کسی که بهشت را دارد، چرا غم و غصه دارد
آیت الله مظاهری گفت: کسی که بهشت را دارد، چرا غم و غصه دارد؟! کسی که به عالم ملکوت رسیده چرا باید ترس داشته باشد و غم و غصه داشته باشد؟
به گزارش فرهنگ نیوز، متن سخنان درس اخلاق اخیر آیت الله مظاهری برای علاقه مندان در پی می آید؛
بحث ما دربارۀ معرفةالنفس بود. بیست و دو فصل از این بحث را گفتگو کردیم و بحث دربارۀ فصل بیست و دوم راجع به روابط انسان بود. یک رابطه با درون، با فطرت و عقل و وجدان اخلاقی که فیالجمله صحبت کردم. یک رابطه با جسم و این بدن است که فیالجمله صحبت کردم. یک رابطه هم با خداست که در این باره صحبت کردم. کم بود، ولی به همین مقدار اکتفا میکنم.
رابطۀ چهارم راجع به رابطۀ این انسان با عالم ملکوت است. این انسان ناسوتی و مادی است. یک رابطۀ کامل با عالم ملکوت دارد. اگر با ریاضتها و با عبادتها و با توسلها بتواند برسد به عالم ملکوت، آنگاه آن عالم برایش شهود است. میتواند ملائکه را ببیند و با ملائکه حرف بزند، چه اینجا و چه در برزخ و چه در قیامت.
«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ» [۱]
کسانی به راستی میگویند الله و پابرجا روی گفتۀ خود هستند. یعنی با ریاضتها و با عبادتها و با اجتناب از گناه و مکروهاتشان کمکم رسیدهاند به عالم شهود و به عالم ملکوت. قرآن میفرماید: یکی از فواید رسیدن به عالم ملکوت به نحو شهود، این است که ملائکه بر اینها نازل میشوند. اگر ترسی دارد و اگر غم و اندوهی دارد، دل تسلی به او میدهند: «أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» [۲]
مؤمن نباید بترسد و غم و غصه داشته باشد. کسی که خدا را دارد، از که و از چه بترسد!؟ کسی که خدا را دارد چرا غم و غصه داشته باشد!؟ اما مهمتر اینکه: «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» [۳] .
کسی که بهشت را دارد، چرا غم و غصه دارد!؟ کسی که به عالم ملکوت رسیده چرا باید ترس داشته باشد و غم و غصه داشته باشد!؟ مهمتر از همه: «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ» است؛ به او بشارت میدهند که ما کمککار تو هستیم و در دنیا کمکت میکنیم. راه مشکل است، اما راه مشکل را میتوانی طی کنی. ما کمککار تو هستیم، هم در دنیا و هم دم مرگ و هم در عالم برزخ و هم در قیامت: «نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ».
این آیات برای ما و برای جوانها نازل شده که ترغیب و تحریص شوند و از این عالم ناسوت حرکت کنند و برسند به عالم ملکوت و سروکار با معنویّات داشته باشند و بیابند خدا را نظیر آدم تشنهای که آب بخورد، سیراب شدن را بیابد، اینگونه خدا را بیابند.
امیرالمؤمنین(ع) میگویند: اگر به این مقام نرسیدی، کور هستی. و الاّ تو باید به غیر خدا چیزی نبینی: «ما رَاَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَاَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ» [۴] ؛ اگر شیعه هستی مثل من باش و هرچه میبینی خدا را ببین. مولا امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه[۵] هم فرمودهاند که نمیشود خدا را ندید.
به دریا بنگرُم دریا تو بینُم به صحرا بنگرُم صحرا تو بینُم
به هرجا بنگرم از کوه و در و دشت نشان از روی زیبای تو بینُم
امام حسین(ع) در دعای عرفه فرمودهاند: «عَمِیَتْ عَیْنٌ لَا تَرَاک» [۶]
دعای عرفه یکی از معجزات بزرگ اهلبیت «سلاماللهعلیهم» و از افتخارهای بزرگ شیعه است و گفته شده مثل باران اشک از چشمان امام حسین(ع) میریخت و این دعا را در عرفات خوانده و در وسط این دعا امام حسین(ع) میفرمایند: «عَمِیَتْ عَیْنٌ لَا تَرَاک».
این دو معنا دارد. یکی اینکه نفرین است و معنایش اینست که کور باد کسی که خدا را نبیند. اما من خیال میکنم اخبار است و اینست که امیرالمؤمنین و امام حسین «سلاماللهعلیهما» میفرمایند: شیعه! تابع من باش و وقتی تابع من شدی به عالم ملکوت میرسی و وقتی به مقام ملکوت رسیدی، درمییابی خدا را. نه تنها دانستن، بلکه یابیدنی است. همۀ ما میدانیم که ملائکه داریم و در قرآن هم زیاد اسم ملائکه آمده است. شاگردهای مرحوم آخوند کاشی برای من نقل کردند که مرحوم آخوند کاشی بعضی اوقات در درس میگفت: ملائکه را میبینم و «أُولی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» [۷] را نیز میبینم. ما خلق شدهایم برای همین که حرکت کنیم و توقف ممنوع است. از این عالم ناسوت برسیم به عالم ملکوت و از عالم ملکوت به جبروت و سیر میشود تا خدا خدایی میکند. هر قدمی که بردارد لذتش از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است. معلوم است سیر من الحق الی الحق خیلی شیرین است. لذا ما اگر به جایی برسیم که میتوانیم برسیم، نگویید مشکل است یا وضع بد است یا دنیا نمیگذارد، اگر به اندازهای که هم و غم دنیا را داریم، یک دهم آن هم و غم اینگونه چیزها را داشته باشیم، حتماً میرسیم. ما خلق شدهایم برای همین.
«عَبْدی اطْعِنی حَتّی اجْعَلُکَ مثلی اقُولُ لِشَیءٍ کُنْ فَیَکُون تَقُولُ لِلشَّیْء کُنْ فَیَکُون» [۸]
به قول حافظ:
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که درین دامگه چه افتادست
چرا غرق هستی!؟ چرا مات هستی!؟ به قول امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» چرا کوری!؟ حرکت کن. آمدهای در این دنیا برای حرکت. پروردگار عالم وقتی تو را خلق کرده، به خودش أحسن الخالقین گفته است و تو أحسن مخلوقین هستی. پروردگار عالم برای خلقت تو به خودش آفرین گفته است. پروردگار عالم وقتی به خلقت انسان میرسد، میفرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» [۹]
این خیلی مقام است که خدا با کُن رحمانی میتواند عالم را زیر و رو کند و عالم بسازد و عالم را نابود کند، اما وقتی به خلقت انسان میرسد، میفرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ».
آفرین بر خدا و این خلقتش. این آفرین برای آدمی نیست که بیاید و هفتاد هشتاد سال فقط بخورد و بیاشامد و بخوابد. امیرالمؤمنین(ع) در جملهای که منسوب به ایشان است، میفرمایند: «مَن کانَ هَمّهُ بَطنُه فَقیمَتُه ما یَخرُجُ مِن بَطنِه»؛ کسی که هم و غمّش شکم و شهوت باشد و هم و غمش این دنیا باشد، قیمتش نیز همانست که از شکم بیرون میآید. بنابراین حرکت ارزش دارد و توقف ممنوع است. از این عالم ناسوت حرکت کن و به عالم ملکوت برس و ملائکه افتخار نوکری تو را دارند. این ملائکه، ملائکۀ مقرّب خدا هستند.
«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ»
و به راستی عالم شهود و عالم ملکوت برای این خلق شده است. حتّی عالم ملکوت برای این انسان کم است. این انسان باید برسد به آنجا که بهشت برای او کوچک باشد. بهشت از دست اینها شکایت میکند که خدایا تو ما را خلق کردی برای اینها و اما اینها بیاعتنا به ما هستند. خطاب میشود بگذار بندهام منغمر در عالم ملکوت باشد. بگذار از حرف زدن من با او و حرف زدن او با من لذت ببرد. بعد خطاب میشود به بهشت که من در روز سیصد و شصت مرتبه به اینها نظر دارم و در هر نظری ملک آنها را زیاد میکنم. [۱۰] یعنی سیر ملکوتی به آنها میدهم و سیر به سوی قرب خدا که به آن سیر من الحق الی الحق میگویند. حال اگر به آنجا هم نرسیم لاأقل سیر من الخلق الی الحق باشد. این انسان خیلی قیمت دارد و بهشت برای او کوچک میشود و بهشت از دست او شکایت میکند که این همه نعمتها برای اوست، اما او اعتنا ندارد. آن ابزاری که در درونش است و «جنات تجری من تحتها الانهار» و حورالعین و امثال اینها نمیخواهد و اما چیزی بالاتر از اینها میخواهد و آن خدا و سروکار داشتن با ملائکه است.
لذا این بحث امشب ما که باید چند شب دربارهاش صحبت کنم، انصافاً بحث ارزندهای است. ما باید قدر خودمان را بشناسیم و معمولاً انسانها چون قدر خودشان را نمیشناسند، پرت هستند. اکتفا به این عالم ناسوت و اکتفا به این زرق و برق دنیا دارند و به جایی هم نمیرسند. در روایت هم آمده که هرکه بامش بیشتر برفش بیشتر. هرکه بیشتر از این ذخائر برخوردار است از غم و غصه و فقر و نگرانی بیشتری برخوردار است. کسی که خدا را ندارد، هیچ ندارد. وقتی انسان خدا را داشته باشد، همه چیز هست و وقتی خدا را نداشته باشد، به غیر غم و غصه و دلهره و اضطرابخاطر و نگرانی هیچ ندارد. ما خلق نشدهایم برای غم و غصّه و دلهره و اضطرابخاطر و نگرانی و فقر و فلاکت و مثل کرم ابریشم در خود تنیدن تا خفه شدن. ما کرم ابریشم نیستیم که در خود بتنیم، بلکه ما انسانیم و انسان کسی است که برای خدا خلق شده است. میفرمایند بیا و آنچه نمیبینی، ببین.
خیال نکنید اینها برای خواص است. آنها در وادی دیگری هستند و آنها معلم این کارند و میبینند و به مردم میگویند. همۀ ما باید از این عالم ناسوت با حرکت صعودی برسیم به عالم ملکوت. سر و کار با معنویات و سر و کار با قرآن و اهلبیت داشته باشیم و برسیم به آنجا که خواندن قرآن برای ما بالاترین لذّت باشد. میرسد به آنجا که زیارت جامعۀ کبیره برایش بالاترین لذّت است. مرحوم علامه مجلسیِ اول میفرماید: باقر در گهواره بود و من نماز شب میخواندم و او شیر میخواست و گریه افتاد و من یادش افتادم و گفتم خدایا او را آدم کن و از مروّجین اسلام کن. بالاخره دعایش در نماز شب مستجاب شد و علامه مجلسی دوم پیدا شد که چقدر خدمت به اسلام کرده است. بحارالانوار یعنی کتابخانۀ شیعه. مرادم اینجاست که علامه مجلسیِ اول، سیر و سلوکی است، علاوه بر اینکه از نظر علمی خیلی بالاست، از جمله سیر و سلوکیهاست. میگوید من مشرف شدم به نجف. میخواستم به حرم بروم و دیدم لیاقت ندارم؛ لذا تصمیم گرفتم یک دهه ریاضت بکشم و بعد به حرم مشرف شوم.
میگوید روزها به مقام قائم وادیالسلام میرفتم و اما چون ناامن بود شبها در رواق مطهر میآمدم. دهه تمام شد و به من الهام شد که باید به سرّ من رای بروی. اگر راه را میخواهی از راه امام زمان بخواه و فعلاً واسطۀ فیض عالم امام زمان است. میگوید نا امن هم بود، اما من پیاده به سرّ من رای رفتم و غسل کردم و به حرم رفتم. دیدم آقا امام زمان «ارواحنافداه» در حرم خدمت جدش امام هادی «سلامالله علیه» است. من زیارت جامعه را مداحوار برایش خواندم و او گوش میداد و توجه میکرد. بعد به من گفت بیا جلو. ابهت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم جلو روم. فرمودند: جلو بیا و من خدمت آقا رفتم. آقا دست تلطف روی شانۀ من گذاشت و فرمود: «نعمت الزیارة». گفتم آقا این از جدتان است و اشاره کردم به امام هادی. فرمودند بله. [۱۱] لذا علامه مجلسی دوم میفرماید: زیارتی بهتر از این از نظر سند و دلالت نداریم. [۱۲]
بعد میگوید اقا نشستند و من نشستم و درد و دلها با آقا کردم. معلوم است یک دقیقۀ این به یک دنیا ارزش دارد. ما خلق شدهایم برای این چیزها. گفتم اگر یک دهم رابطه با امام زمان باشد، آنگاه خیلی چیزها درست میشود. صبحگاهی من جامعۀ کبیره باشد و یک صبحگاهی برای امام زمان باشد. ما میگوییم سرباز امام زمانیم و میخواهیم امام زمان بیایند و همراه ایشان دنیا را بگیریم. پس باید صبحگاهی داشته باشیم. ارتش در همۀ دنیا صبحگاهی دارد. ما هم باید صبحگاهی با امام زمان داشته باشیم و بهترین صبحگاهیها زیارت جامعه است. تمام اسرار شیعه در این زیارت خوابیده است. خوشا به حال کسانی که میتوانند مداحوار و با توجه به معنا صبح به صبح با امام زمان صبحگاهی داشته باشند.
ادامه »