نرجس
 
   




رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل آنها عليهم‌‏السلام، در برابرش نمايان مى‏‌شوند و به‏ او گفته مى‌‏شود: اين رسول خدا و … رفيقان و همرهان تو هستند

عقیق:امام جعفر صادق عليه‌‏السلام در پـاسخ بـه اين پـرسش كه آيـا مؤمن از جان كندن خود ناراحت می‌‏شود فرمودند: نه، به خدا، زمانى كه فرشته مرگ (عزرائيل) براى ستاندن جانش مى‏‌آيد، او بى‌‏تابى مى‏‌كند.

امّا عزرائيل به او می‌‏گويد: اى دوست خدا، بى‏‌تابى مكن؛ زيرا سوگند به آن كه محمّد صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم را برانگيخت، من از پدر مهربانى كه به بالينت بيايد، با تو خوش رفتارتر و مهربانترم. چشمت را باز كن و بنگر.

حضرت فرمود: رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل آنها عليهم‌‏السلام، در برابرش نمايان مى‏‌شوند و به‏ او گفته مى‌‏شود: اين رسول خدا و … رفيقان و همرهان تو هستند … در اين هنگام ، چيزى براى او خوشتر از اين نيست كه جان از بدنش جدا شود و به منادى بپيوندد.

متن حدیث:

الإمامُ الصّادقُ عليه‌‏السلام: لمّا سُئلَ: هل يُكرَهُ المؤمنُ على قَبضِ رُوحِهِ ؟: لا واللّه، إنّهُ إذا أتاهُ ملَكُ المَوتِ لقَبضِ رُوحهِ جَزِعَ عِندَ ذلكَ ، فيَقولُ لَهُ ملَكُ المَوتِ : يا وَليَّ اللّه لا تَجزَعْ، فوالّذي بَعَثَ محمّدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم لَأنا أبَرُّ بِكَ وأشفَقُ علَيكَ من والِدٍ رَحيمٍ لو حَضَرَكَ، افتَحْ عَينَكَ فانظُرْ.

قالَ: و يُمَثَّلُ لَهُ رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم و أميرُالمؤمنينَ و فاطمةُ و الحسنُ و الحسينُ و الأئمةُ من ذُرِّيتِهِم عليهم‌السلام فيقالُ لَهُ: هذا رسولُ اللّه و … رُفَقاؤكَ … فما شيءٌ أحَبَّ إلَيهِ مِنِ استِلالِ رُوحِهِ واللُّحوقِ بالمُنادي

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[یکشنبه 1395-08-16] [ 08:23:00 ق.ظ ]




سبک زندگی حضرت زینب (س)
حضرت زینب(س) در دامن پاک
ترین و با ایمان
ترین انسان
ها رشد کرد و معارف الهی را
آموخت و با تقویت ایمان خویش آن
ها را در خود شکوفا ساخت. ایشان همیشه تقوا و پرهیزکاری پیشه می
کردند
حیا و عفت را سرلوحه
زندگانی خویش کرده بودند. شما نیز که در دامن یک خانواده مؤمن و متقی رشد کردید،
باید همچون حضرت زینب(س) اصلی
ترین و مرکزی
ترین وسیله اسلام یعنی ایمان را در خود تقویت سازیدصفت
تقوا، حیا و عفت را ملکه خود قرار دهید تا مثل ایشان به قله
های سعادت و کمال دست یابی
د
.
حضرت زینب(س) در راه اهداف عالی خویش همیشه ثابت
قدم بود و در این راه
از جان و مال خویش دریغ نکرد. بدترین مصیبت
ها را تجربه کرد از زندگی آرام و آسوده
دست کشید، سختی
های سفر و جنگ را به جان خرید، عزیزترین کسان خود را در مقابل دیدگانش قطعه قطعه
کردند، باز از آرمان
های اصیل خویش دست برنداشت و در این راه همیشه ثابت قدم باقی ماند
.
حضرت زینب(س) از بهترین موقعیت در مدینه برخوردار بود، اما حتی
شوهر خویش را ترک کرد تا با امام خود یعنی امام حسین(ع) همراه باشد. ایشان نه تنها از این جهت که خواهر
امام حسین(ع) بود محبت واقعی
به ایشان داشت، بلکه از این جهت که ایشان امام زمانش بود به ایشان عشق
می ورزید و مطیع کامل ایشان بود.حضرت زینب(س) همیشه به امام خویش وفادار بود.
کسی که در او شرط انصاف و عدل تحقق پیدا کند، مردم اشیاء گرانقدر خود را نزد او به
امانت می
گذارند. حضرت زینب(س) به خاطر دارا بودن این
شرط
ها حافظ بسیاری از امانت
ها بود که بزرگترین
امانت نزد ایشان حفظ وجود امام عصرشان یعنی امام سجاد(ع) بود و ایشان در حفظ این امانت تا سر حد جان
کوشیدند و هیچ گاه او را تنها نگذاشتند. از دیگر امانتها نزد ایشان حفاظت از عزت اسلام و خاندان آل
محمد
(ص) است.
در این وادی نیز زینب سرآمد وسرافراز بود و از این جهت نیز بهترین الگو برای بانوان
و
مادران
برای مادران و زنان می باشد
با بررسی عملکرد حضرت زینب و خطبه
هایش به مقام عالمانه و معرفت و آگاهی
ایشان می
توان پی
برد
. وقتی امام سجاد(ع) فرمود
:
ای عمه! به حق دانشمندی هستی که پیش کسی درس
نیاموخته این جمله خبر از هوش و دانش حضرت می دهد
حضرت زینب(س) کسی بود که هیچ یک از زنان هم
عصرش به پای عبادت او
نمی
رسد، ما بارها در مورد نماز شب او شنیده
ایم، آن هنگام که مصائب به او روی آورد و داغ عزی
زان توان
ایستادن را از او گرفت، در آنجا نیز نماز شبش را ترک نکرد و نشسته آن را بجا آورد، نماز شبی که واجب نبود،
اما زینب کبری(س) آن را بر خود واجب کرد پس بانوان به تأسی از زینب(س) در انجام محوری
ترین اصل در
زندگی یعنی عبادت را در نهایت اخلاص و بندگی بجا آو
رند و تنها به واجبات اکتفا نکنند، بلکه مستحبات و
نمازهای شب را
تا حد توان به جا آورند در این فضا است که می توان شیران بیشه جهاد و تقوا را تربیت ک
رد
و
ایثارگر آفرید.
زنان در جهت دهی جامع
ه نقش بسزایی دارند. خداوند این ودیعه را در درون زنان به
ودیعه سپرده است با بررسی حرکت
های زینب(س) در تصمیم گیری
ها، خطبه
ها، حرف
ها، سکوت
ها و … به نقش
هدایت گریشان پی می بریم
زینب
کبری(س) آن بانوی قهرمان با شجاعت و تدبیر رهبری نهضت را به عهده
گرفت. شجاعانه خطبه خواند و دستگاه استبداد را رسوا کرد و با تدبیر اهل بیت(ع) و دختران و زنان را اداره
کرد
تا به
مقصد برسند در این راه به همه انسان ها درس ها آموخت.
حضرت زینب(س) از دین و ارزش
های الهی دفاع کرد و در این راه از
جان و مال و فرزندان و عزیزترین کسان خود گذشت و بر غم فقدان آنان دلش را گداخت و به خاطر زنده ماندن
دین و
امر به معروف ونهی از م
نکر که برادرش برای آن قیام کرد و به آن عمل کرد.
این ها همه کردار و سلوک معنوی حضرت زینب (س) است که درسی به مردان و
زنان
آموخته است

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]




 

تأملی در موضوع استفادۀ بانوان از پوشش تیره رنگ (2)
برخی اعتقاد دارند رنگ مشکی چادر بانوان سبب افسردگی آنان می‌شود. اما نتایج دیدگاه بعضی از روان‌شناسان و روان‌پزشکان انجام شده، نشان می‌دهد که ممکن است افسردگی بعضی از افراد، علت تمایل آن‌ها به پوشش سیاه باشد، ولی پوشش سیاه افراد علت ایجاد افسردگی آن‌ها نیست و بین این دو نکته، تفاوت بسیار ظریفی وجود دارد…
نویسنده : زهرا خندان*
چادر مشکی، موجب سلامت یا افسردگی؟!
در قسمت اول این نوشته، به جایگاه حجاب و پوشش بانوان در قرآن پرداختیم. در ادامه، پوشش بانوان و لزوم برخورداری از ویژگی‌هایی که فاقد جذابیت و جلب توجه باشد را در سیره و شیوه‌ی زندگی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خاندان او (علیهم السّلام) بررسی می‌کنیم. سنت شامل سیره و روایات معصومان (علیهم السّلام) می‌شود.

سیره و روش زندگی معصومان
ام‌سلمه یکی از زنان بزرگوار پیامبر اسلام می‌گوید: هنگامی که آیه‌ی حجاب نازل شد (که زن‌ها باید روسری بلند و چادر را بر سر خویش فروافکنند) زنان انصار از منزل بیرون آمدند؛ در حالی که عبا و چادر مشکی بر سر داشتندو پیامبر سکوت کردند.[1]
سکوت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره‌ی رنگ مشکی پوشش زنان انصار، دلیل بر تقریر و تأیید حجاب با چادر مشکی است.
«…پیامبر خدا صدیقه‌ی طاهره و داماد گرانقدرش را فراخواند. فاطمه‌ی زهرا جامه‌ای بس بلند دربرکرده بود که پایین آن به زمین کشیده می‌شد…» (قزوینی، 1371: 167)
حضرت رسول در چند مورد حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را بَضْعَةٌ مِنّی (بخشی از وجود من) خطاب کردند که در زیر به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
روزی مرد نابینایی با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا (علیهاالسّلام) آمد. حضرت از او فاصله گرفت و خود را پوشانید، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در آنجا حضور داشت از حضرت زهرا (علیهاالسّلام) پرسید: «با اینکه این مرد نابیناست و تو را نمی‌‏بیند، چرا خود را پوشاندی؟» حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمی‏‌بیند، من که او را می‌‏بینم، وانگهی او بو را استشمام می‌‏‌کند.» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (به نشانه‌ی تأیید شیوه و گفتار حضرت زهرا) فرمود: «أَشْهَدُ اَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّی: گواهی می‌‏دهم که تو پاره‌ی تن من هستی.»[2]
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جمع یاران نشسته بود، از آنان پرسید: ارزنده‌ترین و گرامی‌ترین زینت برای زنان چیست؟ به گفته‌ی انس بن مالک، کسی از صحابه نتوانست پاسخ بگوید. علی (علیه السّلام) با وجودی که پاسخ آن را می‌دانست دوست داشت پاسخ را از زبان فاطمه (علیهاالسّلام) بشنود. به خانه رفت و این سؤال را با همسرش در میان نهاد و فاطمه زهرا فرمود: «خَیْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لایَرِینَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ: بهترین زینت برای زنان آن است که آن‌ها مردان نامحرم را نبینند و مردان نامحرم آن‌ها را نبینند.»
علی (علیه السّلام) به سوی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگشت و پاسخ فاطمه (علیهاالسّلام) را برای حضرت بیان کرد.
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «چه کسی به تو چنین خبر داد، تو که اینجا بودی و پاسخی نگفتی؟» علی (علیه السّلام) عرض کرد: «فاطمه (علیهاالسّلام) چنین فرمود.»
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این پاسخ خشنود شد و سخن فاطمه (علیهاالسّلام) را پسندید و به نشانه‌ی تأیید او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ بضْعَةٌ مِنّی: همانا فاطمه، پاره‌ی تن من است.»[3] (جمعی از نویسندگان، 1391: 306)
در هر دو مورد که حضرت ختمی مرتبت، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را پاره‌ی تن خودشان خطاب می‌کنند، ایشان از حجاب و محدوده‌های آن سخن گفته‌اند؛ ابتدا از مرد نابینا کناره می‌گیرند و حجاب می‌گذارند تا نکند بوی ایشان را بشنود و در پاسخ به بهترین زنان، از عدم اختلاط زن و مرد و ندیدن نامحرم سخن می‌راند که این سخن خود یکی از مهم‌ترین نظریه‌ها در جامعه‌ی اسلامی است.
پس محدوده‌ی حجاب تا جایی است که کسی را جذب نکند و بهترین زنان کسانی هستند که مردان آن‌ها را نبینند.
«در روایت دیگری آمده است: پیامبر گرامی اسلام از یاران خود پرسید در کدام لحظه زن به خدا نزدیک‌تر است؟ پاسخ مناسبی مطرح نشد، تا اینکه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) سؤال پدر را شنید و پاسخ داد: آن لحظه‌ای که زن در خانه‌ی خود می‌ماند و به امور زندگی و تربیت فرزند می‌پردازد، به خدا نزدیک‌تر است.»[4] (زکی‌زاده رنانی، 1386: 103)
این روایت نیز در راستای روایت قبلی است و مبتنی بر ندیدن مرد نامحرم است.

نحوه‌ی حضور زن در جامعه‌ی اسلامی
در زمان ضرورت، لازم است زنان در مقابل نامحرمان ظاهر شوند اما با کیفیتی اسلامی. به‌عنوان مثال، وقتی خلیفه‌ی اول تصمیم گرفت فدک را از حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بگیرد، آن حضرت مقنعه و چادرش را در حالی که تمام بدنش را پوشانده بود سر نمود و برای ایراد سخنرانی (و دفاع از حق خود) از منزل خارج شد.[5]
«کیفیت پوشش آن حضرت این‌گونه بود:لاثَتْ خِمارَها عَلی رَأْسِه. لاث به معنی پیچیده است. مثلاً می‌‌‏گوییم لاث العمامه علی راسه‏‌ ای شدّها و ربطها؛ یعنی عمامه را به سرش پیچید. اما خمار چیزی بوده است بزرگ‌تر از روسری‌‏های فعلی زن‌‌ها، به‌صورتی که سر و سینه و گردن را می‌‏پوشانده است. خُمر جمع خمار است. به هر حال، وقتی این خبر به حضرت زهرا (علیهاالسّلام) رسید، برخاستند و خمار را بستند. لاثَ به معنای پیچیدن است. از لفظ خمار هم معلوم می‌‏شود که حضرت طوری آن روسری را به کار برده بودند که روی گردن و سینه‌ی ایشان پوشیده شده بود.
وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبابِه: جلباب نوعی پوشش سراسری بوده که روی لباس‌‌ها می‌‏‌پوشیده‌‏اند. شاید چیزی شبیه عبای امروز یا پیراهن بلند عربی. حضرت آن پوشش سراسری را هم طوری بر سر افکندند که محیط بر تمام بدن ایشان بود.
تَطَاُ ذُیُولَها: یعنی حضرت در راه رفتن پا روی پایین لباسش می‌‏گذاشت. یا بر اثر ناراحتی با شتاب حرکت می‌‏کرد. در اینجا به‌‌طور مسلم منظور این است که لباس ایشان آن‌‌قدر بلند بود که گاه زیر پا قرار می‏‌گرفت.
تا اینکه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) وارد شد بر ابی‏‌بکر در مسجد، در حالی که گرداگرد او را جمع زیادی از مهاجرین و انصار و دیگر مسلمین گرفته بود. فَنیطَتْ دُونَها مُلاَءةٌ. سپس میان حضرت و مردم پرده‏ای نصب شد. وقتی حضرت زهرا (علیهاالسّلام) وارد مسجد می‌‌‏شود، در آنجا پرده‏ای نصب می‌‏‌شود. نکته‌‌ی مهم در این بخش آن است که همین که حضرت وارد می‏‌‌شود دستور می‌‏‌دهند که پرده‌‏ای بین ایشان و دیگران بیاویزند. البته از کلمه‌‌ی فَجَلَست که در خطبه آمده استفاده می‏‌‌شود که قبل از اینکه حضرت بنشینند، پرده را سریع می‌‏‌آویزند. یعنی همین که خبردار می‌‏شوند دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در راه مسجد است یا به محض ورود ایشان، محیط را آماده می‌‌‏کنند و این پرده را نصب می‌‌‏کنند و این خود باز از اموری است برای حفظ حضرت از نگاه مردان و احترامی بوده که به‌صورت سنت درآمده است و امروزه نیز در مجالس مذهبی رعایت می‏‌شود…» (آیت‌الله مجتبی تهرانی در شرح خطبه‌ی فدک)
در روایتی منقول از امام علی (علیه السّلام) آورده‌‌اند: بهترین لباس، لباسی است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد. این روایت خود گویای یک ملاک در پوشیدن لباس است.

فتوا و دیدگاه مراجع تقلید
حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای: «من می‌گویم چادر، هم بهترین نوع حجاب است و هم یک نشانه‌ی ملی ماست که منافاتی با هیچ نوع تحرکی از زن ندارد. اگر واقعاً کار اجتماعی و کار سیاسی و کار فکری به معنای تحرک باشد، لباس رسمی زن می‌تواند چادر باشد که بهترین نوع حجاب است.»
حضرت آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی: «چادر حجاب برتر است و سزاوار نیست زن‌های مؤمن بدون چادر وارد جامعه شوند.»
حضرت آیت‌الله العظمی سیستانی: «چادر بهترین پوشش برای خانم‌هاست، چون تمامی مفاتن بدن را می‌پوشاند. خانم‌های مسلمان باید آداب و سنن اسلامی را در لباس پوشیدن مراعات کنند و از تجددگرایی مضر پرهیز کنند.»
حضرت آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی: «چادر حجاب پسندیده است.»
حضرت آیت‌الله العظمی بهجت: «بی‌شک چادر حجاب برتر است.»
و…

آیا رنگ مشکی کراهت دارد؟!
در برخی از روایات، رنگ سیاه مایه‌ی کاهش قوه‌ی شهوت معرفی شده است.[6] از طرفی حجاب زن مسلمان نیز برای مهار جاذبه‌‌‏های جنسی و شهوانی زن در برابر نامحرمان است و به همین دلیل، اگر نگوییم بهترین رنگ، باید گفت یکی از بهترین رنگ‌‏های حجاب، رنگ مشکی است.
روایاتی که رنگ مشکی را مکروه دانسته‌‏اند، مطلق نبوده، بلکه سه پوشاک را استثنا کرده‏‌اند: کفش، عمامه و کساء[7] (که مصداق ایرانی آن چادر و مصداق عربی آن عباء است که بین مرد و زن مشترک بوده است.)
روایاتی وجود دارند که استفاده از پوشاک سیاه را به‌‏‌شدت نهی می‌‏کنند. در برخی از این روایات علت را این‏گونه بیان نموده‌‏‌اند که رنگ مشکی شعار بنی‌‌‏عباس است و ائمه‌ی هدی خواسته‌‏اند شیعیانشان پیرو ظالمان نباشند و کوچک‌‏ترین شباهت ظاهری نیز به آنان نداشته باشند؛[8] چراکه «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»: هر کس خود را به گروهی شبیه نماید از آنان محسوب می‌‏شود.
براساس این روایات، پس از ولایت عهدی امام رضا (علیه السّلام) که بنی‏‌عباس لباس مشکی را به‌‌عنوان نشان خود ترک نمود، این کراهت نیز برطرف شد؛ علاوه بر آنکه برخی از صاحب‏‌نظران احتمال داده‌‏اند که رنگ مشکی صرفاً شعار مردان بنی‏‌عباس بوده است و در همان زمان نیز برای زنان ممنوعیتی از این جهت وجود نداشت. پس کراهت رنگ مشکی در واقع یک کراهت، سیاسی و موقتی و عمدتاً برای مردان بوده است.
با توجه به جمع این روایات و فلسفه‌‌ی وجوبی حجاب، مبنی بر عدم جاذبه فیزیکی در ارتباط با نامحرم، می‌‌توان استنباط نمود که رنگ مشکی برای چادر بهترین رنگ است.

افسردگی و رنگ مشکی
برخی از انسان‌‌ها آگاهانه یا ناآگاهانه می‌‌گویند رنگ مشکی چادر بانوان مسلمان سبب افسردگی آنان می‌‌شود. نتایج مشورت‌‌های علمی که با بعضی از روان‌‌شناسان و روان‌‌پزشکان انجام شده نشان می‌‌دهد که ممکن است افسردگی بعضی از افراد، علت تمایل آن‌‌ها به پوشش سیاه باشد، ولی پوشش سیاه افراد علت ایجاد افسردگی آن‌‌ها نیست و بین این دو نکته تفاوت بسیار ظریفی است و خلط بین آن دو باعث اظهارنظرهای نادرست درباره‌‌ی حجاب گردیده است.

توضیح مختصر اینکه افسردگی از بیماری‌‌های روحی و روانی بسیار پیچیده‌‌ای است که دارای عوامل و علایم و تظاهرات رفتاری مختلف و حتی متضاد است. مثلاً بعضی افراد افسرده ممکن است به بی‌‎اشتهایی و عده‌‌ای دیگر به پرخوری متمایل شوند. در خصوص پوشش نیز ممکن است بعضی از افراد افسرده به پوشیدن لباس تیره و عده‌‌ای نیز به لباس‌‌هایی با رنگ غیرتیره تمایل پیدا کنند. بنابراین حتی استناد به پژوهش‎های میدانی نیز اثبات‌‌کننده‌‌ی مدعای مذکور نخواهد بود.
پس استفاده از چادر مشکی برخلاف ادعاهای به‌ظاهر علمی بعضی از افراد، نه تنها عارضه‌ی منفی ندارد، بلکه با فلسفه‌ی حجاب و پوشش زنان در مقابل نامحرم، یعنی عدم تهییج و تحریک و ایجاد آرامش روانی در جامعه نیز سازگار است. زنی که با پوشش غیراسلامی و رنگارنگ پا در جامعه‌ای آکنده از نگاه‌های هرزه می‌نهد، بعضاً با تعرض و بی‌حرمتی افراد بیماردل روبه‌رو می‌شود که این خود در ایجاد افسردگی، نقش مهمی ایفا می‌کند و سبب فساد در جامعه می‌شود و این فساد سبب کاهش امنیت و عدم ثبات روحی افراد می‌گردد.
اما این نکته که رنگ مشکی فاقد جذابیت و نشاط است نیز به برتری حجاب تیره‌رنگ دلالت دارد، زیرا نگاه افراد نامحرم به سمت این پوشش جذب و جلب نمی‌‌شود و احساس نشاط و جلب توجه در نامحرمان انگیخته نمی‌‌شود. ولی شخصی که لباس تیره پوشیده، هیچ‌گاه به این دلیل که رنگ لباسش تیره است، دچار افسردگی نمی‌‌شود؛ زیرا رنگ‌های شاد و بانشاط بسیاری در دایره‌ی دید وی وجود دارد و نگاه او فقط و فقط به چادر خودش معطوف نشده است. در نتیجه زنی که چادر مشکی می‌پوشد، حداکثر ایمنی را برای خود ایجاد کرده است و نشان می‌دهد که اینجا نقطه‌ی پایان نگاه‌های نامحرمان است و در فراسوی این پوشش جایی برای نگاه‌ها و نیت‌های ناپاک نیست.
همچنین باید اشاره کرد که پوشش مشکی در مقابل نامحرم با عدم نظافت مغایر است، زیرا طبق دستورات اسلامی، نظافت نیمی از ایمان است. همچنین امام علی (علیه السّلام) می‌فرماید: «لباس پاکیزه غم و اندوه را می‌زداید.»[1] (جوادی آملی، 1391: 157) پس می‌توان گفت: پوشیدن چادر مشکی با نظافت کامل و همچنین فقط در مقابل نامحرم، که معمولاً زمانی محدود را شامل می‌شود، سبب افسردگی نخواهد شد.

وحدت در پوشش
از آنجا که معمولاً از نوع لباس می‌‏توان پایگاه اجتماعی، خودآگاهی افراد و ارزیابی آن‌‌ها از خود را حدس زد، در مدارس سعی می‌‏شود کودکان از لباس و روپوش هم‌‏شکل استفاده کنند تا به این ترتیب، فردیت‌‏زدایی شود و احساس فردیت (Individualise) در آنان کم گردد. یونیفرم‌‌ها مثل لباس خلبانان، غواصان، آتش‌‏نشان‌‏ها و رانندگان، علاوه بر اینکه افراد را در برابر صدمات و آسیب‌‏ها حفظ می‏‌کند، عامل شناسایی است، زیرا هویت افراد را فاش می‌‏سازد.
در اسلام در موسم حج، افراد از لباس هم‌‌‏شکل احرام استفاده می‌‏کنند که نشانه‌‌ی ترک دل‌‌بستگی‌‏های دنیوی و کنار گذاشتن لباس‌‏های رنگارنگ است. در واقع همان‌‌گونه که لباس متحدالشکل و یونیفرم در دیگر اصناف و اقشار، ماهیت افراد را مشخص می‏‌کند، جلباب و چادر مشکی معرف شخصیت روحی و معنوی و پاکدامنی بانوان مسلمان به‌عنوان قشر بزرگ جامعه است و می‌‌تواند به نامحرمان این واقعیت را نمایان سازد که زن دارای این نوع پوشش، بنای خروج از حریم پاکدامنی و ترک احکام انسانی و پر از خیر و صلاح اسلامی را ندارد.

نتیجه‌گیری
رنگ مشکی، رنگ «نه» مطلق است برای مشخص کردن مرزها و حریم‌های اجتماعی و حجاب یک خانم مسلمان با چادر مشکی از این دسته است. وقتی خانمی چادر مشکی به سر می‌کند و با وقار و متانت تمام، قدم به عرصه‌ی اجتماع می‌گذارد، با این نحوه‌ی پوشش می‌خواهد نشان دهد که هرکسی حق ندارد به این حریم پاک، مقدس و خصوصی وارد شود. این حریم، حریم حرمت، حیا و احترام است؛ نه جای هرزگی، آلودگی و هوس‌بازی.
در واقع او با حجاب مشکی و چادر مشکی بین خود و مردان نامحرم مرزی عاقلانه ایجاد می‌کند. او با این رنگ سیاه به‌صورت هدفمند می‌خواهد نگاه تیز و برنده‌ی هرزگی و ابتذال را بشکند و نگذارد در حریم عفاف، پاکی و نجابت او، نامحرمی وارد شود و حرمت او را از بین ببرد. لذا چادر مشکی به‌منزله‌ی حرمت و احترام است. مرز ادب، کرامت، حیا و عفت است.
مشکی فقط رنگ حضور اجتماعی زن مؤمن در مقابل نامحرمان است، نه در هر مکان و هر زمان و هر موقعیتی. او هرگاه در محیطی که از نگاه‌های نامحرم و آلوده به‌دور است، قرار می‌گیرد چادر مشکی را از سر برمی‌دارد و در حدود و مرزهای ایمانی خویش، با پوشیدن بهترین لباس‌ها و با جذاب‌ترین رنگ‌ها، طراوت، زیبایی، گرمی و شادابی خود را برای اهل خانه و همکاران خانم یا مجالس زنانه به نمایش می‌گذارد.(*

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
[شنبه 1395-08-15] [ 11:02:00 ق.ظ ]




ای چادر! چقدر غریبی..

ای چادر! چقدر غریبی..
هنوز از در حرم بیرون نیامده بود که چادرش را برداشت؛ روسریش را شل تر کرد و آهی کشید و گفت: داشتم خفه می شدم. همینطور که بهش نگاه می کردم،چشمم به کیفش افتاد که شاید ۲-۳ کیلویی بود خواستم بگویم …
هنوز از در حرم بیرون نیامده بود که چادرش را برداشت؛ روسری اش را شل تر کرد و آهی کشید و گفت: داشتم خفه می شدم. همینطور که بهش نگاه می کردم،چشمم به کیفش افتاد که شاید ۲-۳ کیلویی بود خواستم بگویم،
ای چادر! چقدر غریبی؛
که صدای تق تق کفش هایش توجه مرا به خودش جلب کرد، کفش هایی با پاشنه های آنچنانی که حتی راه رفتن را به سختی انجام می داد و گفتم: ای چادر! چقدر غریبی .
چقدر غریبی که حاضرند کیف پر از وسایل تباهی شان را ساعت ها بر دوش بکشند،اما وزن کم تو را تحمل نکنند.
ای چادر! چقدر غریبی؛
اگر با کفش های پاشنه بلندشان و …..صد بار زمین بخورند با خنده بلند می شوند اما کافیست یک بار با تو برایشان اتفاقی بیفتد، چقدر سریع کنارت می زنند و برای کنار زدنت فلسفه می بافند و آیه توجیه می کنند.
حجاب، سکوی پرواز زن به سمت آسمان است نمی دانم چرا برخی به زمین عادت کرده اند؟
به نظر شما راه رفتن با کفش های پاشنه بلند و گرفتن کیف سخت تر است یا پوشیدن چادر؟

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:00:00 ق.ظ ]




نمایش پرسمان
پرسش :
به چه دليلي امام علي (علیه السّلام) نسلهاي آينده را شريک در جنگ جمل مي داند؟
پاسخ :
در خطبه دوازدهم نهج البلاغه امام علي(علیه السّلام) مهمترين پيوند در ميان مؤمنان را پيوند مکتب مى شمرد که از هر پيوند ديگرى (نژاد، زبان، منافع اجتماعى، ايده هاى حزبى و مانند آن) برتر و والاترست و شعاع اين پيوند الهى تمام زمانها و مکانها را فرا مى گيرد و همه انسانهاى گذشته و امروز و آينده را در يک مجموعه الهى و روحانى گردآورى مى کند.
مى فرمايد: تمام مؤمنان امروز، و آنها که در رحم مادرانند و هنوز متولّد نشده اند يا کسانى که قرنها بعد از اين از صلب پدران در رحم مادران منتقل و سپس متولّد و بزرگ مى شوند، در ميدان جنگ «جمل» حضور داشته اند! چرا که اين يک مبارزه شخصى بر سر قدرت نبود، بلکه پيکار صفوف طرفداران حق در برابر باطل بود و اين دو صف همچون رگه هاى آب شيرين و شور تا «نفخ صور» جريان دارد و مؤمنان راستين در هر زمان و مکان در مسير جريان حق و در برابر جريان باطل به مبارزه مى خيزند و همه در نتايج مبارزات يکديگر و افتخارات و برکات و پاداشهاى آن سهيم اند.
دليل آن هم روشن است و آن اين که همه يک حقيقت را مى جويند و يک مطلب را مى طلبند و در يک مسير گام بر مى دارند و براى يک هدف شمشير مى زنند و به خاطر جلب رضاى خداوند يکتا تلاش و کوشش مى کنند.
با توجّه به اين اصل اساسى بسيارى از مسائلى که در قرآن و احاديث وارد شده است و براى بعضى يک معمّا جلوه مى کند حل مى شود. در قرآن مجيد در داستان قوم «ثمود» مى فرمايد: «فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّيها»; (پس آنها پيامبرشان (صالح) را تکذيب کردند و ناقه ايى را که معجزه الهى بود پى نمودند و به هلاکت رساندند، پروردگارشان نيز آنها و سرزمينشان را به خاطر گناهانشان در هم کوبيد و با خاک يکسان کرد)!(1)
در حالى که تواريخ با صراحت مى گويد پى کننده ناقه تنها يک نفر بود، ولى از آن جا که ديگران نيز با او همدل و هم عقيده بودند فعل او به همه نسبت داده شده و مجازات همه را فرا گرفته است; و اين مفهوم همان کلامى است که مولا(عليه السلام) در جاى ديگر فرموده: «اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما يَجْمَعُ النّاسَ الرِّضى وَ السُّخْطُ وَ اِنَّما عَقَرَ ناقَةَ ثَمُودَ رَجُل واحِد فَعَمَّهُمْ اللهُ بِالْعَذابِ لَمّا عَمُّوهُ بِالرِّضا»; (اى مردم رضايت و نارضايى (نسبت به کارى) موجب وحدت پاداش و کيفر مى گردد، ناقه ثمود را يک نفر بيشتر پى نکرد امّا عذاب و کيفر آن، همه کافران قوم ثمود را شامل شد چرا که همه به عمل او راضى بودند).(2)
در داستان «جابر بن عبدالله انصارى» که روز اربعين شهادت امام حسين(عليه السلام) به زيارت قبر مبارکش آمد و غوغايى در آن جا بر پا کرد مى خوانيم که او ضمن زيارتنامه پرسوز و پر محتوايش در برابر قبر امام حسين(علیه السّلام) و يارانش، خطاب به قبر ياران کرده و مى گويد: من گواهى مى دهم شما نماز را بر پا داشتيد و زکات را ادا کرديد و امر به معروف و نهى از منکر نموديد با اهل الحاد پيکار کرديد و خدا را تا آخرين نفس پرستش کرديد، سپس افزود: «وَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَقَدْ شارَکْناکُمْ فيما دَخَلْتُمْ فيهِ»; (سوگند به خدايى که محمّد را به حق مبعوث ساخته ما با شما در آنچه از نعمتها و پاداش الهى وارد شديد شريک و سهيم هستيم).
اين سخن چنان بود که حتّى دوست با معرفت «جابر»، «عطيّه» را در شگفتى فرو برد تا آن جا که زبان به اعتراض گشود و گفت: اى جابر ما چه کرده ايم که با آنها شريک باشيم، نه از درّه اى پايين رفتيم و نه از کوهى برآمديم و نه شمشير زديم در حالى که ياران حسين(عليه السلام) ميان سرها و بدنهايشان جدايى افتاد و فرزندانشان يتيم و همسرانشان بيوه شدند! جابر، اصلى را که در بالا به آن اشاره شد به استناد حديثى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به «عطيّه» يادآور شد و گفت: من از رسول خدا(ص) شنيدم که مى فرمود: «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ وَ مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْم اُشْرِکَ في عَمَلِهِمْ»; (کسى که قومى را دوست دارد با آنها محشور مى شود و کسى که عمل قومى را دوست دارد در عملشان شريک است).
سپس افزود: «سوگند به خدايى که محمّد(ص) را به حقّ به نبوّت برانگيخته، نيّت من و ياران من همان است که حسين و اصحابش(علیهم السّلام) بر آن بودند»!(3)
در آيات قرآن کراراً «يهودِ» معاصر پيامبر اسلام(ص) را که در مدينه مى زيستند مخاطب قرار داده و آنها را به خاطر اعمالى که معاصران موسى(علیه السّلام) نسبت به او انجام دادند سرزنش و مؤاخذه مى کند; در حالى که قرنها بلکه هزاران سال ميان آنها فاصله بود ولى چون آنها نسبت به اعمال نياکانشان علاقه مند و پايبند بودند تمام فاصله ها در نور ديده شده و همه در يک صف در برابر موسى(علیه السّلام) قرار گرفتند.
از جمله در يکى از آياتى که در آن خطاب به بهانه جويان يهود دارد مى گويد: «قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُل مِنْ قَبْلي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ»; (بگو پيامبرانى پيش از من با دلايل روشن و آنچه را گفتيد (معجزاتى را که امروز از من مى خواهيد) به سراغ شما آمدند، پس چرا آنها را کشتيد اگر راست مى گوييد)!(4)
جالب اين که در ذيل اين آيه حديثى از امام صادق(عليه السلام) وارد شده است که مى فرمايد: «خداوند مى دانست آنها (يهود معاصر پيامبر) قاتل پيامبران پيشين نبودند و لکن چون همدل و هم عقيده با قاتلان بودند، آنها را قاتل ناميد، چون راضى به فعل آنها بودند».(5)
محدّث بزرگ «شيخ حرّ عاملى» در جلد يازده «وسائل الشيّعه» در «کتاب امر به معروف و نهى از منکر» روايات متعدّدى در اين زمينه نقل کرده است.(6)
اين طرز فکر، افق هاى وسيع را در برابر ديدگان ما مى گشايد و به ما در فهم محتواى آيات و روايات و سلوک راه حق کمک قابل ملاحظه اى مى کند.(7)
پی نوشت ها :

موضوعات: گلچین  لینک ثابت
 [ 10:56:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم