نرجس
 
   



آرامش خواهر به واسطه دعاي برادر

اگرچه حضرت زينب(س) در واقعه عاشورا بسيار بي‌تابي مي‌كردند، ولي امام حسين(ع) دعا كردند كه خداوند آرامش و سكينه را بر قلب ايشان فرود آورد و بدين ترتيب، ايشان آرامش پيدا كردند و تمام سختي‌ها و مصيبت‌هاي كربلا را تحمل كردند و توانستند پيام كربلا را به گوش كساني‌كه از آن غافل بودند و از ترس، به ياري سيدالشهداء(ع) نيامدند، برسانند.

رضايت و تسليم محض در برابر پيشگاه خداوند

وقتي حضرت زينب(س) پيكر آغشته به خون برادر را ديدند، به خداوند عرضه كرد: «أللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذا الْقُرْبان؛ پروردگارا اين قرباني را از ما بپذير» و حضرت با اين جمله نشان دادند كه رضايت و تسليم در برابر امر الهي در گفتار و شخصيت او موج مي‌زند .

 

يکي ديگر ازجملات حضرت زينب(س) كه نشان‌دهنده صبر بالاي ايشان است، اين جمله است كه فرمودند: «ألْحَمْدُ للهِ الَّذي أكْرَمَنَا بِالشَّهَادَةِ؛ سپاس خدايي را كه ما را با شهادت گرامي داشت»، حتي حضرت زينب(س) هنگامي‌كه فرزندان خود را در كربلا از دست داد، از خيمه بيرون نيامدند و اين نشان مي‌دهد كه روح اين بانوي بزرگوار، چقدر باعظمت بوده است.

جز زيبايي هيچ نديدم !

پس از واقعه كربلا، هنگامي‌كه يزيد به حضرت زينب(س) گفت: «آيا ديدي خداوند با شما چه كرد و در كربلا چه به سرتان آمد؟» حضرت در جواب يزيد فرمودند: «مَا رَأيْتُ إلَّا جَمِيلاَ؛ من چيزي جز زيبايي نديدم» اين جمله بسيار پر معناي حضرت زينب(س) نشان‌دهنده مقام صبر و رضاي اين بانوي با عظمت است كه هميشه تسليم امر و قضاي الهي بودند و هيچ‌گاه به درگاه الهي شكوه و شكايت نكردند.

زينب (س) حافظ پيام عاشورا بود!

سخنراني حضرت زينب(س) در كوفه كه هيچ مردي جرأت بيان آن سخنان را نداشت، حقيقتا براي همه بهت‌‌آور بود، اگر سخنراني حضرت زينب(س) در كوفه نبود، قطعا حضرت سيدالشهداء(ع) نمي‌توانستند پيام خود را به گوش جهانيان برسانند.

چگونه مي‌توان از اين صبر و شكيبايي حضرت زينب(س) الگو گرفت؟

صبر، نياز به يك پشتوانه معرفتي دارد؛ يعني انسان بايد حقيقت امور را بشناسد تا بتواند صبر كند، اگر انسان بداند كه در پس آنچه برايش اتفاق مي‌افتد، چه حقيقت، معنا و حكمتي نهفته است،‌ آن‌گاه مي‌تواند در برابر سختي‌ها و ناملايماتي كه برايش رخ مي‌دهد، صبر و شكيبايي كند.

نكته ديگر براي الگو گرفتن از صبر و شكيبايي حضرت زينب(س) توجه به جايگاه صابرين در قرآن كريم است، آنجا كه خداوند متعال مي‌فرمايد: «إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ شكيبايان پاداش خود را بى‏حساب [و] به تمام خواهند يافت.» (سوره مباركه زمر، آيه شريفه 10)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-01-26] [ 09:31:00 ق.ظ ]




سرچشمه صبر حضرت زينب عليهاالسلام

 

 

 

 

 

«صبر»، نياز به يك پشتوانه معرفتي دارد؛ يعني انسان بايد حقيقت امور را بشناسد تا بتواند صبر كند، اگر انسان بداند كه در پس آنچه برايش اتفاق مي‌افتد، چه حقيقت و حكمتي نهفته است،‌ آن‌گاه در برابر سختي‌ها صبر و شكيبايي مي‌كند كه اين امر در حضرت زينب(س) مصداق مي‌يابد.

حضرت زينب(س) از جمله افرادي در خاندان رسول‌الله(ص) هستند كه نام شريفشان را خود خداوند متعال تعيين كرده‌اند؛ يعني اين فرزند بزرگوار اميرالمؤمنين علي(ع) از ابتداي تولدشان مورد توجه خاص خداوند متعال بوده‌اند، ايشان تحت تعاليم الگوهاي بالاي انسانيت؛ يعني در كنار خاندان وحي تربيت شدند و يكي از توصيفات حضرت زينب(س) اين بود كه پيامبر اكرم(ص) درباره ايشان فرمودند: «او شبيه همسرم خديجه(س) است».

ويژگي ممتاز بانوي صبر و استقامت

ويژگي‌هاي حضرت زينب(س) اين بود كه تا حدي كه توان داشت، به خانواده خود، چه به برادرانش و چه به همسرش عبدالله بن جعفر خدمت مي‌كرد، به طوري که در تاريخ آمده كه هيچ‌گاه خلاف خواسته شوهر خود كاري انجام نداد و البته تمام اين‌ها را از مادرش حضرت فاطمه(س) آموخته بودند.

جمله اي در بيان مقام علم لدني حضرت زينب(س)

امام سجاد(ع) جمله معروفي درباره حضرت زينب(س) دارند، كه به ايشان مي‌فرمايند: «أنْتِ الْحَمْدُ للهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَيرُ مُفَهِّمَة؛ شكر خدا، تو داناي بدون آموزگار هستي و تو بانوي فهيمي هستي كه فهماننده‌اي نداشته‌اي» حضرت زين‌العابدين(ع) در اين جملات به صراحت اعلام مي‌كنند كه عمه‌شان حضرت زينب(س) علم لدني دارند؛ يعني خداوند متعال مستقيما علم الهي را در وجود اين بانوي بزرگوار قرار داد و ايشان بدون اين‌كه تحت تعليم ظاهري قرار بگيرند، واجد علوم الهي شدند.

عفت و حجب و حياي حضرت زينب(س)

نقل است كه يكي از همسايگان اميرالمؤمنين(ع) در كوفه مي‌گويد: «من پنج سال در همسايگي ايشان زندگي مي‌كردم، اسمي از زينب(س) شنيدم، ولي شخصيت او را نديدم» يعني آنقدر حيا و عفت حضرت زينب(س) زياد بود كه حتي در برابر چشمان نامحرمان ظاهر نمي‌شد.

اگرچه حضرت زينب(س) در واقعه عاشورا بسيار بي‌تابي مي‌كردند، ولي امام حسين(ع) دعا كردند كه خداوند آرامش و سكينه را بر قلب ايشان فرود آورد و بدين ترتيب، ايشان آرامش پيدا كردند و تمام سختي‌ها و مصيبت‌هاي كربلا را تحمل كردند و توانستند پيام كربلا را به گوش كساني‌كه از آن غافل بودند و از ترس، به ياري سيدالشهداء(ع) نيامدند، برسانند

ايشان در تمام جنگ‌ها همراه اميرالمؤمنين(ع) و امام حسن(ع) بود و بردباري بسيار زيادي داشت .

ايشان صبر و رضا را از پدر و برادر خود آموخته بود، صبر پدر را در فقدان حضرت زهرا(س) و صبر برادر را در برابر دشواري‌هاي كربلا ديده بود، همان‌طور كه امام حسين(ع) مي‌فرمايد: «إلهِي صَبْراً بِقَضَائِكَ، تَسْليماً لِأمْرِكَ؛ خدايا من، در برابر قضاء تو صبر مي‌كنم و در برابر امر تو تسليم هستم» حضرت زينب(س) نيز در برابر امر و تقدير الهي كاملاً صبور و شكيبا بود.

حضرت سيدالشهداء(ع) در هنگام وداع به خواهر گفتند: «مرا در نماز شبت دعا كن» وقتي امام معصوم(ع) به كسي بگويد مرا دعا كن، جايگاه چنين فردي بسيار بالا و متعالي است و اين نشان مي‌دهد كه حضرت زينب(س) به جايگاه عصمت بسيار نزديك بوده‌اند

سرچشمه صبر حضرت زينب عليهاالسلام

 

 

 

 

 

«صبر»، نياز به يك پشتوانه معرفتي دارد؛ يعني انسان بايد حقيقت امور را بشناسد تا بتواند صبر كند، اگر انسان بداند كه در پس آنچه برايش اتفاق مي‌افتد، چه حقيقت و حكمتي نهفته است،‌ آن‌گاه در برابر سختي‌ها صبر و شكيبايي مي‌كند كه اين امر در حضرت زينب(س) مصداق مي‌يابد.

حضرت زينب(س) از جمله افرادي در خاندان رسول‌الله(ص) هستند كه نام شريفشان را خود خداوند متعال تعيين كرده‌اند؛ يعني اين فرزند بزرگوار اميرالمؤمنين علي(ع) از ابتداي تولدشان مورد توجه خاص خداوند متعال بوده‌اند، ايشان تحت تعاليم الگوهاي بالاي انسانيت؛ يعني در كنار خاندان وحي تربيت شدند و يكي از توصيفات حضرت زينب(س) اين بود كه پيامبر اكرم(ص) درباره ايشان فرمودند: «او شبيه همسرم خديجه(س) است».

ويژگي ممتاز بانوي صبر و استقامت

ويژگي‌هاي حضرت زينب(س) اين بود كه تا حدي كه توان داشت، به خانواده خود، چه به برادرانش و چه به همسرش عبدالله بن جعفر خدمت مي‌كرد، به طوري که در تاريخ آمده كه هيچ‌گاه خلاف خواسته شوهر خود كاري انجام نداد و البته تمام اين‌ها را از مادرش حضرت فاطمه(س) آموخته بودند.

جمله اي در بيان مقام علم لدني حضرت زينب(س)

امام سجاد(ع) جمله معروفي درباره حضرت زينب(س) دارند، كه به ايشان مي‌فرمايند: «أنْتِ الْحَمْدُ للهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَيرُ مُفَهِّمَة؛ شكر خدا، تو داناي بدون آموزگار هستي و تو بانوي فهيمي هستي كه فهماننده‌اي نداشته‌اي» حضرت زين‌العابدين(ع) در اين جملات به صراحت اعلام مي‌كنند كه عمه‌شان حضرت زينب(س) علم لدني دارند؛ يعني خداوند متعال مستقيما علم الهي را در وجود اين بانوي بزرگوار قرار داد و ايشان بدون اين‌كه تحت تعليم ظاهري قرار بگيرند، واجد علوم الهي شدند.

عفت و حجب و حياي حضرت زينب(س)

نقل است كه يكي از همسايگان اميرالمؤمنين(ع) در كوفه مي‌گويد: «من پنج سال در همسايگي ايشان زندگي مي‌كردم، اسمي از زينب(س) شنيدم، ولي شخصيت او را نديدم» يعني آنقدر حيا و عفت حضرت زينب(س) زياد بود كه حتي در برابر چشمان نامحرمان ظاهر نمي‌شد.

اگرچه حضرت زينب(س) در واقعه عاشورا بسيار بي‌تابي مي‌كردند، ولي امام حسين(ع) دعا كردند كه خداوند آرامش و سكينه را بر قلب ايشان فرود آورد و بدين ترتيب، ايشان آرامش پيدا كردند و تمام سختي‌ها و مصيبت‌هاي كربلا را تحمل كردند و توانستند پيام كربلا را به گوش كساني‌كه از آن غافل بودند و از ترس، به ياري سيدالشهداء(ع) نيامدند، برسانند

ايشان در تمام جنگ‌ها همراه اميرالمؤمنين(ع) و امام حسن(ع) بود و بردباري بسيار زيادي داشت .

ايشان صبر و رضا را از پدر و برادر خود آموخته بود، صبر پدر را در فقدان حضرت زهرا(س) و صبر برادر را در برابر دشواري‌هاي كربلا ديده بود، همان‌طور كه امام حسين(ع) مي‌فرمايد: «إلهِي صَبْراً بِقَضَائِكَ، تَسْليماً لِأمْرِكَ؛ خدايا من، در برابر قضاء تو صبر مي‌كنم و در برابر امر تو تسليم هستم» حضرت زينب(س) نيز در برابر امر و تقدير الهي كاملاً صبور و شكيبا بود.

حضرت سيدالشهداء(ع) در هنگام وداع به خواهر گفتند: «مرا در نماز شبت دعا كن» وقتي امام معصوم(ع) به كسي بگويد مرا دعا كن، جايگاه چنين فردي بسيار بالا و متعالي است و اين نشان مي‌دهد كه حضرت زينب(س) به جايگاه عصمت بسيار نزديك بوده‌اند

سرچشمه صبر حضرت زينب عليهاالسلام


«صبر»، نياز به يك پشتوانه معرفتي دارد؛ يعني انسان بايد حقيقت امور را بشناسد تا بتواند صبر كند، اگر انسان بداند كه در پس آنچه برايش اتفاق مي‌افتد، چه حقيقت و حكمتي نهفته است،‌ آن‌گاه در برابر سختي‌ها صبر و شكيبايي مي‌كند كه اين امر در حضرت زينب(س) مصداق مي‌يابد.
حضرت زينب(س) از جمله افرادي در خاندان رسول‌الله(ص) هستند كه نام شريفشان را خود خداوند متعال تعيين كرده‌اند؛ يعني اين فرزند بزرگوار اميرالمؤمنين علي(ع) از ابتداي تولدشان مورد توجه خاص خداوند متعال بوده‌اند، ايشان تحت تعاليم الگوهاي بالاي انسانيت؛ يعني در كنار خاندان وحي تربيت شدند و يكي از توصيفات حضرت زينب(س) اين بود كه پيامبر اكرم(ص) درباره ايشان فرمودند: «او شبيه همسرم خديجه(س) است».
ويژگي ممتاز بانوي صبر و استقامت
ويژگي‌هاي حضرت زينب(س) اين بود كه تا حدي كه توان داشت، به خانواده خود، چه به برادرانش و چه به همسرش عبدالله بن جعفر خدمت مي‌كرد، به طوري که در تاريخ آمده كه هيچ‌گاه خلاف خواسته شوهر خود كاري انجام نداد و البته تمام اين‌ها را از مادرش حضرت فاطمه(س) آموخته بودند.
جمله اي در بيان مقام علم لدني حضرت زينب(س)
امام سجاد(ع) جمله معروفي درباره حضرت زينب(س) دارند، كه به ايشان مي‌فرمايند: «أنْتِ الْحَمْدُ للهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَيرُ مُفَهِّمَة؛ شكر خدا، تو داناي بدون آموزگار هستي و تو بانوي فهيمي هستي كه فهماننده‌اي نداشته‌اي» حضرت زين‌العابدين(ع) در اين جملات به صراحت اعلام مي‌كنند كه عمه‌شان حضرت زينب(س) علم لدني دارند؛ يعني خداوند متعال مستقيما علم الهي را در وجود اين بانوي بزرگوار قرار داد و ايشان بدون اين‌كه تحت تعليم ظاهري قرار بگيرند، واجد علوم الهي شدند.
عفت و حجب و حياي حضرت زينب(س)
نقل است كه يكي از همسايگان اميرالمؤمنين(ع) در كوفه مي‌گويد: «من پنج سال در همسايگي ايشان زندگي مي‌كردم، اسمي از زينب(س) شنيدم، ولي شخصيت او را نديدم» يعني آنقدر حيا و عفت حضرت زينب(س) زياد بود كه حتي در برابر چشمان نامحرمان ظاهر نمي‌شد.
اگرچه حضرت زينب(س) در واقعه عاشورا بسيار بي‌تابي مي‌كردند، ولي امام حسين(ع) دعا كردند كه خداوند آرامش و سكينه را بر قلب ايشان فرود آورد و بدين ترتيب، ايشان آرامش پيدا كردند و تمام سختي‌ها و مصيبت‌هاي كربلا را تحمل كردند و توانستند پيام كربلا را به گوش كساني‌كه از آن غافل بودند و از ترس، به ياري سيدالشهداء(ع) نيامدند، برسانند
ايشان در تمام جنگ‌ها همراه اميرالمؤمنين(ع) و امام حسن(ع) بود و بردباري بسيار زيادي داشت .
ايشان صبر و رضا را از پدر و برادر خود آموخته بود، صبر پدر را در فقدان حضرت زهرا(س) و صبر برادر را در برابر دشواري‌هاي كربلا ديده بود، همان‌طور كه امام حسين(ع) مي‌فرمايد: «إلهِي صَبْراً بِقَضَائِكَ، تَسْليماً لِأمْرِكَ؛ خدايا من، در برابر قضاء تو صبر مي‌كنم و در برابر امر تو تسليم هستم» حضرت زينب(س) نيز در برابر امر و تقدير الهي كاملاً صبور و شكيبا بود.
حضرت سيدالشهداء(ع) در هنگام وداع به خواهر گفتند: «مرا در نماز شبت دعا كن» وقتي امام معصوم(ع) به كسي بگويد مرا دعا كن، جايگاه چنين فردي بسيار بالا و متعالي است و اين نشان مي‌دهد كه حضرت زينب(س) به جايگاه عصمت بسيار نزديك بوده‌اند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:29:00 ق.ظ ]




بندگان خاص خدا چه ویژگی دارند؟

 

 

بندگان خوب خدا کسانی هستند؛ که خود را از تکبر و خود بزرگ بینی دور نگه می‌دارند

 

«و بندگان خداى رحمان کسانى‌ اند که روى زمین به نرمى گام برمى ‌دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‌‌دهند».  [فرقان/63]

شرح نکته‌ها و پیام‌های آیه:
اولین نکته زیبا که از این آیه شریف استفاده می‌شود این است که خدای متعال در ابتدای آیه سخن را در قالبی مدح آمیز و با منتسب کردن گروهی خاص از بندگان به خود  آغاز می‌نماید به این معنا که این چنین افرادی بندگان خدای رحمان هستند.

سپس خدای متعال به معرفی دو ویژگی منحصر به فرد این دسته از افراد می‌پردازد:

ویژگی اول: با تکبر در روی زمین راه نمی‌روند
بندگان خوب خدا کسانی هستند؛ که خود را از رذیله اخلاقی همچون تکبر و خود بزرگ بینی دور نگه می‌دارند، و با تواضع و فروتنی در روی زمین راه می‌روند. این مطلب گواه بر این است که برخورد این دسته از افراد با دیگران از روی تواضع و فروتنی و بدور از هرگونه گردن کشی و تکبر است.

در اهمیت و ارزش تواضع وفروتنی 
در اهمیت و ارزش تواضع آیات و روایات ارزشمندی در منابع اسلامی وجود دارد. از جمله اینکه در منابع روایی از رسول اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) نقل شده است: «برترینِ مردم در بندگى [خدا ]کسى است که در عین بزرگى فروتنى کند.»

فروتنی و تواضع عامل بزرگی
برخلاف تصور کسانی که خیال میکنند با خود بزرگ بینی و تکبر می توانند در قلب دیگران و اجتماعی جای بازکند و صاحب منزلت نزد دیگران شوند؛ در فرهنگ روایات تواضع عامل رفعت و منزلت نزد دیگران و خدای متعال معرفی شده است؛ کما اینکه در روایتی از رسول اکرم (صلی الله علیه واله و سلم) نقل شده است:«فروتنى جز بر رفعت و بلندى آدمى نمى افزاید. پس فروتنى کنید تا خداوند شما را رفعت بخشد.»

ویژگی دوم: با نیکی با دیگران برخورد می‌کنند
ویژگی دیگری که باعث خاص شدن بندگان خوب خدا شده این است که هرگاه با افراد نادان برخورد می‌کنند با نیکی و بزرگواری با آنها برخورد نموده و رفتار همانند آنها ازخود بروز نمی‌دهند:«[فرقان/63] و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‌دهند.»

درس بسیار زیبایی که اگر در زندگی نهادینه شود بسیاری از مشاجرات و درگیریها از زندگی رخت خواهد بست چرا که اگر افراد در عرصه تعاملات اجتماعی هرگاه با گفتار و رفتار جاهلانه‌ای برخورد کرد رفتار همانند آن را از خود بروز ندهد زندگی فردی و اجتماعی افراد رنگ اخلاقی و الهی را به خود خواهد گرفت.

ویژگی سوم: وقت خاص برای ارتباط با خدا دارند
در ادمه آیات سوره مبارک فرقان خدای متعال ویژگی بندگان خوب خود را با این صفت که این دسته افراد اوقات خاصی را برای ملاقات و صحبت با خدای متعال را معین کرده اند ادامه می دهد.«[فرقان /64]و آنانند که در حال سجده یا ایستاده، شب را به روز مى‌ آورند.»

ویژگی چهارم: اهل انفاق‌اند ولی اسراف نمی‌کنند
چهارمین ویژگی که خداوند متعال برای بهترین بندگان خود معرفی می‌فرماید این است که این دسته از افراد به تهیدستان توجه و عنایت خاص دارند ولی در این کار خیر خود زیاده‌روی و اسراف را روا نمی دارند از این رو با یک رویکرد متعادل بخشش میکنند؛ از این رو خداوند متعال در وصف این دسته از افراد می‌فرماید: « [فرقان/67] و کسانى‌ اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجى مى‌کنند و نه تنگ مى‌ گیرند، و میان این دو [روش‌] حد وسط را برمى‌گزینند».

ویژگی پنجم: مطیع محض خدای متعال هستند
از جمله زیباترین ویژگی این دسته از افراد این است که غیر از خدا را همتای او قرار نمی‌دهند و از جمیع فرامین و دستورات الهی اطاعت می‌ورزند از اینرو خود را آلوده‌ی تباهی و معاصی نمی‌کنند لذا خدای متعال در این خصوص می‌فرماید:« [فرقان/68] و کسانى ‌اند که با خدا معبودى دیگر نمى‌خوانند و کسى را که خدا [خونش را] حرام کرده است جز به حق نمى‌ کُشند، و زنا نمى ‌کنند، و هر کس اینها را انجام دهد سزایش را دریافت خواهد کرد»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:17:00 ق.ظ ]




چرا سوره های قرآن با بسم الله شروع می شوند؟

 

 

 و اما اينكه اين نام شريف بر سر هر سوره تكرار شده ، نخست بايد دانست كه خداى سبحان كلمه (سوره ) را در كلام مجيدش چند جا آورده ، از آن جمله فرموده : (فاتوا بسورة مثله )، و فرموده : (فاتوا بعشر سور مثله مفتريات ) و فرموده : (اذا انزلت سورة )، و فرموده : (سورة انزلناها و فرضناها). از اين آيات مى فهميم كه هر يك از اين سوره ها طائفه اى از كلام خدا است ، كه براى خود و جداگانه ، وحدتى دارند، نوعى از وحدت ، كه نه در ميان ابعاض يك سوره هست ، و نه ميان سوره اى و سوره اى ديگر.
و نيز از اينجا مى فهميم كه اغراض و مقاصدى كه از هر سوره بدست مى آيد مختلف است ، و هر سوره اى غرضى خاص و معناى مخصوصى را ايفاء مى كند، غرضى را كه تا سوره تمام نشود آن غرض نيز تمام نمى شود، و بنا بر اين جمله (بسم الله ) در هر يك از سوره ها راجع به آن غرض واحدى است كه در خصوص آن سوره تعقيب شده است .
پس بسم الله در سوره حمد راجع به غرضى است كه در خصوص اين سوره هست و آن معنائى كه از خصوص اين سوره بدست مى آيد، و از ريخت اين سوره برمى آيد حمد خدا است ، اما نه تنها بزبان ، بلكه باظهار عبوديت ، و نشان دادن عبادت و كمك خواهى و در خواست هدايت است ، پس كلامى است كه خدا به نيابت از طرف بندگان خود گفته ، تا ادب در مقام اظهار عبوديت را به بندگان خود بياموزد.
و اظهار عبوديت از بنده خدا همان عملى است كه مى كند، و قبل از انجامش بسم الله مى گويد، و امر ذى بال و مهم همين كارى است كه اقدام بر آن كرده ، پس ابتدا به نام خداى سبحان هم راجع به او است ، و معنايش اين است : خدايا من به نام تو عبوديت را براى تو آغاز مى كنم ، پس بايد گفت : متعلق باء در بسم الله سوره حمد ابتداء است ، در حقيقت مى خواهيم اخلاص در مقام عبوديت ، و گفتگوى با خدا را به حد كمال برسانيم ، و بگوئيم پروردگارا حمد تو را با نام تو آغاز مى كنم ، تا اين عملم نشانه و مارك تو را داشته باشد، و خالص براى تو باشد، ممكن هم هست همانطور كه قبلا گفتيم متعلق آن فعل (ابتداء) باشد، و معنايش اين باشد كه خدايا من خواندن سوره و يا قرآن را با نام تو آغاز مى كنم ، بعضى هم گفته اند: (باء) استعانت است ، و لكن معنى ابتداء مناسب تر است ، براى اينكه در خود سوره ، مسئله استعانت صريحا آمده ، و فرمود: (اياك نستعين )، ديگر حاجت به آن نبود كه در بسم الله نيز آن را بياورد.
معنى و موارد استعمال لفظ (اسم )
و اما اسم ؟ اين كلمه در لغت بمعناى لفظى است كه بر مسمى دلالت كند، و اين كلمه از ماده (سمه ) اشتقاق يافته ، و سمه به معناى داغ و علامتى است كه بر گوسفندان مى زدند، تا مشخص شود كداميك از كدام شخص است ، و ممكن هم هست اشتقاقش از (سمو) به معناى بلندى باشد، مبدا اشتقاقش هر چه باشد كارى نداريم ، فعلا آنچه لغت و عرف از لفظ (اسم ) مى فهمد، لفظ دلالت كننده است ، و معلوم است كه لازمه اين معنا آن است كه اسم غير از مدلول و مسمى باشد.
البته اين يك استعمال است ، استعمال ديگر اينكه اسم بگوئيم و مرادمان از آن ذاتى باشد كه وصفى از اوصافش مورد نظر ما است ، كه در اين مورد كلمه (اسم ) ديگر از مقوله الفاظ نيست ، بلكه از اعيان خارجى است ، چون چنين اسمى همان مسماى كلمه (اسم ) به معناى قبلى است .
مثلا كلمه (عالم - دانا - كه يكى از اسماء خدايتعالى است ) اسمى است كه دلالت مى كند بر آن ذاتى كه به اين اسم مسمى شده ، و آن ذات عبارت است از ذات بلحاظ صفت علمش ، و همين كلمه در عين حال اسم است براى ذاتى كه از خود آن ذات جز از مسير صفاتش خبرى نداريم ، در مورد اول اسم از مقوله الفاظ بود، كه بر معنائى دلالت مى كرد، ولى در مورد دوم ، ديگر اسم لفظ نيست ، بلكه ذاتى است از ذوات كه داراى وصفى است از صفات .
فرق بين اسم و اسم اسم و علت تفكيك بين آندو
و اما اينكه چرا با اين كلمه چنين معامله اى شده ، كه يكى مانند ساير كلمات از مقوله الفاظ، و جائى ديگر از مقوله اعيان خارجى باشد؟ در پاسخ مى گوئيم علتش اين شده كه نخست ديده اند لفظ (اسم ) وضع شده براى الفاظى كه دلالت بر مسمياتى كند، ولى بعدها برخوردند كه اوصاف هر كسى در معرفى او و متمايز كردنش از ديگران كار اسم را مى كند، به طوريكه اگر اوصاف كسى طورى در نظر گرفته شود كه ذات او را حكايت كند، آن اوصاف درست كار الفاظ را مى كند، چون الفاظ بر ذوات خارجى دلالت مى كند، و چون چنين ديدند، اينگونه اوصاف را هم اسم ناميدند.
نتيجه اين نامگذارى اين شد كه فعلا (اسم ) همانطور كه در مورد لفظ استعمال مى شود، و بان لحاظ اصلا امرى لفظى است ، همچنين در مورد صفات معرف هر كسى نيز استعمال مى شود، و به اين لحاظ از مقوله الفاظ نيست ، بلكه از اعيان است .
آنگاه ديدند آن چيزى كه دلالت مى كند بر ذات ، و از هر چيزى به ذات نزديكتر است ، اسم بمعناى دوم است ، (كه با تجزيه و تحليل عقلى اسم شده )، و اگر اسم به معناى اول بر ذات دلالت مى كند، با وساطت اسم بمعناى دوم است ، از اين رو اسم بمعناى دوم را اسم ناميدند، و اسم به معناى اول را اسم اسم .
البته همه اينها كه گفته شد مطالبى است كه تحليل عقلى آن را دست مى دهد، و نمى شود لغت را حمل بر آن كرد، پس هر جا كلمه (اسم ) را ديديم ، ناگزيريم حمل بر همان معناى اول كنيم .
در صدر اول اسلام اين نزاع همه مجامع را بخود مشغول كرده بود، و متكلمين بر سر آن مشاجره ها مى كردند، كه آيا اسم عين مسمى است ؟ و يا غير آنست ؟ ولكن اينگونه مسائل ديگر امروز مطرح نمى شود، چون آنقدر روشن شده كه به حد ضرورت رسيده است ، و ديگر صحيح نيست كه آدمى خود را به آن مشغول نموده ، قال و قيل صدر اول را مورد بررسى قرار دهد، و حق را به يكطرف داده ، سخن ديگرى را ابطال كند، پس بهتر آن است كه ما نيز متعرض آن نشويم .
توضيح لفظ جلاله (الله )
و اما لفظ جلاله (الله )، اصل آن (ال اله ) بوده ، كه همزه دومى در اثر كثرت استعمال حذف شده ، و بصورت الله در آمده است ، و كلمه (اله ) از ماده (اله ) باشد، كه به معناى پرستش است ، وقتى مى گويند (اله الرجل و ياله )، معنايش اين است كه فلانى عبادت و پرستش كرد، ممكن هم هست از ماده (و ل ه ) باشد، كه بمعناى تحير و سرگردانى است ، و كلمه نامبرده بر وزن (فعال ) به كسره فاء، و بمعناى مفعول (ماءلوه ) است ، همچنان كه كتاب بمعناى مكتوب (نوشته شده ) مى باشد، و اگر خدايرا اله گفته اند، چون ماءلوه و معبود است ، و يا بخاطر آن است كه عقول بشر در شناسائى او حيران و سرگردان است .
و ظاهرا كلمه (الله ) در اثر غلبه استعمال علم (اسم خاص ) خدا شده ، و گرنه قبل از نزول قرآن اين كلمه بر سر زبانها دائر بود، و عرب جاهليت نيز آن را مى شناختند، همچنان كه آيه شريفه : (و لئن سئلتهم من خلقهم ؟ ليقولن الله ) (و اگر از ايشان بپرسى چه كسى ايشان را خلق كرده ، هر آينه خواهند گفت : الله )، و آيه : (فقالوا هذا لله بزعمهم ، و هذا لشركائنا)، (پس درباره قربانيان خود گفتند: اين مال الله ، و اين مال شركائى كه ما براى خدا داريم )، اين شناسائى را تصديق مى كند.
از جمله ادله ايكه دلالت مى كند بر اينكه كلمه (الله ) علم و اسم خاص خدا است ، اين است كه خدايتعالى به تمامى اسماء حسنايش و همه افعالى كه از اين اسماء انتزاع و گرفته شده ، توصيف مى شود، ولى با كلمه (الله ) توصيف نمى شود، مثلا ميگوئيم الله رحمان است ، رحيم است ، ولى بعكس آن نميگوئيم ، يعنى هرگز گفته نميشود: كه رحمان اين صفت را دارد كه الله است و نيز ميگوئيم (رحم الله و علم الله و رزق الله )، (خدا رحم كرد، و خدا دانست ، و خدا روزى داد،) ولى هرگز نميگوئيم (الله الرحمن ، رحمان الله شد)، و خلاصه ، اسم جلاله نه صفت هيچيك از اسماء حسناى خدا قرار مى گيرد، و نه از آن چيزى به عنوان صفت براى آن اسماء گرفته ميشود.
از آنجائى كه وجود خداى سبحان كه اله تمامى موجودات است ، خودش خلق را به سوى صفاتش هدايت مى كند،و مى فهماند كه به چه اوصاف كمالى متصف است ، لذا مى توان گفت كه كلمه (الله ) بطور التزام دلالت بر همه صفات كمالى او دارد، و صحيح است بگوئيم لفظ جلاله (الله ) اسم است براى ذات واجب الوجودى كه دارنده تمامى صفات كمال است ، و گرنه اگر از اين تحليل بگذريم ، خود كلمه (الله ) پيش از اينكه نام خدايتعالى است ، بر هيچ چيز ديگرى دلالت ندارد، و غير از عنايتى كه در ماده (ا ل ه ) است ، هيچ عنايت ديگرى در آن بكار نرفته است .
معنى رحمن و رحيم و فرق آن دو
و اما دو وصف رحمان و رحيم ، دو صفتند كه از ماده رحمت اشتقاق يافته اند، و رحمت صفتى است انفعالى ، و تاءثر خاصى است درونى ، كه قلب هنگام ديدن كسى كه فاقد چيزى و يا محتاج به چيزى است كه نقص كار خود را تكميل كند، متاءثر شده ، و از حالت پراكندگى به حالت جزم و عزم در مى آيد، تا حاجت آن بيچاره را بر آورد، و نقص او را جبران كند، چيزيكه هست اين معنا با لوازم امكانيش درباره خدا صادق نيست ، و به عبارت ديگر، رحمت در خدايتعالى هم به معناى تاءثر قلبى نيست ، بلكه بايد نواقص امكانى آن را حذف كرد، و باقى مانده را كه همان اعطاء، و افاضه ، و رفع حاجت حاجتمند است ، به خدا نسبت داد.
كلمه (رحمان ) صيغه مبالغه است كه بر كثرت و بسيارى رحمت دلالت مى كند، و كلمه (رحيم ) بر وزن فعيل صفت مشبهه است ، كه ثبات و بقاء و دوام را ميرساند، پس خداى رحمان معنايش خداى كثير الرحمه ، و معناى رحيم خداى دائم الرحمه است ، و بهمين جهت مناسب با كلمه رحمت اين است كه دلالت كند بر رحمت كثيرى كه شامل حال عموم موجودات و انسانها از مؤ منين و كافر مى شود، و به همين معنا در بسيارى از موارد در قرآن استعمال شده ، از آن جمله فرموده : (الرحمن على العرش استوى )، (مصدر رحمت عامه خدا عرش است كه مهيمن بر همه موجودات است ) و نيز فرموده : (قل من كان فى الضلاله فليمدد له الرحمن مدا)، (بگو آن كس كه در ضلالت است بايد خدا او را در ضلالتش مدد برساند) و از اين قبيل موارد ديگر.
و نيز بهمين جهت مناسب تر آنست كه كلمه (رحيم ) بر نعمت دائمى ، و رحمت ثابت و باقى او دلالت كند، رحمتى كه تنها بمؤ منين افاضه مى كند، و در عالمى افاضه مى كند كه فنا ناپذير است ، و آن عالم آخرت است ، همچنانكه خدايتعالى فرمود: (و كان بالمؤ منين رحيما)، (خداوند همواره ، به خصوص مؤ منين رحيم بوده است )، و نيز فرموده : (انه بهم رؤ ف رحيم )، (بدرستى كه او به ايشان رئوف و رحيم است )، و آياتى ديگر، و به همين جهت بعضى گفته اند: رحمان عام است ، و شامل مؤ من و كافر مى شود، و رحيم خاص

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ق.ظ ]




چرا دعا می کنیم اما به اجابت نمی رسد؟!

 

 

دعا كردن، همراه و همرنگ شدن با كلّ هستى است. طبق آیات قرآن، تمام هستى در تسبیح و قنوت هستند «كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (بقره، 116) و تمام موجودات به درگاه او اظهار نیاز دارند «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (الرحمن، 29) پس ما نیز از او درخواست كنیم تا وصله ‏ى ناهمگون هستى نباشیم.

وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُۆْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (بقره ـ 186)

و هر گاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزدیكم دعاى نیایشگر را آنگاه كه مرا مى‏ خواند پاسخ مى‏ گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد كه به رشد رسند.

در مقاله قبل که آیه 186 سوره بقره را مطرح کردیم نکاتی از این آیه را تذکر دادیم .

در ادامه، نوشتار زیر را که تکمیل کننده مباحث گذشته است تقدیم می داریم:

 نكته‏ های آیه 186 سوره مبارکه بقره
مفهوم واقعى دعا
پس از آنكه دانستیم كه دعا در مورد نارسایی هاى قدرت ما است، نه در مورد توانایى و قدرت، و به عبارت دیگر دعاى مستجاب دعائى است كه به مضمون” أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ” (سوره نمل آیه 62) به هنگام اضطرار و عقیم ماندن تمام تلاش ها و كوشش ها انجام گیرد، روشن مى‏شود كه مفهوم دعا درخواست فراهم شدن اسباب و عواملى است كه از دائره قدرت انسان بیرون باشد ، آن هم از كسى كه قدرتش بى‏پایان و هر امرى براى او آسان است. ولى این درخواست نباید تنها از زبان انسان صادر شود، بلكه از تمام وجود او برخیزد و زبان در این قسمت نماینده و ترجمان تمام ذرات وجود انسان و اعضا و جوارح او باشد.

 شرائط اجابت دعا
توجه به كیفیت این شرایط نیز روشنگر حقایق تازه‏اى در زمینه مسأله به ظاهر بغرنج دعا است، و اثر سازنده آن را آشكار مى‏سازد .

در روایات اسلامى شرایطى بر استجابت دعا مى ‏خوانیم از جمله:

1- براى اجابت دعا باید قبل از هر چیز در پاكى قلب و روح كوشید و از گناه توبه كرد ، خودسازى نموده و از زندگى رهبران الهى الهام گرفت.

از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمود: ” مبادا هیچ یك از شما از خدا تقاضایى كند مگر اینكه نخست حمد و ثناى او را بجا آورد و درود بر پیامبر و آل او بفرستد بعد به گناه خود نزد او اعتراف (و توبه) كند ، سپس دعا نماید. (سفینة البحار ، جلد اول ، صفحه 448 و 449)

2- در پاكى زندگى از اموال غصب و ظلم و ستم بكوشد، و تغذیه او از حرام نباشد. از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده: ” كسى كه دوست دارد دعایش مستجاب گردد باید غذا و كسب خود را پاك كند.” (سفینة البحار جلد اول صفحه 448 و 449)

3- از مبارزه با فساد و دعوت بسوى حق خود دارى نكند، زیرا آنها كه امر بمعروف و نهى از منكر را ترك مى‏گویند دعاى مستجابى ندارند، چنان كه از پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله نقل شده: ” باید امر به معروف و نهى از منكر كنید و الا خداوند بدان را بر نیكان شما مسلط مى ‏كند و هرچه دعا كنند مستجاب نخواهد شد"! (سفینة البحار جلد اول صفحه 448 و 449)

4- عمل به پیمان هاى الهى- ایمان و عمل صالح و امانت و درستكارى یكى دیگر از شرائط استجابت دعا است. زیرا آن كس كه به عهد خویش در برابر پروردگارش وفا نكند نباید انتظار داشته باشد كه مشمول وعده اجابت دعا از ناحیه پروردگار باشد.

كسى نزد امیر مۆمنان على علیه السلام از عدم استجابت دعایش شكایت كرد و گفت : با اینكه خداوند فرموده : دعا كنید من اجابت مى‏كنم، چرا ما دعا مى‏كنیم و به اجابت نمى‏رسد؟! اما در پاسخ فرمود: ” قلب و فكر شما در هشت چیز خیانت كرده (لذا دعایتان مستجاب نمى‏شود):

1- شما خدا را شناخته‏اید اما حق او را ادا نكرده‏اید، به همین دلیل شناخت شما سودى به حالتان نداشته!.

2- شما به فرستاده او ایمان آورده‏اید سپس با سنتش به مخالفت برخاسته ‏اید . پس ثمره ایمان شما كجا است؟

3- كتاب او را خوانده‏اید ولى به آن عمل نكرده ‏اید، گفتید شنیدیم و اطاعت كردیم سپس به مخالفت برخاستید!

4- شما مى ‏گوئید از مجازات و كیفر خدا مى ‏ترسید، اما همواره كارهایى مى‏كنید كه شما را به آن نزدیك مى‏ سازد …

5- مى‏ گوئید به پاداش الهى علاقه دارید اما همواره كارى انجام مى ‏دهید كه شما را از آن دور مى ‏سازد …

6- نعمت خدا را مى‏ خورید و حق شكر او را ادا نمى‏ كنید.

7- به شما دستور داده دشمن شیطان باشید (و شما طرح دوستى با او مى‏ریزید) ادعاى دشمنى با شیطان دارید اما عملاً با او مخالفت نمى‏ كنید.

8- شما عیوب مردم را نصب العین خود ساخته و عیوب خود را پشت سر افكنده‏ اید … با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد؟ در حالى كه خودتان درهاى آن را بسته‏ اید؟

تقوا پیشه كنید، اعمال خویش را اصلاح نموده ، امر به معروف و نهى از منكر كنید تا دعاى شما به اجابت برسد". (سفینة البحار ج 1- صفحه 448 و 449)

این حدیث پر معنى با صراحت مى‏ گوید: وعده خداوند به اجابت دعا یك وعده مشروط است نه مطلق، مشروط به آنكه شما به وعده ‏ها و پیمان هاى خود عمل كنید در حالى كه شما از 8 راه ، پیمان شكنى كرده‏اید و اگر به این پیمان شكنى پایان دهید دعاى شما مستجاب مى‏شود.

5- دیگر از شرائط استجابت دعا توأم گشتن آن با عمل و تلاش و كوشش است.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:15:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم