نرجس
 
   



سوره انفال صفحه 177 آیه 2 

در این آیه خداوند می فرماید” انما المومنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایته زادتهم ایمنا و علی ربهم یتوکلون” من اسم این آیه را گذاشته ام یکی از آیات سخت قرآن. بعضی از آیات٬ آیات آسانی است و برخی از آیات به گونه ایست که اگر انسان بخواهد مصداق آن آیه بشود آیات سختی است. این آیه از آیات بسیار سخت می باشد که مومنین را وصف می کند .

می فرماید اگر شما می خواهی بدانی مومن هستی یا نه ببین این چند خصوصیت را داری یا نه. می فرماید مومنین کسانی هستند که هنگامی که ذکر خداوند برده می شود” وجلت قلوبهم” یعنی قلبش مضطرب می شود٬ قلبش تپش پیدا می کند و نمی تواند در حالت عادی که بوده باشد. مثلاً الان به شما خبر بدهن که در بانک ده میلیون تومان برنده شده اید. چه جور دیگر نمی خواهی اینجا بنشینی و سریع می روی بیرون درحالی که شاید کاری هم نکنی ولی دیگر نمی توانی اینجا هم بمانی. انسان از خودش بیخود می شود. حالا اگر 100 میلیون باشد شاید سکته هم کردی. می فرماید مومنین اینجوری هستند که ” اذا ذکر الله وجلت قلوبهم” وقتی که نام خدا برده می شود قلبشان به تپش می افتد. شما دیده اید که در جلسات روضه به محض این که مداح می گوید” السلام علیک یا ابا عبدالله ” برخی گریه می کنند. این همان حالت” وجلت قلوبهم ” است. اینجور نیست که روضه خوانده شده باشد و به خاطر روضه گریه کند. نه همین که یاد امام حسین افتاد دگرگون می شود. مومن کسی است که وقتی نام خدا برده می شود دگرگون می شود. حالا اگر بایستد نماز بخواند یا دعای کمیل بخواند که دیگر غش میکند و… . البته ما باید خیلی راه برویم تا به اینجا برسیم.

 نکته دوم اینکه” و اذا تلیت علیهم آیته زادتهم ایمانا ” وقتی که آیات قرآن برایش خوانده می شود ایمانش اضافه می شود. یعنی اگر به جلسه ای رفت و قاری قرآن 5 آیه خواند و تمام شد فرد احساس میکند که کمی با قبلش فرق کرده است و اندکی باور و اعتقادش بیشتر شده است. بنده خودم گاهی اوقات یک یا دو جزء قرآن می خوانم ولی انگار هیچ چیز نخوانده ام. خوب این معلوم است که آیات قرآن روی من تاثیر نگذاشته است. یا یک نفر خوانده و ما گوش کرده ایم ولی فرقی نکرده ایم. این عبارت ” اذا تلیت علیهم” بحث تلاوت را مطرح کرده و بحث از تفسیر و غیره نیست. می فرماید همین که تلاوت می شود ایمانشان اضافه می شود.

آخرین مورد اینکه ” و علی ربهم یتوکلون” مومنین کسانی هستند که به پروردگارشان توکل می کنند.این عبارت که به این شکل آمده” و علی ربهم یتوکلون ” و علی ربهم را مقدم بر یتوکلون کرده نکته ای دارد. در ادبیات عرب تقدم و تاخر معنی دارد. یک موقع می فرماید” یتوکلون علی الله” و یک موقع می فرماید ” و علی ربهم یتوکلون “. وقتی علی ربهم می آید تخصیص می خورد یعنی فقط به پروردگارت توکل کن. به هیچ کس دیگر توکل ندارد حتی به خودش. یک دوست بسیار باهوشی ما داریم دیشب زنگ زده بود می گفت من خیلی مستاصل شده ام و نمی دانم چه کنم. من گفتم به نظر من یکی از گیرهای شما این است که شما خیلی باهوش هستی و به هوش خودت خیلی اتکا می کنی و فکر میکنی که میتوانی یک جور گلیم خودت را از آب بکشی بیرون. شما از این حالت بیرون بیا ” و علی ربهم یتوکلون “. اتکا به استعداد خودت ، به حافظه خودت و به علم خودت نکن. هر چه انسان دارد باز هم باید به خدا توکل کند .

امیدواریم خداوند ما را از مومنان واقعی قرار دهد .

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1395-11-20] [ 08:55:00 ق.ظ ]




4نقش برجسته قران در زندگی ما

4نقش برجسته قرآن در زندگی ما !


انسان نیازمند ارتباط مستقیم با آفریننده و هستی بخش خود است. این ارتباط اگر چه از طریق مناجات و رازگویی درونی و قلبی انجام می گیرد؛ اما دسترسی به كلمات خود خداوند، بسیار لذت بخش و اطمینان آور است. چنان كه اقبال لاهوری گفته است: «اگر می خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان.


قرآن در زندگی بشری در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و حتی بین المللی، قابل دقت و بررسی است كه به طور مختصر به بعضی از آنها اشاره می شود:

یك: انسان نیازمند ارتباط مستقیم با آفریننده و هستی بخش خود است. این ارتباط اگر چه از طریق مناجات و رازگویی درونی و قلبی انجام می گیرد؛ اما دسترسی به كلمات خود خداوند، بسیار لذت بخش و اطمینان آور است. چنان كه اقبال لاهوری گفته است: «اگر می خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان». این ویژگی به طور كامل، تنها برای قرآن مجید باقی مانده است و هیچ كتاب آسمانی دیگر، چنین جایگاهی ندارد.

نقش قرآن در زندگی بشری در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و حتی بین المللی، قابل دقت و بررسی است كه به طور مختصر به بعضی از آنها اشاره می شود:

یك: انسان نیازمند ارتباط مستقیم با آفریننده و هستی بخش خود است. این ارتباط اگر چه از طریق مناجات و رازگویی درونی و قلبی انجام می گیرد؛ اما دسترسی به كلمات خود خداوند، بسیار لذت بخش و اطمینان آور است. چنان كه اقبال لاهوری گفته است: «اگر می خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان».

این ویژگی به طور كامل، تنها برای قرآن مجید باقی مانده است و هیچ كتاب آسمانی دیگر، چنین جایگاهی ندارد.

دو: انسان در تكاپو و جست و جوی آگاهی های صحیح و معارف بلند و پرمعنا است. البته با استفاده از تجربیات بشری و تلاش های علمی، به بسیاری از آگاهی ها می توان دست یافت؛ اما برای اطمینان به درستی یافته های خود و آگاهی به آنچه برای او دست نایافتنی است، نیاز به یك منبع اصیل و غنی بسیار محسوس است؛ چنان كه از زبان امام راحل(ره) گفته شده است: «اگر قرآن نبود، درهای معرفت بر ما بسته بود».

قرآن مجید در این باره جایگاه ممتازی دارد. تعریفی كه قرآن از انسان دارد «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»؛ بقره (2)، آیه 30. و تعریفی كه قرآن از خداوند ارائه كرده است: «لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ»؛ شوری (43)، آیه 11.، همراه با بیان صفات جمال و جلال و تعریفی كه از نظام هستی و حیات و شعور همگانی موجودات ارائه داده «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»؛ رعد (13)، آیه 13. و بیانی كه از پیوستگی و هماهنگی منظم همه كرات و افلاك و زمین و آسمان دارد «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها…»؛ شمس (91)، آیه 4 - 1.

نقش برجسته دیگر قرآن برای جامعه بشری، این است كه ظرفیت جهان شمولی دارد و پیام های آن برای تمام مصلحان جهان و حافظان حقوق بشر، قابل اعتنا و كاربردی است. تكیه بر نقاط مشترك پیروان ادیان آسمانی و پایبندی به اصول انسانی (مانند عدالت گستری، امانت داری و…)، تلاش برای ریشه كنی هرگونه ناهنجاری، ناپاكی و اختلاف و مخالفت با حق و درستی و… همگی شاخص هایی است كه ظرفیت جهان شمولی قرآن را به نمایش گذاشته است

و… نیازمندی همه جامعه بشری و پویندگان راه حق و حقیقت را به این كتاب آسمانی ضروری و آشكار ساخته است؛ زیرا بعضی از دانش ها به جز از طریق قرآن، برای بشر دست یافتنی نیست: «وَ یُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»؛ بقره (2)، آیه 151.«و آنچه را نمی دانستید به شما یاد می دهد…».

از جمله آگاهی هایی كه جز از طریق قرآن راهی برای دریافت آن نیست، آگاهی درباره جهان پس از مرگ و جزئیات جهان آخرت است؛ زیرا هیچ كدام از افراد بشر، تجربه تكرار و رفت و آمد آن را ندارند و درك بشری، هیچ گونه سابقه ذهنی از آن ندارد. در حالی كه در سوره «واقعه»، «صافات»، «مرسلات» و… صحنه قیامت به تصویر كشیده شده است.

سه : نقش برجسته دیگر قرآن این است كه از سابقه تاریخ بشر، خبرهای درست و مطابق واقع را نقل كرده و سرگذشت پیامبران و محتوای پیام آنان را - بدون هرگونه تحریف و دسیسه بشری به انسان ها رسانده است. ازاین رو قرآن حتی بر پیروان تورات و انجیل، منّت شایان توجهی دارد كه چهره پیامبران بنی اسرائیل را به درستی معرفی كرده و حضرت موسی، عیسی، زكریا و… را آن گونه كه بوده اند - به دور از هر گونه تهمت و توهینی شناسانده و دست تحریف گران و دسیسه گران را نقش بر آب ساخته است. قرآن مجید در این باره می فرماید: «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما یَكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ»؛ مائده (5)، آیه 116.؛ «ای عیسی پسر مریم! آیا تو گفتی به مردم كه من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟! گفت: منزهی تو! مرا نشاید كه چیزی را كه حق نیست بگویم».

چهار: نقش برجسته دیگر قرآن برای جامعه بشری، این است كه ظرفیت جهان شمولی دارد و پیام های آن برای تمام مصلحان جهان و حافظان حقوق بشر، قابل اعتنا و كاربردی است. تكیه بر نقاط مشترك پیروان ادیان آسمانی و پایبندی به اصول انسانی (مانند عدالت گستری، امانت داری و…)، تلاش برای ریشه كنی هرگونه ناهنجاری، ناپاكی و اختلاف و مخالفت با حق و درستی و… همگی شاخص هایی است كه ظرفیت جهان شمولی قرآن را به نمایش گذاشته است.

از جمله آگاهی هایی كه جز از طریق قرآن راهی برای دریافت آن نیست، آگاهی درباره جهان پس از مرگ و جزئیات جهان آخرت است؛ زیرا هیچ كدام از افراد بشر، تجربه تكرار و رفت و آمد آن را ندارند و درك بشری، هیچ گونه سابقه ذهنی از آن ندارد. در حالی كه در سوره «واقعه»، «صافات»، «مرسلات» و… صحنه قیامت به تصویر كشیده شده است

آیات نورانی قرآن، تمامی اصلاحگران و حق گرایان را به سوی محور وحدت و پاكی، به دور از هر گونه تعصب و خودخواهی، دعوت كرده است: «قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلی كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛ آل عمران (3)، آیه 64. «بگو: ای اهل كتاب! بیایید بر سر سخنی كه میان ما و شما یكسان است، بایستیم كه: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم و برخی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به پروردگاری نگیرد».

بی تردید گستردگی دانش بشر، تحولات شایان توجهی داشته و شكوفا سازی طبیعت و سلطه بر آن، به دست قدرت علمی و اطلاعاتی انسان و تجربه های بشری، تا حدود زیادی تأمین شده است. قرآن خود این تحول آفرینی را در گستره ظرفیت های انسان دانسته است: «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِیها»؛ هود (11)، آیه 61.؛ «خداوند شما را در زمین ایجاب كرد و وظیفه شكوفایی و آبادانی و استخراج ظرفیت های زمین را به شما واگذار كرد».رسالت دین و قرآن، «شكوفایی متوازن، متعادل و هماهنگ انسان» است. بر این اساس باید انسان را شناخت و آغاز و انجام او را دانست. باید جایگاه انسان را در كل هستی به درستی تعریف كرد و رابطه او با خدا، خود، جامعه و طبیعت را تنظیم نمود.

رسالت علم ساخت جهان و رسالت قرآن، رشد ایمان و جهت دهی به حركت انسان است و با توجه به اسارت علم در دست برخی از انسان های آلوده به قدرت و ثروت و فزون خواه، ضرورت پایبندی به كتاب آسمانی به دور از تحریف و یك مكتب الهی آشكار شده است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-11-18] [ 09:54:00 ق.ظ ]




چرا خمینی کبیر همچنان محبوب است؟؟؟؟؟؟

چرا خمینی کبیر همچنان محبوب است؟

 

 

بعد از سال‌ ها که از رحلت امام خمینی می‌ گذرد، همچنان او محبوب دل‌ها و میزان انقلاب است. امام این محبوبیت را از کجا آورده بود؟

 

 

 

راز و رمز محبوب شدن، یکی از کلید واژه ‌هایی است که رونق بعضی کتاب‌ ها و سخنرانی ‌ها شده است. محبوبیت چیزی جز «مورد احترام و محبت بودن» و حفظ حرمت نیست. هرکسی دوست دارد که دیگران دوستش بدارند، سخنش را بشنوند و امرش را اطاعت کنند. اینکه بخواهیم محبوب دیگران باشیم، امر ناپسندی نیست بلکه یک میل طبیعی است. آنچه اهمیت دارد این است که چگونه می ‌توان به این موقعیت دست یافت؟

با دستور و تحکّم محبت دیگران را جلب کرد، بلکه باید زمینه را برای جلب محبت آماده نمود و با فراهم نمودن مقدمات به نتیجه دست یافت.

وقتی پیوند با خدا برقرار کردیم و رنگ خدایی گرفتیم در این صورت نه تنها نیازی به خلق نداریم، بلکه آن ها به ما نیاز پیدا می کنند و ما می شویم گره‌ گشای مردم. این چنین محبت مردم به ما شکل می‌گیرد، احترامشان نسبت به ما افزون می‌ شود و سخنمان بر زمین نمی ماند.

ثروت فراوان، مقام بالا، شهرت زیاد و دانش انبوه می ‌توانند تا حدی این خواسته را در ظاهر برآورند، اما این ظاهر، دوام چندانی ندارند. کافی است که «ثروت» بر باد رود، «مقام» گرفته شود، «شهرت» خاموش گردد و «دانش» را فراموشی ببرد؛ در این صورت دیگر از آن محبوبیت ظاهری خبری نیست. از این رو باید فکر دیگری کرد تا روز و شب بی ‌راه نجوییم راه.

محبوبیت را کجا بجوییم؟

طبیعتاً اگر کسی به دنبال آب باشد باید سراغ نهر و چشمه را بگیرد. کسی انتظار ندارد که در کویر خشک، سیراب شود. برای کسب محبوبیت نیز باید به چشمه آن را جست. اما اگر کسی به دنبال محبوبیت باشد، کجا بجوید؟

امام نهم، جواد الائمه، علیه السلام سخنی دارد که پاسخی است درخور برای این سوال. ایشان فرموده: مَنِ اسْتَغْنَى بِاللَّهِ افْتَقَرَ النَّاسُ إِلَیْهِ وَ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ أَحَبَّهُ النَّاسُ وَ إِنْ كَرِهُوا؛ هر كه خود را به ‌وسیله خداوند بى ‌نیاز کند مردم محتاج او می ‌شوند و هر كه تقواى الهى پیشه كند [و خطا نرود] مورد محبّت مردم قرار مى ‌گیرد، گرچه مردم اهل تقوا نباشند.

امام جواد، خداوند را سرچشمه محبت دانسته و محبوب شدن و مورد محبت مردم قرار گرفتن را در گرو پیوند با خدا عنوان کرده است. گویی امام جواد این آموزه را برگرفته از کلام پدر بزرگوارش بیان نموده؛ چراکه امام رضا علیه السلام فرموده:مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقى‏؛ وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ، یُطَاع‏؛ کسی که حرمت خدا را نگه دارد حرمتش نگه داشته می ‌شود و هرکه سخن خدا را اطاعت کند، سخنش اطاعت می ‌شود. مگر محبوب شدن چیزی جز محترم شمرده شدن و اطاعت شدن است؟

اهل بیت علیهم السلام، مفسران و شارحان بزرگ قرآن‌اند. آنان همان مُطَهَّرونی هستند که اجازه مسّ قرآن یافتند.  این سخن امام جواد و پدربزرگوارش، امام رضا علیهما السلام نیز ریشه در آموزه ‌های وحی دارد.

چرا فقط خدا؟

قرآن کریم، بعضی نکات کلیدی را که باید همیشه در مقابل دیدگان باشند تا گرد فراموشی بر آن‌ ها ننشیند تکرار می ‌کند. مثلاً کلید واژه «تقوا» یکی از این موارد است؛ قرآن در آیات فراوانی از تقوا یاد کرده، فواید آن را برشمرده و به آن سفارش نموده است.

یکی از این نکات کلیدی که مورد تکرار و تأکید قرآن قرار گرفته «بی ‌نیازی و غنی بودن خدا»ست. خداوند خالق هستی است، همه عالم تحت فرمان اوست و هیچ نیازی در او راه ندارد: إِنَّ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّـهُ غَنِیًّا حَمِیدًا؛ آنچه در آسمان ‌ها و در زمین است از آن خداوند است و خداوند بی ‌نیاز ستوده است‌.

علاوه بر بی نیازی صفات فراوان دیگری برای خداوند شمرده شده که مؤید همین بی نیازی است؛ مثل صاحب قدرت، عزت، جلال، جبروت و مُلک.

همه عالم چو تنند و تو سر و جان همه  کی شود زنده تنی که سر او گشت جدا 

در مقابل، ما ضعیفیم و نیازمند: .. وَاللَّـهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ …؛  و خداوند بی نیاز است و شما نیازمندانید‌.

امام جواد، خداوند را سرچشمه محبت دانسته و محبوب شدن و مورد محبت مردم قرار گرفتن را در گرو پیوند با خدا عنوان کرده است. گویی امام جواد این آموزه را برگرفته از کلام پدر بزرگوارش بیان نموده؛ چراکه امام رضا علیه السلام فرموده:مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقى‏؛ وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ، یُطَاع‏؛ کسی که حرمت خدا را نگه دارد حرمتش نگه داشته می ‌شود و هرکه سخن خدا را اطاعت کند، سخنش اطاعت می ‌شود. مگر محبوب شدن چیزی جز محترم شمرده شدن و اطاعت شدن است؟

از سویی نیازمندی و حاجتمندی، محبوبیت را از ما می گیرد، از سوی دیگر، مال و مقام و شهرت و علم برای همیشه نیازمندی ما را مرتفع نمی کنند. از این رو برای رفع همیشگی نیاز و در نتیجه کسب محبوبیت: یا باید دائماً به دنبال مال و مقام و شهرت و علم بود؛ که این امر نه ممکن است و نه پسندیده؛ چراکه خود عین نیازمندی به آن هاست، باید راهی را که امام جواد علیه السلام معرفی نموده در پیش گرفت؛ دست در دامان الهی زد و با پیوستن به او و بی نیازی از مردم، محبوب دل ها شد: یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛  هان ای مردم، شما [نادار و] نیازمند به خداوند هستید، و خداوند است که بی‌نیاز ستوده است.

وقتی پیوند با خدا برقرار کردیم و رنگ خدایی گرفتیم در این صورت نه تنها نیازی به خلق نداریم، بلکه آن ها به ما نیاز پیدا می کنند و ما می شویم گره‌ گشای مردم. این چنین محبت مردم به ما شکل می‌گیرد، احترامشان نسبت به ما افزون می‌ شود و سخنمان بر زمین نمی ماند.

شواهد سخن امام جواد علیه السلام با جستجو در تاریخ قابل مشاهده است ضمن اینکه در این عصر نیز ادامه دارد. حمایت تاریخی مردم از امام خمینی، پیروی یکپارچه از ایشان همراه با احترام کامل یکی از شواهد دانه درشت تاریخ است.

امام خمینی محبوبیتش را نه از ثروت و مقام گرفته بود نه از شهرت و علم؛ هرچه داشت مرهون آن ارتباط تنگاتنگ با پروردگار خویش بود؛ همان که در کلام امام جواد علیه السلام به عنوان شاه‌ کلید محبوبیت مطرح شده بود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:50:00 ق.ظ ]




چه خوب است که در زندگی حسابگر باشیم

 

خود واژه و لفظ اَدَب در قرآن به‌ كار نرفته; ولى در آیات فراوانى، به مفهوم آن كه مجموعه گسترده‌اى از روابط فردى و اجتماعى را دربرمى‌گیرد، اشاره شده‌است.

 

 

حتما شما هم در جریان هستید و شنیده اید که یک سری صفات و اخلاقیاتی را به شهر و اهالی شهرها نسبت می دهند . یکی از این صفات و ویژگی ها صفت حسابگر بودن است که به یکی از شهرهای خوب ایران زمینمان نسبت می دهند.

به اینکه آیا این صفت برای این اهالی درست است یا نه کاری نداریم… موضوع صحبتمان روی حسابگر بودن است … وقتی در دین اسلام کاوشی به عمل می آوریم می بینیم که این حسابگر بودن که به عبارتی دیگر همان با ادب بودن است، به عنوان یکی از اصول مهم اخلاقی رفتاری مورد تأیید بوده چنانچه در روایات داریم که امام صادق علیه السلام می‌ فرماید که از هفت تا چهارده سالگی، دورانی است که بچه باید ادب شود (دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِینَ؛ من‏لایحضره‏الفقیه/3 /492) بله امام می فرمایند که بچه باید «ادب» شود… نفرمود که تقوا و دین و ایمان به بچه یاد بده، بلکه می فرماید: به او ادب بیاموز تا ادب داشته باشد.

واقعا این ادب چیست و چه چیزهایی را برای انسان و انسانیت به ارمغان می آورد که انقدر مهم است؟ ادب به بچه یاد می ‌دهد که هر رفتاری یک حساب و نظمی دارد؛ مثل آداب غذا خوردن، آداب لباس پوشیدن، آداب راه رفتن، آداب نوشتن، اداب برقراری رابطه اجتماعی، ادب در ارتباط با والدین و ….

کسی که به خودش مشقّت ادب را بدهد، ذهنش بهتر کار می‌کند، به خلاقیت بهتری خواهد رسید، روحش لطیف ‌تر می ‌شود و در یک کلام؛ همۀ اتفاقات خوب برایش می ‌افتد. (به نقل از بیانات حجت الاسلام پناهیان)

بله این دینی که امام صادق علیه السلام به عنوان یکی از بهترین الگوهای آن معرفی شده است، دینی است که می‌فرماید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَه* وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(زلزال/7و8) این دین آدم را حسابگر بار می‌آورد.

در ادامه به فاکتورها و مصادیقی که برای ادب و حسابگری در رفتارها که در قرآن کریم بیان شده است اشاره می کنیم.

ادب در سلام کردن

بعضی اوقات می بینیم که در میان ما مسلمانان افرادی حتی آن هایی که ادعای کلاس و ادب و اجتماعی بودن دارند وقتی تلفن می زنند و یا در جایی وارد می شوند بدون اینکه سلام کنند با الفاظی چون “چه طوری؟"، “به به چه خبرا؟” و امثال این ها رابطه اجتماعی را شروع می کنند.

این در حالی است که در آیات قرآن در موارد ذیل از تحیت «سلام» یاد‌شده است: سلام كردن هنگام ورود به خانه: «فَاِذا دَخَلتُم بُیوتـًا فَسَلِّموا عَلى اَنفُسِكُم تَحِیَّةً مِن عِندِ اللّهِ مُبـرَكَةً طَیِّبَةً» (نور/24،61)، پاسخ سلام با عبارتى بهتر و نیكوتر: «واِذَا حُیّیتُم بِتَحِیَّة فَحَیّوا بِاَحسَنَ مِنها‌…» (نساء/4، 86)، سفارش خداوند به پیامبر مبنى بر سلام به مؤمنان «واِذا جاءَكَ الَّذینَ یُؤمِنونَ بِـایـتِنا فَقُل سَلـمٌ عَلَیكُم‌…» (انعام/6،54)، اظهار ادب فرشتگان در برابر مؤمنان، هنگام مرگ با سلام كردن: «اَلَّذینَ تَتَوَفـّـهُمُ المَلـئِكَةُ طَیِّبینَ یَقولونَ سَلـمٌ عَلَیكُمُ‌…» (نحل/16، 32)، تحیّت و اظهار ادب بهشتیان به یكدیگر با سلام كردن: «…و تَحِیَّتُهُم فِیها سَلـمٌ‌…» (یونس/10،10) و موارد این چنینی در قرآن کریم فراوان دیده می شود.

امام صادق علیه السلام می‌ فرماید که از هفت تا چهارده سالگی، دورانی است که بچه باید ادب شود (دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِینَ؛ من‏لایحضره‏الفقیه/3 /492) بله امام می فرمایند که بچه باید «ادب» شود… نفرمود که تقوا و دین و ایمان به بچه یاد بده، بلکه می فرماید: به او ادب بیاموز تا ادب داشته باشد.

ادب برخورد با پدر و مادر

یكى از مهم‌ترین آدابى كه اسلام بر آن تأكید فراوان دارد، ادب برخورد با پدر و مادر است. در آیاتى از قرآن كریم به این مسأله اشاره شده; از‌جمله سفارش خداوند به گفتار كریمانه با والدین و لزوم پرهیز از تندخویى با آنان است: «وقَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِیّاهُ وبِالولِدَینِ اِحسـنـًا اِمّا یَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ اَحَدُهُما اَو كِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ و لاتَنهَرهُما وقُل لَهُما قَولاً كَریمـا * واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ‌…» (اسراء/17، 23‌ـ‌24)

نمونه ‌اى از این ادب، برخورد مؤدّبانه یوسف (علیه السلام)با پدر و مادرش، هنگام دیدار در مصر است. یوسف به استقبال آنان شتافت و آن دو را بر روى تخت خود نشاند: «رَفَعَ اَبَوَیهِ عَلَى العَرشِ‌…» (یوسف/12، 100) برخورد مؤدّبانه اسماعیل (علیه السلام)با پدرش ابراهیم(علیه السلام) در مواجهه با پیشنهاد ذبح وى، نمونه دیگرى از ادب برخورد با والدین است. (المیزان، ج‌6‌، ص‌273) او در برابر پیشنهاد ذبح، بدون بهانه ‌آورى به پدر گفت: آن‌ چه پروردگارت به تو فرمان داده، همان را انجام بده كه مرا از بردباران خواهى یافت: «قالَ یـبُنَىَّ اِنّى اَرى فِى المَنامِ اَنّى اَذبَحُكَ فَانظُر ماذا تَرى قالَ یـاَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنى اِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّـبِرین» (صافات/37،102)

ادب ورود به خانه دیگران

مؤمنان باید هنگام ورود به خانه دیگران اجازه بگیرند و چنان‌چه به عللى به آن‌ ها اجازه ورود داده‌نشد، برگردند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَدخُلوا بُیوتـًا غَیرَ بُیوتِكُم حَتّى تَستَأنِسوا … فَلاتَدخُلوها حَتّى یُؤذَنَ لَكُم واِن قیلَ لَكُمُ ارجِعوا فَارجِعوا هُوَ اَزكى‌…» (نور/24، 27‌ـ‌28)

ادب ضیافت

برخى مفسّران، از آیات قرآن كریم، آدابى را براى مهماندارى استفاده كرده‌اند: پس از ورود مهمان، بى‌درنگ به پذیرایى او مبادرت شود و مهمان كم‌تر در انتظار پذیرایى بماند و میزبان، پنهانى و دور از چشم مهمان براى فراهم ساختن غذا اقدام كند تا او، وى را از این كار باز‌ندارد: (مجمع‌البیان، ج‌9، ص‌237; الصافى، ج‌5، ص‌71) «هَل اَتـكَ حَدیثُ ضَیفِ اِبرهیمَ المُكرَمین… فَراغَ اِلى اَهلِهِ فَجاءَ بِعِجل سَمین» (ذاریات/51،24‌ـ‌26). مهمان نیز نباید بدون دعوت به خانه كسى برود و پس از پذیرایى و تناول غذا نیز بیش از حد معمول در خانه میزبان نماند تا مزاحم او و خانواده‌اش نشود: «اِذا دُعیتُم فَادخُلوا فَاِذا طَعِمتُم فَانتَشِروا‌…». (احزاب/33،53)

کلام آخر

چه خوب است که حسابگر بودن را یاد بگیریم و در زندگی حسابگر باشیم … فقط یادمان باشد که حسابگر بودن را تنها در مادیات و کنترل پول در نظر نداشته باشیم، در رفتارها و نوع برخوردمان با یکدیگر حسابگرانه رفتار کنیم: با ادب باشیم، دل کسی را نشکونیم، خیر خواه باشیم و … آن وقت است که هم لذت این حسابگری را خودمان می چشیم و هم دیگران از کنار ما بودن لذت می برند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:50:00 ق.ظ ]




خود شناسى از دیدگاه روایات

1 - امیرمؤمنان على علیه السلام فرمودند:

انّه لیس لاَنفُسکم ثَمنٌ الاّ الجّنة فلاتَبیعوها الاّ بها 5  بدانید که جان شما هیچ بهایى جز بهشت ندارد پس آن را به کمتر از بهشت نفروشید.

2 - نیز آن حضرت فرمودند:

قبیح بذى العقل اءن یکون بهیمة وقد امکنة اءن یکون انسانا ً6؛ براى خردمند زشت است که همچون حیوان باشد، با اینکه براى او ممکن است انسان باشد.

3 - و از سخنان آن حضرت علیه السلام است : ما تکبّر الاّ وضیع 7 ؛ تکبر نمى ورزد مگر انسان بى شخصیت .

4 - امام صادق علیه السلام مى فرماید:

القَلب حَرَم اللّه فَلا تَسکنوا حَرَم اللّه غَیر اللّه ؛  قلب حرم خداست ، غیر خدا را در حرم خدا جاى ندهید.

به راستى انسان که قلبش مى تواند حرم خدا باشد، چرا بر اثر گناه و نافرمانى از خدا، خود را به چاه سقوط مى افکند؟

5 - امیرمؤمنان على علیه السلام فرمودند:

عجبت لمن ینشد ضالته ، و قد اضل نفسه فلا یطلبها 8 ؛ در شگفتم از کسى که در جستجوى گمشده اش برمى آید و حال آن که (شخصیت ) خود را گم کرده است و در جستجوى آن برنمى آید!!

6- نیز فرمودند:

قلوب العباد الطاهرة مواضع نظر اللّه 9 ؛ دل هاى پاک بندگان ، جایگاه هاى نظر خدا است .

7 - و در جاى دیگر مى فرماید:

العارف مَن عَرف نَفسَه فَاعتَقها و نَزهّها عن کلّ ما یبعدها و یوبقها 10 ؛ عارف کسى است که روح خود را بشناسد و آن را آزاد کند و از هر چیزى که موجب دورى (از کمال) و باعث هلاکت مى گردد، پاک سازد.

از مجموع این آیات و روایات ، چنین نتیجه مى گیریم که : انسان داراى کرامت ذاتى و اکتسابى است ، باید کرامت خود را بازیابد تا توجه به شخصیت خود، او را از بخشى از گناهان باز دارد. وقتی که انسانی مرتکب گناهی میشود به طور ناخودآگاه عزت نفس خود را از دست میدهد و اگر هنوز روحش تیره نشده باشد خود حتی اگر کسی از گناه او اطلاعی نداشته باشد مدتها احساس شرمساری میکند و بر عکس هر جا جلوی خود را میگیرد و گناه نمیکند احساس بزرگی و اعتماد به نفس دارد بیایید با تمرین و با در نظر گرفتن مقام والایمان حلاوت زهد و ترک گناه را به بزرگی روحمان بچشانیم تا با یاد آن از سرزنش و ملامت ناشی از گناه در امان بمانیم. به امید یاری حق تعالی

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:48:00 ق.ظ ]