های ناروایی که به خاندان نبوت و رسالت علیهم‌السلام زده می‌شد، تبری می‌جویند.

* به این ترتیب محتوای خطبه فدکیه درصدد اصلاح سوءبرداشت‌ها از موضوع نبوت و امامت است؟

حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این گونه بیان می‌فرمایند تا اگر سوء برداشتی در این زمینه وجود دارد برای همیشه اصلاح شود. اگر مطلبی به ناروا عنوان شود، ایشان فاصله خود را از این عناوین تذکر می‌دهند. اتفاقاً کسی که بناست بر مسیر ولایت باشد، توحید را در معنا و مفهوم وسیع خود درک کرده است. به همین دلیل است که حضرت زهرا سلام‌الله علیها بیان خود را با توحید و ذکر صفات و اسماء الهی و شکر از درگاه حضرت حق شروع کرده‌اند.

در واقع آن حضرت با بیان «الحمدالله» در ابتدای سخن خود عنوان می‌فرمایند که ایشان به عنوان مدافع حریم نبوت و امامت، بهترین کسی هستند که می‌دانند حمد و سپاس شایسته درگاه خداوند متعال است. این گونه ستایش کردن خداوند متعال، نه برای یک نعمت خاص، بلکه برای تمامی نعمت‌ها و مطلق نعمت و خیر‌ها مطلبی است که حضرت زهرا سلام‌الله علیها در ابتدای خطبه خود به بهترین وجه به آن اشاره کرده‌اند. این معنای بزرگی است که باید مورد توجه خاص شیعیان و مردم آزاده جهان باشد.

خطبه فدکیه، بهترین مسیر شناخت الهی است

* با این بیان، بررسی خطبه فدکیه می‌تواند مسیر مهمی برای شناخت شخصیت، دانش و معرفت حضرت زهرا سلام‌الله علیها باشد.

همین طور است. اگر خطبه فدکیه به درستی تبیین شود و کلمات و عباراتی که حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بیان فرموده‌اند مورد تفسیر و بررسی قرار بگیرد، شکی نیست که هر انسان آزاده‌ای می‌تواند شناختی از آن حضرت پیدا کند؛ در عین حال که این خطبه، مسیری برای شناخت خداوند متعال است.

همه انسان‌ها باید بدون هر گونه موضع‌گیری خود را در برابر خطبه فدکیه قرار بدهند و وجدان بیدار خود را به قضاوت بگیرند که چه کسی می‌تواند این گونه خداوند را ستایش کند، او چه کسی است که این گونه خدای متعال را شناخته است. به این ترتیب است که هم شخصیت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها شناخته می‌شود و هم خداوندی که از او دم می‌زند.

به این ترتیب می‌توان راه نجات و سعادت را از طریق خطبه حضرت فاطمه سلام‌الله علیها پیدا کرد. چراکه در این خطبه خداوند متعال به خوبی معرفی شده است که همه ویژگی‌های کمالی و ثبوتی در او هست.

* در رابطه با حمد الهی که در ابتدای خطبه فدکیه به آن اشاره شده است با افزایش نعمت، در آیات قرآن کریم تأکید شده است که: «لئن شکرتم لازیدنکم؛ اگر شکر را به جای بیاورید نعمت را برای شما زیاد می‌کنیم» به نظر می‌رسد اینکه ما امروز از نعمت ظهور اهل‌بیت علیهم‌السلام و وجود مبارک حضرت زهرا سلام‌الله علیها در جامعه بی‌بهره شده‌ایم، به این دلیل است که مردم شکر این نعمت را به جا نیاوردند که حتی از زیارت مزار مطهر حضرت زهرا سلام‌الله علیها محروم شده‌ایم. شاید پنهان بودن مزار آن حضرت مانند غیبت امام زمان علیه السلام در زمره همین کفران نعمت باشد.

همین طور است. باید به این موضوع به طور ریشه‌ای پرداخته شود که یکی از مهم‌ترین پیچیدگی‌هایی که در برخی از مسائل دینی ما وجود دارد، باید چرایی آن را از منابع حدیثی و قرآن کریم به دست آورد.

مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، غیبت طولانی امام عصر علیه السلام، همچنین برخی مسائل مهم مانند مبهم بودن شب قدر و تردید داشتن میان سه شب و یا ابهامی که در مورد اسم اعظم خداوند وجود دارد، مسائلی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند. درواقع باید فلسفه این امور باید از نظر دینی مورد بررسی قرار بگیرد.

مخفی ماندن مزار حضرت زهرا سلام‌الله علیها؛ امتحان یا نتیجه کفران نعمت؟!

* آیا این ابهامات را باید به منزله امتحان الهی دانست یا قدر ندانستن نعمت‌های خدا؟ در واقع می‌خواهیم بدانیم چرا مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها پس از قرن‌ها بر ما پنهان است؟

این مخفی بودن قبر را در مورد حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام داشته‌ایم. در صورتی که این مسائل پس از این که خلیفه‌های ستمگر از دنیا رفتند و زمینه‌ای برای فعالیت شیعیان فراهم شد، از بین رفت و مزار مطهر آن بزرگان برای مردم مشخص شد.

* ولی این مسئله در مورد مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها مکشوف نشده است.

بله. شاید پنهان ماندن مزار مطهر آن حضرت رمز و رازی دارد که باید ذهن مردم را متوجه این موضوع کند که چطور حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها مظلومانه به شهادت رسیدند.

دلایل مخفی ماندن مزار مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها

* چه دلایل دیگری برای پنهان ماندن مزار مطهر حضرت فاطمه سلام‌الله علیها مطرح شده است؟

عده‌ای از علما معتقد هستند که شاید دلیل پنهان ماندن مزار این است که عدم امنیت نسبت به مشخص شدن مرقد مطهر وجود دارد. به این معنا که تا سالیان سال هراس از هتک حرمت و شأن ایشان وجود داشته است.

بعضی از بزرگان دینی هم گفته‌اند که مسئله مخفی بودن قبر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها یکی از اسرار الهی است و اصولاً کلمه «سر» به معنی چیز مخفی است که شاید بر افراد کمی مکشوف شود. به همین دلیل است که این راز الهی پنهان مانده است.

برخی نیز این گونه عنوان کرده‌اند که دلیل مخفی بودن مزار مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها این بوده که این مسئله در ذهن و فکر مردم باقی بماند که هتک حرمت و ظلمی به ایشان شد، به چه دلیلی و بر چه اساسی بوده و انسان‌ها برای همیشه تاریخ با این مسئله مواجه باشند که چه مسئله‌ای موجب شد حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها بخواهند که شبانه و مخفیانه، دور از چشم دیگرانی که به وضوح آن‌ها را نام می‌برند، بر ایشان نماز خوانده شود و دفن شوند. درواقع دفن مخفیانه و شبانه حضرت زهرا سلام‌الله علیها با ظلمی که بر ایشان شد، آن قدر به یکدیگر نزدیک هستند که ناخودآگاه ذکر علت، معلول را هم به همراه دارد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




حضرت علی اکبر علیه‌السلام در کلام امام خمینی (ره)

حضرت امام خمینی (قدس سره) در درس اخلاقشان فرمودند: امام مدایح و گفتار اهل بیت (علیهم السلام) خصوصاً حضرت اباعبدالله (علیه السلام) در مورد حضرت علی اکبر (علیه السلام) حاکی از این است که اگر علی اکبر (علیه السلام) در کربلا به شهادت نمی‌رسید، خود، امام « مفترض الطاعه » می‌بود.( یعنی امامی که اطاعت او واجب است). در اینجا به دو کرامت ایشان می پردازم:

فردی به نام حاج عبدعون، برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه، یکی از سه پزشک معروف کربلا می برد. پس از چند ماه معالجه سودی نمی کند و هر روز حال او بدتر می‌شود عبدعون نزد پزشک می رود و سخنان زشتی به او می گوید و خطاب می کند که اسمت خیلی بزرگ است ولی از معالجه تو سودی ندیدیم. بعد بدون خداحافظی می‌رود. ولی بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می‌شود و یک دفعه شفا می یابد. نزد حافظ الصحه می‌رود و عذر خواهی می‌کند.

طبیب می گوید: بنشین تا برایت بگویم. من بعد از سخنان تو خیلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر (علیه السلام) متوسل شدم و عرض کردم ای نور چشم حسین(علیه السلام) تو را به حق پدرت قسم می‌دهم که شفای این مریض را از خدا بخواه. دیدی چگونه به من توهین کرد؟ بسیار گریه کردم. همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر (علیه السلام) شرف یاب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. فرمودند: من شفای آن مریض را از خدا خواستم و از هاتفی شنیدم که « این مریض مردنی است و تا نه روز دیگر میمیرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همین ساعت او را شفا دادیم.» آن مرد سی سال دیگر عمر کرد و در هفتاد سالگی در گذشت. وصیت کرد پیکرش را پایین پای حضرت علی اکبر (علیه السلام) دفن کنند.

اعجاز علی اکبر علیه السلام

انگور و معجزه سیدالشهداء علیه‌السلام

درباره دوران کودکی علی اکبر، روایتی نقل شده که گویای اعجاز و کرامت و تربیت او در دامان حسین بن علی (علیهماالسلام) است. در کتاب «ضیاء العالمین» از «زفیر بن یحیی» و او از «کثیر بن شاذان» گزارش کرده که گفت:

«خودم شاهد بودم که علی اکبر(ع) در غیر فصل مناسب، از پدر بزرگوارش انگور طلب کرد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با دست به کناره دیوار مسجد زد که انگور و موزی از آن خارج شد. پس فرزند خود را از آن خورانیده و فرمود: «ما عندالله لاولیائه اکثر؛ از آنچه نزد خدای تعالی است به اولیائش بیشتر می‌رسد.»(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:36:00 ق.ظ ]




ويژگي هاي حضرت علي اکبر (ع)

 





 
 

جواني به رنگ رسول (ص)
 

اوج كمال تو را در قامت سروگون و خُلق رسول گونه‌ات بايد جست. آنگاه كه بين «صورت» و «سيرت» و زيبايي «جسم» و «روح» جمع كردي، و جواني شدي در حد كمال: 

جمع صورت با چنين معني ژرف
نيست ممكن جز ز سلطاني شگرف
مولوي

تاريخ، تو را مانندترين جوان به اشرف مخلوقات مي‌داند و به خلق و خوي احمدي، نزديك‌ترين. و آنگاه كه صحيفه عاشورا ورق مي‌خورد، و آخرين گفت‌وگوي تو با پدر مرور مي‌شود، تنها تو را مي‌يابيم كه آتش اشتياق پدر به ديدار رسول خدا (ص) را در آن سال‌هاي جان‌گداز فراق پيامبر، فرو مي‌نشاندي. و همين افتخار، تو را بس كه پدر، تنها تو را شبيه‌ترين مردم به پيامبر (ص) دانست، و فقط ديدار جمال تو را مايه فرونشاندن عطش اشتياق خويش به ديدار جدش حضرت رسول (ص) ، معرفي كرد؛ و اين است اعتراف پدر به بزرگيِ پسر جوان: «غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً و خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسولِكَ (ص) و كُنّا اِذَا اشْتَقْنا الي نَبيّكَ نَظَرْنا اِلَيْه؛ جواني است كه از لحاظ اندام و اخلاق و گفتار، از همه مردم به رسول تو شبيه‌تر است و هر گاه ما مشتاق ديدار پيامبر (ص) مي‌شديم به او مي‌نگريستيم».(1)

گفت: كاي فرزند، مُقبل آمدي
آفت جان، رهزن دل آمدي

كرده‌اي از حق، تجلي اي پسر
زين تجلي، فتنه‌ها داري به سر

راست بهر فتنه قامت كرده‌اي
وه كزين قامت قيامت كرده‌اي

نرگست با لاله در طنّازي است
سنبلت با ارغوان در بازي است(2)

 

دورنمايي از زندگي
 

حضرت علي‌اكبر (ع) ، فرزند امام حسين (ع) ، شجاع‌ترين جوانان بني‌هاشم بوده است. مادرش ليلا دختر ابي مُرَّة بن مسعود ثقفي است. ايشان در حدود سال 34هـ .ق، در اواخر خلافت عثمان بن عفان، در مدينه متولد شد. آن حضرت از جدش اميرالمؤمنين علي (ع) نقل حديث كرده است. بنابر گزارش تاريخ نويسان، پسران امام حسين (ع) شش نفر بوده‌اند، به نام‌هاي عبدالله، جعفر، محمد، علي‌اكبر، علي‌اوسط و علي‌اصغر.(3)
ابوالفرج اصفهاني نقل كرده است كه روزي معاويه از اطرافيان پرسيد: سزاوارترينِ مردم به خلافت چه كسي است؟ گفتند: شما. گفت: نه، سزاوارترينِ مردم به خلافت، علي بن الحسين(علي‌اكبر) است كه جدش رسول خداست، و در او شجاعت بني‌هاشم و سخاوت بني‌اميه و امتيازات ثقيف با هم گردآمده است. بر اساس صحيح‌ترين روايت، حضرت علي‌اكبر (ع) از همه فرزندان امام حسين (ع) بزرگ‌تر بوده است.(4)
حق مداري علي‌اكبر (ع)
 

علي‌اكبر (ع) جواني حق مدار بود كه هيچ‌گاه گِرد باطل نگشت، و در مقام اهتمام به حق‌گرايي، تا آنجا پيش رفت كه تنها «حق‌مداري» و «حق‌گرايي» را عامل رهايي از ترس از مرگ مي‌دانست. به اين داستان زيبا در اين باره توجه كنيم:
امام حسين (ع) در راه كربلا، در سحرگاهي زيبا سوار اسب خود بود كه خوابي اندك بر او چيره شد، و چون بيدار گرديد، چند مرتبه فرمود: «اِنالله وَ اِنّااِلَيه راجعون و الحمدلله ربّ العالمين» حضرت علي‌اكبر (ع) كه سوار بر اسب خويش بود، بي‌درنگ خود را به پدرش رساند و عرض كرد: اي پدر! فدايت شوم، اين استرجاع و حمد براي چه بود؟ امام فرمود: هم اكنون خواب، مرا در ربود و در عالم رؤيا ديدم كه كسي ندا داد: «اين قوم مي‌روند و سرنوشت مرگ هم به سوي آنان مي‌شتابد.» دانستم كه ما به سوي مرگ مي‌رويم. علي‌اكبر (ع) پرسيد: اي پدر! مگر ما به حق نيستيم؟ امام فرمود: آري پسرم، به خدايي كه بازگشت همه خلايق به سوي اوست سوگند، كه ما بر حق هستيم. علي‌اكبر (ع) عرض كرد: پس، از مرگ هراسي نداريم. امام چون اين سخن دل‌نشين و زيبا را از فرزند جوانش شنيد، چنين او را دعا كرد: خداوند، تو را جزاي خير بدهد كه چه فرزند نيكويي براي پدر هستي.(5)
علامه محمدتقي جعفري در اين باره مي‌گويد:
حضرت علي‌اكبر (ع) چنين گفت: آيا ما بر حق نيستيم؟ گفت اگر بر حق هستيم، مي‌رويم. اي جوانان عزيز! اين را مي‌گويند سعادت. و الا با ثروت زياد،‌اگر آگاه باشيد،‌هر لحظه خواهيد گفت: اين ثروت كلان در اختيار من است، درحالي‌كه چه گرسنه‌هايي امشب از گرسنگي نتوانستند به خواب بروند. همچنين اگر علم زياد داشته باشيد و فقط براي آرايش خودتان باشد، خواهيد گفت، چه بسيارند جاهل‌هايي كه ما مي‌توانستيم يك كلمه از اينها را به آنان تعليم دهيم. پس محال است كسي كه آگاه است، در اين دنيا خنده مطلق داشته باشد. چه آن كه ثروت كلان دارد و چه آن كه علم فراوان دارد، همواره دغدغه و دل مشغول‌هايي دارد. پس سعادت را بايد در جاي ديگري جست. علي‌اكبر (ع) سعادت را در حق‌مداري مي‌داند، و چون خود را بر حق مي‌داند، پس هراسي هم از مرگ ندارد. اگر ناگهان به انسان بگويند كه آيا اكنون حاضر هستي به جهان ديگر بروي و در پيشگاه خدا حاضر شوي، اگر گفت: «بله»، اين شخص سعادتمند است. والا كدام امتياز دنيا به طور مطلق و بدون نگراني به انسان دست مي‌دهد؟ اما زيبايي‌ها، مثل كارد دولبه است. اين مثال از يكي از بزرگان است: «شخص زيبا اگر شخصيت نداشته باشد، هم خود و هم ديگران را زخمي مي‌كند». اگر مسئله ثروت را بگوييد، آدم محاسبه كند كه اگر اكنون اين ثروت كلان كه در اختيار اوست، آيا ديگران هم از آن بهره‌مندند؟ اگر قدرت در اختيار من است، آيا واقعاً از اين قدرت، خوب استفاده مي‌كنم؟ اين مسائل مطرح است. و اين اوج سعادت يك جوان است كه سعادت حقيقي را درست تشخيص مي‌دهد، و آن را تنها در دل حق محوري مي‌جويد، و ميوه آن را نيز به طور نقد در همين دنيا مي‌چيند، و آن، هراس نداشتن از مرگ است.(6)
شجاعت علي‌اكبر (ع)
 

جوان شجاع را همگان مي‌ستايند و هيچ كس جوان ترسو را جواني برازنده نمي‌داند. شجاعت، يكي از مؤلفه‌هاي اصلي شخصيت هر جواني است كه اوج اين فضيلت را در شخصيت والاي علي‌اكبر (ع) مي‌بينيم.
آن حضرت، نمونه آشكار جواني شجاع بوده است. پرورش در خانداني كه همه در شجاعت، شهره بودند، از او جواني بي‌باك و شجاع در برابر دشمن ساخته بود. رجزخواني استوار حضرت علي‌اكبر (ع) در برابر دشمنانش در روز عاشورا، دورنمايي از شجاعت اين جوان بي‌باك را به تصوير مي‌كشد:
من علي بن حسين بن علي هستم. سوگند به خانه خدا كه ما سزاوارتريم به پيامبر اكرم (ص) .
سوگند به خدا كه نبايد در مورد ما آن مرد نابكار (ابن زياد) حكم كند. من آن‌قدر با نيزه بر شما دشمنان مي‌كوبم كه نيزه خم شود.
آن‌قدر با شمشير بر شما خواهم زد كه شمشير، تاب بردارد و درهم پيچد؛ ضربه زدني از جوان هاشمي‌نسبِ علوي تبار
جنگ است كه به راستي، حقايق باطن آدميان را آشكار مي‌سازد و صدق و راستي آنها را در ادعاي خويش ظاهر مي‌گرداند.
و سوگند به خدا كه پروردگار عرش است، ما به شما پشت نخواهيم كرد، و سپاهيان شما را رها نمي‌سازيم، تا آن هنگام كه خودتان شمشيرهاي تيز را در غلاف‌ها برگردانيد.(7)
كالبدشكافي سه سخن امام حسين (ع) درباره حضرت علي‌اكبر بعد از شهادت او:
1. آنگاه كه علي‌اكبر (ع) به شهادت رسيد، امام حسين (ع) خطاب به او فرمود: «لَقَدِ اسْتَرَحْتَ مِنْ همِّ الدُّنْيا وَ غَمِّها؛ علي جان! از غم و اندوه دنيا آسوده شدي».(8)
باري، مرگ براي انسان‌هاي بزرگ و آزاد، رهايي از غم و اندوه و آغاز آسايش و راحتي ابدي است. آنها هرگز از مرگ، هراسي ندارند و آن را تنها، پلي براي رسيدن به آسودگي جاودانه مي‌دانند. اين سخن امام حسين (ع) خطاب به فرزند جوانش، حكايت از آن دارد كه مرگ براي علي‌اكبر، نه پديده‌اي نامأنوس و وحشت‌آور، بلكه به مثابه پلي براي رسيدن به خانه آسايش جاودانه و سراي استراحت هميشگي بوده است. تصوير چنين مرگي را كه البته برآمده از يك زندگي پاكيزه و به دور از وابستگي‌هاست ـ حكيم نظامي گنجه‌اي، اين‌گونه به نظم درآورده است: 

گر مرگ رسد چرا هراسم
كان راه به توست مي‌شناسم

تا چند كنم زمرگ فرياد
چون مرگ ازوست مرگِ من باد

اين مرگ كه باغ و بوستان است
كاو راه سراي دوستان است

گر بنگرم آنچنان كه راي است
اين مرگ، نه مرگ؛ نقل جاي است

از خورد گهي به خوابگاهي
وز خوابگهي به بزم شاهي

خوابي كه به بزم توست راهش
گردن نكشم ز خوابگاهش

چون شوق توهست خانه خيزم
خوش خُسْبَم و شادمانه خيزم(9)

2. اين روزها، روابط عاطفي بسياري از پدران و فرزندان، كم رنگ شده و كوتاهي‌هاي برخي پدران در تربيت فرزندان، به بروز ناهنجاري‌هاي اخلاقي و رفتاري در فرزندان، و رعايت نكردن حرمت پدري از سوي آنان انجاميده است. پيامد آشكار اين مسئله نيز آن شد كه بودن پدر و فرزند در كنار يكديگر، با تحمل كردن همديگر و نوعي تكلف همراه گرديده و اين دو را به دو آشنا بيشتر شبيه كرده تا پدر و فرزند. اما وقتي روابط پدري چون امام حسين (ع) را با فرزند جواني چون علي‌اكبر بررسي مي‌كنيم، رابطه‌اي همراه با عواطف، عشق و دل‌دادگي مي‌بينيم. در اين روابط، هم پدر وظيفه پدري‌اش را خوب ادا مي‌كند، و هم پسر، با وظايف خويش، كاملاً آشناست. شاهد چنين ارتباط عاطفي و عاشقانه و گرمي ميان اين پدر و پسر، سخن سوزمندانه پدر، در شهادت پسر است، آنگاه كه فرمود: «عَلَي الدُّنْيا بَعْدَكَ الْعَفي؛ پسرم پس از تو، خاك بر سر اين دنيا.»(10) اين سخن نشان مي‌دهد كه پسر جوان، نزد پدر چنان جايگاهي داشت، و دلربايي او از پدر تا بدان پايه بود، كه گويا همه لذت و جاذبه دنيا براي پدر، در اين جوان خلاصه شده بود، و اكنون كه جوان از دست رفت، ديگر، خاك بر سر دنيا! و اين نمونه‌اي از بهترين الگوهاست براي همه پدران و پسراني كه به دنبال شيرين‌ترين و صميمي‌ترين ارتباط پدر و فرزندي هستند.

گفت كه اي تازه گل باغ من
رفتي و خون شد دل پر داغ من

اي علي، اي نوگل بستان يار
خاك پس از تو به سر روزگار

بي‌تو اگر باغ جهان بي‌صفاست
نوگل مهرش همه خار جفاست

اي علي، اي سرو و گل باغ عشق
اي ز ازل بر دل تو داغ عشق

بي‌تو مها! تيره رخِ ماه و مهر
بي‌تو شها! خاك به فرقِ سپهر(11)

3. امام حسين (ع) خيرخواه همه بود؛ حتي دشمنانش؛ و از خدا سعادت آن‌ها را نيز مي‌طلبيد. اين امام رئوف، تنها يك بار لب به نفرين گشود؛ و آن، هنگامي بود كه دشمنان، پسرش را از او گرفتند؛ آنجا بود كه فرمود: «قَتَلَ الله قَوماً قَتَلُوكَ؛ خدا بكشد قومي را كه تو را كشتند».(12)

رحمت از اين قوم دغا بازگير
نيست كن اين فرقه شوم شرير

قهر بر اين فوج تبهكار كن
كيفر اين دوزخيان، نار كن

زود بده كيفر كردارشان
در دو جهان ساز زيان‌كارشان(13)

و اين درسي بزرگ است براي همه پدران، كه براي فرزند جوانشان حرمت قائل شوند و عواطف را در روابط پدر و فرزندي جدي بگيرند؛ همان‌گونه كه حسين (ع) با فرزند جوانش، علي‌اكبر چنين روابط دوستانه و عاشقانه‌اي داشت و دورنمايي از اين انس و الفت ژرف با فرزند، در نفرين پدر در حق قاتلان پسر بازتاب يافته است.
 

آنگاه كه بايد ميان پسر و خداي پسر، يكي را برگزيد
 

گرچه در اسلام درباره مهر و محبت پدر به فرزند، سفارش فراواني شده است،‌بايد مراقب بود كه اين محبت، انسان را از ياد خدا باز ندارد، و در مقام انتخاب، ميان عشق به فرزند و عشق به خداوند، دل‌بستگي به فرزند، بر عشق به آفريدگار پيشي نگيرد؛ چنان‌كه حسين (ع) با وجود عشق شديد به جوانش، علي‌اكبر، آنگاه كه مي‌بايست در عروجي ملكوتي به ديدار خدايش بشتابد. نگذاشت كه چهره دلرباي جوانش، او را از اين ديدار باز دارد. عمان ساماني در اشعار عارفانه‌اش تصويري بسيار زيبا از اين انتخاب به دست داده است: 

كرده‌اي از حق، تجلي اي پسر
زين تجلي، فتنه‌ها داري به سر

از رخت مست غرورم مي‌كني
از مراد خويش دورم مي‌كني

گه دلم پيش تو، گاهي پيش اوست
رو كه در يك دل نمي‌گنجد دو دوست

بيش ازين، بابا دلم را خون مكن
زاده ليلي، مرا مجنون مكن

همچو چشم خود به قلب دل متاز
همچو زلف خود، پريشانم مساز

حايل ره، مانع مقصد مشو
بر سر راه محبت سد مشو

نيست اندر بزم آن والا نگار
از تو بهتر گوهري بهر نثار

هر چه غير از اوست سد راه من
آن بت است و غيرت من، بت شكن

 

علي‌اكبر، الگويي كامل براي جوانان
 

علي‌اكبر (ع) «ناز» جواني را با «نياز» به پروردگار همراه كرد و بدين‌گونه صورت زيبا را با سيرت دل‌ربا در آميخت. او خداوندگار ادب بود، و شور و طراوت جواني، هرگز وي را از دايره ادب، به ويژه در برابر پدر، خارج نكرد.
اين آموزگار جوان، رمز مانايي و جاودانگي را به جوانان آموخت: حق محوري، ادب و فروتني. ادبش در برابر پدر، تنها به دليل روابط عاطفي نبود؛ بلكه پدر را امام و مقتداي خويش مي‌دانست. پدر نيز فقط بدان سبب كه علي فرزند او بود، بدو عشق نمي‌ورزيد؛ بلكه او را جواني نجيب، پاك‌دامن و پرهيزكار مي‌ديد و ازاين‌رو، او را گرامي مي‌داشت. گرچه هيچ پدري نمي‌تواند حسين (ع) باشد، و هيچ جواني علي‌اكبر (ع) ؛ راه حسيني بودن و علي‌اكبر گونه بودن، به روي همه پدران و پسران باز است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ق.ظ ]




فعالیت طلاب مبلغ آبدانان به روایت تصویر در ماه محرمووسخنران ومداح عاونت فرهنگی مدرسه ابدانان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:08:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم