نرجس
 
   



سیمای فاطمه(س) در روز قیامت
 
 
 
چهره مقدس و ملکوتی فاطمه زهرا(س) در تاریخ اسلام آنقدر تابناک و روشن است که چندان به تحقیق و بررسی نیاز ندارد; اما با توجه به ایام شهادت آن بزرگوار شایسته است اندکی درباره فضایل حضرتش گفتگوکنیم. براین اساس، به سراغ روایات نورانی معصومان علیهم السلام می رویم تا بامقام و جایگاه آن حضرت در قیامت آشنا شویم.

کیفیت برانگیخته شدن

برانگیخته شدن و رستاخیز از لحظات بسیار سخت و وحشتناک آینده بشر است; زمانی که معصومان علیهم السلام همواره بدان می اندیشند و گاه از خوف آن بیهوش می شدند. فاطمه(س) نیز چنین بود و بیشتر بدین زمان می اندیشید. فکر زنده شدن، عریان بودن انسانها در قیامت، عرضه شدن به محضر عدل الهی و… او را در اندوه فرو می برد. امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید:

«روزی پیامبرخدا(ص) بر فاطمه(س) وارد شد و او را اندوهناک یافت. فرمود: دخترم! چرا اندوهگینی؟

فاطمه پاسخ داد: پدرجان! یاد قیامت و برهنه محشور شدن مردم در آن روز رنجم می دهد.

پیامبر فرمود: آری دخترم! آن روز، روز بزرگی است; اما جبرئیل از سوی خداوند برایم خبر آورد من اولین کسی هستم که برانگیخته می شوم; سپس ابراهیم و آنگاه همسرت علی بن ابی طالب(ع). پس از آن، خداوند جبرئیل را همراه هفتاد هزار فرشته به سوی تو می فرستد. وی هفت گنبد از نور بر فراز آرامگاهت برقرار می سازد. آنگاه اسرافیل لباسهای بهشتی برایت می آورد و تو آنها را می پوشی. فرشته دیگری به نام زوقائیل مرکبی از نور برایت می آورد که مهارش از مروارید درخشان و جهازش از طلاست. تو بر آن مرکب سوار می شوی و زوقائیل آن را هدایت می کند. در این حال هفتاد هزار فرشته با پرچمهای تسبیح پیشاپیش تو راه می سپارند. اندکی که رفتی، هفتاد هزار حورالعین در حالی که شادمانند و دیدارت را به یکدیگر بشارت می دهند، به استقبالت می شتابند. به دست هریک از حوریان منقلی از نور است که بوی عود از آن بر می خیزد… آنها در طرف راستت قرار گرفته، همراهت حرکت می کنند. هنگامی که به همان اندازه از آرامگاهت دور شدی، مریم دختر عمران همراه هفتاد هزار حورالعین به استقبال می آید و برتو سلام می گوید. آنها سمت چپت قرار می گیرند و همراهت حرکت می کنند. آنگاه مادرت خدیجه، اولین زنی که به خدا و رسول او ایمان آورد، همراه هفتاد هزار فرشته که پرچمهای تکبیر در دست دارند، به استقبالت می آیند. وقتی به جمع انسانها نزدیک شدی، حواء با هفتاد هزار حورالعین به همراه آسیه دختر مزاحم نزدت می آید و با تو رهسپار می شود.

حضور فاطمه در میان مردم

فاطمه جان، هنگامی که به وسط جمعیت حاضر در قیامت می رسی، کسی از زیر عرش پروردگار به گونه ای که تمام مردم صدایش را بشنوند، فریاد می زند: چشمها را فرو پوشانید و نظرها را پایین افکنید تا صدیقه فاطمه، دخت پیامبر(ص) و همراهانش عبور کنند.

پس در آن هنگام هیچ کس جز ابراهیم خلیل الرحمان و علی بن ابی طالب(ع) و… به تو نگاه نمی کنند. (1)

جابربن عبدالله انصاری نیز در حدیثی از پیامبرخدا(ص) این حضور را چنین توصیف می کند:

روز قیامت دخترم فاطمه بر مرکبی از مرکبهای بهشت وارد عرصه محشر می شود. مهار آن مرکب از مروارید درخشان، چهار پایش از زمرد سبز، دنباله اش از مشک بهشتی و چشمانش از یاقوت سرخ است و بر آن گنبدی از نور قرار دارد که بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است. فضای داخل آن گنبد انوار عفو الهی و خارج آن پرتو رحمت خدایی است. بر فرازش تاجی از نور دیده می شود که هفتاد پایه از در و یاقوت دارد که همانند ستارگان درخشان نور می افشانند.

در هریک از دو سمت راست و چپ آن مرکب هفتاد هزار فرشته به چشم می خورد.

جبرئیل مهار آن را در دست دارد و با صدای بلند ندا می کند: نگاه خود فراسوی خویش گیرید و نظرها پایین افکنید. این فاطمه دختر محمد است که عبور می کند.

در این هنگام، حتی پیامبران و انبیا و صدیقین و شهدا همگی از ادب دیده فرو می گیرند تا فاطمه(س) عبور می کند و در مقابل عرش پروردگارش قرار می گیرد. (2)

منبری از نور برای فاطمه(س)

در ادامه گفتگوی پیامبر با دختر گرامی اش درباره چگونگی حضور وی در عرصه قیامت، چنین می خوانیم: سپس منبری از نور برایت برقرار می سازند که هفت پله دارد و بین هر پله ای تا پله دیگر صفهایی از فرشتگان قرار گرفته اند که در دستشان پرچمهای نور است. همچنین در طرف چپ و راست منبر حورالعین صف می کشند… آنگاه که بر بالای منبرقرار می گیری، جبرئیل می آید و می گوید: ای فاطمه! آنچه مایلی از خدا بخواه… (3)

شکایت در دادگاه عدل الهی

اولین در خواست فاطمه در روز قیامت، پس از عبور از برابر خلق، شکایت از ستمگران است.

جابرابن عبدالله انصاری از پیامبر(ص) چنین نقل می کند: هنگامی که فاطمه در مقابل عرش پروردگار قرار می گیرد، خود را از مرکب به زیر انداخته، اظهار می دارد: الهی و سیدی، میان من و کسی که مرا آزرده و بر من ستم روا داشته، داوری کن. خدایا! بین من و قاتل فرزندم، حکم کن… (4)

براساس روایتی دیگر، پیامبر اکرم(ص) فرمود: دخترم فاطمه در حالی که پیراهنهای خونین در دست دارد، وارد محشر می شود; پایه ای از پایه های عرش را در دست می گیرد و می گوید:

«یا عدل یا جبار احکم بینی و بین قاتل ولدی »

ای خدای عادل و غالب، بین من و قاتل فرزندم داوری کن.

قال:«فیحکم لابنتی و رب الکعبة »

به خدای کعبه سوگند، به شکایت دخترم رسیدگی می شود و حکم الهی صادر می گردد. (5)

دیدار حسن و حسین علیهما السلام

دومین خواسته فاطمه در روز قیامت از خداوند چنین است: خدایا! حسن و حسین را به من بنمایان.

در این لحظه، امام حسن و امام حسین علیهما السلام به سوی فاطمه می روند، در حالی که از رگهای بریده حسین خون فوران می کند. (6)

پیامبر خدا(ص) می فرماید: هنگامی که به فاطمه گفته می شود وارد بهشت شو، می گوید: هرگز وارد نمی شوم تا بدانم پس از من با فرزندانم چه کردند؟

به وی گفته می شود: به وسط قیامت نگاه کن.

پس بدان سمت می نگرد و فرزندش حسین را می بیند که ایستاده و سر در بدن ندارد. دخت پیامبر(ص) ناله و فریاد سر می دهد. فرشتگان نیز (بادیدن این منظره) ناله و فریاد بر می آورند. (7)

امام صادق(ع) می فرماید: حسین بن علی(ع) در حالی که سر مقدسش را در دست دارد، می آید. فاطمه با دیدن این منظره ناله ای جانسوز سر می دهد. در این لحظه، هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسل و بنده مؤمنی نیست مگر آنکه به حال او می گرید. (8)

در این موقعیت، خداوند به خشم آمده، به آتشی به نام «هبهب » که هزار سال در آن دمیده شده تا سیاه گشته و هیچ آسودگی در آن راه نمی یابد و هیچ اندوهی از آنجا بیرون نمی رود، دستور می دهد کشندگان حسین بن علی را برگیر و جمع کن… آتش به فرمان پروردگار عمل کرده، همه آنها را بر می چیند… (9)

شفاعت برای دوستان اهل بیت علیهم السلام

سومین درخواست فاطمه در روز قیامت از پروردگار، شفاعت از دوستان و پیروان اهل بیت علیهم السلام است که مورد قبول حق قرار می گیرد و دوستان و پیروانش را مورد شفاعت قرار می دهد.

امام باقر(ع) می فرماید: هنگامی که فاطمه به در بهشت می رسد، به پشت سرش می نگرد. ندا می رسد: ای دختر حبیب! اینک که دستور داده ام به بهشت بروی، نگران چه هستی؟

فاطمه(س) جواب می دهد: ای پروردگار! دوست دارم در چنین روزی با پذیرش شفاعتم، مقام و منزلتم معلوم شود.

ندا می رسد: ای دختر حبیبم! برگرد و در مردم بنگر و هر که در قلبش دوستی تو یا یکی از فرزندانت نهفته است داخل بهشت گردان. (10)

امام باقر(ع) در روایتی دیگر می فرماید: در روز قیامت بر پیشانی هر فردی، مؤمن یا کافر نوشته شده است. پس به یکی از محبان اهل بیت علیهم السلام که گناهانش زیاد است دستور داده می شود به جهنم برده شود. در آن هنگام، فاطمه(س) میان دو چشمش را می خواند که نوشته شده است: دوستدار اهل بیت. پس به خدا عرضه می دارد:

الهی و سیدی! تو مرا فاطمه نامیدی و دوستان و فرزندانم را به وسیله من از آتش دور ساختی و وعده تو حق است و هرگز وعده ات را زیر پا نمی نهی.

ندا می رسد: فاطمه! راست گفتی; من تو را فاطمه نامیدم و به وسیله تو، دوستان و پیروانت و دوستان فرزندانت و پیروانشان را از آتش دور گردانیدم. وعده من حق است و هرگز تخلف نمی کنم.

اینکه می بینی دستور دادم بنده ام را به دوزخ برند، بدین جهت بود که درباره اش شفاعت کنی و شفاعتت را بپذیرم تا فرشتگان، پیامبران، رسولان و همه مردم از منزلت و مقامت آگاهی یابند. حال بنگر، دست هرکه بر پیشانی اش «مؤمن » نوشته شده، بگیر و به بهشت ببر. (11)

شفاعت دوستان فاطمه از دیگران

عظمت و مقام حضرت فاطمه در روز قیامت چنان است که خداوند به خاطر فاطمه به دوستان آن حضرت نیز مقام شفاعت می دهد. امام باقر(ع) به جابر فرمود: جابر! به خدا سوگند، فاطمه(س) با شفاعت خود در آن روز شیعیان و دوستانش را از میان اهل محشر جدا می سازد. چنانکه کبوتر دانه خوب را از دانه بد جدا می کند.

هنگامی که شیعیان فاطمه همراه وی به در بهشت می رسند، خداوند در دلشان می افکند که به پشت سر بنگرند. وقتی چنین کنند، ندا می رسد: دوستان من!

اکنون که شفاعت فاطمه را در حق شما پذیرفتم، نگران چه هستید؟

آنان عرضه می دارند: پروردگارا! ما نیز دوست داریم در چنین روزی مقام و منزلت ما برای دیگران آشکار شود.

ندا می رسد: دوستانم! بر گردید و بنگرید و هر که به خاطر دوستی فاطمه شما را دوست داشت و نیز هر که به خاطر محبت فاطمه به شما غذا، لباس یا آب داده و یا غیبتی را از شما دور گردانیده همراه خود وارد بهشت کنید. (12)

به سوی بهشت

فاطمه(س)، پس از شفاعت از دوستان خود و فرزندانش و رسیدگی به شکایتش در دادگاه عدل الهی به فرمان خدا، با جلال و شکوه خاصی وارد بهشت می شود. پیامبراکرم(ص) می فرماید: روز قیامت دخترم فاطمه در حالی که لباسهای اهدایی خداوند را که با آب حیات آمیخته شده، پوشیده، محشور می شود و همه مردم از مشاهده این کرامت تعجب می کنند. آنگاه لباسی از لباسهای بهشت بر وی پوشانده می شود. بر هزار حله بهشتی برای او با خط سبز چنین نوشته شده است: دختر پیامبر را به بهترین شکل ممکن و کامل ترین هیبت و تمامترین کرامت و بیشترین بهره وارد هشت سازید. پس، فاطمه(س) را به فرمان پروردگار در کمال عظمت و شکوه، در حالی که پیرامونش هفتاد هزار کنیز قرار گرفته، به بهشت می برند. (13)

استقبال حوریان بهشتی

رسول خدا(ص) به فاطمه(س) فرمود: هنگامی که به در بهشت می رسی، دوازده هزار حوریه، که تاکنون به ملاقات کسی نرفته و نخواهند رفت در حالی که مشعل های نورانی به دست دارند و بر شترانی از نور که جهازهایشان از طلای زرد و یاقوت سرخ و مهارهایشان از لؤلؤ و مروارید درخشان است سوارند، به استقبالت می شتابند. پس وقتی داخل بهشت شدی، بهشتیان به یکدیگر ورودت را بشارت خواهند داد و برای شیعیانت سفره هایی از گوهر، (14) که بر پایه هایی از نور برقرار ساخته اند، آماده می سازند و در حالی که هنوز سایر مردم گرفتار حسابرسی اند، آنان از غذاهای بهشتی می خورند. (15)

اولین سخن فاطمه در بهشت

سلمان فارسی از پیامبر اسلام(ص) چنین روایت کرده است: هنگامی که فاطمه داخل بهشت می شود و آنچه خداوند برایش مهیا کرده می بیند، این آیه را تلاوت می کند:

(بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی اذهب عناالحزن ان ربنا لغفور شکور الذی احلنا دارالمقامة من فضله لایمسنا فیها نصب و لا یمسنا فیها لغوب) (16)

ستایش و سپاس ویژه خدایی است که اندوهمان را زدود. بدرستی که پروردگار ما آمرزنده و پاداش دهنده است; پروردگاری که در سایه بخشش خود ما را به بهشت و اقامتگاه همیشگی مان فرود آورد. ما در آن جا با رنج و ملالی رو به رو نمی شویم.

نورانی شدن بهشت از نور فاطمه(س)

ابن شهرآشوب می نویسد: در بسیاری از کتابها، از جمله کشف ثعلبی و فضائل ابوالسعادات، در معنای این آیه (لایرون فیها شمسا و لازمهریرا) (17)

(ونمی بینند در بهشت نه آفتاب و نه سرمایی را.)

آورده اند که ابن عباس گفت: چنانکه بهشتیان در بهشت هستند، ناگاه نوری می بینند که باغهای بهشت را نورانی کرد. اهل بهشت اظهار می دارند: خدایا! تو در کتابی که بر پیامبرت فرستادی، فرمودی: (لایرون فیها شمسا) (بهشتیان در بهشت خورشیدی نخواهند دید.) ندا می رسد: این، نور آفتاب و ماه نیست، بلکه علی و فاطمه از چیزی تعجب کرده و خندیدند و از نور آن دو، بهشت روشن گردید. (18)

زیارت انبیا از فاطمه در بهشت

آنگاه که همه انبیا و اولیای خدا وارد بهشت شدند، آهنگ دیدار دختر پیامبر خدا می کنند. رسول خدا(ص) به فاطمه فرمود: هرگاه اولیای خدا در بهشت مستقر گردیدند، از آدم گرفته تا سایر انبیا همه به دیدارت می شتابند. (19)

عنایات خداوند به فاطمه در بهشت

پروردگار منان به فاطمه زهرا(س) در بهشت عنایاتی ویژه خواهد داشت. بخشی از آن عنایات چنین است:

1 - خانه های بهشتی

پیامبرخدا(ص) فرمود: هنگامی که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم، به قصر فاطمه رسیدم; درون آن هفتاد قصر بود که تمام در و دیوار و تاقهایش از دانه های مروارید سرخ ساخته شده، همه آنها به یک شکل زینت داده شده بود. (20)

2 - همنشینی با پیامبر(ص)

پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) فرمود:

یاعلی! تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید. سپس این آیه را تلاوت فرمود: (برادران بر تختهای بهشتی رو به روی هم می نشینند.) (21)

3 - درجه وسیله

رسول خدا(ص) فرمود: فی الجنة درجة تدعی الوسیلة فاذا سالتم الله فاسالوا لی الوسیلة قالوا یا رسول الله من یسکن معک فیها؟ قال علی و فاطمة و الحسن و الحسین (22)

در بهشت درجه ای به نام «وسیله » است. هرگاه خواستید، هنگام دعا، چیزی برایم بخواهید، مقام وسیله را از خداوند خواستار شوید.

گفتند: یا رسول الله! چه کسانی دراین درجه (مخصوص) با شما همنشین خواهند بود؟

فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین.

علامه امینی در منقبت بیست و ششم می نویسد:

از مناقب حضرت زهرا (ص) همراه بودن او با پدر و همسر و فرندانش در درجة الوسیله است. آنجا پایتخت ظمت حضرت حق تبارک و تعالی است و جز پنج تن علیهم السلام هیچ یک از انبیا و اولیا و مرسلین و صالحان و فرشتگان مقرب کسی بدان راه نمی یابد. (23)

4 - سکونت در حظیرة القدس

سیوطی در مسند می نویسد:

«ان فاطمة و علیا و الحسن و الحسین فی حظیرة القدس فی قبة بیضاء سقفها عرش الرحمن.» (24)

فاطمه و علی و حسن و حسین در جایگاهی بهشتی به نام «حظیرة القدس » در زیر گنبدی سفید به سرمی برند که سقف آن عرش پروردگار است.

پیامبرخدا(ص) فرمود: در قیامت، جایگاه من و علی و فاطمه و حسن و حسین سرایی زیر عرش پروردگار است. (25)

نویسنده خصایص فاطمه، ضمن بیانی مفصل درباره حظیرة القدس، می نویسد: والاترین جایگاه ها در هشت حظیرة القدس است. (26)

5 - بخشیدن چشمه تسنیم به فاطمه(س)

طبری از همام بن ابی علی چنین نقل می کند: به کعب الحبر گفتم: نظرت درباره شیعیان علی بن ابی طالب چیست؟

گفت: ای همام! من اوصافشان را در کتاب خدا می یابم. اینان پیروان خدا و پیامبرش و یاران دین او و پیروان ولی اش شمرده می شوند. اینان بندگان ویژه خدا و برگزیدگان اویند. خدا آنها را برای دینش برگزید و برای بهشت خویش آفرید.

جایگاهشان در فردوس اعلای بهشت است; در خیمه ای که اتاقهایی از مروارید درخشان دارد، زندگی می کنند. آنان از مقربین ابرارند و سرانجام از جام «رحیق مختوم » می نوشند.

رحیق مختوم چشمه ای است که به آن «تسنیم » گفته می شود و هیچ کس جز آنها از آن چشمه استفاده نخواهدکرد. تسنیم، چشمه ای است که خداوند آن را به فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) و همسر علی ابن ابی طالب(ع) بخشید و از پای ستون خیمه فاطمه جاری می شود. آب آن چشمه چنان گواراست که به سردی کافور و طعم زنجفیل و عطرمشک شباهت دارد… (2

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-07-16] [ 10:24:00 ق.ظ ]




صدقه و نقش آن در زندگی

صدقه از مصادیق احسان است انسان مسلمان, انسانی اخلاقی است چرا که مسلمان خردورزی و تعقل در کارها را از واجبات خود می داند و از هر گونه سفاهت و بی خردی و جهالت پرهیز می کند

صدقه از مصادیق احسان است. انسان مسلمان، انسانی اخلاقی است؛ چرا که مسلمان خردورزی و تعقل در کارها را از واجبات خود می داند و از هر گونه سفاهت و بی خردی و جهالت پرهیز می کند. عقل نیز به هر انسانی فرمان می دهد تا اصول اخلاقی و آموزه های دینی را به جا آورد تا حقیقت خود را بسازد. آموزه های دینی نیز چیزی جز همان اخلاق در یک فراز بالاتر نیست که از آن به مکارم اخلاقی یاد می شود. این گونه است که دل و خرد مسلمان هماره یکتا و یگانه است و به احسان فرمان می دهد.

در آموزه های اسلامی، صدقه به عنوان قرض به خداوند شناخته شده است و برای آن آثار مادی و معنوی، دنیوی و اخروی بسیاری گفته شده است. نویسنده بر آن شد تا گوشه ای از حقیقت صدقه و آثار و کارکردهای آن را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

صدقه، قرض به خدا

صدقه در فرهنگ اسلامی، چیزی است که انسان به قصد قربت از مال خود خارج سازد.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۴۸۰، «صدق») علامه طباطبایی بر اساس آیات و روایات و کاربردهای واژه صدقه در آیات گفته اند: صدقه، مطلق انفاق در راه خداست؛ اعمّ از اینکه واجب باشد یا مستحبّ.( المیزان، ج ۲، ص ۳۹۷) پس در برخی از آیات، مراد از صدقه، همان زکات واجب اموال است که خود دارای دستورهای و ویژگی های خاصی است؛ چرا که زکات واجب بر اساس معیارها و شرایطی واجب می شود؛ در حالی که صدقه به معنای مطلق پرداخت مالی به قصد قرب الهی، امری مستحب است و در هر حال و به هر میزان قابل پرداخت است. به این معنا که لازم نیست تا نصاب خاصی از مال کسب شود تا به میزان مشخص و معین از آن به عنوان زکات پرداخت شود. پس در هر میزان از مالی که انسان به دست می آورد، اخراج هر اندازه ای که در توان اوست ، مستحب است.(ذاریات، آیه ۱۹؛ معارج، آیات ۲۴ و ۲۵ و آیات دیگر)

دادن صدقه مستحب است ولی صدقه واجب یعنی زکات امری است که هیچ مسلمانی نمی تواند از انجام آن شانه خالی کند و در حقیقت یک حکم قانونی و حقوقی است و لازم الاتباع و لازم الاجرا است. به این معنا که دولت اسلامی می بایست صدقه واجب و زکات را جمع آوری به مستحقان آن برساند و هم چون مالیاتی که اکنون دولت های وضع کرده و از مردم می گیرند، دولت موظف است که این اموال زکوی را جمع آوری کرده و به مستحقان آن برساند. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این باره می فرماید:اُمِرْتُ اَن آخُذَ الصَّدَقَةَ مِن اَغْنیاءِکُم فَاَرُدَّها فی فُقَراءِکُم؛ من مأمورم که صدقه (و زکات) را از ثروتمندانتان بگیرم و به فقرایتان بدهم. (مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۱۰۵)

با نگاهی به آموزه های قرآن و فرهنگ قرآنی صدقه می توان گفت این امر ارزشمند در برخی از موارد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از این روست که خداوند در آیات قرآنی موارد و مصادیقی از صدقه را ذکر می کند که توجه و عمل به صدقه در این موارد، زندگی اجتماعی را تحت تاثیر شگرف و مستقیم خود قرار می دهد.

از مهم ترین مصادیق صدقات مالی که مورد عنایت و توجه خداوند قرار گرفته است، بخشش بدهی وامدار تهیدست(بقره، آیات ۲۷۸ و ۲۸۰)، بخشش خون بها از سوی خانواده مقتول(نساء، آیه ۹۲)، عفو از قصاص و چشم پوشی از قصاص بدون دریافت بهایی در برابر آن(مائده، ‌آیه ۴۵) و وامداران تهیدست و ناتوان از پرداخت بدهی خویش است.(بقره، آیه ۲۸۰)

با نگاهی به این موارد و مصادیق دانسته می شود که صدقه گاه تا چه اندازه می تواند روابط مالی افراد جامعه بلکه روابط انسانی را دگرگون سازد و خانواده هایی را از بدبختی و مشکلات عدیده ای رهایی بخشد. از این روست که صدقات به عنوان قرض و وام به خداوند معرفی شده است و خداوند درباره حقیقت صدقه می فرماید که صدقه دادن، به منزله قرض و وام دادن به خداوند است و برای همین به صدقه دهندگان چند برابر و پاداش مضاعف می دهد.(حدید، آیه ۱۸)

خداوند در موارد پیش گفته به اشکال گوناگون صدقه را تشویق و ترغیب می کند؛ چرا که این موارد از مصادیقی است که واقعا صدقه پرداخت به جاست و می بایست مورد عنایت قرار گیرد. به عنوان نمونه بیان پاداش اضعاف مضاعف و اجر کریمانه (حدید، آیه ۱۸) و توجه دادن به قیامت و بهره مندی انسان از پاداش های اخروی (بقره، آیات ۲۸۰ و ۲۸۱) از جمله شیوه های تشویق و ترغیبی است که خداوند در پیش گرفته است تا مردم در این موارد،‌ صدقه دهند.

از نظر قرآن کسانی تارک صدقه هستند که اعتقادی به خدا و معاد ندارند و کفر می ورزند(قیامت، آیات ۳۱ و ۳۲) یا اهل نفاق هستند(توبه، آیات ۷۵ تا ۷۷) یا این که از مرگ و قیامت غافل شده اند(منافقون، آیه ۱۰) پس نگاه انسان به جهان و بینش اشخاص تاثیر شگرف و مستقیم در نوع نگرش و عملکرد آنان در زندگی دارد. کسانی که معتقد به مالکیت و ربوبیت خداوند هستند و به خدا و مرگ و قیامت و معاد اعتقاد دارند، اهل صدقه به ویژه نسبت به تهیدستان و نیازمندان است.

آثار و کارکردهای صدقه

افزون بر این که صدقه، وام و قرض به خداوند است و خداوند اصل را با سود مضاعف و چندبرابرش به او در دنیا و آخرت باز می گرداند، آثار و برکات بسیاری دیگری در زندگی مادی و معنوی و دنیوی و اخروی شخص و جامعه صدقه دهنده به دنبال خواهد داشت. از این روست که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به برکات صدقه اشاره کرده و می فرماید:اَلصَّدَقَةُ بِعَشرَةٍ وَ القَرضُ بِثَمانِیَةَ عَشرَ وَ صِلَةُ الاِخوانِ بِعِشرینَ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ بِاَربَعَةٍ وَ عِشرینَ؛ صدقه دادن، ده حسنه، قرض دادن، هجده حسنه، رابطه با برادران [دینی‏]، بیست حسنه و صله رحم، بیست و چهار حسنه دارد.(کافی، ج ۴، ص ۱۰، ح ۳)

خداوند صدقه را از علل و عوامل برکت در مال و زندگی بر شمرده است(بقره، آیه ۲۷۶) و در آیات دیگری از جمله ۲۷۱ و ۲۸۱ سوره بقره و آیه ۱۸ سوره حدید و ۱۲ سوره مجادله، خداوند به بازگشت آثار مثبت و خیر و برکت صدقه به صدقه دهنده اشاره می کند و مردم را با توجه دادن به این آثار، جهت صدقه دادن تشویق و ترغیب می نماید.

امام صادق علیه‏السلام درباره برکت صدقه و افزایش مضاعف اموال در دنیا به دادن صدقه می فرماید: ثَلاثَةٌ اُقسِمُ بِاللّه‏ِ أَنَّهَا الحَقُّ ما نَقَصَ مالٌ مِن صَدَقَةٍ وَلازَکاةٍ وَلاظُلِمَ أَحَدٌ بِظَلامَةٍ فَقَدَرَ أَن یُکافِئَ بِها فَکَظَمَها إِلاّ أَبدَ لَهُ اللّه‏ُ مَکانَها عِزّا وَلا فَتَحَ عَبدٌ عَلی نَفسِهِ بابَ مَسأَلَةٍ إِلاّ فُتِحَ عَلَیهِ بابُ فَقرٍ؛ به خدا قسم سه چیز حق است: هیچ ثروتی بر اثر پرداخت صدقه و زکات کم نشد، در حق هیچ کس ستمی نشد که بتواند تلافی کند، اما خویشتنداری نمود مگر این که خداوند بجای آن به او عزت بخشید و هیچ بنده‏ای درِ خواهشی را به روی خود نگشود مگر این که دری از فقر به رویش باز شد.( بحارالأنوار، ج۷۸، ص۲۰۹، ح۷۹)

رسول اکرم صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله هم چنین می فرماید : دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَیْتُ عَلی بابِها: اَلصَّدَقَةُ بِعَشَرَةٍ وَالْقَرْضُ بِثَمانیَةَ عَشَرَ فَقُلْتُ یا جَبْرَئیلُ کَیْفَ صارَتِ الصَّدَقَةُ بِعَشَرَةٍ وَالْقَرْضُ بِثَمانیَةَ عَشَرَ؟ قالَ: لأَنَّ الصَّدَقَةَ تَقَعُ عَلی یَدِ الْغَنیِّ وَالْفَقیرِ وَالْقَرْضُ لایَقَعُ إِلاّ فی یَدِ مَنْ یَحْتاجُ إِلَیْهِ؛ وارد بهشت شدم، دیدم بر در آن نوشته است (ثواب) صدقه ده برابر است و قرض هجده برابر. گفتم: ای جبرئیل چرا صدقه ده برابر و قرض هجده برابر است؟ گفت: زیرا صدقه به دست نیازمند و بی‏نیاز می‏رسد اما قرض جز به دست کسی که به آن نیاز دارد، نمی‏رسد.( کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۱۰، ح ۱۵۳۷۳)

صدقه دادن، هم چنین درپی دارنده تکفیر و محو برخی از گناهان است(بقره، آیه ۲۷۱) و محو و تکفیر گناهان خود زمینه ساز دفع و رفع بلا و جذب منفعت و جلب نعمت خواهد بود.

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این باره می فرماید: اَلصَّدَقَةُ تَدفَعُ البَلاءَ وَ هِیَ اَنجَحُ دَواءٍ وَ تَدفَعُ القَضاءَ وَ قَد اُبرِمَ اِبراما وَ لا یَذهَبُ بِالدواءِ اِلاَّ الدُّعاءُ وَ الصَّدَقَةُ؛ صدقه بلا را برطرف می‏کند و مؤثرترینِ داروست. همچنین، قضای حتمی را برمی‏گرداند و درد و بیماری‏ها را چیزی جز دعا و صدقه از بین نمی‏برد.(بحارالأنوار، ج ۹۳، ص ۱۳۷، ح ۷۱)

امیرمومنان امام علی علیه السلام نیز فرموده است : کَفِّروا ذُنوبَکُم وَتَحَبَّبوا اِلی‏ رَبِّکُم بِالصَّدَقَةِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ؛ با صدقه و صله رحم، گناهان خود را پاک کنید و خود را محبوب پروردگارتان گردانید.(غررالحکم، ح ۷۲۵۸)

صدقه ای که به جا باشد مانند بخشش وامدار تهیدست (بقره، آیات ۲۷۸ و ۲۸۰)، بخشش خون بها از سوی خانواده مقتول(نساء، آیه ۹۲)، عفو از قصاص و چشم پوشی از قصاص بدون دریافت بهایی در برابر آن(مائده، ‌آیه ۴۵) بهترین کاری است که انسان می تواند انجام دهد. این صدقات بدبختی آدمی را به خوشبختی تبدیل کرده و از پیشامدهای بد جلوگیری کرده و عمر آدمی را افزایش می دهد. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هم چنین به این کارکرد و اثر صدقه اشاره می کند و می فرماید: اَلصَّدَقَةُ عَلی‏ وَجهِها وَاصطِناعُ المَعروفِ وَ بِرُّ الوالِدَینِ وَصِلَةُ الرَّحِمِ تُحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَةً وَتَزیدُ فِی العُمرِ وَ تَقی مَصارِعَ السُّوءِ؛ صدقه بجا، نیکوکاری، نیکی به پدر و مادر و صله رحم، بدبختی را به خوش‏بختی تبدیل و عمر را زیاد و از پیشامدهای بد جلوگیری می‏کند.(نهج الفصاحه، ح ۱۸۶۹)

امام باقر علیه السلام در باره این کارکرد و تاثیر صدقه در زندگی دنیوی انسان می فرماید: اَلبِرُّ وَ الصَّدَقَةُ یَنفیانِ الفَقرَ وَ یَزیدانِ فِی العُمرِ وَ یَدفَعانِ عَن صاحِبِهِما سَبعینَ میتَةَ سوءٍ ؛ کار خیر و صدقه، فقر را می‏بَرند، بر عمر می‏افزایند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور می‏کنند.( ثواب الاعمال، ص ۱۴۱)

بنابراین برای جلب منفعت، دفع بلا و برگردان آن از خود و یا رفع و برطرف کردن گرفتاری ها و مصیبت هایی که دچار آن می شویم، بهتر است که صدقه دهیم. امام صادق علیه‏السلام در همین باره می فرماید: مَنْ تَصَدَّقَ فی یَوْمٍ اَو لَیْلَةٍ اِنْ کَانَ یَوْمٌ فَیَوْمٌ وَ اِنْ کانَ لَیْلَةٌ فَلَیْلٌ دَفَعَ اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ عَنْهُ الْهَمَّ وَ السَّبُعَ وَ میتَةَ السُّوءِ؛ هر کس در روز و یا شب صدقه بدهد ـ اگر روز است روز و اگر شب است، شب ـ خداوند از او غم و اندوه، درنده و مرگ بد را دور می‏کند.(ثواب الأعمال، ص ۱۴۰)

کسانی که در اندیشه طهارت روح و نفس خویش هستند و می خواهند مسیر معرفت و کمال را بپیمایند و در وادی عرفان سالک و رونده شوند، می بایست به صدقه به عنوان یکی از ابزارهای کارآمد در تحقق تزکیه و طهارت نفس توجه داشته باشند و از این ابزار به خوبی بهره مند گردند. خداوند در آیه ۱۲ سوره مجادله صدقه را از موجبات تطهیر نفس و پالایش روح از آلودگی معرفی می کند و از مردم می خواهد برای طهارت و پالایش نفس از هر گونه زشتی ها و آلودگی از صدقه به عنوان پالایشگر استفاده کنند.

انسان با پالایش روح و روان خود از هر گونه آلودگی است که به مقام صالحین می رسد. از این روست که صدقه به عنوان راه ورود به دنیا و مقامات صالحان مطرح می شود. (توبه، ایه ۷۵؛ منافقون، آیه ۱۰)

پیامبر صلی‏لله‏ علیه ‏و ‏آله در باره تاثیر شگرف صدقه در رهایی از وسوسه های شیطانی و ورود به دنیای صالحان و پاکان می فرماید : اَلا اُخْبِرُکُمْ بِشَیْ‏ءٍ اِنْ اَنـْتُمْ فَعَلْتُموهُ تَباعَدَ الشَّیْطانُ مِنْـکُمْ کَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ؟ قالوا: بَلی، قالَ: اَلصَّوْمُ یُسَوِّدُ وَجْهَهُ وَ الصَّدَقَةُ تَـکْسِرُ ظَهْرَهُ وَ الْحُبُّ فِی اللّه‏ِ وَ الْمُوازَرَةُ عَلَی الْعَمَلِ الصّالِحِ یَقْطَعانِ دابِرَهُ وَ الاِْسْتِغْفارُ یَقْطَعُ وَ تینَهُ ؛ آیا شما را از چیزی خبر ندهم که اگر به آن عمل کنید، شیطان از شما دور شود، چندان که مشرق از مغرب دور است؟ عرض کردند: چرا. فرمودند: روزه روی شیطان را سیاه می‏کند، صدقه پشت او را می‏شکند، دوست داشتن برای خدا و همیاری در کار نیک، ریشه او را می‏کند و استغفار شاهرگش را می‏زند.( میراث حدیث شیعه ، ج ۲، ص ۲۰، ح ۱۸)

بی گمان ورود به دنیای پاکان و صالحان گام نهادن در وادی محبوبیت است. خداوند صدقه دادن را عامل مهم در کسب محبوبیت بنده در پیشگاه خود می داند و می فرماید که صدقه، موجب بهره مندی از محبّت خداوندی است؛ چنان که رباخواری و کفر پیشگی و گناهورزی عامل خشم و غضب می شود و انسان را از محبوبیت باز می دارد.(بقره، آیه ۲۷۶) پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در باره این کارکرد و تاثیر صدقه می فرماید: إنَّ الصَّدَقَة لتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ؛ صدقه، خشم پروردگار را فرو می‌نشاند.(کنزالعمال، ح۱۶۱۱۴۳)

برخی از اعمالی که ما انجام می دهیم نادانسته صدقه حساب می شود. به عنوان نمونه پذیرایی از مهمان از روز سوم جزو صدقات محسوب شده و آثار صدقه بر آن جاری می شود. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این باره می فرماید : اَلضّیافَةُ اَوَّلُ یَومٍ وَ الثانی وَ الثالثُ وَ ما بَعدَ ذلِکَ ؛فَاِنَّها صَدَقَةٌ تُصَدّق بِها عَلَیهِ؛ میهمانی یک روز و دو روز و سه روز است، بعد از آن هر چه به او دهی صدقه محسوب می‏شود.(کافی، ج ۶، ص ۲۸۳، ح ۲)

البته باید توجه داشت که برخی از اعمال با همه اهمیت آن ، نمی تواند جایگزینی برای برخی دیگر از اعمال انسانی باشد. شکی نیست که خوش خلقی مثلا از مهم ترین کارهای انسانی است؛ چرا که خوش خویی نشان ایمان و اسلام است و اصولا اسلام برای مکارم اخلاقی نازل شده است و پیامبر(ص) مامور است تا مردم را به مکارم اخلاقی سوق دهد. پس روزه و نماز و صدقه امور مهمی هستند ولی مثلا در حد و اندازه اصلاح ذات بین نیست. از این روست که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می فرماید: اَلا اُخبِرُکُم بِاَفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصّیامِ وَ الصَّلاةِ وَ الصَّدَقَةِ؟ صَلاحُ ذاتِ البَینِ، فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ البَینِ هِیَ الحالِقَةُ؛ آیا به چیزی با فضیلت‏تر از نماز و روزه و صدقه (زکات) آگاهتان نکنم؟ و آن اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه بین مردم ریشه‏کن کننده دین است.( نهج الفصاحه، ح ۴۵۸)

از نظر امام صادق علیه‏السلام اصولا صدقه واقعی و حقیقی را می بایست در همین امر اصلاح میان مردم جست و جو کرد؛‌ چرا که انسجام اجتماعی و اتحاد و وحدت در میان افراد جامعه خود مهم ترین عامل در سعادت و خوشخبتی افراد آن جامعه است. از ا ین روست که امام صادق(ع) می فرماید: صَدَقَةٌ یُحِبُّهَا اللّه‏ُ: إِصلاحٌ بَینَ النّاسِ إِذا تَفاسَدوا، وَتَقارُبٌ بَینَهُم إِذا تَباعَدوا؛

صدقه ای که خداوند آن را دوست دارد عبارت است از: اصلاح میان مردم هرگاه رابطه‏شان تیره شد و نزدیک کردن آنها به یکدیگر هرگاه از هم دور شدند.( کافی، ج۲، ص۲۰۹، ح۱)

هم چنین پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جایی دیگر با اشاره به اهمیت و ارزش و جایگاه دختر در زندگی انسان می فرماید : اَلبَناتُ هُنَّ المُشفِقاتُ المُجَهِّزاتُ المُبارَکاتُ، مَن کانَت لَهُ ابنَةٌ واحِدَةٌ جَعَلَهَا اللّه‏ُ لَهُ سِترا مِنَ النّارِ، و مَن کانَت عِندَهُ ابنَتانِ اُدخِلَ الجَنَّةَ بِهِما، وَ مَن کانَت عِندَهُ ثَلاثُ بَناتٍ أو مِثلُهُنَّ مِنَ الخَواتِ وُضِعَ عَنهُ الجِهادُ وَ الصَّدَقَةُ ؛ دختران ، دلسوز ، مددکار و بابرکت‏اند . هر کس یک دختر داشته باشد ، خداوند ، او را پوششی از دوزخ قرار می‏دهد و هر کس دو دختر داشته باشد ، به خاطر آن وارد بهشت می‏شود و هر کس سه دختر یا مانند آن خواهر داشته باشد ، جهاد و صدقه از او برداشته می‏شود .(کنز العمّال ، ح ۴۵۳۹۹)

بنابراین می بایست با توجه به این کارکردهای صدقه همواره در همه حال در اندیشه صدقه دادن باشیم و آن را مهم ترین ابزار مادی در دنیا برای دست یابی به امور خوب و خیر بسیار بدانیم. البته به شرط این که اخلاص را در آن مراعات کرده(حدید، ایه ۱۸؛ بقره، آیه ۲۶۴) و به دور از هر گونه منت و اذیت و آزار(همان) و رعایت آداب و حفظ آبرو و حیثیت افراد صدقه گیرنده(بقره، آیه ۲۶۳) از بهترین و مرغوب ترین کالاها و اموال صدقه دهیم؛‌یعنی از چیزی صدقه دهیم که خودمان همان را محبوب دانسته و بدان رغبت داشته باشیم؛(حدید، آیه ۱۸) چرا که یکی از مصادیق حسن که در آیه آمده است، مرغوبیت کالای است که صدقه داده می شود.

به هر حال،‌صدقه در زندگی انسان خیلی کارکرد و تاثیر دارد و هر کسی که گرفتار مصیبتی است یا ترس از مصیبی دارد که بدان گرفتار شود، صدقه دهد و چنان که در فقر و تنگدستی هستید از آن به عنوان عامل افزایش مال و ثروت سود برید و اگر در اندیشه سعادت دنیوی و اخروی و طهارت روح و روان خویش و حرکت در سیر و سلوک عرفانی هستید، صدقه را عامل پالایش روح و روان بدانید و بدان تمسک جویید.

صدقه و نقش آن در زندگی

صدقه از مصادیق احسان است انسان مسلمان, انسانی اخلاقی است چرا که مسلمان خردورزی و تعقل در کارها را از واجبات خود می داند و از هر گونه سفاهت و بی خردی و جهالت پرهیز می کند

صدقه از مصادیق احسان است. انسان مسلمان، انسانی اخلاقی است؛ چرا که مسلمان خردورزی و تعقل در کارها را از واجبات خود می داند و از هر گونه سفاهت و بی خردی و جهالت پرهیز می کند. عقل نیز به هر انسانی فرمان می دهد تا اصول اخلاقی و آموزه های دینی را به جا آورد تا حقیقت خود را بسازد. آموزه های دینی نیز چیزی جز همان اخلاق در یک فراز بالاتر نیست که از آن به مکارم اخلاقی یاد می شود. این گونه است که دل و خرد مسلمان هماره یکتا و یگانه است و به احسان فرمان می دهد.

در آموزه های اسلامی، صدقه به عنوان قرض به خداوند شناخته شده است و برای آن آثار مادی و معنوی، دنیوی و اخروی بسیاری گفته شده است. نویسنده بر آن شد تا گوشه ای از حقیقت صدقه و آثار و کارکردهای آن را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

صدقه، قرض به خدا

صدقه در فرهنگ اسلامی، چیزی است که انسان به قصد قربت از مال خود خارج سازد.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۴۸۰، «صدق») علامه طباطبایی بر اساس آیات و روایات و کاربردهای واژه صدقه در آیات گفته اند: صدقه، مطلق انفاق در راه خداست؛ اعمّ از اینکه واجب باشد یا مستحبّ.( المیزان، ج ۲، ص ۳۹۷) پس در برخی از آیات، مراد از صدقه، همان زکات واجب اموال است که خود دارای دستورهای و ویژگی های خاصی است؛ چرا که زکات واجب بر اساس معیارها و شرایطی واجب می شود؛ در حالی که صدقه به معنای مطلق پرداخت مالی به قصد قرب الهی، امری مستحب است و در هر حال و به هر میزان قابل پرداخت است. به این معنا که لازم نیست تا نصاب خاصی از مال کسب شود تا به میزان مشخص و معین از آن به عنوان زکات پرداخت شود. پس در هر میزان از مالی که انسان به دست می آورد، اخراج هر اندازه ای که در توان اوست ، مستحب است.(ذاریات، آیه ۱۹؛ معارج، آیات ۲۴ و ۲۵ و آیات دیگر)

دادن صدقه مستحب است ولی صدقه واجب یعنی زکات امری است که هیچ مسلمانی نمی تواند از انجام آن شانه خالی کند و در حقیقت یک حکم قانونی و حقوقی است و لازم الاتباع و لازم الاجرا است. به این معنا که دولت اسلامی می بایست صدقه واجب و زکات را جمع آوری به مستحقان آن برساند و هم چون مالیاتی که اکنون دولت های وضع کرده و از مردم می گیرند، دولت موظف است که این اموال زکوی را جمع آوری کرده و به مستحقان آن برساند. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این باره می فرماید:اُمِرْتُ اَن آخُذَ الصَّدَقَةَ مِن اَغْنیاءِکُم فَاَرُدَّها فی فُقَراءِکُم؛ من مأمورم که صدقه (و زکات) را از ثروتمندانتان بگیرم و به فقرایتان بدهم. (مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۱۰۵)

با نگاهی به آموزه های قرآن و فرهنگ قرآنی صدقه می توان گفت این امر ارزشمند در برخی از موارد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از این روست که خداوند در آیات قرآنی موارد و مصادیقی از صدقه را ذکر می کند که توجه و عمل به صدقه در این موارد، زندگی اجتماعی را تحت تاثیر شگرف و مستقیم خود قرار می دهد.

از مهم ترین مصادیق صدقات مالی که مورد عنایت و توجه خداوند قرار گرفته است، بخشش بدهی وامدار تهیدست(بقره، آیات ۲۷۸ و ۲۸۰)، بخشش خون بها از سوی خانواده مقتول(نساء، آیه ۹۲)، عفو از قصاص و چشم پوشی از قصاص بدون دریافت بهایی در برابر آن(مائده، ‌آیه ۴۵) و وامداران تهیدست و ناتوان از پرداخت بدهی خویش است.(بقره، آیه ۲۸۰)

با نگاهی به این موارد و مصادیق دانسته می شود که صدقه گاه تا چه اندازه می تواند روابط مالی افراد جامعه بلکه روابط انسانی را دگرگون سازد و خانواده هایی را از بدبختی و مشکلات عدیده ای رهایی بخشد. از این روست که صدقات به عنوان قرض و وام به خداوند معرفی شده است و خداوند درباره حقیقت صدقه می فرماید که صدقه دادن، به منزله قرض و وام دادن به خداوند است و برای همین به صدقه دهندگان چند برابر و پاداش مضاعف می دهد.(حدید، آیه ۱۸)

خداوند در موارد پیش گفته به اشکال گوناگون صدقه را تشویق و ترغیب می کند؛ چرا که این موارد از مصادیقی است که واقعا صدقه پرداخت به جاست و می بایست مورد عنایت قرار گیرد. به عنوان نمونه بیان پاداش اضعاف مضاعف و اجر کریمانه (حدید، آیه ۱۸) و توجه دادن به قیامت و بهره مندی انسان از پاداش های اخروی (بقره، آیات ۲۸۰ و ۲۸۱) از جمله شیوه های تشویق و ترغیبی است که خداوند در پیش گرفته است تا مردم در این موارد،‌ صدقه دهند.

از نظر قرآن کسانی تارک صدقه هستند که اعتقادی به خدا و معاد ندارند و کفر می ورزند(قیامت، آیات ۳۱ و ۳۲) یا اهل نفاق هستند(توبه، آیات ۷۵ تا ۷۷) یا این که از مرگ و قیامت غافل شده اند(منافقون، آیه ۱۰) پس نگاه انسان به جهان و بینش اشخاص تاثیر شگرف و مستقیم در نوع نگرش و عملکرد آنان در زندگی دارد. کسانی که معتقد به مالکیت و ربوبیت خداوند هستند و به خدا و مرگ و قیامت و معاد اعتقاد دارند، اهل صدقه به ویژه نسبت به تهیدستان و نیازمندان است.

آثار و کارکردهای صدقه

افزون بر این که صدقه، وام و قرض به خداوند است و خداوند اصل را با سود مضاعف و چندبرابرش به او در دنیا و آخرت باز می گرداند، آثار و برکات بسیاری دیگری در زندگی مادی و معنوی و دنیوی و اخروی شخص و جامعه صدقه دهنده به دنبال خواهد داشت. از این روست که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به برکات صدقه اشاره کرده و می فرماید:اَلصَّدَقَةُ بِعَشرَةٍ وَ القَرضُ بِثَمانِیَةَ عَشرَ وَ صِلَةُ الاِخوانِ بِعِشرینَ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ بِاَربَعَةٍ وَ عِشرینَ؛ صدقه دادن، ده حسنه، قرض دادن، هجده حسنه، رابطه با برادران [دینی‏]، بیست حسنه و صله رحم، بیست و چهار حسنه دارد.(کافی، ج ۴، ص ۱۰، ح ۳)

خداوند صدقه را از علل و عوامل برکت در مال و زندگی بر شمرده است(بقره، آیه ۲۷۶) و در آیات دیگری از جمله ۲۷۱ و ۲۸۱ سوره بقره و آیه ۱۸ سوره حدید و ۱۲ سوره مجادله، خداوند به بازگشت آثار مثبت و خیر و برکت صدقه به صدقه دهنده اشاره می کند و مردم را با توجه دادن به این آثار، جهت صدقه دادن تشویق و ترغیب می نماید.

امام صادق علیه‏السلام درباره برکت صدقه و افزایش مضاعف اموال در دنیا به دادن صدقه می فرماید: ثَلاثَةٌ اُقسِمُ بِاللّه‏ِ أَنَّهَا الحَقُّ ما نَقَصَ مالٌ مِن صَدَقَةٍ وَلازَکاةٍ وَلاظُلِمَ أَحَدٌ بِظَلامَةٍ فَقَدَرَ أَن یُکافِئَ بِها فَکَظَمَها إِلاّ أَبدَ لَهُ اللّه‏ُ مَکانَها عِزّا وَلا فَتَحَ عَبدٌ عَلی نَفسِهِ بابَ مَسأَلَةٍ إِلاّ فُتِحَ عَلَیهِ بابُ فَقرٍ؛ به خدا قسم سه چیز حق است: هیچ ثروتی بر اثر پرداخت صدقه و زکات کم نشد، در حق هیچ کس ستمی نشد که بتواند تلافی کند، اما خویشتنداری نمود مگر این که خداوند بجای آن به او عزت بخشید و هیچ بنده‏ای درِ خواهشی را به روی خود نگشود مگر این که دری از فقر به رویش باز شد.( بحارالأنوار، ج۷۸، ص۲۰۹، ح۷۹)

رسول اکرم صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله هم چنین می فرماید : دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَیْتُ عَلی بابِها: اَلصَّدَقَةُ بِعَشَرَةٍ وَالْقَرْضُ بِثَمانیَةَ عَشَرَ فَقُلْتُ یا جَبْرَئیلُ کَیْفَ صارَتِ الصَّدَقَةُ بِعَشَرَةٍ وَالْقَرْضُ بِثَمانیَةَ عَشَرَ؟ قالَ: لأَنَّ الصَّدَقَةَ تَقَعُ عَلی یَدِ الْغَنیِّ وَالْفَقیرِ وَالْقَرْضُ لایَقَعُ إِلاّ فی یَدِ مَنْ یَحْتاجُ إِلَیْهِ؛ وارد بهشت شدم، دیدم بر در آن نوشته است (ثواب) صدقه ده برابر است و قرض هجده برابر. گفتم: ای جبرئیل چرا صدقه ده برابر و قرض هجده برابر است؟ گفت: زیرا صدقه به دست نیازمند و بی‏نیاز می‏رسد اما قرض جز به دست کسی که به آن نیاز دارد، نمی‏رسد.( کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۱۰، ح ۱۵۳۷۳)

صدقه دادن، هم چنین درپی دارنده تکفیر و محو برخی از گناهان است(بقره، آیه ۲۷۱) و محو و تکفیر گناهان خود زمینه ساز دفع و رفع بلا و جذب منفعت و جلب نعمت خواهد بود.

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این باره می فرماید: اَلصَّدَقَةُ تَدفَعُ البَلاءَ وَ هِیَ اَنجَحُ دَواءٍ وَ تَدفَعُ القَضاءَ وَ قَد اُبرِمَ اِبراما وَ لا یَذهَبُ بِالدواءِ اِلاَّ الدُّعاءُ وَ الصَّدَقَةُ؛ صدقه بلا را برطرف می‏کند و مؤثرترینِ داروست. همچنین، قضای حتمی را برمی‏گرداند و درد و بیماری‏ها را چیزی جز دعا و صدقه از بین نمی‏برد.(بحارالأنوار، ج ۹۳، ص ۱۳۷، ح ۷۱)

امیرمومنان امام علی علیه السلام نیز فرموده است : کَفِّروا ذُنوبَکُم وَتَحَبَّبوا اِلی‏ رَبِّکُم بِالصَّدَقَةِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ؛ با صدقه و صله رحم، گناهان خود را پاک کنید و خود را محبوب پروردگارتان گردانید.(غررالحکم، ح ۷۲۵۸)

صدقه ای که به جا باشد مانند بخشش وامدار تهیدست (بقره، آیات ۲۷۸ و ۲۸۰)، بخشش خون بها از سوی خانواده مقتول(نساء، آیه ۹۲)، عفو از قصاص و چشم پوشی از قصاص بدون دریافت بهایی در برابر آن(مائده، ‌آیه ۴۵) بهترین کاری است که انسان می تواند انجام دهد. این صدقات بدبختی آدمی را به خوشبختی تبدیل کرده و از پیشامدهای بد جلوگیری کرده و عمر آدمی را افزایش می دهد. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هم چنین به این کارکرد و اثر صدقه اشاره می کند و می فرماید: اَلصَّدَقَةُ عَلی‏ وَجهِها وَاصطِناعُ المَعروفِ وَ بِرُّ الوالِدَینِ وَصِلَةُ الرَّحِمِ تُحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَةً وَتَزیدُ فِی العُمرِ وَ تَقی مَصارِعَ السُّوءِ؛ صدقه بجا، نیکوکاری، نیکی به پدر و مادر و صله رحم، بدبختی را به خوش‏بختی تبدیل و عمر را زیاد و از پیشامدهای بد جلوگیری می‏کند.(نهج الفصاحه، ح ۱۸۶۹)

امام باقر علیه السلام در باره این کارکرد و تاثیر صدقه در زندگی دنیوی انسان می فرماید: اَلبِرُّ وَ الصَّدَقَةُ یَنفیانِ الفَقرَ وَ یَزیدانِ فِی العُمرِ وَ یَدفَعانِ عَن صاحِبِهِما سَبعینَ میتَةَ سوءٍ ؛ کار خیر و صدقه، فقر را می‏بَرند، بر عمر می‏افزایند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور می‏کنند.( ثواب الاعمال، ص ۱۴۱)

بنابراین برای جلب منفعت، دفع بلا و برگردان آن از خود و یا رفع و برطرف کردن گرفتاری ها و مصیبت هایی که دچار آن می شویم، بهتر است که صدقه دهیم. امام صادق علیه‏السلام در همین باره می فرماید: مَنْ تَصَدَّقَ فی یَوْمٍ اَو لَیْلَةٍ اِنْ کَانَ یَوْمٌ فَیَوْمٌ وَ اِنْ کانَ لَیْلَةٌ فَلَیْلٌ دَفَعَ اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ عَنْهُ الْهَمَّ وَ السَّبُعَ وَ میتَةَ السُّوءِ؛ هر کس در روز و یا شب صدقه بدهد ـ اگر روز است روز و اگر شب است، شب ـ خداوند از او غم و اندوه، درنده و مرگ بد را دور می‏کند.(ثواب الأعمال، ص ۱۴۰)

کسانی که در اندیشه طهارت روح و نفس خویش هستند و می خواهند مسیر معرفت و کمال را بپیمایند و در وادی عرفان سالک و رونده شوند، می بایست به صدقه به عنوان یکی از ابزارهای کارآمد در تحقق تزکیه و طهارت نفس توجه داشته باشند و از این ابزار به خوبی بهره مند گردند. خداوند در آیه ۱۲ سوره مجادله صدقه را از موجبات تطهیر نفس و پالایش روح از آلودگی معرفی می کند و از مردم می خواهد برای طهارت و پالایش نفس از هر گونه زشتی ها و آلودگی از صدقه به عنوان پالایشگر استفاده کنند.

انسان با پالایش روح و روان خود از هر گونه آلودگی است که به مقام صالحین می رسد. از این روست که صدقه به عنوان راه ورود به دنیا و مقامات صالحان مطرح می شود. (توبه، ایه ۷۵؛ منافقون، آیه ۱۰)

پیامبر صلی‏لله‏ علیه ‏و ‏آله در باره تاثیر شگرف صدقه در رهایی از وسوسه های شیطانی و ورود به دنیای صالحان و پاکان می فرماید : اَلا اُخْبِرُکُمْ بِشَیْ‏ءٍ اِنْ اَنـْتُمْ فَعَلْتُموهُ تَباعَدَ الشَّیْطانُ مِنْـکُمْ کَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ؟ قالوا: بَلی، قالَ: اَلصَّوْمُ یُسَوِّدُ وَجْهَهُ وَ الصَّدَقَةُ تَـکْسِرُ ظَهْرَهُ وَ الْحُبُّ فِی اللّه‏ِ وَ الْمُوازَرَةُ عَلَی الْعَمَلِ الصّالِحِ یَقْطَعانِ دابِرَهُ وَ الاِْسْتِغْفارُ یَقْطَعُ وَ تینَهُ ؛ آیا شما را از چیزی خبر ندهم که اگر به آن عمل کنید، شیطان از شما دور شود، چندان که مشرق از مغرب دور است؟ عرض کردند: چرا. فرمودند: روزه روی شیطان را سیاه می‏کند، صدقه پشت او را می‏شکند، دوست داشتن برای خدا و همیاری در کار نیک، ریشه او را می‏کند و استغفار شاهرگش را می‏زند.( میراث حدیث شیعه ، ج ۲، ص ۲۰، ح ۱۸)

بی گمان ورود به دنیای پاکان و صالحان گام نهادن در وادی محبوبیت است. خداوند صدقه دادن را عامل مهم در کسب محبوبیت بنده در پیشگاه خود می داند و می فرماید که صدقه، موجب بهره مندی از محبّت خداوندی است؛ چنان که رباخواری و کفر پیشگی و گناهورزی عامل خشم و غضب می شود و انسان را از محبوبیت باز می دارد.(بقره، آیه ۲۷۶) پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در باره این کارکرد و تاثیر صدقه می فرماید: إنَّ الصَّدَقَة لتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ؛ صدقه، خشم پروردگار را فرو می‌نشاند.(کنزالعمال، ح۱۶۱۱۴۳)

برخی از اعمالی که ما انجام می دهیم نادانسته صدقه حساب می شود. به عنوان نمونه پذیرایی از مهمان از روز سوم جزو صدقات محسوب شده و آثار صدقه بر آن جاری می شود. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این باره می فرماید : اَلضّیافَةُ اَوَّلُ یَومٍ وَ الثانی وَ الثالثُ وَ ما بَعدَ ذلِکَ ؛فَاِنَّها صَدَقَةٌ تُصَدّق بِها عَلَیهِ؛ میهمانی یک روز و دو روز و سه روز است، بعد از آن هر چه به او دهی صدقه محسوب می‏شود.(کافی، ج ۶، ص ۲۸۳، ح ۲)

البته باید توجه داشت که برخی از اعمال با همه اهمیت آن ، نمی تواند جایگزینی برای برخی دیگر از اعمال انسانی باشد. شکی نیست که خوش خلقی مثلا از مهم ترین کارهای انسانی است؛ چرا که خوش خویی نشان ایمان و اسلام است و اصولا اسلام برای مکارم اخلاقی نازل شده است و پیامبر(ص) مامور است تا مردم را به مکارم اخلاقی سوق دهد. پس روزه و نماز و صدقه امور مهمی هستند ولی مثلا در حد و اندازه اصلاح ذات بین نیست. از این روست که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می فرماید: اَلا اُخبِرُکُم بِاَفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصّیامِ وَ الصَّلاةِ وَ الصَّدَقَةِ؟ صَلاحُ ذاتِ البَینِ، فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ البَینِ هِیَ الحالِقَةُ؛ آیا به چیزی با فضیلت‏تر از نماز و روزه و صدقه (زکات) آگاهتان نکنم؟ و آن اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه بین مردم ریشه‏کن کننده دین است.( نهج الفصاحه، ح ۴۵۸)

از نظر امام صادق علیه‏السلام اصولا صدقه واقعی و حقیقی را می بایست در همین امر اصلاح میان مردم جست و جو کرد؛‌ چرا که انسجام اجتماعی و اتحاد و وحدت در میان افراد جامعه خود مهم ترین عامل در سعادت و خوشخبتی افراد آن جامعه است. از ا ین روست که امام صادق(ع) می فرماید: صَدَقَةٌ یُحِبُّهَا اللّه‏ُ: إِصلاحٌ بَینَ النّاسِ إِذا تَفاسَدوا، وَتَقارُبٌ بَینَهُم إِذا تَباعَدوا؛

صدقه ای که خداوند آن را دوست دارد عبارت است از: اصلاح میان مردم هرگاه رابطه‏شان تیره شد و نزدیک کردن آنها به یکدیگر هرگاه از هم دور شدند.( کافی، ج۲، ص۲۰۹، ح۱)

هم چنین پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جایی دیگر با اشاره به اهمیت و ارزش و جایگاه دختر در زندگی انسان می فرماید : اَلبَناتُ هُنَّ المُشفِقاتُ المُجَهِّزاتُ المُبارَکاتُ، مَن کانَت لَهُ ابنَةٌ واحِدَةٌ جَعَلَهَا اللّه‏ُ لَهُ سِترا مِنَ النّارِ، و مَن کانَت عِندَهُ ابنَتانِ اُدخِلَ الجَنَّةَ بِهِما، وَ مَن کانَت عِندَهُ ثَلاثُ بَناتٍ أو مِثلُهُنَّ مِنَ الخَواتِ وُضِعَ عَنهُ الجِهادُ وَ الصَّدَقَةُ ؛ دختران ، دلسوز ، مددکار و بابرکت‏اند . هر کس یک دختر داشته باشد ، خداوند ، او را پوششی از دوزخ قرار می‏دهد و هر کس دو دختر داشته باشد ، به خاطر آن وارد بهشت می‏شود و هر کس سه دختر یا مانند آن خواهر داشته باشد ، جهاد و صدقه از او برداشته می‏شود .(کنز العمّال ، ح ۴۵۳۹۹)

بنابراین می بایست با توجه به این کارکردهای صدقه همواره در همه حال در اندیشه صدقه دادن باشیم و آن را مهم ترین ابزار مادی در دنیا برای دست یابی به امور خوب و خیر بسیار بدانیم. البته به شرط این که اخلاص را در آن مراعات کرده(حدید، ایه ۱۸؛ بقره، آیه ۲۶۴) و به دور از هر گونه منت و اذیت و آزار(همان) و رعایت آداب و حفظ آبرو و حیثیت افراد صدقه گیرنده(بقره، آیه ۲۶۳) از بهترین و مرغوب ترین کالاها و اموال صدقه دهیم؛‌یعنی از چیزی صدقه دهیم که خودمان همان را محبوب دانسته و بدان رغبت داشته باشیم؛(حدید، آیه ۱۸) چرا که یکی از مصادیق حسن که در آیه آمده است، مرغوبیت کالای است که صدقه داده می شود.

به هر حال،‌صدقه در زندگی انسان خیلی کارکرد و تاثیر دارد و هر کسی که گرفتار مصیبتی است یا ترس از مصیبی دارد که بدان گرفتار شود، صدقه دهد و چنان که در فقر و تنگدستی هستید از آن به عنوان عامل افزایش مال و ثروت سود برید و اگر در اندیشه سعادت دنیوی و اخروی و طهارت روح و روان خویش و حرکت در سیر و سلوک عرفانی هستید، صدقه را عامل پالایش روح و روان بدانید و بدان تمسک جویید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-07-15] [ 11:05:00 ق.ظ ]




خواسته های نفسانی و مهار آن

نفس انسانی دارای احوال متعددی است از زمانی که روح در کالبد خاکی دمیده می شود و نفس انسانی شکل می گیرد که از آن به روان یاد می شود تا زمانی که این نفس از کالبد خارج می شود, هر دم احوالی به خود می گیرد که از جمله احوال نفس انحراف و آلودگی به گناه و فجور و در نتیجه آن بیماری و تباهی است

نفس انسانی دارای احوال متعددی است. از زمانی که روح در کالبد خاکی دمیده می شود و نفس انسانی شکل می گیرد که از آن به روان یاد می شود تا زمانی که این نفس از کالبد خارج می شود، هر دم احوالی به خود می گیرد که از جمله احوال نفس انحراف و آلودگی به گناه و فجور و در نتیجه آن بیماری و تباهی است.

این انحراف به سبب خواسته های افراطی نفس و گرایش به تزیین و ارضای خواسته های مادی و شهوانی بیش از اندازه نیاز انسان است. این گونه است که گرفتار بدی و شرور می شود و راه فجور و عبور از مدار عدالت و تقوا را در پیش می گیرد و تباهی را برای انسان رقم می زند.

یکی از مهم ترین مباحث در انسان شناسی، شناخت این احوال نفس و مدیریت و مهار آن است؛ زیرا خوشبختی و بدبختی دو سرای انسان به این مساله بستگی دارد. آموزه های الهی در حقیقت برای بیان این مسایل و چگونگی مدیریت نفس است. نویسنده بر این اساس به سراغ آموزه های وحیانی اسلام رفته است تا خواسته های نفسانی و چگونگی مهار و مدیریت آن را بیان کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

احوالات نفس انسانی

نفس انسانی همان روح دمیده الهی در کالبد انسانی، مظهر تجلیات آیات و اسماء‌ و صفات الهی است.(فصلت، ایه ۵۳؛ ذاریات آیات ۲۰ و ۲۱) این بخش از حقیقت انسان که پدیده ای غیر از تن و جسم اوست(انعام،‌آیه ۹۳؛ زمر، آیه ۴۲) و از همین رو پس از مرگ از کالبد خارج می شود(توبه،آیات ۵۵ و ۸۵) در واقع همان حقیقت انسانی است. از این روست که خداوند به نفس انسانی به عنوان یک امر الهی قابل سوگند ارزش قایل است(شمس، ایه ۷؛ قیامت، آیه ۲) و بر خلاف تصور ابلیس که به کالبد خاکی آدم و کالبد آتشی خود بها می دهد،(اعراف،آیه۱۲؛ ص، آیه ۷۶) خداوند به روح خود که به شکل نفس در انسان تجلی یافته است بها می دهد.(حجر، آیه ۲۹؛ ص، آیه ۷۲)

نفس انسانی به سبب همین ویژگی مظهریت خداوندی، پدیده ای بسیار شگرف است که شناخت احوالات آن خود نیازمند ژرف نگری است.(ذاریات، آیه ۲۱)

در آیات قرآنی برای احوالات گوناگونی چون نفس لوامه(قیامت، آیه ۲)، نفس اماره(یوسف، ایه ۵۳)، نفس مطمئنه(فجر، ایه ۲۷) بیان شده است که بیان انعطاف و تاثر پذیری آن است.(نساء، ایه ۶۶)

خداوند در آیاتی بیان می کند که نفس دارای آفرینشی ابتدایی تسویه و اعتدال است. به این معنا که خداوند نفس آدمی را در حالت استوا، تسویه و اعتدال آفریده و قرار داده است.(شمس، آیه ۷) اما این نفس گرفتار احوالی دیگر می شود که بر اساس الهامات فجوری و تقوایی است که از بیرون بر او وارد می شود. شیاطین دشمنان بیرونی با وسوسه او را به فجور و شکستن حریم ها و حرمت ها و بی تقوایی می خوانند و فرشتگان به تقوا و مدیریت نفس دعوت می کنند تا به دور از هر گونه افراط نیازهای مادی و شهوانی خود را برآورده سازد.(شمس، آیات ۷ و ۸ و آیات دیگر)

از توانایی های نفس انسانی تسویل و تزیین است که واقعیت و حقایق را دگرگونه برای خود جلوه می دهد(طه، آیه ۹۶؛ یوسف، آیات ۱۸ و ۸۳) و زمینه را برای حضور و نفوذ وسوسه های ابلیسی و شیاطین فراهم می آورد و تسلط و نفوذ آنان را بسترسازی می کند.(ق، آیه ۱۶؛ ناس، آیات ۱ تا ۶؛ مائده، آیه ۳۰)

وسوسه ها و تسویل نفس از سویی بر آدمی فشار می آورد و از سوی دیگر نفس لوامه و وجدان بیدار نیز او را به سوی اعتدال دعوت می کند و از بی تقوایی و فجور بر حذر می دارد. در حقیقت دو گرایش متضاد و متقابل در نفس انسانی همواره آدمی را به دو سو می کشد.(شمس، آیات ۷ و ۸) نفس لوامه و وجدان بیدار از هر گونه بی عفتی و بی حیایی که فجور نفس است باز می دارد و او را سرزنش می کند و از سویی دیگر نفس اماره او را به شهوت رانی و فجور فرمان می دهد و امر می کند.

البته خود فریبی نفس خود مشکلی است که در قرآن به عنوان سفاهت از آن یاد شده است.(بقره، آیه ۱۳۰) این خود فریبی اجازه نمی دهد تا نفس لوامه و ملامت گر بتواند کار خود را پیش برد. از این روست که سفیه، کسی است که از خرد خود بهره ای نمی برد و تحت فرمان عقل در نمی آید.

بهترین حالتی که نفس انسانی به آن می رسد، حالت اطمینان است که خداوند از این حالت به رضایتمندی و خشنودی یاد کرده است.(فجر، آیات ۲۷ و ۲۸) برای رسیدن به این مرحله می بایست نفس از مسیر دشواری بگذرد تا به سلامت رسد و از عصیان خودش رهایی یابد.(انعام، آیه ۱۶۴) گاه نفس در چنان حالتی از تنگنا و سختی قرار می گیرد که همه دنیا برای او تنگ می شود و گویی در زندان است.(توبه، آیه ۱۱۸) همگی ما این حالت را در هنگام غم و اندوه تجربه کرده ایم. می دانیم که چگونه همه دنیا با گستردگی و فراخی اش، چون زندانی خرد و کوچک در می آید. اما اگردر مقام ملامت گری نفس باشیم و به سلامت از فشار سنگین نفس و وسوسه های درونی و بیرونی به در آییم؛ چگونه اتاق تنگ و تاریک و کوچک برای ما خود جهانی به گستردگی کهکشان ها می شود و جان ها در اوج ها به پرواز در می آید و بر فراز همگان می خرامد و خرم به سرور و شادی می نشیند.

از بیماری تا تباهی نفس

بنابراین،‌از حالات نفس می توان به بیماری آن اشاره کرد. حالات بیماری نفس، همان حالتی است که نفس از استوا و اعتدال بیرون آمده است و به سوی شر و بدی رو می آورد. در حقیقت الهامات فجوری بر نفس مسلط می شود و انسان به جای این که از زشتی ها پرهیز کند بدان گرایش می یابد.

هر گاه نفس انسانی بیش ترین توجه آدمی را به سوی مادیات و شهوات نفسانی جلب و جذب کرد می بایست دانست که زمینه های بیماری در نفس فراهم آمده است؛ چرا که نفس که موجودی مجرد و معنوی و آن سویی است می بایست به سوی خیر و خوبی گرایش داشته باشد و بیش ترین توجه اش به معنویات باشد هر چند که اکنون در تن و کالبد خاکی جای گرفته و می بایست پاسخ گوی نیازهای جسمانی نیز باشد. این انحراف نفس از حالت اعتدال به سمت شهوات در خلوت و جلوت موجب می شود تا نفس انسانی آلوده به زشتی ها و خباثت ها شود و زنگاری بر حقیقت زیبا و نورانی نفس کشیده شود و در زیر زنگارهای سیاه و زشت گناه و شهوترانی، دفن و دسیسه شود.(شمس، آیات ۷ تا ۱۰)

اگر این حالات آلودگی بر نفس تثبیت شود و شخصیت انسانی بر اساس آلودگی و زشت گرایی شکل گیرد(نساء، آیه ۱۱۱)، مشکلات و مصائب براو فرود می آید و همین مصیبت ها گاه او را به سوی عملکردهای زشت تر و آلودگی بیش تر سوق می دهد.(نساء، آیه ۷۹) و در نتیجه نفس انسانی به تباهی گرفتار می شود و در معامله دنیا زیان کار می شوند و به بهایی ناچیز و اندک حقیقت خود را می فروشند و از سرمایه جان زیان می کنند.(بقره، ایه ۱۰۲؛ شمس، آیات ۷ تا ۱۴ و آیات دیگر)

امام علی(ع) با اشاره به فریب نفس و آثار تسلط هواهای نفسانی بر انسان فرموده اند: کَم مِن شَهوَةِ ساعَةٍ اَورَثَت حُزناً طَویلاً؛ چه بسیار خواهش های نفسانی لحظه ای، که اندوه طولانی و درازی را در پی دارد. (جهادالنفس،ح۹۳)

این اندوه طولانی هم در دنیا و هم در آخرت است؛ چرا که از آثار تسلط هواهای نفسانی بر انسان، تنگدلی و افسردگی(توبه، آیه ۱۱۸)، گرفتاری ها و مصیبت ها(نساء، آیه ۷۹)، بلاها و عذاب های استیصال در دنیا و عذاب های دوزخی در آخرت است.(شمس، آیات ۷ تا ۱۴)

شاید گام نخست انحراف از مدار عدالت و اعتدال و استوا بسیار کم باشد. شاید تنها به نگاهی به گناهی این انحراف و زاویه ایجاد شود ولی اندک اندک این نگاه کوتاه و گذرا که به ثانیه ای هم نمی انجامد تو را چنان گرفتار شهوت می کند که دیگر جز عصیان نمی توان برای او راهی را یافت. پس دچار فجور می شود و همه حریم ها و حرمت ها را می شکند و از اصول اخلاقی وعقلانی چشم می پوشد و مرتکب هر زشتی و پلیدی می شود. از این روست که امام صادق علیه‏السلام به آدمی هشدار می دهد که مواظب کوچک ترین حرکت انحرافی باشیم و اجازه ندهیم تا یک نگاه کوتاه تخم شهوت را در دل های ما بکارد و بدبختی و تباهی ابدی را برای خود رقم زنیم. آن حضرت(ع) می فرماید :اِیّاکُم وَ النَّظرَة فَانَّها تَزرَع فی القَلبِ الشَهوَة وَ کَفی بِها لِصاحِبِها فِتنَة؛ از نگاه [ناپاک] بپرهیزید که چنین نگاهی تخم شهوت را در دل می‌کارد و ‏همین برای فتنه‌ی صاحب آن دل بس است.(تحف ‏العقول، ص ۳۰۵)

راهکارهایی برای مهار و مدیریت نفس

در آیات و روایات قرآنی راه هایی برای مهار و مدیریت نفس بیان شده است که نخستین آن پذیرش ملامت های نفس سرزنشگر است که از آن به وجدان بیدار و فطرت سالم یاد می شود. نفس سرزنشگر و ملامت کننده به سبب همان حالت روحانیتی که در نفس است هماره وسوسه های سفیهانه و فریبکارانه نفس اماره را زیر نظر دارد و آرام نمی گیرد و شماتت و سرزنش را در دستور کار دارد و هماره در دل آدمی غرولند می کند تا انحرافی انجام نگیرد و کژروی تحقق نیابد. این نفس سرزنشگر تا دم آخرت که دسیسه می شود و زیر خروار گناه دفن می گردد پیوسته در کوتاهی انسان از خدا و اطاعت از مولا سرزنش می کند.(قیامت، آیه ۲؛ مصباح الهدایه، عزالدین کاشانی، ص ۸۴؛ فرهنگ اصطلاحات عرفانی ابن عربی، ص ۸۶۴)

گام نخست برای مهار نفس به شناخت نفس بستگی دارد. بی گمان دانستن توانایی ها و ضعف های نفس با شناخت دقیق از حقیقت نفس می تواند به آدمی کمک کند تا به درستی از نقاط قوت و ضعف بهره گیرد و مدیریت را به حوزه وجه اللهی نفس واگذار کند که از آن به عقل و فطرت و قلب سلیم نیز یاد می شود. امام علی علیه السلام گام نخست در مجاهدت و تزکیه نفس را شناخت حقیقت نفس می داند و می فرماید:مَن عَرَفَ نَفسَهُ جاهَدَها، مَن جَهِلَ نَفسَهُ أهمَلَها؛هرکه نفس خود را شناخت، به جهاد با آن برخاست و هر که آن را نشناخت، به حال خود رهایش ساخت.(غرر الحکم، ح ۷۸۵۵ و ۷۸۵۶ - منتخب میزان الحکمة، ص ۳۶۴)

در آیات و روایات اسلامی این نکته مورد توجه و اهتمام است که برای مهار نفس می بایست هر آن چیزی که از شهوات دوست می دارد و بیش تر بدان گرایش دارد، از دسترس او دور نگه داشت. اگر به مال و منال دنیا گرایش دارد می بایست با انفاق و صدقه و احسان، او را به سوی تزکیه نفس سوق داد(لیل، آیات ۱۷ و ۱۸) و اگر از ایمان و طهارت و بندگی خداوند فرار می کند، نفس را به فراگیری معارف اسلامی و احکام دین و انجام آن وادار کرد.(آل عمران، ایه ۱۶۴؛ جمعه، ایه ۲؛ واقعه، آیات ۷۷ و ۷۹) اگر گرایش به آلودگی دارد او را به طهارت سوق داد(واقعه، آیات ۷۷ و ۷۹ ؛ اعلی، آیه ۱۴) و اگر به چشم چرانی عادت کرده است، باید او را به وادار کرد تا غض بصر کند و چشم فروهشته دارد.(نور، آیات ۳۰ و ۳۱) اگر مال دوست است و بخل می ورزد و حرص و طمع دارد، باید با انفاق و احسان ریشه های بخل و دنیا دوستی را قطع کرد.(حشر، ایه ۹ ؛ تغابن، آیه ۱۶)پس اگر به فحشاء و شهوات گرایش دارد می بایست این امور را از دسترس نفس دور داشته و به اجتناب از آن ها به تزکیه نفس پرداخت.(نور، ایه ۲۱ و آیات دیگر)

به سخن دیگر می بایست همواره پیش از جهاد بیرونی و جهاد اصغر به جهاد اکبر رو آورد و مجاهدت نمود تا مهار و کنترل نفس در اختیار انسان باشد.(عنکبوت، آیه ۶؛ انفال، آیه ۷۲) امام باقر علیه‏السلام در این باره نیز می فرماید: جَاهِد هَوَاکَ کَمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّک؛ با هوای نفسانی خود مبارزه کن همانگونه که با دشمنت مبارزه می کنی.(عیون اخبار الرضا، ص۵۱)

پس می بایست برای مدیریت و مهار و کنترل نفس و جلوگیری از هر گونه انحراف،‌ نفس را به زحمت افکند و او را بر خلاف گرایش مادی و دنیوی و شهوانی اش هدایت کرد و به سختی انداخت. امام صادق علیه السلام می فرماید:اِحمَل نَفسَک لِنَفسِک فَإن لَم تَفعَل لَم یحمِلک غَیرُک؛نفست را به خاطر خودت به زحمت و مشقت بیانداز؛ زیرا اگر چنین نکنی دیگری خودش را به برای تو به زحمت نمی افکند.(جهاد النفس،ح ۲)

در همین باره امام علی علیه السلام هشدار و گوشزد می کند که مخالفت با هواهای نفسانی هر چند که سخت و دشوار است ولی تنها راه نجات و عامل رشد و تزکیه آدمی است. آن حضرت(ع) می فرماید:مَن لَم یعطِ نَفسَهُ شَهوَتَها أَصابَ رُشدُهُ؛کسی که به نفس خود، خواسته نفس را عطا نکند به رشد خود رسیده است.(جهاد النفس،ح ۲۱۳)

بی گمان برای مهار نفس در گام های نخست می بایست سخت گیری بیش تری کرد. از این روست که در آیات قرآنی روزه گرفتن به ویژه ترک مباحاتی چون خوردن و آشامیدن و زناشویی حرام می شود تا بستر تقوا فراهم آید و انسان قدرت یابد تا در برابر خواسته های حرام و مکروه نفس بیایستد.(بقره، آیه ۱۸۳) امام علی علیه السلام در همین رابطه گرسنگی را عامل مهم در شهوت کشی می داند و می فرماید:نِعمَ العَونُ عَلی أشَرِ النَّفسِ وکَسرِ عادَتِهَا التَّجَوُّعُ؛ گرسنگی کشیدن، چه نیکو یاری دهنده ای بر سرکشیِ نفْس و شکستن عادت آن است(غرر الحکم، ح ۹۹۴۲)؛ چرا که انسان شکم خویش را از خوراکی ها اشباع کند در حقیقت غذاهای دیو نفس را فراهم آورده است و اجازه داده تا او بر تمام حقیقت انسان مسلط و چیره شود. امام علی علیه السلام در تاثیر مخرب شکم پروری می فرماید:کَثرَةُ الأَکلِ وَالنَّومِ تُفسِدانِ النَّفسَ، وتَجلِبانِ المَضَرَّةَ؛فراوانیِ خواب و خوراک، نفْس را تباه می کند و زیان می آورد.(غرر الحکم، ح ۷۱۲۰)

اصولا از امام علی علیه السلام خوشبختی در رنج نفس است نه راحتی و آسایش آن. آن حضرت(ع) می فرماید:مَن أجهَدَ نَفسَهُ فی إصلاحِها سَعِدَ، مَن أهمَلَ نفسَهُ فی لَذّاتِها شَقِیَ وبَعُدَ؛هرکه نفس خود را در راه اصلاح آن به رنج افکند، خوشبخت شود و هرکه آن را با لذّتهایش واگذارد، بدبخت گردد و (از درگاه حقّ) دور شود.(غرر الحکم، ح ۸۲۴۶ و ۸۲۴۷ - منتخب میزان الحکمة، ص ۲۷۲)

برای این نفس به مصونیت برسد و هوایی نشود و تحت مهار و کنترل هواهای نفسانی در نیاید می بایست اصول حیا و عفت را در او تقویت کرد که بنیاد هر پرهیزگاری و تقوایی است. انسانی که دارای نفس عفیف باشد و نسبت به زشتی های انقباض داشته و گرایشی به آنها نداشته باشد، امید است که خود را از هر پستی و زشتی گناه حفظ کند و در مسیر رشد گام بردارد. امام علی علیه السلام درباره نقش اساسی عفت و حیا در مهار و مدیریت نفس می فرماید:العَفافُ یَصونُ النَّفسَ ویُنَزِّهُها عَنِ الدَّنایا؛عفّت، نفس را مصون می دارد و آن را از پستیها دور نگه می دارد.(غرر الحکم، ح ۱۹۸۹ - منتخب میزان الحکمة، ص ۳۸۶)

پس با مرگ خواهش های نفسانی است که می توان امید داشت که مسیر رشد و کمال واقعی را بپیماییم. دراین میان یادآوری برخی از امور از جمله مرگ می تواند در کاهش خواسته های نفسانی تاثیرگذار باشد؛ زیرا غفلت آدمی بزرگ ترین دشمنی است که نفس را کمک می کند تا در مسیر انحراف گام بردارد. بنابراین، برای مدیریت نفس می بایست برخی از امور از جمله مرگ را مورد توجه قرار داد و به نفس گوشزد کرد که این دنیا گذراست و ارزش توجه بیش از اندازه را ندارد.امام صادق علیه السلام می فرماید:ذِکرُ المَوتِ یُمیتُ الشَّهَواتِ فی النَّفسِ، ویَقلَعُ مَنابِتَ الغَفلَةِ، ویُقَوّی القلبَ بمَواعِدِ اللّه، ویُرِقُّ الطَّبعَ، ویَکسِرُ أعلامَ الهَوی ویُطفِئُ نارَ الحِرصِ، ویُحَقِّرُ الدُّنیا؛یاد مرگ، خواهش های نفس را می میراند و رویشگاه های غفلت را ریشه کن می کند و دل را با وعده های خدا نیرو می بخشد و طبع را نازک می سازد و پرچم های هوس را درهم می شکند و آتش حرص را خاموش می سازد و دنیا را در نظر کوچک می کند.(بحار الأنوار، ج۶، ص۱۳۳، ح۳۲ - منتخب میزان الحکمة، ص ۵۱۸)

محاسبه نفس در هر شبانه و روز به آدمی این امکان را می دهد تا از میزان موفقیت و پیشرفت خود آگاه شود. از این روست که مام علی علیه السلام به مساله محاسبه نفس توجه می دهد و می فرماید:مَن حاسَبَ نَفسَهُ سَعِدَ؛هرکه نفس خود را محاسبه کند، خوشبخت شود.(غرر الحکم، ح ۷۸۸۷ - منتخب میزان الحکمة، ص ۲۷۲)

انسان با مهار و مدیریت نفس است که خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی را برای خود تثبیت می کند؛ چنان که پیروی از هواهای نفسانی شقاوت و بدبختی ابدی را برای او رقم خواهد زد. پس می بایست برای دست یابی به خوشبختی از هیچ گونه مجاهدت و تلاشی دست بر نداشت و تا زمانی که به مقام نفس مطمئنه نرسیده ایم دست از تلاش بر نداریم و این زمانی است که قیامت صغری و کبرای خود را چه به اختیار در دنیا یا بی اختیار پس از مرگ دیده باشیم. پس مجاهدت و تزکیه امری است که تا قیامت لازم است و هرگز نمی بایست از آن دست برداشت. از این روست که عبادت یعنی مبارزه برای خودسازی تا مرگ ادامه دارد.(حجر، آیه ۹۹) امام علی علیه السلام سعادتمندترین را اهل تقوا می داند که مهار نفس را به دست خود گرفته است:إنَّ أسعَدَ الناسِ فی الدنیا مَن عَدَلَ عَمّا یَعرِفُ ضُرَّهُ، وإنَّ أشقاهُم مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ؛خوشبخت ترین مردم در دنیا، کسی است که از آنچه می داند برایش زیان آور است دوری کند و بدبخت ترین آنان کسی است، که از هوای نفس خود پیروی کند.(منتخب میزان الحکمة، ص ۲۷۲)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:56:00 ق.ظ ]




زبان و نقش آن در زندگی بشر

یکی از اعضای بدن انسان, زبان است این عضو گوشتی که در دهان است و برای چشیدن, بلعیدن و گفتار به کار می رود و نقش بسیار مهمی در زندگی بشر دارد

یکی از اعضای بدن انسان، زبان است. این عضو گوشتی که در دهان است و برای چشیدن، بلعیدن و گفتار به کار می رود و نقش بسیار مهمی در زندگی بشر دارد. نویسنده در این مطلب بر آن شد تا این نقش را به ویژه در روابط انسانی تبیین کند و نشان دهد که چگونه عضوی به این مهمی می تواند گناهان بزرگی را مرتکب شود و آدمی را به خسران و زیان ابدی دچار کند؛‌ زیرا بسیاری از گناهان بزرگی که انسان مرتکب می شود در ارتباط با این عضو می باشد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

نعمت زبان

خداوند زبان و به عربی لسان را از نعمت های بزرگ و قابل توجه دانسته است.(بلد، آیات ۸ و ۹) این عضو بدن کارکردهای بسیار دارد که از جمله آن ها کمک برای تشخیص مزه ها و چشیدن مواد، ترشح مواد و بزاق برای نرم کردن و هضم غذا، کمک به بلعیدن غذا و از همه مهم تر استفاده برای بیان و سخن گفتن است. خداوند در آیات بسیاری از زبان به عنوان عضوی برای گویش و تفهیم مقاصد و بیان منویّات درونی سخن گفته است تا اهمیت زبان را برای انسان روشن سازد.(آل عمران، آیه ۷۸؛ مائده، آیه ۷۸؛نحل، آیات ۶۲ و ۱۱۶؛ مریم، آیه ۹۷ و آیات دیگر)

انسان از طریق این عضو است که می تواند سخن بگوید و گفتار داشته باشد. در حقیقت گویش انسانی به این عضو بستگی دارد و بیان مقاصد و منویات از طریق آن شدنی است.(الرحمن، آیات ۳ و ۴ و ۱۳) تفاوت های گویشی انسان بستگی شگرفی به این عضو دارد؛ زیرا تفاوت حجم در ارایه حروف تاثیر شگرفی دارد. رازهای بسیاری در عضو زبان و نقش آن در گویش ها و ایجاد گویشی متفاوت وجود دارد که قابل تامل برای انسان هاست.(روم، آیه ۲۲)

هر چند غیر از انسان ها، موجودات دیگر نیز دارای زبان و حتی گویش و نطق هستند(نمل،‌ آیات ۱۶ و ۱۸ و ۱۹؛ جن ، آیه ۱) ولی باید توجه داشت که نطق و گویش انسان از طریق زبان یک آیت و نشانه بزرگ از سوی خداوند است که قابل توجه و تشکر است.(الرحمن، آیات ۱ تا ۴ ؛ روم، آیه ۲۲)

گفتار و گویش، گویا شاکله و شخصیت انسانی

زبان به عنوان یک عضو بدن انسانی در مقام بیان آن چه در درون آدمی می گذرد، یکی از مهم ترین ابزارهاست. اگر زبان نبود انسان قادر به گویش و بیان یافته ها و تجربیات خود و انتقال آن به دیگری نبود و تفهیم و تفهم نیز شدنی نبود. این عضو به انسان کمک می کند تا علوم و دانش های خود را به شکل گفتار و سخن بیان کند و در اختیار دیگران قرار دهد. از این روست که خداوند از تعلیم بیان به انسان به عنوان یک نعمت بزرگ سخن به میان آورده است.(الرحمن، آیات ۱ و ۴ و ۱۳)

زبان آیینه گویای باطن و شخصیت و شاکله وجودی هر کسی است. در شعر پارسی این معنا به زیبایی بیان شده که تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد. در حقیقت گویش و گفتار انسان است که حقیقت وجودی و شخصیت هر فردی را آشکار می کند. امیرمومنان امام علی علیه السلام می فرماید: ما أَضمَرَ أَحَدٌ شَیئا إِلاّ ظَهَرَ فی فَلَتاتِ لِسانِهِ وَصَفَحاتِ وَجهِهِ؛ هیچ کس چیزی را در دل پنهان نداشت، جز این که در لغزش های زبان و خطوط چهره او آشکار شد.(نهج البلاغه، حکمت ۲۶)

آن حضرت (ع) هم چنین در سخنی به ویژگی هویداسازی زبان از شخصیت انسان اشاره می کند و می فرماید: إِنَّ فِی الانسانَ عَشرُ خِصالٍ یُظهِرُها لِسانُهُ: شاهِدٌ یُخبِرُ عَنِ الضَّمیرِ وَحاکِمٌ یُفصِلُ بَینَ الخِطابِ وَناطِقٌ یَرُدُّبِهِ الجَوابَ وَشافِعٌ یُدرِکُ بِهِ الحاجَةَ وَواصِفٌ یَعرِفُ بِهِ الشیاءَ وَ أَمیرٌ یَمُرُ بِالحُسنِ وَواعِظٌ یَنهی عَنِ القَبیحِ وَمُعِزٌّ تَسکُنُ بِهِ الحزانَ وَحاضِرٌ تُجلی بِهِ الضَّغائِنُ وَمونِقٌ تَلتَذُّ بِهِ السماعُ؛ در انسان ده خصلت وجود دارد که زبان او آنها را آشکار می سازد، زبان گواهی است که از درون خبر می دهد. داوری است، که به دعواها خاتمه می دهد. گویایی است که بوسیله آن به پرسش ها پاسخ داده می شود. واسطه ای است که با آن مشکل برطرف می شود. وصف کننده ای است که با آن اشیاء شناخته می شود. فرماندهی است که به نیکی فرمان می دهد. اندرزگویی است که از زشتی باز می دارد. تسلیت دهنده ای است که غمها به آن تسکین می یابد. حاضری است که بوسیله آن کینه ها برطرف می شود و دلربایی است که گوشها بوسیله آن لذّت می برند.(کافی، ج۸، ص۲۰، ح۴)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز می فرماید : جَمالُ الرَّجُلِ فَصاحَةُ لِسانِهِ؛زیبایی مرد به شیوایی زبان اوست.(کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۵۲، ح۲۸۷۷۵)

در حقیقت انسان با شیوایی گفتار است که جمال و زیبایی باطنی خود را به نمایش می گذارد؛ چنان که زشتی شخصیت و باطن ناپاک انسانی هر کسی از طریق زبان هویدا می شود. پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله در بیان حقیقت زبان و تاثیر آن در شناخت شخصیت انسان ها می فرماید : إنَّ لِسانَ المُؤمِنَ وَراءَ قَلبِهِ فَإِذا أَرادَ أَن یَتَکَلَّمَ بِشَیءٍ یُدَبِّرُهُ قَلبُهُ ثُمَّ أمضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانَ المُنافِقِ أمامَ قَلبِهِ فَإِذا هَمَّ بِشَیءٍ أمضاهُ بِلِسانِهِ وَلَم یَتَدَبَّرهُ بِقَلبِهِ؛ زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگوید درباره آن می‏اندیشد و سپس آن را می‏گوید اما زبان منافق جلوی دل اوست هرگاه قصد سخن کند آن را به زبان می‏آورد و درباره آن نمی‏اندیشد.(تنبیه الخواطر، ج۱، ص ۱۰۶)

در آموزه های وحیانی اسلام در قرآن و روایات بارها به مومنان هشدار داده می شود تا مراقب منافقانی باشند که در میان ایشان به سبک ظاهری آنان زیست می کنند ولی تمام تلاش ایشان نابودی اسلام و سبک زیست اسلامی آنان است. از آن جایی که تشیخص منافق از مومن سخت است و حتی منافق کاتولیک تر از پاپ سخن می گوید و ظاهرسازی می کند، تنها راه شناخت ایشان توجه به مجموعه بیانات گفتاری آنان است؛ زیرا لحن گفتار آنان رسواگر ایشان است.(محمد، آیه ۳۰)

در روایات نیز می توان تاکید بر مطلب را بسیار دید. تنها از امیرمومنان علی(ع) روایات متعددی صادر شده که ایشان به این نکته جهت شناخت مومن از منافق توجه داده است.

امام علی علیه‏السلام در جایی می فرماید: عَلی لِسانِ المُؤمِنِ نُورٌ یَسطَعُ وَعلی لِسانِ المُنافِقِ شَیطانٌ یَنطِقُ؛ بر زبان مؤمن نوری (الهی) است و درخشان و برزبان منافق شیطانی است که سخن می‏گوید.(شرح نهج البلاغه، ابن‏أبی‏الحدید، ج۲۰، ص۲۸۰، ح ۲۱۸)

آن حضرت هم چنین می فرماید: وَرَعُ المُنافِقِ لایَظهَرُ إلاّ عَلی لِسانِهِ؛ پرهیزکاری منافق جز در زبانش ظاهر نمی‏شود.(غررالحکم، ۱۰۱۳۰)

امام علی علیه‏السلام هم چنین روایت است که فرمود: عِلمُ المُنافِقِ فی لِسانِهِ وَعِلمُ المُؤمِنِ فی عَمَلِهِ؛ دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در کردار اوست.(غررالحکم، ح۶۲۸۸)

آن حضرت(ع) هم چنین فرموده است : اِنَّ لِسانَ المُؤمِنِ مِن وَراءِ قَلبِهِ وَ اِنَّ قَلبَ المُنافِقِ مِن وَراءِ لِسانِهِ، لاَنَّ المُؤمِنَ اِذا اَرادَ اَن یَتَکَلَّمَ بِکَلامٍ تَدَبَّرَهُ فی نَفسِهِ، فَاِن کانَ خَیرا اَبداهُ وَ اِن کانَ شَرّا واراهُ وَ اِنَّ المُنافِقَ یَتَکَلَّمُ بِما اَتی عَلی لِسانِهِ لا یَدری ماذا لَهُ وَ ماذا عَلَیهِ؛ زبان مؤمن، در پشت دل اوست و دل منافق، در پشت زبان او، زیرا مؤمن هرگاه بخواهد سخنی بگوید، ابتدا درباره آن می‏اندیشد، اگر خوب بود اظهارش می‏کند و اگر بد بود آن را پنهان می‏دارد. اما منافق هر چه به زبانش آید می‏گوید، بی آن‏که بداند چه سخنی به سود او و چه سخنی به زیان اوست. (نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶)

امام صادق علیه‏ السلام به مساله نشانه ها توجه خاصی دارد و آن را رهایی برای شناسایی شخصیت انسانی می داند. آن حضرت (ع) در سخنی می فرماید: اِنَّ لاِهلِ الجَنَّةِ اَربَعَ عَلاماتٍ: وَجهٌ مُنبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطیفٌ وَ قَلبٌ رَحیمٌ وَ یَدٌ مُعطیَةٌ؛ بهشتی‏ها چهار نشانه دارند: روی گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده. (مجموعه ورام، ج ۲، ص ۹۱)

خیر و شر زبان

زبان به معنای گویش و گفتار، عاملی مهم در رشد و بالندگی انسان است. انسان ها همان گونه که سخن نیک می گویند خود را می سازند؛ زیرا زکات علم خویش را این گونه ادا می کنند و با ادای زکات زبان، رشد و بالندگی را برای خود رقم می زنند؛ زیرا خاصیت زکات این است که انسان را پاک کرده و موجب رشد و نمو او می شود؛ چنان که زکات مال این گونه عمل می کند و موجب افزایش و ازدیاد مال و پاک شدن آن است.

از آیات و روایات اسلامی به دست می آید که زبان کلید هر خیر و شری است. امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید : إِنَّ هذَا اللِّسانَ مِفتاحُ کُلِّ خَیرٍ وَشَرٍّ فَیَنبَغی لِلمُؤمِنِ أَن یَختِمَ عَلی لِسانِهِ کَما یَختِمُ عَلی ذَهَبِهِ وَفِضَّتِهِ؛ براستی که این زبان کلید همه خوبیها و بدیهاست پس سزاوار است که مؤمن بر زبان خود مهر زند، همان گونه که بر (کیسه) طلا و نقره خود مُهر می زند.(تحف العقول، ص ۲۹۸)

بنابراین مدیریت زبان مهم ترین وظیفه هر انسانی است. از ویژگی های زبان این است که به سادگی می توان با آن خیر و شر را برای خود رقم زد. گناهان زبانی مقدماتی نمی خواهد در حالی که گناهانی که توسط دیگر اعضای بدن انجام می گیرد و شخص مرتکب می شود نیازمند مقدمات و بسترسازی است. انسان به سادگی با دروغ و غیب و تهمت،‌ گناهان بزرگ و کبیره ای را مرتکب می شود که هیچ مونه و هزینه ای ندارد و نیاز نیست تا کاری و یا مقدماتی را برای ارتکاب آن ها فراهم آورد.

امام علی علیه السلام زبان را درنده ای همانند می کنند که به سادگی نیش می زند. آن حضرت می فرماید :اَللِّسانُ سَبُعٌ إِن خُلِّیَ عَنهُ عَقَرَ؛ زبان، درنده ای است که اگر رها شود، گاز می گیرد.(نهج البلاغه، حکمت ۶۰)

از گناهان زبانی می توان به اذیت و آزار زبانی(ممتحنه ، آیه ۲)، افتراء و تهمت(نور، آیات ۱۵ و ۱۶)، تحریف دین و آموزه های وحیانی و بدعت گزاری از این طریق(آل عمران،‌آیه ۷۸؛ نساء، آیه ۴۶)، دروغ و افتراء به خدا(نحل، آیه ۶۲؛ فتح، آیه ۱۱)،‌ دشنام و ناسزا(نساء،‌آیه ۴۶) و قذف و اتهام زنا به مردان و زنان (نور، آیات ۱۱ و ۱۵ و ۱۶ و ۲۳) اشاره کرد.

گناهان زبانی در زمره گناهان کبیره شمرده می شود که خداوند عذاب دوزخ را به این دسته از گناهکاران وعده داده و غضب و خشم خویش را این گونه به نمایش گذاشته است.

مدیریت زبان

بر هر انسانی است که مراقب زبان خود باشد؛ زیرا زبان به سادگی آدمی را از حالی به حالی دیگر منتقل می کند. از این روست که بزرگی و پستی را برای شخص به ارمغان می آورد. پس می بایست همواره هوشیار و بیدار بود تا این بهترین و بدترین عضو به انسان صدمه ای وارد نسازد.

زبان کلید بسیاری ازخیرات و گناهان است. امام باقر علیه‏ السلام در این باره می فرماید: اِنَّ هذَا اللِّسانَ مِفتاحُ کُلِّ خَیرٍ وَ شَرٍّ، فَیَنبَغی لِلمُؤمِنِ اَن یَختِمَ عَلی لِسانِهِ کَما یَختِمُ عَلی ذَهَبِهِ وَ فِضَّتِهِ؛ به راستی که این زبان کلید همه خوبی‏ها و بدی‏هاست پس شایسته است که مؤمن زبان خود را مُهر و موم کند، همان گونه که (صندوق) طلا و نقره خود را مُهر و موم می‏کند.( تحف العقول، ص ۲۹۸)

آن حضرت (ع) هم چنین می فرماید: لا یَسلَمُ أحَدٌ مِنَ الذُّنوبِ حَتَّی یَخزُنَ لِسانَهُ؛ هیچکس تا زبانش را نگه ندارد از گناهان در امان نیست.(بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۷)

پس سرچشمه بسیاری ازکارهای خیر و عمل صالح و نیز گناهان کبیره و صغیره را می بایست در زبان آدمی جست. از این روست که امام حسین (ع) می فرماید: إِنَّ لِسانَ ابنَ آدَمَ یُشرِفُ کُلَّ یَومٍ عَلی جَوارِحِهِ فَیَقولُ: کَیفَ أَصبَحتُم؟ فَیَقولونَ: بِخَیرٍ إِن تَرَکتَنا! وَیَقولونَ: اَللّه اللّه فینا! وَیُناشِدونَهُ وَیَقولونَ: إِنَّما نُثابُ بِکَ وَنُعاقَبُ بِکَ؛ زبان آدمیزاد، هر روز به اعضای او نزدیک می شود و می گوید: چگونه اید؟ آنها می گویند: اگر تو ما را به خودمان واگذاری، خوب هستیم و می گویند: از خدا بترس و کاری به ما نداشته باش: و او را سوگند می دهند و می گویند: ما فقط به واسطه تو پاداش می یابیم و به واسطه تو، مجازات می شویم.(بحارالأنوار، ج۷۱، ص۲۷۸، ح۱۴)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله با توجه به نقش حساس زبان در زندگی بشر و خوشبختی یا بدبختی انسان می فرماید: یُعَذِّبُ اللّه اللِّسانَ بِعَذابٍ لا یُعَذِّبُ بِهِ شَیئا مِنَ الجَوارِ حِ، فَیَقولُ: اَی رَبِّ، عَذَّبتَنی بِعَذابٍ لَم تُعَذِّب بِهِ شَیئا؟! فَیُقالُ لَهُ: خَرَجَت مِنکَ کَلِمَةٌ فَبَلَغَت مَشارِقَ الرضِ وَ مَغارِبَها، فَسُفِکَ بِها الدَّمُ الحَرامُ وَ انتُهِبَ بِها المالُ الحَرامُ وَ انتُهِکَ بِها الفَرجُ الحَرامُ؛ خداوند! زبان را عذابی دهد که هیچ یک از اعضای دیگر را چنان عذابی ندهد. زبان گوید: ای پروردگار! مرا عذابی دادی که هیچ چیز را چنان عذاب ندادی! در پاسخش گفته شود: سخنی از تو بیرون آمد و به شرق و غرب زمین رسید و به واسطه آن خونی بناحقّ ریخته شد و مالی به غارت رفت و ناموسی هتک شد.(کافی، ج۲، ص ۱۱۵، ح ۱۶)

بسیاری از آیات و روایات به انسان می آموزد که چگونه سخن بگوید و مراقب زبان خود باشد. به نظر اسلام، اگر کسی بتواند زبان خود را به درستی به کار گیرد می تواند از آن به کمالاتی برسد که از هیچ طریق دیگر کسب شدنی نیست؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر، آموزش دین و اخلاق و ادب و علم و بسیاری از امور تنها از طریق سخن گفتن و زبان تحقق یافتنی است. انسان با زبان است که می تواند دیگران به کارهای خیر توصیه و سفارش کند و از کارهای بد باز دارد و یا علوم ومعارف الهی را منتقل نماید. با این ابزار است که انسان می تواند از خسران و زیان ابدی رهایی یابد و خود و دیگران را به کمال هدایت نماید. البته نباید از این نکته غافل شد که بهترین شیوه دعوت دیگران به کاری انجام خود عمل است تا دیگران از طریق آموزش عملی، درس بگیرند و هدایت شوند. از این روست که در آیات و روایات دعوت عملی مقدم و ارزشمند دانسته شده است. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم، لِیَرَوا مِنکُم الوَرَعَ وَ الاجتِهادَ وَ الصَّلاةَ وَ الخَیرَ، فَاِنَّ ذلِکَ داعیَةٌ؛ مردم را به غیر از زبان خود، دعوت کنید، تا پرهیزکاری و کوشش در عبادت و نماز و خوبی را از شما ببینند، زیرا اینها خود دعوت کننده است.( کافی، ج ۲، ص ۷۸، ح ۱۴)

با این همه، اگر کسی در خود دید که از بهره گیری درست زبان ناتوان است، بهتر آن است که سکوت کند و سخن نگوید. کم گوید و گزیده چون در گرانبها گوید. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در این باره سفارش کرده و می فرماید: مَن کانَ یُؤمِنُ بِاللّه وَالیَومِ الاخِرِ فَلیَقُل خَیرا أَو لِیَسکُت؛ هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید سخن خیر بگوید یا سکوت نماید.( نهج الفصاحه، ح ۲۹۱۵)

پس اگر توانایی آن را دارد که سخن خیر و نیک بگوید به آن اقدام کند وگرنه سکوت او تنها راه نجات و رهایی اوست. امام سجاد علیه السلام نیز می فرماید: حَقُّ اللِّسانِ إِکرامُهُ عَنِ الخَنی وَتَعویدُهُ الخَیرَ وَتَرکُ الفُضولِ الَّتی لافائِدَةَ لَها وَالبِرُّ بِالنّاسِ وَحُسنُ القَولِ فیهِم؛ حق زبان، دور داشتن آن از زشت گویی، عادت دادنش به خیر و خوبی، ترک گفتار بی فایده و نیکی به مردم و خوشگویی درباره آنان است.( بحارالأنوار، ج۷۱، ص۲۸۶، ح۴۱)

آن حضرت علیه‏ السلام هم چنین می فرماید: المؤمنُ یَصمُتُ لِیَسلَمَ، ویَنطِقُ لِیَغنَمَ؛ مؤمن، خاموشی اختیار می‏کند تا سالم بماند و سخن می‏گوید تا سودی ببرد.(الکافی: ج ۲، ص ۲۳۱، ح ۳ ؛ میزان الحکمة: ج ۴، ص ۲۸۶۳)

امیرمومنان علی(ع) درباره مدیریت زبان و چرایی آن می فرماید: اِحبِس لِسانَکَ قَبلَ أَن یُطیلَ حَبسَکَ وَیُردیَ نَفسَکَ فَلا شَی ءَ أَولی بِطولِ سَجنٍ مِن لِسانٍ یَعدِلُ عَنِ الصَّوابِ وَیَتَسَرَّعُ إِلَی الجَوابِ؛ پیش از آن که زبانت تو را به زندان طولانی و هلاکت درافکند، او را زندانی کن، زیرا هیچ چیز به اندازه زبانی که از جاده صواب منحرف می شود و به جواب دادن می شتابد، سزاوار زندانی شدن دراز مدّت نیست. (غررالحکم، ج۲، ص۲۲۳، ح۲۴۳۷)

این که چگونه زبان را مدیریت کنیم؟ در آیات و روایات اسلامی بیان شده است. از جمله این که انسان می بایست همواره گفتار نیک داشته باشد و هرگز زشت گویی در پیشه خود نسازد. خداوند در آیه ۸۳ سوره بقره می فرماید: قُولُوا لِلنّاسِ حُسنا؛ با مردم به نیکی سخن گوید.

امام باقر علیه السلام در بیان حقیقت گفتار نیک می فرماید: فی قَولِهِ «قُولُوا لِلنّاسِ حُسنا» قال: قُولوا لِلنّاسِ أحسَنَ مَا تُحبّونَ أن یُقالَ لَکُم، فَاِنَّ اللّه عزَّوَجلَّ یُبغِضُ اللَّعّانَ السَّبّابَ الطَّعّانَ عَلیَ المُؤمِنین، اَلفاحِشَ المُتَفَّحِشَ السّائَلَ المُلحِفَ، وَ یُحِبُّ الحَیّی الحَلیمَ اَ لعفیفَ المُتعَفِّـفَ؛ درباره این گفته خداوند که «با مردم به زبان خوش سخن بگویید» فرمود: بهترین سخنی که دوست دارید مردم به شما بگویند، به آنها بگویید، چرا که خداوند، لعنت کننده، دشنام دهند، زخم زبان زن بر مؤمنان، زشت گفتار، بدزبان و گدای سمج را دشمن می دارد و با حیا و بردبار و عفیفِ پارسا را دوست دارد.(امالی صدوق، ص ۳۲۶)

امام علی علیه‏ السلام نیز می فرماید : لا تَقُل ما لا تُحِبُّ أن یُقالَ لَکَ؛ آنچه دوست نداری درباره‏ ات گفته شود، درباره دیگران مگوی. (بحارالأنوار، ج ۷۷، ص ۱۳۲)

امام حسن عسکری علیه السلام نیز در بیان تفسیر قوله تعالی «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسنا» می فرماید: قالَ: قُولُوا لِلنّاسِ کُلِّهُم حُسنا مُؤمِنِهُم وَ مُخالِفِهُم، أمّا المؤمِنونَ فَیَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وَ أمّا المُخالِفونَ فَیُکَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم اِلیَ الیمانِ. فَاِنِ استَتَرَ مِن ذلِکَ بِکفِّ شُرورِهم عَن نَفسِهِ وَ عَن اِخوانِهِ المُؤمِنینَ؛ در تفسیر آیه «با مردم به زبان خوش سخن بگویید» فرمود: یعنی با همه مردم، چه مؤمن و چه مخالف، به زبان خوش سخن بگویید. مؤمن، به هم مذهبان، روی خوش نشان می دهد و با مخالفان، با مدارا سخن می گوید تا به ایمان، جذب شوند و حتّی اگر نشدند، با این رفتار، از بدی های آنان در حقّ خود و برادران مؤمنش، پیشگیری کرده است.( مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۶۱)

امام علی علیه‏ السلام درباره آموزش و تادیب زبان و مدیریت آن می فرماید: عَوِّد لِسانَکَ لینَ الکَلامِ وَ بَذلَ السَّلامِ، یَکثُر مُحِبّوکَ وَ یَقِلَّ مُبغِضوکَ؛ زبان خود را به نرمگویی و سلام کردن عادت ده، تا دوستانت زیاد و دشمنانت کم شوند. (غررالحکم، ح ۶۲۳۱)

مومن کسی است که اهل تدبیر است و کارهایی که موجب پشیمانی باشد و نیازمند عذرخواهی و پوزش خواهی باشد انجام نمی دهد. پس سخنی نمی گوید که بعدا مجبور به عذر خواهی شود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در بیان صفات مومن به این نکته توجه می دهد که کاری نکن تا پوزش بخواهی: إیّاکَ و ما یُعتَذَرُ مِنهُ؛ بپرهیز از کاری که موجب عذرخواهی می ‏شود.(بحارالأنوار - ج ۷۸ - ص ۲۰۰ میزان الحکمة ج۵-ص۵۲۵-ح۹۴۸۰)

انسان مومن هم چنین در هنگام خشم سخن نمی گوید و تصمیمی نمی گیرد؛ چنان که در هنگام مقابله با انسان های بی خرد و جاهل جز به سلام و خیرخواهی سخنی بر زبان نمی راند و با سلامت از کنار زشت گویی جاهلان می گذرد.(فرقان،‌آیه ۶۳) از این روست که سلام را در همه حال به عنوان حالت گفتاری خویش حفظ می کند. آغاز و انجام سخن او سلام است و از دایره سلامت سخن و نیک گفتاری خارج نمی شود؛ زیرا می داند که همه برکات در سلام و سلامتی روح و روان است که از طریق زبان هویدا و به نمایش گذاشته می شود. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این باره می فرماید:مَن دَفَعَ غَضَبَهُ دَفَعَ اللّه‏ُ عَنهُ عَذابَهُ وَ مَن حَفِظَ لِسانَهُ سَتَرَ اللّه‏ُ عَورَتَهُ؛ هر کس خشمش را برطرف سازد، خداوند کیفرش را از او بردارد و هر کس زبانش را نگه دارد، خداوند عیبش را بپوشاند.(امالی طوسی ، ص ۳۴۹، ح ۷۲۱)

 

به نظر اسلام هر انسانی اگر بخواهد از نعمت و برکت الهی بهره مند شود می بایست همواره بر زبانش سلام جاری باشد. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در باره نقش سلام زبانی می فرماید: أفشِ السَّلامَ یَکثُرْ خَیرُ بَیتِکَ؛ سلام را رواج ده تا خیر و برکت خانه ‏ات زیاد شود.(الخصال، ص ۱۸۱)

امام حسین علیه‏ السلام نیز سفارش می کند که همواره زبان خود را کنترل و مدیریت کنید و چیزی نگویید که ارزش شما را بکاهد : لا تَقُولُوا باَلسِنَتِکُم ما یَنقُصُ عَن قَدرِکم؛ چیزی را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.( جلاءالعیون، ج۲، ص۲۰۵)

انسان های بیمار و خبیث با زبان خودشان رسوا می شوند و این گونه نیست که خباثت و یا بیمار دلی آنان آشکار و هویدا نشود. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید : إِذا أَرادَ اللّه بِعَبدٍ خِزیا أَجری فَضیحَتَهُ عَلی لِسانِهِ؛ هرگاه خداوند بخواهد بنده ای را رسوا کند، از طریق زبانش او را رسوا می کند.(بحارالأنوار، ج۷۸، ص ۲۲۸، ح۱۰۱)

امام صادق علیه‏ السلام کسی که مردم از زبانش در اذیت و آزار هستند بدترین مردمان می شمارد و سفارش می کند که هرگز بدزبانی نکنید و تقوای زبان را داشته باشید: انَّ أبغَضَ خلقِ اللهِ عبدٌ أتقی الناسُ لسانَهُ؛ همانا نفرت انگیزترین مخلوق خدا بنده ای است که مردم از شرّ زبان او پرهیز می کنند.(جهاد النفس،ح۶۷۲)

آن چه بیان شد تنها گوشه ای از نقش زبان و اثار آن در زندگی دنیوی و اخروی و نیز مادی و معنوی بشر است. بی گمان نمی توان نقش زبان را در زندگی نادیده گرفت و به سادگی از کنار آن گذشت. بسیاری از مشکلات جامعه امروز ما به مساله زبان و عدم توجه به آموزش ادب و مهارت زبانی باز می گردد؛ زیرا دروغ و تهمت و افترا و مسایل دیگر زبانی گناهانی است که جامعه را آلوده کرده است و اجازه نمی دهد تا مسیر بالندگی ورشد خود را به درستی بپیماید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:53:00 ق.ظ ]




بهترین الگوی سبک زندگی

ما و هر انسان دیگری چاره ای نداریم که در زندگی سَبکی را برگزینیم و برنامه را و مدیریتی را پیش بگیریم و لباسی را بر تن کنیم که نشان از هویت و شعار ما باشد

ما و هر انسان دیگری چاره ای نداریم که در زندگی سَبکی را برگزینیم و برنامه‌ را و مدیریتی را پیش بگیریم و لباسی را بر تن کنیم که نشان از هویت و شعار ما باشد. اگر بخواهیم این زندگی برپا باشد و به قوام برسد و سرمایه‌ها و امکانات کم را نشو و نمو دهد و به ثمر بنشاند، باید به اقتصاد و حسن مدیریت روی بیاوریم و اقتصادی زندگی کنیم؛ چرا که از یک طرف راه طولانی و تا بی نهایت، گستردگی نیازها را در پی دارد و از طرف دیگر امکانات، محدود و موجودی بسیار کم است. این است که منطق صواب و بینش وسیع، اقتضا می کند که مومن شعار خود را در همه حوزه های مالی، تربیتی، اخلاقی و اجتماعی، و قبل از آنها در حوزه همّتش، اقتصادی قرار دهد و راه میانه و وسط و عدل و نزدیکترین راه تا مقصد را برگزیند و این راه میانه جز این نیست که به مصرف کم و تولید زیاد، روی بیاورد و به کاشت بپردازد و کم ها را در همه حوزه ها زیاد کند و به تکثیر، نه تکاثر روی بیاورد. هزینه ها را کم کند و آداب و سنن دست و پاگیر را دور بریزد و بداند که داشتن، مایه افتخار نیست که کاشتن زمینه فلاح است و این همه برای خود شئونات درست نکند.

بهترین الگوی سبک زندگی

یکی از بهترین الگوها در بحث سبک زندگی اسلامی خطبه متقین نهج البلاغه است ـ البته برخی از موارد ذکر شده در آن خطبه برای افراد خاص است. اگر ما به مفاهیم اصلی این خطبه توجه کنیم، ملاحظه می کنیم که مولای متقیان حضرت‌علی علیه‌السلام به زیبایی صفات متقین را بیان می کنند و در خصوص نشانه های انسان متقی می فرمایند: «مَنْطِقُهُمُ الصَّوابُ؛ متقی حق می گوید».متقی هیچ گاه حق و حقیقت را فدای خواسته‌های دنیوی و مادی خود نمی کند.حضرت‌علی‌علیه‌السلام می‌فرمایند «وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصاد؛ لباسشان میانه‌روی است. وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ؛ راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان، با فروتنی آمیخته است». بنابراین بهترین الگوی سبک زندگی، خطبه متقیان امیرالمومنین علیه السلام است.

خصوصیات متقین در بیان قرآن

«الَّذِینَ یُوْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّارَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»[ بقره: ۳]برای متقین خصوصیاتی بیان شده که این خصوصیات در یک انسان، در حقیقت عناصر تشکیل دهنده تقواست و آن تقوای صحیح و عینی با این خصوصیات در او تأمین می‌شود.

الف) ایمان به غیب

اولین خصوصیت این است که: «الَّذِینَ یُوْمِنُونَ بِالْغَیْبِ». یعنی آن کسانی که ایمان به غیب می‌آورند، آنهایی هستند که به غیب باور دارند. ایمان به غیب در قرآن در جاهای متعددی خشیت به غیب و توجه به غیب ذکر شده، مثلاً در یک جا، «وَ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ»[‌یس:‌۱۱] و از این قبیل آیات آمده است.

ب) به‌ پاداشتن نماز

به پاداشتن نماز از شرایط متقین است. «وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ»: و نماز را به پا می‌دارند.حواسمان باشد که به پاداشتن نماز غیر از گزاردن نماز است و متأسفانه در بعضی از ترجمه‌ها مشاهده می‌شود که می‌نویسند: و نماز می‌گزارند، در حالی که نمازگزاردن در عربی می‌شود «یصلون» و «یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» یعنی نماز را به‌پا می‌دارند، پس به پا داشتن نماز چیزی بیش از گزاردن نماز است، که البته نمازگزاردن را هم شامل می‌شود. یعنی اگر شما بخواهید جزو نماز به پادارندگان باشید نمی‌توانید نمازگزاردن را ترک کنید. به پاداشتن نماز، یعنی در محیط و در جامعه این واجب و این حقیقت لطیف را به وجود آوردن و محیط را محیط نماز کردن و دیگری را به نماز دعوت کردن و نماز را با توجه ادا کردن و مفاهیم نماز را در زندگی تحقق بخشیدن است.پس شرط دوم متقین اقامه صلوة است «یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» و آن که قبلاً گفتیم: «الَّذِینَ یُوْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»، یکی از مقومات تقوا بود در عالم بینش و این دومی، اقامه صلوة یکی از مقومات تقوا در عالم خودسازی است و خودسازی بسیار مهم است.

ج) انفاق در راه خدا

«وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»: و از آنچه ما روزی آنها کرده‌ایم انفاق می‌کنند. آیا این انفاق همان زکاتی است که در کتاب های فقهی گفته شده به ۹ چیز تعلق می‌گیرد و در غیر آن ۹ چیز زکات نیست؟ خیر. این آن نیست. البته ممکن است در مورد زکات هم ما نظرات فقهی‌ دیگری را هم سراغ داشته باشیم و بشناسیم که دایره زکات را بسی وسیع‌تر گرفته باشند، اما به هر حال این آن انفاق نیست و فراتر از آن است.انفاق کردن یعنی خرج‌ کردن از مال و بدیهی است که مراد از این خرج‌ کردن، آن خرجی نیست که انسان برای خودش می‌کند، چون خرج کردن برای خود را هر انسانی می‌کند. پس مقصود آن نیست، بلکه مقصود انفاق در راه خداست. یعنی در راه هدف‌های والا و در راه آرمان های الهی خرج‌کردن بسیار مهم است! [بیانات حضرت آیت ا… خامنه ای در جلسه هشتم تفسیر سوره بقره]

هـ) ایمان به پیامبر اسلام و پیامبران پیشین

و اما آیه بعد: «والَّذِینَ یُوْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ»[ بقره: ۴] و آنان که به هر آنچه بر تو فرو فرستاده شده‌ است ایمان می‌آورند و به هر آنچه پیش از تو. در اینجا هم دو خصوصیت دیگر هست:اولاً: ایمان به وحی در هر دو جمله مورد توجه قرار گرفته و این دو جمله در این معنا با هم مشترکند. یعنی یکی از نشانه‌ها یا از عناصر و ارکان تشکیل دهنده آن تقوایی که مایه هدایت و مایه نورانیت انسانی است، همین است که ایمان می‌آورند به وحی و وحی را قبول می‌کنند، منتها این‌که این، وحی مطلق است به پیغمبر اسلام یا پیغمبرهای دیگر.پس خصوصیت اولی که در این دو فقره و این دو عبارت وجود دارد، اصل ایمان به وحی است که این هم، در تشکیل شخصیت تقوا در انسان یک عنصر لازمی است! ممکن است کسی به‌ خدا ایمان داشته باشد، لکن به وحی ایمان نداشته باشد، این کافی نیست، لذا در قرآن در موارد عدیده اطاعت پیغمبر، پس از اطاعت خدا ذکر شده «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ»[ نساء: ۵۹، مائده: ۹۲، نور: ۵۴ و…]خدا را اطاعت کنید و پیامبر را اطاعت کنید. «وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ»: و آنان به آخرت یقین می‌ورزند. یقین به آخرت نشانه ششم است و آخرت هم، آن نشأه و مرحله بعد از دنیاست که چون متأخر از دنیاست، به آن می‌گویند آخرت و دنیا چون مرحله نزدیکتر به ماست و الان ما در آن زندگی می‌کنیم به آن می‌گویند دنیا، پس یکی از نشانه‌های باتقوا یا متقی، یقین به آخرت است و بارها گفتیم: از ارکان و از اصول و از مایه‌های اصلی تدین و تقوا، یقین به آخرت است که یک مرحله‌ والایی است و لذا گمان به آخرت کافی نیست.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:40:00 ق.ظ ]
 
   
 
مداحی های محرم