اگر از کرامات ایشان میگفتی به شدت عصبانی میشدند و میگفتند من گدا هستم
وی عنوان کرد: یک موضوعی که به شدت ایشان را عصبانی میکرد این بود که بگویید من فلان کرامت را از شما دیدهام این حرف باعث ناراحتی و عصبانیت ایشان میشد طوری که با ناراحتی میگفتند من چه کارهام ؟ من کارهای نیستم من گدا هستم. در صورتی که فرد میدانست این از کرامات آقا بوده است.
علی بهجت با بیان خاطرهای گفت: یک بار فردی به نزد آقا آمد و گفت به تازگی نورسیدهای دارم آقا گفتند نامش را زینب بگذار من گفتم آقا از کجا میدانید دختر است پس شما میدانید که فرزند ایشان دختر است آقا حرف را عوض میکردند و میگفتند من مگر گفتم دختر است. در حقیقت ایشان هرگز دوست نداشتند کسی ایشان را بشناسد
[سه شنبه 1395-06-16] [ 08:21:00 ق.ظ ]
|