نرجس
 
   



اهمّیت یاد مرگ

یاد مرگ، نقشی بسیار سازنده در زندگی انسان دارد به گونه ای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یاد آورندگان آن را، هم درجه شهدا معرفی می کند: «قِیلَ یا رَسُولَ اللّه هَلْ یُحْشَرُ مَعَ الشُّهَداءِ اَحَدٌ. قالَ نَعَمْ مَنْ یَذْکُرُ الْمَوْتَ بَیْنَ الْیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ عِشْرِینَ مَرَّةً؛ به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردند: آیا کسی با شهدا محشور خواهد شد؟ فرمود: بلی، کسی که در شبانه روز بیست مرتبه مرگ را یاد کند.»

ایشان همچنین این افراد را زیرک ترین مردم می داند: «سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله اَیُّ الْمُؤْمِنِینَ اَکْیَسُ. فَقالَ أَکْثَرُهُمْ ذِکْرا لِلْمَوْتِ وَأَشَّدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْدادا؛ از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: زیرک ترین مردم چه کسی می باشد؟ فرمود: آن کس که بیشتر یاد مرگ کند و زیادتر مهیّای آن شده باشد.»

و این یاد مرگ به قدری مهم است که حضرت علی علیه السلام برای آن حقّی قائل شده، می فرماید: «ما اَنْزَلَ الْمَوتَ حَقَّ مَنْزِلَتِهِ مَن عَدَّ غَدا مِنْ اَجَلِهِ؛ کسی که فردا را از زندگی خود بشمارد، حق مرگ را چنان که در خور آن است رعایت نکرده است.»

چگونه ممکن است انسان از کنار این مسئله به راحتی بگذرد و آن را نادیده بگیرد؛ درحالی که امام صادق علیه السلام می فرماید: «ما مِنْ اَهْلِ بَیْتِ شَعَرٍ وَلا وَبَرٍ اِلاّ وَمَلَکُ الْمَوْتِ یَتَصَفَّحُهُمْ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمسَ مَرّاتٍ؛ هیچ خانواده ای؛ از شهر نشین و بادیه نشین نیست مگر اینکه فرشته مرگ شبانه روزی پنج بار آنان را از نظر می گذراند.»

اهمّیت یاد مرگ به اندازه ای است که حضرت مسیح علیه السلام در جواب حواریین که سؤال کردند؛ «مَنْ اَولِیاءُ الَّذِینَ لا خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ؛ اولیایی که هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست چه کسانی هستند؟» یکی از ویژگیهای اولیای خدا را دوست داشتن یاد مرگ و رها نمودن یاد دنیا معرفی می کند و می فرماید: «اَحَبُّوا ذِکْرَ الْمَوْتِ وَتَرَکُوا ذِکْرَ الْحَیاةِ؛ یاد مرگ را دوست دارند و یاد زندگی را رها می کنند.»

همچنان که سیره عملی ائمّه معصومین علیهم السلام نیز در هنگام یاد مرگ این گونه بوده است.

به عنوان نمونه در مورد حالات امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده است که: «اِذا ذَکَرَ الْمَوْتَ بَکَی وَاِذا ذَکَرَ الْقَبْرَ بَکَی وَاِذا ذَکَرَ الْبَعْثَ وَالنُّشُورَ بَکَی وَاِذا ذَکَرَ الْمَمَرَّ عَلَی الصِّراطِ بَکَی وَاِذا ذَکَرَ الْعَرْضَ عَلَی اللّهِ ذِکْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یُغْشَی عَلَیْهِ مِنْها؛ وقتی یاد مرگ می کرد، می گریست. و چون یاد قبر می کرد، می گریست. و چون از [قیامت و] بعث و نشور یاد می کرد، می گریست. و چون متذکّر عبور از صراط می شد، می گریست. و هر گاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی [در محشر] می افتاد، فریادی می زد و بی هوش [روی زمین] می افتاد.»

فکر کردن در مورد مرگ به قدری دارای تأثیرات مفید است که از برترین اندیشه ها و برجسته ترین عبادتها شمرده شده است؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ ذِکْرُ الْمَوتِ وَاَفْضَلُ التَّفَکُّرِ ذِکْرُ فکر کردن در مورد مرگ به قدری دارای تأثیرات مفید است که از برترین اندیشه ها و برجسته ترین عبادتها شمرده شده است

الْمَوتِ؛ برترین عبادت یاد مرگ است و برترین تفکّر یاد مرگ است.»

یاد مرگ دارای آثار بسیاری می باشد که در منابع اسلامی به آنها اشاره شده است. ما در این نوشتار به برخی از آنها خواهیم پرداخت:

1. غفلت زدایی و آگاهی بخشی

از جمله آثار یاد مرگ، رهایی از غفلت و هشیاری نسبت به حقایق مهم پیرامونمان می باشد. در واقع، ما انسانها از یاد مرگ می ترسیم و فریب دنیا را می خوریم و به بازیچه سرگرم می شویم؛ در حالی که برای آخرت آفریده شده ایم؛ ولی این دنیا را که در آن هستیم دوست داریم. هیچ گاه نباید فراموش کنیم که زندگی ما نَفَسهایی است که شمرده می شود و چون نَفَسی بگذرد، قسمتی از آن کاسته شده و قدمی به مرگ نزدیک تر شده ایم. و باید گفت: «جثّه های خاموش، تو را موعظه می کند و مرده ساکت به تو می گوید، استخوانهای پوسیده و تنهای خفته سخن می گوید و قبر تو را که هنوز زنده مانده ای میان قبرها نشان می دهد.»

امام صادق علیه السلام در مورد تأثیر عمیق یاد مرگ بر بیداری روح و جان آدمی می فرماید: «ذِکْرُ الْمَوتِ یُمِیتُ الشَّهَواتِ فِی النَّفْسِ وَیَقْطَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ وَیُقَوِّی النَّفْسَ بِمَواعِدِ اللّهِ وَیُرِقُّ الطَّبْعَ وَیَکْسِرُ اَعْلامَ الْهَوَی وَیُطْفِی ءُ نارَ الْحِرْصِ وَیُحَقِّرُ الدُّنْیا؛ یاد مرگ خواهشهای باطل را از دل زایل می کند و ریشه های غفلت را می کند و دل را به وعده های الهی قوی و مطمئن می گرداند و طبع را رقیق و نازک می سازد و عَلَمهای هوا و هوس را می شکند و آتش حرص را فرو می نشاند و دنیا را حقیر و بی مقدار می سازد.»

به همین دلیل است که هر امر مربوط به مرگ، می تواند عامل بیداری و دوری فرد از غفلت محسوب گردد؛ همچنان که امام صادق علیه السلام می فرماید: «مَنْ کانَ مَعَهُ کَفَنُهُ فِی بَیْتِهِ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغافِلِینَ؛ کسی که کفنش با او در خانه اش باشد، از غافلان به شمار نمی آید.»

و یا اینکه می فرماید: «اِذا اَنْتَ حَمَلْتَ جَنازَةً فَکُنْ کَاَنَّکَ اَنْتَ الْمَحمُولُ؛ هنگامی که جنازه کسی را برداشتی، فکر کن که گویا تو خود آن کسی هستی که [در تابوت است و] آن را برداشته اند.»

قلب و دل انسان بر اثر اشتغال به امور دنیوی زنگار غفلت و بی خبری به خود می گیرد و یاد مرگ می تواند زداینده این آلودگیها و روشنی بخش قلب و وجود آدمی باشد؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ضمن سؤالی به این موضوع اشاره فرمودند: «اِنَّ الْقُلُوبَ تَصدَأُ کَما یَصدَأُ الْحَدِیدُ. قِیلَ یا رَسُولَ اللّهِ وَما جَلاَؤُها قالَ قِراءَةُ الْقُرْآنِ وَذِکْرُ الْمَوْتِ؛ همچنان که آهن زنگ می زند، این دلها نیز زنگار می بندد. عرض شد: ای رسول خدا! صیقل دادن آنها به چیست؟ فرمود: تلاوت قرآن و به یاد مرگ بودن.»

گوید اندر نزع از جان آه مرگاین زمان کردت ز خود آگاه مرگ

این گلوی مرگ از نعره گرفتطبل او بشکافت از ضرب ای شگفت

2. زهد و بی رغبتی به دنی

غفلت از مرگ، دنیا را در نظر انسان زیبا و با ارزش جلوه می دهد و او را سخت شیفته و واله خویش می گرداند، به طوری که عقل او را از درک هر حقیقت و واقعیتی همچون مرگ محروم می سازد؛ امّا انسان غافل، در راه رسیدن به خواسته های نفسانی از هیچ سعی و تلاشی فروگذاری نمی کند و از پای نمی نشیند. یاد مرگ از جمله آثار یاد مرگ، رهایی از غفلت و هشیاری نسبت به حقایق مهم پیرامونمان می باشد

این میل و رغبت به دنیا را از دل انسان بیمار می شوید و می زداید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «اَکثِرُوا مِنْ ذِکْرِ الْمَوتِ فَاِنَّهُ یَزْهَدُ فِی الدُّنْیا؛ مرگ را بسیار یاد کنید؛ زیرا یاد مرگ از میل و رغبت به دنیا می کاهد.»

ابی عبیده از امام باقر علیه السلام تقاضای موعظه ای کرد، ایشان به عملی توصیه نمودند که اثر آن زهد در دنیاست: «قُلْتُ لاَِبِی جَعْفَرٍ علیه السلام حَدِّثْنِی بِما اَنتَفِعُ بِهِ فَقالَ یا اَبا عُبَیدَةَ اَکْثِر ذِکْرَ الْمَوتِ فَاِنَّهُ لَمْ یُکْثِر الاِْنسانُ ذِکْرَ الْمَوتِ اِلاَّ زَهِدَ فِی الدُّنْیا؛ به امام باقر علیه السلام عرض کردم: چیزی بفرمای که از آن سود برم. فرمود: ای ابا عبیده! زیاد مرگ را یاد کن! چه هر انسانی آن را بسیار یاد کند، نسبت به دنیا بی رغبت می شود.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر زهد می فرماید: «الزُهدُ فِی الدُّنیا قَصرُ الاَْمَلِ وَشُکرُ کُلِّ نِعْمَةٍ وَالْوَرَعُ عَنْ کُلِّ ما حَرَّمَ اللّه؛ زهد در دنیا [همان] کوتاه کردن آرزو و به جای آوردن شکر هر نعمت و پرهیز از تمامی محرمات الهی است.»

مسلّم است که آدمی با داشتن این اوصاف، دارای مقامی با ارزش می گردد و سزاوار مدح دیگران می شود و بدون آن از تمام ارزشها سقوط می کند. روایت شده است که در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله از مردی یاد کردند و زیاد او را ستودند. پیامر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «کَیْفَ کانَ ذِکرُ صاحِبِکُمْ لِلْمَوتِ؛ رفیق شما با یاد مرگ چگونه است؟ آنها عرض کردند؛ «ما کُنّا نَکادُ نَسْمَعُ یَذْکُرَ الْمَوتَ؛ نشنیده ایم که از مرگ یاد کند.» آنگاه رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «فَاِنَّ صاحِبَکُمْ لَیسَ هُناکَ؛ رفیق شما دارای موقعیتی نیست که شما می گویید.»

انسانی که دلبستگیهایی به دنیا پیدا کرده، بعضی از این دلبستگیها به دلبستگی دیگری می انجامد تا او را هلاک می کند؛ همچنان که حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «مَثَلُ طالِبِ الدُّنیا مَثَلُ شارِبِ ماءِ الْبَحرِ کُلَّما اِزدادَ شُربا اِزدادَ عَطَشا حَتّی یَقْتُلَهُ؛ حکایت طالب دنیا، حکایت کسی است که از آب دریا می نوشد. هر چه بیشتر بنوشد، بر عطش او افزوده شود تا او را بکشد.»

با یاد مرگ، به تدریج دیدگاه انسان نسبت به دنیا تغییر می کند؛ به طوری که به مقدار اندکی از آن راضی می گردد. امیر المؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید: «مَنْ اَکْثَرَ ذِکْرَ الْمَوتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیا بِالْیَسِیرِ؛ کسی که بسیار یاد مرگ کند، به مقدار کمی از دنیا راضی می شود.»

همچنین، با کسب زهد که در اثر یاد مرگ پدید می آید تحمل سختیها و مشکلات دنیا بر او دشوار نمی باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنیا هانَتْ عَلَیْهِ الْمُصِیبات؛ هر که دل از دنیا برکند، مصیبتهای آن بر او آسان می شود.»

این خانه که خانه وبال استپیداست که وقف چند سال است

چون قامت ما برای غرق استکوتاه و دراز او چه فرق است

3. کوتاهی آرزو

گاهی انسان در اثر فراموشی مرگ، غرق در دنیا و امور دنیوی می گردد و برای آنچه که هنوز به دست نیاورده، در دل، آرزوی وصال می نماید؛ اما هزار دریغ و افسوس که اجل به او مهلت نمی دهد و مرگ او را در کام خود فرو می کشد و آرزوهای دور و دراز را به خانه گور می برد.

یاد مرگ می تواند آرزوها را کوتاه کند و موجب بی قراری و کناره گیری از خانه فریب (دنیا) گردد و آدمی را برای سرای جاودان آماده سازد؛ زیرا که آرزوهای طولانی، انسان را بیشتر در دنیا غرق و او را اسیر هوا و هوس نموده، در نتیجه عملش را بد می سازد؛ همچنان که حضرت علی علیه السلام به این نتیجه ناپسند اشاره و به عنوان یک قانون کلی مطرح می نماید و می فرماید: «مَا اَطَالَ عَبدٌ الاَْمَلَ إلاَّ أَسَاءَ الْعَمَلَ؛ هیچ بنده ای آرزویش را طولانی نمی کند، جز اینکه عملش را بد می کند.»

به همین علت، ایشان آرزوی طولانی را به عنوان یکی از مواردی که از گسترش آن در امت اسلامی ترس داشت معرفی نموده، می فرماید: «إنَّ اَخَوفَ مَا أخَافُ عَلیکُم خِصلَتَانِ، إتِّبَاعُ الْهَوَی وَطُولُ الاَْمَلِ، فَأمَّا إتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأمَّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنسِی الاْآخِرَةَ؛ وحشتناک ترین چیزی که از آن بر شما می ترسم دو خصلت است: پیروی هوی و آرزوی دراز. پیروی هوی [شما را] از حق باز می دارد و آرزوی دراز [شما را] از یاد آخرت به فراموشی می اندازد.»

در دستورات اسلامی نیز بر کوتاهی فکر و اندیشه در مورد ساعتهای آینده دنیا، و منع از مشغول ساختن ذهن به امور دنیایی آتی، و مغتنم شمردن فرصتها بسیار سفارش شده است؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «اِذَا أصبَحْتَ فَلاَ تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالْمَسَاءِ وَإذَا اَمسَیتَ فَلاَ تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِالصَّبَاحِ وَخُذْ مِنْ صِحَّتِکَ لِسُقمِکَ، وَمِنْ شَبَابِکَ لِهَرَمِکَ وَمِنْ حَیَاتِکَ لِوَفَاتِکَ، فَاِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا اسْمُکَ غَدا؛ چون به صبح می رسی درباره عصر فکر نکن و چون به عصر رسیدی درباره صبح فکر نکن. از سلامتی برای بیماریت و از جوانی برای پیریت، و از زندگی برای مرگت استفاده کن؛ زیرا نمی دانی فردا زنده ای یا مرده.»

همچنین ذکر شده است که هرگاه کسی کاری را به زمان آینده محوّل می کرد، حضرت مسئله مرگ را به او یادآوردی می کرد و وی را سخت مورد توبیخ قرار می داد.

ابوسعید خدری نقل می کند که اسامة بن زید از زید بن ثابت کنیزکی به بهای صد دینار و به مهلت یک ماه خرید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگامی که از این مسئله مطلع شد، فرمود: «ألاَ تَعجَبُونَ مِنْ أُسَامَةِ الْمُشتَرِی إلَی شَهرٍ اِنَّ أُسَامَةَ لَطَوِیلُ الاْءمَلِ وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ مَا طَرَفَتْ عَینَایَ إلاَّ ظَنَنتُ أنَّ شُفرَیَّ لاَ یَلْتَقِیَانِ حَتَّی یَقْبِضَ اللّهُ رُوحِی وَمَا رَفَعتُ طَرفِی وَظَنَنتُ أنِّی خَافِضُهُ حَتَّی أُقبَضَ وَلاَ تَلَقَّمتُ لُقمَةً إلاَّ ظَنَنتُ أنْ لاَ أُسِیغَهَا أنحَصِرُ بِهَا مِنَ الْمَوتِ ثُمَّ قَالَ یَا بَنِی آدَمَ إنْ کُنْتُم تَعْقِلُونَ فَعُدُّوا أنْفُسَکُمْ مِنَ الْمَوتَی وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إنَّمَا تُوعَدُونَ لآتٍ وَمَا أنْتُم بِمُعْجِزِینَ؛ آیا از اسامه در شگفت نیستید که خریدار تا یک ماه است؟ اسامه دراز آرزوست. به خدایی که جان محمد در قبضه قدرت اوست، چشمانم به هم نمی خورد، جز اینکه گمان می کنم پیش از آنکه مژه هایم به هم رسد، خداوند جانم را بگیرد. و چشم باز نمی کنم، جز اینکه گمان می برم پیش از آنکه چشم بر هم نهم جانم گرفته شود. و لقمه ای بر دهان نمی گذارم، جز اینکه گمان می کنم پیش از آنکه آن را فرو برم، بر اثر مرگ گلوگیرم گردد. سپس فرمود: ای فرزندان آدم! اگر خِرَد دارید، خود را در زمره مردگان شمارید! سوگند به آنکه جانم به دست اوست! آنچه به شما وعده داده می شود، خواهد آمد و شما نمی توانید [خدا را] به عجز درآورید.»

بسیار روشن است انسانی که همواره در یاد مرگ باشد، هیچ گاه عملی انجام نمی دهد که در قیامت نتواند پاسخگوی آن باشد و بدین سبب، عذاب الهی را بر خود هموار سازد؛ بلکه آرزوها را کوتاه نموده، سعی در طاعت و بندگی خدا خواهد داشت تا بهشت الهی را جایگاه خویش قرار دهد؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمودند: «أکُلُّکُمْ یُحِبُّ أنْ یَدخُلَ الْجَنَّةَ. قَالُوا نِعَمْ یَا رَسُولَ اللّهِ. قَالَ قَصِّرُوا الاْءمَلَ وَثَبِتُوا آجَالَکُم بَینَ أبْصَارِکُم وَاسْتَحْیُوا مِنَ اللّهِ حَقَّ حَیَائِهِ؛ آیا همه شما دوست دارید وارد بهشت شوید؟ عرض کردند: آری ای پیامبر خدا! فرمود: آرزوها را کوتاه کنید، مرگ را پیش چشم خویش قرار دهید و از خداوند چنان که سزاوار است شرم کنید!»

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-11-28] [ 10:09:00 ق.ظ ]





چهار وظیفه مهم

از طریق علامه مجلسى ( ره ) در کتاب شریف بحار الانوار ج 71، ص 86 در توضیح آیه شریفه :

قوا انفسکم و اهلیکم ناراً



به چند مسئله بسیار مهم به عنوان وظیفه و مسئولیت سرپرست خانه اشاره شده، که از طریق این چند مسئله حفظ خانواده و اهل بیت از آتش فردا میسّر است.

بِدُعائِهِمْ اِلى طاعَةِ اللّهِ


بر سرپرست خانه است که تا زنده است خانواده خود را به طاعت خدا، و فرمانبرى از دستورات حق که به صلاح دنیا و آخرت انسان است دعوت کند، و دعوت به صورتى باشد که اجابتش از جانب آنان سخت نباشد، دعوت توأم با مهر و محبت، زبان نرم، با خوشروئى و متانت و دعوت به زبان و عمل، به صورتى که زن و فرزند عاشق و علاقه مند به طاعت حق شوند، و آن را بر تمام وظائف خود مقدّم بدانند.

طفلان چون به طاعت خدا روى آورند، آنان را تشویق کنید، جایزه بدهید، ببوسید، در آغوش بگیرید تا پاى طاعت در فضاى وجودشان ثابت و پابرجا شود.

زنان باید توجه کنند، که وقتى از جانب شوهرشان دعوت به طاعت رب شدند، با شوق و رغبت بپذیرند، تا اثر این پذیرش از مشرق وجود فرزندان طلوع کند.

زهرای اطهر سلام الله علیها در شب بیست سوم ماه رمضان - که به احتمال زیاد شب قدر است- اجازه نمی‌داد فرزندانش بخوابند، شام کمی به آنان می‌داد، و وقتی خواب‌شان می‌گرفت، به صورت‌شان آب می‌پاشید.
از این عملکرد فاطمه سلام الله علیها که الگوی تربیتی همه مادران است می‌توان استفاده کرد که سختی‌دادن به کودکان برای تربیت اسلامی تا حدی مجاز است. در روایات فراوانی تأکید شده است که حتی بچه های شیرخواره را به حج ببرید، آنها را نیابتاً حاجی کنید و از طرف آنها اعمال حج را به جا بیاورید. حج اعمال ساده‌ای ندارد ولی تلطیف نفس کودک مهم‌تر است.

وَ تَعْلیمِهِمُ الْفَرائِضَ


تا جائى که براى سرپرست خانواده امکان دارد، واجبات حق را که قسمتى از آن در رساله هاى عملیه و قسمتى در کتب اخلاقى و فقهى آمده به خانواده اش تعلیم دهد.

اگر از عهده اش برنیامد، زمینه فراگیرى آنان را با بردن به مساجد و مجالس مذهبى فراهم نماید، یا عالمى ربانى را به خانه دعوت کند تا فرائض حق را به آنان آموزش دهد.

ممکن است خواندن متن رساله براى بعضى مشکل باشد و توضیح آن مشکل تر، به همین خاطر نوبت به واگذاشتن بچه ها به کلاسهاى مربوطه مى رسد، تا دختران و پسران در نزدیکى بلوغ و تکلیف به وظائف شرعى خویش آگاه شوند.

وَ نَهْیِهِمْ عَنِ الْقَبائِحِ


بر سرپرست خانواده فرض و واجب است اهل خانه را از زشتى ها نهى کند، و از عواقب گناهان و معاصى بترساند، و زمینه تولید گناه را در خانه از بین ببرد.

وَ حَثِّهِمْ عَلى اَفْعالِ الْخَیْرِ


بر سرپرست خانواده واجب است اهل بیت خود را به کلیه کارهاى خیر، از صدقه دادن در راه خدا، تواضع به افراد، احترام به بزرگتر، رعایت کوچکتر، ایجاد صلح و مسالمت بین افراد، حق گوئى، حق جوئى، حق خواهى و خلاصه آنچه که خیر است، تشویق و ترغیب کند.

بکارگیرى این چهار حقیقت به فرموده علامه مجلسى ( ره ) تحقق قوا انفسکم و اهلیکم ناراً است.

بدین صورت قدم برداشتن براى هدایت عباد خدا به اندازه اى ثواب دارد که جز خدا کسى نمى داند.

رسول خدا امیرالمؤمنین را براى هدایت مردم یمن گسیل داشت قبل از سفر به او فرمود :وَ اَیْمُ اللّهِ لاََنْ یَهْدِىَ اللّهُ عَلى یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ . . .قسم به خدا اگر حضرت حق به دست تو یک نفر را هدایت کند براى تو از آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب مى کند بهتر است.

در این جا می توان گفت اگر این شخص هدایت شده از خانواده فرد هم باشد باز هم شامل این روایت می شود و تربیت فرزند صالح سبب رستگاری والدین می گردد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:09:00 ق.ظ ]




 

تشرف حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی به محضر امام حسین

آیت الله مرعشی نجفی فرمودهاند: «در سال ۱۳۳۹ قمری (یک سال پس از درگذشت پدرشان) هنگامی که در مدرسهی قوام نجف اشرف، طلبه بودم و در آن زمان کتاب حاشیهی ملا عبدالله یزدی، در منطق را تدریس میکردم، زندگیم به سختی و مشقت اداره میشد و هیچ راه فراری از دست فقر و تنگدستی نداشتم. هجوم ناراحتیها عبارت بودند از:۱- اخلاق ناپسند برخی از معممین که به بیوت مراجع رفت و آمد داشتند. از رفت و آمد آنها به منزل مراجع برای من سوء ظنی به همهی مردم پیش آمده بود، چنان که با کسی ارتباط برقرار نمیکردم و حتی نماز جماعت را پشت سر افراد عادل نیز ترک کرده بودم.۲- یکی از منسوبین من به شدت از تدریس من جلوگیری میکرد و به استادم نیز گفته بود مرا به درس خود راه ندهد! [ صفحه ۴۷۸] ۳- مبتلا به بیماری حصبه شده بودم و بعد از شفا از آن بیماری حالت کند ذهنی و نسیان برایم پیش آمده بود.۴- بینایی چشمهایم بسیار کم شده بود.۵- از تند نوشتن عاجز شده بودم.۶- گرفتار فقر شدید و تنگدستی بودم.۷- در قلبم دائما نوعی بیماری روحی احساس مینمودم.۸- تدریجا تزلزلی در عقیدهام نسبت به بعضی از امور معنوی، روی میداد.۹- امید داشتم خداوند سفر حج بیت الله الحرام را نصیبم کند، به شرط آنکه در مکه یا مدینه بمیرم و در یکی از این دو شهر دفن شوم.۱۰- خداوند توفیق علم و عمل صالح را با همهی گسترهی آن به من عنایت کند.آن مشکلات و این آرزوها، لحظهای مرا آرام نمیگذاشت، از این رو به فکر توسل به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) افتادم و به کربلا رفتم؛ در حالی که از مال دنیا فقط یک روپیه داشتم و با آن، دو قرص نان و کوزهای آب خریده بودم! وقتی وارد کربلا شدم به جانب نهر حسینی رفتم و غسل کردم و سپس به حرم شریف رفتم و پس از زیارت و دعا، نزدیک غروب بود که به غرفهی کلیددار حرم، سید عبدالحسین، صاحب کتاب «بغیه النبلاء فی تاریخ کربلا»، رفتم.او از دوستان پدرم بود. و از او اجازه خواستم که یک شب در حجرهی وی بمانم. چون ممنوع بود که کسی شبها در حرم مطهر باقی بماند! ایشان موافقت کرد و من آن شب در حرم ماندم و پس از تجدید وضو به حرم مشرف شدم فکر کردم که در کدام مکان از حرم شریف بنشینم. معمول این بود که مردم در طرف بالای سر مینشستند، ولی من فکر کردم که آن حضرت در دوران زندگی خود به فرزند خویش حضرت [ صفحه ۴۷۹] علی اکبر (ع) متوجه بودهاند. پس قطعا پس از شهادت نیز به سوی فرزند خود نظر دارند، از این رو در قسمت پایین پای آن هنگام پدرم را دیدم که نشسته بود و تعداد سیزده رحل قرآن در کنار وی بود. در جلو او حضرت و در کنار قبر حضرت علی اکبر (ع) نشستم.اندکی از جلوسم نگذشته بود که صدای حزین قرائت قرآن را از پشت روضهی مقدسه شنیدم. به آن طرف متوجه شدم، در آن هنگام پدرم را دیدم که نشسته بود و تعداد سیزده رحل قرآن در کنار وی بود. در جلو او نیز رحلی بود و قرآنی بر آن قرار داشت و پدرم قرائت میکرد!نزد پدرم رفتم و دست ایشان را بوسیدم و از حال ایشان پرسیدم! با تبسم پاسخ داد که در بهترین حالت و برخورداری از نعمتهای الهی است. پرسیدم: در اینجا چه میکنید؟ جواب داد: ما چهارده نفریم که در اینجا مشغول تلاوت قرآن مجید هستیم! پرسیدم: آنها کجا هستند؟ فرمود: به خارج حرم رفتهاند. سپس با اشاره به رحلهای قرآن، آن سیزده نفر را معرفی کرد که عبارت بودند از علامه میرزا محمد تقی شیرازی، علامه زین العابدین مرندی، علامه زین العابدین مازندرانی و اسامی بقیهی آنها را نیز گفت که به خاطرم نمانده است.سپس پدرم از من پرسید که تو برای چه کاری به اینجا آمدهای، در حالی که الان ایام درسی است؟ علت آمدنم را برایش شرح دادم. سپس به من امر کرد که بروم و حاجتم را با امام حسین (ع) در میان بگذارم! پرسیدم: امام کجا هستند؟ گفت: در بالای ضریح هستند. تعجیل کن، زیرا امام (ع) قصد عیادت زائری را دارند که در بین راه بیمار شده است! بلند شدم و به طرف ضریح رفتم و آن حضرت را دیدم، اما برایم ممکن نبود که درست به صورت ایشان نگاه کنم. زیرا چهرهی مبارک آن حضرت در هالهای از نور پنهان بود! [ صفحه ۴۸۰] به حضرت (ع) سلام کردم. ایشان جوابم را دادند و فرمودند: به بالای ضریح بیا! عرض کردم: من شایستگی ندارم که به نزد شما بیایم! پس به من اجازه دادند که در مکانی که ایستادهام، بمانم. آنگاه بار دیگر به آن حضرت نگاه کردم. در آن هنگام تبسمی ملیح بر لبانشان نقش بست و از من پرسیدند: چه میخواهی؟ من این شعر فارسی را قرائت کردم:آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است؟آن حضرت قطعهای نبات به من عنایت کردند و فرمودند: تو میهمان ما هستی.سپس فرمودند: «چه چیزی از بندگان خدا دیدهای که به آنها سوءظن پیدا کردهای؟!» با این سوال در من یک دگرگونی پیدا شد و احساس کردم که دیگر به کسی سوءظنی ندارم و با همهی مردم ارتباط و نزدیکی بسیاری دارم و فردا صبح، موقع نماز به مرد ظاهر الصلاحی که نماز میخواند، اقتدا کردم و هیچ ناراحتی و بدگمانی در من نبود. سپس حضرت فرمودند: «به درس خود بپرداز، زیرا آن شخص که مانع تدریس کردن تو بود، دیگر نمیتواند کاری بکند». چون به نجف اشرف بازگشتم، همان شخصی که از نزدیکانم بود و مانع درس من میشد، خودش به دیدنم آمد و گفت من متوجه شدم که تو جز تدریس کردن، راه دیگری نداری! آن حضرت مرا شفا داد به طوری که بیناییام قویتر شد و به حافظهی عجیبی نیز دست یافتم.سپس آن حضرت قلمی را به من بخشیدند و فرمودند: «این قلم را بگیر و با سرعت بنویس!» پس از آن، ناراحتی قلبیم نیز برطرف شد. همچنین آن حضرت برایم دعا کردند که در عقیدهام نیز ثابت قدم بمانم. دیگر حاجاتم را نیز برآورده ساختند. غیر از مسالهی حج که اصلا متعرض آن نشدند! شاید به دلیل شرطی که در سفر کردن به حج گذارده بودم، آن حضرت اشارهای به آن موضوع نکردند. [ صفحه ۴۸۱] سپس با آن حضرت وداع کردم و به نزد پدرم بازگشتم و از پدرم پرسیدم: آیا حاجتی و امری دارید یا خیر؟ پدرم گفت: برای تحصیل علوم اجداد خود، بیشتر کوشش کن و نسبت به پدر و خواهرانت مهربان باش و بدهکاری اندکی به عبدالرضا بقال بهبهانی دارم، که آن را پرداخت کن!من به نجف اشرف بازگشتم، در حالی که همهی آن ناراحتیها و سوءظنها از بین رفته بود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:08:00 ق.ظ ]




تربیت کودک از دیدگاه اسلام

 

حضرت امام علي (ع) مي فرمايند: «كودك هفت سال آزاد است و هفت سال مورد ادب و توجه و هفت سال ديگر مورد خدمت و ياور است» (بحار الانوار ج 23 ص 65)

 

 

 

 

 

از روايات اسلامي استفاده مي شود كه آغاز تعليم مدرسه اي كودك در هفت سالگي است.

 

امام صادق (ع) مي فرمايد: «كودك هفت سال بازي مي كند و هفت سال خواندن و نوشتن مي آموزد و هفت سال (مقررات زندگي) حلال و حرام را ياد مي گيرد». (اصول كافي ج 6 ص 47 و 46)

 

در هفت سال دوم كودك آمادگي لازم را براي فراگيري معلومات و آداب اسلامي پيدا مي كند.

 

 

نكته اي كه بايد در همه مراحل در نظر گرفته شود، اين است كه محتواي آموزشي و تعليم بايد با مسائل روز و مورد نياز فراگيران و نيز شرايط محيطي و اجتماعي آنها مرتبط باشد.

 

 

علي (ع) مي فرمايد: «فرزندان خود را به عادات و آداب خود مجبور نكنيد؛ زيرا آنها براي زماني غير از زمان شما خلق شده اند.» (نهج البلاغه گفتار 240) تربيت و پرورش كودكان يكي از اموري است كه در سنت اسلامي بسيار مورد اهميت واقع شده است.

 

 

اين در حالي است كه بيشتر والدين تنها به طور غريزي به تربيت كودكان خود مي پردازند و هيچ آموزش يا مطالعه اي در اين زمينه ندارند. براي رفع اين كمبود، كارهاي بسيار زياد و عميقي لازم است تا پاسخگوي مشكلات روزمره كودكان و نوجوانان باشد.

 

آنچه در اين نوشتار خواهد آمد، نگاهي بسيار كوتاه به ديدگاه هاي سنت اسلامي در زمينه تعليم و تربيت است.

 

 

اميد است كه قدمي در نشان دادن خلا موجود و ايجاد انگيزه اي براي تحقيق در اين زمينه برداشته باشيم.

 

1- فطرت كودكان : از جمله مهمترين نكاتي كه درخصوص آموزش ديني كودكان در روايات آمده است ، مساله فطري بودن توجه به دين و خداست.رسول اكرم (ص) فرمود: «هر نوزادي با فطرت خدايي به دنيا مي آيد و پرورش مي يابد ، مگر اين كه پدر و مادر او را به سوي يهودي گري يا مسيحي گري بكشانند.» (بحارالانوار ج 3 ص 281) و نيز آمده است كه موسي به خدا عرض كرد: «پروردگارا! كداميك از اعمال نزد تو برتر است؟ خطاب رسيد: محبت به كودكان ؛ چرا كه من فطرت آنها را بر پايه اعتماد به يگانگي خود قرار دادم.» (آيين تربيت ص 381) تمام اين احاديث نشان مي دهد كه بايد پدر و مادر محيطي مناسب براي كودك فراهم آورند تا حقايقي يا عقايدي كه ريشه هاي آن در نهاد و فطرت كودك نهفته است ، به منصه ظهور برسد.

 

 

2- كنجكاوي و چراجويي : كودك از دنياي بسته پا به دنياي وسيع مي گذارد، بنابراين مي خواهد از اسرار آنها سر در آورد. بدين سان غريزه اوست كه از منشا پديده ها بپرسد. از روابط علت و معلولي آن سوال كند. اين زمينه مناسبي براي كودك است كه والدين ؛ فرصت را غنيمت شمارند و واقعيت ها را براي او توضيح دهند.

 

 

3- رغبتها : انسان به طور كلي موجودي است اجتماعي و خواهان زيستن در اجتماع است ؛ از اين رو اگر بخواهد با آنها بجوشد و در پس آنها عرض وجود كند، بايد تقليد كند. اين زمينه اي مناسب براي آموزش جنبه هاي مذهبي است.

 

 

كودك مي خواهد رفتار افراد بزرگتر را تقليد كند؛ پس در حضور او نمازتان را بخوانيد و يا او را همراه خود به مسجد ببريد. كودك رغبت دارد خود را در جاي بزرگترها قالب بزند، پس زمينه ارتباط او را با بزرگتران فراهم كنيد. تا آداب زندگي ؛ معاشرتي ، اخلاقي و در كل آداب و رسوم مذهبي را از اين طريق بياموزد.

 

 

4- ارائه الگوهاي مثبت: در اين روش از داستان انبيا و ائمه بخصوص دوران طفوليت امام حسن (ع) و امام حسين (ع) استفاده مي شود.

 

 

 

 

5- حس غرور و خودپسندي: امري است كه بدون شك در بين تمام انسانها وجود دارد مي توان از حس غرور مثبت كودك استفاده كرد مثلا به او گفت كه من مطمئنم كه تو مي تواني نماز بخواني.

 

 

 

6- مراحل پرورش مذهبي كودك: رسول خدا (ص) فرموده اند: «فرزندان خود را به سه خصلت تربيت كنيد: محبت پيامبرتان و محبت خاندان او و قرائت قرآن». شك نيست كه هر سني مقتضايي براي خودش دارد و بايد طبق آن برنامه ريزي كرد. در كتب روايتي دوره 21ساله تعيين شده است كه به 3دوره 7ساله تقسيم مي شود و هر كدام به دوره جزيي تري قابل تقسيم است.

 

 

7سال اول : دوره تكوين است

 

پرورش مذهبي در حقيقت از همان روز تولد با گفتن اقامه و اذان در دو گوش كودك آغاز مي شود و بتدريج اين آموزش ها تا 3سالگي تكامل مي يابد. مرحله رشد ديگري از 5سالگي آغاز مي شود كه در اين مرحله بايد متوجه تفاوت كودكان در امر رشد و نمو باشيم.

 

 

 

 

 

تحقيقات روان شناسي ، تفاوت هاي كودكان را از نظر ميزان و ظرفيت يادگيري و نيز رشد و نمو عقلي آنها، مدنظر قرار داده است.اصول تربيتي اسلام از همان ابتدا توجه و نظر خود را به وجود تفاوت هاي رشدي در 5سالگي با مطرح كردن سوال زير جلب كرده است.اليهما يمينك من شمالك؟ راستت از چپت كدام است؟ اگر كودك بتواند به اين سوال پاسخ بدهد ، مرحله رشد قبلي خود را پشت سر گذاشته است.امام صادق (ع) سفارش كرده اند كه در 5سالگي ، به كودك ، سجده آموزش داده شود. همچنين امام مي فرمايند: «كودك خود را تا 6سالگي فرصت دهيد، سپس او را در فراگيري كتاب به مدت شش سال تربيت كنيد. (وسائل باب 82 حديث 2) شارع اسلام در زمينه هاي ديگر تشريعي نيز به تفاوت بين كودكان توجه دارد مانند حديثي كه درباره اقامه نماز ميت براي كودك متوفاي 5ساله وارد شده است.از حضرت صادق (ع) سوال شد؟ «آيا اگر كودك 5ساله اي بميرد، بايد نماز ميت بر او خواند؟ حضرت فرمود: اگر نماز را فهميد و درك مي كرد، بر او نماز خوانده شود». (وسائل باب 13حديث 4).

 

 

7 سال دوم ، دوره پرورش ديني است

 

در اين دوره است كه كودك از حكم وضعي به حكم تكليفي بايد عمل كند. علاوه بر آموزش اعمال واجب اعم از روزه و نماز در 7سالگي ، امام صادق (ع) در زمينه تعليم احاديث اسلامي مي فرمايند: «احاديث اسلامي را به فرزندان خود هر چه زودتر بياموزيد ، قبل از آن كه مخالفان بر شما سبقت گيرند». (كافي ج 6 ص 76) امام صادق (ع) درباره روزه گرفتن كودكان مي فرمايند: «ما به كودكان خود در 7سالگي مي آموزيم كه هر قدر طاقت دارند، نصف روز باشد ، يا بيشتر و يا كمتر روزه بگيرند و هرگاه گرسنگي بر تشنگي بر آنان غلبه كرد، افطار كنند ، تا اين كه به روزه گرفتن عادت كنند و آن را تحمل نمايند. پس شما از كودكان خود بخواهيد كه در 9سالگي هر قدر كه طاقت روزه دارند، روزه بگيرند و هرگاه كه تشنگي بر آنان غلبه كرد، افطار كنند». (فروع كافي ج 2 ، ص 124) ايمان واقعي به مذهب از حدود 12سالگي در كودك پيدا مي شود و در اين سن تا حدود قابل توجهي مي توان معناي اصيل مذهب را به او منتقل كرد. ضمنا مباني اخلاقي و تربيتي ، به آداب معاشرت و رسوم و سنن در همين دوره بايد به كودك آموزش داده شود. پايان اين دوره همزمان با دوره نوجواني است و كودك با تجاربي كه در زمينه هاي مختلف به دست آورده ، تاحدی به فردي مستقل و صاحب نظر تبدیل مي شود. در نظر داشته باشیم که آموزش کدک در این سن می بایست با احترام و آرامش صورت گرفته و سعی کنیم کودک با قناعت کافی به امر یادگیری بپردازد. 

 

 

7 سال سوم ، دوره تمرين و عمل است

 

در اين دوره نيز كه خود به 3مرحله پاياني نوجواني ، دوران بلوغ و دوره جواني تقسيم مي شود، بيشتر توجه والدين بايد به دوران بلوغ باشد كه دوره رشد احساسات و نوعي تولد مجدد است و دوره اي است كه نياز آنان به راهنمايي ، به اوج خود مي رسد. ايمان به مذهب از 16سالگي اوج مي گيرد و در صورتي كه به الگوي كاذبي برخورد كردند، در جنبه مذهب ، خطراتي برايشان وجود خواهد داشت.

 

پايان بلوغ و از حدود 18سالگي ، دوره استقلال تقريبي است. دقت و استدلال منطقي در او رشد مي كند و مي توان از اين طريق به آموزش مذهبي و ديني او بیش از قبل پرداخت.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:04:00 ق.ظ ]




منزلت  شهید در دین اسلام

 

امام اسماعیل بخاری و امام مسلم به نقل از انس بن مالک رضی الله عنه روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:"هیچ یک از کسانی که وارد بهشت شده باشد، آروزی بازگشت به دنیا نمی کند، مگر شهید که او به سبب پاداشی که از خداوند می گیرد، آرزو می کند که به دنیا بازگردد تا دهها بار فی سبیل الله شهید شود. در روایت دیگری هم آمده است که “به سبب فضیلتی که خداوند به مقام شهید داده است، شهدا دوست دارند که بار دیگر به دنیا بازگردند تا نصیب جدیدی برگیرند".

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در سخنان مبارکی که ابو داوود آن را از ثوبان رضی الله عنه روایت کرده است، راز سستی و کاهلی را که امروزه امت اسلامی به آن دچار شده اند، تشریح کرده است. آن حضرت می فرماید: “زمانی فرا می رسد که ملتهای دیگر مانند گرسنگانی که به غذا حمله می برند بر شما هجوم آورند. فردی پرسید آیا آنگاه ما اندک هستیم؟ حضرت فرمودند: نه، آن روز تعداد شما بسیار است، اما شما مانند کف روی آب هستید و خداوند هیبت شما را از دل دشمنانتان برداشته و شما در آن زمان بسیار سست و تنبل هستید. پرسیده شد ای رسول خدا! سستی در چیست؟ ایشان فرمودند:"علاقه به دنیا و تنفر و کراهت از مرگ".

این همان درد مزمنی است که مسلمانان معاصر به آن مبتلا هستند. علاقه و عشق به دنیا انسان را بنده شهوات و هوا و هوسهای دنیایی می کند. تنفر و هراس از مرگ نیز موجب ذلت و خواری و حقارت دنیا و آخرت خواهد بود. لذا قرآن کریم نگرانی انسان را نسبت به روزی برطرف ساخته و در این کتاب مقدس تأکید شده است که روزی به دست خداوند است. خداوند متعال بر این مسأله سوگند یاد کرده است و می فرماید،

 "و فی السماء رزقکم و ما توعدون فو رب السماء و الأرض إنه لحق مثل ماأنکم تنطقون"(ذاریات/ 22و23)

{در آسمان روزی شماست و نیز چیزهایی که بدان وعد و وعید داده می شوید * به خدای آسمان و زمین سوگند که این حق است، درست همانگونه که شما سخن می گویید (و سخن گفتن کاملاً برایتان محسوس است و درباره آن شک و تردیدی ندارید)}

خداوند متعال درباره مرگ نیز فرموده است که آن نیز در دست خود اوست:

“و لکل أمة أجل فإذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون"(اعراف/34)

{هر گروهی دارای مدت زمانی (مشخص و معلوم) است و هنگامی که زمان (محدود) آنان به سر رسید، نه لحظه ای تأخیر خواهند کرد و نه لحظه ای بر آن پیشی می گیرند}

 خداوند متعال همچنین می فرماید:

“قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل إلی مضاجعهم"(آل عمران/ 154)

{بگو، اگر در خانه های خود هم بودید،آنان که کشته شدن در سرنوشتشان بود، به قتلگاه خود می آمدند(و در مسلخ مرگ کشته می شدند)}.

 

 پس نه رفتن به جنگ مرگ را نزدیک می کند و نه فرار از جنگ، آن را به تأخیر می اندازد. در اینجا خوب است به یک نکته تاریخی در این باره اشاره گردد. خداوند متعال برای خالد بن ولید که از قهرمانان صدر اسلام بود شهادت در جبهه های نبرد حق علیه باطل را مقدر نکرده بود. خالد پس از سالها شرکت در جنگهای متعدد در بستر مرگ جان به جان آفرین تسلیم کرد. او پیش از مرگ گفت: به خدا قسم در هر وجب از بدنم جای ضربه شمشیر یا محل اصابت تیری وجود دارد، اما من هم مانند شتر می میرم، ولی بزدلان هرگز این را نمی فهمند! این همان چیزی است که علی بن ابی طالب را بر آن داشت که این شعر معروف را بسراید که:

 

   أی یومی من الموت أفر      یوم لا یقدر أو یوم قدر

یوم لا یقدر لا أحذره      و من المقدور لا ینجو الحذر

 

 (از کدام روز مرگ می توانم بگریزم آن روزی که مرگ در آن مقدر نشده یا آنکه مقدر شده است اگر مرگ در روزی مقدر نشده باشد من از آن باکی ندارم و هشیار هم نمی تواند از روزی که در آن مرگ برایش مقدر شده است، بگریزد.)

به همین دلیل، در دین مبین اسلام تأکید شده است که مرگ انتقال از مرحله ای به مرحله دیگر و از خانه ای به خانه دیگر و از زندگیی به زندگی دیگر است.

“الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم أیکم أحسن عملاً و هو العزیز الغفور” (ملک/2)

 {آن کسی که مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید کدامتان کارتان بهتر و نیکوتر خواهد بود. او چیره و توانا و آمرزگار و بخشاینده است}

خداوند متعال هیچ نعمتی را از بندگانش نمی ستاند مگر آنکه نعمت بزرگ تری را به جای آن به آنها بدهد.

 "إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ألا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون * نحن أولیاؤکم فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة و لکم فیها ما تشتهی أنفسکم و لکم فیها ما تدعون * نزلاً من غفور رحیم"(فصلت/30- 32)

{کسانی که می گویند پروردگار ما خداست و سپس پابرجا و ماندگار می مانند، فرشتگان به پیش ایشان می آیند و بدانان مژده می دهند که نترسید و غمگین مباشید و شما را بشارت با به بهشتی که به شما وعده داده شده است* ما یاران و یاوران شما در زندگی دنیایی و در آخرت هستیم و در آخرت برای شما هر چه آرزو کنید هست. و هر چه بخواهید برایتان فراهم است* اینها به عنوان پذیرایی از سوی خداوند آمرزگار و مهربان است}

 

پس اگر سرنوشت مؤمنان در وقت مرگ این گونه است، پس شهیدانی که خداوند متعال آنان را به این مقام برگزیده است و آنان جان خود را فی سبیل الله تقدیم کرده اند، چه حالی خواهند داشت؟ یقیناً آنان گرامی ترین و محبوب ترین مخلوقات در نزد خداوند مهربان هستند و چرا این گونه نباشند که خداوند متعال خود به ایشان وعده نیکو ترین زندگی را داده است.

سعد بن ابی وقاص (رض) می گوید: یکبار ما به امامت پیامبر نماز می خواندیم، مردی وارد مسجد شد و هنگامی که به صف جماعت پیوست گفت: اللهم آتنی ما تؤتی عبادک الصالحین، (خداوندا به من چیزی بده که به بندگان صالح خود می دهی. هنگامی که پیامبر نماز را به پایان رساند، فرمود: کدامیک از شما این گونه دعا کرد؟ آن مرد گفت که من گفتم یا رسول الله، ایشان فرمودند: “تو بر اسب خویش سوار می شوی و در راه خدا به شهادت می رسی". این حدیت را حاکم روایت کرده و گفته است که به شرط امام مسلم صحیح است.

 

شهیدان پس از پیامبران بالاترین درجه و رتبه را دارند

حضرت محمد (ص) می فرماید: سه کس کشته شوند: یکی مردی که با جان و مال خود در راه خداوند جهاد کرد تا آنکه در نبرد با دشمن کشته شد، چنین فردی شهیدی است که خداوند او را مورد آزمایش قرار داده و در بهشت خواهد بود…. او در زیر سایه عرش خداوند است و فقط پیامبران به سبب پیامبری خویش بر چنین کسی برترند. دومی، آن است که از گناهان خویش بترسید و با جان و مال خود در راه خدا جهاد کرد و با دشمن به نبرد بپردازد و به شهادت برسد. این شهادت موجب پاک شدن او از گناهان است، زیرا شمشیر ( جهاد در راه خدا) گناهان را از بین می برد. چنین کسی می تواند از هر یک از درهای بهشت که اراده کند، وارد آن شود، زیرا بهشت هشت در دارد و برخی از درها بر برخی دیگر فضیلت دارند. جهنم نیز هفت در دارد. سوم منافق است که با جان و مال خویش بجنگد و با دشمن روبرو شود و در این حال کشته شود. این فرد در آتش خواهد بود، زیرا شمشیر نفاق را از بین نمی برد. امام احمد آن را روایت کرده و گفته که حدیث حسن است.

 

شهید فی سبیل الله بهشتی است

خداوند متعال می فرماید:

” إن الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقاً فی التوراة و الإنجیل و القرآن و من أوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم” (توبه/111)

{بی گمان خداوند (کالای) جان و مال مؤمنان را به (بهای) بهشت خریداری می کند. آنان باید در راه خدا بجنگند و بکشند و کشته شوند. این وعده ای است که خداوند آن را در (کتابهای آسمانی) تورات و انجیل و قرآن (به عنوان سند معتبری ثبت کرده است) و وعده راستین آن را داده است و چه کسی از خدا به عهد خود وفا کننده تر است؟ پس به معامله ای که کرده اید شاد باشید و این پیروزی بزرگ و رستگاری سترگی است}

شهید سید قطب رحمه الله در تفسیر این آیه در کتاب فی ظلال القرآن می گوید: “ماهیت این بیعت این است که خداوند متعال جان و مال مؤمنان را فقط برای خود می خواهد و آنها اجازه ندارند به خواست خود آن را ببخشند یا برای خود نگه دارند. آری، این کالایی است که خریدارش می تواند هر گونه که بخواهد و اراده و تعیین کند در آن دخل و تصرف کند. فروشنده باید فقط در همان مسیری که به او گفته می شود برود. بهای این کالا هم بهشت است. راه آن هم جهاد و نبرد و مبارزه است. پایان آن هم پیروزی یا شهادت.

یقیناً این خرید و فروش بسیار حساس است، اما این معامله بر هر مؤمن توانایی فرض است و فقط زمانی از حیطه وظایف مؤمن خارج می گردد که او از ایمان خود دست کشیده باشد، اکنون که این کلمات را می نویسم این حساسیت را کاملاً درک می کنم. خداوندا! از تو یاری می خواهم، زیرا که این پیمان بسیار حساس و سنگین است".

 

شهید آرزو می کند که خداوند متعال او را یکبار دیگر به دنیا باز گرداند

امام اسماعیل بخاری و امام مسلم به نقل از انس بن مالک رضی الله عنه روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:"هیچ یک از کسانی که وارد بهشت شده باشد، آروزی بازگشت به دنیا نمی کند، مگر شهید که او به سبب پاداشی که از خداوند می گیرد، آرزو می کند که به دنیا بازگردد تا دهها بار فی سبیل الله شهید شود. در روایت دیگری هم آمده است که “به سبب فضیلتی که خداوند به مقام شهید داده است، شهدا دوست دارند که بار دیگر به دنیا بازگردند تا نصیب جدیدی برگیرند".

 

روح شهیدان به سان پرندگان در بهشت پرواز می کنند

نبی اکرم محمد (ص) می فرماید:” هنگامی که یکی از برادران شما شهید می گردد، خداوند متعال روحش را در کالبد پرنده ای سبز رنگ قرار داده و بر روی نهرهای بهشتی به پرواز در می آورد. آن پرنده از میوه های بهشتی می خورد و در کاخهای طلایی بهشت مسکن می گزیند و در زیر سایه عرش الرحمان به پرواز در می آید. این شهیدان می گویند که چه کسی به برادران ما می گوید که ما در بهشت زنده ایم و از نعمتهای بهشتی روزی می خوریم تا آنان نیز از جهاد دوری نجویند و از جنگ در را خدا هراس نداشته باشند. خداوند متعال پاسخ می دهد که من به آنان می گویم. به همین سبب است که فرموده خداوند متعال نازل شده که فرموده است:

“ و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً بل أحیاء عند ربهم یرزقون” (آل عمران/ 169)

{ و کسانی را که در راه خداوند متعال کشته شدند، مرده مپندارید، زیرا آنان زنده اند و در نزد پروردگار خود روزی می خورند} حدیث مذکور را امام ابو داود در باب جهاد کتاب خود روایت کرده است.

امام مسلم روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: روح آنان در کالبد پرنده ای سبز قرار می گیرد، آنها خانه هایی در بهشت خواهند داشت و به هرجایی از بهشت که بخواهند می روند و سپس به همان خانه ها باز می گردند!.

ابن نحاس در کتاب خود به نام مشارع الأشواق الی مصارع العشاق ص 270 حکمت قرار گرفتن روح شهیدان در کالبد پرندگان سبز رنگ و مسکن آنان در چراغهایی آویخته در زیر سایه عرش می گوید: زیرا لطیف ترین رنگها رنگ سبز و لطیف ترین و شفاف ترین جمادات شیشه است، به همین سبب روح شهیدان در لطیف ترین پیکرها که پیکر پرندگان است و زیباترین رنگها که سبز است و لطیف ترین جمادات که چراغهای زیبای آویخته در زیر سایه عرش است، قرار می گیرد تا شهیدان لذت نعمت در جوار پروردگار کریم بودن را بچشند.

 

فرشتگان با بالهای خود برای شهیدان سایه ایجاد می کنند

جابر بن عبدالله رضی الله عنهما می گوید: پیکر پدرم را به نزد رسول اکرم (ص) بردم. مشرکان پیکرش را مثله کرده بودند. رسول خدا در کنار پیکر قرار گرفت. پیش رفتم تا چهره اش را به پیامبر نشان دهم. گروهی مرا از این کار باز داشتند. رسول خدا فرمودند:” فرشتگان با بالهای خویش بر او سایه انداخته اند". این حدیث را هم امام بخاری و هم امام مسلم روایت کرده اند.

 

شهید برای هفتاد تن از اهل بیت خویش شفاعت می کند

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: شهید برای هفتاد نفر از اهل بیت خویش شفاعت می کند. این حدیث صحیح است و ابو داود آن را در کتاب الجهاد خود روایت کرده است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-11-25] [ 11:01:00 ق.ظ ]