لحظات آخر عمرحضرت فاطمه (س) چگونه گذشت
حضرت فاطمه بانو و اسطوره ی بانوان دوعالم حتی در آخرین لحظات عمرشان زیبایی روح و کلامشان پابرجا بود. روایتی ازآن لحظات حضرت زهرا را در این مطلب خواهید خواند.
حضرت فاطمه زهرا بانوی بزرگوار اسلام در دوران بیماری شان قبل از شهادت برخی نکات را به همسر و فرزندانشان بیان کردند اما داستان لحظات اخر عمر ایشان غم دیگری در خود داشت که دانستن انها تاثیرات مثبت بسیاری بر روح عاشقان آن حضرت در این روزها خوهد گذاشت.
علی (ع) در مسجد نماز خوانده و به خانه بر می گردد.
خادم فاطمه(س) با گریه به استقبال علی( ع) آمده است.
- چه شده است؟ چرا ناراحت و مضطربی؟
- یا علی دخترعموی خود فاطمه را دریاب گرچه گمان نمی کنیم او را دریابی.
امام علی(ع) با سرعت تمام به سمت فاطمه(س) رفت، گویی نفسش بالا نمی آمد، مضطر شده بود. به فاطمه رسید. فاطمه(س) در میان بستر خویش در پارچه سفیدی افتاده بود به راست و چپ می غلطید. علی(ع) ردا را از دوش خود افکند نزد فاطمه آمد وسر مبارک او را بردامن گرفت.
- یا زهرا!
پاسخی نشنید.
- یا بنت محمد مصطفی.
پاسخی نشنید.
گویی قلب علی داشت از حرکت می ایستاد.
برای بار سوم صدا زد.
- ای دختر کسی که زکات رادر دامن خود برای فقرا می برد؟ ای دختر کسی که با ملائکه نماز می خواند.
«یا فاطمه! کلمینی». ای فاطمه! با من سخن بگو. من پسر عموی تو علی ابن ابی طالب هستم.
فاطمه با صدای علی تکانی خورد. گویی روح تازه ای در فاطمه(س) دمید. فاطمه زهرا(س) چشمان خویش را بروی علی(ع) باز کرد، لحظه ای نگریست و بعد گریست. علی(ع) گریان شد.
- فاطمه جان تو را چه شده است! من پسرعمویت علی ام.
یاد آن روزهایی باش که وقتی به خانه می آمدم به استقبالم می آمدی امروز که نیامدی، امروز که خادمان تو به استقبالم آمدند، غم دنیا دلم را گرفت. من بدون تو چه کنم. هر جا هر کس مضطر شود نام مرا فریاد می زند. پدرت در جنگ ها وقتی کارها سخت می شد مرا که می دید گره از خم ابرویش باز می شد. فاطمه جان حال من مضطرم. من چه کنم. تو برایم دعا کن. دعا کن. علی بی فاطمه چه کند. می بینمت آب می شوم تنم می لرزد ولی رفتنت را چه کنم. بعد ازتو محرم اسرارم که خواهد بود؟
- علی جان! من هم اکنون آن اجلی را می بینم که از آن نمی توان گریخت. یا علی پس از من نمی توانی ازدواج نکنی فقط مراعات حال کودکانم را بنما.
آنها دیگر بی مادر می شوند. آنها دیگر یتیم اند مبادا بر آنها صیحه بزنی. آنها دل شکسته اند حسنین طاقت بی مادری را ندارند. دیروز بود که جدشان پیامبر(ص) را از دست دادند و امروز هم غم مادرشان آنها را می شکند. وای برکسانی که حسنین را می کشند و با ایشان بغض و دشمنی می ورزند.
«ابکنی ان بکیت یاخیر هادی
واسبل الدمع فهو یوم الفراق»
اگر گریه می کنی برمن گریه کن ای بهترین هدایت گران و اشک بریز که امروز روز فراق رسید. خصوصاَ حسین قتیل کربلا را فراموش نکن.
حسنین من یتیم و حیران و سرگردان خواهند شد. خدا فرمود که امروز روز جدایی است.
- فاطمه جان، وحی که قطع شده؟ اینها را از کجا می دانی؟!
- علی جان، در خواب پدرم را در میان قصر سفیدی از دُر دیدم که مرا دید و فرمود:ای دخترم نزد من بیا، من مشتاق توام. گفتم:پدرجان والله که من بیشتر شوق ملاقت تو را دارم. پدرم فرمود:تو امشب نزد من خواهی آمد. پدرم شخصی راستگوست و به وعده خود عمل می کند. یا علی مرا با لباسم غسل بده و با اهل خانه بر جنازه ام نماز بگذار و مرا شبانه به خاک بسپار.
فاطمه(س) این را گفت و از هوش رفت.
امام علی(ع) برای نماز بعد به مسجد رفته بود. فاطمه(س) بهوش آمد و اسماء را صداکرد اسماء جبرئیل در موقع حالت پدر بزرگوارم مقداری کافور برایش آورد پدرم آن را به سه قسمت تقسیم نمود یکی را برای خود ویکی را برای علی و آخری را برای من. آن را بیاور.
حضرت زهرا(س) خود را شستشو داد و با آن وضو ساخت.
- اسماء لباس نمازم را برایم حاضر ساز و بوی خوش برایم بیاور.
لباس ها را پوشید و خود را عطر آگین کرد و رو به قبله در بسترش خوابید.
- اسماء تو ساعتی صبر کن، وآنگاه مرا صدا کن اگر جوابت را شنیدی بدان که من از دنیا مفارقت کرده ام و آنگاه علی را صدا کن.
اسماء ساعتی بانوی خویش فاطمه را به حال خویش گذاشت سپس حضرت را صدازد، پاسخی نشنید، باز صدا زد:
- ای دختر محمد مصطفی.
صدایی نشنید!
- ای دختر آنکه در مقاب قرب به پروردگارش به قاب قوسین یا نزدیکتر رسید!
صدایی نشنید! پارچه را از روی صورت فاطمه(س) برداشت و دید که از دخت گرامی رسول الله(ص) و یادگار او از دنیا مفارقت کرده است. باورش نمی شد. خود را بر روی حضرت انداخت و بوسه های فراوان بر او میزد.
- ای فاطمه آنگاه که پدر بزرگوارت را ملاقات کردی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.
و با ناله و زاری از اتاق بیرون آمد.
- اسماء چه شده؟ چرا بی تابی؟ مادرمان چطور است؟
اسماء ساکت مانده بود. چگونه به حسن و حسین(ع) بگوید که دیگر یتیم شده اید، بی مادرشده اید؟
زمین می لرزد. حسنین( ع) به سمت بستر مادر خویش می دوند، می ترسند ببینند آیا مادر زنده است؟ حسین(ع) جرات می کند، بدن مادر را تکان می دهد.
- حسن جان خدا تو را در مصیبت از دست رفتن مادرمان پاداش دهد.
حسن(ع) خود را برروی مادر می اندازد، می بوسد، می بوسد و می گرید.
- ای مادر! با من سخن بگو قبل از اینکه روح از بدنم جدا شود. با من سخن بگو!
حسین(ع) جلو می آید، پاهای مادر را می بوسد وصورت بر پاهای مادر می گذارد.
- مادرجان! من پسرت حسینم. بامن سخن بگو قبل از اینکه قلبم متلاشی شود و بمیرم.
اسماء می گوید:
- ای فرزندان رسول خدا به نزد پدرتان علی(ع) روید و او را از مرگ مادرتان آگاه سازید.
حسنین روانه مسجد می شوند.
- یا محمدا! یا احمدا! یا محمدا! یا احمدا.
به مسجد می رسند.
- چه شده است فرزندان رسول خدا(ص)؟ چرا گریه می کنید؟ چرا بی تابید.
- مادرمان از دنیا رفت؟ بی مادر شدیم یتیم شدیم.
امیر المومنین علی(ع) بر روی زمین می افتد و از هوش می رود. آب بر صورتش می پاشند، به هوش می آید.
- ای دخت محمد مصطفی( ع) بعد از تو خود را به که تسلی دهم، هرگاه غم ها و مصائب جهان به من روی می آورد تو دلداریم می دادی، بعد از تو من چه کنم؟ چه کسی مرا تسلی دهد؟
علی(ع) ناله اش بلند شده بود.
«لکن اجتماع من خلیلین فرقته
و کل الذی دون الفراق قلیل
و ان افتقادی فاطما بعد احمد
دلیل علی ان لا یدوم خلیل»
فاطمه جان! هردو دستی روزی از هم جدا می شوند و هر مصیبتی جز مصیبت جدایی و مرگ کوچک است. فاطمه جان! تو که بعد از پدرت از کنارم رفتی، دیگر هیچ دوستی در عالم باقی نخواهد ماند. چرا که شما بهترین دوستانم بودید.
چه شب سخت و سنگینی است امشب. گویی فردا قیامت است. گویی فردا قرار است خاک از آسمان ببارد. ابرهای تیره در هم رفته اند، زمین جوشش می کند، کوه به خروش آمده، پرندگان از آواز مانده اند، درختان سر خم کرده اند، ملائکه بال پرواز ندارند و همه یکی پس از دیگری خسته و نالان به خانه علی(ع) سقوط می کنند و بر سر می کوبند.
در و دیوار به ناله در آمده، زمین شرمنده است که چنین سوگ عظیمی را تاب می آورد. تابوت فاطمه(س) می خواهد از هم بگسلد. آب گریان شده، دعا می کند ای کاش نبود و خشک شده بود و بر چنین بدن مطهری به قصد غسل میت نمی ریخت. کاسه تاب ندارد آب را در خود جای دهد. اسماء چه کند؟ چاره ای جز آب آوردن ندارد. پاهایش می لرزد.
و از همه ناتوان تر دستان علی(ع) است. همان دستانی که در خیبر را از جای کند، همان دستانی که در بدر مشرکان زیادی را به زمین زد، همان دستانی که عمر بن عبدود را به زمن زد، حال ناتوان شده ولرزان. گویا بند بند انگشتش می خواهد از هم جدا شود. چشمانش شده ابر بهاری، شده باران، شده دریا، دیگر چشمانش برای او نیستند. می گریند و می گریند و می گریند.
حسنین سر بردیوار می کوبند و زاری می کنند. گویا دیوار آنها را در برگرفته، گویا دیوار آنها را بغل کرده ودلداری می دهد.
زینب و ام کلثوم گریان و مبهوت که چه کنند بعد ازمادرشان! آنها خیلی کوچکند؟ خیلی کوچکند برای اینکه بی مادر شوند.
علی(ع)گویا با اشک چشمش فاطمه را غسل می دهد. نیازی به آب اسماء نیست، دریای اشک علی است که بر بدن فاطمه جاری است. آنچه نیاز به غسل دارد، آنچه نیاز به آب دارد دل سوخته علی است. آنچه نیاز به یاری دارد کمر خم شده علی است و آنچه از خدا برای ماندن مدد می جوید دستهای ناتوان علی است.
چه گویم که هر چه گویم کم است. اشک های زینب باید بیاید و توصیف کند.
خشت های ریخته شده بر زمین بر اثر کوبیدن سر حسین به دیوار باید بیاید و توصیف کند.
لرزه های بدن علی باید زبان گیرند و توصیف کنند.
کاش محسن بود و می توانست صحبت کند. او می گفت، او می گفت که چه گذشت.
اسماء آب بیاور. بدن فاطمه پاک مطهر است، بر صورت ام کلثوم ریز. بر دستهای کوچک زینب ریز که در چشماش حلقه شده اند.
بر دیوار ریز که کمی نرم تر شود و سر حسین را نیازارد و بر صورت علی(ع).
آری صدای ناله علی است که به آسمان رفته. مگر او خود کودکان را تسلی نمی داد! پس چه شد که خود بلند بلند ضجه می زدند؟ به زخمهای فاطمه رسیده؟ بدن ورم کرده فاطمه را لمس می کند. آه… چقدر سخت است برای او؟ خدایا کمکش کن. خدایا کمکش کن. گویی خاطرات سیلی و تازیانه که به زهرا(س) زدند بر او تازه شده، گویا لگدی که به فاطمه زدند هم اکنون بر گلوی او زدند و بغض ترکید.
گویی آن لگد راه نفس علی را بسته، خدایا کمکش کن.
می خواهد فاطمه را کفن کند ولی از دلش نمی آید. خدایا چه کند؟ وداع با فاطمه سخت است.
- فرزندان فاطمه بیایید و با مادرتان وداع کنید.
«یا ام کلثوم یا زینب یا فضه یا حسن یا حسین هلموا تزودوا من امکم الزهرا فهذا الفراق و لقاء فی الجنه».
آه و واحسرتا، ای مادر حسن! ای مادر حسین! وقتی به حضور رسول الله(ص) رسیدی سلام ما را به او برسان و بگو بعد از تو در دنیا یتیم ماندیم.
آه! آه! چگونه غم دل ما از فراق پیامبر(ص) و مادرمان خاموش گردد؟
ناله جانکاهی به آسمان بلند می شود، فاطمه دستهای خویش را بلند می کند و فرزندانش را بر سینه می چسباند.
امیرالمومنین علی(ع) می فرماید:«انی اشهد الله انها قد حنت و انت و مدت یدیها و ضمتهما الی صدر هاملیا» خدا را گواه می گیرم که فاطمه ناله کشید و دستهای خود را دراز کرد و فرزندانش را به سینه اش چسبانید.
زمین و زمان به لرزه آمده. زمین دیگر نمی خواهد و نمی تواند تحمل کند. عرش و فرش به هم پیچیده، ملائکه به خروش آمده اند. ناگاه هاتفی در آسمان صدا می زند:
«یا اباالحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا و الله ملائکة السماء فقد اشتاق الحبیب الی المحبوب».
«ای علی، حسن و حسین را از روی سینه مادرشان بلند کن به خدا قسم این حالت آنها فرشتگان آسمان را به گریه انداخت، دوست مشتاق لقای دوست است».
علی(ع) دو کودک دلبند فاطمه(س) را از روی سینه مادرشان بلند می کند.بند کفن را می بندد.
- «وفراقک اعظم الاشیاءعندی
و فقدک فاطمه اهی الثکول».
جدایی تو از من بزرگترین غم هاست و از دست دادن تو سخت ترین مصیبت هااست.
من برا ی حسرت و غم خودم ناله می کنم که فاطمه بهترین راه مرگ را رفت.
ای چشم من کمکم کن، حزن من دائمی است و برای حبیب خود گریانم.
حسن به دنبال عزیزان پدر میرود. ابوذر، سلمان، مقداد، عقیل و عمار.
- حسن جان چه شده؟ چرا ناراحتی؟
- بیایید که دیگر یتیم شدیم. بیایید به کمک پدرم، بیایید ما را در تدفین مادرمان یاری کنید.
چه دوستان نیکویی، چه همراه هان با وفایی، تمام مردم سست و بی دین مدینه فدای یک تار موی سلمان، فدای یک گفتار بران ابوذر، فدای مردانگی مقداد.
سلمان و ابوذر که گویی دیگر از اهل بیتند. گویی خواهر خود را از دست داده اند. گویی همه کس آنها مرده است.
همگی بر فاطمه(س) نماز می خوانند. پیکر زهرای اطهر را تشییع می کنند. سپس امام علی(ع) پیکر مطهر فاطمه(س) را دست می گیرد و رو به بارگاه رسول الله(ص) میکند.
«السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا حبیب الله السلام علیک یا نورالله السلام علیک یا صفوه الله منی السلام علیک».
- درود و تحیت من و دخترت فاطمه که بر تو وارد می شود برتو باد. حقا که امانتت را باز گرداندم. آه از حزن رسول، آه از حزن بتول، دنیا برایم تیره و تار شده، خوشحالی و سروراز من دور شده. آه از حزن و غم من.
سپس فاطمه را در قبر می گذارد.
- ای زمین امانت خود را که دختر رسول خداست به تو سپردم.
از زمین ندایی بر می آید:یا علی من مهربانترم به او از تو، برگرد و آزرده خاطر مباش!
علی(ع) چه کند تاب خاک ریختن بر فاطمه را ندارد. نمی داند چگونه از او دل بکند. امتحانی بسیار سخت است برای او. خدایا! فاطمه تمام جوانی علی بود، فاطمه بعد از رسول الله(ص) تمام وابستگی علی به این زمین خاکی بود. حال چه کند؟ بر روی او خاک بریزد؟ دیگر بادیدن روی چه کسی غمهایش را فراموش کند؟خدایا کمکش کن.
چاره ای ندارد، جز اینکه دو رکعت نماز بخواند و از خدایاری جوید.
- خدایا صبری به من عطا کن تا بتوانم پیکر زهرا را تدفین کنم.
آری، خداست که نظاره گر است، نظاره گر این جدایی عظیم، علی حالا حالا ها باید تحمل کند. و خدا کمکش کرد والا جان داده بود برسر جنازه فاطمه(س).
علی(ع) خاک را بر روی پیکر مطهر فاطمه زهرا(س) می ریزد و برای همیشه با او وداع می کند. حسن و حسین(ع) بر روی قبر مادرشان می افتند و مادر مادر می گویند. زمین چگونه از هم شکافته نمی شود خدا میداند و بس!
علی(ع) زینب را دلداری می دهد و سلمان و ابوذر و مقداد، حسنین را آرام می کنند.
آری همانگونه که پیامبر(ص) فرمود:فاطمه(س) دختر من، بزرگترین زنان اولین و آخرین اهل جهان است، فاطمه زهرا پاره تن من است، زهرا نور دو چشم من است. زهرا میوه قلب من است وروح و جان من است. زهرا حوریه ای است که به شکل انسان درآمده هنگامی که فاطمه در مقابل پروردگار خود در میان محراب عبادت می ایستد، نور او برای ملائکه آسمان نظیر نور ستارگان برای اهل زمین می درخشد، خدای رئوف به ملائکه خود می گوید:ای ملائکه من به فاطمه که بزرگترین کنیزان من است نظر کنید که چگونه در مقابل من قرار گرفته است، اعضاء و جوارح او از خوف من می لرزد. فاطمه با توجه قلبی مشغول عبادت من شده است من شما را شاهد می گیرم که شیعیان وی را در امان گذارم.
سپس حضرت فرمود:هرگاه فاطمه را مشاهده می کنم به یاد آن ستم هایی می افتم که بعد از من درحق او خواهد شد. گویا می بینم که ذلت داخل خانه وی شده باشد، احترامش از دست رفته باشد، حقش را غصب نموده باشند و از دریافت ارث خود محروم شده باشد و پهلویش شکسته شده و جنینش سقط شده باشد و او فریاد می زند:«یامحمداه» ولی کسی به دادش نمی رسد. استغاثه می کند، ولی کسی به فریادش نخواهد رسید. لذا بعد از من دائماً غصه دارو گریان است. گاهی یادآور می شود که وحی از خانه اش قطع شده گاهی مفارقت مرا به خاطر خواهد آورد، هر گاه شب شود برای اینکه صدای تلاوت قرآن مرا در نماز شب نمی شنود دچار وحشت خواهد شد. سپس خویشتن را بعد از آنکه در ایام پدر عزیزترین بود ذلیل خواهد دید. در همین موقع است که خدای رئوف ملائکه را مونس فاطمه قرار میدهد. ملائکه فاطمه را به همان ندائی ندا می کنند که حضرت مریم را ندا کردند و به وی می گویند:ای فاطمه خدا تو را از میان زنان جهان انتخاب کرده است ای فاطمه فرمانبردار پروردگارخویش باش و با سجده کنندگان و رکوع کنندگان ساجد و راکع باش. سپس درد و بیماری براو غلبه خواهد کرد آنگاه خدای سبحان حضرت مریم را می فرستد تا پرستار و مونس فاطمه اطهر باشد.در همین موقع است که زهرا می گوید پروردگارا من از زندگی سیرشده و از مردم دنیا بیزارم. مرابه پدرم ملحق نما و خدای تعالی او را به من ملحق می نماید. زهرا اول کسی است از اهل بیت من که به من ملحق خواهد شد. فاطمه زهرا در حالی که محزون، غصه دار و مغموم است، با حق غصب شده و شهیده، بر من وارد خواهد شد. من در آن موقع می گویم بار خدایا هرکسی را که به فاطمه ظلم کرده باشد لعن کن، آن کسی را که حق زهرا را غصب نموده باشد، عقاب و عذاب کن، آن کسی را که فاطمه را ذلیل کرده باشد ذلیل کن و آن کسی را که ضربه به پهلوی فاطمه زد تا کودک خود را سقط نمود وارد دوزخ جاودانی کن و ملائکه می گویند آمین.
[شنبه 1397-11-06] [ 08:57:00 ق.ظ ]
|