نرجس
 
   



آن کسی که تو را هشدار داد مانند کسی است که تورا مژده داد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-04-31] [ 11:55:00 ق.ظ ]




ارزش مرد به اندازه همت اوست وراستگویی او به میزان جوانمردیش.وشجاعت او به اندازه قدرننگی است که احساس می کندوپاکدامنی او به اندازه غیرت اوست

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:53:00 ق.ظ ]




خداوند در سوره نسا می فرماید""آیا نمی بینی کسانی که تزکیه می کنند نفسهایشان را” مانند یهود ونصارا که گویند ما اولیای خدا ودوستان خدا وپسران خداییم.ونیز می گویند آتش دوزخ جزچندروزی به ما نمی رسد"بلکه خداوند است که پاک می فرماید هرکه را بخواهد…

زیرا انسان مالک سود وزیان وزندگی ومرگ خود نبوده.استقلالی نداردتا از عهده نقصان خود برآیدوخودرا صاحب فضلیت سازددر حالی که خود وتمام شوون وی خیری که گمان می کند ان را داراست وتمام اسباب ان همه ملک خداوند است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:25:00 ق.ظ ]




به مناسبت فرا رسیدن هفته حجاب وعفاف همایشی با همکاری امور بانوان وهمچنین بسیج خواهران در سالن اموزش پرورش برگزار شد ..در این همایش حاج اقای حسینی مسول عقیدتی سیاسی وهمچنین نماینده ولی فقیه در سمله ناحیه ابدانان گفتند..که زنان همیشه حضور فعال درصحنه داشته اند چه در زمان جنگ ۸سال دفاع مقدس در پشت جبهه با حجاب وسبره حضرت زهرایی وچه در خانه به عنوان مادر فعتلیت مستمر داشتند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-04-30] [ 01:40:00 ب.ظ ]




جهاد زن خوب شوهر داری است…???

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:39:00 ب.ظ ]




وظایف زن در مقابل شوهر..اطاعت از شوهر است..خوب شوهر داری..خوش اخلاقی..احترام به شوهر.‌‌اظهارعشق وعلاقه…

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:37:00 ب.ظ ]




زن ها از شنا مردها می خواهند.عشق خودتات را به گونه ای محسو وملموس نشان دهید.ودر واقع عشق را از راههای کوتاه بدست وبر زبان آورید.مانند خریدهای کوچک وهدیه های کوچک که جالب وزیبا باشدوبگوید تقدیم به همسر بی نظیرم که همیشه به من خوبی وعشق می دهد"???

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:34:00 ب.ظ ]




زن ها از شنا مردها می خواهند.عشق خودتات را به گونه ای محسو وملموس نشان دهید.ودر واقع عشق را از راههای کوتاه بدست وبر زبان آورید.مانند خریدهای کوچک وهدیه های کوچک که جالب وزیبا باشدوبگوید تقدیم به همسر بی نظیرم که همیشه به من خوبی وعشق می دهد"???

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:34:00 ب.ظ ]




هیچ موقع همسرتان را با زن دیگرمقایسه نکنید.هیچ وقت در مورد رابطه که قبلا داشته اید باحسرت حرف نزنید.چرا که هر زنی دوست دارد بابت توانایهای خوش مورد تحسین قرار گیرد اجازه دهید همان زن شایساه ای که هست باشد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:30:00 ب.ظ ]




مستحب است در هنگام تولدوختنه کودک او ولیمه داده شود.ولازم نیست در همان روز اول داده شود.بلکه تاخیر ان تا چند روز اشکال ندارد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:25:00 ب.ظ ]




امام علی (ع)می فرماید:::

شیطنت ولجاجت وستیزه جویی کودک.در دوران خرد سالی او نمایانگرفزونی عقل واندیشه او در بزرگسالی است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:23:00 ب.ظ ]




تا انجا که برایتان امکان داردبا صدای آرام وملایم ودر محیطی سرشار از آرامش ومحبت با فرزندانتان صحبت کنید و در هنگام صحبت کردن بهتر است از واژه های جان..آقا .خانم استفاده کنید.به آنها نظارت داشته باشید وبه فرزند خود توضیح دهید که این عمل شما به معنای بی اعتمادی به وی نیست بلکه جهت حفط وامنیت او می باشد.

به سوالهای انها گوش دهید وبا کمال دقت وبازبانی نرم ومنطقی به پرسشهای انها پاسخ دهید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:21:00 ب.ظ ]




حکمت۲۸۱نهج البلاغه…

اندیشیدن همانند دیدن نیست.زیرا گاهی چشم هادروغ می نمایانند.اماان کس که از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمی کند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:15:00 ب.ظ ]




کسی که آرزوهایش طولانی است.کردارش نیزناپسند است.حکمت۳۶نهج البلاغه

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:12:00 ب.ظ ]




حکمت۳۳نهج البلاغه:

بخشنده باش انا زیاده روی نکن..در زندگی حسابگر باش اما سخت گیرمباش

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 01:10:00 ب.ظ ]




منتظران واقعی امام زمان چه وظایفی دارند؟

وظیفه منتظر امام زمان (عج) این است که مانند یک منتظر واقعی زندگی کند. وقتی انسان حقیقتا منتظر کسی باشد تمام رفتار و سکناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر میهمان باشد حتما خانه را تمیز و مرتب می کند، وسایل پذیرایی را آماده می کند و با لباس مرتب و چهره ای شاداب در انتظار می ماند. چنین کسی می تواند ادعا کند که منتظر میهمان بوده است. اما کسی که نه خانه را مرتب کرده است و نه وسایل پذیرایی را آماده نموده است و نه لباس مرتب و تمیزی پوشیده است و نه اصلاً به فکر میهمان است اگر ادعا کند که در انتظار میهمان بوده همه او را ریشخند خواهند کرد و بر گزافه گویی او خواهند خندید.

بنابراین انتظار باید قبل از آنکه از ادعای انسان فهمیده می شود از رفتار و کردار او فهمیده شود. با چنین توضیحی روشن است که یک منتظر واقعی امام زمان باید رفتارش به گونه ای باشد که هر لحظه منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد. یعنی در هر لحظه که این خبر را به او بدهند خوشحال شود و آماده باشد برای یاری امام زمان (عج) با مال و جان خویش جهاد نماید و خود را در راه آن حضرت فدا نماید.

بنابراین یک منتظر واقعی اهل گناه و دلبستگی به دنیا نیست چرا که چنین کسی نمی تواند از وابستگی ها و دلبستگی ها و آلودگی ها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمان(ع) باشد.

با توجه به نکات ذکر شده می توان برخی وظایف منتظر امام زمان (عج) را چنین ذکر کرد:

–  اولین شرط انتظار؛ معرفت است تا انسان میهمان خود را نشناسد و از خصوصیات خوب او مطلع نباشد، منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامی انسان در انتظار کسی می نشیند که او را خوب بشناسد اما اگر انسان کسی را نشناسد ولو بداند که آن شخص خواهد آمد برایش اهمیتی نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان هم چنین است.

کسانی که آن حضرت را نمی شناسند مانند کفار و یا اهل ادیان دیگر، هرگز انتظار او را نمی کشند. اما کسانی که او را می شناسند و ارزش او را می شناسند و مقام او را می دانند منتظر او می مانند.   کسانی که امام زمان (عج) را نمی شناسند اگر چه به ظاهر مسلمان باشند چنانچه در این حال بمیرند در حال جاهلیت از دنیا رفته اند. چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهلیت از دنیا رفته است».

بنابراین اولین شرط انتظار، ایجاد معرفت در مورد امام زمان است و طبیعی است که هر مقدار معرفت انسان نسبت به امام زمان بیشتر باشد انسان ارزش او را بیشتر درک خواهد کرد و به عظمت او بیشتر پی خواهد برد و بیشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد. در حالی که افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت هرگز احساس تشنگی و عطش نسبت به وجود مقدس آن حضرت نخواهند داشت و بدین جهت از زمره منتظران او بیرون هستند.

ریشه محبّت و دلدادگى به امام در معرفت ایشان نهفته است، هر چه معرفت خالص تر و عمیق تر باشد محبّت حاصله نیز شدیدتر و قوى تر خواهد بود.

البته شناخت امام زمان دو گونه است. اول، شناخت از راه دل، که این راه متوقف بر عمل به دستورات دین و پیشه کردن تقوای الهی است. یعنی انجام واجبات و ترک محرمات و اخلاص عمل برای رضای خداست اگر در این مسیر استقامت بورزید خداوند از درون شما را هدایت خواهد کرد و موانع را برطرف می کند و توفیق روی توفیق شامل حالتان خواهد شد و روز به روز بر ظرفیت وجودی شما افزوده خواهد شد ، قرآن کریم می فرماید: ان الذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا و نیز می فرماید ان الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه و در کلمات معصومین آمده : (من اخلص لله اربعین یوما انبت الله الحکمه فی قلبه و یجری من قلبه علی لسانه و جوارحه ؛ کسی که چهل روز تمام کارهایش فقط و فقط برای خدا باشد خداوند نور حکمت و بینایی را بر دلش می فشاند بنابراین با استقامت در مسیر اطاعت و عبودیت محض خداوند معرفت از راه دل حاصل میشود.

دوم مطالعه کتب معتبری که در مورد امام زمان (عج) نوشته شده است می تواند انسان را تا حدی به مقام و عظمت امام زمان (عج) آشنا سازد. در این زمینه مطالعه ی کتب زیر مفید است : امامت و مهدویت، لطف الله صافى گلپایگانى ؛ جستجو و گفتگو پیرامون امام مهدی / شهید سید محمد باقر صدر/ ترجمه ی مصطفی رحماندوست ؛ ظهور نور، على سعادت  پرور، نشر تشیع ؛ جمال آفتاب: علی سعادت پرور ؛ وابستگى جهان به امام زمان ،لطف اللَّه صافى ؛ حکومت عدل گستر (حسین حیدری کاشانی) ؛ دادگستر جهان (ابراهیم امینی) ؛ ترجمه منتخب الاثر، آیت اللَّه صافى؛ نور مهدی ( عج ) (چند تن از نویسندگان)؛ ؛ عصر ظهور، کورانی؛ از ولادت تا ظهور، کاظم قزوینى، ترجمه: فریدونى، نشر آفاق. قیام و انقلاب مهدی / شهید مطهری

– محبت به اهل بیت و خصوصا امام زمان (عج) ؛ وظیفه دیگری است که منتظران آن حضرت باید در خود ایجاد کنند و آن را افزایش دهند. بدیهی است که تا انسان از میهمان خویش خوشش نیاید و نسبت به او محبت نداشته باشد هر چند هم که او را بشناسد نمی تواند واقعا منتظر آمدن او باشد اگر انسان از میهمان خود بدش بیاید چگونه می تواند منتظر قدم او باشد و خود را برای پذیرایی از او آماده کند؟ پس تا محبت به امام زمان در وجود انسان شکل نگرفته و شعله ور نشده باشد نمی تواند به وظایف منتظران واقعی عمل نماید. محبت به امام زمان وظیفه ای است که پیامبر اکرم (ص) نیز به دستور خدا از ما خواسته است.

–  ایجاد سنخیت با امام زمان (عج)؛ منتظران واقعی وضعیت روحی و فکری و عملی خود را به گونه ای سامان می دهند که سنخیت کاملی با امام زمان (عج) داشته باشند. آیا می توان منتظر قدوم کسی بود و با او مشابهت و سنخیت نداشت؟ آیا می توان محبت کسی را داشت اما با او هیچ سنخیت و مشابهتی نداشت؟ ایجاد سنخیت با امام زمان از طریق تقویت ایمان و تقوا و فضایل اخلاقی و درجات معنوی حاصل می شود. و تنها در این صورت است که می توان ادعای محبت به امام زمان را داشت. در صورتی که انسان رفتارش مطابق میل امام زمان باشد شعله محبت او در دلش زبانه خواهد کشید و عشق آن حضرت او را به فریاد خواهد آورد و دوری اش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت. طبیعی است که هر چقدر این سنخیت بیشتر باشد محبت آن حضرت به انسان بیشتر خواهد شد و محبت انسان نیز به آن حضرت افزون تر خواهد گشت.

–  دعا برای تسریع در ظهور امام زمان (عج)؛ منتظر واقعی هر لحظه انتظار محبوب را می کشد و از خدا می خواهد که هر چه زودتر او را برساند بنابراین دعای فراوان برای فرج آن حضرت از وظایف همیشگی منتظرآن حضرتش می باشد. دعای برای تسریع در فرج امام زمان مورد توصیه آن حضرت نیز می باشد.

–  ارتباط با امام زمان (عج) به شکل های مختلف؛ اگر انسان منتظر محبوب خویش را نیابد سعی می کند عدم دوری محبوب خویش را از طریق دیگری مانند تلفن و نامه جبران نماید تا اگر به ملاقات او موفق نشده است لااقل ارتباط ضعیفی با او داشته باشد. همچنین منتظر امام زمان وقتی موفق به زیارت آن حضرت نمی شود از طریق خواندن دعای ندبه، زیارت آل یاسین، دعای عهد که از طرف بزرگان بسیار توصیه شده است، و نیز از طریق رفتن به مسجد جمکران ارتباط خود را با آن حضرت حفظ می کند. در نتیجه اگر ما هم می خواهیم از اصحاب و یاران آن حضرت باشیم، باید به این امور اهتمام ورزیم. در این رابطه به راه کارهای زیر توجه فرمایید:

–  ارتباط معنوی خود را با خدای متعال تقویت کنید.

–  نمازهای یومیه را در اول وقت و حتی المقدور به جماعت بخوانید.

–  سعی کنید در نماز حضور قلب داشته باشید و همیشه خود را در محضر خداوند متعال بدانید.

–  از هر گونه گناه و معصیتی اجتناب کنید.

–  بدانید که هر هفته، نامه اعمال شما به حضور امام زمان (عج) عرضه می شود و مورد بررسی قرار می گیرد.

– 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-04-16] [ 10:53:00 ق.ظ ]




 

 

پرسش: مدتی است نسبت به نماز کاهل شده ام و نگرانم، لطفا در این زمینه بنده را راهنمایی بفرمایید.

 

1. تفكر درباره ی مرگ و زود گذشتن دوران زندگى، خاطرات تلخ و شیرین و خلاصه انتهاى عمر و ورود به عالم قبر و قیامت و رسیدن عذاب‏هاى الهى و سرافكندگى و روسیاهى و… این فكر باید در مكانى خلوت باشد تا دل شما متأثر گردد و تا تحریک براى نماز و هر توشه اخروى گردید. در این زمینه مطالعه ی کتب معاد و سرای دیگر/ شهید دستغیب و منازل الآخره /حاج شیخ عباس قمی (این کتاب به صورت الکترونیکی در کتابخانه تبیان وجود دارد) مفید است.

 

2. باور كردن عتاب تارک نماز: وعید و عذاب‏هاى الهى درباره‏ ى تارک نماز همیشه باید مدّ نظر باشد. ترک نماز و یا سبک شمردن آن، آثار و نتایج شوم فراوانى دارد؛ حضرت رسول در این باره می ‏فرماید: “هر كس نماز را سبک بشمارد، دچار پانزده بلا می ‏شود: شش بلا در دنیا، سه بلا در هنگام مرگ، سه بلا در قبر و سه بلا و عقوبت هنگامى كه از قبر بیرون می ‏آید:

 

 

الف. آنچه در دنیا به آن دچار می ‏شود:

 1. خداوند بركت را از عمر او بر مى دارد.

 2. خداوند بركت را از روزی ‏اش بر مى‏ دارد.

 3. چهره خوبان از او گرفته می ‏شود.

 4. كار نیک وى دیگر پاداش نخواهد داشت.

 5. دعایش به اجابت نمى ‏رسد.

 6. از دعاى خوبان بهره‏ اى نخواهد برد.

 

ب. آنچه در هنگام مرگ به آن دچار می ‏شود:

1. با ذلت و خوارى مى ‏میرد.

 2. گرسنه از دنیا مى ‏رود.

 3. تشنه مى ‏میرد.

 

ج. آنچه در قبر گریبانش را می ‏گیرد:

 1. خداوند ملكى را در قبر وى می ‏گمارد، تا او را شكنجه كند.

 2. قبر بر وى تنگ خواهد گرفت.

 3. درون قبر وى، تاریك خواهد بود.

 

د. آنچه در قیامت هنگام برخاستن از قبر به آن دچار مى ‏شود:

 1. خداوند فرشته‏اى بر او می ‏گمارد، تا وى را با صورت بر زمین بكشد؛ در حالى كه مردم نظاره مى ‏كنند.

 2. با وى محاسبه سختى خواهد داشت.

 3. هرگز خداوند به وى نظر رحمت نمى ‏افكند و تطهیرش نمی ‏كند و عذاب دردناک و سختى در انتظار او است". ."(مستدرک الوسائل، ج 1، ص 171 - 172)

 

مطالعه كتاب ‏هایى مثل «گناهان كبیره» اثر شهید دستغیب و راز نماز، محسن قرائتى و پاداش ‏هاى نمازگزاران و داستانها و حكایت‏ هاى نماز و یكصد و چهارده نكته درباره نماز در این باره مفید است.

 

3. برگزیدن دوستان مقید به احکام الهی و نماز دوست

 

4. پرهیز از گناه: گناه دل انسان را سیاه می ‏كند و او را نسبت به اعمال عبادى كم رغبت و گاهى بى رغبت می ‏كند.

 

5. انس با محیطهاى معنوى: مساجد و كلاً محافل نشاط بخش معنوى، دل را به سمت عبادت و نماز می ‏كشاند.

 

6. استقامت و پافشارى عملى بر نماز در محیط هاى ملامت‏گر نماز: نماز را به هیچ قیمتى ترک نكنید هر چند در محیط و موقعیتى قرار گیرید كه دیگران شما را سرزنش كنند.

 

7. دعا و توسل: رغبت به واجبات و ترک گناهان را هم با دعا و توسل به ائمه معصومین(ع) از خداوند تعالى بخواهید.

 

8. عزم جزم: تصمیم جدى بگیرید كه هیچ گاه نماز را ترک نكنید و اگر احیاناً به خاطر عذر شرعى مثل فراموشى ترک شد حتماً قضاى آن را به جا آورید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:51:00 ق.ظ ]




.
آیت‌الله بهجت از سن 12 سالگی باطن گناه را می‌دید

وی گفت: همه می‌گفتند که آیت‌الله بهجت می‌توانند ضمائر را ببینند ولی ایشا
ن اصلا این چیزها برایشان مهم نبود و می‌گفتند غلط است که کسی دنبال این چیزها برود و بیان می‌داشتند اگر کسی دنبال گندم برود ممکن است در کنارش کاه هم به او بدهند.

علی بهجت اظهار داشت: وی از زمانی که کودکی 12 ساله بود چشمش در عبادت باز شده بود و می‌توانست باطن گناهان را ببیند و در سن 14 سالگی نیز که در نماز جماعت مرحوم نائینی شرکت می‌کرد می‌توانست سیر آفاقی مرحوم نائینی را درک کند. آیت‌الله بهجت توانسته بود در زندگی‌اش عصمت کودکی‌شان را حفظ نماید و در حقیقت به این دلیل آلوده نبوده و می‌توانست به راحتی پرواز کنند.

آیت‌الله بهجت از جانب آقای قاضی لقب فاضل گیلانی گرفت

وی عنوان کرد: وی از شاگردان آقای قاضی بود و نحوه آشنایی اش با آقای قاضی نیز بسیار جالب است، زیرا علامه طباطبایی خودشان می‌گفتند که ما بعد از 5، 6 سال ماندن در نجف یاد می‌گرفتیم به محضر آقای قاضی برسیم اما آیت‌الله بهجت از همان ابتدا به محضر آقای قاضی رسیدند.

فرزند آیت‌الله بهجت افزود: خود آیت الله بهجت از نحوه آشنایی‌شان با مرحوم قاضی و اولین باری که نام ایشان را شنیده بودند این گونه می گویند که من در کربلا بودم که یک آقایی شب‌های پنجشنبه برای زیارت از نجف به کربلا می‌آمد و در مدرسه ما وضو می‌گرفت من تعارفش می‌کردم که به حجره ما بیاید و او نیز دعوت مرا می‌پذیرفت از طریق این فرد که برادر علامه طباطبایی بود نام آقای قاضی را شنیدم. در دوران نوجوانی در حوزه نجف، پس از حلّ مشکلی علمی مرحوم قاضی به وی گفت: «أشهد أنّک فاضل» و از آن پس او را «فاضل گیلانی» خطاب می‌کرد.

هرگز در کلاس آقای قاضی سؤالی نپرسید و هرگز نیز سؤالی نداشت

وی بیان داشت: وی در رابطه با آقای قاضی و کلاس‌هایش می‌گوید: من در تمام مدت سؤالی از مرحوم قاضی نکردم ولی در تمام این مدت هم سوالی نبود که در ذهن من باشد الا این که استاد جواب مرا می‌داد پدر بعد از این که این موضوع را بیان کردند لبخندی زدند و گفتند 2، 3 بار حتی استاد نام مرا بردند و گفتند در پاسخ به سؤال ایشان. به طوری که یک بار کنار دستی من به من نگاه کرد و گفت تو که سؤالی نپرسیده‌ای چرا استاد می گویند در پاسخ به سؤال تو؟

فرزند این عالم ربانی تأکید کرد: در حقیقت ایشان در محضر استادان خوبی قرار می‎گرفت البته این در حالی بود که خودش به دنبال این نبود تا استاد پیدا کند زیرا اگر انسان در مسیر درست قدم بردارد این خود خداست که استاد را می‌فرستد در حقیقت این‌ها به دنبال کسانی بودند که جان مطلب را کف دستشان بگذارد.

علی بهجت اضافه کرد: وی در رابطه با مرحوم قاضی می‌گفت درس‌های ایشان قابل نوشتن نبود من یک جلسه درس استاد را قیمت کردم دیدم به اندازه قیمت یک کوچه ای بود به نام صدتومانی یعنی کلاس ایشان این قدر ارزش داشت که هر جلسه‌اش از آن کوچه صد تومانی هم باارزش‌تر بود.

وی در رابطه با نظر آقای قوچانی در رابطه با پدر بزرگوارش گفت: مرحوم قوچانی در رابطه با آیت‌الله بهجت می‌گوید ایشان 22 سال سن داشت اما بیش از 20 مقام داشت اما حیف که نمی ‌توانم بگویم.

پس از بازگشت از حرم امام رضا(ع) چنان نشاطی داشت که حس می‌کردی مست شده است

حجت الاسلام بهجت تأکید کرد: وی با نماز جان می‌داد و با زیارت جان دوباره می‌گرفت، ایشان 40 سال دو ماه و نیم از سال را به زیارت امام رضا(ع) می‌رفت اما در طی این 40 سال یک چهل متری برای خودش آن‌جا تهیه نکرد همیشه 2 ساعت قبل سحر بیدار می‌شد و به عبادت می‌پرداخت و نزدیک طلوع آفتاب به حرم می‌رفت.

وی ادامه داد: قبل از رفتن به حرم به خاطر عبادت‌ زیاد توانشان بسیار کم می‌شد اما در کمال حیرت وقتی از حرم بر‌می‌گشتند انرژی بسیار زیادی پیدا می‌کردند به طوری که می‌توان گفت از حرم که بازمی‌گشتند انگار مست بودند و دوپینگ کرده بودند بنابراین با من شوخی می‌کرد و سر به سر من می‌گذاشت و این انرژی وصف ناپذیر باعث حیرت ما می‎شد.  

وی بیان داشت: در زیارت حضرت معصومه(س) هم همین طور بودند به طوری که از سال 1324 شمسی روزی دو ساعت به حرم حضرت معصومه می‌رفتند و یک ساعت ایستاده و یک ساعت نشسته زیارت می‎کردند و دعای جامعه کبیره و چند بار نیز به نیابت، امین‌الله می‌خواندند.

نشسته می‌خوابید و می‌گفت نشسته بخوابید تا خواب بر شما مسلط نشود

وی تصریح کرد: ایشان در درس جدی و در عبادت نیز بسیار کوشا بودند به طوری که انسان باورش نمی شد که فردی که این چنین عبادت می‌کند اهل آن چنان درس و علمی باشد و از طرفی جدی بودن در درس هم باعث نمی‌شد تا از سیر ملکوتی‌شان کم بگذارند.

وی در رابطه با نظم آقای بهجت گفت: آیت الله بهجت بسیار در کارهایشان نظم داشتند و از تمامی وقتشان استفاده می‌کردند به یاد دارم زمانی که می‌خواستند از این میز به میز دیگر بروند تا کتابی را بردارند اگر در این فاصله کوتاه از ایشان سؤالی می کردی می گفتند الان وقت سؤال است؟ یعنی حتی در بین این راه کوتاه نیز بیکار نمی‌ماندند.

علی بهجت اضافه کرد: اگر من تیتر روزنامه‌ها را می‌خواندم می‌گفتند وقت اضافه آورده‌ای که تیتر روزنامه‌ها را می‌خوانی و واقعا هم همین بود من در زندگی‌ام کسانی را دیده‌ام که بسیار روزنامه مطالعه می‌کنند اما یادشان نمی‌آید ماه قبل چه اتفاقی افتاده و کسانی را دیدم که روزنامه نخوانده و تلویزیون ندیده می‌دانستند ماه های آینده چه اتفاقاتی می‌افتد.

وی همچنین در رابطه با زمان استراحت ایشان گفت: خواب ایشان بسیار کم بود به طوری که گاهی نشسته می‌خوابیدند از ایشان که می‌پرسیدیم چرا نشسته می‌خوابید می‌گفتند دراز نمی کشم که خواب بر من مسلط نشود.

مشکلات مردم برایشان مهم بود و اگر ما در پی حل مشکل برنمی‌آمدیم خودشان آن را انجام می‌دادند

فرزند آقای بهجت اظهارداشت: در رابطه با خانواده نیز سعی می‌کردند با تمام مشغله‌هایشان سر سفره بیشتر غذا خوردن را طول بدهند صله رحمشان نیز در این زمان بود زیرا احوال همه را از من و دیگر اعضا خانواده می‌پرسیدند، حتی به نام می‌گفتند فلان فرد مشکل داشت آیا حل شد؟ دختر فلان فرد مشکلش برطرف شد؟ و می‌خواستند که پیگیر مشکلات همه باشیم و اگر زمانی هم ما یادمان می رقت خودشان آن کار را انجام می‌دادند، از برنج و محصولات میوه هم که جز وجوهات نبود یک سوم را کنار می‌گذاشتند به طوری که گاهی ما 3،4 ماه سال را بی برنج می‌ماندیم.

فحش هم می‌دهید بگویید گل اناری

علی بهجت گفت: پدر هرگز در کودکی به ما اجازه نمی دادند فحش بدهیم من می‌گفتم نمی‌شود که عصبانی هستیم فحش ندهیم می گفتند بگویید گل اناری زیرا گل انار مانند انار است اما وقتی سراغش می‌روی می بینی انار نیست.

گاهی از شدت ناراحتی برای اتفاقات دنیای اسلام انرژی‌شان در درس دادن نیز تحلیل می‌رفت

حجت الاسلام بهجت تصریح کرد: ایشان نسبت به اتفاقاتی که در جاهایی مانند بغداد می‌افتاد از جمله انفجارها به شدت حالت ترحم داشتند به طوری که از شدت ناراحتی‌شان احساس ‌می کردید که در آن انفجار برای یکی از اقوامشان اتفاقی افتاده است. در جلسه استفتائات نیز گاهی بعد از جواب به چند سؤال یکدفعه بیان می‌داشتند هر روز یک انفجار انجام می‌دهند نمی‌گذارند راحت باشیم.

وی ادامه داد: حتی از شدت ناراحتی برای این‌گونه مسائل توانایی و انرژی‌شان برای درس دادن تحلیل می‌رفت گاهی یکدفعه به شدت ناراحت می‌شدند و می‌گفتند خدایا رحم کن ما از ایشان می‌پرسیدیم آقا چه شده؟ می گفتند سفیانی از حتمیات است این‌ها به اسم می‌کشند. شما چه می‌دانید؟ با این درندگان چه کنیم؟ نمی دانیم، مرددیم دعا کنیم آیا بمانیم تا ظهور؟

 اگر از کرامات ایشان می‌گفتی به شدت عصبانی می‌شدند و می‌گفتند من گدا هستم

وی عنوان کرد: یک موضوعی که به شدت ایشان را عصبانی می‌کرد این بود که بگویید من فلان کرامت را از شما دیده‌ام این حرف باعث ناراحتی و عصبانیت ایشان می‌شد طوری که با ناراحتی می‌گفتند من چه کاره‌ام ؟ من کاره‌ای نیستم من گدا هستم. در صورتی که فرد می‌دانست این از کرامات آقا بوده است.

 علی بهجت با بیان خاطره‌ای گفت: یک بار فردی به نزد آقا آمد و گفت به تازگی نورسیده‌ای دارم آقا گفتند نامش را زینب بگذار من گفتم آقا از کجا می‌دانید دختر است پس شما می‌دانید که فرزند ایشان دختر است آقا حرف را عوض می‌کردند و می‌گفتند من مگر گفتم دختر است. در حقیقت ایشان هرگز دوست نداشتند کسی ایشان را بشناسد.

 او تمام نشانه‌ها را پاره می‌کرد

فرزند آیت‌الله بهجت گفت: سیر زندگی آیت‌الله بهجت بسیار پیچیده بود به طوری که سال‌ها طول می‌کشید تا یک سؤالمان در رابطه با ایشان پاسخ داده شود زیرا وی هرگز حاضر نبود از خود چیزی را افشا کند، او واقعا عبد خدا بود و همیشه هم می‌گفت من هیچ چیز نیستم به همین خاطر ما نیز چیز زیادی از ایشان نمی‌فهمیدیم.

وی در پایان سخنانش تصریح کرد: سال 63 بود که علامه جعفری تلنگری به من زد که کارهایت را رها کن و پیش پدرت بیا که ایشان یک فرد خاص و تکی است اما بعد از آن نیز من چیز زیادی در رابطه با پدر متوجه نمی‌شدم البته گاهی بعضی مطالب را یادداشت می‌کردم اما این یافته‌ها تنها مانند پازلی از هم پاشیده بود تمام نشانه‌ها را پاره می‌کردند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:50:00 ق.ظ ]




آثار اجتماعی صله ارحام

صله رحم، علاوه بر آثار فردی اعم از دنیوی و اخروی دارای پی آمدهای اجتماعی خاصی نیز هست که جایگاه این عمل عبادی را در عرصه اجتماع نمایان می سازد و در جهت شکوفایی جامعه نقش مؤثری ایفا می کند. اکنون به فراخور مجال این نوشتار به آنها اشاره می کنیم.

1. هم بستگی اجتماعی

جامعه شناسان معتقدند که هم بستگی اجتماعی معلول پدیده ای به نام هم بستگی گروهی است و هم بستگی گروهی به معنای آن است که «افراد گروه در قالب گروهی که هستند، وحدت خود را حفظ کنند و با عناصر وحدت بخش مثل: مذهب، فرهنگ، عاطفه، میهن و خویشاوندی، هم نوایی یابند».

پس اگر افراد در قالب گروه های کوچک فامیلی دارای تفاهم و توافق باشند و به یکدیگر یاری رسانند، در اجتماع نیز اثرگذار خواهند بود و به نوعی انسجام اجتماعی ایجاد می کنند. چنین انسجامی مایه حیات، رشد و بالندگی جامعه و در نهایت، عمران و آبادانی آن می گردد. پیوندها و گروه های خویشاوندی از آنجا که مبتنی بر کشش های طبیعی و تمایلات فطری و انگیزه کافی افراد برای حضور در آنهاست، مورد تأکید اسلام قرار گرفته است تا نقطه شروع اصلاح نظام اجتماعی باشد. چه بسا حکمت حدیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز که صله رحم را مایه عمران و آبادی سرزمین ها دانسته اند، همین باشد: «ان الصدقة و صلة الرحم تعمران الدّیار».

این انسجام اجتماعی و وحدت، منافع و امنیت ملی را به همراه می سازد و مایه اندوهگین شدن و سلب طمع دشمنان می گردد؛ چنان که امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: «صلة الرحم توجب المحبّه و تُکبتُ العَدوّ؛ صله رحم دوستی می آورد و دشمن را رسوا می سازد».

2. نظارت اجتماعی

از منظر جامعه شناسی، برقراری ارتباطات متنوع اجتماعی و مشارکت فعال در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی، مهم ترین منبع جامعه پذیری و کنترل اجتماعی به شمار می رود که فرآیند جامعه پذیری در خانواده، مدرسه، گروه همسالان، کانون های مذهبی، محیط اجتماعی و مانند آن صورت می گیرد. برقراری روابط منسجم، رواج تعامل های دو جانبه، در هم آمیختگی منافع و مصالح مشترک، تلاش جهت رفع حاجت های مادی و معنوی دیگران و… به عنوان مهم ترین زمینه ها و آثار صله رحم، نتایج متعددی از جمله نظارت اجتماعی را به همراه خواهد داشت. شبکه خویشاوندی به عنوان یک جامعه کوچک به طور مستقیم و غیر مستقیم ناظر بر رفتار یکدیگرند. دستور اسلام برای برقراری روابط مستحکم نیز زمینه را برای چنین نظارتی فراهم می سازد. به همین دلیل، پیامبر برای بیان احکام اسلام و اجرای آن مأمور می شود از خویشان خود آغاز کند: «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ؛ ای پیامبر، خویشاوندان نزدیکت را بیم ده»(شعرا: 214) و از این روست که امام صادق علیه السلام نیکی و صله رحم را مایه امنیت از گناه و آسان سازی حساب روز قیامت می شمارد.

3. افزایش جمعیت

در خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام آمده است که خداوند، صله رحم را برای زیاد شدن نفوس واجب کرده است: «فرض اللّه صلة الارحام منماةً للعدد». احترام قرآن و روایات به خانواده از آن روست که روابط مستحکم خانوادگی و فضای محبت آمیز و عاطفی حاکم بر آن، میل به همکاری و حیات را در انسان افزون می سازد. بر عکس: ستم فرزندان به والدین و یکدیگر، خود رأی بودن و منفعت پرستی، همکاری نکردن و مانع تراشی بر سر راه یکدیگر، میل طبیعی به تولید و تربیت فرزند را از بین می برد و در دراز مدت، به انقطاع نسل می انجامد. همین مسئله مفاسد اخلاقی و اجتماعی فراوانی را گریبان گیر جامعه می سازد.

کاهش چشم گیر جمعیت در برخی کشورهای اروپایی که که کارگزارانشان را به در پیش گرفتن تدبیری برای تشکیل کانون خانواده از سوی جوانان وادار کرده است، سست بودن بنیان خانواده ها و بحران های اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی حاصل از آن، به دلیل عمل نکردن به دستورهای صحیح دینی است.

4. فقرزدایی

اگر جنبش فقر زدایی از روابط خویشاوندی آغاز شود و صله ارحام فقط در محدوده سلام کردن متوقف نشود و به مرحله همیاری و رفع گرفتاری خویشان ارتقا یابد و این فرهنگ اسلامی عمومیت یابد، به یقین، فقر ریشه کن خواهد شد. اینکه قرآن، خویشاوندان را در صدقه و انفاق بر دیگران مقدم می دارد، در راستای تحکیم همین بنیان است. امام سجاد علیه السلام در این زمینه می فرماید:

بر تو باد به نیکی کردن، صدقه دادن پنهان و صله رحم. به درستی که آنها عمر را زیاد می کنند و فقر را می زدایند.

5. تأمین نیاز وابستگی به گروه

این نیاز از جمله نیازهایی است که در هر مرحله از رشد در انسان وجود دارد و انسان به نوعی در پی تأمین آن است. وابستگی و ارتباط با گروه تنها برای تأمین نیازهای مادی نیست، بلکه فرد، خود را به وسیله گروه می شناسد و از این طریق به ویژگی های اخلاقی و توان مندی های خود پی می برد.

افزون بر آن، گروه سبب تحکیم شخصیت فرد می گردد و پذیرفته شدن از طرف گروه، موقعیت اجتماعی فرد و میزان موفقیت او را مشخص می سازد. همچنین فرد شیوه برخورد با دیگران، رعایت مصالح دیگران، تحمل افکار مختلف و اعتماد به نفس را در گروه می آموزد و در نهایت، موقعیت اجتماعی خویش را استوار می سازد.

افراد و خویشاوندان انسان در حکم یک گروه منسجم اجتماعی اند که هر فردی در سایه تعلق به آن می تواند به تأمین این نیاز بپردازد. بسیاری از بحران های اخلاقی و شخصیتی که در نسل جوان صورت گرفته است، و به صورت اعتیاد، فرار از خانه، خودکشی و… پدیدار می شود، نتیجه طرد شدن فرد از سوی خانواده و دوستان بوده است. یکی از راهکارهای پیشگیری از این معضل، تقویت احساس تعلق به گروه و رواج مهرورزی میان خانواده و خویشاوندان است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «صله رحم باعث زیاد شدن مال و ایجاد محبت میان خویشاوندان می شود».

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:48:00 ق.ظ ]




اهمیت صله رحم

با توجه به آثار ژرف صله رحم در حوزه فردی و اجتماعی و زندگی دنیوی و اخروی انسان، آیات و روایات به طور گسترده بر آن تأکید ورزیده و اهمیت آن را گوشزد کرده اند.

در آیات قرآن، کسانی را که قطع صله ارحام می کنند، در شمار «زیان کاران» قرار داده است:

کسانی که پیمان خدا را پس از محکم ساختن آن می شکنند پیوندهایی که خداوند دستور فرموده است برقرار سازد، قطع و در روی زمین فساد می کنند، زیان کارانند. (بقره: 27)

از امام صادق علیه السلام درباره مفهوم «آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده» که در این آیه آمده است، پرسیده شد. ایشان فرمود: «مراد از امر خدا، صله رحم است و تأویل دیگر آیه، ارتباط شما با امامان معصومین است.» امام سجاد علیه السلام نیز در نصیحت خویش به فرزندان، آنها را از هم نشینی با چند گروه منع می کند که یکی از آنها، کسی است که روابط خویشاوندی را قطع کرده است؛ زیرا آنان در آیات قرآن مشمول لعنت الهی قرار گرفته اند: «بپرهیز از هم نشینی با «قاطع رحم» که من او را در سه جای قرآن، لعنت شده یافتم.» آنجا که خداوند می فرماید:

آیا اگر از (دستورها) رویگردان شوید، جز این انتظار می رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟ اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت کرده است. (محمد: 22 و 23)

در روایات از «صله رحم» به بهترین اعمال پس از ایمان، اولین سخنگوی روز قیامت و بهترین خصلت مؤمن یاد شده و ده ها فضیلت دیگر برای آن شمرده شده است که ذکر همه آنها در مجال این نوشتار نیست.

از سوی دیگر، نکوهش های شدیدی بر ترک پیوند با خویشان آمده که نشان دهنده اهمیت فوق العاده این مسئله در اسلام است.

در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، قطع رحم، «منفورترین عمل» شمرده شده و قاطع رحم «یکی از سه گروهی است که روی بهشت را نمی بیند.» در روایات دیگر، «واگذار شدن انسان به خود از سوی خدا»، «فرود آمدن خشم و انتقام»، «قطع رحمت الهی» و «کیفر اخروی» از پی آمدهای منفی قطع رحم ذکر شده است. نظر به اهمیت ارتباط و پی آمدهای خطرناک ترک خویشاوندی توصیه شده است حتی در صورتی که اقوام انسان از او بریده باشند، یا او را آزار دهند، قطع کامل ارتباط جایز نیست.

بر اساس نقل امام صادق علیه السلام ، مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید و گفت: «ای رسول خدا، خویشاوندانی دارم که با آنان رفت و آمد دارم، ولی آنها مرا می آزارند. از این رو، تصمیم گرفته ام آنان را رها کنم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در این صورت، خداوند هم تو را رها می کند. گفت: پس چه کنم؟ فرمود: به کسی که دست رد به سینه تو زده است، بخشش کن و با کسی که از تو بریده است، پیوند برقرار کن و از کسی که به تو ستم کرده است، درگذر. اگر چنین کنی، خداوند عزوجل در برابر آنها پشتیبان تو خواهد بود».

;هر که از خویشان خود قطع کرد
;رحمت خود را خدا زود قطع کرد
;با رحم پیوند و قدر علم دان
;تا که یابی ز آتش دوزخ امان
;هر که از مال خدا چیزی نداد
;خرمن طاعات خود بر باد داد
;بی ادب تنها نه خود را داشت بد
;بلکه آتش در همه آفاق زد
کسی که آداب فردی و اجتماعی و خویشاوندی را که مایه بقای محبت در نسل ها و پایداری جوامع است رعایت نکند، مایه اختلاف افکنی و بحران زایی و از بین بردن سلامت جامعه است.

با ذکر بخش کوچکی از احادیث صله رحم، این پرسش مطرح می شود که چرا اسلام به این مسئله چنین توجهی کرده و بر آن تأکید ورزیده است؟ هرچند در بحث از پی آمدهای صله ارحام، فلسفه این تأکیدها روشن تر خواهد شد، ولی باید گفت بسیاری از مؤلفه های اخلاقی و عوامل رشد و تکامل و اصلاح ملت ها و حکومت ها، در اجتماع معنا پیدا می کند. اصلاح اجتماع، در آغازین قدم از واحدهای کوچک آغاز می شود و تأثیر خود را بر اجتماع های بزرگ تر می گذارد. از این رو، اسلام برای عظمت مسلمانان از این روش به صورت کامل بهره برداری کرده و به اصلاح واحد هایی دستور داده که معمولاً افراد از کمک و عظمت بخشیدن به آن روی گردان نیستند؛ زیرا تقویت بنیه افرادی را توصیه می کند که خونشان در رگ و پوست هم در گردش است. هنگامی که اجتماع های کوچک خویشاوندی نیرومند گردید، اجتماع بزرگ آنها نیز عظمت می یابد.

آثار صله رحم

با تأملی در آثار صله رحم در آیات و روایات درمی یابیم که بخشی از آثار و برکات این مسئله در حوزه فرد و بخشی از آنها در حوزه اجتماع مطرح می شود، همچنان که پاره ای از این آثار در دنیا و پاره ای در آخرت نصیب انسان می گردد. «صله رحم» مانند دیگر فضایل اخلاقی درجه های متفاوتی دارد و با حداقل ارتباط که همان رفت و آمد خانوادگی یا سلام کردن است، آغاز می شود و با مهرورزی بیشتر از طریق رفع مشکلات و نیازمندی های خویشان به وسیله همکاری و مشارکت در زمینه های مختلف و کمک های عاطفی، مالی و جانی تکامل می یابد. بدیهی است به میزان تقویت و گسترش این ارتباطات در عمق و سطح، آثار و برکات وسیع تری نصیب فرد و جامعه می شود.

باید گفت ذکر آثاری که پس از این اشاره می شود، چنین تصوری را برای خواننده ایجاد نکند که با حفظ حداقل ارتباط خویشاوندی بتوان به تمام این برکات دست یافت.

آثار فردی صله رحم

1. آثار دنیوی

الف) افزایش عمر

خداوند متعال برای هر امتی، عمری مشخص قرار داده است: «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ». (اعراف: 34) البته آن را مشروط به عواملی ساخته است تا زیادت و نقصان پذیرد. به عبارت دیگر، بخشی از عمر آدمی، عمر حتمی و قطعی اوست که به آن «اجل محتوم» گویند و بخشی دیگر، عمر موهبتی الهی است که آن را در ازای عمل به قوانینی که خود مقرر داشته است، به بندگانش عطا می کند.

همان گونه که یک سلسله عوامل مادی نظیر تغذیه صحیح، رعایت بهداشت، دوری از هیجان های مداوم و… مایه افزایش عمر معرفی می شود و خداوند این خواص را در آنها قرار داده است، عواملی نیز وجود دارند که هرچند ارتباط ظاهری آن با طول عمر برای ما چندان روشن نیست، ولی در روایات روی آن تأکید شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

من چیزی مؤثرتر از صله رحم برای زیادتی عمر نمی شناسم. گاهی کسی که تنها سه سال به پایان عمرش باقی است، صله رحم می کند و خداوند به برکت آن، سی سال بر عمر او می افزاید و عمر او تا سی و سه سال دراز می گردد و گاه کسی که سی و سه سال به پایان عمرش باقی است، ولی قطع رحم می کند و خداوند سی سال از عمر او را کاهش می دهد و سه سال پس از آن، مرگ او فرامی رسد.

علی بن حمزه مروزی که یکی از شیعیان، دوستان و شاگردان معروف امام کاظم علیه السلام بود، همراه یعقوب زید مغربی برای انجام حج به مکه مسافرت کرد. آنان در مسجد الحرام به حضور امام کاظم علیه السلام رسیدند. امام به یعقوب فرمود: آیا در فلان منزل با برادرت نزاع کردید و به یکدیگر فحش دادید؟ یعقوب گفت: آری. امام فرمود: به برادرت بگو بر اثر قطع رحم، عمرت کوتاه شد و از این سفر برنمی گردی. یعقوب گفت: من هم به او فحش دادم، آیا عمرم کوتاه می شود؟ امام فرمود: «خداوند بیست سال دیگر بر عمر تو می افزاید؛ زیرا تو در راه بازگشت، به عمه ات خدمت کردی. اگر در برابر آن قطع رحم که نسبت به برادرت کردی، این وصل رحم نبود، عمر تو نیز کوتاه می شد و از این سفر به وطن بازنمی گشتی؛ زیرا قطع رحم، عمر سی ساله را به سه سال و صله رحم، عمر سه ساله را سی و سه سال می کند».

ب)افزایش روزی و رفع فقر

از دیگر کارکردهای صله ارحام، جلب رزق الهی و نعمت های خداوندی است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

هر کس برای من یک چیز را ضمانت کند، من چهار چیز برای او ضمانت می کنم. صله رحم کند تا خداوند او را دوست بدارد. روزی اش را توسعه دهد، عمرش را زیاد کند و او را به بهشت وارد کند.

امام سجاد علیه السلام نیز درباره نیکی، صدقه پنهانی و صله ارحام می فرماید: «عمر را زیاد می کند و فقر را از بین می برد.» اساساً «صله ارحام» یکی از مصداق های تقوای الهی و عمل به فرمان های اوست. خداوند به تقواپیشگان وعده نعمت و رزق را داده است از جایی که گمان نمی برند: «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ؛ هر کس که تقوا پیشه کند، خداوند برای او راه خروجی (از مشکلات) قرار می دهد و او را از آنجا که گمان نمی برد، روزی می رساند». (طلاق: 1 و 2)

توجه به خویشاوندان و تلاش برای رفع نیازهای آنان و به طور کلی، گام نهادن در مسیر تحقق آرمان های مقبول هم نوعان به ویژه خویشاوندان که در مراحل بالای صله ارحام تجلی می یابند، نوعی شکر الهی است. به مقتضای سنت حاکم بر جهان هستی، مصرف درست دارایی ها که در حقیقت، نماد قدرشناسی مؤمن و ادای شکر عینی و عملی این نعمت هاست، زیادی آن را در جنبه های کیفی و کمی موجب می گردد و این وعده الهی است که «لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ». (ابراهیم: 7)

;شکر نعمت، نعمتت افزون کند
;کفر، نعمت از کفت بیرون کند
ج) تأمین سلامتی و سامان یافتن امور

دست یابی به عافیت دنیا و آخرت و سلامت جسم و روح، دعای همیشگی مؤمنان است که چنین با معبود خود نجوا می کنند: «یا ولیّ العافیة نسئلک العافیة، عافیة الدنیا و الآخرة، بجاه محمد و عترته الطاهرة».

صله ارحام نیز سلامتی جسمی و روحی و سامان کارهای زندگی مؤمن را به همراه دارد. امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید: «نیکی و صله رحم کنید… که همه امور شما را در طریق درست سامان خواهد داد.» رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فرموده است: «کسی که تأخیر مرگ و سلامت بدن را دوست دارد، صله رحم کند».

علاوه بر سلامتی جسمی و سامان یافتن کارها، صله ارحام با ایجاد محبت میان خویشاوندان، دست یابی به آرامش و کاهش اضطراب از طریق حضور در جمع، کسب هویت اجتماعی و فرصت ابراز خود به ویژه در دوران جوانی و نوجوانی، به طور گسترده ای در تأمین امنیت روانی و سلامتی روحی مؤثر است. انسان های گوشه گیر، مضطرب و بحران زده، نه تنها جسمی نحیف و بیمار، بلکه روح و شخصیتی ناپایدار و متزلزل دارند.

در این باره از امام علی علیه السلام نقل شده است که:

هرگاه کسی از رحم خود عصبانی شد و بر او خشم گرفت، باید به سوی او روانه شود و با او تماس برقرار کند. به درستی که دو رحم با تماس با یکدیگر، به آرامش و سکون می رسند.

از آنجا که ارتباط میان ارحام، ارتباط و وحدت خونی است که در ماده وجودشان نهفته است، آثار حقیقی در خلق و خوی آنها دارد. از این رو، رحم، یکی از قوی ترین عوامل برای التیام و آشتی میان افراد یک عشیره است و آمادگی قوی ترین اثر را دارد. به همین جهت، می بینیم نتایجی که عمل خیر در بین ارحام می بخشد، شدیدتر از نتایجی است که همین احسان در بیگانگان دارد. این مسئله درباره بدرفتاری با خویشان نیز صادق است. بدین ترتیب، معنای این حدیث بیشتر روشن می شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:47:00 ق.ظ ]




تقویت ایمان و کنترل شهوت 

 چگونه ضعف ایمان را از بین برده و  شهوت را در دوران جوانی کنترل کنیم؟

 

 

تقویت اراده امرى است ممكن ولى نیازمند جدیت و تلاش است. بسیارى از افراد علاقه‏مند به تقویت اراده خویش مى‏باشند. اما در همین مساله از خود سستى و بى‏ارادگى نشان مى‏دهند و پس از دست‏یابى به راه‏هاى تقویت اراده چند صباحى اقداماتى نموده و عقب‏نشینى مى‏كنند. آن گاه مى‏پندارند كه این راه‏ها كافى نبوده و در جست و جوى راهى دیگر بر مى‏آیند در حالى كه اشكال اساسى در سستى ورزیدن خودشان مى‏باشد.

 برخی عوامل موثر در این راستا عبارتند از: 

- دعا و درخواست از خداوند با توسل دائم به ائمه علیه السلام، به ویژه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که هر هدایتی از مجرای ایشان انجام می گیرد و هر لطفی به برکت ایشان شامل حال انسان می گردد. 

-  انس فراوان با قرآن کریم و تلاوت آن و آشنایی با ترجمه قرآن و تفسیر آن و تدبر و اندیشه در معانی عمیق آن. تلاوت روزانه ی آیات و روایات بیم دهنده از آثار گناه و سختی های برزخ و روز قیامت، و تدبر در آن. 
-  ارتباط پیوسته و ناگسستنی با دعاهایی که مشتمل بر بلندترین معارف عالیه و بیانگر فضایل والای اخلاقی می باشد به ویژه دعاهایی مانند مکارم الاخلاق، دعای خمسه عشر، کمیل، مناجات شعبانیه و امثال اینها.

-  ارتباط و رفت و آمد با پاکان و انسان های باتقوا و خود ساخته و علمای برجسته.

- داشتن حالت مراقبه و محاسبه اعمال هنگام خواب که این دو امر در راه کمال و بندگی خداوند دارای نقش کلیدی می باشند. 

داشتن حالت مراقبه و محاسبه اعمال هنگام خواب که این دو امر در راه کمال و بندگی خداوند دارای نقش کلیدی می باشند. 


-  از بى‏كارى، سرگرمى‏هاى سستى‏آور، پرخوابى و پرخورى جداً بپرهیزید.

 برای کنترل شهوت باید به نكات زیر توجه كنیم:

1.  پرهیز از نگاه نامشروع به افراد نامحرم و عكس ها و سایت های مستهجن. امام صادق علیه السلام فرمود: «نگاه پس از نگاه، در دل بیننده شهوت را مى‏انگیزاند»، و فرمود: «نگاه، تیرى از تیرهاى شیطان است، چه بسا نگاهى كه اندوه‏هاى دراز در پى دارد».
2. عدم معاشرت و دوستى با افراد منحرف و فاسد. 
3. انتخاب دوستان مؤمن و سالم.
4.  به یاد خدا بودن در همه اوقات.
5. كنترل افكار و نیندیشیدن به صحنه‏هاى شهوت انگیز. هرگز فكر گناه را به ذهن خود راه ندهید و از تصور و تخیل امور جنسى و شهوانى سخت پرهیز كنید. 
6.  ورزش به طور منظم براى تخلیه انرژى زاید بدن.
7.  بهره گیری از كتبى كه جنبه موعظه و بیدارگرى قلبى دارد و پرداختن چند ساعت به مطالعه این‏گونه كتب در روز. 
8. خود را همواره در محضر حق تعالى دانستن و او را به یقین در همه حال مراقب و بیناى به افعال خود نگریستن، « هو اقرب الیكم من حبل الورید ؛ او از رگ گردن به شما نزدیكتر است » ، « ألم یعلم بان الله یری ، آیا ‹گنهكار› نمیداند كه خدا میبیند »، « أیحسب ان لم یره احد، آیا میپندارد كسی او را نمیبیند»
9.  توجه به چهره كریه و زشت واقعى گناه و اینكه هر لحظه، حتی در همان لحظه گناه ممكن است مرگ فرا رسد و در آن حال خدا را ملاقات كند.
10. هر گاه فكر گناه و وسوسه آن به ذهن آمد بلافاصله آن را از لوح ذهن خارج كردن و توجه خود را به خدا و امور شریفه مشغول داشتن. جدیت و موفقیت در این امر پیروزى بزرگى است و در واقع دفع دشمن شیطان نفس از همان خاكریز اول است. 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:46:00 ق.ظ ]




اثرات یاد خدا در زندگی انسان

یاد خدا به عنوان روح و هدف عبادت

ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است، دل را جلا می دهد و صفا می بخشد و آن را آماده تجلیات الهی قرار می دهد. امام علی (ع) درباره یاد حق که روح عبادت است چنین می فرماید: «ان الله سبحانه تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعانده و ما برح لله عزت آلاوه فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم وکلمهم فی ذات عقولهم» (خطبه 222)، خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است، دلها بدین وسیله از پس کری، شنوا و از پس نابینائی، بینا و از پس سرکشی و عناد، رام می گردند، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه ئی از زمان و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم می کند. در این کلمات خاصیت عجیب و تاثیر شگرف یاد حق در دلها بیان شده است تا جائی که دل قابل الهام گیری و مکالمه با خدا می گردد. در همین خطبه حالات و مقامات و کرامتهائی که برای اهل معنی در پرتو عبادت رخ می دهد توضیح داده شده است، از آن جمله می فرماید: «تنزلت علی قد حفت بهم الملائکه و هم السکینه و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الکرامات فی مقعد اطلع الله علیهم فیه فرضی سعیهم و حمد مقامهم یتنسمون بدعائه روح التجاوز»، «فرشتگان آنان را در میان گرفته اند، آرامش برایشان فرود آمده است، درهای ملکوت بر روی آنان گشوده شده است، جایگاه الطاف بی پایان الهی برایشان آماده گشته است، خداوند متعال مقام و درجه آنان را که بوسیله بندگی به دست آورده اند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده است، آنگاه که خداوند را می خوانند بوی مغفرت و گذشت الهی را استشمام و پس رفتن پرده های تاریک گناه را احساس می کنند». یاد خدا مایه حیات قلب است، مایه روشنائی دل است، مایه آرامش روح است، موجب صفا و رقت و خشوع و بهجت ضمیر آدمی است، باعث بیداری و آگاهی و هوشیاری انسان است.

یاد خدا باعث خودیابی

در عبادت و یاد خداست که انسان، خود را پیدا می کند، خود را واقعا باز می یابد. بنابراین یکی از شرایط باز یافتن خود، شناختن و باز یافتن علت و خالق و موجد خود است. یعنی محال است که انسان بتواند خود را جدا از علت و آفریننده خود به درستی درک کند و بشناسد. علت واقعی هر موجود مقدم بر وجود او است از خودش به خودش نزدیکتر است. «و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (ق/ آیه 16)؛ «و ما از رشته رگ ها به او نزدیک تریم». «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه» (انفال/ آیه24)؛ «و بدانید که خدا میان انسان و دل او حایل می گردد». نکته بسیار جالبی که از تعبیرات قرآن کریم استفاده می شود این است که انسان آنگاه خود را دارد و از دست نداده که خدا را داشته باشد. آنگاه خود را به یاد دارد و فراموش نکرده که از خدا غافل نباشد و خدا را فراموش نکند. خدا را فراموش کردن ملازم است با خود فراموشی. «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم»، «و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند پس خدا هم خودشان را از یادشان برد»، (حشر/ آیه 19). از اینجا معلوم می شود که چرا یاد خدا مایه حیات قلب است، مایه روشنائی دل است، مایه آرامش روح است، موجب صفا و رقت و خشوع و بهجت ضمیر آدمی است، باعث بیداری و آگاهی و هوشیاری انسان است.

یاد خدا سبب قوت قلب

«یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم فئه فاثبتوا و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون» (انفال/ آیه 45)؛ «ای اهل ایمان! آنگاه که با دشمن در میدان جنگ روبرو می شوید، پابرجا و محکم بمانید». «و اذکروا الله کثیرا»، «در همان حال خدا را زیاد یاد کنید»، اول دستور ثبات است سپس می فرماید: یاد خدا را فراموش نکنید. یاد خدا سبب قوت قلب انسان است. مخصوصا وقتی که انسان در شرایط سختی قرار می گیرد، یاد کردن خدا که انسان از قدرت الهی استمداد کند، روحیه انسان را قوی می کند. «یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوه» (بقره/ آیه 153)، «نماز ذکر خداست». قرآن می گوید از نماز مدد و نیرو بگیرید. اسلام که نمی گوید یا برو پاسبانی کن یا ذکر خدا بگو، یا برو خلبان باش یا ذکر خدا بگو، یا برو کشتیبان باش یا ذکر خدا بگو. اسلام می گوید هر کاری که می کنی ذکر خدا بگو، آن وقت کارت را بهتر انجام می دهی و روحیه ات قویتر می شود. چرا اینطور می گویی که آیا یک پاسبان خانه ها را پاسبانی دهد بهتر است یا بنشیند در خلوت و تسبیح هزار دانه دستش بگیرد و ذکر خدا بگوید؟ مثل اینکه قرآن گفته ذکر خدا فقط به این است که انسان در چله بنشیند، در ها را به روی خود ببندد، تسبیح هزار دانه هم دستش باشد و ذکر بگوید. قرآن به مجاهدین می گوید: «یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم فئه فاثبتوا و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون» (انفال/ آیه 45)؛ «ای اهل ایمان! آنگاه که با دشمن روبرو می شوید و مرگ دندانهای خود را به شما نشان می دهد، پابرجا باشید و یاد خدا بکنید». نگفت: پابرجا باشید، اینجا دیگر جای یاد خدا نیست، نگفت: بروید در خانه ها بنشینید و یاد خدا بکنید، گفت: پابرجا باشید و یاد خدا بکنید. در میدان جنگ اگر یاد خدا بکنید بیشتر پابرجا می شوید، و در این صورت است که فلاح و رستگاری نصیب شما می شود.

یاد خدا باعث بینائی و روشنایی

خداوند در سوره اعراف می فرماید: «إن الذین اتقوا إذا مسهم طئف من الشیطن تذکروا فإذا هم مبصرون اعراف، 201»، « و إخونهم یمدونهم فى الغى ثم لا یقصرون» (اعراف/آیه 202)؛ «پرهیزکاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند به یاد خدا و پاداش و کیفر او مى افتند و در پرتو یاد او راه حق را مى بینند و بینا مى گردند، ولى ناپرهیزکاران برادرانشان یعنى شیاطین آنان را پیوسته در گمراهى پیش مى برند و باز نمى ایستند». در روایات کرار به اثر عمیق ذکر خدا در کنار زدن وسوسه هاى شیطان اشاره شده است. حتى افراد بسیار با ایمان و دانشمند و با شخصیت همیشه احساس خطر در مقابل وسوسه هاى شیطانى مى کردند، و از طریق مراقبت که در علم اخلاق بحث مشروحى دارد با آن مى جنگیدند. اصولا وسوسه هاى نفس و شیطان همانند میکربهاى بیمارى زا است، که در همه وجود دارند، ولى به دنبال بنیه هاى ضعیف و جسمهاى ناتوان مى گردند، تا در آنجا نفوذ کنند اما آنها که جسمى سالم و نیرومند و قوى دارند، این میکربها را از خود دفع مى کنند. جمله «اذا هم مبصرون» به هنگام یاد خدا چشمشان بینا مى شود و حق را مى بینند اشاره به این حقیقت است که وسوسه هاى شیطانى پرده بر دید باطنى انسان مى افکند، آنچنان که راه را از چاه و دوست را از دشمن و نیک را از بد نمى شناسد، ولى یاد خدا به انسان بینائى و روشنائى مى بخشد، و قدرت شناخت واقعیتها به او مى دهد، شناختى که نتیجه اش نجات از چنگال وسوسه ها است. پرهیزکاران در پرتو ذکر خدا از چنگال وسوسه هاى شیطانى رهائى مى یابند، و این در حالى است که گناهکاران آلوده، که برادران شیطانند در دام او گرفتارند، قرآن در آیه بعد در این باره چنین مى گوید: برادرانشان یعنى شیاطین پیوسته آنها را در گمراهى پیش مى برند، و از گمراه ساختن آنها باز نمى ایستند، بلکه بیرحمانه حملات خود را به طور مداوم بر آنها ادامه مى دهند «و اخوانهم یمدونهم فى الغى ثم لا یقصرون» (اعراف/ آیه 202)؛ «اخوان کنایه از شیاطین است و ضمیر هم به مشرکان و گنهکاران باز مى گردد»، چنانکه در مى خوانیم «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین» (اسراء/آیه 27)؛ «تبذیر کنندگان برادران شیطانند». یمدونهم از ماده امداد به معنى کمک دادن و ادامه دادن و افزودن است یعنى پیوسته آنها را به این راه مى کشانند و پیش مى روند. جمله لا یقصرون به معنى این است که شیاطین در گمراه ساختن آنها از هیچ چیز کوتاهى نمى کنند. سپس حال جمعى از مشرکان و گنهکاران دور از منطق را شرح مى دهد و مى گوید هنگامى که آیات قرآن را براى آنها بخوانى آن را تکذیب مى کنند و هنگامى که آیه اى براى آنها نیاورى و در نزول وحى تاخیرى افتد مى گویند پس این آیات چه شد؟ چرا از پیش خود آنها را تنظیم نمى کنى؟ مگر همه اینها وحى آسمانى است؟ «و اذا لم تاتهم بایة قالوا لو لا اجتبیتها» (اعراف/آیه 203)؛ «اما به آنها بگو من تنها از آنچه به سویم وحى مى شود پیروى مى کنم، و جز آنچه خدا نازل مى کند، چیزى نمى گویم». این قرآن و آیات نورانیش وسیله بیدارى و بینائى از طرف پروردگار است، که به هر انسان آماده اى دید و روشنائى و نور مى دهد. «و رحمة لهدى وقوم یؤمنون» (اعراف/آیه 203)؛ «و مایه هدایت و رحمت براى افراد با ایمان و آنها که در برابر حق تسلیم اند مى باشد»

یاد خدا مایه آرامش دلها

خداوند در سوره انفال آیات 2 تا 4 می فرماید: «مؤمنان تنها کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دلهایشان ترسان می گردد و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می شود، ایمانشان افزونتر می گردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند. آنها که نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنها روزی داده ایم انفاق می کنند. آری مؤمنان حقیقی آنها هستند، برای آنان درجاتی مهم نزد پروردگارشان است و برای آنها آمرزش و روزی بی نقص و عیب است». یاد خدا در زندگی مؤمن جایگاه ویژه ای دارد و در پرتو آن می تواند به آرامش حقیقی دست یابد و آرامش در پرتو یاد خدا آنگاه نصیب مؤمن می شود که زمینه قلبی و باطنی آن را فراهم کند یعنی آنچنان دلش را از ناپاکی ها و زشتی ها و کدورت های معنوی پاک کند که بتواند حضور خدا را در دل خود احساس کند. نشانه این پاکی احساس ترس به هنگام شنیدن یاد خداست. اگر انسان به آن مطلوب حقیقی برسد به سعادت حقیقی که سعادت حقیقی اش قهرا آرامش به همان معنای فوق همه چیز است به آرامش حقیقی می رسد. این است که قرآن می فرماید: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله»، «هدایت یافتگان کسانی هستند که ایمان آوردند و قلبهایشان به ذکر خدا اطمینان پیدا می کند» و بعد می فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»؛ (رعد/آیه 28)؛ «تنها با یاد خدا قلبها اطمینان و آرامش پیدا می کند». یعنی تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد، یعنی رسیدن به هیچ مطلوبی به انسان آرامش حقیقی نمی دهد، یک آرامش موقت می دهد تا وقتی که خیال می کند به مطلوب حقیقی رسیده است، ولی یک مدتی که فطرتش او را از نزدیک به وی کرد و او را شناخت و درست درک کرد یک نوع عدم سنخیت میان خود و او درک می کند و حالت بیزاری در او پیدا می شود. تنها حقیقتی که اگر به او برسد دیگر محال است نسبت به او بیزاری پیدا کند خداوند متعال است، و این، زمانی است که قلب انسان به حقیقت، به او، به توحید رسیده باشد. اینکه صاحبان ایمان، از بهترین آرامش و آسایش روانی برخوردارند از آن جهت است که جهان را حکیم و علیم و هدفدار می دانند نه بی هدف. خداوند به عنوان یک قاعده کلى و اصل جاویدان و فراگیر مى فرماید آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مى گیرد. و در آخرین آیه با ذکر سرنوشت و پایان کار افراد با ایمان مضمون آیات قبل را چنین تکمیل مى کند: «الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب» (رعد/آیه 29)؛ «آنهائى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین زندگى براى آنهاست و سرانجام کارشان بهترین سرانجامها خواهد بود». بسیارى از مفسران بزرگ کلمه طوبى را مؤنث اطیب دانسته اند که مفهومش بهتر و پاکیزه تر یا بهترین و پاکیزه ترین است، و با توجه به اینکه متعلق آن محذوف است مفهوم این کلمه از هر نظر وسیع و نامحدود خواهد بود، نتیجه اینکه با ذکر جمله «طوبى لهم» همه نیکیها و پاکیها براى آنان پیش بینى شده است، از همه چیز بهترینش: بهترین زندگى، بهترین نعمتها، بهترین آرامش، بهترین دوستان و بهترین الطاف خاص پروردگار، همه اینها در گرو ایمان و عمل صالح است، و پاداشى است براى آنها که از نظر عقیده، محکم و از نظر عمل، پاک و فعال و درستکار و خدمتگذارند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:35:00 ق.ظ ]




 

آیه ای که دزد را هم مومن می کند

یاد خداوند اگر در عمق جان قرار گیرد، و همچنین شنیدن آیاتى که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود، باید مایه خشوع گردد، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اینجا سخت ملامت مى کند که; چرا در برابر این امور، خاشع نمى شوند؟

 

 

خداوند در آیه 16 سوره حدید، مومنین را مورد خطاب قرار می دهد و در قالب یک سوال آن ها را مواخذه می کند.« أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ؛ آیا برای اهل ایمان وقت آن نرسیده که دل هایشان برای یاد خدا و قرآنی که نازل شده نرم و فروتن شود؟»
خطاب آیه گرچه برای مواخذه است اما از طرفی آنقدر پر نفوذ است که هر انسان سلیم النفسی را به فکر وا می دارد و باعث خجالت مومن می شود.
فکرش را بکنید خداوند می گوید ای بنده من این مسیر اشتباه را رفتی، عیب ندارد، وقت آن نرسیده که به سمت خالق خود برگردی؟

تفسیر آیه

رسـيـدن وقـت هـر چـيـز اسـت، و خـشـوع قـلب آن تـاثـيـرى اسـت كـه قـلب آدمـى در قـبـال مشاهده عظمت و كبريايى عظيمى به خود مى گيرد، و منظور از ذكر خدا هر چيزى است كـه خـدا را بـه ياد آدمى بيندازد.
«تَخْشَعُ» از ماده «خشوع» به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر حقیقت مهم یا شخص بزرگى، به انسان دست مى دهد.
روشن است، یاد خداوند اگر در عمق جان قرار گیرد، و همچنین شنیدن آیاتى که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود، باید مایه خشوع گردد، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اینجا سخت ملامت مى کند که; چرا در برابر این امور، خاشع نمى شوند؟; و چرا همچون بسیارى از امتهاى پیشین، گرفتار غفلت و بى خبرى شده اند؟ همان غفلتى که نتیجه آن قساوت دل، و همان قساوتى که ثمره آن فسق و گناه است!
آیا تنها به ادعاى ایمان قناعت کردن، و از کنار این مسائل مهم، به سادگى گذشتن، و تن به زندگى مرفه سپردن، در ناز و نعمت زیستن، و پیوسته مشغول عیش و نوش بودن، با ایمان سازگار است؟!

خواجه نصیرالدین طوسی در تعریف خشوع می گوید: «خشوع، خضوع آمیخته با ترس یا محبت است، بدین‌نحو که در اثر هیبت و عظمت محبوب بلندمرتبه، قوای طبیعی نفس به حالت سکون درمی‌آید.»

 

گناه کردی که با شنیدن این آیه توبه کرد

«فضیل» که در کتب رجال، به عنوان یکى از راویان موثق، از امام صادق(علیه السلام)و از زهاد معروف، معرفى شده و در پایان عمر، در جوار «کعبه» مى زیست و همانجا در «روز عاشورا» بدرود حیات گفت، در آغاز کار، راهزن خطرناکى بود که همه مردم از او وحشت داشتند.
از نزدیکى یک آبادى مى گذشت، دخترکى را دید و نسبت به او علاقه مند شد، عشق سوزان دخترک «فضیل» را وادار کرد که شب هنگام از دیوار خانه او بالا رود، و تصمیم داشت به هر قیمتى شده به وصال او نائل گردد، در این هنگام بود که در یکى از خانه هاى اطراف، شخص بیدار دلى مشغول تلاوت قرآن بود و به همین آیه رسیده بود: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ…» این آیه همچون تیرى بر قلب آلوده «فضیل» نشست، درد و سوزى در درون دل احساس کرد، تکان عجیبى خورد، اندکى در فکر رفت، این کیست که سخن مى گوید؟ و به چه کسى این پیام را مى دهد؟ به من مى گوید: اى فضیل! «آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوى؟ از این راه خطا برگردى؟ از این آلودگى خود را بشوئى؟ و دست به دامن توبه زنى؟! ناگهان صداى «فضیل» بلند شد، و پیوسته مى گفت: بَلى وَ اللّهِ قَدْ آنَ، بَلى وَ اللّهِ قَدْ آنَ!: به خدا سوگند وقت آن رسیده است، به خدا سوگند وقت آن رسیده است»!

تفسیر عرفانی آیه

خواجه نصیرالدین طوسی در تعریف خشوع می گوید: «خشوع، خضوع آمیخته با ترس یا محبت است، بدین‌نحو که در اثر هیبت و عظمت محبوب بلندمرتبه، قوای طبیعی نفس به حالت سکون درمی‌آید.»
یعنی آنقدر برای محبوب ارزش و قداست و عظمت قائل باشیم که نفس سرکش خود را ساکن کرده و همانی را بخواهیم که محبوبمان بدان میل دارد.

«أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ…» این آیه همچون تیرى بر قلب آلوده «فضیل» نشست، درد و سوزى در درون دل احساس کرد، تکان عجیبى خورد، اندکى در فکر رفت، این کیست که سخن مى گوید؟ و به چه کسى این پیام را مى دهد؟ به من مى گوید: اى فضیل! «آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوى؟ از این راه خطا برگردى؟ از این آلودگى خود را بشوئى؟ و دست به دامن توبه زنى؟! ناگهان صداى «فضیل» بلند شد، و پیوسته مى گفت: بَلى وَ اللّهِ قَدْ آنَ!:  به خدا سوگند وقت آن رسیده است»!



حالا فرض کنید محبوب ما خداوندی باشد که با عظمت ترین موجود عالم است، وجودی که بر همه عالم تسلط دارد و ناظر ظاهر و باطن انسان ها است؛ آیا نباید در برابر چنین محبوبی خشوع داشت و خواسته او را به خواسته خود ترجیح داد؟
نکته جالب در تفسیر عرفانی خشوع این است که خشوع ناشی از یک حسی بین ترس و محبت است. عاشق ها از طرفی می ترسند کاری کنند که معشوق خوشش نیاید و از طرفی کشش عجیبی به معشوق خود دارند.

خشوع دارای سه مرتبه است: درجه نخست (مبتدیان)، تعبد به امر خداست و تسلیم حکم او شدن در کمال خضوع و همراه با عجز و مسکنت و اعتقاد به این‌که حق او را می‌بیند، ولو این‌که بنده حق را نبیند. درجه دوم (متوسطان) آن است که شخص بر اثر وقوف به کاستی های نفس، منتظر بروز آفات و امراض نفس همچون عُجب و ریا باشد و از این جهت حالت خشوع به وی دست دهد. همچنین از آفات نیت و عمل بترسد، حقوق دیگران را بر حقوق خود مقدّم بدارد، به فضل دیگران اذعان و فضل خود را فراموش کند و نفس خود را پاک و مبرا نداند. درجه سوم خشوع (منتهیان) آن است که شخص در مقام مکاشفه گرفتار شطحیات نگردد و در قبض و بسط ، خویش را مهار کند و به یاری خشوع، احوال و کرامات خود را پنهان سازد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:34:00 ق.ظ ]




جایگاه همسایه داری در اسلام

همسایه آن قدر در آرامش و امنیت انسان نقش دارد كه قبل از خرید منزل گرفتن امتیاز است مكانی و ساختمانی باید نسبت به همسایه‌ها دقت نمود. پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «الْتَمِسُوا الْجَارَ قَبْلَ شِرَاءِ الدَّارِ وَ الرَّفِیقَ قَبْلَ الطَّرِیقِ؛ پیش از خانه خریدن، همسایه را بجویید و پیش از سفر كردن، رفیق را بیابید!»

 

زندگی اجتماعی و جمعی بشر، در عین حال كه محسّنات و نقطه‌های مثبت و قابل تمجیدی دارد، برخی آثار منفی و زیانبار را نیز در پی دارد، مانند: آلودگی شهرها، بالا رفتن قیمت مسكن، تراكم جمعیت بیش از حد و اندازه كه بر اثر ازدحامها به وجود می‌آید؛ ندا می‌طلبد كه قوانین و دستوراتی وضع شود تا زندگی جمعی را سر و سامان بدهد و بشر به راحتی بتواند به زندگی و زندگانی فردی خویش در كنار جمع ادامه دهد. یكی از مواردی كه نیاز به وجود قوانین و دستورات فقهی و اخلاقی دارد، همسایه داری است.
اسلام به عنوان یك دین كامل و اجتماع ساز و تأمین كننده سعادت دنیوی و اخروی انسان، قرنها بیش‌تر از توسعه زندگی شهری امروزی، دستورات و توصیه‌های اخلاقی و حقوقی را برای همسایه داری در نظر گرفته است كه با مراعات آن انسانها می‌توانند در كنار هم به راحتی و آسایش زندگی كنند. آنچه پیش رو دارید، گامی است در این مسیر، امید كه برای همه مفید و قابل استفاده باشد.

اهمّیت همسایه داری
قرآن كریم این كتاب جاوید و ماندگار الهی، در كنار دستور به پرستش الهی و احسان به پدر و مادر و بستگان و خویشاوندان، توصیه به نیكی و احسان در حق همسایگان نموده است؛ آنجا كه می‌فرماید: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساكینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ»؛ «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید و به پدر و مادر و همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسكینان و همسایه نزدیك و همسایه دور و دوست و همنشین و واماندگان در سفر نیكی كنید!»
قرار گرفتن مراعات حق همسایه در كنار حق بندگی و نیكی به والدین، نشان از اهمّیت همسایه‌داری در منظر قرآن دارد. در روایات نیز تعبیرات نغر و زیبایی درباره اهمّت همسایه‌داری آمده كه به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

1. احترام همسایه

پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «حُرْمَةُ الْجَارِ عَلَی الْإِنْسَانِ كَحُرْمَةِ أُمِّهِ؛ حرمت همسایه بر [عهده] انسان مانند احترام به مادرش می‌باشد.»

2. نشانه سعادت

پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءُ الْمَسْكَن وَ الْجَارُ الصَّالِحُ وَ الْمَرْكَبُ الْهَنِی ءُ؛ خانه و همسایه خوب و مركب راهوار از خوشبختی مرد است.» البته این موارد، مربوط به سعادت دنیا است، نه سعادت آخرت.

3. سفارش پیامبر صلی‌الله علیه و آله

علی علیه السلام فرمود: «اللَّهَ اللَّهَ فِی جِیرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِیةُ نَبِیكُمْ مَا زَالَ یوصِی بِهِمْ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیوَرِّثُهُمْ؛ خدا را! خدا را! درباره همسایگان [و حقوقشان را رعایت كنید] كه وصیت پیامبر شماست و همواره به خوشرفتاری با همسایگان سفارش می‌كرد تا آنجا كه گمان بردیم برای آنان ارثی معین خواهد كرد.»

4. معیار نیكوكار بودن

پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «اِذا اَثنی عَلَیكَ جیرانُكَ اَنَّكَ مُحْسِنٌ فَاَنْتَ مُحْسِنٌ وَ اِذا اَثْنی عَلَیكَ جیرانُكَ اَنَّكَ مُسِی ءٌ؛ هر گاه همسایگانت هنگام ثنا و سخن گفتن درباره تو، تو را نیكوكار بدانند، پس تو نیكوكاری، و اگر همسایه گانت بدكارت شمارند، تو بدكاری.» چرا كه ممكن است انسان در غیر محل خود عیوب خویش را پنهان كند و خوبی و بدی او شناخته نشود؛ ولی در همسایگی واقعیت انسان آشكار می‌شود. به این جهت، فردی كه همسایه‌ها نیكوكار بدانند، واقعاً نیكوكار است.

5. رفع بلا

پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «اِنَّ اللَّه تَعالی لَیدْفَعُ بِالْمسْلِمِ الصَّالِحِ عَنْ مِأَةِ اَهْلِ بَیتٍ مِنْ جیرانِهِ الْبَلاءَ؛ به راستی خداوند بلند مرتبه به واسطه مسلمانان درستكار، بلا را از صد خانه همسایه‌اش دور می‌كند.» بنابراین همچنان كه خدا به بركت مكه عذاب را از اهل آن و به بركت پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله بلا را از مكّه و مدینه دور كرده، وجود همسایه مؤمن باعث رفع بلا از همسایه می‌شود.

6. اوّل همسایه، بعد خرید خانه

همسایه آن قدر در آرامش و امنیت انسان نقش دارد كه قبل از خرید منزل گرفتن امتیاز است مكانی و ساختمانی باید نسبت به همسایه‌ها دقت نمود.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «الْتَمِسُوا الْجَارَ قَبْلَ شِرَاءِ الدَّارِ وَ الرَّفِیقَ قَبْلَ الطَّرِیقِ؛ پیش از خانه خریدن، همسایه را بجویید و پیش از سفر كردن، رفیق را بیابید!»
چون عیب خانه را می‌توان با تعمیر بر طرف كرد، ولی همسایه معیوب را به راحتی نمی‌توان اصلاح نمود.

7. امان از همسایه بد

پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «اِسْتَعیدُوا بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ جارِ الْمُقامِ فَاِنَّ جارَ الْمُسافِرِ اِذا شاءَ اَنْ یزایلَ زایلَ؛ از شرّ همسایه ماندنی به خدا پناه آورید؛ زیرا همسایه‌ی مسافر هرگاه بخواهد برود می‌رود.»
و همچنین فرمود: «ثَلاثَۀٌ هُنَّ اُمُّ الفُواقِرِ… وَ جارٌ عَینُهُ تَرعاکَ و قَلبُهُ یَنعاکَ، اِن رَأی حَسَنَۀً دَفَنَها و لَم یُفشِها، وَ اِن رَأی سَیِّئَۀً اَظهَرَها و أَذاعَها؛ سه چیز در راس مصیبت‌های کمرشکن است…. و همسایه‌ای که چشمانش تو را می‌پاید و دلش خواهان رسوایی توست، اگر خوبی ببیند آن را می‌پوشاند و فاش نمی‌سازد و اگر بدی ببینید آن را آشکار و همه جا پخش می‌کند.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:33:00 ق.ظ ]




آیا عذرخواهی گناهکاران در قیامت فایده ای دارد؟

عده ای معتقدند در قرآن کریم پیرامون معذرت خواهی گناهکاران در قیامت تضاد وجود دارد. اما واقعیت آن است که بر اساس آیات قرآن دنیا تنها جایی است که خداوند به ما اختیار داده تا در آن عمل کنیم و در صورت اشتباه عذرخواهی کنیم. اما قیامت مجالی برای عذرخواهی و توبه وجود ندارد.

 

یکی از شبهات مطرح پیرامون قرآن کریم تضاد در آیات قرآن پیرامون معذرت خواهی گناهکاران در روز قیامت است. بر اساس این شبهه خداوند در آیه ای می فرماید به گناهکاران اجازه معذرت خواهی داده نمی شود و در آیه ای دیگر بر خلاف آن چنین مطرح شده که آنها در قیامت معذرت خواهی می کنند. برای روشن شدن این موضوع چند نکته را یادآور می شوم:

1. خداوند با توجه به اختیاری که به انسان داده، دنیا را محلی برای انجام عمل قرار داده و آخرت را محل رسیدگی به اعمال و بر همین اساس اگر انسان با توجه به اختیار خویش گناهی یا ظلمی انجام داد تنها در همین دنیا می تواند عذر خواهی کرده و از عمل خویش توبه نماید. توبه یا همان عذرخواهی از خداوند ، بابی است که تنها در عالم دنیا برای انسان ها گشوده شده و این در با مردن انسان بسته می شود و راهی برای عذرخواهی در عالم قیامت وجود ندارد. خدای متعال در این زمینه می فرماید: « وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَـئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا؛ برای کسانی که کارهای بد را انجام می‌دهند، و هنگامی که مرگ یکی از آنها فرا می‌رسد می‌گوید: «الان توبه کردم!» توبه نیست؛ و نه برای کسانی که در حال کفر از دنیا می‌روند؛ اینها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کرده‌ایم »[نساء/18]
2. با توجه به نکته اول؛ قیامت مجالی برای عذرخواهی نیست اما این امر منافات ندارد با اینکه مجرمان و گناهکاران وقتی عذاب الهی را می بینند و ترس تمام وجود آنها را فرا می گیرد برای رهایی خود از عذاب شروع به عذرخواهی می کنند کما اینکه در امور دنیوی نیز به همین منوال است. از همین روست که در آیاتی مانند «فيَوْمَئِذٍ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُون؛ آن روز عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان ندارد، و توبه آنان پذیرفته نمی‌شود.»[روم/57]  و آیه « يوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّار؛ روزی که عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان نمی‌بخشد؛ و لعنت خدا برای آنها، و خانه (و جایگاه) بد نیز برای آنان است.»[غافر/52] به صورت صریح و روشن بیان شده که معذرت خواهی و توبه ظالمان و گناهکاران در قیامت سودی به حال آنها ندارد.

3.قیامت دارای موقف های متعددی است که در برخی از آنها بر دهان انسان مهر زده می شود و اعضاء و جوارح او بر علیه او شهادت می دهند « يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُون؛ در آن روز زبانها و دستها و پاهایشان بر ضدّ آنها به اعمالی که مرتکب می‌شدند گواهی می‌دهد! »[نور/24] از این رو ممکن است آیاتی که در آنها موضوع عدم اذن و اجازه به گناهکاران برای معذرت خواهی مطرح شده مربوط به این موقف ها باشد. در این زمینه قرآن کریم می فرماید: « هَـذَا يَوْمُ لَا يَنطِقُونَ * وَلَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُون؛ امروز روزی است که سخن نمی‌گویند (و قادر بر دفاع از خویشتن نیستند* و به آنها اجازه داده نمی‌شود که عذرخواهی کنند.»[مرسلات/35،36]
نتیجه
با توجه به نکات مطرح شده در بالا عبارت است از اینکه توبه و عذرخواهی تنها مربوط به عالم دنیاست و در قیامت اگر هم عذرخواهی باشد مربوط به گناهکارانی است که از ترس عذاب برای کارهای خود توجیهاتی می آورند و عذرخواهی می کنند.
در برخی از موقف های قیامت انسان قادر به سخن گفتن نیست و تنها اعضاء و جوارحش بر علیه او شهادت می دهند. لذا مجموع این آیات در خصوص عذرخواهی ظالمان و گناهکاران در قیامت و موقف های مختلف است و هیجگونه تضادی با هم ندارند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:32:00 ق.ظ ]




انسان بعد از مرگ کجا میرود آیا روح انسان بعد مرگ با ما ارتباط دارد؟

 

روح پس از آن كه به وسیله فرشته مرگ قبض شد، در جهان دیگری به نام برزخ قرار می‌گیرد و ارتباط او با دنیا قطع می‌گردد؛ البته رابطه روح با افرادی كه در دنیا هستند، امری محال و غیرممكن نیست‌، امّا چنین نیست كه روح هر فردی بتواند با هر كسی كه بخواهد رابطه برقرار كند، چنان كه انسان‌های زنده هم نمی‌توانند با ارواح مردگان تماس بگیرند.

آن چه مسلّم است این كه ارتباط باارواح در عالم بیداری و خواب‌، برای برخی اتفاق افتاده كه به دو مورد اشاره می‌شود:

الف ـ پیامبر اكرم به سلمان فارسی فرمود: هنگامی كه مرگت نزدیك شود، مرده‌ای با تو سخن می‌گوید در مرضی كه سلمان‌(رض‌) در آن از دنیا رفت‌، دستور داد او را به قبرستان ببرند؛ با صدای بلند بر مردگان سلام كرد و گفت‌: من سلمان فارسی هستم‌، دوست دارم یكی از شما با من سخن بگوید؛ روح مرده‌ای پاسخ او را داده گفت‌: هر چه می‌خواهی بپرس‌، سلمان پرسید:
آیا اهل بهشتی یا دوزخ‌، گفت‌: بهشتی هستم‌، هم چنین او درباره چگونگی مرگش و اوضاع و احوال پس از مرگ‌، پرسش‌هایی نمود و پاسخ شنید، سپس فرمود او را به منزل بردند، شهادتین بر زبان جاری كردو جان به جان آفرین تسلیم نمود.[۱]

ب ـ در یكی از شهرهای ایران مرد مؤمن و پرهیزكاری از دنیا می‌رود، مدّتی پس ازمرگ به خواب پسرش می‌آید و می‌گوید: پانصد تومان به فلان فرد بدهی دارم‌، قرض مرا پرداخت كنید تا مشكل من برطرف گردد، پسر به این گفته اعتنا نمی‌كند، پس از مدّتی دوباره پدرش را در خواب می‌بیند و پدر همان تقاضا را تكرار می‌كند. پسر می‌گوید: شما نشانه‌ای بدهید كه یقین كنم بدهكارید، می‌گوید: به یاد داری روزی انگشتر من گم شد، هر چه جست و جو كردیم پیدا نشد؛ همان روز بر اثر باران فراوان‌، دیوار اطاقك روی چاه منزل خراب شده بود و دو نفری آن را تعمیر كردیم‌، انگشتر در لابه‌لای گِل‌ها در فلان گوشة دیوار است‌، پسر تا از خواب بیدار شد، آن محل را با تیشه‌ای تراشید و انگشتر را یافت‌، سپس پانصد تومان را به طلب‌كار پرداخت نمود.[۲]

بنابراین‌، رابطة روح مرده یا افراد دیگر، در مواردی امكان‌پذیر است‌، لكن چنین نیست كه در هر شرایطی این امر تحقق پیدا كند؛ البته از روایات استفاده می‌شود كه روح مرده در بعضی اوقات‌، به ویژه در شب و روزهایی كه انتظار مردگان برای احسان و نیكی به آن‌ها بیش‌تر است‌، مانند شب‌های جمعه و قدر، به خانوادة خود سركشی كرده التماس می‌كند كه به یاد من باشید و به من كمك كنید؛ با سیر كردن گرسنه‌ای و یا پوشاندن برهنه‌ای‌، مرا یاری كنید، لیكن چنین نیست كه بستگان وی ندای او رابشنوند، و این هشداری است كه باید به یاد مردگان بود و با انجام كارهای نیك به نیّت آن‌ها، كمی از مشكلات آن‌ها در جهان برزخ را كاهش داد.

در مورد دیدار روح مرده از بستگان خود، روایات فراوان رسیده كه دو نمونه از آن‌ها در این جا بیان می‌شود: ۱. اسحاق بن عمّار می‌گوید: از موسی بن جعفر(ع)پرسیدم‌: آیا روح مؤمن كه مرده‌، به زیارت خانواده خود می‌آید، فرمود: آری‌، عرض كردم‌: در چه مدت و زمان‌، فرمود: به مقدار رتبه و فضیلتی كه مؤمن دارد، بعضی از آن‌ها هر روز به كسان خود سر می‌زنند، بعضی دو روز یك بار، برخی در سه روز یك مرتبه و كم‌ترین فرد مؤمن از نظر منزلت‌، در هر جمعه به بستگان و خانواده خود سركشی می‌كند، اسحاق می‌پرسد در چه ساعتی‌؟ حضرت فرمود: هنگام زوال خورشید، روح مؤمن وقتی می‌بیند بستگان او در طاعت وبندگی خدا مشغول هستند، مسرور و شادمان می‌شود.[۳] در روایت دیگر امام صادق(ع) می‌فرماید: هیچ فرد مؤمن و كافری نیست‌، مگر این كه هنگام زوال شمس‌، به خانه خود می‌آید، هنگامی كه خانواده و بستگان خود را مشغول به عمل صالح می‌بیند، مسرور می‌شود و حمد و ثنای الهی به جای می‌آورد، ولی كافر اگر خانواده خود را مشغول به كار خیر ببیند، باعث حسرت و حُزن او می‌شود، زیرا خود او به واسطه ترك اعمال خیر، گرفتار عذاب شده‌.[۴]

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:30:00 ق.ظ ]




انسان بعد از مرگ کجا میرود آیا روح انسان بعد مرگ با ما ارتباط دارد؟

 

روح پس از آن كه به وسیله فرشته مرگ قبض شد، در جهان دیگری به نام برزخ قرار می‌گیرد و ارتباط او با دنیا قطع می‌گردد؛ البته رابطه روح با افرادی كه در دنیا هستند، امری محال و غیرممكن نیست‌، امّا چنین نیست كه روح هر فردی بتواند با هر كسی كه بخواهد رابطه برقرار كند، چنان كه انسان‌های زنده هم نمی‌توانند با ارواح مردگان تماس بگیرند.

آن چه مسلّم است این كه ارتباط باارواح در عالم بیداری و خواب‌، برای برخی اتفاق افتاده كه به دو مورد اشاره می‌شود:

الف ـ پیامبر اكرم به سلمان فارسی فرمود: هنگامی كه مرگت نزدیك شود، مرده‌ای با تو سخن می‌گوید در مرضی كه سلمان‌(رض‌) در آن از دنیا رفت‌، دستور داد او را به قبرستان ببرند؛ با صدای بلند بر مردگان سلام كرد و گفت‌: من سلمان فارسی هستم‌، دوست دارم یكی از شما با من سخن بگوید؛ روح مرده‌ای پاسخ او را داده گفت‌: هر چه می‌خواهی بپرس‌، سلمان پرسید:
آیا اهل بهشتی یا دوزخ‌، گفت‌: بهشتی هستم‌، هم چنین او درباره چگونگی مرگش و اوضاع و احوال پس از مرگ‌، پرسش‌هایی نمود و پاسخ شنید، سپس فرمود او را به منزل بردند، شهادتین بر زبان جاری كردو جان به جان آفرین تسلیم نمود.[۱]

ب ـ در یكی از شهرهای ایران مرد مؤمن و پرهیزكاری از دنیا می‌رود، مدّتی پس ازمرگ به خواب پسرش می‌آید و می‌گوید: پانصد تومان به فلان فرد بدهی دارم‌، قرض مرا پرداخت كنید تا مشكل من برطرف گردد، پسر به این گفته اعتنا نمی‌كند، پس از مدّتی دوباره پدرش را در خواب می‌بیند و پدر همان تقاضا را تكرار می‌كند. پسر می‌گوید: شما نشانه‌ای بدهید كه یقین كنم بدهكارید، می‌گوید: به یاد داری روزی انگشتر من گم شد، هر چه جست و جو كردیم پیدا نشد؛ همان روز بر اثر باران فراوان‌، دیوار اطاقك روی چاه منزل خراب شده بود و دو نفری آن را تعمیر كردیم‌، انگشتر در لابه‌لای گِل‌ها در فلان گوشة دیوار است‌، پسر تا از خواب بیدار شد، آن محل را با تیشه‌ای تراشید و انگشتر را یافت‌، سپس پانصد تومان را به طلب‌كار پرداخت نمود.[۲]

بنابراین‌، رابطة روح مرده یا افراد دیگر، در مواردی امكان‌پذیر است‌، لكن چنین نیست كه در هر شرایطی این امر تحقق پیدا كند؛ البته از روایات استفاده می‌شود كه روح مرده در بعضی اوقات‌، به ویژه در شب و روزهایی كه انتظار مردگان برای احسان و نیكی به آن‌ها بیش‌تر است‌، مانند شب‌های جمعه و قدر، به خانوادة خود سركشی كرده التماس می‌كند كه به یاد من باشید و به من كمك كنید؛ با سیر كردن گرسنه‌ای و یا پوشاندن برهنه‌ای‌، مرا یاری كنید، لیكن چنین نیست كه بستگان وی ندای او رابشنوند، و این هشداری است كه باید به یاد مردگان بود و با انجام كارهای نیك به نیّت آن‌ها، كمی از مشكلات آن‌ها در جهان برزخ را كاهش داد.

در مورد دیدار روح مرده از بستگان خود، روایات فراوان رسیده كه دو نمونه از آن‌ها در این جا بیان می‌شود: ۱. اسحاق بن عمّار می‌گوید: از موسی بن جعفر(ع)پرسیدم‌: آیا روح مؤمن كه مرده‌، به زیارت خانواده خود می‌آید، فرمود: آری‌، عرض كردم‌: در چه مدت و زمان‌، فرمود: به مقدار رتبه و فضیلتی كه مؤمن دارد، بعضی از آن‌ها هر روز به كسان خود سر می‌زنند، بعضی دو روز یك بار، برخی در سه روز یك مرتبه و كم‌ترین فرد مؤمن از نظر منزلت‌، در هر جمعه به بستگان و خانواده خود سركشی می‌كند، اسحاق می‌پرسد در چه ساعتی‌؟ حضرت فرمود: هنگام زوال خورشید، روح مؤمن وقتی می‌بیند بستگان او در طاعت وبندگی خدا مشغول هستند، مسرور و شادمان می‌شود.[۳] در روایت دیگر امام صادق(ع) می‌فرماید: هیچ فرد مؤمن و كافری نیست‌، مگر این كه هنگام زوال شمس‌، به خانه خود می‌آید، هنگامی كه خانواده و بستگان خود را مشغول به عمل صالح می‌بیند، مسرور می‌شود و حمد و ثنای الهی به جای می‌آورد، ولی كافر اگر خانواده خود را مشغول به كار خیر ببیند، باعث حسرت و حُزن او می‌شود، زیرا خود او به واسطه ترك اعمال خیر، گرفتار عذاب شده‌.[۴]

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:29:00 ق.ظ ]




حضور قلب در نماز چگونه به دست مي آيد؟

 

 


يكي از شرط هاي اساسي پذيرفته شدن نماز در نزد خداي متعال، مسئله «حضور قلب پيدا كردن» در حين نماز است؛ از اين رو آيات و روايات فراواني در اين باره وارد شده كه همه بر اين مطلب تصريح مي كنند كه ميزان قبولي نماز، بستگي به ميزان توجه انسان در نماز دارد.متأسفانه بسياري از ما عبادت هاي خود را بدون حضور قلب و با حواس پرتي كامل انجام مي دهيم و به همين جهت است كه يك عمر نماز مي خوانيم، اما اثري از آثار معنوي و روح نواز آن را در خود نمي بينيم.

لزوم تحصيل حضور قلب

در ضرورت تحصيل حضور قلب همين بس كه بدانيم: نماز بي حضور قلب، نماز حقيقي نيست و وقتي نماز از حقيقت و باطن خود جدا شد و به صورت يك عمل بي روح در آمد، تمام ثمرات و فوايدي كه در آيات و روايات، براي نماز آمده، ديگر در چنين نمازي وجود ندارد.

امام صادق - عليه السلام - مي فرمايد:«ان العبد ليرفع له من صلاته نصفها او ثلثها او ربعها او خمسها و ما يرفع له الا ما اقبل عليه بقلبه؛۱ همانا از نماز انسان، نصفش، ثلثش، ربعش يا خمسش بالا برده مي شود و آن مقداري از نماز كه توجه قلبي داشته باشد بالا برده مي شود.»

گر چه حضور قلب از شرايط صحت نماز نيست؛ يعني با نبودن حضور قلب نماز باطل نمي شود و از لحاظ فقهي اشكالي ندارد ولي چنين نمازي، قالبي و بي فضيلت و غير مقبول است، يعني بالا نمي رود و اثر معراجي خود را از دست مي دهد.


امكان كسب حضور قلب

گاهي تصور مي كنيم، تحصيل حضور قلب از امور محال است و از كسب آن، نااميد مي شويم و به يك عبادت صوري و ظاهري اكتفا مي كنيم. چه بسا اين نااميدي، از فريب دادن خود نشأت بگيرد، به اين معنا كه براي فرار از نماز با حضور قلب، دايما خود را فريب داده و مشكل بودن آن را بهانه اي براي ترك آن، قرار مي دهيم.دلايلي براي امكان كسب حضور قلب وجود دارد بهترين دليل براي امكان شي ، وقوع آن است. همين كه پيغمبران ما و ائمه عليهم السلام و اولياي خدا، بر حسب معرفت و ايمان و قرب و طلبشان، حضور قلب داشتند، دليل بر امكان آن مي باشد. همچنين وجود دستور جهت تحصيل حضور قلب از ناحيه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام و بزرگاني كه در اين باره كتاب نوشته اند، همه دليل بر امكان كسب آن مي باشد، چرا كه تكليف و دستور به آنچه در توان نيست بي معنا و غلط است، زيرا تحصيل امر محال، محال است.

مراتب حضور قلب

درباره مراتب حضور قلب، سخنان بسياري از بزرگان اهل معرفت رسيده، ولي ما به جهت مختصرگويي و ساده نويسي برآنيم تا با الهام از سخنان ارزشمند آنان به ذكر پنج مرتبه از مراتب حضور قلب بپردازيم.مرتبه اول: شخص نمازگزار بايد اجمالا بداند كه با خداوند سخن مي گويد و حمد و ثناي او مي كند، اگر چه به معاني الفاظ توجه نمي كند. اين مرتبه براي آناني است كه معاني نماز را نمي دانند.

مرتبه دوم: علاوه بر مرحله قبلي، به معاني كلمات و اذكار نيز توجه داشته باشد و بداند كه چه مي گويد. امام صادق(ع) مي فرمايد:«من صلي ركعتين يعلم ما يقول فيهما. انصرف و ليس بينه و بين الله ذنب لا غفرله؛۲ هر كس دو ركعت نماز بخواند در صورتي كه بداند چه مي گويد، از نماز فارغ مي شود در حالي كه بين او و خداوند گناهي نيست، مگر اين كه خداوند آنها را مي بخشد». در اين مرحله، قلب تابع زبان است.

مرتبه سوم: اسرار عبادت و حقيقت اذكار و تسبيح و تحميد و ساير مفاهيم را بفهمد و در حال نماز به آنها توجه كند تا خوب بداند چه مي گويد و چه مي خواهد.

مرتبه چهارم: نمازگزار علاوه بر مراحل سابق، بايد اسرار و حقايق اذكار را به طور كامل در باطن ذاتش نفوذ داده و به مرحله يقين و ايمان كامل برسد. در اين صورت است كه زبان از قلب پيروي مي كند. قلب چون به آن حقايق ايمان دارد، زبان را به اذكار وادار مي كند.

مرتبه پنجم: در اين مرحله، نماز گزار به مرتبه كشف و شهود و حضور كامل مي رسد كه به اين مرحله حضور قلب در معبود مي گويند نه حضور قلب در عبادت؛ يعني مرحله اي كه اسما و صفات و كمالات حق را با چشم باطن مشاهده مي كند،چيزي را جز خدا نمي بيند، حتي به خودش و افعال و حركات و اذكارش نيز توجه نداشته از سخنگو و سخن نيز غافل است و در حقيقت در انجذاب كامل قرار دارد، البته در اين مرحله هم مراتبي است كه نسبت به سالكين متفاوت است.


حواس پرتي در نماز و درمان آن

در نمازي كه مي خوانيم، انواع تصورات خيالي وجود دارد، مگر كساني كه قوه خيال را كاملا تربيت كرده و متمركز بر نماز كرده باشند.

گاهي آنچه در نماز به ذهن خطور مي كند، انجام كار خيري است؛ مثلا نمازگزار در اين تصور است كه چگونه بعد از نماز سخنراني كند و يا با فلان بزرگ يا دوست، چگونه گفت وگو كند.

و يا انجام كار شري است، مثلا در اين تصور است كه چگونه بر سر ديگري كلاه بگذارد و… .

گاهي آنچه در خاطر و خيال مي آيد، صرف خيال است و آن يا خيال پسنديده است مثلا (در خاطر خود بگذراند كه پولدار شود تا بتواند گرسنگاني را سير و برهنگاني را لباس بپوشاند و…) و يا خيال فاسد مي باشد (مثلا در خاطر خود لذت گناه و چگونگي آن را بياورد و با آن دلخوش كند).

پس آنچه كه در قوه خيال ما مي آيد از اين چهار حالت خارج نيست، اگر چه گاهي در نماز قوه خيال در امور پسنديده فعاليت مي كند ولي در جهت كسب حضور قلب، خيال در امور پسنديده هم بايد كنترل شود و از پرواز آن به امور مختلف، خوب نگه داشته شود تا قلب يكسره متوجه خداوند شود.


كيفيت تغذيه قوه خيال

هر يك از قواي ما محتاج به تغذيه مناسب خود مي باشد. بايد براي منظم كردن قوه خيال و جهت دادن به آن، از عوامل كنترل قوه خيال و گفتن ذكر دايم با توجه و متمركز كردن ذهن به امور پسنديده، استفاده كرد. از جمله امور پسنديده عبارتند از: ياد خدا بودن؛ تمام كارها و اعمال خود را نيت و هدف خدايي دادن؛ تفكر در مسائل علميه و مسائل اعتقاديه (مبدأ و معاد) و وظايف انساني و عملي (كسب اخلاق حسنه و رفتار انساني)؛ مراقبت بر احوال و رفتار خود كه چه مقدار منطبق با عقل، شرع و رضاي خداوند است و هم چنين يادآوري گذرگاه بودن دنيا و مسافر بودن خود و دقت و تعقل به عجايب خلقت و آثار نظم و قدرت پروردگار؛ همه اين ها عوامل كمك كننده در كنترل قوه خيال مي باشد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-04-11] [ 08:45:00 ق.ظ ]




حضور قلب ؛ آداب نماز
در روایتی از امام رضا (علیه السلام) آمده است. در این روایت می خوانیم که از امام رضا (علیه السلام) سؤال شد آداب نماز چیست؟ امام فرمودند:

1. حضور قلب؛

2. آزاد گذاشتن جوارح (بازی نکردن با آنان)؛

3. خوار شمردن خود در پیشگاه خدای متعال؛

4. قرار دادن بهشت، در سمت راست و آتش جهنم در سمت چپ، و صراط را در مقابل، مشاهده کردن؛

5 . خدا را در مقابل خود دیدن؛

کسب حضور قلب آن قدر اهمیت دارد که رسول گرامی اسلام دو رکعت نماز با تفکر را از بیداری یک شب تا صبح بهتر دانسته است: «رکعتان فی تفکر خیر من قیام اللّیلة؛ دو رکعت نماز با تفکر و توجه و حضور قلب، بهتر از یک شب نماز بدون حضور قلب است».

و نیز رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)، دو رکعت نمازی را که در آن انسان بدون توجه به امور دنیا به جای آورد باعث بخشش همه گناهان دانسته اند: «من صلی رکعتین و لم تحدث نفسه فیها بشی ءٍ من أمور الدّنیا، غفر الله له ذنوبه؛ کسی که دو رکعت نماز بخواند در حالی که قلبش به فکر هیچ یک از امور دنیا نباشد خداوند گناهانش را می بخشد».

و بالاخره این که حضرت علی (علیه السلام) سخن از بی ارزشیِ عبادتِ بدون توجه به میان آورده فرموده اند: «لا خیر فی عبادة لیس فیها تفقه؛ عبادتی که در آن توجه به خدا و درک و فهم نباشد ارزشی ندارد».93

بنابراین، مهم ترین عنصر قبولی عبادت، حضور و توجه قلبی است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:43:00 ق.ظ ]




نماز، چشمه زلال نورانیت و معنویت است و هر کس در شبانه روز پنج نوبت در آن وارد شود از آلودگی های نفسانی پاک می شود. نماز، امانت بزرگ الهی و معیار قبولی اعمال است، مشروط بر این که روح و حیات داشته باشد و روح نماز، حضور قلب و توجه به معبود و خشوع در برابر اوست. نمازِ بدون حضور قلب همانند پیکر بی روح است.

معیار قبولی نماز، حضور قلب است؛ به مقدارِ حضور قلب، نماز مقبول واقع می شود و حضور قلب در صفای باطن و قرب الی الله مؤثر است. بی دلیل نیست که انبیاء عظام و ائمه اطهار(علیهم السلام) و اولیاء خدا، آن همه به نماز و حضور قلب عنایت داشتند. امام صادق(علیه السلام) در این باره می فرماید:

«وقتی بنده به نماز ایستاد خداوند به او توجه می کند و توجه اش را از او قطع نمی کند تا زمانی که سه مرتبه از یاد خدا غافل گردد. در این هنگام خداوند نیز از او اعراض خواهد کرد».

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز درباره آفات بی توجهی و عدم حضور قلب در روایتی می فرماید: «در حال کسالت و چرت زدن نماز نخوانید و در نماز به فکر خودتان نباشید، زیرا در محضر خدا ایستاده اید. حقیقتاً آن مقدار از نماز بنده قبول می شود که قلباً به خدا توجه داشته باشد».

چگونه حضور قلب پیدا کنیم؟
اموری که می تواند در ایجاد حضور قلب مؤثر باشد بدین قرار است:

1. منشأ حضور قلب در هر عمل آن است که قلب، آن عمل را با عظمت تلقی کند و مهم بشمارد، اگر ما مناجات حق تعالی را حتّی به اندازه مکالمه با یک مخلوق اهمیت دهیم هرگز این قدر غفلت و سهو و نسیان نمی کنیم.

2. مادامی که آرزو و حب دنیا در قلب آدمی وجود دارد، به حضور قلب نمی رسد. با ریاضت و مجاهدت، و تفکر در عواقب و معایب دنیا، قلب، ساکن و مطمئن می شود و حضور قلب به وجود می آید.

3. اگر انسان مدتی در نماز، مواظب اذکار و ادعیه خود باشد (آن چه را که مقدمه حضور قلب قبل از نماز است فراهم سازد و آن چه را که موجب حواس پرتی است از خود دور کند) نفس عادی می شود.83

بنابراین قدم اول در به دست آوردن حضور قلب این است که نمازگزار، اهمیت و ارزش نماز را بداند و بفهمد و یقین کند و هر اندازه این معنا را دریابد، به همان اندازه در نماز توجه حاصل می کند.

قدم دوم، رعایت آداب ظاهری نماز است. اگر شرایطی را که برای نمازگزار به عنوان امور مستحب بیان داشته اند، رعایت شود، به طور قطع در تحصیل حضور قلب افراد عادی مؤثر بوده و ایشان را در این مسیر به پیش می برد.

قدم سوم، ریاضت تدریجی در تمرکز حواس و توجه به مقام ربوبی است. برخی خدا را از ترس جهنم و خوف از ورود در آتش عبادت می کنند که این عبادت ترسویان است. عده دیگر خدا را برای رفتن به بهشت و منعم شدن به نعمت های الهی عبادت می کنند تا در جهان آخرت، زندگی آسوده و توأم با انواع خوشی ها، لذائذ و نعمت ها داشته باشند؛ این هم عبادت آزمندان است. قلیلی از بندگان، خدا را نه برای بهشتش و نه از خوف آتش جهنمش، بلکه برای خود او عبادت می کنند؛ ذات او را شایسته عبادت و پرستش و خود را سزاوار بندگی آن معبود می دانند لذا عبادت و اطاعت می کنند؛ و این عبادت موحدان است.84

قدم چهارم این است که نماز گزار در عین حال که توجه دارد در مقابل خدایش ایستاده و با او سخن می گوید و مناجات می کند؛ در هر مرحله از قیام، قعود، رکوع، سجود، تکبیر و تشهد و بقیه اجزا و ارکان نماز، نیز به معنای باطنی آن جزء عنایت داشته باشد؛ زیرا حضور قلب در نماز مفهوم گسترده ای دارد.

این نحوه از حضور قلب، کامل ترین مرحله حضور قلب است اما افسوس که پرنده خیال، هر «آن» و هر لحظه بر مقام و موضوعی از امور دنیایی می نشیند و حضور قلب را از انسان سلب می کند.

پس بر انسان است که سعی کند به طور جدی فقط در «نماز» حاضر باشد، و نه در امور دیگر، و اگر چنین کند کم کم قوّه خیال در کنترل او قرار می گیرد و کارش آسان تر می شود. بدیهی است که این امر محتاج به ریاضت فراوان و مداوم است.85

دل، تنها با یاد خدا آرامش می گیرد
این که خداوند می فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ همانا با یاد خداوند است که قلب ها آرامش می یابد» تنبهی است برای مردم به این که متوجه پروردگار خود بشوند و با یاد او دل های خود را آرام سازند، چون آدمی در زندگی خود هدفی جز رستگاری به سعادت و نعمت نداشته و بیمی جز شقاوت و بدبختی و از دست دادن نعمت ندارد، و تنها علتی که سعادت، شقاوت، نعمت و نقمت به دست اوست، خدای سبحان است، چون بازگشت همه امور به اوست، و اوست که فوق بندگان و قاهر بر آنان، و فعال مایشاء و ولی مؤمنین و پناهندگان به اوست. پس یاد او برای نفسی که اسیر حوادث است و همواره در جستجوی رکن وثیقی است که سعادتش را ضمانت کند، و برای نفسی که در امر خدا متحیر است و نمی داند به کجا می رود و به کجایش می برند و برای چه آمده، مایه انبساط و آرامش است.

آری، این معنا حکمی است عمومی که هیچ قلبی از آن مستثنا نیست مگر این که کار قلب به جایی برسد که در اثر از دست دادن بصیرت و رشد، دیگر نتوان آن را قلب نامید، البته چنین قلبی از ذکر خداگریزان و از نعمت طمأنینه و سکون محروم خواهد بود. چنان که خداوند فرموده است: «فَإنَّها لاتَعمَی الأبصارُ وَ لکِن تَعمَی القُلُوبُ الَّتی فی الصُّدُورِ؛ دیدگان کور نمی شوند و لیکن دل هایی که در سینه هاست کور می گردد».86

و نیز خداوند درباره کسانی که یاد خدا را فراموش کرده اند فرموده است: «نَسُوااللّهَ فَنَسِیَهُم؛ خدا را فراموش کردند و خدا هم ایشان را فراموش کرد».87

از ظاهر الفاظ آیه فوق، انحصار فهمیده می شود و نتیجه می گیریم که دل ها جز به یاد خدا به چیز دیگری اطمینان نمی یابد. زیرا دل های آدمیان که همان نفوذ مدرکه باشد هیچ هدفی جز رسیدن به سعادت، و امنیت از شقاوت، ندارد و تنها سبب غالب و غیر مغلوب، خدای سبحان و خدای غنی و ذوالرحمه است.

از آن چه یاد شد می توان گفت تنها به یاد او دل ها آرامش می یابد، و اگر دلی به یاد غیراو آرامش یابد، دلی است که از حقیقت حال خود غافل است و اگر متوجه وضع خود بشود بدون درنگ دچار رعشه و اضطراب می گردد.88

نماز ؛ زمزمه عاشقان
حضور قلب، در سخن و گفتار آسان است ولی وقتی انسان بخواهد در عمل بدان دست یابد کاری بس مشکل و طاقت فرسا در پیش خواهد داشت. سید نعمت الله جزائری (ره) می نویسد: «یکی از دوستان مورد اعتماد و عادلم گفت: با خود فکر کردم که در حدیث وارد شده هر کس دو رکعت نماز او قبول شود عذاب نمی شود. تصمیم گرفتم به مسجد کوفه بروم، در آن جا دو رکعت نماز با حضور قلب و جمیع شرایط بخوانم. وارد مسجد شده شروع به نماز کردم. قلب خود را از وسوسه های شیطانی خالی نمودم. ناگاه به خاطرم گذشت که مسجد کوفه مناره ندارد. اگر کسی بخواهد مناره ای برای آن بسازد از کجا سنگ و گچ تهیه کند؟ بالاخره به فکرم رسید که از فلان محل بهتر می شود تهیه نمود. کم کم تعیین کردم که در چند روز این مناره تمام می شود و سر مناره را چگونه می سازند و… همین که دو رکعت نماز تمام شد متوجه شدم من هم از ساختمان مناره فارغ شده ام. فهمیدم به مسجد کوفه آمده ام برای ساختن مناره نه برای دو رکعت نماز با حضور قلب».89 بنابراین همواره انسان باید تلاش کند تا هر چه بیشتر حضور قلب پیدا کند اگرچه این کار، زمان بر باشد.

گویند وجه تسمیه ابوعبدالله جوالیقی این بود که روزی جوال خود را گم کرد و هر چه فکر نمود به یادش نیامد کجا گذارده یا به که داده است. مدتی در اندیشه پیدا کردن آن برآمد ولی اثری نبخشید تا این که در نماز ناگاه متوجه شد که جوال را چه کرده است. پس از پایان نماز به منزل آمده به پسر خود گفت جوال را پیدا کردم. پسر پرسید: چطور شد که به یادت آمد. پدر گفت: مشغول نماز خواندن بودم، در آن حال به فکر فرو رفته بالاخره به یادم آمد چه کرده ام. پسر پس از شنیدن جریان گفت: پس شما نماز نمی خواندی، جوال را پیدا می کردی؟ از این سخنِ پسر، ابوعبدالله چنان تحت تأثیر قرار گرفت که علاقمند به تحصیل و دانش و تزکیه نفس شد تا به جایی رسید که تفسیری از خود به یادگار گذاشت.90

هر چند حالت عدم حضور قلب، گاهی برای بزرگان نیز اتفاق می افتد ولی باید توجه داشت که هر کس به اندازه توان خود باید در کسب حضور قلب تلاش نماید و روشن است که از نماز به اندازه حضور قلب پذیرفته خواهد شد.

نقل شده است روزی سید رضی (ره) به نماز جماعتی که به امامت برادرش سید مرتضی (ره) اقامه می شد حاضر گشت و نمازش را با حضور قلب و با حال و هوایی عارفانه می خواند. هنگامی که موج نماز گزاران سر از رکوع برمی داشتند، چشم سید مرتضی به برادرش که در محراب نماز ایستاده بود افتاد و ناگهان او را در برکه ای از خون شناور دید، نیت خود را عوض کرد و به تنهایی (بدون اقتدا به جماعت) نمازش را به پایان برد. وقتی سید مرتضی، علت این کار را از برادرش سید رضی جویا شد، جواب داد: ناگهان تو را در دریایی از خون شناور دیدم! سید مرتضی گفته برادرش را تصدیق کرده و گفت: در آن حال، من ناخودآگاه درباره مسئله ای از مسائل «حیض» می اندیشیدم که پیش از آمدن به نماز از من پرسیده بودند.

به صورت خلاصه می توان گفت بعضی مقدمات برای به دست آوردن حضور قلب در نماز از این قرار است:

1. دانستن معنای جملات نماز؛

2. انجام مستحبات قبل از نماز و مرحله آمادگی؛

3. انتخاب محل مناسب برای نماز خواندن؛

4. احساس حیا از خدا در هر لحظه، و رسیدن به این باور که در مقابل خدا ایستاده ایم.9

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:42:00 ق.ظ ]




ارزش و جایگاه نماز
بهترین راه رسیدن انسان به کمال و قرب خدا، نماز است و خداوند نیز تنها بدین منظور نماز را بر آدمی واجب نمود و البته پروردگار جهانیان بی نیاز از نماز آدمیان است. انسان در هر شرایطی بر ادای نماز موظف است، به گونه ای که «حتی کسی که در دریا در حال غرق شدن است، باید در همان حال نماز بخواند و به خداوند، توجه قلبی داشته باشد. گرچه رو به قبله بودن و دیگر شرایط از او ساقط می شود. بدین ترتیب، نماز نقشی اساسی در بالندگی و نیک بختی انسان ایفا می کند».

نماز، از مهم ترین سفارش های پیامبران بوده و از آشکارترین نمونه ها و نشانه های عبادت و بندگی خداست. از این رهگذر، لقمان نیز به فرزندش می گوید: «یا بُنَیَّ اَقِمِ الصّلوةَ؛ پسرم! نماز را به پا دار». (لقمان: 17)

نماز داروی فراموشی و وسیله ذکر خداوند است: «اَقِمِ الصّلوةَ لِذِکری». (طه: 14)

نماز، پیمان خداوند است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «والصّلوةُ عَهدُاللّه ».

نماز، نور چشم پیامبر عزیز است که فرمود: «قُوَّةُ عَینی فی الصَّلوةِ».

نماز، اهرم مقاومت در غم ها و مشکل ها است. خداوند می فرماید:

«وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ؛ از صبر و نماز (در گرفتاری ها) کمک بگیرید». (بقره: 45)

نماز، داروی تکبر است. امام علی علیه السلام می فرماید: خداوند، نماز را واجب کرد تا انسان را از کبر و خودخواهی دور کند: «والصَّلوة تَنزیها عن الکِبْرِ».

نماز، پایه و ستون دین است: «وَ هِیَ عمودُ دینِکُم».

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود: «مَوضعُ الصَّلوةِ مِن الدّین کَمَوضِعِ الرَّأسِ مِن الجَسَدِ؛ نماز نسبت به دین، به منزله سر نسبت به تن است».

«الصّلاةُ مِفتاحُ الجنّة؛ نماز، کلید بهشت است».

نماز، نخستین پرسش در قیامت است: «اَوُّلُ ما یُحاسَبُ به العبدُ الصّلاة».

نماز، راه نزدیک شدن انسان پرهیزکار به خداست: «الصَّلوةُ قربانُ کُلِّ تَقیٍّ».

و نماز، سفارش برتر پیامبران و آخرین خواسته امام صادق علیه السلام پیش از شهادت است. آن گاه که همه خویشاوندان و فرزندان را دور خود فرا خواند و چنین سفارش کرد: «هر کس نماز را سبک شمارد، مشمول شفاعت ما در قیامت نخواهد شد».

شیطان نیز چون به اهمیت و مرتبه نماز و تأثیر بسیار آن در بهروزی آدمیان آگاه است، می کوشد انسان را از نماز دور سازد. به گونه ای که اگر فرد نماز می خواند، نمازی نباشد که خدا از او انتظار دارد. بنابراین، فکرهای بی اساس و بی شماری را به ذهن او می ریزد تا به هر وسیله ای وی را از توجه قلبی به نماز منصرف سازد. با این حال، شیطان چندان قادر نیست که انسان را بر نداشتن حضور قلب در نماز، مجبور کند، بلکه فرد می تواند، با فراهم آوردن عوامل حضور قلب، از برکت های ذاتی نمازی که معراج مؤمن است، بهره مند شود.

 

پیام متن:
ثمره های نماز شگفت آور است و می تواند، نمازگزار را تا آستان خداوند بار دهد، به شرط آنکه با اخلاص و حضور قلب همراه باشد.

 

عوامل حضور قلب
1. نشاط جسمی
پزشکان معتقدند، اگر آدمی غذا را با شادی میل کند، زودتر و بهتر جذب بدن می شود. طب روحانی نیز خبر می دهد که اگر انسان غذاهای روحانی را از روی اشتیاق صرف کند و از خمودگی دور با شد، آثار پاکی و زدایندگی آن زودتر در قلب پدیدار می شود. نشاط جسمی، از عوامل ایجاد شور و شوق به نماز و در نتیجه، یکی از زمینه های حضور قلب در نماز است. بی گمان، نماز کسی که در سلامت جسمی کامل به سر می برد، با نماز کسی که از بدنی بیمار رنج می برد، در میزان بهره مندی از اشتیاق و حضور قلب در نماز، از برخی جنبه ها با هم متفاوت است. پس سزاوار است، کسانی که دغدغه حضور قلب در نماز را دارند، تندرستی خویش را قدر بدانند و جسم خود را در حال نشاط و آمادگی همیشگی برای بندگی شایسته پروردگار نگه دارند.

 

پیام متن:
شرایط بدنی انسان، از لحاظ سلامتی، تأثیر مستقیم بر روح او و چگونگی نماز او دارد.

 

2. پرهیز از دنیادوستی
از جمله مواردی که رسیدن به مقام قرب الهی را مانع می شود و انسان را از لذت مناجات با خداوند باز می دارد و نیز قلب را به تاریکی می کشاند، دوستی با دنیاست که در سخنان گهربار ائمه معصومین علیهم السلام بسیار نکوهش شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «رَأسُ کُلِّ خَطیئةٍ حبُّ الدّنیا؛ منشأ هر خطایی، دوستی دنیاست».

قلب آدمی، چون پرنده ای است که پیوسته از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد و تا هنگامی که درخت حبّ دنیا در وجود انسان پا برجاست، پرنده قلب نیز بر شاخه های آن آویزان است. اگر انسان با اندیشیدن در پی آمدهای دوستی دنیا از خلال آیات و روایات و حالت های اولیای خدا بتواند این درخت را از وجود خویش ریشه کن سازد، آن زمان است که قلب او آرامش و به حضور قلب در نماز توفیق می یابد. ولی تا زمانی که قلب انسان در نماز به جاذبه های دنیایی توجه دارد، از یاد خدا و حضور قلب در نماز باز خواهد ماند و از درک فیض نزدیک شدن به خداوند محروم خواهد بود.

 

پیام متن:
هرگز خدادوستی با دنیادوستی جمع نمی شود. بنابراین، با دوستی دنیا نمی توان به مرتبه حضور قلب در نماز رسید.

3. پرهیز از وسواس
وسواس، قلب را در نماز به سوی اموری جز خدا می کشاند. بدون شک، وسواس از القائات شیطان است تا حضور قلب را از انسان بگیرد و او را از حال توجه به خداوند یگانه و رحمان باز دارد. شخصی که در نماز، پیاپی در رکعت ها و رکن های نماز شک می کند و همه توجهش را در درست به کار بردن واژه ها صرف می کند، خود را از فیض درک محضر پروردگار محروم می سازد و از برکت و روشنی نماز نصیبی نمی گیرد.

 

پیام متن:
وسواس عملی شیطانی است و دل نمازگزار را از یاد خدا در نماز باز می دارد.

 

4. توجه داشتن به خداوند در همه حال
بزرگان اخلاق، برای توفیق یافتن بر حضور قلب در نماز، به افراد چنین سفارش می کنند که در طول روز نیز در همه حال متوجه حضرت حق باشند.

انسان به هر چیز بیشتر توجه کند، همان چیز، قوی تر و پررنگ تر در روح او نقش می بندد. پس به گاه خواندن نماز نیز یاد او از آن پر و توجهش بدان سوست. بدین ترتیب، شاید یکی از ثمره های این آیه شریفه که می فرماید: «اذْکُرُوا اللّه َ ذِکْرا کَثِیرا؛ بسیار خداوند را یاد کنید.» (احزاب: 41)، همین باشد که: یاد فراوان خدا در طول شبانه روز، تأثیر بسزایی در ایجاد حضور قلب در نماز خواهد داشت.

 

پیام متن:
دلی که در بیشتر وقت ها از یاد خدا غافل است، نمی تواند در نماز به یاد خدا باشد. پس باید همواره دل را از هر چه جز خدا خالی داشت و یاد خدا را تنها حاکمِ بر قلب و روان خود نماییم و از هر چه جز خواست او رو بگردانیم تا از نمازی ملکوتی و روحانی در فضایی پر از اخلاص و بندگی خداوند بهره مند شویم.

 

5. یقین کردن به بزرگی خدا
آن گاه که بنده به عظمت خداوند و گستردگی فرمانروایی و قدرت او معرفت یافت و با جان و دل فهمید که خود، در حقیقت، هیچ است و به اندازه ذره ای مالک خیر و شر خود نیست و زندگی و مرگ و حشر و نشرش به دست برترینِ عالم یعنی خداست، عقل و اندیشه اش در برابر این عظمت و شکوه زانو می زند. پس در پیشگاه حضرت حق، به فروتنی می افتد و قلبش از مشاهده شکوه بزرگی و فرمانروایی او، بیش از حد و وصف خاضع و خاشع می شود و مراقب حضور و نظر پروردگار و رد و پذیرش او خواهد بود؛ با مراقبتی که یک چشم به هم زدن از آن غافل نخواهد شد.

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند:

ولو فَکَّروا فی عَظیمِ القُدرةِ وَ جَسیمِ النّعمةِ لَرَجَعُوا إلی الطّریق و خافُوا عذابَ الحریقِ.

اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگی نعمت های او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند و از آتش سوزان می ترسیدند.

«اگر انسان به مناجات با حق تعالی و ولی نعمت خود به قدر مکالمه با یک مخلوق عادی ضعیف اهمیت دهد، هرگز این قدر نسیان و سهو و غفلت نمی کند؛ ولی نعمتی که آدمی را به وسیله انبیا و اولیا و قرآن کریم، به مناجات با خود دعوت فرموده و درهای مکالمه با خود را به روی او گشوده است. اگر انسان امری را بی اهمیت تلقی کند، کم کم به ترک آن منجر می شود و ترک اعمال دینی، انسان را به ترک دین می رساند. چنانچه اگر انسان اهمیت عبادت ها را به قلب بفهماند، از این غفلت و سهل انگاری منصرف شده و از این خواب سنگین بر می خیزد».

از ابوحمزه ثمالی نقل کرده اند که گفت:

امام سجاد علیه السلام را دیدم که نماز می خواند. عبای آن حضرت از شانه اش افتاد، ولی حضرت آن را راست نفرمود، تا آنکه از نماز فارغ شد. از حضرت در این باره پرسیدم، فرمود: وای بر تو آیا می دانی در حضور چه کسی بودم؟ همانا از بنده تنها قسمتی از نماز پذیرفته می شود که در آن توجه قلبی داشته است.

پیام متن:
اندیشیدن در عظمت پروردگار، سبب خضوع و خشوع و حضور قلب در نماز می شود.

 

6 . خواندن دعاهای پیش از نماز
یکی از عواملی که به ایجاد حضور قلب در نماز کمک می کند، خواندن دعاهای پیش از شروع نماز است که از معصومین علیهم السلام نقل شده است.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام به یاران خویش سفارش می فرمود که پیش از نماز، این دعا را بخوانند:

یا مُحسِنُ قد اَتاک المُسی ءَ و قَد اَمرتَ المحسنَ أن یَتَجاوَزَ عنِ المُسی ءِ أنت المحسنُ و أنا المُسی ء فبِحَقِّ محمدٍ وآلِ مُحمّدٍ صَلِّ علی محمّدٍ وآل محمّدٍ و تَجاوَزْ عن قبیح ما تعلمُ مِنّی.

ای نیکوکار! گناهکار به سوی تو آمده و تو خود امر کردی که نیکوکار از گناهکار در گذرد و تو نیکوکاری و من گناهکار، پس به حقّ محمّد و آل محمّد بر محمّد و آل محمّد درود فرست و از کارهای زشتم که به آن آگاهی، درگذر.

 

پیام متن:
دعای پیش از نماز، آماده ساز توجه دل به ساحت ربوبی است.

 

7. توجه کردن به معانی الفاظ نماز
برای آنها که دغدغه حضور قلب در نماز را دارند، آموختن معانی نماز، بسیار راه گشاست. کسی که از معانی جمله های نماز ناآگاه است، نه از نماز به شایستگی لذت می برد و نه آنچنان که سزاوار است، از حضور قلب بهره مند می شود. نمازگزاری که به دلیل ندانستن معانی نماز، نه می داند چه می گوید و نه آگاه است که چه می خواهد، نمی تواند از شجره نماز، میوه های گوناگون بچیند.

 

پیام متن:
توجه کردن به معانی جمله های نماز، عاملی برای پیدایش حضور قلب در نماز است.

 

8 . توجه داشتن به تک فرصتی بودن نماز
یکی از مواردی که می تواند به حضور قلب بیشتر در نماز کمک کند و در روایت ها نیز به آن اشاره شده، در نظر داشتن این نکته است که احتمال دارد این نماز، آخرین نمازی باشد که می خوانیم.

در روایتی نقل است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یکی از یاران خود فرمود:

«فَصَلِّها صلاةَ مُوَدِّعٍ؛ به هنگام نماز، به گونه ای نماز بخوان که گویا این آخرین نمازی است که می خوانی و نماز خداحافظی توست».

به راستی، از کجا می دانیم که پس از این نماز، آن قدر زنده بمانیم که به نماز دیگر نیز برسیم؟ ما وقتی وارد نماز می شویم، حتی نمی توانیم یقین کنیم که همین نماز را به پایان خواهیم برد، تا چه رسد به اینکه بخواهیم، به نمازهای دیگر دل خوش کنیم!

اگر انسان چند لحظه ای پیش از نماز بنشیند و بیندیشد که شاید این، آخرین نماز من باشد، باری شاید آن نماز را با حالت توجه به درگاه خداوند به جا آوَرَد.

پیام متن:
در نظر داشتن احتمال به پایان رسیدن عمر در حین یا بعد از نماز، سبب ساز افزودن بر حضور قلب در نماز است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:39:00 ق.ظ ]




پیامدهای ترک صله رحم
ترک صله رحم، پیامدهای سنگین و مجازات شدیدی دارد و بدبختی و  سیه روزی دامن قاطع صله رحم را می گیرد. تاجایی که امیرالمومنین علی(علیه السلام) در مورد قطع رحم می فرمایند: «إِذَا قَطَعُوا الْأَرْحَامَ جُعِلَتِ الْأَمْوَالُ فِي أَيْدِي الْأَشْرَار [1] هنگامی که مردم صله رحم را ترک کنند، ثروت جامعه به دست اشرار می افتد.»
لذا ما باید متوجه باشیم که چه گوهر گرانبهایی را به راحتی در حال از دست دادن هستیم و لو اینکه، فعلا امور مادی، موجبات قطع رحم را برای ما ایجاد کرده است، با قطع رحم این ضرر مالی به دلیل این روایت امیرالمومنین دوچندان خواهد شد و حتی انسان را به نابودی می کشاند. چون امیرالمومنین(علیه السلام) در روایتی قطع رحم را از مواردی می دانند که موجبات نابودی انسان را مهیا می کند.
امام علی(علیه السلام) می فرمایند: « قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فِي خُطْبَتِهِ  أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ  الذُّنُوبِ  الَّتِي  تُعَجِّلُ  الْفَنَاءَ فَقَامَ إِلَيْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْكَوَّاءِ الْيَشْكُرِيُ  قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ وَ تَكُونُ ذُنُوبٌ  تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ فَقَالَ نَعَمْ وَيْلَكَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ إِنَّ أَهْلَ الْبَيْتِ لَيَجْتَمِعُونَ وَ يَتَوَاسَوْنَ وَ هُمْ فَجَرَةٌ فَيَرْزُقُهُمُ اللَّهُ وَ إِنَّ أَهْلَ الْبَيْتِ لَيَتَفَرَّقُونَ وَ يَقْطَعُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَيَحْرِمُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ أَتْقِيَاءُ. [2] پناه برم به خدا از گناهانى كه زود نابود كنند، عبد اللّه بن كوّاء يشكرى، خدمت آن حضرت برخاست و گفت: يا امير المؤمنين! آيا گناهانى هستند كه زود نابود كنند؟ فرمود: آرى، واى بر تو، آن قطع رحم است، راستى كه خاندانى با هم فراهم شوند (در کنار یکدیگر باشند) و با هم كمك كنند و با اينكه بد كارند، خدا به آنها روزى مى دهد و به راستى خاندانى از هم جدا مى شوند و با يك ديگر قطع رحم مى كنند و خدا آنها را محروم مى كند با اينكه پرهيزكارند.»

شاید کسی در قبال این روایات بگوید که چطور خودم را قانع کنم که با فردی که در حقم بدی کرده است، ارتباط داشته باشم. بدی کرد باید بدی را با بدی جواب داد! منطق این افراد آن است که «کلوخ انداز را پاداش سنگ است.» این افراد طرفدار انتقام جویی هستند.
اسلام این منطق را نمی پسندد و با این نوع طرز فکر مخالف است.
لذا در نوع برخورد و نصیحت ائمه به مخاطبین خود با این نوع برخورد، مخالفت شده و این نوع نگاه را مخالف صریح اصول اخلاقی اسلام، معرفی می کنند.
عنبسه یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) نقل می کند، مردی خدمت امام از خویشاوندانش شکایت کرد.
امام به او فرمود: خشمت را فروکش و با آنها مدارا کن.
آن شخص گفت: آنها به من فلان جسارت و بی احترامی کرده اند [امانم را بریده اند و شما سفارش می کنید که با انها مدرا کنم؟!].
امام فرمود: آیا دوست داری که تو هم مثل آنها باشی [وقطع رحم کنی] تا خداوند متعال به هیچکدام شما رحمت نکند؟!

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




قطع رحم از دیدگاه پیامبر

به همان‌ اندازه که دوستی و رابطه برقرار کردن با اقوام و خویشان و محبت به آنان مورد عنایت و تاکید رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود، قطع رابطه با خویشان و دشمنی با آنان نیز به شدت مبغوض ایشان بود و رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شدت مسلمانان را از قطع رابطه با خویشاوندان نهی می‌کردند. رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همگان توصیه می‌فرمودند: رابطۀ خود را با فامیل و اقوام قطع نکنید، اگر چه آنان رابطۀ خود را با شما قطع کرده باشند؛
«لَا تَقْطَعْ رَحِمَکَ وَ اِنْ قَطَعَتْک‌!؛ [۲]
[۳]
رابطۀ خود را با محارم و خویشانت قطع نکن، حتی اگر آنان با تو قطع ارتباط کرده باشند.»


محرومیت از رحمت خداوند

از منظر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ضرر و خسارت قطع کردن رابطه با خویشان نه تنها شامل کسی که قطع کنندۀ رابطه با اقوام است، می‌شود؛ بلکه گریبان‌گیر تمامی‌کسانی خواهد بود که با شخص قاطعِ رحم در ارتباط هستند و با او در یک منطقه زندگی می‌کنند. در همین راستا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمایند:
«ان الملائکة لا تنزل علی قوم فیهم قاطع رحم [۴]

ملائکۀ الهی در میان مردمی‌ که در میان آنها قطع کنندۀ رابطه با خویشاوندان وجود داشته باشد نازل نخواهند شد.»
قطع رابطه با خویشان نه تنها نعمت‌های دنیوی را از انسان سلب می‌کند، بلکه مانع فرود آمدن رحمت الهی شده و باعث می‌شود انسان از نعمت‌ها و رزق‌های معنوی این جهان نیز محروم گردد. به همین منظور رسول خاتم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در فرمایشی ارزشمند می‌فرمایند:
«انّ الرّحمة لا تنزل علی قوم فیهم قاطع رحم؛ [۷]

رحمت و محبت خداوند بر مردمی‌که درمیان آن‌ها قطع کنندۀ رابطه با خویشان وجود داشته باشد نازل نخواهد شد.»


محرومیت از بهشت

رفتار بر اساس موازین دینی و اخلاقی می‌تواند انسان را در هر دو جهان سعادتمند سازد و عمل بر خلاف احکام و دستورات دینی می‌تواند زندگی هر دو جهان انسان را تباه سازد؛ لذا هم رابطه برقرار کردن با خویشاوندان می‌تواند باعث سعادت انسان در دنیا و آخرت شود و هم قطع رابطه می‌تواند باعث شقاوت و بدبختی انسان در دنیا و آخرت گردد! آثار قطع صلۀ رحم نیز تنها مربوط به این دنیا نیست و آثار اصلی آن در جهان آخرت بروز خواهد کرد. از همین روست که رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روایتی شریف می‌فرمایند: «لا یدخل الجنّة قاطع رحم؛ [۱۲]

کسی که با خویشاوندان خود قطع رابطه کند وارد بهشت نخواهد شد.»
از منظر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قطع رحم گناهی بسیار بزرگ و در حدّ گناهانی همچون شرب خمر و سحر و جادوگری است. رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این‌باره می‌فرمایند: «ثَلَاثَةٌ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ مُدْمِنُ خَمْرٍ وَ مُدْمِنُ سِحْرٍ وَ قَاطِعُ رَحِم‌؛ [۱۷]

سه گروه‌اند که وارد بهشت نخواهند شد؛ دائم الخمر، جادوگر و کسی که رابطۀ خود را با خویشاوندانش قطع نماید.»


عقوبت در دنیا

از منظر پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قاطع رحم علاوه بر استحقاق عذاب در جهان آخرت، مستحق است که در این دنیا نیز مورد عقوبت و عذاب الهی واقع شود. برای همین کیفر و عواقب ترک صلۀ رحم نه تنها در جهان آخرت شامل قاطع رحم می‌شود، بلکه عقوبت و کیفر در این جهان نیز وجود دارد. رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در کلامی‌گرانبها به این مطلب اشاره کرده‌اند و قطع رحم را در کنار گناهان زشتی چون خیانت و دروغ قرار داده‌اند و در ادامه با اشاره به فضیلت انجام صلۀ رحم حتی از جانب فجّار می‌فرمایند:
«ما من ذنب اجدر ان یعجّل اللَّه تعالی لصاحبه العقوبة فی الدّنیا مع ما یدّخره له فی الآخرة من قطیعة الرّحم و الخیانة و الکذب و انّ اعجل الطّاعة ثوابا لصلة الرّحم حتّی انّ اهل البیت لیکونوا فجرة فتنموا اموالهم و یکثر عددهم اذا تواصلوا؛
مرتکب گناهانی همچون قطع رحم و خیانت و دروغ مستحق آن است که علاوه بر عذاب شدن در جهان آخرت در این دنیا نیز گرفتار کیفر و عذاب الهی شود. ثواب و پاداش صلۀ رحم زودتر از همۀ اعمال خواهد رسید و حتی فجّار در صورتی که صلۀ رحم کنند اموال‌شان زیاد خواهد شد و تعدادشان فزونی خواهد گرفت.»


کاهش عمر

همان‌گونه که رابطه برقرار کردن با اقوام و نزدیکان باعث طولانی شدن عمر است، دوری گزیدن از اقوام و نزدیکان و قطع کردن رابطه با آنان نیز باعث کاهش عمر و فرا رسیدن سریع‌تر مرگ کسی که قطع صلۀ رحم کرده است خواهد شد.
بر این اساس، رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روایتی می‌فرمایند: «انّ المرءَ لَیَصِلُ رَحِمَهُ وما بَقِیَ مِن عُمُرِهِ الاّ ثلاثةُ ایّامٍ فَیُنسِئُهُ اللّه ُ ثَلاثینَ سنةً، وانّ الرجُلَ لَیَقطَعُ الرَّحِمَ وقد بَقِیَ مِن عُمرِهِ ثَلاثونَ سَنَةً فَیُصَیِّرُهُ اللّه ُ الی ثَلاثةِ ایّامٍ؛
همانا مردی با خویشان خود صلۀ رحم می‌کند و این عمل او در حالی است که از عمرش تنها سه روز باقی مانده است، پس خداوند متعال عمر او را به خاطر صلۀ رحم تا سی سال به تاخیر می‌اندازد.» گاه نیز اتفاق می‌افتد که از عمر شخصی سی سال باقی مانده است؛ اما آن شخص از خویشان خود بریده و با آنها قطع رابطه نموده است و خداوند عمر او را به خاطر قطع رابطه با خویشاوندانش به سه روز کاهش می‌دهد!


عدم قطع رحم

توصیۀ همیشگی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مسلمانان این بود که همواره رابطۀ خود را با خویشان خود حفظ کنند و در هیچ حالتی از اقوام خود دوری نکنند حتی اگر اقوامشان در حق آنان بدی کنند و یا نیت سوئی دربارۀ آنان داشته باشند. در نقل‌ها آمده است که روزی «رَجُلًا اَتَی النَّبِیَّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ اَهْلُ بَیْتِی اَبَوْا اِلَّا تَوَثُّباً عَلَیَّ وَ قَطِیعَةً لِی وَ شَتِیمَةً فَاَرْفُضُهُمْ؟ قَالَ: اِذاً یَرْفُضَکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً! قَالَ: فَکَیْفَ اَصْنَعُ؟ قَالَ: تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تُعْطِی مَنْ حَرَمَکَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ فَاِنَّکَ اِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ کَانَ لَکَ مِنَ اللَّهِ عَلَیْهِمْ ظَهِیر؛
مردی از مسلمانان خدمت رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید و به ایشان عرض کرد: یا رسول ‌الله! اقوام و خویشان من تصمیم گرفته‌اند به من حمله کنند و رابطه‌شان را با من ببرند و مرا دشنام گویند. آیا من حق دارم و می‌توانم به این خاطر رابطه‌ام را با خویشانم قطع کنم و از آنان دوری گزینم؟ رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در پاسخ او فرمودند: اگر چنین کنی در آن صورت خداوند با همگی شما رابطۀ خود را قطع خواهد نمود. آن مرد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مورد نوع برخورد با اقوامش درخواست راهنمایی نمود و رسول‌ خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در پاسخ او فرمودند: دوستی و ارتباط برقرار کن با هر کس که با تو قطع ارتباط کند و بخشش و عطا کن به هر کس که تو را از عطای خود محروم نماید و ببخش هر کس را که به تو ستم نماید. اگر چنین کردی خداوند تو را بر علیه آنان یاری خواهد کرد.»

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]




تأثیر تجمل گرایی بر صله ارحام
تجمل گرایی می تواند از عوامل قطع رحم باشد. تجمل گرایی موجب می شود تا شخص نتواند با خویشاوندان خود ارتباط داشته باشند؛ در این عرصه قرآن می فرماید « ان الله لا یحب المسرفین ». بیان این نکته ضروری است که تجمل گرایی با جمال گرایی تفاوت دارد. انسان به صورت فطری جمال گراست و خدا نیز نه تنها این مسئله را مزمت نکرده، بلکه می فرماید که «خضوا بزینتکم»؛ انسان باید با زیبایی به مسجد رود؛ خداوند خود زیبای مطلق است و بندگانی که دنیال زیبایی معنوی و مادی هستند، دوست دارد.

آنچه در اسلام مزمت شده، تجمل گرایی است که یکی از مصادیق آن اسراف می باشد. خانواده هایی هستند که مقید به زینت هایی خاصی بوده و جوری خانه های خود را زینت می دهند که این کار برای دیگران دشوار است؛ بر این اساس زمانی که خویشانشان وارد خانه آنها می شوند، افسرده خاطر شده و چه بسا خجالت می کشند که به خانه او بیاید. این وضعیت موجب قطع رحم می شود.

انسان اگر آنچه که خدا فرموده را در زندگی خود رعایت کند، می داند که زیبایی حقیقی در دوری از زینت های رقابتی است. زینت زیبای زندگی این است که انسان در فضایی آرام زندگی کند؛ اگر دنیا از انسان سلب آرامش کند، وی به زیبایی دست نمی یابد. اگر خدا به ما توفیق دهد که از تجمل گرایی دوری کنیم و به حد وسع خود از جمال و زیبایی دنیا بهره مند شویم، به زیبایی حقیقی دست پیدا می کنیم.

پدر و مادر، بهترین ارحام
از منظر قرآن و آموزه های دینی، پدر و مادر در بالاترین مرتبه ارحام هستند؛ مسئله ای که در مباحث فقهی نیز به آن توجه زیادی شده است که از جمله مصادیق آن تقسیم ارث است.

شیوه برقراری صله ارحام
انسان باید این مسئله را با خود حل کند که به عنوان مسلمان موظف است به دستورات خدا جامه عمل بپوشاند؛ یعنی، همان گونه که مسلمان موظف به عبادت خداست، نسبت به دستور خدا درباره صله رحم نیز وظیفه دارد. البته ما باید ببینیم شیوه درست صله رحم، چگونه است؟ اگر فردی دارای مشکل اعتقادی، سیاسی، فکری و… است، لازم نیست با او صله رحم برقرار کرد. البته اگر فردی می داند که می تواند از این ظرفیت استفاده کرده و بر خویشاوند خود تأثیر داشته باشد، لازم است که با او ارتباط داشته باشد. اگر رحم انسان، جزو اعداء الله به شمار می آید، انسان این وظیفه را ندارد که با او ارتباط داشته باشد؛ ما باید در چارچوب تفکر دین، رفتار کنیم تا هم به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و هم تأثیر مثبتی بر ارحام خود داشته باشیم.

البته در این حوزه پدر و مادر استثنی هستند؛ انسان باید همواره رابطه خود را با پدر و مادر حفظ کند و حالت خدمت گزاری به آنها داشته باشد؛ هرچند لازم است مراقب باشد که تحت تأثیر آنها قرار نگیرد.

دشمنان خدا چه کسانی هستند؟
یک قِسم از دشمنان خدا، کافران هستند؛ گاهی ممکن است مسلمانی دشمن خدا باشد، به این معنی که مسلمان جاسوس است، با ارزش های دینی تعارض دارد و در حلقه های فکری و رفتاری دشمنان خدا قرار دارد. ممکن است که شما نسبت به دشمن بودن او تصریح نداشته باشید، ولی حرف زدن و رفتار او، حرف ها و رفتارهای دشمنان اسلام و خداست؛ این فرد مواضع آنها را تبیین می کنند. آنها منافقان هستند، منافقان با دشمنان خدا هم پیمان هستند. دشمن خدا کسی است که کاری را انجام دهد که کفار و مشرکان انجام می دهند. ربا خواران، مفسدان جامعه و کسانی که فسق را در جامعه ترویج می دهند دشمنان خدا هستند.

سخن پایانی:
مقام معظم رهبری درباره سبک زندگی اسلامی تأکید دارند، این مسئله اهمیت زیادی در پیشرفت جامعه و سعات مندی آن دارد. آنچه در صله رحم می تواند مورد توجه قرار گیرد، سبک زندگی اسلامی است. در تعالیم اسلامی، بر خلاف افکار و مکاتب و اندیشه های دیگر که بعضاً بر فاصله گرفتن از ارحام تأکید دارد، صله رحم اهمیت زیادی دارد.

از جمله عرصه هایی که در مسئله صله ارحام باید به آن توجه داشت، تأثیرگذاری فکری و اندیشه ای بر ارحام است. ما باید بدانیم که چه کنیم سبک زندگی اسلامی صله ارحام را برنامه ریزی نماید.

باید سبک زندگی اسلامی در مقام نظر و فکر تنظیم شود و در تفکر دین نیز نوع صله رحم تبیین شود. از سوی دیگر صلح رحم در تعمیق سبک زندگی اسلامی تأثیر بسیاری دارد، البته به شرطی که این صله رحم برگرفته از روش و منش قرآن و دین باشد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]




از جمله چیزهایی که محل لغزش است، این است که کسی مسئول باشد، دستش برسد و حق عموم مردم را پایمال کرده و این حق را به ارحام خود دهد. بنابراین، اگر نتیجه رعایت عدالت این باشد که ذی القربی ما را ترک کنند، نه تنها اشکال ندارد، بلکه خوب هم است.
آسیب های انجام صله رحم!
ممکن است در صورت بی توجهی در صلح ارحام، در برخی موارد گرفتار گناه و انحراف شویم؛ خداوند می فرماید که گاهی اوقات ممکن است ارحام، انسان را از راه رسیدن به خدا باز دارد و موجب تمایل انسان به سمت دشمنان شود. درست است که در اسلام بر صله ارحام تأکید شده، ولی گاهی می بینیم که برخی با ارزش های دینی و اسلامی مشکل دارند و اگر با او رفت آمد کنیم، یقیناً بر ما تأثیر می گذارد. در آیه « یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کفَرُوا بِمَا جَاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیاکمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکمْ إِنْ کنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ یفْعَلْهُ مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ (ممتحنه، آیه١)»

خداوند می فرماید: دشمنان من و دشمنان خود را اوالیا انتخاب نکنید؛ (اولیا به معنی دوست و سرپرست است) و با آنها رابطه مودت آمیز برقرار نکنید. در آیه سوم همین سوره خداوند می فرماید: « لَنْ تَنْفَعَکمْ أَرْحَامُکمْ وَلا أَوْلادُکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ یفْصِلُ بَینَکمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (ممتحنه، آیه ٣)» اگر ارحام شما از دشمنان خدا بودند، مراقب باشید تا این رحم بر شما تأثیرنگذارد که این عیاق شدن موجب شود فرد گمان کند می تواند بر شما تأثیربگذارد.

انسان باید از برقراری ارتباط با افرادی که با راه خدا و ارزش های دینی همسو نیستند، اجتناب کند و انسان نباید تحت تأثیر قرار گیرد چون در این مورد نهی خدا قرار دارد.

بی عدالتی، خطری که در پی صله ارحام می آید، باید مراقبت آن بود

از آسیب های دیگر که در صله ارحام ممکن است بروز یابد، بی عدالتی است؛ انسان ممکن است به وسیله ارحام به بی عدالتی گرفتار شود. در تاریخ افرادی زندگی می کردند که به دلیل ارحام خود به جامعه ظلم کردند و پایه گذاران ظلم در جامعه شدند، درحالی که از رهبران جامعه نیز به شمار می رفتند؛ آنها برای ارحام و خویشان خود سهمیه و حقوق بی جا، آن هم از بیت المال مسلمین قرار داده بودند و بذل و بخشش های بی مورد از بیت المال داشتند.

سوره انعام آیه 152 به این مسئله اشاره دارد: « وَلا تَقْرَبُوا مَالَ الْیتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ حَتَّی یبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْکیلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لا نُکلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ (انعام، آیه ١٥٢)» خدا می فرماید که انسان از آنچه گفته می شود باید عدالت را رعایت کند، ولو این که شخص از ارحام و خویشاوندان شما باشد. خداوند ما را به قسط امر می کند و بیان می دارد که وقتی می خواهید سخنی بگویید، عدالت را رعایت کنید. تا چه رصد به این که انسان برای ارحام، در بیت المال تصرف کند.

از جمله چیزهایی که محل لغزش است، این است که کسی مسئول باشد، دستش برسد و حق عموم مردم را پایمال کرده و این حق را به ارحام خود دهد. بنابراین، اگر نتیجه رعایت عدالت این باشد که ذی القربی ما را ترک کنند، نه تنها اشکال ندارد، بلکه خوب هم است.

آثار سوء ترک صله رحم
یکی از آثار ترک صله رحم خسارت در ابعاد معنوی، مادی، کوتاه شدن عمر و… است. در سوره بقره آیه 27 این مسئله تأکید شده است: « الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ; » یکی از آثار مهم قطع رحم، این است که انسان در روز قیامت به عذاب الهی گرفتار می شود.

در آیه 25 سوره مبارکه رعد نیز آمده است: « وَالَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ »؛ این آیه هشدار می دهد که قطع رحم نکنید، بعد بیان می دارد که این ها، کسانی هستند که به لعنت خدا گرفتار می شوند. انسان هایی که خود و بدون دلیل ترک صله رحم کند، لعنت خدا بر آنها شامل می شود و عاقبت بدی در روز قیامت بر آنها است.

نکته ای که در این آیه وجود دارد، این است که نفرین خدا برای این دنیاست؛ چون خداوند جداگانه نسبت به « وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ » هشدار داده است؛ این افراد در همین دنیا گرفتار لعنت و نفرین خدا می شوند.

از دیگر آثار قطع رحم، نشناختن حقایق است؛ انسان با قطع رحم با حقایق آشنا نمی شود. همین که انسان ارتباط خود را با خویشان، خدایی تعریف کند، بصیرت او بیشتر شده و حقایق بیشتری در پیش روی او گشوده می شود. در سوره مبارکه محمد (ص)، بیان می دارد که کسانی که ترک صله رحم کنند، خدا آنها را مورد لعن قرار داده و کَر می کند تا حقایق را نشنوند، چشمانشان را نیز کور می کند. البته منظور از کر و کور شدن به این معنی نیست که در دنیا گوش و چشم خود را از دست دهند، بلکه چشم و گوش دل را از دست می دهند و نمی توانند حقایق را ببینند و بشنوند.

آسیب دیگر در قطع صله رحم، نفاق است. افرادی که بی جهت قطع رحم می کنند، دچار نفاق می شوند. در آیه 22 سوره محمد (ص) به بحث نفاق نیز تأکید دارد.

موانع صله ارحام
از نظر قرآن کریم، دو مورد مهم ترین موانع صله رحم است که در آیه 36 سوره نساء، این مسئله مورد تأکید قرار دارد، خداوند در این آیه می فرماید: « وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکوا بِهِ شَیئًا وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکتْ أَیمَانُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا » خداوند در ابتدای این آیه بر تقوا تأکید کرده و در ادامه به احسان کردن به والدین و ذی القربی تأکید دارد و در ادامه بیان می دارد که «إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» باید بدانیم که خداوند در این آیه مختالا و فخوراً را بیان می دارد. مختال کسی است که تکبر می ورزد و فخور کسی است که حالت فخر فروشی دارد و دارای روحیه خود برتر بینی است؛ خداوند این دو را دو عامل قطع رحم می داند.

انسانی که دارای تکبر باشد، نمی تواند با فامیل ارتباط داشته باشند؛ این که یکی بر کسی دیگر فخرفروشی کرده و تکبر ورزد، موجب می شود انسان با ارحام قطع رابطه کند؛ چراکه خویشان می فهمند که آنها از موضع ارحام با آنها سخن نمی گوید.

گاهی فخرفروشی و تکبر را یکی می دانیم، ولی این دو با هم تفاوت دارد، ممکن است فردی در ظاهر متواضع باشد ولی فخر فروشی نماید، اما متکبر کسی است که دیگران را در اندازه خود نمی بیند و این روحیه او در رفتار و گفتارش مشخص است. اگر انسان افتخارات خود را برای دیگران بیان می کند و خویشان خود را تحقیر کند؛ موجب قطع رحم می کند. کسی که در کنار برادر و خویشان خود است، نباید احساسی غیر از ارحام داشته باشد؛ در غیر این صورت موجب بر هم خورد ارتباط با خویشان می شود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:23:00 ق.ظ ]




صله رحم كدام است؟

عن عبدالله بن عمرو بن العاص  قال: قال النبي *ص*: لَيْسَ الْوَاصِلُ بِالْمُكَافِئِ وَلَكِنْ الْوَاصِلُ الَّذِي إِذَا قُطِعَتْ رَحِمُهُ وَصَلَهَا.(البخاري).
از عبدالله بن عمرو بن عاص  روايت است رسول الله *ص* فرمودند: ‌بجا آورنده صله رحم آن كس نيست كه در مقابل ديدار خويشاوندان از او، آنان را ديدار نمايد، بلكه بجا آورنده صله رحم همان كس است كه خويشاوندان از او قطع رابطه كنند ولی او با آنان رابطه بر قرار نمايد.

عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ  أَنَّ رَجُلًا قَالَ: يَا رسول الله *ص* إِنَّ لِي قَرَابَةً أَصِلُهُمْ وَيَقْطَعُونِي وَأُحْسِنُ إِلَيْهِمْ وَيُسِيئُونَ إِلَيَّ وَأَحْلُمُ عَنْهُمْ وَيَجْهَلُونَ عَلَيَّ فَقَالَ: لَئِنْ كُنْتَ كَمَا قُلْتَ فَكَأَنَّمَا تُسِفُّهُمْ الْمَلَّ وَلَا يَزَالُ مَعَكَ مِنْ اللَّهِ ظَهِيرٌ عَلَيْهِمْ مَا دُمْتَ عَلَى ذَلِكَ.(مسلم).

از ابوهريره روايت است،‌ مردی گفت: ای پيامبر خدا من خويشاوندانی دارم و با آنها رابطه برقرار می كنم، ولی آنها با من قطع رابطه می كنند، من با آنها نيكی می كنم و آنها با من بدی می نمايند، من با آنها بردباری می كنم و آنها با من جاهلانه رفتار می نمايند، پيامبر *ص* فرمودند: اگر تو چنان هستی كه می گوئی گويا تو آنها را خاكستر داغ می خورانی و تا زمانی كه تو اينگونه رفتار نمائی هميشه خداند تو را بر عليه آنها ياری و كمك خواهد كرد.

قاطع رحم ملعون است

﴿ وَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ ۙ أُولَٰئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾(رعد: 25).«آنانكه پيمان خداوند را بعد از آنكه محكم بستند، نقض می كنند و آنچه را كه پروردگار دستور به وصل آن داده است (پيوند با خويشاوندان) قطع می نمايند و در زمين فتنه و فساد می كنند برای آنان لعنت و نفرين خداست و بدجايگاهی (در آخرت) دارند».

و نيز می فرمايد:﴿ فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ (22) أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ﴾(محمد: 22- 23).«و ممكن است اگر بشما حكومت برسد،‌ در زمين فتنه و فساد كنيد و پيوند خويشاوندی را قطع نمائيد، آنان هستند كه خداوند آنان را لعن و نفرين نموده و از رحمت خويش دور ساخته است، لذا گوشهايشان را (از شنيدن حق) كر و چشمهايشان را (از ديدن راه سعادت و هدايت) كور كرده است».

قاطع رحم داخل بهشت نمی شود

عن جبير بن مطعم  أن رسول الله *ص* قالَ: لا يَدْخُلُ الجَنَّةَ قَاطِعٌ.(مُتَّفَقٌ عليهِ).
از جبير بن مطعم روايت است رسول الله *ص* فرمودند: قاطع رحم داخل بهشت نمی گردد.

 دعای بد رحم

عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رسول الله *ص*: الرَّحِمُ مُعَلَّقَةٌ بِالْعَرْشِ تَقُولُ: مَنْ وَصَلَنِي وَصَلَهُ اللَّهُ. (مُتَّفَقٌ عليهِ).
 از عائشه روايت است رسول الله *ص* فرمودند: رحم و خويشاوند بر عرش آويزان است و می گويد: هر كس مرا پيوند دهد خداوند او را پيوند دهد و هر كس مرا قطع كند، خداوند او را قطع نمايد.

حرمت قطع رابطه تا چه زمان؟

و اما حرمت قطع رابطه با خويشاوندان و مسلمانان زمانی است كه در شرايط عادی و به خاطر امور دنيوی صورت پذيرد، چون دنيا نزد خداوند و مردان خدا كمتر از آن است كه به خاطر آن از همديگر دوری شود، و صله رحم قطع گردد و خويشاوندان مسلمان از يكديگر جدا شوند و اما اگر در راه خدا و به خاطر خدا باشد قطع رابطه جايز و مطلوب و گاهی نيز واجب است، چون رشته ايمان از تمام رشته ها محكم‌ تر و با ارزشتر است، لذا عداوت و دشمنی و ناراض شدن در راه خدا عين عبادت، محبت و ارتباط با خداوند است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:20:00 ق.ظ ]




 

* تأثیر تجمل گرایی بر صله ارحام
تجمل گرایی می تواند از عوامل قطع رحم باشد. تجمل گرایی موجب می شود تا شخص نتواند با خویشاوندان خود ارتباط داشته باشند؛ در این عرصه قرآن می فرماید «ان الله لا یحب المسرفین». بیان این نکته ضروری است که تجمل گرایی با جمال گرایی تفاوت دارد. انسان به صورت فطری جمال گراست و خدا نیز نه تنها این مسئله را مزمت نکرده، بلکه می فرماید که «خضوا بزینتکم»؛ انسان باید با زیبایی به مسجد رود؛ خداوند خود زیبای مطلق است و بندگانی که دنیال زیبایی معنوی و مادی هستند، دوست دارد.

آنچه در اسلام مزمت شده، تجمل گرایی است که یکی از مصادیق آن اسراف می باشد. خانواده هایی هستند که مقید به زینت هایی خاصی بوده و جوری خانه های خود را زینت می دهند که این کار برای دیگران دشوار است؛ بر این اساس زمانی که خویشانشان وارد خانه آنها می شوند، افسرده خاطر شده و چه بسا خجالت می کشند که به خانه او بیاید. این وضعیت موجب قطع رحم می شود.

انسان اگر آنچه که خدا فرموده را در زندگی خود رعایت کند، می داند که زیبایی حقیقی در دوری از زینت های رقابتی است. زینت زیبای زندگی این است که انسان در فضایی آرام زندگی کند؛ اگر دنیا از انسان سلب آرامش کند، وی به زیبایی دست نمی یابد. اگر خدا به ما توفیق دهد که از تجمل گرایی دوری کنیم و به حد وسع خود از جمال و زیبایی دنیا بهره مند شویم، به زیبایی حقیقی دست پیدا می کنیم.

* پدر و مادر، بهترین ارحام
از منظر قرآن و آموزه های دینی، پدر و مادر در بالاترین مرتبه ارحام هستند؛ مسئله ای که در مباحث فقهی نیز به آن توجه زیادی شده است که از جمله مصادیق آن تقسیم ارث است.

* شیوه برقراری صله ارحام
انسان باید این مسئله را با خود حل کند که به عنوان مسلمان موظف است به دستورات خدا جامه عمل بپوشاند؛ یعنی، همان گونه که مسلمان موظف به عبادت خداست، نسبت به دستور خدا درباره صله رحم نیز وظیفه دارد. البته ما باید ببینیم شیوه درست صله رحم، چگونه است؟ اگر فردی دارای مشکل اعتقادی، سیاسی، فکری و… است، لازم نیست با او صله رحم برقرار کرد. البته اگر فردی می داند که می تواند از این ظرفیت استفاده کرده و بر خویشاوند خود تأثیر داشته باشد، لازم است که با او ارتباط داشته باشد. اگر رحم انسان، جزو اعداء الله به شمار می آید، انسان این وظیفه را ندارد که با او ارتباط داشته باشد؛ ما باید در چارچوب تفکر دین، رفتار کنیم تا هم به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و هم تأثیر مثبتی بر ارحام خود داشته باشیم.

البته در این حوزه پدر و مادر استثنی هستند؛ انسان باید همواره رابطه خود را با پدر و مادر حفظ کند و حالت خدمت گزاری به آنها داشته باشد؛ هرچند لازم است مراقب باشد که تحت تأثیر آنها قرار نگیرد.

* دشمنان خدا چه کسانی هستند؟
یک قِسم از دشمنان خدا، کافران هستند؛ گاهی ممکن است مسلمانی دشمن خدا باشد، به این معنی که مسلمان جاسوس است، با ارزش های دینی تعارض دارد و در حلقه های فکری و رفتاری دشمنان خدا قرار دارد. ممکن است که شما نسبت به دشمن بودن او تصریح نداشته باشید، ولی حرف زدن و رفتار او، حرف ها و رفتارهای دشمنان اسلام و خداست؛ این فرد مواضع آنها را تبیین می کنند. آنها منافقان هستند، منافقان با دشمنان خدا هم پیمان هستند. دشمن خدا کسی است که کاری را انجام دهد که کفار و مشرکان انجام می دهند. ربا خواران، مفسدان جامعه و کسانی که فسق را در جامعه ترویج می دهند دشمنان خدا هستند.

* سخن پایانی:
مقام معظم رهبری درباره سبک زندگی اسلامی تأکید دارند، این مسئله اهمیت زیادی در پیشرفت جامعه و سعات مندی آن دارد. آنچه در صله رحم می تواند مورد توجه قرار گیرد، سبک زندگی اسلامی است. در تعالیم اسلامی، بر خلاف افکار و مکاتب و اندیشه های دیگر که بعضاً بر فاصله گرفتن از ارحام تأکید دارد، صله رحم اهمیت زیادی دارد.

از جمله عرصه هایی که در مسئله صله ارحام باید به آن توجه داشت، تأثیرگذاری فکری و اندیشه ای بر ارحام است. ما باید بدانیم که چه کنیم سبک زندگی اسلامی صله ارحام را برنامه ریزی نماید.

باید سبک زندگی اسلامی در مقام نظر و فکر تنظیم شود و در تفکر دین نیز نوع صله رحم تبیین شود. از سوی دیگر صلح رحم در تعمیق سبک زندگی اسلامی تأثیر بسیاری دارد، البته به شرطی که این صله رحم برگرفته از روش و منش قرآن و دین باشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:17:00 ق.ظ ]




* آسیب های انجام صله رحم!
ممکن است در صورت بی توجهی در صلح ارحام، در برخی موارد گرفتار گناه و انحراف شویم؛ خداوند می فرماید که گاهی اوقات ممکن است ارحام، انسان را از راه رسیدن به خدا باز دارد و موجب تمایل انسان به سمت دشمنان شود. درست است که در اسلام بر صله ارحام تأکید شده، ولی گاهی می بینیم که برخی با ارزش های دینی و اسلامی مشکل دارند و اگر با او رفت آمد کنیم، یقیناً بر ما تأثیر می گذارد. در آیه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کفَرُوا بِمَا جَاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیاکمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکمْ إِنْ کنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ یفْعَلْهُ مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ (ممتحنه، آیه١»

خداوند می فرماید: دشمنان من و دشمنان خود را اوالیا انتخاب نکنید؛ (اولیا به معنی دوست و سرپرست است) و با آنها رابطه مودت آمیز برقرار نکنید. در آیه سوم همین سوره خداوند می فرماید: «لَنْ تَنْفَعَکمْ أَرْحَامُکمْ وَلا أَوْلادُکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ یفْصِلُ بَینَکمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (ممتحنه، آیه ٣)» اگر ارحام شما از دشمنان خدا بودند، مراقب باشید تا این رحم بر شما تأثیرنگذارد که این عیاق شدن موجب شود فرد گمان کند می تواند بر شما تأثیربگذارد.

انسان باید از برقراری ارتباط با افرادی که با راه خدا و ارزش های دینی همسو نیستند، اجتناب کند و انسان نباید تحت تأثیر قرار گیرد چون در این مورد نهی خدا قرار دارد.

* بی عدالتی، خطری که در پی صله ارحام می آید، باید مراقبت آن بود
از آسیب های دیگر که در صله ارحام ممکن است بروز یابد، بی عدالتی است؛ انسان ممکن است به وسیله ارحام به بی عدالتی گرفتار شود. در تاریخ افرادی زندگی می کردند که به دلیل ارحام خود به جامعه ظلم کردند و پایه گذاران ظلم در جامعه شدند، درحالی که از رهبران جامعه نیز به شمار می رفتند؛ آنها برای ارحام و خویشان خود سهمیه و حقوق بی جا، آن هم از بیت المال مسلمین قرار داده بودند و بذل و بخشش های بی مورد از بیت المال داشتند.

سوره انعام آیه 152 به این مسئله اشاره دارد: «وَلا تَقْرَبُوا مَالَ الْیتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ حَتَّی یبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْکیلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لا نُکلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکمْ وَصَّاکمْ بِهِ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ (انعام، آیه ١٥٢)» خدا می فرماید که انسان از آنچه گفته می شود باید عدالت را رعایت کند، ولو این که شخص از ارحام و خویشاوندان شما باشد. خداوند ما را به قسط امر می کند و بیان می دارد که وقتی می خواهید سخنی بگویید، عدالت را رعایت کنید. تا چه رصد به این که انسان برای ارحام، در بیت المال تصرف کند.

از جمله چیزهایی که محل لغزش است، این است که کسی مسئول باشد، دستش برسد و حق عموم مردم را پایمال کرده و این حق را به ارحام خود دهد. بنابراین، اگر نتیجه رعایت عدالت این باشد که ذی القربی ما را ترک کنند، نه تنها اشکال ندارد، بلکه خوب هم است.

* آثار سوء ترک صله رحم
یکی از آثار ترک صله رحم خسارت در ابعاد معنوی، مادی، کوتاه شدن عمر و… است. در سوره بقره آیه 27 این مسئله تأکید شده است: «الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ» یکی از آثار مهم قطع رحم، این است که انسان در روز قیامت به عذاب الهی گرفتار می شود.

در آیه 25 سوره مبارکه رعد نیز آمده است: «وَالَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»؛ این آیه هشدار می دهد که قطع رحم نکنید، بعد بیان می دارد که این ها، کسانی هستند که به لعنت خدا گرفتار می شوند. انسان هایی که خود و بدون دلیل ترک صله رحم کند، لعنت خدا بر آنها شامل می شود و عاقبت بدی در روز قیامت بر آنها است.

نکته ای که در این آیه وجود دارد، این است که نفرین خدا برای این دنیاست؛ چون خداوند جداگانه نسبت به «وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» هشدار داده است؛ این افراد در همین دنیا گرفتار لعنت و نفرین خدا می شوند.

از دیگر آثار قطع رحم، نشناختن حقایق است؛ انسان با قطع رحم با حقایق آشنا نمی شود. همین که انسان ارتباط خود را با خویشان، خدایی تعریف کند، بصیرت او بیشتر شده و حقایق بیشتری در پیش روی او گشوده می شود. در سوره مبارکه محمد (ص)، بیان می دارد که کسانی که ترک صله رحم کنند، خدا آنها را مورد لعن قرار داده و کَر می کند تا حقایق را نشنوند، چشمانشان را نیز کور می کند. البته منظور از کر و کور شدن به این معنی نیست که در دنیا گوش و چشم خود را از دست دهند، بلکه چشم و گوش دل را از دست می دهند و نمی توانند حقایق را ببینند و بشنوند.

آسیب دیگر در قطع صله رحم، نفاق است. افرادی که بی جهت قطع رحم می کنند، دچار نفاق می شوند. در آیه 22 سوره محمد (ص) به بحث نفاق نیز تأکید دارد.

* موانع صله ارحام
از نظر قرآن کریم، دو مورد مهم ترین موانع صله رحم است که در آیه 36 سوره نساء، این مسئله مورد تأکید قرار دارد، خداوند در این آیه می فرماید: «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکوا بِهِ شَیئًا وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکتْ أَیمَانُکمْ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» خداوند در ابتدای این آیه بر تقوا تأکید کرده و در ادامه به احسان کردن به والدین و ذی القربی تأکید دارد و در ادامه بیان می دارد که «إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتَالا فَخُورًا» باید بدانیم که خداوند در این آیه مختالا و فخوراً را بیان می دارد. مختال کسی است که تکبر می ورزد و فخور کسی است که حالت فخر فروشی دارد و دارای روحیه خود برتر بینی است؛ خداوند این دو را دو عامل قطع رحم می داند.

انسانی که دارای تکبر باشد، نمی تواند با فامیل ارتباط داشته باشند؛ این که یکی بر کسی دیگر فخرفروشی کرده و تکبر ورزد، موجب می شود انسان با ارحام قطع رابطه کند؛ چراکه خویشان می فهمند که آنها از موضع ارحام با آنها سخن نمی گوید.

گاهی فخرفروشی و تکبر را یکی می دانیم، ولی این دو با هم تفاوت دارد، ممکن است فردی در ظاهر متواضع باشد ولی فخر فروشی نماید، اما متکبر کسی است که دیگران را در اندازه خود نمی بیند و این روحیه او در رفتار و گفتارش مشخص است. اگر انسان افتخارات خود را برای دیگران بیان می کند و خویشان خود را تحقیر کند؛ موجب قطع رحم می کند. کسی که در کنار برادر و خویشان خود است، نباید احساسی غیر از ارحام داشته باشد؛ در غیر این صورت موجب بر هم خورد ارتباط با خویشان می شود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:32:00 ق.ظ ]




صله ارحام هم تراز عدالت و احسان
خداوند در آیه 90 سوره مبارکه نحل، می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَ ینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَالْبَغْی یعِظُکمْ لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ» خداوند در این آیه صله رحم را در کنار رعایت عدالت و احسان قرار می دهد که نشان دهنده جایگاه و اهمیت صله ارحام و رسیدگی به ذی القربی است. ترتیب آورده شدن این مسائل نیز در این آیه قابل توجه است؛ خداوند انسان ها را ابتدا به عدالت و بعد از آن به احسان و ایتای ذی القربی امر می کند. از این آیه این نکته بر می آید احسان و رسیدگی به ذی القربی در مقام اهمیت، در کنار عدالت هستند, ولی در مقام عمل، در رتبه پایین تر نسبت به عدالت است؛ یعنی است که صله ارحام نباید جلوی عدالت در جامعه را بگیرد.

این که خداوند متعال انسان ها را به عدل، احسان و رسیدگی به ذی القربی امر کرده؛ یعنی عدالت که مهم ترین شاخصه جامعه مطلوب است و این که گفته می شود امام زمان (عج) ظهور کرده و عدالت مطلوب خداوند را در جامعه اجرا می کند؛ در کنار صله ارحام مورد تأکید خداوند است. همچنین «ینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ» نیز در این آیه به معنای ارتباط صله رحم با ترک فحشا و منکر و جلوگیری از بروز آن در جامعه است.

* گروه هایی که دچار خسران می شوند
خداوند در آیه 27 سوره مبارکه بقره نسبت به مسئله صله رحم هشدار می دهد و می فرماید: «الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ». چند گروه از افراد هستند که دچار خسارت می شوند؛ می دانیم که خسارت با زیان تفاوت دارد، به این معنی که خسارت به معنای از دست دادن اصل سرمایه است؛ این که انسان عمر خود را مصرف می کند و در قبال آن چیزی به دست نیاود، خسارت کرده است، چون عمر خود را که سرمایه اوست، از دست داده است. بر اساس این آیه، نخستین گروه، کسانی هستند که پیمان خود را با خدا (پیمان بندگی و اطاعت از خدا) می شکنند. در ادامه می فرماید: «وَ یقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ»؛ برخی افراد جایی را که خدا فرموده ارتباط برقرار کنید نادیده می گیرند که از مصادیق بارز آن صله رحم است. پس وقتی صله رحم را قطع می کنند، دچار خسران می شوند. البته این خسارت اعم از خسارت مادی، معنوی، روحی و… است؛ «وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ» و کسانی که در زمین فساد می کنند. وقتی خداوند صله رحم را در ردیف عمل نمودن به عهد خدا قرار داده، بیانگر اهمیت این مسئله است.

* برخی مکاتب انسان را از ارحام دور می کند
مکتب اسلام بین پیمان بستن با خدا و صله ارحام پیوند زده است و این امر یکی از مهم ترین روش های استراتژیک تفکر دینی در اسلام می باشد که میان این دو جمع کرده است. اما متأسفانه، برخی که به مکتبی وابسته می شوند، از پدر و مادر و ارحام خود می برند، همان گونه که دیده شد، منافقان وقتی در کمپ های خود در عراق مستقر شدند، به طور کلی از پدر و مادر خود بریدند. ولی در تفکر دین اسلام و قرآن، نه تنها ارتباط افراد ترک نمی شود، بلکه مورد امر و تأکید خداوند نیز قرار می گیرد و کسانی هم که صله رحم را ترک می کنند، مورد تهدید و توبیخ قرار می گیرد.

* تقوای الهی، رعایت حقوق الهی و ارحام است

در آیه اول سوره مبارکه نساء خداوند می فرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیبًا»؛ خداوند در این آیه ابتدا انسان ها را به تقوا امر می کند. تقوا در این آیه هم می تواند معنای لغوی که پرهیز از آنچه انسان را از عقلانیت و خدا دور می کند و هم معنای خاص آن مورد نظر باشد که پرهیز از آنچه محرم الهی و تعهد به آنچه واجب خداست.

«وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ» از خدایی پرهیز کنید که مورد سؤال واقع می شوید؛ «وَالأرْحَامَ» و ارحام. بر اساس این آیه، انسان نسبت به حقوق خداوند و نیز نسبت به حقوق ارحام مورد سؤال قرار می گیرد. این آیه معنای تقوا که رعایت حقوق خدا و ارحام است را بیان می کند.

در ادامه آیه، خداوند می فرماید که «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیبًا» خداوند مراقب شماست. نباید از مراقبت خدا نسبت به تقوای الهی و حفظ حقوق ارحام غفلت کنیم.

* آثار مثبت و برکات صله رحم
صله ارحام آثار شرعی و قانونی ای دارد که در جوامع بشری رعایت می شود، ساز و کار خاصی نیز از نظر فقهی و حقوقی در اسلام دارد؛ مسئله ای مانند ارث، که ممکن است افراد صله ارحام را هم قطع کنند، ولی با احکام مربوطه، از یکدیگر ارث می برد. این مسئله هم آثار تکوینی و هم آثار تشریعی ارحام است.

اثر دیگر صله رحم در آیه «قَالُوا یا شُعَیبُ مَا نَفْقَهُ کثِیرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاک فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلا رَهْطُک لَرَجَمْنَاک وَمَا أَنْتَ عَلَینَا بِعَزِیزٍ (هود، آیه ٩١)» مطرح شده است؛ بر اساس این آیه، زمانی که قوم شعیب، او را تهدید می کنند، به او می گویند که اگر خویشاوندان تو نبودند، ما تو را سنگ سار می کردیم و امنیت و آرامش را از تو می گرفتیم. این نشان می دهد که انسان در پناه خویشاوندان صالح و خوب در آرامش قرار می گیرد.

زمانی که انسان با خویشان خود ارتباط دارد، امنیت روحی و اجتماعی به دست خواهد آورد. همان طور که ارحام صالح نبی اکرم صلی الله علیه و آله، از او حمایت کردند و این موجب ثبات قدرت ایشان شد و پیامبر از آن برای تبلیغ و ترویج اسلام استفاده نمود. همچنین وقتی انسان با خویشان خود ارتباط داشته باشد، می تواند از خانه های آنها استفاده کند؛ در آیه 61 سوره مبارکه نور خداوند بیان داشته است: «لَیسَ عَلَی الأعْمَی حَرَجٌ وَلا عَلَی الأعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلا عَلَی أَنْفُسِکمْ أَنْ تَأْکلُوا مِنْ بُیوتِکمْ أَوْ بُیوتِ آبَائِکمْ أَوْ بُیوتِ أُمَّهَاتِکمْ أَوْ بُیوتِ إِخْوَانِکمْ أَوْ بُیوتِ أَخَوَاتِکمْ أَوْ بُیوتِ أَعْمَامِکمْ أَوْ بُیوتِ عَمَّاتِکمْ أَوْ بُیوتِ أَخْوَالِکمْ أَوْ بُیوتِ خَالاتِکمْ أَوْ مَا مَلَکتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکمْ لَیسَ عَلَیکمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْکلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُیوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنْفُسِکمْ تَحِیةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَکةً طَیبَةً کذَلِک یبَینُ اللَّهُ لَکمُ الآیاتِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ؛ بر اساس این آیه، انسان می تواند از خانه های خویشان خود که در این آیه از آن نام برده است، استفاده کند.

همچنین بر اساس آیه 18 سوره فاطر که می فرماید: «وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَی حِمْلِهَا لا یحْمَلْ مِنْهُ شَیءٌ وَلَوْ کانَ ذَا قُرْبَی إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَمَنْ تَزَکی فَإِنَّمَا یتَزَکی لِنَفْسِهِ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ» و همچنین بر اساس آیه 49 سوره مبارکه نمل، خداوند بیان می داد: «قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِک أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ» نشان می دهد که انسان با صله ارحام و رفت و آمد می تواند از حمایت آنها بهره مند شود.

* هشدار خداوند!
ما نقطه طلاقی در دستورات دینی و رعایت صله ارحام داریم؛ در بسیاری از عرصه ها عمل به دستورات الهی و صله رحم در تعارض با هم نیستد، به این معنی که پدر و مادر، خواهر و برادر و خویشان از مؤمنان هستند و نسبت به ارزش های الهی پایبندند، در چنین شرایطی انسان مشکلی در انجام صله ارحام ندارد، ولی گاهی ممکن است ارتباط با خویشان و انجام تکلیف الهی با هم تعارض پیدا کند. حال باید دید وظیفه چیست؟

در عین این که خداوند ما را به صله ارحام امر می کند، به ما هشدار می دهد که صله رحم ما را از مسیر درست منحرف نسازد. از یک سو، امر می کند به پدر و مادر و ذی القربی احسان کنید اما نسبت به مراقبت از شرک ورزی به خدا نیز هشدار می دهد؛ یعنی این که این احسان بر شما تأثیر نگذارد.

در صدر اسلام، بسیاری از خانواده ها، به دلیل مسلمان شدن فرزندشان و رفتاری که این فرزند در برخورد با والدین و خانواده نشان می داد، موجب می شد که آنها نیز به اسلام ایمان آورند؛ از جمله آنها جناب عمار یاسر بود.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:30:00 ق.ظ ]




تاثیر یاد خدا و بی رغبتی به دنیا در رسیدن به آرامش
 



ذکر و یاد خدا  یکی از بهترین و مؤثرترین روشها برای رهایی از ترس و نگرانی است

 

تاثیریاد خدا و بی رغبتی به دنیا در رسیدن به آرامش
ما با یاد خدا و توجه به وجود مقدس الهی، خود را به منبعی متصل می کنیم که از هر قدرتی بالاتر و برتر است. لذا ترس از هر قدرت دیگری معنی پیدا نمی کند، خود را به منبعی متصل می کنیم که توانایی حل هر مشکلی و شفای هر دردی و باز کردن هر گره ای را دارد.


ذکر و یاد خدا و به تعبیر بهتر توجه به خداوند متعال، یکی از بهترین و مؤثرترین روشها برای رهایی از ترس و نگرانی و دغدغه و اضطراب و متقابلاً کسب طمأنینه و آرامش روحی و حتی جسمانی است. قرآن کریم می فرماید: «… أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یعنی «آگاه شوید که تنها یاد خدا آرام بخش دلهاست».


براستی چرا روح و روان آدمی با یاد و نام خدا آرامش می گیرد؟

پاسخ روشن است. ما با یاد خدا و توجه به وجود مقدس الهی، خود را به منبعی متصل می کنیم که از هر قدرتی بالاتر و برتر است. لذا ترس از هر قدرت دیگری معنی پیدا نمی کند، خود را به منبعی متصل می کنیم که توانایی حل هر مشکلی و شفای هر دردی و باز کردن هر گره ای را دارد. پس یأس و ناامیدی و احساس ضعف و شکست در زندگی، دیگر مفهوم خود را از دست می دهد. با توجه به خدا، خود را به منبعی وصل می کنیم که از همه چیز و همه کس و هر راز و رمزی آگاهی مطلق و کامل دارد، پس دیگر غصه نمی خوریم که کسی درد ما را نمی فهمد، یا راز خود را به که بگوییم که بتواند ما را کمک کند.

 در واقع از کسی یاری می جوییم که از همه مشکلات و علت و معلولها و رابطه های پشت پردۀ بین پدیده های جهان، آگاهی کامل دارد. با یاد خدا به منبعی وصل می شویم که معامله گر و منفعت طلب نیست و ما را برای خودش نمی خواهد، بلکه خیرخواه، مهربان و دلسوزی است که صرفاً خیر ما را می خواهد و ما را برای خودمان دوست دارد و می خواهد. بنابراین طبیعی است وقتی با ذکر و یاد خدا به چنین پناهگاه مطمئن و قدرتمندی وصل می شویم، هر گونه نگرانی و دغدغه از ما رفع شده و به راحتی و آرامش روحی و روانی برسیم.


به همین جهت خداوند متعال ما را تشویق می کند تا دائماً به یاد او باشیم. قرآن کریم می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً» یعنی «ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید، ذکر حقّ و یاد خدا بسیار کنید» آری ذکر و یاد خدا نه تنها راه و روشی مطمئن برای رسیدن به آرامش روحی و قلبی است، بلکه بالاتر از آن، هر گونه اعراض از ذکر الهی و دور شدن از خداوند متعال، زندگی و معیشت را برای ما سخت و زجرآور می کند و در نتیجه آرامش از ما سلب خواهد شد. خداوند متعال می فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی » یعنی «و هر کس از یاد من اِعراض کند، همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشورش کنیم».


منظور از یاد و ذکر خدا
 نکته مهمی که در پایان این بحث باید به آن اشاره کنیم این است که منظور از یاد و ذکر خدا، صرفاً ذکر زبانی نیست، بدون تردید کسی با صرف ذکر زبانی نه می تواند توجهی به خدا پیدا کند، و نه از ثمرات اتصال به منبع الهی بهره ببرد و آرامش کسب کند. مقصود از یاد و ذکر الهی، همانا توجه قلبی به خدا همراه با هوشیاری و آگاهی به مفاهیم ذکری است که گفته می شود.


برخی علمای اخلاق مراتبی را برای ذکر برمی شمارند:
مرتبۀ اوّل، ذکر لفظی و لسانی است.


مرتبۀ دوم، ذکر معنوی است. یعنی در حالی که انسان مشغول ذکر لفظی است، به معانی الفاظ هم توجه کند و آن را بفهمد.


مرتبۀ سوم، ذکر قلبی است. یعنی توجه از دل بجوشد و احیاناً به زبان جاری شود.

البته لازم نیست حتماً به زبان جاری شود بلکه چه بسا در مراحلی سکوت، خود بهترین بیان برای اظهار مکنونات قلبی و معطوف گردانیدن دل به آستان قدس الهی باشد. از مراتب فوق، آنچه که می تواند آدمی را از نگرانی و اضطراب رهایی بخشیده و آرامش و راحتی روح و اطمینان قلبی را برایش به ارمغان آورد، مرتبۀ سوم، یعنی توجه قلبی و هوشیارانه به ساحت قدس الهی است.

 

بدیهی است کسی که می خواهد همیشه آرامش روحی و اطمینان قلبی داشته باشد، باید ذکر و توجه قلبی او نیز همیشگی و مستمر باشد. با یکی دو بار ذکر و توجه و یا صرفاً در زمان مشکلات به یاد خدا بودن، چندان کارگشا نخواهد بود. به تعبیر امام علی علیه السّلام: «مُدَاوَمَةُ الذِّکْرِ قُوَّةُ الْاَرْواحِ» یعنی «استمرار در ذکر، نیروبخش و تقویت کننده روح و روان است».


بی رغبتی به دنیا
اگر به دنبال کسب آرامش و راحتی روح و روان خود هستید، تلاش کنید میل و رغبت خود را به زخارف و جلوه های فریب انگیز دنیا کاهش بدهید. البته منظور نداشتن زندگی مناسب و مال و منال مورد نیاز و منطقی نیست، به هیچ وجه شما را به فقر و نداری تشویق نمی کنیم. از مال و اموال دنیا و از زخارف و جلوه های دلفریب دنیا مانند پول، ریاست، خانه، اتومبیل، همسر و فرزندان، آثار قدیمی و عتیقه، طلا و جواهر، وسایل خانه و… در حدی به دنبالش باشید که تأمین کننده نیازهای منطقی و طبیعی شما باشد.


علاقه به اینها باید در حدی باشد که آرام بخش روح و روان شما بوده و زندگی را به کام شما شیرین و گوارا سازد. اگر تعلق به آنها از حد طبیعی خارج شود، نه تنها آرامش بخش شما نخواهند بود، بلکه سوهان روح بوده و وسیله ای در جهت آزار روح و روان شما خواهند شد. حتی عشق و مَحبّت به همسر و فرزندان که از ضروریات زندگی است، اگر از حد طبیعی خود خارج شود، تبدیل خواهد شد به غل و زنجیری که مانع حرکت شما شود. دلبستگی و علاقه افراطی به زخارف دنیا، موجب دل مشغولی و سرگرم شدن به آنها می شود، و همۀاینها ناآرامی و ناراحتی را به دنبال دارد.


دلبستگی افراطی باعث می شود وقتی شما به خطر از دست دادن این تعلقات فکر می کنید، همیشه مضطرب و نگران بشوید که مبادا اینها را از دست بدهید، و اگر هم روزی بخشی از آنها را از دست دادید، ترس و نگرانی شما، عملاً تبدیل به غم و اندوه و ناراحتی عمیق خواهد شد. چه بسا کسانی که نه تنها به زخارف دنیوی مثل ریاست و پول و ثروت و طلا و جواهر یا خانه و اتومبیل دل می بندند، بلکه گاهی به چیزهای کم اهمیت نیز چنان وابسته می شوند که هر گونه راحتی و آرامش را از آنان سلب می کند.

 

یکی شدیداً به یک پرنده دل می بندد، دیگری عاشق آلبوم تمبر با عکس می شود، یکی شیفتۀ کلکسیون اسکناسهای قدیمی می شود. فردی عاشق عتیقه جات و اشیاء قدیمی است و خلاصه هر کدام به نوعی دلبند جلوه ای از زخارف دنیوی می شوند. این تعلقات و وابستگیها، فرد را به ورطه ناآرامی و اضطراب و نگرانی می کشاند.


بی رغبتی به دنیا در روایات
امام صادق علیه السّلام می فرماید: «اَلرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا راحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَنِ» یعنی «میل و رغبت به دنیا موجب غم و اندوه و ناراحتی می شود و بی میلی به دنیا باعث راحتی و آرامش روح و قلب و بدن آدمی می شود».


حضرت علی علیه السّلام نیز بی رغبتی به دنیا را عامل دستیابی به بزرگترین راحتی و آرامش معرفی کرده و می فرماید: «اَلزُّهْدُ فِی الدُّنْیا اَلرّاحَةُ الْعُظْمی» یعنی «بی رغبتی نسبت به دنیا، بزرگترین راحتی و آرامش است». دلخوشی به حیات دنیوی و راضی شدن به جلوه ها و زخارف دنیا، نه تنها انسان را سیر و اشباع نمی کند و او را به آرامش نمی رساند، بلکه آینده ای تاریک و زجرآور را برای او ترسیم می کند.


خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ * أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ». یعنی «البته آنهایی که به لقاء ما دل نبسته و امیدوار نیستند و به زندگی حیوانی پست دنیا دلخوش و دل بسته اند و آنهایی که از آیات و نشانه های ما غافلند * هم اینان هستند که عاقبت به کردار زشت خود در آتش دوزخ مأوی گیرند». براستی که دنیا همانند آب شور دریاست که هر چه آدمی از آن بنوشد، بر عطش او افزوده شده و به دنبال نوشیدن آب بیشتری خواهد بود تا این که به مرز هلاکت برسد، و هرگز سیراب نشود و آرامش نگیرد.

 

امام صادق علیه السّلام می فرماید: «مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ ماءِ الْبَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حَتّی یَقْتُلَهُ» یعنی «دنیا مانند آب دریاست که هر چه شخص تشنه از آن بیشتر بیاشامد، تشنگی اش بیشتر شود تا او را بکُشد».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-04-09] [ 09:47:00 ق.ظ ]




دعایی که امام سجاد (ع) برای رفع غم و اندوه می خواند

 


دعایی از امام سجاد (ع) برای رفع گرفتاری  

امام سجاد(ع) برای رفع غم و اندوه این دعا را می‌خواند
صحیفه سجادیه به «زبور آل محمد(ص)» معروف بوده و شامل زمزمه‌های عارفانه و نیایش‌های امام چهارم شیعیان، حضرت زین‌العابدین(ع) با خداوند یکتا است.

 

دعای پنجاه و چهارم صحیفه سجادیه:
1. يَا فَارِجَ الْهَمِّ، وَ كَاشِفَ الْغَمِّ، يَا رَحْمَانَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْرُجْ هَمِّي، وَ اكْشِفْ غَمِّي.


2. يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»،[۱] اعْصِمْنِي وَ طَهِّرْنِي، وَ اذْهَبْ بِبَلِيَّتِي. وَ اقْرَأْ آيَةَ الْكُرْسِيِّ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، وَ قُلْ:


3. اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ ضَعُفَتْ قُوَّتُهُ، وَ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ، سُؤَالَ مَنْ لَا يَجِدُ لِفَاقَتِهِ مُغِيثاً، وَ لَا لِضَعْفِهِ مُقَوِّياً، وَ لَا لِذَنْبِهِ غَافِراً غَيْرَكَ، يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ أَسْأَلُكَ عَمَلًا تُحِبُّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، وَ يَقِيناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَيْقَنَ بِهِ حَقَّ الْيَقِينَ فِي نَفَاذِ أَمْرِكَ.


4. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اقْبِضْ عَلَى الصِّدْقِ نَفْسِي، وَ اقْطَعْ مِنَ الدُّنْيَا حَاجَتِي، وَ اجْعَلْ فِيمَا عِنْدَكَ رَغْبَتِي شَوْقاً إِلَى لِقَائِكَ، وَ هَبْ لِي صِدْقَ التَّوَكُّلِ عَلَيْكَ.


5. أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ كِتَابٍ قَدْ خَلَا، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كِتَابٍ قَدْ خَلَا، أَسْأَلُكَ خَوْفَ الْعَابِدِينَ لَكَ، وَ عِبَادَةَ الْخَاشِعِينَ لَكَ، وَ يَقِينَ الْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ، وَ تَوَكُّلَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْكَ.


6. اللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتِي فِي مَسْأَلَتِي مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِيَائِكَ فِي مَسَائِلِهِمْ، وَ رَهْبَتِي مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِيَائِكَ، وَ اسْتَعْمِلْنِي فِي مَرْضَاتِكَ عَمَلًا لَا أَتْرُكُ مَعَهُ شَيْئاً مِنْ دِينِكَ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ.
7. اللَّهُمَّ هَذِهِ حَاجَتِي فَأَعْظِمْ فِيهَا رَغْبَتِي، وَ أَظْهِرْ فِيهَا عُذْرِي، وَ لَقِّنِّي فِيهَا حُجَّتِي، وَ عَافِ فِيهَا جَسَدِي.


8. اللَّهُمَّ مَنْ أَصْبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أَوْ رَجَاءٌ غَيْرُكَ، فَقَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَنْتَ ثِقَتِي وَ رَجَائِي فِي الْأُمُورِ كُلِّهَا، فَاقْضِ لِي بِخَيْرِهَا عَاقِبَةً، وَ نَجِّنِي مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.


9. وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ الْمُصْطَفَى وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ.

ترجمه دعای پنجاه و چهارم صحیفه سجادیه:
1. ای زداینده‌اندوه و برطرف کننده غم،‌ای رحمن دنیا و آخرت و رحمت آورنده در دو دنیا، بر محمد و آلش درود فرست، و اندوه مرا برطرف ساز، و غم دلم را بزدای،‌

 

2. ای یگانه،‌ ای یکتا،‌ ای بی‌نیاز،‌ای کسی که نزاده‌ای و زائیده نشده‌ای و کسی همتای حضرت تو نیست، مرا حفظ کن و به پاکی آر، و گرفتاریم را برطرف کن. - و آیةالکرسی و معوّذتین (سوره‌های فلق و ناس) و قل هوالله را بخوان و بگو:


3. خداوندا، از تو می‌خواهم همچون خواهش کسی که نیازش سخت، و نیرویش سست است، و گناهانش افزایش یافته، همچون خواهش کسی که برای نیاز خود فریادرسی، و برای ضعفش نیرودهنده‌ای، و برای معصیتش آمرزنده‌ای جز تو نمی‌یابد،‌ ای صاحب جلال و اکرام، از تو درخواست عملی دارم که هرکه آن را بجای آورد دوستش داری، و یقینی که هر کس در مسیر قضای تو به آن آراسته به حقّ یقین گردد او را بدین خاطر نفع رسانی.


4. خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و جان مرا در حال - ثبات و استواری بگیر، و نیازم را از دنیا قطع کن، و رغبتم را به رحمتت برانگیز تا شوق لقایت در سر داشته باشم، و مرا صدق توکل بر خودت مرحمت فرما.


5. از تو بهترین سرنوشت گذشته را مسئلت دارم، و از بدترین سرنوشت گذشته به تو پناه می‌برم، پروردگارا، ترس بندگان، و عبادت خاشعان، و یقین توکل کنندگان، و توکل مؤمنان را از تو درخواست دارم.


6. خداوندا رغبت و شوق مرا در گدایی‌ام مانند رغبت عاشقانت در گدایی‌شان، و ترسم را مانندترس اولیائت قرار ده، و مرا در رضای خود چنان به کار‌دار که با وجود آن چیزی از دین تو را به خاطر وحشت از آفریده‌ای ترک نکنم.


7. خداوندا این نیاز من است، پس رغبتم را در آن عظیم کن، و عذرم را در آن آشکار فرما، و حجتم را در آن بر زبانم گذار، و جسمم را در آن سلامت بخش.


8. خداوندا هر کس روز کند در حالی که به غیر تو اعتماد و امیدی داشته باشد، پس من روز کردم در حالی که در همه کارها اعتماد وامیدم تویی، پس - برایم برنامه‌ای مقدّر فرمای که پایان آن از همه فرخنده‌تر باشد، و از فتنه‌های گمراه‌کننده رهایی‌ام بخش، به حق مهربانیت‌ای مهربانترین مهربانان

9. و درود و برکات خداوند بر سرور ما محمّد فرستاده و برگزیده حق، و بر خاندان پاکش باد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:44:00 ق.ظ ]




سوره ای با فضلیت برای اموات
 


 

 

 

خواندن سوره‎هایی از قرآن در حالت احتضار مانند سوره‎های؛ یس، صافات، احزاب، آیة الکرسی، آیه ۵۴ سوره اعراف، و سه آیه آخر سوره بقره در روایات توصیه شده است

 


قرآن خواندن برای اموات

پس از مرگ انسان، بر اطرافیان و دیگر مؤمنان اعمالی واجب است؛ مانند غسل، کفن، نماز و دفن و واجباتی که از میت قضاء شده بود که باید هرچه زودتر انجام پذیرد. اما انجام برخی اعمال برای اموات مستحب می باشد، که از جمله آنها صدقه دادن، دعا کردن و خواندن قرآن است.

 

در خصوص اثبات استحباب قرائت قرآن برای اموات دو نوع دلیل می توان بیان کرد: نوع اول روایاتی که به صورت کلی بیان می کند به یاد اموات و گذشتگان باشید و آنها از کارهای نیک شما بهره می برند؛ و روشن است که قرائت قرآن یکی از کارهای نیک و پسندیده است. در این مورد روایاتی وجود دارد که به بعضی اشاره می شود:

 

۱. از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است: «مردگانتان را که در قبرها آرمیده اند از یاد نبرید. مردگان شما امید احسان شما را دارند. مردگان شما زندانی هستند و به کارهای نیک شما رغبت دارند. آنها خود، قدرت انجام کاری را ندارند، شما صدقه و دعائی به آنها هدیه کنید.»[۱]

 

۲. حضرت امام صادق(علیه السلام ) می فرمایند: «مرده به خاطر طلب رحمت و آمرزشی که برای او می شود شادمان می گردد، همان گونه که زنده بوسیله هدیه ای که به او می دهند، خوشحال می گردد.»[۲]

 

دسته دوم روایاتی است که آثار قرائت قرآن برای اموات را بیان می کند؛ مانند این روایت: حضرت امام رضا(علیه السلام) فرمودند: «هر کس قبر مؤمنی را زیارت کند و در کنار آن هفت مرتبه إنّا انزلناه بخواند، خداوند او را با صاحب قبر می آمرزد.[۳]»


می‎توان گفت: سوره‎های؛ فاتحه، یس، صافات، تبارک، احزاب، آیة الکرسی، هفت مرتبه اناانزلناه … را می توان خواند و ثوابش را به اهل قبور اهداء کرد

 

اهل قبور نیازمند به استغفار و طلب رحمت و اهداء ثواب هستند. در همین زمینه امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ می‎فرماید: «ثوابی که پس ازمرگ به انسان می‎رسد سه چیز است؛ ۱. صدقه جاریه… ۲. راه و رسم صحیحی که شخص در حال حیات بدان عمل می‎کرد و به گونه‎ای بوده که الگو برای دیگران می‎شد ۳. فرزندی شایسته که برای او طلب مغفرت کند، و موجبات آمرزش پدر را فرهم سازد.»[۴] در جای دیگر می‎فرماید: «همان گونه که زندگان با هدایا، شاد می‎شوند اهل قبور و برزخیان نیز با ترحم و استغفار که نسبت به آنان می‎شود؛ شاد می‎گردند.»[۵]

 

بنابر این اهداء ثواب و طلب مغفرت برای اهل قبور نافع است و از طریق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ توصیه شده است.

 


کارهایی که برای میت نافع است

خواندن سوره‎هایی از قرآن در حالت احتضار مانند سوره‎های؛ یس، صافات، احزاب، آیة الکرسی، آیه ۵۴ سوره اعراف، و سه آیه آخر سوره بقره در روایات توصیه شده است.[۶]
تلاوت

 

همچنین در شب اول قبر؛ مستحب است دو رکعت نماز وحشت خوانده شود که در رکعت اول بعد از سوره حمد، یک مرتبه آیة الکرسی و در رکعت دوم، بعد از سوره «حمد»، ۱۰ مرتبه سوره «انا انزلنا» خوانده شود.

 

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: سوره «تبارک» بالای سر قبر میت خوانده شود تا موجب رفع عذاب قبر از او گردد.[۷]

 

مرحوم نوری در مستدرک الوسائل باب اموات، از سید بن طاوس در مصباح الزائد نقل کرده و فرمود: طریق زیارت میت این است که رو به قبله و دست بر قبر نهاده و بگو: «اللّهم ارحم غربته وصل وَحْدَته… ثمَّ اقر “أنا انزلناه فی لیلة القدر” سبع مرّات» پروردگارا! بر غربت او ترحم نما و تنهایی او را به مقام جمع خودت ارتباط بده و موجبات انس را بر وحشت او قرار بده و ترس او را تبدیل به ایمنی گردان و از رحمت خود برای او رحمتی بفرست که از رحمت غیر تو بی‎نیاز گردد و او را به کسی که او دوست داشت و در تحت ولایت او (ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ ) بود؛ ملحق گردان! و سپس سوره مبارکه «انا انزلناه» راهفت مرتبه بخوان.[۸]

 

در نتیجه می‎توان گفت: سوره‎های؛ فاتحه، یس، صافات، تبارک، احزاب، آیة الکرسی، هفت مرتبه اناانزلناه… را می توان خواند و ثوابش را به اهل قبور اهداء کرد.

 


خواندن قرآن برای اموات دیگران و دریافت پول

افرادی که به سفارش دیگران ختم قرآن برای اموات می کنند و از این بابت پول دریافت می کنند، آیا این عمل شرعاً صحیح است؟ آیا صرف قرائت قرآن و به این صورت که هر دو روز یک ختم قرآن بکنند اشکالی ندارد؟

 

دریافت پول و مزد بابت خواندن قرآن اشکالی ندارد[۹] و به تلاوت و قرائت قرآن در روایات فراوان سفارش شده است.

 

تلاوت قرآن غیر از این که برای قاری بسیار ارزش و ثواب دارد برای پدر و مادر و معلم او نیز مؤثر است. پیامبر(صلی الله علیه و آله ) فرمود: “هرگاه معلم به دانش آموز بسم الله الرحمن الرحیم بیآموزد خداوند برای او و پدر و مادر و معلمش برائت از آتش جهنم را امضا می کند."[۱۰]

 

امام صادق(علیه السلام ) فرمود: “پیامبر(صلی الله علیه و آله) در وصیتش به امام علی(علیه السلام ) فرمود: “بر تو باد به تلاوت کردن قرآن در هر حالی."[۱۱]

 

تلاوت کردن زیاد و ختم قرآن به صورت پی در پی مطلوب است. امام سجاد(علیه السلام ) فرمود: “شروع به قرآن و ختم آن و شروع دوباره و ختم آن و …. از افضل اعمال است".[۱۲]

 

امام حسین(علیه السلام) فرمود: “ختم قرآن در یک شب باعث صلوات و درود ملائکه و ختم آن در روز باعث صلوات و درود ملائکه حافظ انسان می باشد. نیز دعای او مستحاب است و برای او بهتر است از این که بین زمین تا آسمان مال داشته باشد."[۱۳]

 


اهدای ثواب قرائت قرآن به پیامبر و ائمه و به مؤمنان (چه زنده و چه مرده) مستحب است:علی بن مغیره می گوید:به امام کاظم گفتم:پدرم در یک ماه رمضان گاهی تا چهل ختم قرآن داشت. نیز مانند او عمل کرده ام. و وقتی که عید فطر می شود ثواب آن ها را به پیامبر و امامان اهدا می کنم. حضرت فرمود:در روز قیامت تو با آنان خواهی بود

 

کثرت تلاوت قرآن مطلوب است ولی عجله کردن در تلاوت و با سرعت زیاد خواند کراهت دارد. بهتر است قرآن را با ترتیل بخوانیم.[۱۴] این همه ثواب برای تلاوت قرآن و برای قاری قرآن در صورتی است که به قرآن و به حلال و حرام آن معتقد باشد و قرآن را وسیله کسب رزق و و آبروی خود قرار ندهد.

 


امام صادق(علیه السلام ) فرمود:"قاریان قرآن بر سه دسته اند:‌

 

۱- قاری که با تلاوت قرآن بر مردم فخر فروشی می کند. او اهل آتش است.

 

۲- قاری که قرآن را خوب می خواند ولی به آن عمل نمی کند و حدود قرآن را ضایع می گرداند. او نیز اهل آتش است.

 

۳- قاری که به حلال و حرام قرآن عمل می کند و به آن ایمان دارد. خداوند او را ازفتنه های گمراه کننده نجات می دهد و اهل بهشت خواهد بود و در روز قیامت از دیگران شفاعت خواهد کرد."[۱۵]

 

امام صادق(علیه السلام) از پدران گرامیش نقل می کند: “من قرء القرآن یأکل به الناس جاء یوم القیامه و وجهه عظم لا لحم فیه؛[۱۶] هر کس قرآن بخواند و با آن بخواهد سر مردم کلاه بگذارد (مال مردم را بخورد) در روز قیامت وارد محشر می شود در حالی که هیچ گوشتی بر صورت ندارد.”

 

اهدای ثواب قرائت قرآن به پیامبر و ائمه و به مؤمنان(چه زنده و چه مرده) مستحب است: علی بن مغیره می گوید: به امام کاظم گفتم: پدرم در یک ماه رمضان گاهی تا چهل ختم قرآن داشت. نیز مانند او عمل کرده ام. و وقتی که عید فطر می شود ثواب آنها را به پیامبر و امامان اهدا می کنم. حضرت فرمود: در روز قیامت تو با آنان خواهی بود.[۱۷]

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:33:00 ق.ظ ]




حسادت چه اثری بر زندگی فرد حسود میگذارد؟
 



حسد انسان را دچار بیماری های جسمی و روحی می کند

 

آثار حسد بر زندگی فرد

1- حسد ایمان را فاسد و از بین می برد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این باره فرمود:

«الْحَسَدُ یفْسِدُ الْایمان»[1] 

حسد ایمان را فاسد می کند، زیرا حسود به بخشش خدا بر بندگانش خشمناک است و غیر مستقیم می پندارد که کارهای خداوند طبق عدالت نیست! در نتیجه اصل توحید و ایمان او فاسد می گردد. 

در زمان غیبت صُغری یکی از شیعیان با فضیلت و مورد احترام مردم «شلمغانی» بود. وی به علت خودخواهی و مقام طلبی انتظار داشت که پس از محمد بن عثمان، سومین نایب خاص امام زمان (عج) شود؛ ولی علی رغم این انتظار، حسین ابن روح به مقام نیابت خاصه از طرف امام زمان تعیین شد. 

 

شلمغانی به جای این که متوجه نقص خود شود، بر حسین ابن روح حسادت ورزید، و از راه راست منحرف شد. و روز به روز بر شقاوت خود افزود، و عدّه ای را به دور خود جمع کرد و واجب بودن عبادت ها را منکر شده و ازدواج با محارم را جایز دانست. مردم بسیاری را گمراه کرد و خود نیز گمراه شد. تا این که لعنت نامه ای از ناحیه امام زمان (عج) علیه او صادر گردید و در دنیا و آخرت رسوا شد و سرانجام سلطان وقت او را در شهر بغداد به دار آویخت. لازم به ذکر است که او از جانب حسین ابن روح در میان مردم واسطه و نماینده بود و نیازهای آنها را به حسین بن روح می رساند. با وجود این در نتیجه حسادت از حسین ابن روح خواست تا با وی مباهله کند.[2]

 

2- حسد نیکی ها و حسنات را از بین می برد. پیامبر علیه السلام در این مورد فرمود: 

«ایاکمُ و الْحَسَدُ فَانّ الْحَسَدَ یاکلُ الْحَسَناتِ کما تَأکلُ النّارُ الْحَطَبَ»[3] 

حسد نیکی ها را می خورد و از بین می برد همان طوری که آتش هیزم را می خورد و از بین می برد.

 

3- حسد انسان را دچار بیماری های جسمی و روحی می کند و آسایش و آرامش را از انسان سلب می نماید. علی علیه السلام در این باره فرمود: 

«الْحَسَدُ یذیبُ الْجَسَدَ»[4]؛ 

حسد تن را آب می کند. 

 

و در جمله دیگر فرمود: 

«الْحَسُودُ دائِمُ السُّقم»[5] 

حسود، پیوسته بیمار است. 

 

4- حسد موجب تنهایی و انزوای حسود می شود حتی دوستانش را از دست می دهد. علی علیه السلام فرمود: 

«الْحَسُودُ لاخُلَّة لَهُ»[6] 

حسود، دارای دوست نخواهد بود. 

 

5- حسد موجب می شود که شخص حسود از پیشرفت در امور بازماند زیرا او بیشترین وقت و نیروی فکری و جسمی خود را صرف مبارزه با محسود می کند و همواره به فکر اوست و در صدد یافتن راه برای از میدان به در کردن اوست.

 

6- افراد حسود برای تسکین خود سعی می کنند ارزش و قابلیت های اشخاص دیگر را زیر سؤال ببرند و ارزش آنها را با عیب جویی و عیب تراشی و بدگویی پایین بیاورند و این موجب اختلاف و جدایی و کینه بین افراد جامعه می شود و تعاون و نوع دوستی از بین می رود.

 

7- حسود برای نابودی رقیب به هر کاری دست می زند او حتی حاضر است خود را از بین ببرد تا به محسود ضرری برساند. شهید مطهری در کتاب انسان کامل می نویسد: 

در زمان یکی از خلفا، مرد ثروتمندی غلامی خرید. از روز اوّلی که او را خرید، مانند یک غلام با او رفتار نمی کرد؛ بلکه مانند یک آقا با او رفتار می کرد. بهترین غذاها را به او می داد. بهترین لباسها را برایش می خرید. وسایل آسایش او را فراهم می کرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار می کرد و حتی حاضر شد او را آزاد کند و سرمایه زیادی هم به او بدهد. یک شب درد دل خود را با غلام در میان گذاشت و گفت: من حاضرم تو را آزاد کنم و مقداری پول هم به تو بدهم؛ ولی می دانی برای چه آن همه خدمت به تو کردم؟

 

فقط برای یک تقاضا: اگر تو این تقاضا را انجام دهی هر چه که به تو دادم حلال و نوش جانت باشد و بیش از این هم به تو می دهم؛ غلام گفت: هر چه تو بگویی اطاعت می کنم. تو، ولی نعمت من هستی و به من حیات دادی. گفت: نه، باید قول قطعی بدهی. می ترسم اگر پیشنهاد کنم قبول نکنی. گفت: هر چه می خواهی پیشنهاد کنی بگو تا من بگویم «بله». وقتی کاملًا قول گرفت گفت: 

پیشنهاد من این است که در یک موقع خاصی دستور می دهم سر مرا بِبُری. غلام گفت: 

چنین چیزی نمی شود. او گفت: من از تو قول گرفتم و باید این کار را انجام دهی. نیمه شب غلام را بیدار کرد، کارد تیزی به او داد و با هم به پشت بام یکی از همسایه ها رفتند. در آنجا خوابید و کیسه پول را به غلام داد و گفت همین جا سر مرا بِبُر و هر جا که دلت می خواهد برو؛ غلام گفت: برای چه؟ گفت: برای این که من این همسایه را نمی توانم ببینم. مردن برای من از زندگی بهتر است، ما رقیب یکدیگر بودیم و او از من پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است. من دارم در آتش حسد می سوزم. 

 

می خواهم قتلی به پای او بیفتد و او را زندانی کنند اگر چنین چیزی شود من راحت شده ام و راحتی من فقط برای این است که می دانم اگر اینجا کشته شوم فردا می گویند جنازه در پشت بام رقیبش پیدا شده پس حتماً رقیبش او را کشته است و بعد رقیب مرا زندانی و سپس اعدام می کنند و مقصود من حاصل می شود.

 

غلام سر او را برید. کیسه پول را برداشت و رفت. خبر در همه جا پیچید. آن مرد همسایه را به زندان بردند؛ ولی همه می گفتند: اگر او قاتل باشد روی پشت بام خانه خودش که این کار را نمی کند! پس قضیه چیست؟ غلام پیش حاکم وقت رفت و حقیقت را این طور گفت: من به تقاضای خودش او را کشتم. او آنچنان در حسد می سوخت که مرگ را بر زندگی ترجیح می داد. وقتی مشخص شد قضیه از این قرار است حاکم هم غلام را آزاد کرد و هم مرد زندانی را.[7] 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:30:00 ق.ظ ]




آیا اینکه در حین خواندن فاتحه، با سنگ به قبر می زنند، دلیلی اسلامی دارد
 

 

 در منطقه ای مرسوم است که مردم بر سر قبر می روند و با سنگ کوچک یا انگشت بر سنگ قبر می زنند و فاتحه می خوانند، آیا این بدعت است یا سنت؟
پاسخ اجمالی
در روایات برای زیارت کردن قبر، آدابی ذکر شده است که در پاسخ تفصیلی تعدادی از آنها بیان می شود. اما علاوه بر موارد مذکور در روایات، در میان عرف نیز سنت هایی وجود دارد. یکی از این سنت ها زدن سنگ به قبر است که گاه با این دلیل همراه است که مرده صدایمان را بشنود.
در کتاب های حدیثی، روایتی در تأیید این کار وجود ندارند. البته، در میان مردم به غیر از این سنت، سنت های دیگری نیز وجود دارد که بر آنها دلیل شرعی وجود ندارد، اما نبود دلیل شرعی به این معنا نیست که آنها را به صورت کلی رها کنیم؛ زیرا گاه، سنت هایی وجود دارد با این که منبعی شرعی ندارند، اما سنت حسنه ای هستند و عقل نیز آنها را تأیید می کند. علاوه بر این، انجام آنها احترامی برای مرده بوده که نه تنها بد نیست، بلکه باید در ترویج آن تلاش کرد و به یقین مورد پسند خداوند است.
پاسخ تفصیلی
در روایات، تأکید بسیاری وجود دارد که مردگان را از یاد نبریم و برای آنها از این دنیا خیراتی بفرستیم. یکی از بهترین خیرات و هدیه ای که می توان از این دنیا برای آنها فرستاد، خواندن قرآن است که تأکید بسیاری نیز بر آن شده است. امام رضا (ع) فرمودند: «هیچ بنده مؤمنی نیست که قبر مؤمنی را زیارت کند و در آن جا سوره قدر را هفت مرتبه بخواند، مگر این که خداوند گناهان او و صاحب قبر را می بخشاید».[1]، [2]
خیرات برای مردگان و زیارت کردن قبرشان، سنت حسنه ای است که در میان مسلمانان رواج دارد. این عمل مطمئناً برای مرده نیز تأثیر به سزائی دارد و می تواند او را در حیات پس از مرگ کمک کند؛ لذا در روایات آمده است: «مردگان را زیارت کنید که همانا آنها از این عمل خوشحال می شوند».[3] حتی در بعضی از روایات توصیه شده است که به یاد مردگان باشید که این کار ثواب دارد.[4]
در روایات برای زیارت کردن قبر، آدابی ذکر شده است؛ بسیاری از این آداب، به جهت احترام گذاشتن به مرده و گاه برای به وجود آوردن ارتباط بین آنها است. به گونه ای که در بعضی از روایات آمده است وقتی به قبرستان می روید یک قبر را مشخص نموده و به زیارت آن روید: «شخصی از امام موسی کاظم (ع) سؤال کرد: مؤمنی که مرده باشد، آیا کسی که قبر او را زیارت می کند، آگاه بدان است. امام فرمود: بله و تا زمانی که بر سر قبر او است، مرده با او مأنوس گشته و آرامش می یابد و زمانی که بلند شده و از کنار قبر بلند می شود، وحشت به درون قبر می رود».[5]

از دیگر عواملی که سبب به وجود آمدن ارتباط بین کسی که بالای قبر بوده و کسی که در درون قبر است، می شود، دست گذاشتن بر روی قبر مرده است: راوی می گوید: از امام صادق (ع) در مورد قرار دادن دست بر روی قبر میت سؤال کردم که این کار به چه معنا است؟ امام فرمودند: پیامبر اکرم (ص) این را برای پسرشان بعد از دفن انجام دادند. سپس از امام در مورد این که چگونه دست را بر روی قبر قرار دهیم سوال کردم؟ امام در پاسخ انگشت خود را به سمت زمین گرفتند و آن را بر روی زمین قرار داده و سپس بلند کردند».[6]
اما علاوه بر موارد مذکور در روایات، در میان عرف نیز سنت هایی وجود دارد. یکی از این سنت ها زدن سنگ به قبر است که گاه با این دلیل همراه است که مرده صدایمان را بشنود. در کتاب های حدیثی، روایتی در تأیید این کار وجود ندارند. البته، به غیر از این سنت، برخی از سنت های دیگر نیز وجود دارند که بر آنها دلیل شرعی وجود ندارد، اما نبود دلیل شرعی بر سنت های عرفی، به این معنا نیست که سنت ها را به صورت کلی رها کنیم؛ زیرا گاه در میان مردم، سنت هایی وجود دارد با این که منبعی شرعی ندارند، اما سنت حسنه ای هستند و عقل نیز آنها را تأیید می کند. علاوه بر این، انجام آنها احترامی برای مرده بوده که نه تنها بد نیست، بلکه باید در ترویج آن تلاش کرد و به یقین مورد پسند خداوند است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ق.ظ ]




روح اموات چه مواقعی به ملاقات خانواده شان می آید
 



آیا روح مومن به دیدار خانواده اش می آید ؟

 

اسحاق بن عمار می گوید : « به امام موسی کاظم (علیه السلام) عرض کردم : آیا روح مومن به دیدار خانواده اش می آید ؟

فرمودند : بله. عرض کردم : هر چند وقت یک بار به ملاقات ایشان می آید ؟ فرمودند : به اندازه فضیلت و قدر و منزلتی که هر کدام دارند .

 بعضی هر روز ٬ بعضی هر دو روز یک بار و بعضی هر سه روز یک بار و هرکدام که منزلتشان کم است هر جمعه.

عرض کردم : در چه ساعتی می آیند ؟ فرمودند : هنگام ظهر و مانند آن.

 عرض کردم : در چه صورت و قیافه ای می آیند ؟ فرمودند : در شکل گنجشک یا کوچکتر از آن .

خداوند فرشته ای را هم با او می فرستد تا آنچه مایه خوشحالی اوست به او نشان می دهد و آنچه مایه ناراحتی اوست از او می پوشاند .

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:22:00 ق.ظ ]




روشهایی برای درمان حسد

 

13 راه برای درمان حسد
1- توجه به پیامدهای حسادت
افرادی که گرفتار بیماری حسادت هستند، باید به خود آیند و برای درمان این بیماری بزرگ، ضرر و زیان های دنیوی و اخروی اش را در نظر آورند و خود را اصلاح کنند. امام صادق (ع) در این باره فرمود: حسود پیش از آن که به محسود زیان برساند، به خود زیان می رساند.[1]

مانند شیطان که با حسد خود برای همیشه، خود را مستحق لعن و دوری از رحمت خدا کرد. حسود باید بداند حسادت برای او سودی ندارد، نه مقامش را بالا می برد و نه محبوبیتش را بیشتر می سازد. افراد حسود باید بدانند که اغلب بدخواهان، در کار خود موفقیت پیدا نمی کنند، چه اگر موفق شوند، نباید کسی در جهان دارای نعمتی شود، چون هرکسی که نعمتی دارد از حسادت حاسدان در امان نیست.


2- ترتیب اثر ندادن به حسادت و رفتار بر خلاف میل
حسود باید بر خلاف میلش رفتار کند. اگر به دلیل حسادت بر کسی تکبر می کند، نسبت به او فروتنی کند و اگر بدگویی و غیبت او را آرزومند است، در مجالس به تعریف او بپردازد. اگر از دیدن او ناراحت و ترشرو می شود و درشت گویی می کند، باید خود را به خوش کلامی و گشاده رویی وادار سازد. اگر حسد، حسود را از بخشش و عطای او به محسود باز می دارد، باید بخشش را نسبت به محسود زیاد کند. هنگامی که حسود، بر این اعمال مداومت کند، ملکه او می گردد و حسد از دلش بیرون می رود. امام صادق (ع) فرمود:


انَّ الْمُؤْمِنَ لَا یسْتَعْمِلُ حَسَدَه[2]
مؤمن، حسد خود را به کار نمی گیرد.

 

3- توجه به ناپایداری دنیا
اگر انسان خود را از پدیده ها بالاتر بداند، دلیلی برای حسرت ها و حسادت ها نمی ماند، گاه در دوره نوجوانی، انسان حسرت چیزی را می خورد یا نسبت به امتیاز دیگری حسادت می ورزد، اما به هنگام جوانی و میان سالی وقتی آن مسائل را در نظر می گیرد، به اشتباه خود پی می برد و گاه خود را مذمّت می کند که برای چه چیزهایی خودخوری می کرده است. بنابراین اگر خود را از هوس ها بالاتر بدانیم انگیزه ای برای حسادت باقی نمی ماند.


4- اجتناب از مقایسه
یکی از بهترین راه ها برای کاهش حسّ حسادت این است که افراد حسود از مقایسه خود با دیگران و چشم و هم چشمی خودداری کنند.


5- توانا کردن خویشتن
حسد، بدون تردید شیوه دون مایگان است و کسی در معرض ابتلای به آن واقع می شود که ناتوان باشد، به همین جهت با توانا ساختن خویش می توان از ابتلای به حسد جلوگیری کرد؛ و حسد برخاسته از ضعف نفس را، درمان کرد.

 

6- شناخت هدف خلقت
اگر انسان حسود بداند که هدف از خلقت او عروج از مرحله حیوانی به مرحله فرشته خویی و بندگی خداست، هیچ گاه به برادران دینی خود حسادت نمی ورزد و خود را از مرحله انسانی به مرحله پست حیوانی تنزّل نمی دهد.


7- تلقین
تلقین نیز یکی از راه های پیراستن خویش از صفات رذیله می باشد. حسود می تواند به وسیله تلقین، خود را از حسد پاک کند و به خود بگوید نباید من حسادت داشته باشم، باید تحمل دیدن و شنیدن امتیاز و برتری دیگران را داشته باشم. دائماً این تلقین را تکرار کند تا از این بیماری رهایی یابد.[3]


8- تلاش سازنده
تلاش سازنده در راه کسب فضائل، وسیله مؤثّری برای مبارزه با حسد است. کسی که سرگرم فعالیت است، کمتر حسرت دیگران را می خورد و چه بسا کم کم دید وسیع، مناعت طبع، بزرگواری و دگربینی در او زنده شود و از پوسته محدود خود به درآید، دیگران را هم به حساب آورد، خود را با انسان ها پیوند دهد، احساس نوع دوستی و خیرخواهی در او زنده شود و نه تنها از راحتی دیگران رنج نبرد، بلکه حاضر شود خود رنجی را تحمل کند، تا دیگران را به راحتی برساند.[4]

9- ایجاد رابطه عاطفی
یکی از راهکارهای درمان حسادت ایجاد رابطه عاطفی با محسود و اصلاح رفتار است. وقتی حسود رفتار خود را اصلاح کند، طرف مقابل این مسأله را درک خواهد کرد و دلش نسبت به او نرم خواهد شد و زمینه روانی مناسبی برای محبت و دوستی فراهم خواهد شد. واکنش طبیعی فرد مورد حسادت در این هنگام، نیکی و احسان خواهد بود بدین سان حسود نیز به سمت احسان و نیکی تمایل پیدا می کند.


10- راضی به رضای حق بودن
از جمله اموری که در درمان حسد بسیار مؤثر است، راضی به رضای حق بودن، تسلیم در برابر اراده او شدن و قانع بودن به زندگی خویش است. امام علی (ع) فرمود:
مَنْ رَضِی بِحَالِهِ لَمْ یعْتَوِرْهُ الْحَسَد[5]
کسی که به حال خود راضی باشد، حسد دامان او را نمی گیرد.

 

11- تقویت ایمان
تقویت ایمان، توکل به خداوند و باور کردن این نکته که فضل و رحمت الهی تمام شدنی نیست و به هر کسی که بخواهد می دهد، و این خداوند است که بدون حساب، روزی ها را تقسیم می کند، بینشی به انسان می دهد که باعث می شود هرگز به دنبال حسد نرود.


12- تبدیل انگیزه
اگر حسود نیرویی را که برای زوال نعمت از محسود به کار می گیرد، صرف پیشرفت خود نماید، چه بسا از او جلو بیفتد. به تعبیر دیگر باید انگیزه های حسد را به انگیزه های غبطه و نیروهای ویرانگر را به نیروهای سالم تبدیل نمود.

شخص حسود به جای این که بگوید: ای کاش فلانی نمی داشت، انگیزه خود را بر کار و تلاش، تقویت کند تا خود هم داشته باشد.


13- توجه به نقاط مثبت خود
در بسیاری موارد، علت حسادت افراد، احساس حقارت به علت محروم بودن از نعمت هایی است که دیگران از آن بهره مندند. در چنین وضعیتی، فرد حسود برای تسکین درد نداری خود، به دیگران حسادت می ورزد و آرزو می کند آن چه را خود ندارد، دیگران هم نداشته باشند. ولی باید بداند، کسی نیست که همه خوبی ها و توانایی های موجود در جهان را داشته باشد. بلکه هرکس به تناسب وضعیت و تلاش خود، برخی از خوبی ها و توانایی ها را داراست. او باید به جای آرزو کردن نعمت های دیگران و حسادت به آنها، توانایی ها و ویژگی های مثبت خود را بشناسد و با تقویت آنها، به آن نعمت هایی که در نظر دارد دست یابد.


هرگاه متنعم بودن شخصی، انسان را آزار دهد، باید به توانایی های خود توجه نماید، امتیازاتی که دیگران از داشتن آنها محروم هستند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:19:00 ق.ظ ]




روشهایی برای درمان حسد

 

13 راه برای درمان حسد
1- توجه به پیامدهای حسادت
افرادی که گرفتار بیماری حسادت هستند، باید به خود آیند و برای درمان این بیماری بزرگ، ضرر و زیان های دنیوی و اخروی اش را در نظر آورند و خود را اصلاح کنند. امام صادق (ع) در این باره فرمود: حسود پیش از آن که به محسود زیان برساند، به خود زیان می رساند.[1]

مانند شیطان که با حسد خود برای همیشه، خود را مستحق لعن و دوری از رحمت خدا کرد. حسود باید بداند حسادت برای او سودی ندارد، نه مقامش را بالا می برد و نه محبوبیتش را بیشتر می سازد. افراد حسود باید بدانند که اغلب بدخواهان، در کار خود موفقیت پیدا نمی کنند، چه اگر موفق شوند، نباید کسی در جهان دارای نعمتی شود، چون هرکسی که نعمتی دارد از حسادت حاسدان در امان نیست.


2- ترتیب اثر ندادن به حسادت و رفتار بر خلاف میل
حسود باید بر خلاف میلش رفتار کند. اگر به دلیل حسادت بر کسی تکبر می کند، نسبت به او فروتنی کند و اگر بدگویی و غیبت او را آرزومند است، در مجالس به تعریف او بپردازد. اگر از دیدن او ناراحت و ترشرو می شود و درشت گویی می کند، باید خود را به خوش کلامی و گشاده رویی وادار سازد. اگر حسد، حسود را از بخشش و عطای او به محسود باز می دارد، باید بخشش را نسبت به محسود زیاد کند. هنگامی که حسود، بر این اعمال مداومت کند، ملکه او می گردد و حسد از دلش بیرون می رود. امام صادق (ع) فرمود:


انَّ الْمُؤْمِنَ لَا یسْتَعْمِلُ حَسَدَه[2]
مؤمن، حسد خود را به کار نمی گیرد.

 

3- توجه به ناپایداری دنیا
اگر انسان خود را از پدیده ها بالاتر بداند، دلیلی برای حسرت ها و حسادت ها نمی ماند، گاه در دوره نوجوانی، انسان حسرت چیزی را می خورد یا نسبت به امتیاز دیگری حسادت می ورزد، اما به هنگام جوانی و میان سالی وقتی آن مسائل را در نظر می گیرد، به اشتباه خود پی می برد و گاه خود را مذمّت می کند که برای چه چیزهایی خودخوری می کرده است. بنابراین اگر خود را از هوس ها بالاتر بدانیم انگیزه ای برای حسادت باقی نمی ماند.


4- اجتناب از مقایسه
یکی از بهترین راه ها برای کاهش حسّ حسادت این است که افراد حسود از مقایسه خود با دیگران و چشم و هم چشمی خودداری کنند.


5- توانا کردن خویشتن
حسد، بدون تردید شیوه دون مایگان است و کسی در معرض ابتلای به آن واقع می شود که ناتوان باشد، به همین جهت با توانا ساختن خویش می توان از ابتلای به حسد جلوگیری کرد؛ و حسد برخاسته از ضعف نفس را، درمان کرد.

 

6- شناخت هدف خلقت
اگر انسان حسود بداند که هدف از خلقت او عروج از مرحله حیوانی به مرحله فرشته خویی و بندگی خداست، هیچ گاه به برادران دینی خود حسادت نمی ورزد و خود را از مرحله انسانی به مرحله پست حیوانی تنزّل نمی دهد.


7- تلقین
تلقین نیز یکی از راه های پیراستن خویش از صفات رذیله می باشد. حسود می تواند به وسیله تلقین، خود را از حسد پاک کند و به خود بگوید نباید من حسادت داشته باشم، باید تحمل دیدن و شنیدن امتیاز و برتری دیگران را داشته باشم. دائماً این تلقین را تکرار کند تا از این بیماری رهایی یابد.[3]


8- تلاش سازنده
تلاش سازنده در راه کسب فضائل، وسیله مؤثّری برای مبارزه با حسد است. کسی که سرگرم فعالیت است، کمتر حسرت دیگران را می خورد و چه بسا کم کم دید وسیع، مناعت طبع، بزرگواری و دگربینی در او زنده شود و از پوسته محدود خود به درآید، دیگران را هم به حساب آورد، خود را با انسان ها پیوند دهد، احساس نوع دوستی و خیرخواهی در او زنده شود و نه تنها از راحتی دیگران رنج نبرد، بلکه حاضر شود خود رنجی را تحمل کند، تا دیگران را به راحتی برساند.[4]

9- ایجاد رابطه عاطفی
یکی از راهکارهای درمان حسادت ایجاد رابطه عاطفی با محسود و اصلاح رفتار است. وقتی حسود رفتار خود را اصلاح کند، طرف مقابل این مسأله را درک خواهد کرد و دلش نسبت به او نرم خواهد شد و زمینه روانی مناسبی برای محبت و دوستی فراهم خواهد شد. واکنش طبیعی فرد مورد حسادت در این هنگام، نیکی و احسان خواهد بود بدین سان حسود نیز به سمت احسان و نیکی تمایل پیدا می کند.


10- راضی به رضای حق بودن
از جمله اموری که در درمان حسد بسیار مؤثر است، راضی به رضای حق بودن، تسلیم در برابر اراده او شدن و قانع بودن به زندگی خویش است. امام علی (ع) فرمود:
مَنْ رَضِی بِحَالِهِ لَمْ یعْتَوِرْهُ الْحَسَد[5]
کسی که به حال خود راضی باشد، حسد دامان او را نمی گیرد.

 

11- تقویت ایمان
تقویت ایمان، توکل به خداوند و باور کردن این نکته که فضل و رحمت الهی تمام شدنی نیست و به هر کسی که بخواهد می دهد، و این خداوند است که بدون حساب، روزی ها را تقسیم می کند، بینشی به انسان می دهد که باعث می شود هرگز به دنبال حسد نرود.


12- تبدیل انگیزه
اگر حسود نیرویی را که برای زوال نعمت از محسود به کار می گیرد، صرف پیشرفت خود نماید، چه بسا از او جلو بیفتد. به تعبیر دیگر باید انگیزه های حسد را به انگیزه های غبطه و نیروهای ویرانگر را به نیروهای سالم تبدیل نمود.

شخص حسود به جای این که بگوید: ای کاش فلانی نمی داشت، انگیزه خود را بر کار و تلاش، تقویت کند تا خود هم داشته باشد.


13- توجه به نقاط مثبت خود
در بسیاری موارد، علت حسادت افراد، احساس حقارت به علت محروم بودن از نعمت هایی است که دیگران از آن بهره مندند. در چنین وضعیتی، فرد حسود برای تسکین درد نداری خود، به دیگران حسادت می ورزد و آرزو می کند آن چه را خود ندارد، دیگران هم نداشته باشند. ولی باید بداند، کسی نیست که همه خوبی ها و توانایی های موجود در جهان را داشته باشد. بلکه هرکس به تناسب وضعیت و تلاش خود، برخی از خوبی ها و توانایی ها را داراست. او باید به جای آرزو کردن نعمت های دیگران و حسادت به آنها، توانایی ها و ویژگی های مثبت خود را بشناسد و با تقویت آنها، به آن نعمت هایی که در نظر دارد دست یابد.


هرگاه متنعم بودن شخصی، انسان را آزار دهد، باید به توانایی های خود توجه نماید، امتیازاتی که دیگران از داشتن آنها محروم هستند.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:11:00 ق.ظ ]




عمل به اين توصيه‌ها به برطرف کردن بيخوابي‌ شما در دوران بارداري کمک مي‌کند:

يک وضعيت راحت و – شايد جديد- براي خوابيدن بيابيد.

پيش از رفتن به بستر با ماساژ يا حمام گرم به خود آرامش بدهيد.

هواي اتاق خود را خنک و مطبوع نگهداريد، و براي آرامش موسيقي يا صداهاي طبيعي پخش کنيد.

قبل از خواب از تکنيک‌هاي آرامش‌بخشي عضلاني (relaxation) استفاده کنيد.

هر روز مقداري ورزش کنيد. در مورد مقدار ورزشي که براي شما مجاز است، با دکترتان مشورت کنيد.

اگر در به خواب رفتن دچار اشکال هستيد، از تختخواب بيرون بياييد و غذاي مختصري بخوريد يا کتاب بخوانيد، سپس هنگامي که خواب‌آلود شديد، دوباره به بستر برگرديد.

●  چگونه مي توانم خواب راحتي داشته باشم؟

سعي مي کنم به ترتيب راههاي مقابله با هر يک از مشکلات بالا را برايتان بازگو کنم.

* اگر در خواب، دچار گرفتگي عضلات شديد، پاهاي خود را محکم به ديوار فشار دهيد يا اينکه روي آن پاي خود که دچار گرفتگي عضلات شده، بايستيد. انجام اين کارها باعث کاهش درد عضلات پا مي شود. کمبود کلسيم، گرفتگي عضلات را بدتر مي کند. بنابراين بايستي با مصرف منابع غني از کلسيم  ، از کمبود آن در بدن جلوگيري کنيد.

* نبض تند و تنفس کوتاه و سريع به دليل افزايش حجم خون مادر است. اگر دچار کم خوني  باشيد، قلب براي رساندن اکسيژن کافي به خون بيشتر کار مي کند، بنابراين وضعيت بدتر مي شود. با پزشک خود در مورد مصرف مکمل آهن مشورت کنيد، زيرا مصرف مکمل آهن ممکن است تا حدودي اين مشکل را بهبود بخشد.

* بهترين حالت خوابيدن در موقع بارداري اين است که به پهلو دراز بکشيد و زانوهاي خود را خم کنيد. در اين وضعيت، قلب راحت تر کار مي کند، زيرا سنگيني بچه به سياهرگ هايي که خون را به قلب برمي گردانند، فشاري وارد نمي کند. همچنين دراز کشيدن به پهلو باعث کاهش درد پشت و کمر مي شود.

اگر خوابتان نمي برد خود را به انجام کاري مشغول کنيد.کتاب بخوانيد، موسيقي گوش دهيد، بافتني ببافيد، خياطي کنيد، با اينترنت خود را مشغول کنيد، نامه بنويسيد، تلويزيون مشاهده کنيد، دوش بگيريد، بعضي کارهاي سبک خانه را انجام دهيد يا آرايش کنيد.

* اگر هنگام استراحت کردن دچار درد کمر  مي شويد، از بالش هاي بزرگ استفاده کنيد تا احساس راحتي بيشتري کنيد. مثلاً يک بالش را زير شکم، يکي را بين پاهايتان، يک بالش سفت را در پشت بدن و بالشي بزرگ را زير سرتان قرار دهيد.

* با بزرگ شدن تدريجي جنين، به مثانه مادر فشار بيشتري وارد مي شود. بنابراين دفع ادرار حتي هنگام خواب شبانه نيز افزايش مي يابد. براي کاهش دفع ادرار به شما مادر گرامي توصيه مي کنيم:

- هنگام عصر و شب، آب و مايعات زيادي ننوشيد .

- موقع خواب نوشيدني هاي حاوي کافئين مثل چاي  ، قهوه  ، نوشابه هاي سياه  را مصرف نکنيد، زيرا کافئين با تاثير بر کليه ها  دفع ادرار را افزايش مي دهد و نيز اعصاب را تحريک مي کنند.

- به جاي خوابيدن به پشت، به پهلو بخوابيد.

- اگر موقع دفع ادرار، احساس سوزش و درد کرديد، ممکن است به عفونت مثانه  مبتلا باشيد، بنابراين با مراجعه به پزشک يک آزمايش ادرار بدهيد.

* با بزرگ شدن شکم، چرخيدن و جابجا شدن در رختخواب بسيار مشکل مي شود. اگر اين موضوع واقعاً شما را اذيت مي کند، مي توانيد از صفحه گردان استفاده کنيد. اين صفحه دو لايه است و دو کناره کاملاً صاف و صيقلي دارد که به دليل کاهش اصطکاک جابجايي شما آنان مي سازد ( البته ممکن است چنين وسيله اي در ايران وجد نداشته شد).

* ديدن خواب هاي آشفته به وضعيت روحي مادر آسيب مي رساند. بسياري از زنان در هنگام بارداري، بيشتر از ساير مواقع کابوس مي بينند.

بارداري موقعيتي متفاوت با ساير مواقع است و باعث ايجاد موضوعات بيشتري براي ضمير ناخود آگاه فرد مي شود. اگر خانم باردار در چنين حالتي، خواب هاي خود را براي کسي تعريف کند، کمتر تحت تاثير آن قرار مي گيرد و کمتر خواهد ترسيد.

* اگر از درد زايمان مي ترسيد، بهتر است با پزشک خود يا يک ماما در مورد نحوه زايمان مشورت کنيد تا آنها با تشريح مراحل آن و ارائه ورزشي  مناسب براي زايمان راحت تر، از نگراني شما بکاهند.

بيشتر خانم ها قبل از زايمان، خيلي نگران سلامتي خود و فرزندشان هستند، ولي بعد فارغ شدن متوجه خواهند شد که اين نگراني بي مورد بوده و نوزادشان کاملاً سالم و طبيعي است.

خواب طولاني در سه ماهه اول بارداري امري طبيعي است زيرا در اين دوران بدن احساس خستگي بيشتر دارد ، تا زماني که به شي جديدي که در حال رشد است عادت کند. در اين زمان جفت شکل مي گيرد و بدن خون بيشتري توليد مي کند و قلب با سرعت بيشتري عمل پمپ را انجام مي دهد. اما در ماه هاي بعدي خوابيدن و فرم خواب دچار ايراد مي شود و خانم باردار نمي تواند خواب کافي و بدون وقفه اي در شب داشته باشد.

مهم ترين دليل نداشتن خواب کافي در اين دوران افزايش اندازه جنين مي باشد که وضعيت و فرم مادر را براي خوابيدن دچار مشکل مي کند. براي مثال اگر فرد عادت به خوابيدن به پشت يا شکم داشته ، مدتها زمان لازم دارد تا به وضعيت جديد و خوابيدن به پهلو عادت کند. بعلاوه جابه جا شدن و تغيير وضعيت در بستر نيز سخت تر مي شود.

بسياري از زنان باردار مدعي هستند که خواب آنها واضح تر و پوياتر از قبل مي شود و حتي دچار کابوس نيز مي شوند.شايد استرس هاي اين دوران کيفيت خواب را اينگونه تحت تاثير قرار مي دهد. نگراني بابت سلامت جنين، کيفيت زايمان و توانايي مادر شدن و .. ذهن را به گونه اي درگير مي کند که خواب را از مادر ساقط خواهد کرد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:09:00 ق.ظ ]




عمل به اين توصيه‌ها به برطرف کردن بيخوابي‌ شما در دوران بارداري کمک مي‌کند:

يک وضعيت راحت و – شايد جديد- براي خوابيدن بيابيد.

پيش از رفتن به بستر با ماساژ يا حمام گرم به خود آرامش بدهيد.

هواي اتاق خود را خنک و مطبوع نگهداريد، و براي آرامش موسيقي يا صداهاي طبيعي پخش کنيد.

قبل از خواب از تکنيک‌هاي آرامش‌بخشي عضلاني (relaxation) استفاده کنيد.

هر روز مقداري ورزش کنيد. در مورد مقدار ورزشي که براي شما مجاز است، با دکترتان مشورت کنيد.

اگر در به خواب رفتن دچار اشکال هستيد، از تختخواب بيرون بياييد و غذاي مختصري بخوريد يا کتاب بخوانيد، سپس هنگامي که خواب‌آلود شديد، دوباره به بستر برگرديد.

●  چگونه مي توانم خواب راحتي داشته باشم؟

سعي مي کنم به ترتيب راههاي مقابله با هر يک از مشکلات بالا را برايتان بازگو کنم.

* اگر در خواب، دچار گرفتگي عضلات شديد، پاهاي خود را محکم به ديوار فشار دهيد يا اينکه روي آن پاي خود که دچار گرفتگي عضلات شده، بايستيد. انجام اين کارها باعث کاهش درد عضلات پا مي شود. کمبود کلسيم، گرفتگي عضلات را بدتر مي کند. بنابراين بايستي با مصرف منابع غني از کلسيم  ، از کمبود آن در بدن جلوگيري کنيد.

* نبض تند و تنفس کوتاه و سريع به دليل افزايش حجم خون مادر است. اگر دچار کم خوني  باشيد، قلب براي رساندن اکسيژن کافي به خون بيشتر کار مي کند، بنابراين وضعيت بدتر مي شود. با پزشک خود در مورد مصرف مکمل آهن مشورت کنيد، زيرا مصرف مکمل آهن ممکن است تا حدودي اين مشکل را بهبود بخشد.

* بهترين حالت خوابيدن در موقع بارداري اين است که به پهلو دراز بکشيد و زانوهاي خود را خم کنيد. در اين وضعيت، قلب راحت تر کار مي کند، زيرا سنگيني بچه به سياهرگ هايي که خون را به قلب برمي گردانند، فشاري وارد نمي کند. همچنين دراز کشيدن به پهلو باعث کاهش درد پشت و کمر مي شود.

اگر خوابتان نمي برد خود را به انجام کاري مشغول کنيد.کتاب بخوانيد، موسيقي گوش دهيد، بافتني ببافيد، خياطي کنيد، با اينترنت خود را مشغول کنيد، نامه بنويسيد، تلويزيون مشاهده کنيد، دوش بگيريد، بعضي کارهاي سبک خانه را انجام دهيد يا آرايش کنيد.

* اگر هنگام استراحت کردن دچار درد کمر  مي شويد، از بالش هاي بزرگ استفاده کنيد تا احساس راحتي بيشتري کنيد. مثلاً يک بالش را زير شکم، يکي را بين پاهايتان، يک بالش سفت را در پشت بدن و بالشي بزرگ را زير سرتان قرار دهيد.

* با بزرگ شدن تدريجي جنين، به مثانه مادر فشار بيشتري وارد مي شود. بنابراين دفع ادرار حتي هنگام خواب شبانه نيز افزايش مي يابد. براي کاهش دفع ادرار به شما مادر گرامي توصيه مي کنيم:

- هنگام عصر و شب، آب و مايعات زيادي ننوشيد .

- موقع خواب نوشيدني هاي حاوي کافئين مثل چاي  ، قهوه  ، نوشابه هاي سياه  را مصرف نکنيد، زيرا کافئين با تاثير بر کليه ها  دفع ادرار را افزايش مي دهد و نيز اعصاب را تحريک مي کنند.

- به جاي خوابيدن به پشت، به پهلو بخوابيد.

- اگر موقع دفع ادرار، احساس سوزش و درد کرديد، ممکن است به عفونت مثانه  مبتلا باشيد، بنابراين با مراجعه به پزشک يک آزمايش ادرار بدهيد.

* با بزرگ شدن شکم، چرخيدن و جابجا شدن در رختخواب بسيار مشکل مي شود. اگر اين موضوع واقعاً شما را اذيت مي کند، مي توانيد از صفحه گردان استفاده کنيد. اين صفحه دو لايه است و دو کناره کاملاً صاف و صيقلي دارد که به دليل کاهش اصطکاک جابجايي شما آنان مي سازد ( البته ممکن است چنين وسيله اي در ايران وجد نداشته شد).

* ديدن خواب هاي آشفته به وضعيت روحي مادر آسيب مي رساند. بسياري از زنان در هنگام بارداري، بيشتر از ساير مواقع کابوس مي بينند.

بارداري موقعيتي متفاوت با ساير مواقع است و باعث ايجاد موضوعات بيشتري براي ضمير ناخود آگاه فرد مي شود. اگر خانم باردار در چنين حالتي، خواب هاي خود را براي کسي تعريف کند، کمتر تحت تاثير آن قرار مي گيرد و کمتر خواهد ترسيد.

* اگر از درد زايمان مي ترسيد، بهتر است با پزشک خود يا يک ماما در مورد نحوه زايمان مشورت کنيد تا آنها با تشريح مراحل آن و ارائه ورزشي  مناسب براي زايمان راحت تر، از نگراني شما بکاهند.

بيشتر خانم ها قبل از زايمان، خيلي نگران سلامتي خود و فرزندشان هستند، ولي بعد فارغ شدن متوجه خواهند شد که اين نگراني بي مورد بوده و نوزادشان کاملاً سالم و طبيعي است.

خواب طولاني در سه ماهه اول بارداري امري طبيعي است زيرا در اين دوران بدن احساس خستگي بيشتر دارد ، تا زماني که به شي جديدي که در حال رشد است عادت کند. در اين زمان جفت شکل مي گيرد و بدن خون بيشتري توليد مي کند و قلب با سرعت بيشتري عمل پمپ را انجام مي دهد. اما در ماه هاي بعدي خوابيدن و فرم خواب دچار ايراد مي شود و خانم باردار نمي تواند خواب کافي و بدون وقفه اي در شب داشته باشد.

مهم ترين دليل نداشتن خواب کافي در اين دوران افزايش اندازه جنين مي باشد که وضعيت و فرم مادر را براي خوابيدن دچار مشکل مي کند. براي مثال اگر فرد عادت به خوابيدن به پشت يا شکم داشته ، مدتها زمان لازم دارد تا به وضعيت جديد و خوابيدن به پهلو عادت کند. بعلاوه جابه جا شدن و تغيير وضعيت در بستر نيز سخت تر مي شود.

بسياري از زنان باردار مدعي هستند که خواب آنها واضح تر و پوياتر از قبل مي شود و حتي دچار کابوس نيز مي شوند.شايد استرس هاي اين دوران کيفيت خواب را اينگونه تحت تاثير قرار مي دهد. نگراني بابت سلامت جنين، کيفيت زايمان و توانايي مادر شدن و .. ذهن را به گونه اي درگير مي کند که خواب را از مادر ساقط خواهد کرد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:07:00 ق.ظ ]




راهکارهايي براي راحت خوابيدن در دوران بارداري


بارداری - خواب طولاني در سه ماهه اول بارداري امري طبيعي است زيرا در اين دوران بدن احساس خستگي بيشتر دارد ، تا زماني که به شي جديدي که در حال رشد است عادت کند. در اين زمان جفت شکل مي گيرد و بدن خون بيشتري توليد مي کند و قلب با سرعت بيشتري عمل پمپ را انجام مي دهد. اما در ماه هاي بعدي خوابيدن و فرم خواب دچار ايراد مي شود و خانم باردار نمي تواند خواب کافي و بدون وقفه اي در شب داشته باشد.
مهم ترين دليل نداشتن خواب کافي در اين دوران افزايش اندازه جنين مي باشد که وضعيت و فرم مادر را براي خوابيدن دچار مشکل مي کند. براي مثال اگر فرد عادت به خوابيدن به پشت يا شکم داشته ، مدتها زمان لازم دارد تا به وضعيت جديد و خوابيدن به پهلو عادت کند. بعلاوه جابه جا شدن و تغيير وضعيت در بستر نيز سخت تر مي شود.
بسياري از زنان باردار مدعي هستند که خواب آنها واضح تر و پوياتر از قبل مي شود و حتي دچار کابوس نيز مي شوند.شايد استرس هاي اين دوران کيفيت خواب را اينگونه تحت تاثير قرار مي دهد. نگراني بابت سلامت جنين، کيفيت زايمان و توانايي مادر شدن و .. ذهن را به گونه اي درگير مي کند که خواب را از مادر ساقط خواهد کرد.
● بهترين وضعيت خواب در حاملگي
از همان ابتداي بارداري به خود عادت دهيد که به پهلو دراز بکشيد. خوابيدن به پهلو با زانوان خميده ، بهترين و راحت ترين وضعيت خواب در اين دوران مي باشد. اين وضعيت حتي کار قلب را نيز آسان تر مي کند زيرا فشار جنين را از روي بزرگ سياهرگ برداشته و خون اندام ها راحت تر به قلب بر مي گردد.
بعضي از پزشکان معتقدند که زنان باردار بايد به پهلوي چپ بخوابند. زيرا کبد در طرف راست بدن قرار دارد و خوابيدن به پهلوي چپ ، فشار ناشي از رحم را از روي اين ارگان بزرگ برمي دارد. خوابيدن به پهلوي چپ جريان خون را به قلب ارتقا مي بخشد و خون بيشتري به جنين، رحم و کليه ها راه مي يابد و فشار از کمر برداشته مي شود. اما راجع به چرخش خود در هنگام خواب نبايد نگران بود.
تغيير وضعيت در شب امري اجتناب ناپذير و کنترل نشده است. اغلب در سه ماهه سوم بارداري خوابيدن به پشت اصلا امکان پذير نخواهد شد زيرا حالت راحتي نيست. اما اگر به پشت بخوابيد فشار ناشي از جنين به بزرگ سياهرگ اعمال شده و با ايجاد ناراحتي از خواب بيدار مي شويد. اگر علي رغم اين مسئله باز هم ممکن است به پشت دراز بکشيد از پزشک خود راجع به تغيير دادن اين وضعيت سوال کنيد. شايد استفاده از بالش به شما کمک کند که وضعيت خواب را اصلاح نموده و خواب بهتري را تجربه کنيد.
با توجه به تغيير کيفيت خواب در دوران بارداري زن باردار مجاز به استفاده از داروهاي غير تجويزي و يا گياهان دارويي براي بهبود کيفيت خواب در اين دوران نيستيد. ولي رعايت موارد زير مي تواند در کاهش بي خوابي کمک کند
۱- حذف نوشيدني هاي کافئين دار نظير قهوه و چاي از رژيم غذايي و محدود کردن مصرف به ابتداي صبح و يا ابتداي بعد از ظهر
۲- اجتناب از نوشيدن مايعات فراوان و خوردن غذاي سنگين قبل از رفتن به بستر
۳- رعايت برنامه زماني منظم براي رفتن به بستر و بيدار شدن از خواب
۴- اجتناب از فعاليت بدني سنگين قبل از رفتن به بستر، در عوض به مدت ۱۵ دقيقه دوش اب گرم و يا نوشيدن شير و عسل قبل از خواب .
۵- اگر دچار گرفتگي ساق پا ميشويد ، پاي خود را به ديوار فشار دهيد .مصرف کلسيم کافي نيز ميتواند به رفع گرفتگي کمک کند.
● براي کاهش مشکلات خواب که به علل مختلف مثل سو هاضمه ,سوزش سر دل, فشار رحم و ..ايجاد مي شود به نکات زير توجه کنيد:
يک دوش آب گرم قبل از خواب بگيريد
قبل از خواب شير گرم و يامخلوط آب گرم با آب ليموي تازه بنوشيد
نور و صداي اضافي را حذف کنيد
طي ۲ ساعت قبل از خواب غذاي سنگين نخوريد
ورزشهايي مثل نفس کشيدن عميق را تجربه کنيد
به پهلوي چپ خوابيده و از بالشهاي متعدد در قسمتهاي حساس بدن استفاده کنيد
از ماساژ قسمتهاي مختلف بدن بهره ببريد
از خوردن محصولات کافئين دار خوداري کنيد
کتابهاي دوست داشتني خود را بخوانيد
اصلا از داروي خواب استفاده نکنيد.
● عواملي که باعث کم خوابي مي شوند
- گرفتگي و درد عضلات در خواب شب
- افزايش ضربان قلب و تنفس کوتاه و سريع
- افزايش دفع ادرار
- جنين بسيار فعال در رحم که به مثانه و ساير نقاط حساس مادر محکم لگد مي زند
- سختي تکان خوردن و جابجا شدن در رختخواب به دليل بزرگي شکم مادر
- احساس درد در قسمت پشت بدن بخصوص کمر
- ديدن خواب بيشتر از حد معمول
- ديدن خواب هاي آشفته
- عصبي و نگران بودن مادر در مورد نحوه زايمان
- نگراني مادر در مورد سلامتي نوزاد خود
● مشکل ‌هاي جسمي که در دوران بارداري، خواب را مختل مي ‌کنند نيز عبارت هستند از:
۱- نياز مکرر به ادرار کردن:
کليه ‌ها در دوران بارداري براي تصفيه حجم خون اضافي(۳۰ تا ۵۰ درصد افزايش نسبت به پيش از بارداري) شديدتر کار مي ‌کنند و اين فرآيند، تصفيه ادرار بيشتري ايجاد مي‌ کند. همچنين جنين در حال رشد است و رحم بزرگ ‌تر مي ‌‌شود و در نتيجه فشار بيشتري از بيرون روي مثانه وارد مي ‌شود. اين تغييرها باعث مي ‌شود که مجبور شويد در روز و شب بيشتر به توالت برويد.
۲- افزايش سرعت ضربان قلب:
ضربان قلب شما حين بارداري افزايش مي ‌يابد و از آن جايي که بيشتر خون شما به سمت رحم مي ‌رود، قلب شما بايد سخت ‌تر کار کند تا خون را به بقيه بدن برساند.
۳- تنگي نفس:
در ابتدا، تنفس شما ممکن است تحت تاثير افزايش هورمون‌‌ هاي بارداري قرار گيرد، که باعث مي ‌شوند تنفس‌ عميق ‌تر شود. اين وضعيت ممکن است اين احساس را در شما ايجاد کند که براي تنفس هوا داريد تلاش بيشتري مي ‌کنيد. در ادامه بارداري با بزرگ شدن رحم که فضاي بيشتري در لگن و شکم را به خود اختصاص مي‌ دهد و بر ديافراگم (پرده ‌اي عضلاني ميان ريه‌ ها و اندام‌ هاي شکم) فشار مي ‌‌آورد، ممکن است احساس کنيد تنفس براي تان مشکل ‌تر شده است.
۴- گرفتگي عضله‌ هاي ساق پا و کمردرد:
درد در ساق پا و کمر تا حدي ناشي از وزن اضافي جنين و رحم است. بدن شما در طول بارداري، هورموني به نام ريلکسين توليد مي ‌کند که شما را آماده زايمان مي‌ کند. يکي از آثار اين هورمون آن است که رباط‌ ها را در سراسر بدن شل‌ تر مي‌ کند و به اين ترتيب، پايداري بدن شما کاهش مي ‌يابد و آسيب ‌پذيري بيشتري نسبت به صدمه‌ ها، مخصوصا در کمرتان پيدا مي ‌کنيد.
۵- سوزش سردل و يبوست:
بسياري از زنان باردار دچار سوزش سر دل مي‌ شوند که ناشي از بازگشت محتويات معده به درون مري است. فعاليت همه دستگاه گوارش در طول بارداري کند مي ‌شود، غذا مدت بيشتري در معده و روده باقي مي‌ ماند. هم سوزش سردل و هم يبوست ممکن است در ادامه بارداري بدتر شود، زيرا بزرگ ‌تر شدن رحم بر معده و روده بزرگ فشار مي‌ آورد.
استرس هم ممکن است خواب را مختل کند. ممکن است در مورد سلامت جنين‌ تان هم نگران باشيد و در مورد توانايي ‌تان به عنوان والد اضطراب داشته باشيد و اين شما را در طول يک شب بيدار نگه دارد.
عوامل بسياري چه جسمي و چه عاطفي ممکن است در دوران بارداري خواب شما را به هم بزند.
اما داشتن خواب کافي در اين دوران اهميت دارد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:05:00 ق.ظ ]




 

آیا قهر کردن با خانواده و نزدیکان باعث می شود نماز ما به درگاه باری تعالی پذیرفته نشود؟
در پاسخ به مطالب زیر توجه كنید .
1. یكى از اخلاقیات مذموم كه در اسلام شدیدا از آن نهى شده، قهر كردن با نزدیكان، برادران و خواهران دینى بر سر امور دنیا است؛ چنان كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در سفارشى به صحابى گران ‏قدرش اباذر مى‏فرماید: «هر دوشنبه و پنجشنبه در ایام هفته پرونده اعمال مۆمنان بر خداوند تعالى عرضه مى‏شود و خداوند به همه آنها نظر توجه مى‏كند، به استثناى پرونده آن دو نفرى كه بین آنان كینه باشد و كدورتى باشد كه دستور مى‏دهد فعلاً پرونده اینها را كنار بگذارید تا وقتى با هم صلح كردند».
بنابراین نه تنها شما و خواهر و برادرتان نباید با مادربزرگ و سایر بستگان قهر كنید؛ بلكه باید دیگران را هم امر به معروف و نهى از منكر نمایید. گفتنى است كه درباره صله رحم روایات زیادى هست كه عمر را طولانى مى‏كند و باعث فراوانى رزق و روزى مى‏شود و… و احترام بزرگ‏ترها نیز تا حدى لازم است كه خلاف شرع نباشد.
2. قهركردن بدون دلیل و به خاطر مسائل جزئی اخلاقا مذموم است اما ایرادی بر نماز و روزه و عبادات مكلف وارد نمی كند و چنانچه این قهر كردن ارتباط بخاطر نهی كردن طرف مقابل از انجام منكرات باشد. در این صورت قطع رابطه و ترك معاشرت با وی از باب نهی از منكر واجب می شود.(اجوبه، ص233، با استفاده از سوال 1072)
3. بى ‏تردید قطع پیوند دوستى و دورى جستن از یكدیگر از عمده‏ترین زمینه‏ هاى زایل شدن اخوت ایمانى و برادرى است،و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) از آن پرهیز داده است، چنانچه مى‏فرماید: «هر دو مسلمانى كه از یكدیگر قهر كنند و سه روز بر آن حال بمانند و با هم آشتى نكنند از اسلام بیرون روند و میان آنها پیوند و دوستى دینى نخواهد بود. پس هر كدام كه به [اصلاح رابطه و] سخن گفتن پیشى گیرد او در روز حساب زودتر به بهشت مى‏رود» (كافى، ج 2، ص 345 - وسائل‏الشیعه، ج 8، ص 585).
ترك مراوده اهل ایمان آن چنان مذموم و ناپسند است كه در وصیت «مفضّل» است كه گوید: از حضرت صادق(علیه السلام) شنیدم مى‏فرمود: هیچ دو مردى از روى قهر از یكدیگر جدا نمى‏شوند مگر این كه یكى از آن دو سزاوار بیزارى [خدا و رسولش از وى] و لعنت گردد و چه بسا كه هر دو سزاوار آن شوند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در سفارشى به صحابى گران ‏قدرش اباذر مى‏ فرماید: «هر دوشنبه و پنجشنبه در ایام هفته پرونده اعمال مۆمنان بر خداوند تعالى عرضه مى‏شود و خداوند به همه آنها نظر توجه مى‏كند، به استثناى پرونده آن دو نفرى كه بین آنان كینه باشد و كدورتى باشد كه دستور مى‏دهد فعلاً پرونده اینها را كنار بگذارید تا وقتى با هم صلح كردند»
«مُعتّب» (از دوستان مخصوص آن حضرت) عرض كرد: خدا مرا فداى تو سازد، آن كه ظالم است این سزاى اوست، مظلوم چه گناهى دارد؟ فرمود: براى آن كه برادر خود را به آشتى و پیوند با خود نمى‏خواند و از گفتار او چشم‏پوشى نمى‏كند و آن را نشنیده نمى‏گیرد. از پدرم شنیدم كه فرمود: هرگاه دو تن با هم ستیزه كنند و یكى به دیگرى تعدى كند باید آن كه مظلوم است نزد آن دیگرى رود و به او گوید: اى برادر من ستمكارم و تقصیر با من است تا جدایى و قهر از میانشان برطرف شود، خداى تعالى حاكم عادل است و داد مظلوم از ظالم مى‏ستاند» (كافى، ج 2، ص 343 - وسائل‏الشیعه، ج 8، ص 584).
جدایى برادران ایمانى موجب خشم خداوند و شادى شیاطین است. بنابراین لازم است پیروان سیره اهل‏بیت عصمت و طهارت(علیه السلام) در این امور بیندیشند و اجازه ندهند دوستى و الفت با برادران به كینه و قهر كردن و جدایى بیانجامد و چنان چه گاهى كدورت و رنجش و قهرى پیش آمد، خود را بر آن دارند كه در رفع آن بكوشند و بر یكدیگر پیشى گیرند.
با این وصف اگر دو نفر در قهر و حالت جدایى به سر برند، اگر نماز و روزه ایشان از جهت دیگرى اشكال نداشته باشد، صحیح است ولى در روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در وصایای آن حضرت به اباذر آمده است خداوند در هر روز دوشنبه و پنجشنبه پرونده اعمال مۆمنین را مورد نظر و لطف قرار می دهد مگر پرونده آن دو نفری كه با هم كدورتی و قهری دارند و به مأمورانش (یعنی ملائكه) دستور می دهد پرونده آنها را كنار بگذارند تا وقتی با یكدیگر آشتی نمایند. اما این روایت به معنای صحیح نبودن اعمالی مانند نماز و روزه نیست ولی از آن معلوم می شود كه قهر بودن آنها موجب بایگانی این اعمال می شود تا وقتی صلح نمایند.
لازم به ذكراست كه معنای مسلمان نبودن دراینگونه موارد مسلمان كامل نبودن است نه اصلا مسلمان نبودن یعنی اسلامِ كسی كه بابرادر مسلمان خود قهر كند اسلام ناقصی است مثل حدیثی كه میگوید هر كس صبح كند در حالی كه به امور مسلمین توجهی ندارد مسلمان نیست ویامثل حدیثی از حضرت كاظم (علیه السلام) كه میفرماید: هر كس خود را هر روز محاسبه نكند از ما نیست. منظور این است گه چنین فردی شیعه كامل وتمام عیار نیست نه این كه اصلاً شیعه نمیباشد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]




هشدار امام علی (ع) به انسان‌های مغرور

 

 

 

 مولای متقیان، امام علی (ع) در بخشی از خطبه 223 کتاب شریف نهج البلاغه و به هنگام تلاوت آیه 6 سوره انفال-که این آیه به انسان در مورد مغرور بودن در برابر پروردگار هشدار می دهد-می فرماید: برهان گناهکاران نادرسترین برهان ها است و عذرش از توجیه هر فریب خورنده ای بی اساس تر و خوشحالی آنها از نداشتن آگاهی است.

سپس امام در ادامه می فرماید: ای انسان چه چیز تو را بر گناه جرات داده است؟ و در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و بر نابودی خود علاقمند کرده؟ آیا بیماری تو را درمانی نیست؟ و خواب زدگی تو بیداری ندارد؟ چرا آنگونه که به دیگران رحم می کنی، به خود رحم نمی کنی؟

سپس امام با کلامی هشدار دهنده به انسان های مغرور ادامه می دهد: چه بسا کسی را در آفتاب سوزان می بینی بر او سایه می افکنی یا بیماری را می نگری که سخت ناتوان است، از روی دلسوزی بر او اشک می ریزی.اما چه چیز تو را بر بیماری خود بی تفاوت کرده؟ و بر مصیبت های خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته است؟ در حالی که هیچ چیز برای تو عزیز تر از جان نیست.چگونه ترس از فرود آمدن بلا شب هنگام تو را بیدار نکرده است؟ که در گناه غوطه ور و در پنجه قهر الهی مبتلا شده ای؟ پس سستی دل را با استقامت درمان کن و خواب زدگی چشمانت را با بیداری از میان بردارو اطاعت خدا را بپذیر و با یاد خدا انس بگیر.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:59:00 ق.ظ ]




بدترین صفت اخلاقی یک مومن چیست؟


عقوبت دروغ گویی، عقوبت عجیبی است

بدترین صفت اخلاقی دروغ است
در جامعه قرآنی، باید صداقت حاکم باشد؛ بدترین صفت اخلاقی و ریشه بسیاری از گناهان، دروغ است؛ خداوند فرموده است که دروغگویان مومن نیستند.

 

آیات و روایات بسیاری داریم که در رابطه با عقوبت دروغ‌ گویی بحث کرده‌‌اند. از امام باقر(ع) نقل شده است «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالًا وَ جَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلْكَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ وَ الْكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَاب، خداى عزوجل براى بدى قفل‌هائى قرار داده، و كليدهاى آن‌ها را شراب قرار داده، و دروغ بدتر از شراب است.» اگر به ما بگویند شخصی شراب می‌‌خورد، ما او را کنار می‌‌گذاریم و دیگر با او صحبت نمی‌‌کنیم. اما چگونه است که گاهی انسان خودش دروغ می‌‌گوید.

عقوبت دروغ گویی، عقوبت عجیبی است.خداوند در قرآن می‌‌فرماید «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور، از حرف زور اجتناب کنید.» یکی از مصادیق حرف زور همین دروغ است.

از پیامبر مکرم اسلام(ص) نقل شده است «أربَى الرِّبا الكذبُ، بالاترین حد ربا این است که انسان بخواهد دروغ بگوید.» اینکه یک شخصی به ما اعتماد کرده و پای صحبت ما نشسته است، ما به او خیانت کنیم و به او دروغ بگوییم. این خیانت به انسان است.

امام علی(ع) می‌‌فرماید «لكذبُ شَينُ الأخلاقِ، بدترین صفت اخلاقی دروغ است» یعنی اگر از ما پرسیدند که بدترین و پست‌ترین صفت اخلاقی چیست باید بگوییم: دروغ؛ در زندگی باید صداقت حاکم باشد. وقتی پسر شما به خواستگاری یک دختر خانم می‌‌رود یا برای دختر شما خواستگار می‌‌آید مهمترین دغدغه، صداقت است. چون اگر بدانید که این دختر خانم یا آقا پسر راست می‌‌گوید دیگر مشکلی نخواهید داشت. مشکل این است که راست گفته نشود و اگر اینگونه باشد شرایط به هم می‌‌ریزد. یعنی قبل از ازدواج یک چیز می‌‌گوید و بعد از ازدواج می‌‌بینید چیز دیگری شده است.

دروغگویان مومن نیستند
شخصی نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و گفت: مؤمن زنا مى‏كند، فرمود: «گاهى امكان دارد»، پرسيد: «مؤمن دزدى مى‏كند؟» فرمودند «گاهى امكان آن هست»، پرسيد:« يا رسول اللَّه دروغ می‌‏گويد؟» فرمودند: «خيرخداوند فرموده دروغگويان مؤمن نيستند.» می‌‌گویند ممکن است انسان این کارها را انجام دهد اما دروغ نمی‌‌گوید. مومن دروغگو نیست. بعد در ادامه می‌‌فرمایند، که خداوند فرموده است که دروغگویان مومن نیستند.

خداوند متعال در قرآن کریم می‌‌فرماید: «إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ، کسانی که دروغ می‌‌گویند اصلا ایمان ندارند.» از همین روعلما در الفاظ خود بسیار دقت می‌‌کردند.

ناراحتی شیخ عباس قمی از دروغ مصلحتی
در شرح احوال مرحوم حاج شيخ عباس قمي آورده‌اند: «هرگز كسي در حضور او جرأت غيبت كردن نداشت؛ هر كس و از هر طبقه‌‌اي كه بود. خود نيز چنان از گناهان و غيبت و دروغ احتراز داشت كه فوق تصوّر است. در ايّام بيماري‌‌اش كه منجر به وفات‌شان شد يكي از علماي تهران براي عيادت به حضورشان رسيد. حاج شيخ عباس آن روز بسيار ناراحت و متفكّر بود. آن عالم بزرگ مي‌‌پرسد: «چرا ناراحتيد؟» پاسخ مي‌‌دهد: «در سفري كه به حج رفتم در مكّه‌‌ي معظمه خواستم به روش محدثين كه از يكديگر اجازه مي‌‌گيرند از يكي از محدثان عامّه اجازه حديث بگيرم. وقتي اين منظور را با وي در ميان نهادم، عالم سنّي مطلبي گفت، و من روي مصالحي، به دروغ، آن را انكار كردم. اكنون در اين فكرم كه فرداي قيامت، چگونه اين دروغ را در محضر عدل الهي توجيه كنم.»

برای یک دروغ که گناه هم نیست و تقیه بوده، می‌‌گوید نمی‌‌دانم در آن دنیا اگر خدا از من بازخواست کند چه جوابی باید بدهم. انسان نباید گناه را کوچک بداند. باید انسان مراقبت کند.

انسان راستگو، امین مردم می‌شود
انسان واقعا از دروغ‌‌های بعضی‌‌ها تعجب می‌‌کند. شما خودتان منصف باشید و ببینید کسی که راست می‌‌گوید بیشتر به او اعتماد می‌‌شود یا کسی که دروغ می‌‌گوید؟! مثلا می‌‌روید هندوانه بخرید، می‌‌گوید همه هندوانه‌‌ها قرمز هستند، خوب اگر یک بار خریدیم و قرمز نبود دیگر به او اعتماد نمی‌‌کنیم. اما از بعضی‌‌ها که می‌‌پرسید این هندوانه‌‌ها چطور است می‌‌گوید من نمی‌‌دانم، خودتان انتخاب کنید و ببینید، من نمی‌‌دانم. انسان در این حالت اعتماد می‌‌کند. حتی اگر ده بار هم سفید بود باز هم از او خرید خواهیم کرد، چون او دروغ نگفته است و تقصیر از من است که هندوانه شناس نبوده‌ام.

انسانی که راست بگوید امین مردم می‌‌شود و مردم به او اعتماد می‌‌کنند. می‌‌آیند از شما لباس بخرند و می‌‌پرسند چطور است؟ بگویید نمی‌‌دانم، اینگونه می‌‌گویند که شما انسان راستگویی هستید. پس مومن همیشه راستگو است.

فقط دروغ نگو!
مردي‌ خدمت‌ حضرت‌ رسول (ص) آمد و عرض‌ كرد :« مرا راهنمائي‌ كن‌ به‌ نافع‌ترين‌ كارها» حضرت‌ فرمود: «اصدق‌ و لا تكذب‌ و اذنب‌ من‌ المعاصي‌ ماشئت، راستگويي‌ را پيشه‌ كن‌ و از دروغ‌ بپرهيز» هر گناه‌ ديگري‌ مي‌خواهي‌ انجام‌ ده.

از اين‌ سخن‌ مرد در شگفت‌ شد و فرمايش‌ آن‌ جناب‌ را پذيرفته‌ و مرخص‌ گرديد. با خود گفت،‌ پيغمبر(ص) مرا از غير دروغگويي‌ نهي‌ كرده‌، پس‌ اكنون‌ به‌ خانه‌ فلان‌ زن‌ زيبا مي‌روم‌ و با او زنا مي‌كنم. همين‌كه‌ به‌ طرف‌ خانة‌ او رفت‌ فكر كرد اگر اين‌ عمل‌ را انجام‌ دهد و كسي‌ از او بپرسد از كجا مي‌آيي‌ نمي‌تواند دروغ‌ بگويد و بر فرض‌ راست‌ گفتن‌ به‌ كيفر شديد و بدبختي‌ بزرگي‌ مبتلا مي‌شود. لذا منصرف‌ شد. باز فكر كرد گناه‌ ديگري‌ انجام‌ دهد. همين‌ انديشه‌ و خيال‌ را نمود. در نتيجه‌ ازهمه‌ گناهان‌ بواسطه ترك‌ دروغ‌ دوري‌ جست.

کسی که راست می‌‌گوید خود به خود مجبور می‌‌شود هیچ گناه دیگری انجام ندهد. این اهمیت راستگویی و مهم بودن این جریان است.

آيت الله بهلول مي گفتند: «من در تمام عمرم يك عمل را ترك كرده ام و اصلاً انجام نداده‌‌ام و يك عمل را اصلاً ترك نكرده‌‌ام و تحت هر شرایطي به جا آورده‌‌ام و از اين دو كار هم بركت زيادي ديده ام و آن را به همه‌‌ شما سفارش مي‌‌كنم، آن كه ترك كرده‌‌ام دروغ است، و آن كه ترك نكرده‌‌ام نماز شب است.»

عوامل دروغگویی
حالا سوالی که پیش می‌‌آید این است که عوامل دروغگویی چیست؟ چرا انسان باید راست بگوید؟

خلاص شدن؛ از جمله عوامل دروغگویی است؛ انسان می‌‌خواهد از دست چیزی یا کسی خلاص شود، پس دروغ می‌‌گوید. از همه بیشتر نیز در برخورد با فرزند و همسر اتفاق می‌‌افتد. می‌‌رویم مهمانی و بچه شلوغ کاری می‌‌کند. به او می‌‌گوییم اگر بچه خوبی باشی یک جایزه خوب برای تو می‌‌خرم. می‌‌پرسیم که جایزه می‌‌خری؟ می‌‌گوید: جایزه او یک سیلی است که دیگر اینقدر در مهمانی شلوغ‌کاری نکند. این دروغ است.

یا در مقابل حرف همسر خود می‌‌گوید که حالا فکر کنیم تا ببینیم چه می‌‌شود. می‌‌گوییم واقعا می‌‌خواهی فکر کنی؟ می‌‌گوید نه بگذار فعلا ساکت شود. این‌‌ها دروغ به حساب می‌‌آید. مومن این دروغ‌‌ها را نمی‌‌گوید. یا وقتی از او سوال می‌‌شود و حوصله پاسخ دادن را ندارد و می‌‌گوید نمی‌‌دانم. اینها همه دروغ است.

شوخی‌هایی که در حکم دروغ است
دومین مورد از عوامل دروغ‌گویی، تفریح است. می‌‌خواهند یک خنده و تفریحی داشته باشند و شروع به دروغ گفتن می‌‌کنند. از خود خاطراتی تعریف می کند تا بقیه بخندند. خوب نباید بگویید و این‌ها دروغ به حساب می‌‌آیند. اگر طرف مقابل اول باور کند، این دروغ است. یک زمانی ما جوک می‌‌گوییم و طرف مقابل این را می‌‌داند، این اشکالی ندارد. اما وقتی طرف، اول باور می‌‌کند این دروغ است. مثلا می‌‌گوید من جنگل رفته بودم و دو شیر به دنبال من آمدند، من هم با لگد شیر‌‌ها را فراری دادم. می‌‌گویند راست می‌‌گویی؟ می‌‌گوید نه الکی گفتم. این دروغ است.

پیامبر مکرم اسلام (ص) خطاب به ابوذر می‌‌فرمایند: «یَا أَبَاذَرٍّ وَیْلٌ لِلَّذِی یُحَدِّثُ فَیَکْذِبُ لِیُضْحِکَ بِهِ الْقَوْمَ- وَیْلٌ لَهُ وَیْلٌ لَهُ وَیْلٌ لَه، اى اباذر واى بر کسى که سخن دروغ می‌‌گوید تا به سخن او مردم بخندند واى بر او، واى بر او، واى بر او.» اینقدر مطالب خنده‌دار راست داریم. چرا انسان باید برای خنداندن دیگران دروغ بگوید. اینقدر خاطرات شیرین و زیبا داریم، خوب این‌ها را تعریف کنید. چرا دروغ می‌‌گویید.

سومین مورد از عوامل دروغ، تعارف یا خجالت بی‌جا است. جایی برای مهمانی رفته‌ایم و چای آورده‌اند و خورده‌ایم و حسابی چسبیده است، حالا دوباره چای می‌‌خواهیم اما وقتی از ما می‌‌پرسند که میل دارید، می‌‌گوییم نخیر میل ندارم. این دروغ گفتن است. یا عصر کسی به منزل ما آمده و او را دعوت به شام می‌‌کنید، او می‌‌گوید نه من شام خورده‌ام. اینها دروغ و تعارف بی‌جا است.

نبی مکرم اسلام(ص) فرمودند :« انّ الكذب يكتب كذبا، حتّى تكتب الكذيبة، دروغ را دروغ نويسند، چندان‏كه دروغ‌‏هاى اندك را نيز دروغ اندك رقم كنند.» ممکن است کسی بگوید که من خجالت می‌‌کشم و پر رو هم نیستم که بگویند چای میل داری بگویم بله. این زشت است دیگر. ما نگفتیم بگویید برای شما چای بیاورند، گفتیم دروغ نگویید.

در دروغ زبانی، انسان با زبان شروع به گفتن دروغ می‌‌کند

کلمات معادل، جایگزین حرف دروغ
گاهی اوقات با چرخش یک کلمه دروغ را به راست تبدیل می‌‌کند. بسيار راحت است كه هم تعارف كنيم و هم دروغ نگوييم، مثلا اگر گفتند چايي ميل داريد بگوييم: ممنون صرف شد. و يا اگر گفتند: شب بمانيد بگوييم، نه به اندازه كافي زحمت داده‌ايم. نكته اينجاست كه كلمه معادل زياد است؛ چرا ما از همه جا دروغش را انتخاب كنيم. نیاز نیست که انسان لفظ دروغ را به کار ببندد. با چرخاندن یک کلمه، انسان می‌‌تواند راست بگوید.

مورد بعدی که متاسفانه از همه بیشتر اتفاق می‌‌افتد، بی‌دقتی است. اصلا بعضی‌‌ها دقت نمی‌‌کنند که فلان حرف دروغ است. به کسی که در میدان شهدا است زنگ می‌‌زنند و می‌‌گویند کجایی؟ می‌‌گوید چهار راه لشگر هستم. میگوییم دروغ گفتی، می‌‌گوید یک کورس تاکسی فاصله دارد دیگر. فرد دقت نمی‌‌کند در حالی که بزرگان دقت می‌‌کردند.

اصلاح نامه امام به صدا و سیما
یكی از نزدیكان امام (ره)‌‌ می‌گفت: روزی خدمت امام رسیدم ایشان نامه ای را به من مرحمت فرمودند تا برای پخش به مسؤول خبر صدا و سیما برسانم. نامه را به مسؤل مربوطه دادم ؛چند دقیقه بعد آقا مرا صدا زده و فرمودند: نامه را سریعا پس گرفته و بیاورید. نامه را آوردم. آقا کلمه ای را تغییر داده و دوباره نامه را به من داده و فرمودند: حالا به واحد خبر بدهید. بنده این کار را کردم بعد خدمت آقا رسیده عرض کردم: نامه چه اشکالی داشت؟ امام فرمودند: در نامه نوشته بودم «من با همه همّم به بسیجیان دعا می کنم»، بعد متوجه شدم که این درست نیست، نوشتم «من با بیشترین همم به بسیجیان دعا می کنم.»

ایشان بسیار دقت داشتند و خیلی عجیب، جملات را انتخاب می‌‌کردند. صحبت‌‌های امام و حضرت آقا را ببینید، احتمالات را بیان می‌‌کنند که دروغ نشود. می‌‌گویند احتمالا اینگونه باید بشود یا مثلا حضرت امام فرمود اگر الان در دنیا از مردم بپرسید، به گمان من منفورترین دولت، دولت آمریکاست. خوب این که معلوم است که منفورترین دولت آمریکا است، ولی با این وجود امام فرمودند به گمان من منفورترین دولت، دولت آمریکاست. مومن دروغ نمی‌‌گوید و به اینگونه مسائل دقت می‌‌کند. مومن باید دقت کند و بی دقتی در این موارد بسیار بد است.

امام سجاد (ع) فرمودند: «إتَّقُوا الکَذِبَ الصّغیرَ مِنهَ و الکَبیرَ فِی کُلِّ جِدٍّ وَ هَزلٍ، از دروغ بپرهیزید، چه کوچک باشد، چه بزرگ، چه جدّی باشد و چه شوخی. » این یعنی اینکه مواظب باشید و دقت داشته باشید.

پیام تسلیت مرجع‌تقلید
مادر يكي از نمايندگان مجلس از دنيا مي‌‌رود و دفتر يكي از مراجع پيام تسليتي به اين عنوان آماده مي‌‌كند.

«جناب دكتر… خبر ارتحال مادر شما به آيت‌الله العظمي… رسيد؛ ايشان با تمام وجود ناراحت شدند و…» اين پيام را به آن مرجع براي تأييد نشان مي‌‌دهند. مرجع تقليد مي‌‌گويد من با تمام وجود ناراحت نشدم؛ اين را عوض كنيد. پيام را تصحيح مي‌‌كنند و مي‌‌نويسند: «جناب دكتر ….خبر ارتحال مادر شما به آيت الله العظمي ……رسيد؛ ايشان بسيار ناراحت شدند و…» براي دومين بار اين پيام را به آن مرجع نشان مي‌‌دهند. مرجع تقليد مي‌‌گويد من بسيار ناراحت نشدم؛ اين را عوض كنيد. دفتر آن مرجع سومين پيام را اينگونه مي‌‌نويسند: «جناب دكتر ….خبر ارتحال مادر شما به آيت الله العظمي ……رسيد؛ ايشان ناراحت شدند و…»

براي سومين بار اين پيام را به آن مرجع نشان مي‌‌دهند. مرجع تقليد مي‌گويد راستش من ناراحت هم نشدم؛ اين پير زن سال‌‌هاست در جا افتاده و الان ناراحتي ندارد. رئيس دفتر مي‌‌گويد پس چه بنويسيم؟ نمي‌‌شود كه نوشت: «جناب دكتر ….خبر ارتحال مادر شما به آيت الله العظمي ……رسيد؛ ايشان خوشحال شدند و…» آن مرجع مي‌‌فرمايد چرا اين‌ها را بنويسيد! بنويسيد: «جناب دكتر ….خبر ارتحال مادر شما به …… رسيد؛ ايشان براي علو درجات مادرتان دعا كردند».

بعضی‌‌ها عادت کرده‌‌اند که لفظ دروغ را انتخاب کنند. یک کلمه را بچرخانیم دروغ به راست تبدیل می‌‌شود و هیچ کار پیچیده‌ای هم نیست.

انواع دروغ‌گویی
از عوامل دیگر دروغ، بزرگ کردن خود، مسخره‌کردن دیگران و … نیز است و دروغ انواع مختلف دارد؛ زبانی، نوشتاری و عملی.

در دروغ زبانی، انسان با زبان شروع به گفتن دروغ می‌‌کند. همین دروغ‌‌هایی که بعضی‌‌ها در شبانه روز انجام می‌‌دهند، اکثرا با زبان است. گاهی وقت‌‌ها با گفتن چیزی است و گاهی با نگفتن آن چیز. مثلا آنجا که در هنگام خواستگاری می گویند دختر شما ایرادی ندارد و با قبلا ازدواج نکرده است؟ جوابی نمی‌‌دهند. از شما سوال شده است و باید می‌‌گفتید.

گاهی وقت‌‌ها دروغ با نوشتن اتفاق می‌‌افتد. پشت در مغازه می‌‌نویسند به علت تغییر شغل اجناس نصف قیمت به فروش می‌‌رسد. اینجا دو سوال مطرح می‌‌شود: یک، آیا واقعا می‌‌خواهی شغلت را عوض کنی؟ و دوم آیا واقعا نصف قیمت می‌‌فروشی؟ می‌‌گوید نصف قیمت نیست اما ۲۰ درصد تخفیف دارد. پس چرا نصف قیمت می‌‌زنی. بگو با همان ۲۰ درصد تخفیف به فروش می‌‌رسد. این می‌‌شود دروغ نوشتاری.

یا برخی جاها روی یک کالا می‌‌نویسند ۱۰۰۰ تومان و بعد خط می‌‌زند و می‌‌نویسد ۵۰۰٫ این دو معنی دارد یا ۱۰۰۰ بوده و من ۵۰۰ می‌‌فروشم و یا بقیه جاها ۱۰۰۰ بوده و من ۵۰۰ می‌‌فروشم. اگر اینگونه نباشد می‌‌شود دروغ.

یا بچه‌مان را دکتر برده‌ایم و دکتر می‌‌گوید چیزی نیست. می‌‌گوییم پس چون امروز مدرسه نرفته است یک گواهی برای او بنویسید، او هم می‌‌نویسد. این می‌‌شود دروغ. استشهاد محلی می‌‌آورند و شما طرف را نمی‌‌شناسید و می‌‌گویند این را امضا کنید، چرا باید امضا کنیم. معمولا هم ناراحت می‌‌شوند ولی ما نمی‌‌توانیم این کار را بکنیم. چرا اگر آدم‌‌های مورد اعتماد واقعیت را بگویند می‌‌شود قبول کرد ولی قرار نیست هر کسی آمد ما به عنوان شاهد امضا کنیم. یا نامه ای را که اصلا نمی‌‌دانند چیست امضا می‌‌کنند. شما که نمی‌‌دانید چه بود پس چرا امضا کردید. این‌‌ها همه دروغ با نوشتن است.

با عمل خود دروغ انجام می‌‌دهیم. میوه‌‌ها را در سبد چیده اند. ردیف‌‌های بالا را درشت و زیر را ریز می‌‌چینند. این دروغ می‌‌شود. یا وقتی روحانی برای شما صحبت می‌‌کند و به خاطر اینکه نشان دهد که خسته شده دائما عرق خود را پاک می‌‌کند در حالی که عرق نکرده است، این می‌‌شود دروغ عملی.

خانواده ایمانی و قرآنی بر پایه راستگویی می‌‌چرخد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:56:00 ق.ظ ]




تاثیر یاد خدا و بی رغبتی به دنیا در رسیدن به آرامش


ذکر و یاد خدا یکی از بهترین و مؤثرترین روشها برای رهایی از ترس و نگرانی است

تاثیریاد خدا و بی رغبتی به دنیا در رسیدن به آرامش
ما با یاد خدا و توجه به وجود مقدس الهی، خود را به منبعی متصل می کنیم که از هر قدرتی بالاتر و برتر است. لذا ترس از هر قدرت دیگری معنی پیدا نمی کند، خود را به منبعی متصل می کنیم که توانایی حل هر مشکلی و شفای هر دردی و باز کردن هر گره ای را دارد.

ذکر و یاد خدا و به تعبیر بهتر توجه به خداوند متعال، یکی از بهترین و مؤثرترین روشها برای رهایی از ترس و نگرانی و دغدغه و اضطراب و متقابلاً کسب طمأنینه و آرامش روحی و حتی جسمانی است. قرآن کریم می فرماید: «… أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یعنی «آگاه شوید که تنها یاد خدا آرام بخش دلهاست».

براستی چرا روح و روان آدمی با یاد و نام خدا آرامش می گیرد؟
پاسخ روشن است. ما با یاد خدا و توجه به وجود مقدس الهی، خود را به منبعی متصل می کنیم که از هر قدرتی بالاتر و برتر است. لذا ترس از هر قدرت دیگری معنی پیدا نمی کند، خود را به منبعی متصل می کنیم که توانایی حل هر مشکلی و شفای هر دردی و باز کردن هر گره ای را دارد. پس یأس و ناامیدی و احساس ضعف و شکست در زندگی، دیگر مفهوم خود را از دست می دهد. با توجه به خدا، خود را به منبعی وصل می کنیم که از همه چیز و همه کس و هر راز و رمزی آگاهی مطلق و کامل دارد، پس دیگر غصه نمی خوریم که کسی درد ما را نمی فهمد، یا راز خود را به که بگوییم که بتواند ما را کمک کند.

در واقع از کسی یاری می جوییم که از همه مشکلات و علت و معلولها و رابطه های پشت پردۀ بین پدیده های جهان، آگاهی کامل دارد. با یاد خدا به منبعی وصل می شویم که معامله گر و منفعت طلب نیست و ما را برای خودش نمی خواهد، بلکه خیرخواه، مهربان و دلسوزی است که صرفاً خیر ما را می خواهد و ما را برای خودمان دوست دارد و می خواهد. بنابراین طبیعی است وقتی با ذکر و یاد خدا به چنین پناهگاه مطمئن و قدرتمندی وصل می شویم، هر گونه نگرانی و دغدغه از ما رفع شده و به راحتی و آرامش روحی و روانی برسیم.

به همین جهت خداوند متعال ما را تشویق می کند تا دائماً به یاد او باشیم. قرآن کریم می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً» یعنی «ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید، ذکر حقّ و یاد خدا بسیار کنید» آری ذکر و یاد خدا نه تنها راه و روشی مطمئن برای رسیدن به آرامش روحی و قلبی است، بلکه بالاتر از آن، هر گونه اعراض از ذکر الهی و دور شدن از خداوند متعال، زندگی و معیشت را برای ما سخت و زجرآور می کند و در نتیجه آرامش از ما سلب خواهد شد. خداوند متعال می فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی » یعنی «و هر کس از یاد من اِعراض کند، همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشورش کنیم».

منظور از یاد و ذکر خدا
نکته مهمی که در پایان این بحث باید به آن اشاره کنیم این است که منظور از یاد و ذکر خدا، صرفاً ذکر زبانی نیست، بدون تردید کسی با صرف ذکر زبانی نه می تواند توجهی به خدا پیدا کند، و نه از ثمرات اتصال به منبع الهی بهره ببرد و آرامش کسب کند. مقصود از یاد و ذکر الهی، همانا توجه قلبی به خدا همراه با هوشیاری و آگاهی به مفاهیم ذکری است که گفته می شود.

برخی علمای اخلاق مراتبی را برای ذکر برمی شمارند:
مرتبۀ اوّل، ذکر لفظی و لسانی است.

مرتبۀ دوم، ذکر معنوی است. یعنی در حالی که انسان مشغول ذکر لفظی است، به معانی الفاظ هم توجه کند و آن را بفهمد.

مرتبۀ سوم، ذکر قلبی است. یعنی توجه از دل بجوشد و احیاناً به زبان جاری شود.

البته لازم نیست حتماً به زبان جاری شود بلکه چه بسا در مراحلی سکوت، خود بهترین بیان برای اظهار مکنونات قلبی و معطوف گردانیدن دل به آستان قدس الهی باشد. از مراتب فوق، آنچه که می تواند آدمی را از نگرانی و اضطراب رهایی بخشیده و آرامش و راحتی روح و اطمینان قلبی را برایش به ارمغان آورد، مرتبۀ سوم، یعنی توجه قلبی و هوشیارانه به ساحت قدس الهی است.

بدیهی است کسی که می خواهد همیشه آرامش روحی و اطمینان قلبی داشته باشد، باید ذکر و توجه قلبی او نیز همیشگی و مستمر باشد. با یکی دو بار ذکر و توجه و یا صرفاً در زمان مشکلات به یاد خدا بودن، چندان کارگشا نخواهد بود. به تعبیر امام علی علیه السّلام: «مُدَاوَمَةُ الذِّکْرِ قُوَّةُ الْاَرْواحِ» یعنی «استمرار در ذکر، نیروبخش و تقویت کننده روح و روان است».

بی رغبتی به دنیا
اگر به دنبال کسب آرامش و راحتی روح و روان خود هستید، تلاش کنید میل و رغبت خود را به زخارف و جلوه های فریب انگیز دنیا کاهش بدهید. البته منظور نداشتن زندگی مناسب و مال و منال مورد نیاز و منطقی نیست، به هیچ وجه شما را به فقر و نداری تشویق نمی کنیم. از مال و اموال دنیا و از زخارف و جلوه های دلفریب دنیا مانند پول، ریاست، خانه، اتومبیل، همسر و فرزندان، آثار قدیمی و عتیقه، طلا و جواهر، وسایل خانه و… در حدی به دنبالش باشید که تأمین کننده نیازهای منطقی و طبیعی شما باشد.

علاقه به اینها باید در حدی باشد که آرام بخش روح و روان شما بوده و زندگی را به کام شما شیرین و گوارا سازد. اگر تعلق به آنها از حد طبیعی خارج شود، نه تنها آرامش بخش شما نخواهند بود، بلکه سوهان روح بوده و وسیله ای در جهت آزار روح و روان شما خواهند شد. حتی عشق و مَحبّت به همسر و فرزندان که از ضروریات زندگی است، اگر از حد طبیعی خود خارج شود، تبدیل خواهد شد به غل و زنجیری که مانع حرکت شما شود. دلبستگی و علاقه افراطی به زخارف دنیا، موجب دل مشغولی و سرگرم شدن به آنها می شود، و همۀاینها ناآرامی و ناراحتی را به دنبال دارد.

دلبستگی افراطی باعث می شود وقتی شما به خطر از دست دادن این تعلقات فکر می کنید، همیشه مضطرب و نگران بشوید که مبادا اینها را از دست بدهید، و اگر هم روزی بخشی از آنها را از دست دادید، ترس و نگرانی شما، عملاً تبدیل به غم و اندوه و ناراحتی عمیق خواهد شد. چه بسا کسانی که نه تنها به زخارف دنیوی مثل ریاست و پول و ثروت و طلا و جواهر یا خانه و اتومبیل دل می بندند، بلکه گاهی به چیزهای کم اهمیت نیز چنان وابسته می شوند که هر گونه راحتی و آرامش را از آنان سلب می کند.

یکی شدیداً به یک پرنده دل می بندد، دیگری عاشق آلبوم تمبر با عکس می شود، یکی شیفتۀ کلکسیون اسکناسهای قدیمی می شود. فردی عاشق عتیقه جات و اشیاء قدیمی است و خلاصه هر کدام به نوعی دلبند جلوه ای از زخارف دنیوی می شوند. این تعلقات و وابستگیها، فرد را به ورطه ناآرامی و اضطراب و نگرانی می کشاند.

بی رغبتی به دنیا در روایات
امام صادق علیه السّلام می فرماید: «اَلرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا راحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَنِ» یعنی «میل و رغبت به دنیا موجب غم و اندوه و ناراحتی می شود و بی میلی به دنیا باعث راحتی و آرامش روح و قلب و بدن آدمی می شود».

حضرت علی علیه السّلام نیز بی رغبتی به دنیا را عامل دستیابی به بزرگترین راحتی و آرامش معرفی کرده و می فرماید: «اَلزُّهْدُ فِی الدُّنْیا اَلرّاحَةُ الْعُظْمی» یعنی «بی رغبتی نسبت به دنیا، بزرگترین راحتی و آرامش است». دلخوشی به حیات دنیوی و راضی شدن به جلوه ها و زخارف دنیا، نه تنها انسان را سیر و اشباع نمی کند و او را به آرامش نمی رساند، بلکه آینده ای تاریک و زجرآور را برای او ترسیم می کند.

خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ * أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ». یعنی «البته آنهایی که به لقاء ما دل نبسته و امیدوار نیستند و به زندگی حیوانی پست دنیا دلخوش و دل بسته اند و آنهایی که از آیات و نشانه های ما غافلند * هم اینان هستند که عاقبت به کردار زشت خود در آتش دوزخ مأوی گیرند». براستی که دنیا همانند آب شور دریاست که هر چه آدمی از آن بنوشد، بر عطش او افزوده شده و به دنبال نوشیدن آب بیشتری خواهد بود تا این که به مرز هلاکت برسد، و هرگز سیراب نشود و آرامش نگیرد.

امام صادق علیه السّلام می فرماید: «مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ ماءِ الْبَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حَتّی یَقْتُلَهُ» یعنی «دنیا مانند آب دریاست که هر چه شخص تشنه از آن بیشتر بیاشامد، تشنگی اش بیشتر شود تا او را بکُشد».

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:54:00 ق.ظ ]




آیا دعا و صلوات بر امام زمان(عج) فایده دارد؟!

 

 

 

 

 

واسطه‌های فیض خدا به زمین اولیائی هستند که با وجودشان برکت و رحمت الهی به زمینیان خاک نشین می‌رسد. خداوند حافظ و نگهبان آن هاست و آن ها عبد الهی و دوستدار حضرت حقّنند. ما خاک نشینان توصیه شده ایم که دعای فرج بخوانیم تا روزگار خوش آید! چرایی صلوات و دعای فرج ما برای او که حافظ و نگهبانی چون خود خدا دارد چه ارزش و چه سود برای حضرتش خواهد داشت؟!
آیا دعا و صلوات ما برای مهدی فاطمه (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فایده و سودی دارد؟! این نوشتار می کوشد به این موضوع بپردازد تا از این رهگذر ارتباطمان را با او مستحکم تر نماییم إن شاء الله.
صلوات یک شعار است!
صلوات فرستادن و دعای ما شیعیان برای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فارغ از سایر دلایل و علل آن یک «شعار» است! نه اشتباه نکنید! مقصودم شعار به معنای عامیانه آن نیست که صدای طبلی توخالی باشد! بلکه منظور از شعار آن است که به عنوان یک نماد و سمبل شیعیان است. در روایات توصیه شده است که «صلوات بر پیامبر و اهل بیت او را بلند بفرستید» با بلند کردن صدا به همگان نشان می دهیم که ما چه کسانی را به عنوان رهبر و ولی و سرپرست قبول داریم. جالب تر آن است که در روایات اسلامی و شیعه صلوات با صدای بلند بر طرف کننده نفاق معرفی شده است! یعنی شیعه بودن و صلوات یک ارتباط تنگاتنگ نمادین و سمبلیک نیز فارغ از سایر علل را دارا می باشند!
دعا و صلوات یک وظیفه!
علاوه بر خاصیت نماد و شعار بودن صلوات بر پیامبر و اهل بیت طاهرین (علیهم السلام)، دعای فرج و صلوات برای سلامتی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که امام زنده ی عصر ماست از جمله توصیه های موکد دینی می باشد. «خدایا برای ولیّت حضرت حجة بن الحسن که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد، در این زمان و در همه ی زمان ها، ولی و حافظ و رهبر و یاور و دلیل و چشم باش تا آن زمانی که او را در زمنیت با اراده سکنی دهی و بهره مندی از او را طولانی گردانی.» از همان کودکی می آموزیم که دعای فرج بخوانیم! در مشکلات و سختی ها موقتی تازه یادمان می افتد که امامی هم داریم، برای سلامتی او و تعجیل در ظهورش نذر صلوات می کنیم! براستی چرا صلوات و دعای سلامتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این قدر مورد توصیه های بزرگان قرار دارد؟
خودت را دریاب!
امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واسطه ی فیض و رحمت الهی است. واسطه ای میان ما و خدا: و اتبغوا إلیه الوسیله همان وسائل قابل اطمینان و کاملی هستند که ما را به سوی خدا می برند. پس اگر برای سلامتی این واسطه دعا کنیم و صدقه دهیم در اصل خود را دریافته ایم! ارتباط مستحکم و قلبی ما با واسطه‌های فیض خدا سبب روشنی و جلای قلب های خود ماست و ما را بالا می برد. نزدیک شدن هر چه بیشتر به واسطه تلاش برای صعود به خود خداست! آن چنان که در جامعه ی کبیره می گوییم: «و جعل صلواتنا علیکم و ما خصّنا به من ولایتکم طیباً لخلقنا و طهارة لا نفسنا و تزکیة (برکة) لنا و کفّارة لذنوبناو خداوند متعال درود و صلوات ما را بر شما حکم گردانید و آنچه را که مخصوص ما از نعمت ولایت شما کرده برای نیکویی فطرت و خلقت ها و پاکی نفوس ما برای تزکیه و پاکیزگی روح ما از علائق دنیا و کفاره ی گناهان ما بود.
ما به واسطه ی صلوات و دعای سلامتی برای امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیکویی اخلاقی و طهارت نفس و تزکیه و برکت را نصیب خود می گردانیم و به این طریق کفاره ای برای گناهان خود در نزد پروردگار عالمیان حاضر می نماییم! ای مولای ما! زبان قاصر و قلم ناتوان است از آن که چگونه از خداوند متعال سپاسگزاری نماید که نعمتی چونان شما را به ما ارزانی داشت که حتی دعا برای سلامتی شما نیز منفعت و سودش به خود ما بر می گردد! به راستی او چه نیازی به دعا و صلوات ما دارد که ما محتاج وصل کردن خود به او هستیم. شاید این طور بتوانیم خود را در نزد خدا و ولی او شیرین کنیم!!
ای که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد                حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
امام پدر غمخوارها!
او که دغدغه اش هدایت خلق خداست، او که از طولانی شدن انتظار برای ظهور بیش از همه خودش دعا می کند، او که با زشتی های ما قلبش می شکند، او که …
امام ماست که پدر مهربان و دلسوز ماست!
اگر این بار خواستی برای سلامتی و تعجیل در ظهور حضرتش (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نذر صلوات کنی و یا در قنوت نمازت دعای سلامتی و فرج او را بخوانی، یادت نرود پدر غمخوار تو منتظرست تا با ظهورش، تو را از قید و بندهای دنیای فانی به سوی خدای باقی ببرد! زیرا او بهترین واسطه میان تو و خداست و مهربان ترین و دلسوزترین و با محبت ترین کس پس از خدا به توست!
برای تعجیل در ظهور و سلامتی حضرتش (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صلوات.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:52:00 ق.ظ ]




 

بهترین روش برای تربیت کودکان چیست؟

 

 

میزان عشق و محبت و محدودیت هایی که در مورد تربیت کودکان به میان می آید، با نحوه برخوردی که والدین با فرزندان خود دارند، ارتباط مستقیمی دارد،اما شیوه های تربیتی کودکان منحصربه فرد نبوده و نمی توان یکی را برای هر کودکی انتخاب کرد.

بهترین روش ها برای تربیت کودک

کلید اصلی شیوه تربیتی مناسب درک شخصیت خلق و خوی کودک است تا در کنار آن بتوانید استعدادها و تمایلات او را بهتر شناسایی کنید.اما نمی توان گفت که یک راه قطعی برای تربیت کودکان در همه موارد وجود دارد. هیچ شیوه صحیح و منحصر به فردی وجود ندارد که شما با استفاده از آن بتوانید یک کودک سالم را پرورش دهید. به هر حال شیوه های متفاوتی هستند که همه پدر و مادرها باید از آن ها آگاهی داشته باشند.

 

بر اساس تحقیقاتی که در زمینه نحوه برخورد با کودکان انجام شده، محققان به 4 شیوه تربیت دست پیدا کرده اند:

1- محبت کم، محدودیت کم

2- محبت کم، محدودیت زیاد

3- محبت زیاد، محدودیت کم

4- محبت زیاد، محدودیت زیاد

 

 

 

نکات تربیتی کودکان

 

میزان عشق و محبت و محدودیت هایی که در مورد تربیت کودکان به میان می آید، با نحوه برخوردی که والدین با فرزندان خود دارند، ارتباط مستقیمی دارد. والدین باید با محبتی که به فرزندان خود ابراز می کنند به آن ها احساس آرامش داده و به راحتی با آن ها ارتباط برقرار کنند و به گفت وگو بنشینند. هم چنین با محدودیت هایی که برای فرزندان خود قایل می شوند می توانند به صورت متعادل، غیرفعال و سلطه جویانه در برابر کودکان خود ظاهر شوند. به این معنا که می توانند عکس العمل متعادلی در مقابل رفتار کودک خود نشان دهند، یا نسبت به رفتار او هیچ گونه عکس العملی از خود نشان ندهند و یا نهایتا عکس العمل تندی نشان داده و به صورت سلطه جویانه در مقابل او ظاهر شوند. 

 

اگر بخواهیم در یک کلام این روش ها را تشریح کنیم، می توانیم بگوییم واکنش غیرفعال هیچ کاری از پیش نمی برد، واکنش متعادل، شما و فرزند را به نتیجه دلخواه رسانده و هر دو موفق خواهید بود و واکنش پرخاشگرانه نیز در نهایت به کتک خوردن کودک می انجامد.

همچنین بخوانید :

بهترین روش آموزش حفظ قرآن کریم برای کودکان

 

به هر حال همه پدر و مادرها به نحوی از این چهار روش استفاده می کنند و با بهره گیری از الگوهای رفتاری متفاوت، عشق خود را نثار کودکان کرده و با تعیین محدودیت ها، آن ها را در مسیر درست قرار می دهند. در حقیقت نتیجه تمام این تلاش ها رسیدن به تعادل است که هم در زمینه محدودیت ها و هم در زمینه محبت کردن باید مورد تامل و بررسی قرار گیرد. 

اگر شما از شیوه محبت زیاد در تربیت کودکان خود استفاده می کنید، بنابراین به تبعیت از این روش باید بیشتر با آن ها صحبت کنید، وقت بیشتری را با آن ها صرف کنید و با دلیل و منطق برخورد کنید.

از سوی دیگر، والدینی که از روش قرار دادن محدودیت های زیاد استفاده می کنند، باید قبول کنند که قدری دیکتاتورانه با کودکان رفتار می کنند. این روش به زمان های قدیم، هنگامی که کودکان را تنبیه بدنی می کردند، باز می گردد. به هر حال هر گزینه ای را که انتخاب می کنید همواره باید به خاطر داشته باشید که هدف شما از تربیت کودکان، آموزش احترام گذاشتن متقابل به آن ها و آماده کردن آن ها برای پیروی از قوانین اجتماعی است.

 

از چهار شیوه ارایه شده باید تکنیکی را انتخاب کنید که خودتان به شخصه ارتباط بهتری با آن برقرار می کنید. به عنوان مثال اگر والدین شما از تکنیک قرار دادن محدودیت های زیاد برای تربیت شما استفاده می کردند و شما احساس می کنید که با این شیوه به بهترین نحو تربیت شده اید، بنابراین این امکان وجود دارد که خودتان نیز همین شیوه را در مقابل فرزندتان به کار گیرید. از سوی دیگر شاید به هیچ وجه با شیوه والدین تان موافق نباشید و ترجیح دهید تا از شیوه محبت زیاد در قبال فرزندان تان بهره بگیرید.

 

 

نحوه صحیح تربیت کودک

 

تحقیقات، گویای این مطلب هستند که محبت و محدودیت زیاد خیلی بهتر از محبت و محدودیت کم عمل می کند. چرا که در صورت کم بودن میزان محبت و محدودیت، کودکان از شخصیت پایینی برخوردار می شوند. اغلب پدر و مادرهایی که بیشتر به فکر راحتی و آرامش خود هستند تا به فکر پرورش و تربیت کودکان، از این روش استفاده می کنند. در یکی از برنامه های تلویزیونی، مادری را نشان می دادند که ترجیح می داد هیچ کاری به کار فرزندش نداشته باشد، دلیلش هم این بود که ممکن است کودک از گفته ها و کارهای او برداشت منفی کند. “دکتر منل” در پاسخ به این مادر گفت:"چنین تصوری کاملا سطحی است و بیشتر می توان گفت که شما می خواهید وظایف خود را ساده کنید و هیچ ارزش و اهمیتی برای تربیت فرزند خود قایل نیستید.” در پایان گفت وگو، مادر به اشتباه خود پی برد و تصمیم گرفت تا رفتار خود را به طور کلی در مقابل فرزندانش تغییر دهد.

زمانی که می توان از محبت فراوان استفاده کرد و کودکان را به راحتی در مسیر درست قرار داد، چرا به زور و اجبار متوسل شویم؟ خود شما هم دوست ندارید همه چیز به شما دیکته شود و تحت کنترل شدید دیگران قرار بگیرید. هیچ گاه زور و اجبار غیرضروری را به فرزندان خود تحمیل نکنید و کاری نکنید که حد و مرز، بیش از اندازه آن ها را خسته کرده و مجبور شوند تا دست به مخالفت های شدید بزنند.

 

باید تا جایی که می توانید عشق و محبت خود را نثار آن ها کنید و هر کجا که لازم بود حد و مرزهای مشخصی برای شان تعیین کنید. در موقعیت هایی که سلامت جسمانی کودک در معرض خطر قرار می گیرد و یا امکان بروز مشکلات جدی برای او وجود دارد، می توانید تا حدی از شیوه پرخاشگرانه و سلطه جویانه استفاده کنید. زمانی که کودکان ملزم به انجام کاری هستند، به عنوان مثال زمان خواب شان فرا رسیده و باید برای خوابیدن آماده شوند، باید با شیوه متعادل با آن ها برخورد کنید. واکنش غیرفعال نیز در مواقعی نظیر زمانی که کودک نوشیدنی خود را از دهان به بیرون می ریزد، کاربرد دارد. در چنین مواقعی به هیچ وجه نباید به روی خود بیاورید ولی می توانید طوری وانمود کنید که کودک تصور کند شما فکر می کنید کار او کاملا تصادفی بوده است. به این طریق او از تکرار مجدد این کار خودداری خواهد کرد. در این موقعیت نباید بر سر کودک داد بزنید و یا او را تنبیه کنید چرا که در صورت مشاهده چنین واکنشی او مجددا این کار را تکرار خواهد کرد. بر اساس موقعیت های مختلف شما ملزم به تغییر روش های تربیتی خود هستید. همان طور که در ابتدای این مقاله هم اشاره کردم، هیچ شیوه ای از پیش تعیین شده ای برای تربیت کودکان وجود ندارد. در هر حال او را دوست بدارید و با توجه به موقعیت های مختلف، متعادل، منفعل و سلطه جو باشید.

 

یادتان باشد بچه های امروز متفاوت هستند. آن ها علاقه ای به گوش کردن نصحیت های طولانی مدت ندارند. به نوعی می توان گفت آن ها فرزندان عصر سرعت هستند. بهترین نوع خوراک ذهنی که می توان برای آن ها تجویز کرد، پند و اندرز فست فودی است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1397-04-05] [ 09:29:00 ق.ظ ]




حیا چیست؟

یکی از خصلت های آدمی که خداوند زمینه های آن را در نهاد تمامی انسان ها قرار داده است، حیا می باشد که هر فردی می تواند با کوشش و مجاهدت به آن دست یابد. این خصلت آثار ارزشمندی در عرصه های گوناگون اجتماعی دارد. استحکام روابط جمعی و خانوادگی، بهره گیری شایسته از نیروهای کارآمد بر پایه احکامی چون رعایت حجاب و عفاف، اصلاح روابط صحیح زن و مرد و کنترل نگاههای حرام، جویبارهایی هستند که از کوهسار حیا سرچشمه می گیرند. انسانی که به این خُلق نیکو و صفت شایسته دست یافته، کلید بسیاری از خوبی ها را به خویشتن اختصاص داده است. حضرت علی(ع) فرمود: «الحیاء مفتاح کل خیر.»(1)

حیا چون میوه ای بر درخت عقل به بار می نشیند و بین خوبی و بدی جدایی ایجاد می کند و سرشت انسان را با خصال نیک می آراید. امام(ع) فرمود:

«خردمندترین مردم، باحیاترین آنهاست.»(2)

مفهوم حیا

واژه شرم و آزرم را می توان در فارسی به جای حیا قرار داد. در برخی منابع، اجتناب نفس از اموری که هراس، ملامت و مجازات را به دنبال دارد، حیا نامیده اند که دو نوع است: نفسانی و ایمانی. نوع اول را خداوند در تمامی آحاد بشر قرار داده است. ایمان، اصولاً شرمی است که مؤمن به جهت خوف از پروردگار، از ارتکاب معصیت پرهیز می نماید. در تأیید این مطلب امام سجاد(ع) فرمود:

«از خدا بترس، به سبب قدرتی که بر تو دارد و از او شرم کن، به جهت نزدیکی اش به تو.»(3)

برخی از مفسّران معاصر خاطرنشان نموده اند این واژه از حیات گرفته شده است زیرا بر اثر شرم و احساس قُبح امکان دارد تغییری در روند زندگی آدمی پدید آید، مانند حالتی که در چهره و گونه های افراد بر اثر این خصلت پدید می آید.

از پاره ای روایات استفاده می شود که انسان وقتی مرتکب گناهی شود و از آن استغفار نماید و با یادآوری حالت معصیت شرمسار گردد خداوند وی را می آمرزد و سیئاتش را به حسنات تبدیل می کند. بنابراین حالت روانی پس از توبه، شکلی از حیاست. حیا برخاسته از عزت نفس و بیداری وجدان است که با فروغ آن انسان از منکرات و پلیدی ها ناراحت می شود اما در حالت بی حیایی آنچنان گستاخ می گردد که در برابر پروردگار دست به عصیان می زند. آفاتی چون خودخواهی و تکبر، بی حیایی را در انسان تشدید می نماید.

قرآن و حیا

در قرآن کریم واژه حیّ و مشتقات آن بارها دیده می شود اما در مواردی به مفهوم حیا تصریح گردیده است. در سوره بقره می خوانیم: «خداوند شرم نمی کند از آن که به پشه (کوچک) و چیزی بزرگ تر از آن (عنکبوت) مثال بزند.» در اینجا خداوند می خواهد در مقابل دشمنان و معاندان به منظور بیان حقایق به دفاع از حقیقت بپردازد و تأکید نماید برای فهم مطالب، ذکر تمثیل منعی ندارد و این گونه مثال ها هیچ گونه لطمه و خدشه ای به ساحت قدس پروردگار و کمالات نامتناهی او وارد نمی سازد.

در جای دیگر خداوند طی حکمی به اطرافیان و اصحاب پیامبر(ص) می فرماید: «چون به خانه پیامبر فرا خوانده شدید زودتر از زمان متداول نروید اما بعد از خوردن غذا متفرق شوید و در حضور رسول به سرگرمی و گفتگو روی نیاورید زیرا این امور، پیامبر را آزار می دهد ولی او از روی شرم سخنی نمی گوید ولی خداوند از اینکه حقیقتی را برایتان بیان کند شرمی ندارد.»(4)

محل سکونت پیامبر کانون وحی و رسالت است و گفتگوهای ملال آور برای چنین شخص معنوی مزاحمت محسوب می گردد. قرآن دعوت شدگان به خانه پیامبر را از چنین اموری منع می نماید.

خصلت حیا در آیه 25 سوره قصص به صورت ملموس و کاربردی مطرح گردیده است و خداوند می فرماید: «و جاءتْه إحدیهما تمشی علی اسْتحیاء قالتْ إنّ أبی یدعوک؛

یکی از آن دو [دختران شعیب [که با کمال حیا راه می رفت باز آمد و [خطاب به موسی] گفت: پدرم تو را فرا خوانده است.»

در این آیه برای نشان دادن حیای دختر شعیب، کلمه «استحیاء» به صورت نکره آمده و منظور از آن تجلی عفت و نجابت در طرز راه رفتن و عینی شدن حیاست. این دختران با وجود آنکه مجردند، مراقبند دور از چشم مردم رفت و آمد داشته باشند و در عمل، حیا و عفت را به انسان ها می آموزند. متذکر گردیده اند اگر خواهان آن هستیم که دلی وسوسه نشود و پای انسانی در سراشیبی گناه نلغزد، در برابر نامحرم صرفا پوشش مناسب کفایت نمی کند و لازم است در راه رفتن، تکلم نمودن و نگریستن، دقت و مراقبت لازم را به عمل آورد تا طهارت روح و سلامتی نفس دچار مخاطره و انحراف نگردد. دختر شعیب علاوه بر اینکه در راه رفتن خودنمایی و تبرج نشان نداد، به هنگام بیان مطالب به ایجاز کلام و خلاصه گویی بسنده کرد و صرفا پیام پدر را به موسی رسانید. این ویژگی درس بسیار خوبی برای پیروان قرآن خصوصا دختران می باشد.

حیا در روایات

زندگی سعادت آفرین برای بشر در سایه شناخت پروردگار و عمل به دستورهای جاودانی اسلام به دست می آید. از آنجا که حیا صفتی است در نهاد انسان که با کسب ایمان و تلاشی مطلوب به شکوفایی می رسد، ائمه معصومین(ع) در توصیه های خویش به رعایت حیا همراه با ایمان به خدا تأکید نموده اند. صفت حیا با ایمان، مقبول تر و ایمان با حیا پسندیده تر است. رسول خدا(ص) فرمود:

«ایمان پیکری است برهنه که لباسش حیاست.»(5)

اگر حیا از میان افراد اجتماع رخت بربندد، ایمان آنها نیز دستخوش دگرگونی و بی ثباتی می گردد و نه تنها اثرات سوء آن، حلقه اتصال بنده با خدا را می ساید بلکه زشتی ها و رذیلت های بی حیایی چونان تبری روابط سالم اجتماعی را می گسلد. پیامبر اکرم در چگونگی شرم و حیا از خداوند متعال می فرماید: «از خداوند آن طور که شایسته

است شرم کنید و حیا داشته باشید. هیچ کدام تان نخوابید مگر آنکه مرگ را پیش رو ببیند و سرش و آنچه را در آن است (چشم و گوش) از معصیت حفظ کند و شکمش و آنچه را در آن است (از مال حرام) نگه دارد و به یاد گور و پوسیده شدن در قبر باشد. هر که آخرت را بخواهد باید به زر و زیور آن آراسته گردد.»(6)

صاحب حیا وجودش خیر و نیکی است زیرا در اثر شرم از پروردگار، نفس خویش را به معصیت آلوده نمی کند و به واسطه حیا از خدا به انسان ها شر و بدی نمی رساند و به حقوق شان تجاوز نمی کند. مسلح شدن به سلاح حیا، مصونیت از امراض روحی و روانی را برای آدمی به ارمغان می آورد و او را در پیمودن پله های سعادت و رستگاری یاری می رساند. پیشوایان دینی برای حیا درجاتی قائل شده اند پیامبر اکرم(ص) برای حیا پنج درجه ذکر کرده است:

1ـ پایین ترین مرتبه حیا که مربوط به عوام الناس است و مانع گناه می گردد.

2ـ حیای تقصیر، به این معنا که شخص، شرم می کند مرتکب عملی گردد که مقصر واقع شود.

3ـ حیای کرامت، که به سبب بزرگواری و عزت حق، از ارتکاب خلاف جلوگیری کند.

4ـ حیای محبت، که ناشی از تابش شعاع محبت الهی بر قلب انسان است و اجازه مخالفت با حق را نمی دهد.

5ـ حیای هیبت، که علت آن خشیت از خالق جهان است.(7)

امام صادق(ع) در رهنمودی، حیا را چنین تقسیم بندی فرمود: «حیا دو نوع است؛ حیای عقل که انسان را از گفتن و ارتکاب خلاف باز دارد و حیای جاهلانه (احمقانه) که انسان را از تکامل و پیشرفت باز دارد.»(8)

حیای مطلوب و پسندیده، حیای عقل (صادق) است و حیای مذموم، حیای جهل (کاذب) می باشد. کسی که چیزی را نمی داند و فراگیری آن از نظر عقل و شرع لازمه زندگی است، اگر دچار شرم و خجالت باشد و نپرسد، مبتلا به حیای جهل است. بنابراین کوتاهی در دستیابی به علم و اطلاعات پذیرفته نیست و چه بسا به جهت این سستی، در عالم آخرت مورد مؤاخذه و مجازات قرار گیرد. حیا از انجام معصیت و یا هر عمل زشتی، فضیلت است اما حیا در فراگیری احکام دینی، رذیلت است.

مرز حیا و کم رویی

وجه منفی حیا، کم رویی است. شخص کم رو با پاکدامنی و عزت نفس به این مرحله نرسیده بلکه به سبب عقده حقارت و یا خودکم بینی و ضعف نفسانی به این عارضه مبتلا شده است. در بعضی افراد ترس، علت کم رویی بوده و در مراحل مختلف زندگی اعم از حرف زدن، راه رفتن، غذا خوردن و معاشرت با دیگران بروز می کند. متأسفانه برداشت غلط از حیا سبب شده بعضی آن را با کم رویی که یک مرض روحی و روانی است، یکی گرفته و به تحسین و تمجید از این اشخاص بپردازند و عملاً راه اصلاح و درمان را به روی آنان ببندند. مبتلایان به کم رویی اغلب افرادی هستند که از اجتماع گریزانند و به هنگام حضور در جمع، دچار شرمی ناخواسته و مضر می شوند. ضربان قلب شان بالا می رود و ممکن است دچار لرزش شوند و اندوخته های ذهنی آنان به هم ریخته و یا به فراموشی سپرده شود. اطرافیان و تمام کسانی که با اشخاص کم رو مرتبط هستند در افزایش یا کاهش این عارضه سهیم و دخیلند. البته تأثیر والدین، معلمان و دوستان بیش از دیگران می باشد. پدر و مادر عیبجو و خرده گیر به گوشه گیری و کم رویی فرزند کمک می کنند و معلم ناوارد با زخم زبان و دوستان نالایق با طعن و مسخره، مقدمات ترک اجتماع و انزوای فرد را فراهم می نمایند.

خجالت و کم رویی را می توان با تمرین و ممارست، مشاوره و رجوع به روانپزشک از بین برد و یا به حداقل کاهش داد. چنین ویژگی صرفا ارثی نیست بلکه در بیشتر مواقع اکتسابی بوده اما امکان رهایی از آن وجود دارد. پدران و مادران باید با تلاش سازنده روحیه جرئت و پرسشگری را در فرزندان بپرورانند و به آنها آموزش دهند آنچه را نمی دانند بپرسند تا در آینده به دلیل جهل و بی اطلاعی، خسارت های بزرگی متوجه آنها نشود.

حیا و عفت مکمل یکدیگرند

در ادبیات مذهبی، واژه عفت و حیا اکثرا در کنار هم به کار می روند و در انجام یک عمل پسندیده و یا ترک یک کار نادرست، لازم و ملزوم یکدیگرند. استمرار حیا آدمی را به عفت و پاکدامنی سوق داده و از زشتی ها و پلیدی ها حفظ می کند. عفت نفس، انسان را از ارتکاب گناهانی چون خوردن مال حرام (عفت شکم) و فحشا (عفت جنسی) و فحش و دشنام (عفت زبان) باز می دارد، در حالی که حیا حالتی موقت است که به هنگام روبه رو شدن با یک صحنه خلاف و گناه به انسان دست می دهد. لغت شناس معروف، راغب اصفهانی، می گوید: عفت حالتی است در نفس که آدمی را از غلبه شهوت مصون می دارد و بیشترین خودداری مربوط به شهوت فرج و شکم است. بنابراین اصل عفت، پرهیز از گرایش های حرام بخصوص در زمینه های جنسی و مالی می باشد.(9)

از مشخصه های مؤمن، عفت و پاکدامنی است که قرآن بدان سفارش کرده و اولیای الهی بر رعایت آن تأکید نموده اند. مردی به امام باقر(ع) عرض کرد: من کم کارم، عملم در عبادت ضعیف است و روزه مستحبی کم می گیرم ولی امیدوارم جز حلال نخورم. حضرت فرمود: چه عبادتی بهتر از اینکه آدمی در امور مربوط به شکم و فرج عفیف باشد.(10)

مصادیق حیا و عفت

با نظر به زندگی اولیای دین و انسان های باتقوا در می یابیم که داشتن حیا و عفت تا چه اندازه در نیل به کمالات انسانی و تقرب به پیشگاه الهی تأثیرگذار بوده و کسب این شایستگی، آنان را به مقامات عالی و دوستی پروردگار رسانده است تا جایی که نفس شان به دم الهی مسیحا گشته و به موجب پرهیز از حرام و عفت ورزی، صاحب باطنی پاک و بصیرتی نیک شده و در پهنه عالم به برکت حضور و وجود آنها، انسان های بسیاری از شعاع انوار ملکوتی بهره مند شده و از رنج و عذاب رهایی یافته اند. نمونه بارز عفت و حیا را می توان در زندگی حضرت یوسف(ع) مشاهده کرد.

در قرآن کریم آمده است که همسر عزیز مصر در بیان علت زندانی کردن یوسف گفت: من از او تقاضای مراوده کردم و او عفت ورزید، پس او را زندانی کردم. هنگامی که یوسف این سخن را شنید دست به دعا برداشت و بیان داشت: پروردگارا! رنج زندان را خوش تر از عمل زشتی می دارم که مرا به آن دعوت می کنند.(11) در پاکدامنی حضرت موسی(ع) بیان شده: وقتی حضرت شعیب حضرت موسی را دعوت کرد تا به پاس خدمتی که به دخترانش نموده بود ـ آب دادن به گوسفندان ـ از وی قدردانی کند، یکی از دختران گفت: ای پدر، این جوان (موسی) را به کار گیر، زیرا بهترین فرد، قوی و امین است. شعیب در جواب اظهار داشت: قوی بودن او را در موقع آب کشیدن از چاه دیدی ولی امین بودنش را از کجا فهمیدی؟ دختر در توضیح دلیل خویش بیان کرد: وقتی از موسی خواستیم به حضور شما آید پذیرفت. من برای نشان دادن راه خانه، از جلو حرکت می کردم و موسی از پشت سر من می آمد. هنوز مسافتی را طی نکرده بودیم که درخواست کرد جلو برود و من در پشت سرش راه روم. دلیل تقاضایش این بود که باد لباس مرا تکان می دهد و با دیدن این وضع امکان داشت عملی بر خلاف عفت مرتکب گردد.(12)

چون حضرت زهرا(س) در بستر شهادت قرار گرفت، روزی به اسما فرمود: تابوت هایی که جنازه افراد را با آن حمل می کنند دوست ندارم ـ ظاهرا تابوت آن زمان دیواره نداشته و برجستگی های بدن شخصی که روی آن قرار می گرفته مشخص بوده است ـ اسما می گوید: به حضرت عرض کردم: زمانی که در حبشه بودم، مردم برای حمل جنازه تابوتی از چند تخته و چوب می ساختند که بدن کاملاً پوشیده بود و نمایان نمی شد. با رضایت حضرت تابوت را ساختم و پارچه ای بر آن کشیدم. فاطمه(س) آن را پسندید و فرمود: خداوند تو را از آتش دوزخ حفظ کند. مثل این را برای من بساز که اندام زن و مرد در آن تشخیص داده نمی شود.(13)

انسان های باحیا نه تنها در پیشگاه پروردگار از انجام اعمال خلاف و ناپسند

پرهیز می کنند بلکه صحنه زندگی را محضر خدا می دانند و در بین خانواده و اجتماع به رعایت این ویژگی پای بندند. کسی که از خدا شرم نکند از دیگران نیز حیا نمی کند. ابوصباح کنانی یکی از فقها و برجستگان مکتب امام باقر(ع) می گوید: روزی به خانه حضرت رفتم و در زدم. کنیزی که تازه به حد بلوغ رسیده بود در را باز کرد. با دست به سینه اش زدم و گفتم: به آقایت بگو ابوصباح کنانی است و اجازه ورود می خواهد. ناگاه امام باقر(ع) با تندی صدا زد: داخل شو …! وقتی وارد شدم، قسم خوردم که از دست زدن به سینه کنیزک قصد بدی نداشتم. خواستم بفهمم شما از کار من مطلع می شوید (تا بر ایمانم افزوده گردد). امام فرمود: اگر فکر کنی که این دیوارها مانع دید ما می شود، همان طور که مانع دید شما می شود، پس فرقی بین ما و شما نیست. سپس به جهت اینکه حفظ حیا نکرده و بر سینه دخترک زده بودم فرمود: بپرهیز و دیگر مانند این عمل را تکرار نکن.(14)

رفتارهای حاکی از حیا، برجسته ترین نکات زندگی پیامبر خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) می باشد. حضرت ابوطالب در وصف این حالات می گوید: هیچ گاه پیامبر را برهنه ندیدم و هیچ کس او را در حال قضای حاجت ندید. پیامبر اکرم(ص) فرمود: در کودکی چند بار اتفاقاتی برایم افتاد که احساس کردم نیروی غیبی و مأمور درونی مراقب من است تا مرتکب بعضی کارها نشوم، از جمله اینکه وقتی بچه بودم و با کودکان بازی می کردم، روزی یکی از بزرگان قریش ساختمانی می ساخت و کودکان بنا بر عادت کودکی سنگ ها را در دامن لباس می ریختند و لباس را بالا می زدند، به طوری که شرمگاه شان دیده می شد. من هم یک سنگ در دامن گذاشتم. تا خواستم دامنم را بالا بزنم، گویی کسی با دست زد و لباس مرا پایین انداخت. بار دیگر خواستم این کار را بکنم، که همین عمل تکرار شد. فهمیدم نباید این کار را انجام دهم.(15)

ابهت و بزرگی اولیای دین در خیلی مواقع بر دل دوست و دشمن سایه شرم و حیا افکنده و سبب شده اعمال آنها سنجیده تر و دقیق تر انجام گیرد. در جلسه ای که منصور دوانیقی به هدف هتک احترام کردن امام صادق(ع) ترتیب داده بود، «قتاده» چهل مسئله مشکل تهیه کرد تا از امام بپرسد، شاید حضرت در پاسخ ناتوان گردد، اما تا نظرش به امام افتاد از ابهت حضرت به لکنت افتاد و پرسید: یابن رسول اللّه ! آیا پنیر خوردن حلال است؟ امام تبسمی کرد و فرمود: مسائل تو از این قبیل است؟ قتاده گفت: نه، من چهل سؤال مشکل تهیه کرده بودم که از شما بپرسم، همه را از یاد بردم. امام فرمود: می دانی در حضور چه کسی نشسته ای؟ نزد کسی که خداوند در باره اش فرمود: «در خانه هایی (هستند) که خدا خواسته بلندرفعت باشند. شخصیت اجتماعی بالایی داشته و ابهت آنها در دل ها افتاده و موجب حیا گردد.»

حیا در نگاه

در قرآن کریم برای رعایت مصالح فردی و اجتماعی مردان و زنان، وظیفه مشترکی وضع شده که مربوط به نگاه است. این تدبیر به تعدیل غریزه جنسی و حفظ حیا و پاکدامنی کمک می نماید. خداوند در آیات 31 و 30 سوره نور از مردان و زنان می خواهد که در برخورد با یکدیگر چشم ها را ببندند و سر را به زیر اندازند، زیرا این کار برای پاک ماندن آنها لازم است. در آیات فوق، کلمه «یغضوا» و «یغضضن» که خطاب به مردان و زنان است از ریشه لغوی «غضّ» به معنای کاهش دادن نگاه گرفته شده است. عبارات «غض بصر»، «غض نظر» و «غض طرف» در متون دینی اشاره به کم کردن نگاه دارد. کاهش در نگاه، حیا را به دنبال دارد و اگر انسان این رفتار را انجام ندهد و چشم خویش را آزاد گذارد تا هر شخصی و هر صحنه نادرستی را مشاهده کند، به دنبال نگاه، دل به انحراف کشیده می شود که ممکن است خطرات و عوارض جبران ناپذیری را به وجود آورد. امام صادق(ع) فرمود: «نگاههای پیاپی، شهوت را در دل می کارد و برای بیننده، فتنه و لغزشگاه خواهد بود.»(16)

در کلام قرآن و احادیث معصومین(ع) دستور عملی نسبت به نگاه داده شده و آن ترک نگاه حرام است که اولین فایده آن

پاکدامنی و عفت می باشد. نگاههای آلوده، سلامت و سعادت جامعه را تهدید می کند و بر روابط معقول و مطلوب بین افراد اثرات نادرستی به جای می گذارد. از این رو راهنمایان دین به زنان و مردان توصیه کرده اند به نامحرم ننگرند و با چشمی دریده و ناسالم آرامش و امنیت را از انسان ها سلب نکنند. امام صادق(ع) در این باره می فرماید: «با پدران تان نیکی کنید تا به شما پسران تان نیکی کنند و از زنان چشم پوشی کنید (نسبت به زنان عفیف باشید) تا مردم از زنان تان چشم بپوشند (در باره زنان شما عفت ورزند).»(17)

حیا و عفت در پوشش

در فرهنگ اسلامی حیا و عفت به عنوان یک خصلت انسانی مبنای روابط زن و مرد است. پوشش و متعلقات آن در راستای حفظ و رشد این ویژگی ارزنده قرار دارد و منع از تبرّج و نگاه حرام با این هدف صورت گرفته است. قرآن کریم در داستان آفرینش آدم و حوّا به تلاش آنها برای ستر عورت اشاره می کند که ناشی از کشش فطری و درونی به حیاست. با مرور تاریخ زندگی انسان های پیشین و آثار به جا مانده از کتیبه ها و نقاشی ها در می یابیم که علت اصلی اختیار پوشاک، سرما و گرما نبود، بلکه داشتن حیا دلیل اصلی پوشاندن شرمگاه بوده است. مسئله پوشش، قبل از اسلام و ادیان مختلف رایج بوده ولی حد و مرز آن توسط اسلام تعیین شده است. پوششی که در قالب حجاب وضع گردیده، عامل نیرومندی برای حفظ عفت و حیاست. اگر وظیفه پوشش، بیشتر به زن تعلق گرفته، از این روست که ملاک آن مخصوص زنان می باشد زیرا آنها بیشتر به خودنمایی و جلوه گری تمایل دارند، بر خلاف مردان که به نگاه کردن و چشم چرانی گرایش دارند. فلسفه پوشش در مکتب اسلام چند چیز است:

1ـ ارزش و احترام زن: زن مسلمان در جامعه، تجسم عفت و حیاست و داشتن پوشش، او را محترم داشته، از نگاههای ناپاک و آلوده مصون می دارد و این مقامی ارزشمند و جایگاهی والا برای او به ارمغان می آورد.

حضرت زهرا(س) ملاک برتری زن را به حفظ و صیانت از خویش می داند.(18)

2ـ استواری اجتماع: زنان بخش عظیمی از نیروی فعال جامعه را تشکیل می دهند و با حضور در ابعاد مختلف: سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نقش مؤثری را در پیشرفت و رشد ملت ها به عهده می گیرند. حضور بانوان در محیط کار و فعالیت، همراه با پوشش مناسب، آنها را از تعرض نامحرمان حفظ کرده و سبب می شود با امنیت و آرامش خاطر به انجام وظایف بپردازند. در فضایی که معاشرت زن و مرد آزاد باشد، فساد و بی بند و باری رشد کرده و به ضعف و رکود فعالیت های اجتماعی می انجامد.

3ـ تحکیم پیوند خانوادگی: ارتباط صمیمی بین زن و شوهر، بقای کانون گرم و پرنشاط خانواده را تأمین نموده، این هدف حاصل نمی شود مگر با محدود کردن بهره وری های مشروع، در خانواده و منع لذت جویی های غیر مشروع در محیط اجتماع. در پرتو پوشش و حجاب واقعی به روابط آزاد زن و مرد پایان داده می شود و آنها خود را ملزم به پاسداری از حریم و بنیان خانواده می دانند و از گسیختن و نابودی ارتباطات خانواده جلوگیری به عمل می آورند.

4ـ امنیت و آرامش روانی: سست شدن حریم حیا و عفاف بین زن و مرد سبب هیجانات و تقاضاهای فزاینده جنسی می شود و به دنبال آن امنیت از افراد جامعه سلب می گردد. دین مبین اسلام بر زنان واجب کرده که با حُجْب و حیا قدم به اجتماع گذارند و با رفتارهایی ناشایست فضای جامعه را ملتهب نکنند و خود و دیگران را به گرداب متلاطم گناه نکشانند. در ضمن از مردان می خواهد با نگاههای هرز و حرام سلامت جامعه را از بین نبرند. پیشوایان دین که همواره بر سعادت و راهنمایی انسان ها تأکید داشته اند در خصوص پوشش زنان دستورهایی فرموده اند که حاوی نکات ظریف و دقیقی است و رعایت آنها مصالح فردی و اجتماعی را سبب می گردد.

اسما دختر ابوبکر ـ خواهر عایشه ـ به خانه پیامبر آمد در حالی که جامه ای نازک و بدن نما پوشیده بود. رسول اکرم(ص) روی خویش را از او برگرداند و فرمود: ای اسما، همین که زن به حد بلوغ رسید، درست نیست چیزی از بدن او دیده شود مگر چهره و دست، از مچ به پایین.(19)

امام علی(ع) فرمود: شخصی نابینا به خانه فاطمه آمد و اجازه خواست به حضورش برسد. فاطمه خود را پوشانید. پیامبر به او فرمود: چرا خود را پوشاندی با اینکه او نابینا است و تو را نمی بیند؟ فاطمه گفت: اگر او مرا نمی بیند، من او را می بینم.(20)

بنابراین حفظ حیا و پوشش وظیفه ای است که زنان و مردان باید بدان گردن نهند زیرا بی توجهی و غفلت یک قشر می تواند زمینه سوء استفاده و تخریب روابط سالم اجتماعی را فراهم کند.

علاوه بر پوشش، نوع رفتار و برخورد زنان و مردان در جامعه قابل توجه است. سخن گفتن از روی ناز و کرشمه که دل مردان را وسوسه کند و موجبات فساد را فراهم نماید، از طرف شارع مقدس منع شده است. وقار در سخن و حیا در کلام، حکمی است که از طرف خداوند به زنان پیامبر فرمان داده شده: «مواظب باشید در سخن، نرمش زنانه و شهوت آلود به کار نبرید که موجب طمع بیماردلان گردد. به خوبی و شایستگی سخن گویید.»(21)

ابوبصیر می گوید: در مسجد کوفه زنی را قرآن یاد می دادم، یک بار با او یک کلمه شوخی کردم. بعد که در مدینه حضور امام باقر(ع) شرفیاب شدم، مرا سرزنش کرد و فرمود: «هر کس در خلوت مرتکب گناه شود، خداوند به او اعتنایی نمی کند.» من از خجالت سر به زیر انداختم. فرمود: «توبه کن و دیگر با آن زن نامحرم مزاح نکن.»(22)

ریشه بسیاری از مشکلات و نابسامانی های افراد بشر فقدان و یا ضعف حیا و عفت است، زیرا این فضیلت ارزنده در به وجود آوردن زندگی سالم و شاداب و به دور از تنش های اخلاقی و اجتماعی تأثیرگذار است. هر کجا حضور حیا و عفت کمرنگ شده انسان دچار خسران گردیده، نه تنها از پیشرفت واقعی عقب مانده بلکه غمی سنگین و ندامتی همیشگی وجودش را احاطه کرده است. با یادآوری، شناخت و عمل به این فضیلت فراموش شده، گرفتاری های بشر امروزی حل می گردد و قفل های بسته گشوده می شود و به دام افتادگان هوا و هوس در سایه عفت و حیا طعم شیرین آزادی و بندگی پروردگار را خواهند چشید.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:20:00 ق.ظ ]




حیا از دیدگاه ائمه‌(ع)

امام جعفر صادق(ع) در ضمن روایتی در رابطه با حیا فرموده است: حیا، نوری است که جوهر آن، ایمان است و یک حالت بازدارندگی و خویشتن‌داری ‌برابر هر چیزی که با توحید و معرفت ناسازگاری داشته باشد، در انسان ایجاد می‌کند.

رسول خدا(ص) حیا را زینت آدمی شمرده و فرموده است: تعدّى و تجاوز(بی‌شرمی) با هیچ چیز همراه نشد مگر اینکه آن‌ را زشت و بدنما گردانید و شرم و حیا با هیچ چیز همراه نگشت، مگر این که آن را زینت بخشید و آراست. همچنین، امام علی(ع) فرموده است: مَنْ کَسَاهُ الْحَیاءُ ثَوْبَهُ لَمْ یرَ النَّاسُ عَیبَه؛ آن‌کس که لباس حیا بپوشد، کسى عیب او را نبیند.

در نامه ۵۳ نهج‌البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) خطاب به مالک اشتر می‌فرماید: ای مالک افرادی را برای حکومت انتخاب کن که طمع را از دل ریشه‌کن کرده باشند و چرب‌زبانی نتواند آن‌ها را تحت تأثیر قرار دهد و همچنین با تجربه و با حیا باشند.

امام على(ع) مى‌فرمایند: هَبَطَ جِبْرِئیلُ عَلى آدَم(ع)، فَقالَ: یا آدَمُ! إنّی اُمِرتُ أنْ اُخَیِّرَکَ واحِدَةً مِنْ ثلاث، فَاخْتَرْ واحِدَةً وَ دَعْ إثْنَتَیْنِ. فَقالَ لَهُ آدمُ: وما الثَّلاثُ یا جِبْرِئیلُ؟ فَقالَ: الْعَقْلُ، وَالْحَیاءُ، وَالدِّینُ. قالَ آدمُ: فَإنّی قَدْ إخْتَرْتُ الْعَقْلَ، فَقالَ جِبْرئیلُ لِلْحَیاءِ والدِّینِ: إنْصَرَفا وَدَعاهُ. فَقالا لَهُ: یا جِبْرِئیلُ إنّا اُمِرْنا  أنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُما کانَ. قال: فَشَأنُکُما، وعَرَج؛ جبرئیل بر آدم(ع) فرود آمد و گفت: اى آدم، من مأمورم تورا بین سه چیز مخیر کنم، پس یکى از آن سه را انتخاب کن و دو تاى دیگر را رها نما. آدم(ع) گفت: آن سه کدامند اى جبرئیل؟ او گفت: عقل، حیا و دین. آدم(ع) گفت: من عقل را اختیار مى‌کنم. پس جبرئیل به حیا و دین گفت: برگردید و او را ترک کنید. حیا و دین گفتند: یا جبرئیل، ما مأموریم که با عقل باشیم، هر جا که باشد! جبرئیل گفت: اختیار با خودتان است و به آسمان رفت.

ریشه بی‌حیایی

امام جعفر صادق(ع) مى‌فرمایند: «اَلْحَیاءُ وَالْعِفافُ وَالْعَی أَعْنِی عَىَّ اللِّسانِ لا عَىَّ الْقَلْبِ مِنَ الاْیمانِ؛ حیا، عفت پیشگى و کوتاهى و ثقل زبان از نشانه‌هاى ایمان است» که از این کلام مى‌توان فهمید که انسان بى‌حیا و بى‌شرم که از هیچ رفتارى خجالت نمى‌کشد و از بر زبان راندن هیچ کلامى ابایى ندارد ایمانش مشکل دارد و باید ریشه بى‌حیایى او را در مشکلات اعتقادى او جست‌وجو کرد؛ پس براى تشخیص انسان‌هاى مؤمن مى‌توانیم این اوصاف را در افراد بررسى کنیم.

از امام باقر(ع) نیز نقل شده: اَلْحَیاءُ وَالاْیمانُ مَقْرُونانِ فِی قَرْن، فَإذا ذَهَبَ أَحَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ؛ حیا و ایمان در کنار هم در یک ظرف قرار دارند(و چنان به هم پیوسته‌اند که) اگر یکى از آن‌ها برود، دیگرى هم به دنبالش خواهد رفت. در حدیث دیگرى مطلب روشن‌تر بیان شده است: حضرت صادق(ع) به صراحت مى‌فرمایند: لا إیمانَ لِمَنْ لا حَیاءَ لَهُ؛ هرکس حیا ندارد، ایمان ندارد.

امام صادق(ع) می‌فرمایند: نیکی‌های اخلاق ۱۰ تاست و در رأس آن‌ها حیاست و رسول گرامی اسلام(ص) خلق و خوی اسلام را حیا معرفی کرده و فرموده است حیا همه دین است. همچنین، در روایات متعددی آمده است که اگر حیا نباشد، همه چیز جایز می‌شود.

آیات قرآن در رابطه با حیا

خداوند متعال در آیه ۳۰ سوره مبارکه نور می‌فرماید: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ؛ به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‌‏تر است زیرا خدا به آن‌چه می‌کنند آگاه است».

و نیز در آیه ۳۳ سوره نور می‌فرماید: «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ کسانى‌که [وسیله] زناشویى نمى‏‌یابند باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بى‏‌نیاز گرداند و از میان غلامانتان کسانى‌که درصددند با قرارداد کتبى خود را آزاد کنند اگر در آنان خیرى [و توانایى پرداخت مال] مى‌‏یابید قرار بازخرید آن‎ها را بنویسید و از آن مالى که خدا به شما داده است به ایشان بدهید [تا تدریجاً خود را آزاد کنند] و کنیزان خود را در صورتى‌که تمایل به پاکدامنى دارند براى این‌که متاع زندگى دنیا را بجویید به زنا وادار مکنید و هر کس آنان را به زور وادار کند در حقیقت‏ خدا پس از اجبار نمودن ایشان [نسبت به آن‌ها] آمرزنده مهربان است».

خداوند در آیه ۳۱ سوره نور نیز در رابطه با حیا فرموده است: «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آن‌چه که طبعا از آن پیداست و باید روسرى خود را بر سینه خویش [فرو] اندازند و زیورهایشان را جز براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [همکیش] خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که [از زن] بى‏‌نیازند یا کودکانى که بر عورت‌هاى زنان وقوف حاصل نکرده‏‌اند آشکار نکنند و پاهاى خود را [به‌گونه‏‌اى به زمین] نکوبند تا آن‌چه از زینتشان نهفته مى‏‌دارند معلوم گردد اى مؤمنان همگى [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید».

اسباب حیا

از جمله اسباب حیا می‌توان از عقل و ایمان نام برد چنان‌که پیامبر اکرم(ص) در پاسخ راهب مسیحی(شمعون بن لاوی بن یهودا) که از او درباره ماهیت و آثار عقل پرسیده بود، فرمودند: فَتَشَعَّبَ مِنَ الْعَقْلِ الْحِلْمُ وَ مِنَ الْحِلْمِ الْعِلْمُ وَ مِنَ الْعِلْمِ الرُّشْدُ وَ مِنَ الرُّشْدِ الْعَفَافُ وَ مِنَ الْعَفَافِ الصِّیانَةُ وَ مِنَ الصِّیانَةِ الْحَیاء؛ عقل موجب پیدایش حلم است و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، خویشتن‎داری و از خویشتن‌داری، حیا و از حیا، وقار و از وقار، مداومت بر عمل خیر و تنفّر از شرّ و از تنفّر از شر، اطاعت نصیحت‌گوی، حاصل می‌شود.

همچنین، امام صادق(ع) می‌فرماید: لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیاءَ لَه؛ ایمان ندارد کسى‌که حیا ندارد؛ چراکه حیا و ایمان در یک رشته و هم‌دوشند و هروقت یکى از آن دو برود، دیگرى هم در پى آن می‌رود.

موانع حیا

از جمله موانع حیا یا به عبارتی دیگر علل بی‌حیایی، می‌توان به برداشتن پرده‌ها و حریم‌ها اشاره کرد، به‌طوری‌که امام کاظم(ع) به یاران خود چنین توصیه کرده‌ است که «پرده شرم و حیاى میان خود و برادرت را برمدار و مقداری از آن را باقى گذار، زیرا از میان بردن و برداشتن آن، برداشتن حیاء است. همچنین دست نیاز به‌سوی مردم دراز کردن و زیاد سخن گفتن نیز از علل بی‌حیایی است به‌طوری‌که امام صادق(ع) فرمود: دراز کردن دست حاجت و نیاز به­‌سوی مردم، عزت آدمى را سلب می‌کند و شرم و حیا را می‌ریزد، همچنین در روایتی از امام علی(ع) آمده است که فرمود: کسى که زیاد سخن می‌گوید، زیاد هم اشتباه دارد و هر کس که بسیار اشتباه کرد، شرم و حیای او اندک است، و آن‌کس که شرم او اندک شود، پرهیزکارى او نیز اندک خواهد بود، و آنکه پرهیزکارى و پارسایی‌­اش اندک گردد، دلش بمیرد.

اقسام حیا

شرم و حیا، اقسامی دارد که برخی از آن مثبت و ارزنده و برخی از آن، مذموم و مورد نکوهش است، به‌طوری‌که در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده ‎است که می‌فرماید: الْحَیاءُ حَیاءَانِ حَیاءُ عَقْلٍ وَ حَیاءُ حُمْقٍ فَحَیاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَیاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْل‏؛ حیا دوگونه است؛ حیای عقل و حیای حماقت، حیای عقل علم است و حیای حماقت نادانى، نوع اول آن قوت و ایمان و نوع دیگرش ضعف و زبونی است.

از جمله اقسام پسندیده حیا می‌توان به حیا از خداوند اشاره کرد که خداوند متعال در مورد آن در آیه ۱۰۸ سوره مبارکه نساء، کسانی که از خداوند شرم و حیا نمی­‌کنند را مورد سرزنش و ملامت قرار می‌دهد و می­‌فرماید: «یسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ یسْتَخْفُونَ مِنَ اللّه… ؛ اعمال زشت خود را… از خدا پنهان نمی­‌دارند»؛ بنابراین اولین مصداق از مصادیق حیای مثبت و بجا، شرم و حیا از خدای متعال است و شرم از خداوند هم به این است که انسان اوامر او را انجام دهد و از اموری که منع شده است دوری نماید.

حیا از مردم نیز جزو اقسام پسندیده حیا محسوب می‌شود، که انسان، برخی اعمال زشت و ناپسند را به‌خاطر اینکه در جامعه و مردم، بدنام نشود ترک می­‌کند، چنانچه خداوند در آیه ۱۰۸ سوره مبارکه نسا می‌­فرماید: «یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ …؛ اعمال زشت خود را از مردم پنهان می‌دارند» و همچنین شرم و حیا از افکار عمومی و ترس از ملامت و سرزنش مردم، یکی از عمد­ه‌­ترین عواملی است که موجب حسن اجرای قانون و سلامت جامعه در جهان امروز می‌­شود.

نوع دیگر از انواع شرم و حیای پسندیده، حیا از خود است که انسان از خود و وجدان خویش، شرم و حیا داشته باشد و از ارتکاب اعمال خلاف شرع و قانون در جاهای خلوت، خودداری کند، به‌طوری‌که امام علی(ع) آن‌ را از بهترین نوع حیا معرفی می‌کند و می‌فرماید: «بهترین شرم و حیا آن است که تو خود از نفس خویش حیا کنی و قدمی به ناروا برنداری».

آثار حیا

در روایات، آثار فراوانی اعم از دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، نفسانی و رفتاری برای حیا بیان شده است که از جمله می‌توان گفت حیا کلید خوبی‌هاست چنان‌که امام علی(ع) می‌فرماید: شرم کلید هر خیری است، همچنین، حیا مانع کارهای زشت می‌شود. محوکننده خطاها و نگه‌دارنده از آتش جهنم است، موجب پاکدامنی شده و عیب را می‌پوشاند و مانع هلاکت است چنان‌که حضرت علی(ع) می‎فرماید: هر کسی که در گفتار او حیا باشد، جدا شود ازاو خناء(هلاک یا فساد) در کردار او، که مراد این است که اگر کسى در گفتار شرم داشته باشد کردار او نیز خوب است و کارى نمی‌کند که هلاک یا فساد در آن باشد.

حجت‌الاسلام قاسم متقی‌نیا، امام جمعه موقت خرم‎آباد در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا با بیان این‌که یکی از نشانه‌های ایمان مسئله حیا است، اظهار کرد: عمل به ایمان نشانه‌هایی دارد که این نشانه‌ها در ظاهر و باطن فرد مؤمن وجود دارد و در بررسی آیات و روایات متعدد یکی از این نشانه‌ها حیا دانسته شده است؛ بنابراین حیا سبب بروز ایمان می‌شود.

وی با اشاره به تأکیدات امامان معصوم و ائمه‌ اطهار(ع) بر داشتن حیا در زندگی حیا را یکی از اوصاف خداوند متعال دانست و عنوان کرد: خداوند می‌فرماید هرگاه بنده‌ای از من درخواستی داشته باشد حیا می‌کنم درخواستش را پاسخ ندهم.

حجت‌الاسلام متقی‌نیا با استناد به روایتی، حیا را در رأس صفات انبیا برشمرد و تصریح کرد: حیا خیر محض است و کسانی‌که تصور می‌کنند به‌واسطه داشتن حیا چیزی را از دست می‌دهند اشتباه می‌کنند.

وی با اشاره به این‌که حیا لباس رستگاری و تقوا و نوری است که مانع از ظلمت گناه می‌شود، تصریح کرد: کم‌حیایی و بی‌حیایی باعث می‌شود خداوند از شخص روی‌گردان شود و کسانی‌که در طول تاریخ اهل حیا بودند زمینه نجات آنها فراهم شده است.

عامل عاقبت به خیری انسان

امام جمعه موقت خرم‌آباد حیا را عامل عاقبت خیری انسان‌ها دانست و اضافه کرد: در حادثه کربلا نیز نمونه نجات شخص باحیا دیده شد و حیا یکی از ویژگی‌های حر بود که باعث نجاتش شد و او را عاقبت به خیر کرد.

حجت‌الاسلام متقی‌نیا گفت: خلاصه تعالیم انبیا در این جمله است، کسی‌که حیا نداشته باشد هیچ چیز جلودارش نیست و هر کاری را که بخواهد انجام می‌دهد و این نمایشگاه کامل بی‌ایمانی و بی‌تقوایی است.

وی همه مؤمنان را به داشتن حیا دعوت کرد و افزود: موارد جزئی کم‌حیایی را باید جدی گرفت و باید در گفتار حیا داشته باشیم که اگر افراد خانواده در گفتارشان حیا را رعایت نکنند سرانجام کم‌حیایی آنها به بی‌حیایی تبدیل می‌شود.

بی‌حیایی منجر به تبدیل گناهان صغیره به کبیره می‌شود

امام جمعه موقت خرم‌آباد بیان کرد: بی‌حیایی در گفتار و در مراقبت از چشم کم‌کم و به‌تدریج منجر به رسیدن از گناهان کوچک به گناهان بزرگ و مخالفت با مکتب امامان معصوم می‌شود.

حجت‌الاسلام متقی‌نیا با بیان این‌که در برخی موارد حیا جایگاهی ندارد، افزود: نپرسیدن مسائل شرعی نشان‌دهنده حیا نیست و در مقابله با رسم‌های غلط باید حیا را کنار گذاشت.

وی به یکی از مصادیق فرهنگی بی‌حیایی در جامعه اشاره کرد و گفت: ورود ماهواره به خانواده‌ها باعث بروز کم‌حیایی می‌شود و فرهنگ خانواده تغییر می‌کند و آن خانواده سرنوشت خوبی نخواهد داشت

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:19:00 ق.ظ ]




ارزش سخاوت و جایگاه سخاوتمند در احادیث و روایات


سخاوتمند به دارایی خود به عنوان زرق و روزی و لطف و عنایت الهی می نگرد و با این نگرش احسان و انفاق به راحتی صورت می گیرد و پرداخت ها هرگز مورد توجه قرار نمی گیرد, چون مال را مال الله و احسان را لطف و توفیق خدا می شمرند و خود را تنها عامل می دانند نه مالك

سخاوتمند به دارایی خود به عنوان “زرق و روزی” و “لطف و عنایت الهی” می نگرد و با این نگرش احسان و انفاق به راحتی صورت می گیرد و پرداخت ها هرگز مورد توجه قرار نمی گیرد، چون “مال” را “مال الله” و احسان را لطف و توفیق خدا می شمرند و خود را تنها عامل می دانند نه مالك.

به گزارش خبرگزاری مهر، “سخاوت"یا “بخشش” نشان بیرون رفتن از تنگناهای تاریك خودخواهی و خودیابی وقرار گرفتن بر قله بلند و برتر دیگرجویی و دیگردوستی است و انسان سخاوتمند و بخشنده كسی است كه دلبستگی بسیار به مال و ثروت خود ندارد و بر اثر تمرین وتوفیق، امیر مال خویش است نه اسیر آن.

بخشندگی نقطه مقابل بخل و وابستگی و نماد بهره مندی از صفات پسندیده انسانی است. صاحبان احسان و سخاوت، مجوعه دارایی های ظاهری و باطنی؛ مادی ومعنوی خویش را “ملك” خود نمی دانند و خود را “مالك” آنها نمی شمرند، بلكه” امانت دار” می دانند كه باید به خوبی از داده های مالك اصلی مواظبت كنند و آنها را به نیازمندان و مستحقان واقعی بسپارند.

از این رو نگاه سخاوتمندان به دارایی ها به عنوان “زرق و روزی” یا “لطف و عنایت الهی” است كه با این نگرش احسان و انفاق به راحتی صورت می گیرد و پرداخت ها هرگز مورد توجه قرار نمی گیرد،چون “مال” را “مال الله ” و احسان را لطف و توفیق خدا می شمرند و خود را تنها عامل می دانند نه مالك.

با این بینش و بصیرت رزق و روزی خداوند نیز با سرعت بسیار به انسان سخی می رسد و آسان دادن باعث رسیدن مال می شود،به طوری كه رسول اكرم(ص) می فرماید: رزق وروزی سخی سریع تراز رسیدن كارد به رگ گوسفند به او می رسد همانا خداوند به فرد گیرنده طعام از فرشتگان افتخار می كند. (ارشاد القلوب،ج۱،ص ۱۲۷)

افزون بر جلوه های مادی سخات،جنبه معنوی آن بسیارعظیم ترو چشمگیرتر است،چنان كه امام رضا(ع) می فرماید: سخی نزدیك خداوند، نزدیك بهشت و نزدیك مردم است. سخاوت درختی درد بهشت است، كسی كه خود را به شاخه ای از شاخه های آن بیاویزد داخل بهشت می شود.

در پناه خداوند بودن و پشتیبانی پروردگار، نعمت گرانبهایی است كه از هزاران نفر، تعداد انگشت شماری دارای چنین لطف بی مانندی می شوند. علاقه زیاد پروردگار به سخاوتمندان، حیرت و تعجب همگان را بر می انگیزد و شهد عبودیت و بندگی را در عمق جان انسان می ریزد. از جلوه های چنین علاقه ای آن است كه پس از انحراف پیروان حضرت موسی(ع) از سوی سامری با ساختن گوساله ای گمراه گر به هنگام میقات آن پیامبر بزرگ الهی با خدای خویش در سی روز و ادامه آن تا چهل روز، اعدام كمترین مجازات سامری بود كه باید اجرا می شد،گرچه انحراف تنها یك نفراز ایمان آورندگان به آیین موسی،بیش از این كیفر خواهد داشت، اما به هنگام اجرای این حكم، خداوند به جناب موسی (ع) وحی فرستاد كه: ای موسی! سامری را به قتل نرسان زیرا او انسان سخاوتمند و اهل جود و كرم است.

در سخنی دیگر خلقت بهشت برای سخاوتمندان دانسته شده است. رسول گرامی اسلام (ص) می فرماید: آنگاه كه خداوند بهشت را آفرید، سوال كرد: پروردگارا چرا مرا آفریدی؟ پاسخ شنید: برای افراد سخی. بهشت گفت: راضی شدم خدای من. (مستدرك الوسائل،ج۷،ص ۱۸ )

شیخ مفید در الاختصاص صفحه ۲۵۳ در روایتی شگفت انگیز درباره ارتباط خداوند با سخاوت پیشگان نقل می كند كه بر شما باد به توجه و عنایت نسبت به انسان سخی،كه همانا خداوند بلندمرتبه از دست او به طور مستقیم و بدون واسطه فرشتگان می گیرد.

خوشرویی و گشادگی چهره به هنگام عطا و بخشش كمالی دیگر از كمالات انسان است كه در كنار سخاوت و گشاده دستی، زیبایی صد چندان می آفریند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]




راه های کسب سخاوت

این فضیلت اخلاقی مانند سایر فضایل، با تعلیم و تربیت و اندیشه و تفکر و تمرین ممارست حاصل می شود.

توجه به این حقیقت که این اموال و ثروتها، امانتهای الهی در دست ماست و هیچ کدام دوام و بقایی ندارد، انسان را وا می دارد با بذل و بخشش، آن را در صندوق امانت الهی، برای روزی که دستها خالی است، ذخیره کند. همچنین دقت در آثار و برکات وپیامدهای مهمی که برای «سخاوت» در مطالب قبل ذکر شد، مشوق مؤثری در امر

[397]

«سخاوت» است.

مطالعه تاریخ زندگی سخاوتمندان و بخیلان و مقایسه آن دو با یکدیگر و احترام وآبرو و شخصیتی که گروه اول داشتند و ذلت و بد نامی که دامنگیر گروه دوم بوده است نیز در ایجاد این «سخاوت اخلاقی» بسیار مؤثر است.

اینها جنبه های تعلیماتی این مساله است، اما از نظر عملی، هر قدر تمرین و ممارست بیشتری در این زمینه شود، توفیق زیادتری در به دست آوردن این فضیلت اخلاقی حاصل می گردد، زیرا تکرار اعمال سخاوتمندانه و بذل و بخشش، هر چند از راه تحمیل بر نفس خویش باشد، به تدریج به صورت عادت و سپس مبدل به حالت، و سرانجام به یک ملکه اخلاقی مبدل خواهد گردید.

در ضمن، تربیت پدر و مادر و معلم و استاد در این زمینه، بسیار مؤثر است. اگر آنهاکودکان را از آغاز عمر به «جود» و «سخاوت» عادت دهند، این ملکه، به آسانی دروجود آنها ریشه می دواند و در بزرگی جزء زندگی آنان می شود.

در حالات «صاحب بن عباد» آمده است که در کودکی هنگامی که می خواست برای فرا گرفتن درس دینی به مسجد برود، همیشه مادرش یک دینار و یک درهم به او می دادو می گفت: «این را به اولین فقیری بده که در مسیر راه خود می بینی» . کم کم این خصلت دروجودش ریشه دار شد تا این که در بزرگی چنان بذل و بخششی می کرد که همه به اوآفرین می گفتند. اگر کسی بعد از ظهر ماه مبارک رمضان به خانه اش می آمد، سخاوتش مانع از آن می شد که کسی بدون خوردن افطار از خانه او بیرون رود. هر روز حداقل هزار نفر بر سر سفره او افطار می کردند و بذل و بخشش او در ماه رمضان به اندازه تمام ماههای سال بود. (26)

از شگفتیهای دیگر زندگی او چنین نقل می کنند: «روزی نوشابه برای او آوردند، ازنزدیکانش نسبت به آن نوشابه سوء ظن پیدا کرد و گفت:از این نوشابه ننوش، زیرا مسموم است، خدمتکاری که آن قدرح را آورده بود، همچنان ایستاده بود. «صاحب بن عباد» به شخصی که ادعای مسموم بودن آن را می کرد، گفت:به چه دلیل می گویی که این مسموم

[398]

است؟ گفت: بهترین راه این است که کسی که این قدرح را آورده و به دست تو داده، موردآزمایش قرار گیرد و از آن بنوشد، «صاحب» گفت:من به این کار راضی نیستم، آن شخص گفت:به وسیله یک مرغ خانگی آزمایش کن. «صاحب» گفت:کشتن حیوان به این صورت نیزجایز نیست، سپس دستور داد:قدح آب را واژگون کردند و آب را ریختند و به خدمتکار گفت:

برو و دیگر در خانه من قدم مگذار، ولی با این حال دستور داد:حقوق او را به طور کامل بپردازند. سپس گفت:هرگز نباید یقین را با شک از بین برد و مجازات به وسیله قطع حقوق، دلیل بر پستی است» (27)

این بحث را با چند حدیث و سخنانی از بعضی از بزرگان پایان می دهیم:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله می فرمایند: «الجنة دار الاسخیاء، بهشت خانه سخاوتمندان است» (28)

امام صادق علیه السلام می فرمایند که خداوند فرمود: «انی جواد کریم لا یجاورنی لئیم، من بخشنده با سخاوتم، افراد پست و بخیل نمی توانند در جوار من (در بهشت) جای بگیرند. » (29)

در حدیث دیگری از پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله آمده است: «طعام الجواد دواء و طعام البخیل داء، طعام سخاوتمند، دواست و طعام بخیل، درد و بیماری است» (30)

یکی از عارفان به نام «ابن سماک(31) » می گوید: «عجبت لمن یشتری الممالیک بماله ولا یشتری الاحرار بمعروفه، در شگفتم! از کسانی که بردگان را با مال خود خریداری می کنند، ولی آزاده ها را با احسان و نیکی، در بند محبت خود در نمی آورند. » (32)

[399]

به عربی گفتند:آقا و بزرگ شما کیست؟ گفت: «من احتمل شتمنا و اعطی سائلنا واغضی جاهلنا، کسی که بدگویی های ما را تحمل کند و به نیازمندان ببخشد و از اعمال جاهلان چشم پوشی کند. » (33)

26- سفینة البحار، ماده صحب.27- همان.28- المحجة البیضاء، ج 6، ص 62.29- همان. ص 64.30- همان، ص 61.31- «ابن سماک» در قرن دوم هجری در دوران حکومت هارون الرشید زندگی می کرد و در سال 183 هق. در کوفه درگذشت (ر. ج. سفینة البحار، ماده سمک) .مرحوم محدث قمی در سفینة البحار در شرح حال «ابن سماک» ، او را مردی خوش بیان و صاحب مواعظ واندرزها می شمرد و از «ابن ابی الحدید» نقل می کند که او روزی وارد بر هارون شد، هنگامی که چشم هارون به او افتاد، گفت:مرا موعظه کن، (هارون در همین موقع تقاضای آب کرد) . ابن سماک اشاره به آب کرد و گفت:تو را به خدا سوگند می دهم! اگر یک بیماری داشته باشی که نتوانی آب بنوشی، چه می کنی؟گفت:حاضرم نیمی از تمام ملک و حکومتم را بدهم تا این بیماری برطرف شود، سپس به او گفت:بنوش.هارون آب را نوشید. «ابن سماک» دوباره گفت:تو را به خدا سوگند می دهم! اگر این آب را که نوشیدی از تودفع نشود، چه می کنی؟ گفت:حاضرم نیمی دیگر از حکومتم را برای حل این مشکل بدهم. ابن سماک گفت:حکومتی که نیمی از آن فدای نوشیدن آب و نیمی فدای خارج شدن آن شود، چیزی نیست که مردم برای آن بجنگند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ق.ظ ]




 

علائم ظهور حضرت مهدی (عج) بر دو دسته تقسیم می شوند:

الف: علائم حتمی و قطعی؛

ب: علائم غیر حتمی و غیر قطعی که البته در این علائم هم ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد.

علائم غیر حتمی فراوان هستند و نوعاً بعضی از آنان به وقوع پیوسته است اما علائم حتمی و قطعی هنوز رخ نداده اند بعضی از این علائم قطعی عبارتند از:

1. خروج سفیانی: پیش از ظهور مردی از نسل ابوسفیان در منطقه شام خروج می کند و با تظاهر به دینداری گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد و به گرد خود می آورد و بخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام را به تصرف خویش در می آورد و بر مناطق پنجگانه شام، حمص، فلسطین، اردن و قنسرین (نام شهری در نزدیکی حلب) و منطقة عراق سیطره می یابد و در کوفه و نجف به قتل عام شیعیان می پردازد و برای کشتن و یافتن آنان جایزه تعیین می کند آنگاه که از ظهور امام زمان باخبر می شود با سپاهی گران به جنگ وی می رود که در منطقه بیداد (بین مکه و مدینه) با سپاه امام (ع) برخورد می کند و به امر خدا همه لشگریان وی به جز چند نفر در زمین فرو می روند و هلاک می شوند. [1]

2. خسف در بیداء: خسف یعنی فرو رفتن و پنهان شدن، و بیداء نام منطقه ای در مکه و مدینه است. ظاهراً لشگر سفیانی در این منطقه که به قصد جنگ با امام عصر(عج) آمده است در زمین فرو می روند. [2]

3. خروج یمانی: سرداری از یمن قیام می کند و مردم را به حق و عدل دعوت می کند این نشانه در منابع عامه نیست ولی در مصادر شیعه روایات فراوانی در این باره وجود دارد. امام صادق (ع) فرمود: قیامهای سه گانه خراسانی، سفیانی، یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود و هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی دعوت حق و هدایت نمی کند و هم فرمود که یمانی از علائم حتمی است. [3]

4. قتل نفس زکیه: زکیه یعنی فرد پاک و بی گناه و کسی که قتلی انجام نداده است و جرمی ندارد.  در آستانه ظهور مهدی (عج) در گیرودار مبارزات زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی (عج) فردی پاکباخته و مخلص از اولاد حضرت امام حسن مجتبی (ع) در راه امام می کوشد و در این راه مظلومانه به قتل می رسد. روایات گاهی نفس زکیه و گاهی «سید حسنی» گفته اند امام باقر (ع) فرمود: بین ظهور مهدی (عج) و کشته شدن نفس زکیه بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست. [4]

5. صیحه آسمانی: منظور از صیحه آسمانی صدایی است که در آستانه ظهور حضرت مهدی در آسمان شنیده می شود و همه مردم آن را می شنوند در روایات تعبیر به «نداء» «فزعه» «صوت» نیز بکار رفته است که ظاهر آن نشان می دهد که هر یک از اینها نشانه جداگانه ای است که پیش از ظهور واقع می شود لکن به نظر می رسد که اینها تعبیر از یک واقعیت است و ممکن هم هست که از سه حادثه جدای از هم خبر داده باشند که اول صداهای هولناکی برآید و همه را به خود متوجه کند (صیحه) و به دنبال آن صدای مهیب و هولناکی شنیده شود که دلهای مردم را به وحشت اندازد (فزعه) و آن گاه از آسمان صدایی شنیده می شود که مردم را به سوی مهدی(عج) فرا می خواند (نداء) روایاتی که از این معنا خبر داده اند از طریق شیعه و سنی فراوان هستند. امام باقر (ع) می فرماید: ندا کننده ای از آسمان نام قائم را ندا می کند پس هر که در شرق و غرب است آن را می شنود و از وحشت این صدا خوابیده ها بیدار و ایستادگان نشسته و نشستگان بر دو پای خویش می ایستند رحمت خدا بر کسی که از این صدا عبرت گیرد و ندای وی را اجابت کند زیرا صدای نخست، صدای جبرئیل روح الأمین است.

آنگاه می فرماید: این صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود در این هیچ شک نکنید و بشنوید و فرمان برید، در آخر روز شیطان فریاد می زند که «فلانی مظلوم کشته شد» تا مردم را بفریبد و به شک اندازد. و امام صادق (ع) می فرماید: در ابتدای روز گویند ه ای در آسمان ندا می دهد که آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست. پس از آن در پایان روز شیطان که لعنت خدا بر او باد از روی زمین فریاد می زند که حق با عثمان و پیروان اوست پس در این هنگام باطل گرایان به شک می افتند هرگاه گوینده ای از آسمان نداء بزند که حق با اولاد محمد(ص) است در آن هنگام ظهور مهدی(عج) به سر زبانها می افتد به گونه ای که غیر از او یاد نمی کنند. [5]

6. خروج دجال: این نشانه در کتب اهل سنت از علائم برپایی قیامت شناخته شده است [6]   ولی در منابع روایی شیعه از نشانه های ظهور است. و اشکال ندارد که هم علامت ظهور و هم علامت معاد باشد. چون خود ظهور امام عصر (عج) هم از علائم آخرالزمان می باشد.

دجال فردی است که در آخر الزمان و پیش از قیام مهدی (عج) خروج می کند و غیر عادی است و با انجام کارهای شگفت انگیز جمع زیادی از مردم را می فریبد و سرانجام به دست عیسی مسیح (ع) در کنار دروازه ”لد“ در منطقه شام به هلاکت می رسد. در مورد دجال نظریه های متعددی طرح شده است مثلا گروهی آن را فردی نامیده اند و دسته ای آن را جریانی می دانند و نه شخص معین که مطرح کردن این امور مجال دیگری را می طلبد.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:15:00 ق.ظ ]




اجرای برنامه ی ماه رمضان در مدرسه علمیه ابدانان
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-04-02] [ 10:24:00 ق.ظ ]




برگزاری کلاسهای طرح نهضت قرانی
موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ق.ظ ]




 

حکایات جالب از شیطان و بزرگان

شیطان دشمن قسم خورده انسان است، همه را وسوسه می کند، اما کسانی هم بوده اند که هرگز فریب شیطان را نخورده و پوزه اش را به خاک مالیده اند که شنیدن سرگذشت ایشان خالی از لطف نیست.


 زنجیرهای شیطان

خواب معروفی نقل می‌کنند که در زمان شیخ انصاری یک کسی خواب دید که شیطان در نقطه ‌ای (قضیه مربوط به نجف است) تعداد زیادی افسار همراه خودش دارد، ولی افسارها مختلف است، بعضی از افسارها خیلی شل است، طناب بسیار ضعیفی را به‌ صورت افسار درآورده است، یکی دیگر افسار چرمی، یکی دیگر زنجیری، زنجیرهای مختلف و بعضی از زنجیرها خیلی کلفت است. در میان اینها یک افسار خیلی کلفت و زنجیرقوی بود که خیلی جالب بود. از شیطان پرسید: اینها چیست؟

ـ اینها افسارهایی است که به کله بنی‌آدم می‌زنم و آنها را به طرف گناه می‌کشانم.

آن افسار خیلی کلفت نظر این شخص را جلب کرد، گفت: آن برای کیست؟

ـ این برای آدم خیلی گردن کلفتی است.

ـ کی؟

ـ شیخ انصاری.

ـ چطور؟

ـ اتفاقاً دیشب زدم به کله ‌اش، یک چند قدم آوردم ولی زد آن را پاره کرد.

ـ حالا افسار ماها کجاست؟

ـ شما که افسار نمی‌خواهید، شما دنبال من هستید! این افسار مال آنهایی است که دنبال من نمی‌آیند. آن شخص صبح آمد خواب را برای شیخ انصاری نقل کرد.

مثل این که شبی بوده، شیخ خیلی اضطرار پیدا می‌کند و پولی که بابت سهم امام بوده و فردا بایستی تقسیم می‌کرده است به عنوان قرض از آن چیزی برمی‌دارد؛ می‌آید تا دمِ در، ولی پشیمان می‌شود، دوباره برمی‌گردد می‌گذارد سرجایش.

شیطان که گفته بود زنجیر را زدم به کله ‌اش و او را چند قدم آوردم ولی بعد پاره کرد و رفت، قضیه این بوده است.[شهید مرتضی مطهری،توحید، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۳۳۲ و ۳۳۳٫ ]

شیطان گفت: در دل من رحم و مروت و مهر و عطوفت قرار نگرفته اگر چنگال من بر تو گیر کند و دستم به تو رسد جای تو در ته این دره خواهد بود که تماشا می‌کنی و چنان تو را در آن سرنگون کنم که بند از بندت جدا شده و پیکرت قطعه قطعه شود. حضرت‌علی‌ علیه السلام فرمودند: مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَمْ یضُرَّهُ شَیطَان، هرکس به خدا متوسل شود، شیطان به او ضرر نمی‌رساند

ماجرای ازدواج حضرت داود

عارف بالله میرزا اسماعیل دولابی می‌گفت: خداوند به حضرت داود پیامبر، وحی نمود که فلان خانم را برای همسری تو برگزیده‌ام. حضرت داود به سراغ آن خانم رفت و قضیه را مطرح کرد، ولی آن خانم گفت: من چندان عبادت و اعمال صالحی ندارم که لیاقت همسری شما را داشته باشم، خانم دیگری همنام من در همین محلّه زندگی می کند که خیلی اهل عبادت است، قاعدتاً اشتباه شده و آن خانم منظور خداوند بوده است. حضرت داود که به هدایت الهی مطمئن بود، از او پرسید شما وقتی فقیر می شوید چه می کنید. آن خانم گفت: چون نمی دانم فقر برای من بهتر است یا ثروت، لذا کاری نمی کنم و به آنچه خدا پیش آورده تن می دهم. حضرت پرسید وقتی بیمار می شوید چه می کنید. آن خانم گفت: چون نمی دانم مرض برای من بهتر است یا صحّت، لذا کاری نمی کنم و به همان که خداوند پیش آورده تمکین می کنم. حضرت چند فقره از این سؤالات را مطرح کرد و آن خانم هم همین گونه پاسخ داد. بعد حضرت داود گفت: با این معرفت و روح تسلیم و رضا که در شما می بینم، مطمئناً اشتباهی رخ نداده است و خود شما از سوی خدا برای همسری من تعیین شده اید. (مصباح الهدی – مهدی طیب – ص۷۰)

قرآن می‌فرماید:«إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ» (سوره نحل ایه ۹۹)؛ چرا که او، بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل مى‏کنند، تسلّطى ندارد.

اما شیطان نسبت به کسانی از او تبعیت می‌کنند و گمراه هستند، تسلط دارد قرآن می‌فرماید: «إِنَّ عِبادی لَیسَ لَک عَلَیهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْغاوینَ »(سوره حجر۴۲)؛ بر بندگانم تسلّط نخواهى یافت؛ مگر گمراهانى که از تو پیروى مى‏کنند.

 

تو را در دره پرت می‌کنم!

علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی در کتاب لب الالباب در سیر سلوک (صاحبان عقل)، نقل می‌کند: حاج امام قلی نخجوانی که استاد معارف مرحوم آقا سید حسین قاضی پدر مرحوم میرزا علی آقا قاضی‌(ره) بود و در نزد مرحوم آقا سید قریش قزوینی‌(ره) در اخلاقیات و معارف الهیه مراتب استکمال را طی می‌نمود، گفت: پس از آن که به سن پیری رسیدم، دیدم با شیطان در بالای کوهی ایستاده‌ایم، من دست خود را بر محاسن گذارده و به او گفتم: مرا سن پیری و کهولت فرا گرفته، ‌اگر ممکن است از من بگذر. شیطان گفت: این طرف را نگاه کن، وقتی نظر کردم دره‌ای بسیار عمیق دیدم که از شدت خوف و ترس عقل انسان مبهوت می‌ماند.

شیطان گفت: در دل من رحم و مروت و مهر و عطوفت قرار نگرفته اگر چنگال من بر تو گیر کند و دستم به تو رسد جای تو در ته این دره خواهد بود که تماشا می‌کنی و چنان تو را در آن سرنگون کنم که بند از بندت جدا شده و پیکرت قطعه قطعه شود.

حضرت‌علی‌ علیه السلام فرمودند: مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ لَمْ یضُرَّهُ شَیطَان، هرکس به خدا متوسل شود، شیطان به او ضرر نمی‌رساند. (تصنیف غررالحکم ودررالکلم)

 

 

وسوسه شیطان حتی در بستر مرگ

اواخر عمر آیت الله کوهستانی (ره) بود که برای تجدید کارت معافیت تحصیلی، از مشهد به بهشهر آمدم. در این سفر ایشان بیمار بودند، ولی در بستر بیماری هم سیر و سلوک ویژه ای داشتند. از دیدنی ها و از شنیدنی های دنیا دور بود. در همان حال معنوی، درخواست نصیحت و پندی کردم، فرمود: ۱- همراه با قرآن باشید و از قرآن جدا نشوید. ۲- نماز شب را ترک نکنید. ۳- نماز را اول وقت بخوانید. آن مرد الهی بعد فرمود: مواظب شیطان باشید که برای فریب دادن هر انسانی آماده است. من عمری را سپری کرده ام دیگر وقتی برایم باقی نمانده است. و فقط منتظر صدایی هستم که مرا بخواند تا با کاروان آخرت همراه شوم. با این حال شیطان می خواهد مرا هم وسوسه کند. در این حال صدای گریه آن رادمرد پاک باخته بلند شد. (مجله بشارت شماره ۲۸- فروردین ۱۳۸۱- به نقل از سید عنایت الله دریاباری)

موسی پرسید: به من از گناهی خبر بده که اگر انسان آن را انجام دهد ، تو بر او پیروز می شوی و هر کجا که بخواهی افسار او را به آنجا می کشی. ابلیس گفت: «اِذا اَعجَبَتهُ نَفسُهُ ، وَاستَکثَرَ عَمَلَهُ، و صَغُرَ فِی عَینِهِ ذَنبُهُ؛ سه حالت گناه است که اگر انسان گرفتار آن شود، من بر او چیره می گردم،‌هنگامی که او خودبین شود و از خودش خوشش آید،‌هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمرد، هنگامی که گناه در نظرش کوچک گردد

مادر شیطان‌ها را دیدم!

در انوار جزائری است که در سال قحطی، در مسجدی واعظی روی منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می چسبند و نمی گذارند، صدقه بدهد. مؤمنی پای منبر این سخنان را شنید تعجّب کنان به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد. وقتی که به خانه رسید و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سال قحطی رعایت زن و بچّه و خودت را نمی کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و… خلاصه به قدری او را وسوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطان ها را ندیدم لکن مادرشیطان را دیدم که نگذاشت. انسان می خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت بینی می کند و نمی گذارد. (اخلاص و انفاق- دستغیب- ص۱۵۵)

 

سه عملی که باعث چیره‌شدن شیطان بر انسان می‌شود

حضرت موسی علیه السلام در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاه رنگارنگی بر سر داشت نزد موسی علیه السلام آمد، وقتی که نزدیک شد کلاه خود را (به عنوان احترام) از سر برداشت و مؤدبانه نزد موسی علیه السلام ایستاد. حضرت موسی گفت: تو کیستی؟ ابلیس جواب داد: ابلیس هستم. موسی (علیه السلام) پرسید: تو ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند. ابلیس گفت: من آمده ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری بر تو سلام کنم. موسی پرسید: این کلاه چیست که بر سر داری ؟ ابلیس پاسخ داد: با (رنگها و زرق و برق های) این کلاه، دل انسان ها را می‌ربایم. موسی پرسید: به من از گناهی خبر بده که اگر انسان آن را انجام دهد ، تو بر او پیروز می شوی و هر کجا که بخواهی افسار او را به آنجا می کشی. ابلیس گفت: «اِذا اَعجَبَتهُ نَفسُهُ ، وَاستَکثَرَ عَمَلَهُ، و صَغُرَ فِی عَینِهِ ذَنبُهُ؛ سه حالت گناه است که اگر انسان گرفتار آن شود، من بر او چیره می گردم؛ هنگامی که او خودبین شود و از خودش خوشش آید، هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمرد،‌هنگامی که گناه در نظرش کوچک گردد. (الکافی ج ۲ص ۳۱۴)

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:22:00 ق.ظ ]




حضور زن در اسلام هیچ مشکلی را بوجود نمی آورد. او از همان مقامی برخوردار است که توسط دین او یعنی اسلام به او اعطا شده است. موضع قرآن و مسلمانان صدر اسلام گواه این حقیقت است که وجود زن به اندازه مرد در زندگی حیاتی است و او نه در مرتبه ای پایین تر از مرد قرار دارد و نه آنکه از یک جهت فرودست محسوب می شود. اگر اثر فرهنگهای خارجی و تأثیرات بیگانه نبود، هرگز چنین سؤالی در میان مسلمانان مطرح نمی شد. مساوی بودن مقام زن و مرد برای همه مسلم بود. چنین چیزی کاملاً قابل انتظار و مطابق با واقعیت بود و هیچکس اصلاً آن را به عنوان یک مسئله در نظر نمی گرفت.

به منظور درک آنچه که اسلام برای زن در نظر گرفته است نیازی به آن نیست که از بدبختی ای که او در دوران پیش از اسلام و امروزه در دنیای متجدد گرفتار آن است، اظهار تأسف کنیم. اسلام به زنان حقوق و امتیازاتی را داده است که او تحت هیچ دین و یا نظام قانونی دیگری از آنها برخوردار نبوده است. این نکته از طریق مطالعه این موضوع به عنوان یک کل و به صورت تطبیقی، به جای بررسی ناقص آن درک می شود. حقوق و وظایف یک زن مساوی یک مرد است امّا الزاماً مشابه آنها نیست. مساوات و مشابهت دو مفهوم کاملاً متفاوت هستند. این تفاوت قابل درک است چرا که زن و مرد مشابه نیستند ولی مساوی خلق شده اند. با در نظر داشتن چنین تمایزی، مشکلی ایجاد نمی شود. این غیر ممکن است که بتوان حتی دو مرد یا دو زن همانند یکدیگر یافت.

تمایز میان برابری و همانندی دارای اهمیت فوق العاده است. برابری، مطلوب و واقعاً عادلانه است، در حالیکه همانندی چنین نیست. مردم همانند یکدیگر آفریده نشده اند ولی برابر خلق شده اند. با در نظر داشتن چنین تمایزی، جایی برای تصور این که زن پست تر از مرد است باقی نمی ماند. هیچ زمینه ای برای اینکه تصور کنیم که زن به دلیل آنکه حقوق مشابه مرد ندارد، دارای اهمیتی کمتر از مرد است، وجود ندارد. اگر مقام او درست مشابه مقام مرد بود، آنگاه زن نسخه دیگری از مرد می شد، که چنین نیست. این حقیقت که اسلام به زن حقوق مساوی و نه مشابه مرد می دهد نشان می دهد که اسلام زن را به درستی در نظر گرفته، او را به رسمیت شناخته و برای او شخصیت مستقلی قائل است.

این طنین اسلام نیست که زن را محصول شیطان و بذر بدی می پندارد. قرآن نیز مرد را ارباب مسلط زن که در مقام او زن هیچ چاره ای ندارد جز آنکه تسلیم سلطه اش باشد قرار نداده است. این اسلام نیست که این سؤال را مطرح کرده است که ایا زن اساساً دارای روح است یا خیر؟

در تاریخ اسلام هرگز هیچ مسلمانی در مورد مقام زن یا دارا بودن روح و یا سایر کیفیتهای انسانی او تردید نکرده است. او دارای کیفیتهای روحانی نیز شناخته می شود. بر خلاف عقاید رایج، اسلام تنها حوا را برای ارتکاب نخستین گناه سرزنش نمی کند. قرآن این نکته را کاملاً روشن کرده است که هم آدم و هم حوا وسوسه شدند، هر دو مرتکب گناه شدند، و پس از توبه، بخشش خداوند به هر دوی آنها تعلق گرفت و سپس خداوند هر دوی آنها را پوشانید در حقیقت اینطور به نظر می رسد که در قرآن آدم بیشتر برای نخستین گناه مورد سرزنش قرار می گیرد.

اما اسلام چنین تبعیض یا ظنی را موجه نمی داند چرا که آدم و حوا هر دو اشتباه کردند و اگر حوا باید سرزنش شود، آدم هم به همان اندازه و بلکه بیشتر باید مورد سرزنش قرار بگیرد.

مقام زن در اسلام، مقامی منحصر به فرد است، مقامی نوین، چیزی که مشابهی برای آن وجود ندارد. به هر نظام دیگری که می نگریم، به دنیای شرق کمونیست و یا به ملل دموکراتیک، درمی یابیم که زنان در آنجا واقعاً خشنود نیستند. مقام او در آنجا چیزی نیست که مورد غبطه واقع شود. زن مجبور است برای زنده ماندن به سختی کار کند و گاهی حتی کار مشابه مردان را انجام داده اما حقوقی کمتر دریافت می کند . او از آزادی ای برخوردار است که در برخی موارد مشابه آزادی گرایی می شود. برای رسیدن به آنچه که امروز از آن برخوردار است، زنان در طول دهه ها و قرنها به سختی مبارزه کرده اند، برای به دست آوردن حق یادگیری و آزادی کار کردن و کسب درآمد او مجبور بوده است که از خودگذشتگی های مشقت باری را تحمل کند و از بسیاری از حقوق طبیعی خود چشم پوشی کند. برای رسیدن به جایگاه خود به عنوان یک موجود انسانی دارای روح، او بهای سنگینی پرداخته است. اما علیرغم همه این فداکاریهای سنگین،در نظامهای اجتماعی غربی او هنوز نتوانسته است جایگاهی مساوی برداشته باشد. او هنوز نتوانسته است آنچه را که اسلام با فرمان الهی برای زن مسلمان در نظر گرفته است بدست

آورد. حقوق زنان در دنیای جدید، داوطلبانه و یا از سر ترحم نسبت به جنس مؤنث، به آنها اعطا نشده است. زن متجدد با زور به موقعیت فعلی خود رسید، نه از طریق فرایندهای طبیعی یا توافق متقابل یا تعلیمات الهی. او مجبور بود که به زور راه خود را بگشاید و شرایط مختلف در این راه به کمک او آمد. کمبود نیروی انسانی در طول جنگها، فشار نیازهای اقتصادی و ضروریات توسعه صنعتی، زنان را مجبور ساخت که از خانه های خود بیرون آمده کارکرده و برای بدست آوردن قوت خود مبارزه کنند تا مساوی مرد بنظر برسد و در مسابقه حیات در کنار مرد بدود. او به دلیل شرایط روز مجبور بود و به جای آن او خود را وادار ساخت و جایگاه جدید خود را به دست آورد. اینکه ایا تمام زنان از اینکه شرایط به نفع آنان بود خشنود بودند یا نه و اینکه ایا آنان از نتیجه این جریانات راضی و خوشحال هستند یا نه، موضوع دیگری است. اما این حقیقت همچنان باقی است که هر حقوقی که زن متجدد از آن برخوردار است کمتر از حقوق زنان مسلمان است.

آنچه که اسلام برای زن در نظر گرفته است، چیزی است که با طبیعت او هماهنگی دارد، به او امنیت کامل می بخشد و از او در برابر شرایط نامساعد و دشواریهای زندگی محافظت می کند. نیازی به آن نیست که جایگاه زن متجدد و خطراتی را که او برای بدست آوردن در آمد و یا استقرار خود با آن مواجه است با جزئیات مورد بررسی قرار دهیم. حتی نیازی به آن نیست که بدبختیها و عقب افتادگی هایی را که حاصل به اصطلاح حقوق زنان است شرح دهیم. بر سر آن هم نیستیم که موقعیت بسیاری از زندگیهای غمبار را که درست به دلیل همین حقوق و آزادیهایی که زن متجدد از آن برخوردار است، به شکست کشیده می شوند، مورد بررسی قرار دهیم. بسیاری از زنان امروزه از حق آزادی استفاده می کنند تا مستقلاً از خانه بیرون رفته، کار کنند و در آمدی داشته باشند و تظاهر کنند که با مردان برابرند، اما متأسفانه همه اینها به قیمت خانواده هایشان تمام می شود. این مسئله بسیار واضح و شناخته شده است. آنچه که شناخته شده نیست، مقام زن در اسلام است. در بخشهای بعدی کوشش شده است که موضع اسلام در مورد زنان را مورد بررسی قرا دهیم:

1. زن در اسلام به عنوان شریک مساوی و کامل مرد در تولید نسل بشر به رسمیت شناخته می شود. مرد، پدر و زن، مادر است و هر دو برای زندگی ضروری و لازم هستند. نقش زن کمتر از مرد حیاتی نیست. با این شراکت او در هر جنبه ای دارای سهم مساوی است. او دارای حقوق مساوی است، مسؤلیتهای برابری را بر عهده می گیرد و در درون او همانقدر توانایی و انسانیت است که در شریک او . در رابطه با این اشتراک برابر در تولید نسل انسان خداوند می فرماید:

« ای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه های بسیار و قبایل مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید …).

2. زن در انجام مسئولیتهای شخصی و جمعی و همچنین دریافت پاداش برای اعمال نیکش با مرد برابر است. او به عنوان یک شخصیت مستقل، دارای کیفیتهای انسانی و قابل تمایلات معنوی شناخته شده است. طبیعت انسانی او نه پست تر و نه منحرف تر از مرد است. هر دو اعضای یکدیگرند. خداوند می فرماید:

«پس خدای آنها دعایشان را مستجاب کرد (و فرمود:)عمل هیچکس را، از مرد و زن بی مزد نگذارم. شما از یکدیگرید…»

3. زن در دنبال کردن آموزش و یافتن دانش با مرد برابر است . هنگامی که اسلام طلب علم را بر مسلمانان واجب نمود، هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نشد. در حدود چهارده قرن پیش، محمد(ص) اعلام کرد که طلب علم بر هر مسلمانی از زن و مرد واجب است. چنین اعلامی بسیار آَشکار و روشن است و در طول تاریخ توسط مسلمانان به اجرا گذاشته شده است.

4. زن دارای حق آزادی بیان درست به اندازه مرد است . آرای درست او مورد توجه

قرار می گیرد و نمی تواند تنها به خاطر اینکه به جنس مؤنث تعلق دارد کنار گذاشته شود. از قرآن و تاریخ گزارش شده است که زنان نه تنها عقاید خود را آزادانه بیان می کردند بلکه با پیامبر و یا سایر رهبران مسلمان بحث کرده و یا در مباحثات جدی شرکت می نمودند (قرآن 4-1 : 12،58 -60:10). بعلاوه گاه اتفاق می افتاد که زنان مسلمان نظر خود را در مورد موضوعات قانونی مربوط به عموم مطرح می کردند و با خلیفه مخالفت می نمودند و سپس خلیفه استدلال درست این زنان را می پذیرفت. یک مورد خاص از چنین مواردی در زمان خلافت عمر بن خطاب اتفاق افتاد.

5. شواهد تاریخی نشان می دهد که زنان در زندگی جمعی مسلمانان صدر اسلام، بخصوص در مواقع اضطراری شرکت داشتند. زنان، ارتش اسلام را در جنگها همراهی می کردند تا از زخمیها پرستاری کرده، مایحتاج را تأمین کنند، به مجاهدان خدمت کنند و غیره . آنها را در پشت میله های آهنی حبس نبودند و یا موجوداتی بی ارزش و فاقد روح در نظر گرفته نمی شدند.

6. اسلام به زن حقوق مساوی در عقدِ قرارداد، معاملات، کسب درآمد و مالکیت مستقل اعطا می کند. زندگی او، مایملکش و آبرویش به همان اندازه مرد مورد احترام است. اگر زن مرتکب خلافی شود، در یک مورد یکسان مجازات او بیشتر یا کمتر از یک مرد نیست. اگر فریب داده شود یا مجروح شود،

خسارات لازم را درست به اندازه مردی در همان موقعیت دریافت می کند.(2:178، 93-92 و 4:45)

7. در اسلام تنها به بیان آماری حقوق زن بسنده نشده است بلکه تمام تلاش در جهت حفظ حقوق زنان است. اسلام هرگز افرادی که متمایل به تعصب بر علیه زنان و یا تبعیض میان زن و مرد هستند را نمی پذیرد. قرآن بارها و بارها کسانی را که معتقد بودند زنان پست تر از مردان هستند مورد سرزنش قرار می دهد (59-57: 16 ، 59-47،19-15: 43 ، 23-21 : 53).

8. جدای از به رسمیت شناختن زن به عنوان موجود انسانی مستقلی که وجودش بطور مساوی برای بقای بشریت ضروری است، اسلام به او سهمی از ارث داده است. پیش از اسلام، نه تنها به زن سهمی از ارث تعلق نمی گرفت بلکه خود زن به عنوان مایملکی در نظر گرفته می شد که توسط مردان به ارث برده می شد. اسلام از آن مایملک قابل به ارث رسیدن، یک وارث ساخت و کیفیتهای انسانی موجود در زن را به رسمیت شناخت. خواه او همسر یا مادر، یا دختر و یا خواهر باشد، سهمی از مایملک خویشاوند متوفی دریافت می کند که بستگی به میزان نزدیکی او به فرد متوفی (نسبت او با فرد متوفی) و تعداد وراث دارد. این سهم متعلق به او بوده و هیچکس نمی تواند آن را از وی سلب کند و یا او را از ارث محروم کند. حتی اگر فرد متوفی با وصیت خود به سایر خویشاوندان، خواسته باشد زن را به نفع دیگری یا به هر دلیل دیگری از ارث محروم کند، شارع به او چنین اجازه ای را نمی دهد. هر صاحب مالی مجاز است که در مورد یک سوم از مایملک خود هر وصیتی را بکند، به این ترتیب او نباید بر حقوق افراد در میراثش تأثیری بگذارد و در این مورد مسئله برابری و مشابهت کاملاً قابل به کار بستن است. در اصل، هم زن و هم مرد به طور مساوی حق دارند که از مایملک فرد متوفی ارث ببرند، ولی سهمی که هر یک دریافت می کنند ممکن است متفاوت باشد. در بعضی از موارد، مرد دو سهم و زن تنها یک سهم دریافت می کند. این مسئله به معنای ترجیح دادن یا برتری مرد بر زن نیست. دلایلی که به خاطر آنها مرد در این موارد خاص سهم بیشتری دریافت می کند به شرح زیر است:

الف) اول اینکه مرد کسی است که به تنهایی مسئول تأمین کامل زندگی همسر، خانواده و اقوام نیازمند خود است. براساس قانون، این وظیفه اوست که تمام مسئولیتهای مالی را بر عهده بگیرد و وابستگانش را بطور مناسبی تأمین کند. همچنین این وظیفه اوست که در تمام امور خیریه جامعه اش از نظر مالی سهیم باشد. او به تنهایی می بایستی بار مالی خانواده را به دوش بکشد.

ب) دوم اینکه درست برخلاف مرد، یک زن هیچگونه مسئولیت مالی به غیر از مسئولیت اندک مخارج خود را ندارد. او از نظر مالی در امنیت و به خوبی تأمین شده است. اگر او یک همسر است، شوهرش تأمین کننده اوست، اگر یک دختر است، پدر او ؛ اگر یک خواهر است، برادر او و غیره. اگر او هیچ خویشاوندی نداشته باشد که بتواند به آنها وابسته باشد، در آن هنگام دیگر هیچ سؤالی در مورد ارث مطرح نیست چرا که دیگر چیزی وجود ندارد که به ارث برده شود و کسی نیست که وصیت کند تا به او چیزی داده شود . ولی، چنین زنی به حال خود واگذاشته نمی شود تا از گرسنگی بمیرد، تأمین مخارج و زندگی او به عهده جامعه یا دولت است. ممکن است به او کمک شود یا به او شغلی داده شود تا بتواند مخارج زندگی خود را تأمین کند و هر چه که او کسب می کند متعلق به خود او خواهد بود. او مسئول تأمین و نگهداری هیچکس به غیر از خودش نیست. اگر یک مرد در موقعیت او باشد، هنوز مسئول خانواده خود و هر خویشاوند احتمالی که به کمک احتیاج دارد است. پس در سخت ترین شرایط مسئولیت مالی زن محدود و مسئولیت مالی مرد نامحدود است.

ج) سوم اینکه، هنگامی که یک زن کمتر از یک مرد دریافت می کند، او در واقع از هرچه که برای آن کار کرده است محروم می شود. مایملکی که به ارث برده می شود، نتیجه کسب درآمد و یا تلاشهای او نیست. این چیزی است که از یک منبع خنثی به آنها رسیده است، در واقع چیزی فوق العاده یا اضافه است. این چیزی است که نه مرد و نه زن برای رسیدن به آن تلاش نکرده اند. این یک نوع کمک است و هر کمکی می بایست براساس نیازهای اضطراری و مسئولیتها توزیع شود بخصوص هنگامی که این توزیع توسط قانون خداوند تنظیم می شود.

د) اکنون، دریک طرف، ما یک وارث مرد داریم که بار تمام مسئولیتها و بدهیهای مالی بر دوش اوست و در طرف دیگر، یک وارث زن داریم که هیچ مسئولیت مالی ندارد و یا مسئولیت او بسیار اندک است. در این میان ما مایملک و کمکی را داریم که می بایستی از

طریق وراثت تقسیم شود. اگر ما وارث زن را از ارث محروم کنیم، این بسیار ناعادلانه خواهد بود چرا که او خویشاوند فرد متوفی است. به همین ترتیب، اگر ما به او سهمی مساوی مرد بدهیم، این برای مرد ناعادلانه خواهد بود. پس به عوض بی عدالتی نسبت به هر یک از طرفین، اسلام به مرد سهم بزرگی از مایملک به ارث برده شده را می دهد تا به او کمک کند که نیازهای خانواده اش را تأمین کرده و مسئولیتهای اجتماعی اش را انجام دهد. در عین حال، اسلام زن را فراموش نکرده است و به او نیز سهمی داده است تا نیازهای شخصی اش را برطرف کند. در حقیقت، از این نظر، اسلام نسبت به زن مهربانتر از مرد بوده است. اینجاست که می توان گفت بطور کلی حقوق زنان مساوی حقوق مردان است اگر چه که الزاماً مشابه نیست .(نگاه کنید به قرآن 176، 14 -4:11).

9. در بعضی از موارد شهادت دادن در برخی قراردادهای مدنی، شهادت دو مرد، یا یک مرد و یک زن مورد نیاز است. این نیز مجدداً هیچ نشانه ای از فرودستی زن نسبت به مرد نیست. این معیاری است که برای امنیت حقوق طرفین قرارداد در نظر گرفته شده است، زیرا بعنوان یک قانون، در زندگی عملی زنان چندان با تجربه نیستند. این کمبود تجربه ممکن است باعث از دست رفتن حقوق یکی از طرفین در هر قرارداد خاصی شود، لذا براساس قانون حداقل دو زن همراه با یک مرد باید شهادت بدهند. اگر یکی از زنانِ شاهد مطلبی را فراموش کند، دیگری می تواند به او یادآوری کند. یا اگر یکی از آنها به خاطر کم تجربگی اشتباهی کند، دیگری به او کمک می کند تا اشتباهش را اصلاح کند.

این یک معیار پیش گیرانه است که معاملات صحیح و داد و ستد درست را میان مردم تضمین می کند. در حقیقت، این معیار به زن نقشی برای ایفا در زندگی مدنی می دهد و کمک می کند تا عدالت در جامعه استوار شود. در هرحال، کمبود تجربه در زندگی مدنی، الزاماً به معنای فرودست بودن زن نسبت به مرد از نظر مقام او نیست. هر انسانی دارای کمبودهایی است و با این حال هیچکس مقام انسانی او را مورد سؤال قرار نمی دهد (2:282).

10. زن از امتیازاتی برخوردار است که مردفاقد آنهاست. بعضی از وظایف دینی بر عهده زن نیست مثلاً در هنگام عادت ماهیانه و زایمان، خواندن نماز و روزه گرفتن بر او واجب نیست. او از تمام تعهدات مالی برکنار است. به عنوان یک مادر، در نظر خداوند دارای ارزش و افتخار بیشتری است (15-14: 31 و 46:15) پیامبر(ص) این افتخار را با اعلام اینکه بهشت زیر پای مادران است، تصدیق کرد. او شایسته سه چهارم مهر و محبت پسرش در مقابل یک چهارم برای پدر، است. به عنوان یک همسر، او می تواند از شوهر اینده اش تقاضای مهریه ای مناسب را بکند که تماماً متعلق به او خواهد بود. تدارک کامل و تأمین همه نیازها توسط شوهر، حق اوست. او مجبور نیست کار کند و یا در مخارج خانواده با شوهرش سهیم باشد. او آزاد است که هر چه را که پیش از ازدواج متعلق به او بوده است نگه دارد و شوهر هیچ حقی در هیچ یک از مایملک او ندارد. به عنوان یک دختر یا خواهر، امنیت و تأمین مایحتاج توسط پدر یا برادر حق اوست. این امتیاز اوست. اگر او بخواهد که کار کند و از خود درآمدی داشته باشد و در اداره مسئولیتهای خانواده مشارکت کند، به شرط حفظ انسجام و شرف وی، او آزاد است که چنین کند.

11. در هنگام نماز، زن پشت سر مرد می ایستد، اما این نشانه ای از فرودستی وی نسبت به مرد نیست. زن، چنانکه قبلاً گفته شد، مجبور نیست که در نمازهای جماعت شرکت کند، چنانکه بر مرد واجب است. ولی اگر در این نمازها شرکت کند، در صفهای جداگانه ای که منحصراً از زنان تشکیل شده است می ایستد. این قانون نظم در نماز است و نه دسته بندی بر اساس میزان اهمیت. در صفوف مردان، رئیس دولت دوش به دوش یک فقیر می ایستد. مردان طبقات بالای جامعه در نماز در کنار مردانی از پایین ترین طبقات می ایستند. نظم صفوف در نماز برای آن است که هرکس بتواند در حال عبادت تمرکز خود را حفظ کند. این نکته بسیار مهم است چرا که نمازهای اسلامی بر اساس تمرکز صورت می گیرند. در نماز حافظه و قدرت به خاطر آوردن صحیح در حال حرکتهای مختلف ایستادن، رکوع و سجود و … اهمیت زیادی دارد. پس اگر مردان و زنان با هم بطور آمیخته در صفوف می ایستادند، ممکن بود که چیزی مزاحم که باعث پراکندگی ذهن

می شود رخ دهد. در چنین حالتی ذهن با چیزی بیگانه با نماز و دور از راه روشن مراقبه و عبادت اشغال می شود. نتیجه این امر، از دست رفتن هدف است. اسلام مواجهه فیزیکی زن و مرد در نماز را ممنوع کرده است. اگر آنها در هنگام نماز در کنار یکدیگر بایستند ممکن است که با یکدیگر، حتی به اشتباه، تماس پیدا کنند و این جوهر عبادتشان را ضایع می کند. لذا به منظور اجتناب از هرگونه مزاحمت و پراکندگی ذهن و کمک به تمرکز در عبادت و افکار خالص، برای حفظ هماهنگی و نظم در میان عبادت کنندگان و برای رسیدن به اهداف حقیقی نماز، اسلام سازمان دهی صفوف را که در آن مردان در صفوف جلو و زنان در پشت کودکان می ایستند، دستور داده است. اگر کسی حکمت سازمان دهی صفوف عبادت کنندگان را به این ترتیب دریابد، آن را به طور کامل تحسین می کند.

12. زن مسلمان همیشه همراه با سنتی قدیمی به نام «حجاب» است. اینکه زن می بایستی خود را با پرده افتخار، شرف، عفت، پاکی و انسجام بیاراید، امری اسلامی است. او باید از هرگونه رفتار یا حرکتی که احساسات مردان دیگر به غیر از همسر قانونی او را تحریک می کند و یا باعث سوءظن در مورد اخلاقیات او می شود، پرهیز کند . به او هشدار داده شده است که زیبایی ها یا جذابیتهای فیزیکی خود را در

مقابل بیگانگان به نمایش نگذارد. حجابی که او می بایست بپوشد چیزی است که می تواند نفس او را از ضعفها، ذهن او را از مشغولیت، چشمانش را از نگاههای شهوت آمیز و شخصیتش را از بی اخلاقی حفظ کند. اسلام به شدت نگران انسجام زن، سالم ماندن اخلاقیات و روحیه او و حفظ شخصیت و منش اوست (قرآن، 31- 24:30)

13. تا به حال روشن شد که مقام زن در اسلام بطور بی سابقه ای رفیع و به طور واقع گرایانه ای متناسب با طبیعت اوست. اگر او در برخی زمینه ها از چیزی محروم شده است، در بسیاری از زمینه های دیگر این محرومیت بطور کامل با چیزهای بیشتری جبران شده است. این حقیقت که او متعلق به جنس مؤنث است هیچ تأثیری در مقام انسانی یا شخصیت مستقل او ندارد و نمی تواند مبنای هیچ تعصبی بر علیه او و یا بی عدالتی نسبت به شخص او قرار بگیرد. اسلام به زن جایگاهی را بخشیده است که شایسته اوست. حقوق او به زیبایی متناسب با وظایف اوست. توازن میان حقوق و وظایف به خوبی حفظ شده است و هیچ یک سنگین تر از دیگری نیست. جایگاه کامل زن در این ایه قرآن تصویر شده است:

«و زنان را برمردان حقی است، همچنانکه مردان را بر زنان، براساس آنچه که صحیح است، و مردان را برآنان به میزانی برتری است (امتیازاتی همچون برخی موارد ارث)»(2:228).

این امتیاز، علتی برای برتری و یا اعتبار بخشیدن برای تسلط بر زن نیست. این برتری متناسب مسئولیتهای اضافه مرد است و به منظور جبران تعهدات نامحدودی است که برعهده اوست.

این مسئولیتهای اضافه است که به مرد در بعضی جنبه های اقتصادی تا حدی نسبت به زن برتری می دهد. این یک درجه بالاتر در انسانیت و یا در شخصیت نیست. این حتی به معنی تسلط یکی بر دیگری و یا سرکوب یکی توسط دیگری هم نیست. این یک تقسیم رحمت خداوند بر اساس طبیعتی است که خدا خالق آن است و او بهتر از هر کس می داند که چه چیزی برای زن و چه چیزی برای مرد نیکوست.

خداوند مطلقاً بر حق است هنگامی که می فرماید:

« ای مردم از پروردگارتان پروا کنید، همو که شما را از یک تن یگانه بیافرید و همسر او را هم از او پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکند»(

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:03:00 ق.ظ ]




علت برتری انسان بر فرشته‌ها


 


خداوند در آیات 31 و32 بقره می‌فرماید: «خدا نام‏‌های (موجودات هستى)، همه را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه كرد و فرمود: اگر راست مىگوئید از اسامى اینها مرا خبر دهید.
فرشتگان در پاسخ گفتند: «خداوندا تو از هر خطا و نقص، پاك و منزهى، ما جز آنچه به ما آموخته ‏اى چیزى نمى‏‌دانیم، همانا تو دانا و حكیمى.»
خداوند براى اثبات لیاقت انسان به فرشتگان، هر دو گروه را مورد آزمایش قرار داد. ابتدا علومى را به آنان عرضه داشت و سپس از آنان باز خواست.
قرآن درباره اینكه آن علوم چه بوده، سخنى نفرموده است، امّا نظر اكثر مفسّران بر آن است كه خداوند، جهان هستى و طبیعت را، در همان آغاز خلقت به انسان شناساند و نام‌هاى آنها را به او آموخت و این همان استعداد و توان شناخت اشیا است، كه در نهاد و فطرت ما انسان‌ها قرارداده شده است.
از آنجا كه فرشتگان تصور مىكردند به خاطر عبادات خود، بر انسان برترى دارند، لذا خداوند ابتدا آنان را مورد آزمایش قرار داد و فرمود: اگر در این ادعاى خود راست گوئید، پس نام آن حقایقى را كه به انسان آموختم به من خبر دهید.
اما فرشتگان كه به خطاى خود در چنین ادعایى پى برده و فهمیدند كه عبادت و تسبیح، تنها معیار گزینش الهى نیست و خلیفه خداوند، باید از جایگاه و موقعیت علمى و معرفتى بالایى برخوردار باشد در پاسخ سؤال خداوند گفتند: خداوندا! تو از هر كار بى دلیل و حكمت، منزّه و مبرّایى. یقیناً در خلقت و خلافت نژاد انسان در زمین، مصلحتى بزرگ بوده كه تو بر اساس آن، آدم را آفریده و او را جانشین خود قرار داده‌‏اى.خداوندا، جز آنچه را تو به ما آموخته‏‌اى، ما چیزى نمى‌دانیم و سؤال ما از ناآگاهى ما به این مطلب بود كه بشر چنین امتیازى دارد و از چنین استعداد و قدرتى برخوردار است. خداوندا! این تو هستى كه بر همه چیز آگاهى و بر اساس حكمت و مصلحت عمل مى‏كنى. (بقره/31 و3۲)
از این دو آیه مى ‏آموزیم كه:
* اولین معلّم بشر، خداوند است كه حقایق هستى را به او شناساند. شناختى كه علوم بشرى مدیون آن است.
* انسان، استعداد و لیاقتِ درك همه علوم و كشف همه حقایق هستى را داراست. گرچه هنوز در ابتداى راه بوده و مجهولات بسیار دارد.
* امتیاز و برترى انسان بر همه موجودات هستى از جمله فرشتگان، به علم و دانش و تعقل و تفكر اوست كه تحصیل آن از بزرگترین عبادت‌هاست.
* خلیفه الهى و حاكم اسلامى، بیش از عبادت و تسبیح، به علم و دانش نیازمند است، و لذا خداوند براى اثبات برترى انسان، علم او را مطرح کرد.
* معلّم واقعى ما، خداوند است. استاد و كتاب، زمینه‏ های تعلیم و یادگیرى ما هستند.
* عذرخواهى سریع از گفته نابجا، ادبى آسمانى است. فرشتگان همین‌كه دریافتند سخنى نادرست گفته ‏اند با گفتنِ «سُبْحَانَكَ» از كلام خود پوزش خواستند.
* از گفتن «نمى‌‏دانم» خجالت نكشیم كه فرشتگان الهى بصراحت به جهل خود اقرار كرده و گفتند: «لاَعِلْمَ لَنا».
* عذرخواهى و توبه مایه نجات است. فرشتگان كه عبادت و تسبیح خود را مایه برترى بر انسان مى‌پنداشتند، همینكه حقیقت بر آنان روشن شد، از كلام خود پوزش خواستند و خداوند پذیرفت. اما شیطان كه خلقت خود را از آتش، مایه برترى بر آدم خاكى مى‏‌شمرد، چون بر ادعاى باطل خود سرسختى و لجاجت کرد، از درگاه الهى رانده شد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:01:00 ق.ظ ]