نرجس
 
   




پانزدهم محرم بر اسرای کربلا چه گذشت؟
روز پانزدهم محرم الحرام سال 61 هجری بر سر اسرای کربلا و اهل بیت امام حسین(ع) چه گذشت؟






، در رزو قبل یعنی چهاردهم محرم الحرام سال 61 هجری در حالی که خاندان و اهل بیت امام حسین (ع) در اسارت به عزاداری مشغول بودند ابن زیاد در روز چهاردهم محرم به یزید ملعون نامه نوشت و جریانات کربلا را گزارش داد و از وی پرسید که با سرهای بریده و اسرا چه کند؟

در روز پانزدهم محرم الحرام 61 ،عبیدالله بن زیاد سرهای مطهر شهدای کربلا را به سمت شام روانه کرد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1398-07-03] [ 07:58:00 ق.ظ ]




امام سجاد در مجلس یزید

یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می‌دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. مأموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد.

کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود: «انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة /‌ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»

امام ـ علیه السلام ـ با کوتاه‌ترین جمله، بلند‌ترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می‌کند. مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می‌دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام ـ علیه السلام ـ از خود می‌پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟

سخنان امام سجاد ـ علیه السلام ـ چنان ضربه‌ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ باز کنند.

یزید همچنان مست غرور است. چون مأموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست: «یغلقن هاما من رجال اعزة، علینا و هم کانوا اعق و اظلما / [شمشیر‌ها] سر مردانی را می‌شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می‌توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه توزی پیش دستی کردند!»

امام سجاد ـ علیه السلام ـ در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می‌فرماید: «ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرا‌ها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور / نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان‌های شما مگر آنکه در لوح محفوظ است پیش از آنکه آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد‌».

یزید که منظور امام ـ علیه السلام ـ و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می‌کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست: «و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»؛ «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می‌کند‌».

و سپس خطاب به علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة‌‌». را تلاوت کرد.

یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه‌ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.

یزید انتظار داشت که امام سجاد ـ علیه السلام ـ در برابر اهانت‌ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود: «طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می‌داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی‌کنیم‌».

یزید که به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.

علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از اینکه به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود:‌ای یزید! اگر می‌دانستی چه کرده‌ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده‌ها و خاندان من چه آورده‌ای به کوه‌ها می‌گریختی و بر ریگ‌ها می‌خفتی و بانگ و فریاد بر می‌داشتی‌».

یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین ـ علیه السلام ـ و حضرت علی ـ علیه السلام ـ بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد. امام سجاد ـ علیه السلام ـ از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود: «خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد‌».

هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد ـ علیه السلام ـ خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آنچه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم‌». ابتدا یزید رضایت نداد تا اینکه بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام ـ علیه السلام ـ اجازه داد و گفت: منبر برو و از آنچه پدرت کرد، معذرت بخواه.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ از پله منبر بالا رفت و خطبه‌ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در اینجا به فرازی از آن خطبه می‌پردازیم: «انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی؛ انا بن علی المرتضی. انا بن فاطمة الزهراء / من فرزند مکه و منایم. من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم. من فرزند علی مرتضایم. من فرزند فاطمه زهرایم…‌».

امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آنجا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام ـ علیه السلام ـ به مؤذن دستور اذان داد. مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می‌شنیدند، اذان گفت.

وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمد ـ صلی الله علیه وآله ـ که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ جد توست، دروغ گفته‌ای و کفر ورزیده‌ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟»

آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.

سخنان بزرگ مبلغان اسلام؛ حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ و زیبب کبری علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تأثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می‌کند. مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می‌دانستی این‌ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟».

عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجاد ـ علیه السلام ـ از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین ـ علیه السلام ـ ‌»‌ یهودی گفت: «کدام حسین؟‌‌». آن قدر پرسید تا دانست این‌ها از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!».

یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آنچه نسبت به خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ انجام داده است، معذرت خواهی کند و مسؤولیت شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجاد ـ علیه السلام ـ می‌خواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد.

بدیهی می‌نماید که نخستین تقاضای امام سجاد ـ علیه السلام ـ و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده‌شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره‌های زنده شهیدانشان باشد. مدت توقف امام سجاد ـ علیه السلام ـ واسرای خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته‌اند.

شهادت امام سجاد ـ علیه السلام

اسوه علم و حلم، امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ ، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم و در ۲۵ محرم سال ۹۵ هجری قمری به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ در بقیع به خاک سپردند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:53:00 ق.ظ ]





نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا / امام سجاد (ع) از کربلا تا شهادت
 بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد ـ علیه السلام ـ با سخنرانی و خطبه‌های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.







به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری میزان ، حضرت علی بن الحسین، امام سجاد (ع) در ‌۵ شعبان یا ۱۵ جمادی الاولی سال ۳۸ هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و در دوازدهم یا هجدهم ‌و بنا بر مشهور در ۲۵ محرم سال ۹۵ ه.‌ق در ‌حدود ۵۶ سالگی مسموم شده و به شهادت رسید. آن حضرت در واقعه کربلا ۲۳ سال داشت، مرقد شریفش در مدینه در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی (ع) است. دوران امامت ایشان که ۳۵ سال بود، مصادف با دشوار‌ترین دوران ظلم و خفقان امویان (از یزید تا ولید بن عبدالملک) گذشت.

در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه‌ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ را از کربلا تا شهادت باید چند محور را به صورت گذرا ‌بررسی کرد؛ نخست بیماری امام سجاد (ع) در حین حادثه عاشورا، دوم نقش آن حضرت در زنده نگه داشتن قیام عاشورا، سوم حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت ـ علیهم السلام ـ چهارم خطبه‌های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه و در آخر شهادت آن امام همام.


بیماری امام سجاد ـ علیه السلام

برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:

«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.»

شیخ مفید در این باره می گوید: «همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.»

امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.


نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا

از آنجا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای اینکه این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می‌کرد. ظلمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.

هر وقت امام می‌خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می‌افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می‌پرسیدند می‌فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند‌».

بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد ـ علیه السلام ـ با سخنرانی و خطبه‌های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.

حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت ـ علیهم السلام

پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را ۶۴ نفر تا ۸۴ نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را ۱۲ تا ۱۴ نفر نوشته‌اند که با چهل شتر ـ که هر شتر هودجی بی‌سر پوش بر آن‌ها بسته بودند ـ حمل می‌شدند. همه آن‌ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادـ علیه السلام ـ بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیر‌تر عمل می‌کرد. آن چنان که مورخان نوشته‌اند: امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست‌های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند.

بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال ۶۱ ه. ق ذکر کرده‌اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته‌اند.

خطبه‌ها و سخنرانی‌ها

امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت؛ بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران‌ فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام ـ علیه السلام ـ سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ درود فرستاد و سپس چنین فرمود: «ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا. ای‌ها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله؛

ای مردم! آنکه مرا می‌شناسد که می‌شناسد‌ و آنکه مرا نمی‌شناسد، من علی فرزند حسین (ع) هستم؛‌‌ همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی‌آنکه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند! من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک و آرامش او ربوده شد و مالش به غارت ‌و خاندانش به اسارت رفت. من فرزند اویم که [دشمنان انبوه محاصره‌اش کردند و در تنهایی و بی‌یاوری بی‌آنکه کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست. هان،‌ ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه‌هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه‌هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده‌اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ خواهید نگریست؟».

سخنان امام چهارم که به اینجا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند ‌و وجدان‌های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن‌ها یکدیگر را سرزنش می‌کردند و به همدیگر می‌گفتند: تباه شدید و نمی‌دانید.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ در ادامه سخنانش فرمود: «خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آنچه می‌گویم عمل کند، زیرا روش رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ برای ما الگویی شایسته است‌» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة».

قبل از اینکه سخنان حضرت به پایان برسد، کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:‌ ای فرزند رسول خدا‌! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم؛ از این پس مطیع فرامین تو هستیم. با هر که فرمان دهی می‌جنگیم. با هر که دستور دهی صلح می‌کنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می‌گیریم.

امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود: «هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعار‌ها و حمایت‌های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ‌ای خیانت‌کاران دغل باز، ‌ای اسیران شهوت و آز. می‌خواهید‌‌ همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟

نه به خدا سوگند، هنوز زخمی را که زده‌اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت‌ها هنوز در کامم هست و غم‌ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان می‌خواهم ‌نه با ما باشید و نه علیه ما‌».

امام سجاد ـ علیه السلام ـ با این سخنان، مهر بی‌اعتباری و بی‌وفایی را بر پیشانی آن‌ها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعله‌ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن‌ها افزود: «اگر حسین ـ علیه السلام ـ کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزش‌ها و کرامت‌های بر‌تر نیز قبل از او به شهادت رسید. ‌ای کوفیان! با آنچه نسبت به حسین ـ علیه السلام ـ روا داشتند، شادمان نباشید. آنچه گذشت واقعه‌ای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند».



سخنان امام سجاد ـ علیه السلام ـ در مجلس عبیدالله بن زیاد

حضور امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در جمع اسرای کربلا، چشمگیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم‌ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود. عبیدالله که تصور می‌کرد در حادثه کربلا مردی ‌نمانده و همه آنان به قتل رسیده‌اند، از مأموران خود در این باره پرسید‌ و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ بود که نمی‌توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب ـ علیهما السلامـ باشد.

طبری،‌ مورخ مشهور‌ آورده است: «با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجاد ـ علیه السلام ـ رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه‌ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام ـ علیه السلام ـ گفت: چرا پاسخ نمی‌دهی؟

امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موت‌ها» ; «خداوند جان‌ها را به هنگام مرگ دریافت می‌کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله / هیچ انسانی نمی‌میرد مگر به اذن الهی‌».

عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند، ولی حضرت زینب کبری ـ علیها السلام ـ فریاد برآورد: «یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه / ‌ای ابن زیاد! آن همه از خون‌های ما که ریخته‌ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا، اگر می‌خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.» شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب ـ علیها السلام ـ سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ منصرف شود.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ در مسیر شام

در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسین ـ علیهم السلام ـ باقی بود. کسانی که مأموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند. و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند.

قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. هنگامی که کاروان اهل بیت علیهم السلام به منزل «سفاخ» رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آنجا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی ـ از اصحاب رسول الله ـ صلی الله علیه وآله‌ ـ از موضوع شهادت فرزند رسول خداـ صلی الله علیه وآله ـ و اسارت اهل بیت علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ درباره محبت رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ نسبت به امام حسین ـ علیه السلام ـ را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند.

در برخی از منابع تاریخی آورده‌اند: قافله اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهر‌ها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیک‌تر می‌شد، مردمانش از اهل بیت علیهم السلام دور‌تر بودند و شناخت آن‌ها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.

سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمی‌داد تا راویان و سخنگویان، فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب علی بن ابی طالب ـ علیهما السلام ـ را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند. از این جهت دور از انتظار نمی‌نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه اینکه قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.

منظره تأسف آور کودکان شلاق خورده و بچه‌های پدر از دست داده و زنان داغ‌دیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه‌های مردم بی‌خبر از همه جا و سخنان شماتت آمیز آن‌ها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا! در اینجا بود که دختر امیرالمؤمنین،‌ام کلثوم، با مشاهده این وضعیت به آن‌ها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم / خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمی‌کنند بر شما مسلط گرداند‌».

سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک

حضرت امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ در حالی که قطرات اشک بر چهره‌اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبک چنین فرمود: «آری روزگار است و شگفتی‌های پایان ناپذیر و مصیبت‌های مداوم آن؛ ‌ای کاش می‌دانستم کشمکش‌های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می‌برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی‌تابد!

ما را بر پشت شتران برهنه سیر می‌دهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری‌های راه در امان می‌دارند! گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته‌ایم! وای بر شما،‌ ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید‌».

ورود به شام

در بعضی مقاتل آمده است: امام سجاد ـ علیه السلام ـ پس از تحمل شکنجه‌های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب ـ علیهما السلام ـ چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می‌شمردند، رسید. کوفیان که پیرو علی ـ علیه السلام ـ بودند و از مولی شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!

دیلم بن عمر می‌گوید: «آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.

اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین ـ علیهما السلام ـ که سالار آن قافله شناخته می‌شد، ایستاد و گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!

علی بن الحسین ـ علیهم السلام ـ لب فرو بسته بود تا آنچه پیرمرد در دل دارد بگوید. وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام ـ علیه السلام ـ فرمود: همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف‌هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.

پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده‌ام.

علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده‌ای؟

پیرمرد گفت: آری.

علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ فرمود: آیا این آیه را خوانده‌ای که خداوند می‌فرماید:

‌«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی /‌ای پیامبر، به مردمان بگو من در برابر تلاش‌هایی که برای هدایت شما انجام داده‌ام، پاداشی نمی‌خواهم جز اینکه خویشان مرا دوست بدارید‌».

پیرمرد جواب داد: آری خوانده‌ام، ولی چه ارتباطی با شما دارد؟‌

حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ ماییم.

سپس امام ـ علیه السلام ـ پرسید: ‌ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده‌ای؟

«و آت ذی القربی حقه / حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن‌».

مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی» و خویشاوند پیامبر؟

امام ـ علیه السلام ـ فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده‌ای که فرموده است: «واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی / آنچه غنیمت به چنگ می‌آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست‌».

مرد شامی گفت: آری خوانده‌ام.

امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده‌ای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا / همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه‌ای بی‌مانند پاک گرداند‌».‌ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله» شناخته می‌شود؟

مرد شامی دانست آنچه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آنچه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست‌هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت: «اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم / خدایا به سوی تو باز می‌گردم، خدایا به سوی تو باز می‌گردم، خدایا به سوی تو باز می‌گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی‌زاری می‌جویم و به سوی تو رو می‌آورم از کشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده‌ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم‌».

سخنانی که بین امام سجاد ـ علیه السلام ـ و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.

جواب امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ به شماتت دشمنان

مورخین نوشته‌اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ را دید، از حضرت پرسید: علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ‌ حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی ابن ابی طالب ـ علیهما السلام ـ را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقام جویی چنین گفت.)

امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: «اگر می‌خواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو‌».

پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد ـ علیه السلام ـ به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی که از ماذنه‌ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعار‌ها را تکرار کنند، ما پیروزیم.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:52:00 ق.ظ ]




شهادت امام سجاد(ع)، داغ دیده کربلا
  امام علی بن الحسین علیه‌السلام، معروف به “زین العابدین” و “سجاد” و مکنی به ابوالحسن و ابومحمد، در پنجم شعبان سال ۳۸ قمری دیده به جهان گشود
   مادرش، شهربانو دختر یزدگرد سوم پادشاه ساسانی ایران بود که پس از حمله مسلمانان به امپراتوری ساسانیان و پیروزی مسلمانان در آن نبرد، اسیر شد و همراه اسیران ایرانی به مدینه منتقل شد و به پیشنهاد امیرالمومنین علیه‌السلام در انتخاب همسر، آزاد و مختار گشت؛ وی در میان جوانان و صاحب منصبان مدینه، حضرت ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام را اختیار و به عقد ازدواج وی درآمد و از آن هنگام به «سیدة النساء» معروف شد.
   وی چند سالی بیش در بیت امام حسین علیه‌السلام زندگی نکرد. زیرا در هنگام تولد تنها فرزندش امام زین العابدین علیه‌السلام در سال ۳۸ قمری بدرود حیات گفت.
   امام سجاد علیه‌السلام پس از شهادت پدر ارجمندش امام حسین علیه‌السلام در محرم سال ۶۱ قمری، در ۲۳ سالگی به مقام امامت نایل آمد و در سخت‌ترین و دشوارترین تاریخ امت اسلام، رهبری شیعیان و محبان اهل بیت علیهم‌السلام را بر عهده گرفت و راه و روش پدران و نیاکان پاک‌نژاد خویش را استمرار بخشید.
   آن حضرت، در واقعه کربلا حضور فعال داشت و از آغاز مبارزه امام حسین علیه‌السلام بر ضد یزید بن معاویه، در کنار آن حضرت بود و در سفر آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به عراق و سرزمین کربلا، وی را همراهی می‌فرمود.
   ولیکن در روز عاشورا که تمامی یاران امام حسین علیه‌السلام به اذن آن حضرت و پس از آن، خود امام حسین علیه‌السلام وارد میدان کارزار شده و با دشمنان به نبرد جانانه پرداختند و سرانجام مظلومانه به شهادت رسیدند، امام زین العابدین علیه‌السلام بر اثر بیماری و تب شدید از جنگ با دشمنان بازماند و به اراده الهی از آن واقعه خونین، جان به در برد، تا به عنوان حجت خدا بر روی زمین و امام امت و جانشین پدرش ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام، سکان کشتی طوفان‌زده امت را هدایت و رهبری فرماید.
   آن حضرت، پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام و یارانش در کربلا، به همراه بازماندگان قافله حسینی به اسارت دشمن درآمد و در حالی که از بیماری توان‌فرسا، رنج می‌برد، در غل و زنجیر دشمنان قرار گرفت و سختی اسارت اهل بیت علیهم‌السلام از کربلا به کوفه و از کوفه به شام را با صبر و بردباری تحمل کرد و تسلی و تسکینی برای سایر اسیران در بند بود و با خطبه‌های روان و روشنگر خود، دشمنان و جنایت‌کاران را رسوا و حقانیت امام حسین علیه‌السلام را به گوش مسلمانان عالم رسانید و آنان را از خواب غفلت بیدار کرد و تحول عظیمی در جامعه مسلمانان بوجود آورد و دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام را به عقب نشینی از مواضع و دیدگاه‌های شیطانی خود واداشت.
   امام زین العابدین علیه‌السلام پس از بازگشت به مدینه، به مدت ۳۴ سال امامت شیعیان را بر عهده داشت و در این مدت نیز با حوادث و رویداد‌های بزرگی روبرو شد، ولی به حول و قوه الهی از همه آن‌ها با سربلندی و سرافرازی عبور کرد.
از امام زین العابدین علیه‌السلام آثار ارزشمندی از قبیل مواعظ، احادیث، اشعار و ادعیه به صورت پراکنده به جای ماند و مورد استفاده محققان و متقیان قرار می‌گیرد.
   ۲ اثر مدون از ایشان به جا مانده است که در میان آثار اسلامی، درخشندگی و جاودانگی ویژه‌ای دارند. آن دو عبارتند از:
صحیفه سجادیه، که مشتمل بر ۸۳ دعا و مناجات است.
   رسالة الحقوق، که تبیین‌کننده حقوق آحاد ملت و افراد بشری در جامعه اسلامی است.
   به هر ترتیب، این امام همام پس از ۵۷ سال زندگی در محرم سال ۹۵ قمری، بر اثر زهری که به دستور ولید بن عبدالملک اموی به آن حضرت خورانیده شد در مدینه منوره به شهادت رسید و در قبرستان بقیع در جوار قبر مطهر عمویش امام حسن‌مجتبی علیه‌السلام به خاک سپرده شد.
   درباره تاریخ شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام، گرچه تمامی مورخان و سیره‌نگاران اتفاق دارند که این واقعه عظیم در ماه محرم واقع شد، ولی در تعیین روز و سال وقوع آن اتفاق نظر و دیدگاه واحدی وجود ندارد. برخی از آنان، روز ۱۲ محرم، برخی ۱۸ محرم و برخی دیگر ۲۵ محرم را روز شهادتش می‌دانند.
   همچنین درباره سال شهادتش با این که اکثر مورخان، سال ۹۵ را ذکر کرده‌اند، برخی سال ۹۴ قمری را بیان کرده‌اند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:46:00 ق.ظ ]




در امتداد دفاع مقدس

دفاع مقدس یکی از مهم ترین مولفه های عینی است که مفهوم عینی - عملی مقاومت را شکل داده است. نظام جمهوری اسلامی زمانی توانست قدرت غالب عراق صدام را از بین ببرد که «مقاومت» را به عنوان مدل عملی سیاست ورزی خود تعریف کرد. اگر تمام جنگ تحمیلی در یک خرده گفتمان خلاصه شود، آن خرده گفتمان «مقاومت» است.


با گذشت چهل سال از انقلاب اسلامی و سی و هشت سال از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، تحلیل های بسیاری در خصوص انقلاب اسلامی و مهم ترین رویدادهای تاریخی آن ازجمله دفاع مقدس صورت گرفته است.

بخشی از این رویدادها در انقلاب اسلامی، رویدادهایی هستند که قابل انفکاک از موجودیت گفتمان شکل گرفته در انقلاب اسلامی نیست. با توجه و تمرکز بر این که انقلاب اسلامی اساسا امری ایستا نبوده و از گفتمانی پویا برخوردار است، گفتمان آن همواره از فراروایت هایی همچون دفاع مقدس شکل گرفته است.

به همین دلیل، دستاوردهای دفاع مقدس را می توان امری حیاتی برای تداوم فلسفه این انقلاب عنوان کرده و بیان این دستاوردها را عاملی برای تحکیم موقعیت مردمی انقلاب، مبارزه با نظام سلطه و استکبار جهانی و حتی تحکیم موقعیت و توان استراتژیک ایران در حوزه منطقه ای و فرامنطقه ای و در پرتو عمق انقلاب، برای توان لجستیک ایران اسلامی در جغرافیای جهان اسلام و بلکه فراتر از آن برشمرد.

از همین روست که هرگاه با پدیده های نوظهوری در منطقه همچون حزب الله لبنان، حشدالشعبی عراق، حماس و جهاد اسلامی فلسطین، انصارالله یمن، لشکرهای زینبیون و فاطمیون افغانستان و پاکستان و حتی مقاومت جانانه سربازان سوری در مقابل تروریست های تکفیری و… مواجه می شویم، تازه می فهمیم که دفاع مقدس ۸ ساله ملت ایران چه برکات بزرگی داشته است که امروز جغرافیایی به وسعت منطقه غرب آسیا را پوشش داده است که همه این ها که برشمرده شد قسمت کوچکی از کوه بزرگ یخی است که از دریای پر تلاطم جهان امروز بیرون زده و خودنمایی می کند که بخش زیادی از این کوه بزرگ در عمق دریای انقلاب خمینی کبیر پنهان است و همین باعث ترس و وحشت آمریکا و رژیم صهیونیستی که حیات خود را در خطر می بینند، شده است.  

دفاع مقدس و مسأله نظام سلطه

یکی از مهم ترین ارمغان های دفاع مقدس، ایجاد فاصله و حد و مرز با نظام سلطه و استکبار جهانی بوده است.

از استکبار جهانی معانی متعددی تحصیل شده است که مصداق کامل آن را می توان در نگاه فرودستانه ای که آمریکا نسبت به سایر کشورها داشته است، تاویل کرد.

در این فضا، نگاه آمریکایی ها نسبت به ملت ایران را می توان یکی از نکاتی دانست که در طول انقلاب اسلامی خود را با نگاه تحقیرآمیز نسبت به انقلاب اسلامی، بی توجهی به خواست مردم ایران در مبارزه با نظام طاغوت و نهایتا تلاش برای غلبه عراق بر ایران در قالب جنگ تحمیلی عنوان کرد.

در طول دفاع مقدس علائم بسیاری وجود داشت که مصداقی برای حمایت آمریکا از عراق و متعاقبا تلاش این کشور و سایر کشورهای غربی برای شکست ایران قلمداد شده است. 

دفاع مقدس نشان داد که ایران به لحاظ استراتژیک نبایستی برای تداوم وضعیت انقلابی خود، دل به کشوری خاص بسته و باید بر روی زانوهای خود بایستد.

بعد از جنگ تحمیلی بود که ایران به درستی الگوی دوستی و دشمنی خود را تعریف کرده و تلاش داشت تا مرز بین دوستان و دشمنان خود را مشخص کند.

برای ایران معین شد که دولتی به نام ایالات متحده آمریکا نه تنها نمی تواند دوستی برای ایران و انقلاب اسلامی باشد، بلکه به جهت آن که از نگاه منطقه ای ایران هراسان است، تا جایی که بتواند مانع از تداوم حیات انقلاب اسلامی می شود.  

دفاع مقدس و استفاده از ظرفیت ملی

یکی از علل پیروزی های ایران در جنگ (علیه عراقی که توسط یک ارتش چند ملیتی حمایت می شد) این بود که ایران صحنه نبرد را صرفا به ارتش منظم دولتی محدود نکرد و توانست صحنه را به حوزه مردمی و مدل غیر ارتشی از جنگ نامنظم سوق دهد.

این مسأله در آن زمان توانست نیروهای بسیاری از مردم را به عنوان یاری برای ارتش منظم ایران تعریف کرده و سرنوشت جنگ تحمیلی را به نفع ایران و مردم ایران تغییر دهد.

اما این دستاورد تنها در آن زمان قابل تعریف نبود و تنها در سی و اندی سال بعد که ایران توانست این مدل نبرد را در صحنه منطقه ای و در دل نبردهای چریکی علیه نظام سلطه منتقل کند، به عنوان یک دستاورد مهم معرفی شد.

جنگ سال ۲۰۰۰ میلادی لبنان علیه صهیونیست ها، جنگ ۳۳ روزه، نبرد ۵۵ روزه، جنگ علیه داعش چند ملیتی و جنگ یمنی ها علیه ارتش های چند ملیتی که توسط سعودی اجیر شده اند (که یک نمونه آن سازمان مخوف بلک واتر آمریکا در یمن است)، همه و همه صحنه هایی بوده اند که با تجربیات گران سنگ ایران در زمینه نبرد چریکی پیش رفته اند. علت بسیاری از هراس های نظام سلطه از ایران همین مدل نبرد ایران است. اگرچه ایران در این چهل سال توانسته توان و ظرفیت های منظم خود را افزایش دهد و ارتش خود را کارآمدتر کند، اما این بُعد ناشناخته از ظرفیت ایران بیشتر هراس دشمن را به همراه داشته است.

انتقال تجربیات همین مدل به سایر کشورها و خصوصا به کشورهایی که در محور مقاومت هستند، موضوعی است که در بیست سال اخیر و خصوصا در یک دهه گذشته سرنوشت بسیاری از نبردهای غیرمنظم را تغییر داده است که یک نمونه آن شکست داعش است.

دفاع مقدس و مسأله منطقه گرایی ایران

بی توجهی نظام سلطه نسبت به فجایع دولت صدام علیه ایران، یارگیری عراق از دولت های بزرگ آن زمان و ممانعت کشورهای غربی از پذیرش مجروحان ایرانی جنگ عراق علیه ایران، همه و همه مصادیقی بودند که سبب شدند مدل «هویت گرای خود اتکا» و متعاقبا «مدل منطقه ای ایران» به تدریج نظم و نسق یابد.

اینک جمهوری اسلامی به راحتی می تواند از معرفی یک «مدل منطقه ای منحصر به فرد خود» در سطح بین المللی سخن بگوید.  

منظور از مدل منطقه ای منحصر به فرد ایران چیست؟

یکی از مسائلی که کمتر توسط تحلیل گران مورد توجه قرار گرفته است، نوع نگاه منطقه ای ایران است.

مدل منطقه ای ایران را می توان منحصر به فردترین مدل منطقه ای دنیا معرفی کرد. بدین گونه که معیار ایران برای منطقه گرایی نه عامل اقتصاد و نه حتی عامل امنیت بوده است؛ بلکه مدل ایران در منطقه گرایی تنها مدل هویت گرایانه است. هویتی که می توان آن را پیامدی از گفتمان اصیل و معنادار انقلاب اسلامی، الگوهای دفاع مقدس برای دوستی و دشمنی و…عنوان کرد.

از سال ۲۰۰۰ میلادی و به خصوص از زمانی که ملت لبنان در تلاش بود تا اراضی خود را از دست رژیم غاصب صهیونیستی خارج کند، ایران به دنبال این بود تا با مدل هویت گرای خود، حس عزت ملی و اعتماد به نفس ملی را به ملت لبنان تزریق کرده و آن ها را به سمت تشکیل واحد سیاسی به نام لبنان با تمامیت ارضی و استقلال سیاسی که اینک شاهد آن هستیم و منشور سازمان ملل نیز آن را به رسمیت شناخته است، برساند. در آن زمان، نظام سلطه همان رفتاری را از خود نشان داد که در قبال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، آن را انجام داده بود.

نظام سلطه با تمام توان خود به میدان آمد تا صهیونیست ها را مبسوط الید معرفی کند. اما جمهوری اسلامی با رهبری حکیمانه حضرت آیت الله خامنه ای همان الگویی را که در دفاع مقدس در برابر این نظام پیاده کرد، در قبال لبنان هم عملیاتی کرد و لبنانی ها را به جایگاهی رساند که خود را به عنوان یک «ملت» معرفی کرده و صهیونیست ها را از جنوب خارج کرده و همان مدل در جنگ های سی و سه روزه نیز توسط لبنانی ها اتفاق افتاد و مدل مبارزه با نظام سلطه با تکیه صرف بر توان داخلی مورد توجه قرار گرفت.

اتفاق بعدی در جنگ هایی بود که علیه ملت مظلوم فلسطین افتاد، دقیقا همان سناریوی عزت آفرینی که در جنگ های صهیونیست ها علیه لبنانی ها به نیروهای مردمی لبنان منتقل شد، به فلسطینی ها نیز منتقل شد، تا جایی که بسیاری از مردم فلسطین نه تنها در نواز غزه، بلکه در کرانه باختری به این نتیجه رسیدند که راه حل مسأله فلسطین نه از طریق میز مذاکره و با تئوری های منسوخ و دیکته شده ای که نظام سلطه به جنبش فتح دیکته کرده بود، است، بلکه دستیابی به اهداف با منطق مبارزه و مقاومت محقق می شود.  

مقاومت به عنوان مهم ترین معیار الگوی منطقه ای ایران

دفاع مقدس یکی از مهم ترین مولفه های عینی است که مفهوم عینی - عملی مقاومت را شکل داده است.

نظام جمهوری اسلامی زمانی توانست قدرت غالب عراق صدام را از بین ببرد که «مقاومت» را به عنوان مدل عملی سیاست ورزی خود تعریف کرد.

در قالب آن مدل مفهومی، ایران حتی از بازیگرانی که در داخل عراق نسبت به دولت وقت عراق ناراضی بودند نیز یارگیری کرد و این منطق فرادولتی مدل عینی - عملی مقاومت بود که پیاده شد.

بی تردید مدل مقاومت از دل دگرسازی انقلاب اسلامی نسبت به نظام سلطه شکل گرفته و به علت تداوم وضعیت یارگیری ایران در سطح منطقه ای و بین المللی و در سطحی فراتر، معیار تعریف یک بازیگر قدرتمند منطقه ای و سیستم منطقه گرایی شده است.

اگر تمام جنگ تحمیلی در یک خرده گفتمان خلاصه شود، آن خرده گفتمان «مقاومت» است. خرده گفتمانی که اینک بسیاری از تحولات منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا وابسته به آن است.

اینک نه تنها مقاومت یک مفهوم انتزاعی و ذهنی نیست، بلکه تبدیل به یک دکترین استراتژیک نیز شده است که بسیاری از معادلات را تعریف می کند و محدودیت هایی را برای توان منطقه ای و بین المللی نظام سلطه و بازیگران اصلی که در آن قرار دارند، ایجاد کرده است.

مقاومت یک مفهوم اساسی، حیاتی و تعیین کننده است که صهیونیست ها در بسیاری از مناسباتی که بناست آن را طراحی کنند، به آن توجه می کنند و آن را معیاری برای رفتار و نوع مواجهه با بازیگرانی که در این محور و ذیل آن مفهوم قرار دارند، می دانند.

یمن، عراق، لبنان، سوریه همه بازیگرانی هستند که در درون مدل منطقه مقاومت قرار می گیرند و مبدع و مبتکر آن ایران اسلامی و ا مامان انقلاب بوده اند.  

- جنگ سال ۲۰۰۰ میلادی لبنان علیه صهیونیست ها، جنگ ۳۳ روزه، نبرد ۵۵ روزه، جنگ علیه داعش چند ملیتی و جنگ یمنی ها علیه ارتش های چند ملیتی که توسط سعودی اجیر شده اند (که یک نمونه آن سازمان مخوف بلک واتر آمریکا در یمن است)، همه و همه صحنه هایی بوده اند که با تجربیات گران سنگ ایران در زمینه نبرد چریکی پیش رفته اند.

- معیار ایران برای منطقه گرایی نه عامل اقتصاد و نه حتی عامل امنیت بوده است؛ بلکه مدل ایران در منطقه گرایی تنها مدل هویت گرایانه است. هویتی که می توان آن را پیامدی از گفتمان اصیل و معنادار انقلاب اسلامی، الگوهای دفاع مقدس برای دوستی و دشمنی و… عنوان کرد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:44:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم