نرجس
 
   



احادیث عیادت بیمار

 

اسلام پس از آنکه عیادت از مریض را از حقوق واجب مسلمانان نسبت به یکدیگر شمرده و آن را وظیفه الهی - انسانی دانسته، جهت ایجاد انگیزه و تشویق مؤمنین به این کار، با بیان پاداشهای اخروی، عیادت کنندگان را به این فریضه مهم فرا می خواند

 در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که حضرت فرمودند:«من حق المسلم علی المسلم اذا لقیه ان یسلم علیه واذا مرض ان یعوده واذا مات ان یشیع جنازته; (1) از حقوق هر مسلمان بر مسلمان دیگر این است که هرگاه با او دیدار کند، بر او سلام کند و هرگاه مریض شود از او عیادت نماید و هرگاه از دنیا رفت، در تشییع جنازه اش شرکت کند .»
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام «معلی بن خنیس » می گوید: از حضرت سؤال کردم که حق مسلمان بر گردن مسلمان چیست؟ فرمود: هر مسلمان بر گردن برادر مسلمان خود هفت حق واجب دارد که همه آنها بر او واجب است و اگر چیزی از آن حقوق را تضییع نماید، از ولایت و بندگی خدا خارج می شود و خداوند از بندگی او بهره ای ندارد (بندگی خدا را نکرده است) . گفتم: فدایت شوم! آن هفت حق کدامند؟ فرمود: ای معلی! من نگران توام; می ترسم که اگر بگویم، آنها را مراعات نکنی و آنها را تباه سازی و نگه نداری و آنها را بدانی و به آنها عمل نکنی . گفتم: لاقوة الا بالله . فرمود: «… والحق السابع ان تبر قسمه وتجیب دعوته وتعود مریضه وتشهد جنازته واذا علمت ان له حاجة تبادره الی قضائها … ; (2) … و حق هفتم آن است که سوگندش را قبول کنی و دعوتش را بپذیری، از بیمارش عیادت کنی و در تشییع جنازه اش شرکت کنی و اگر می دانی که حاجتی دارد، برای برآوردن آن تلاش کنی …»

 

اسلام پس از آنکه عیادت از مریض را از حقوق واجب مسلمانان نسبت به یکدیگر شمرده و آن را وظیفه الهی - انسانی دانسته، جهت ایجاد انگیزه و تشویق مؤمنین به این کار، با بیان پاداشهای اخروی، عیادت کنندگان را به این فریضه مهم فرا می خواند . امام صادق علیه السلام درباره ثواب عیادت از مریض می فرماید: «ایما مؤمن عاد اخاه فی مرضه فان کان حین یصبح شیعه سبعون الف ملک فاذا قعد عنده غمرته الرحمة واستغفروا له حتی یمسی وان کان مساء کان له مثل ذلک حتی یصبح; (3) هر مؤمنی که برادر مؤمنش را در بیماری اش عیادت کند، اگر صبح باشد هفتاد هزار ملک او را تشییع (بدرقه و همراهی) کنند و چون نزد او بنشیند رحمت [خدا] او را فرا گیرد و تا شب برای او استغفار کنند، و اگر شب باشد همین اجر تا صبح برای او خواهد بود .»
در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که حضرت فرمودند: «اذا عاد الرجل اخاه المسلم مشی فی خرافة الجنة حتی یجلس فاذا جلس غمرته الرحمة فان کان غدوة صلی علیه سبعون الف ملک حتی یصبح; (4) هنگامی که انسان به عیادت برادر مسلمان خود می رود، در میان میوه های چیده نشده بهشتی راه می رود تا آن گاه که [نزد بیمار] بنشیند، و هنگامی که نشست، رحمت [خدا] او را فرا می گیرد . اگر صبح باشد تا صبح دیگر هفتاد هزار فرشته بر او درود می فرستند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1397-03-09] [ 11:21:00 ق.ظ ]




 

پل صراط چیست

 

هفت عقبه پل صراطپل صراط هفت عقبه دارد که همه باید از آنها رد شوند: • «اوّل پل و عقبه اوّل: ولایت على علیه السلام و ردّ امانت و صله رحم است.

هفت عقبه پل صراط چیست؟

پل صراط هفت عقبه دارد که همه باید از آنها رد شوند:

• «اوّل پل و عقبه اوّل: ولایت على علیه السلام و ردّ امانت و صله رحم است.

• عقبه دوّم: نماز است.

• عقبه سوّم: خمس و زکات است.

• عقبه چهارم: روزه است.

• عقبه پنجم: حج است.

• عقبه ششم: طهارت است که بعضى طهارت را به وضو، غسل و تیمم تعبیر کرده‏ اند.

• و عقبه هفتم: رد مظالم (حق الناس) است.

در این هفت عقبه از امور یاد شده سؤال مى ‏شود و هر که درست پاسخ دهد؛ یعنى در زندگى دنیوى، موارد فوق را درست بجا آورده باشد، از پل رد مى‏ شود»[

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:20:00 ق.ظ ]




 

یکی از گناهانی که عذاب دارد پرحرفی است

در روایت داریم کسی که فکر می کند حرف هایش جزء عمل هایش نیست: «مَن لَم یَحسِب كَلامَهُ مِن عَمَلِهِ؛ كَثُرَت خَطایاهُ، وحَضَرَ عَذابُهُ = کسی که حساب می کند، حرف هایش جزء عمل هایش نیست، خطاهایش زیاد می شود و عذابش حاضر می شود». آدمهای پرحرف دردسرهای دنیایی و آخرتی زیادی دارند. کسی که حرف هایش را جزء عمل هایش حساب نمی کند، یعنی می گوید: حرف است زدیم، این که جدی نبود، همینطوری یک حرفی زدیم و خدا نکند حرف هایش نیش داشته باشد؛ طعنه و کنایه داشته باشد؛ سرزنش داشته باشد؛ تجسس داشته باشد؛ تحقیر در آن باشد؛ در این صورت خیلی خطرناکتر است. چنین شخصی خطا و گناهش زیاد می شود و زود این عذاب به او می رسد.

غصه خوردن برای دنیا گناه بزرگی است

روایت بعدی غصه خوردن برای دنیاست. این هم از گناهان خیلی بزرگ است. من خیلی وقتها دختر پسرهایی که به مناسبت ازدواجشان خطبه­ شان را می خوانم به آنها می گویم شما همدیگر را دوست داشته باشید، ولی دوست داشتن تان طبیعی نباشد، دنیایی نباشد، آخرتی و ابدی باشد. زن و شوهر باید به اندازه ابدیت همدیگر را دوست داشته باشند؛ نه به اندازه دنیا. علامت اینکه یک زن و شوهر واقعا همدیگر را دوست دارند یا دوتا دوست، دوتا رفیق، یا اعضای یک خانواده واقعاً همدیگر را دوست دارند، این است که به خاطر دنیا اعصاب همدیگر را خرد نکنند. بخاطر دنیا همدیگر را سرزنش نکنند. اگر امر، امر آخرتی باشد که همه باید تسلیمش باشند. انسان باید یکی از چیزهایی که حتما از آن توبه کند، افسوس خوردن برای دنیاست.

برای همین خداوند در قرآن علامت ایمان را شادی و آرامش بیان کرده است. مؤمنی که شاد با آرامش نیست و زودرنجی، بداخلاقی، عصبانیت، افسوس، غصه، حرص و جوش دارد و بر سر هر چیزی غر می زند؛ سر هر چیزی نِق می زند؛ سر هر چیزی صدایش را بلند می کند؛ سر هر چیزی حاضر است گریه بکند، این مؤمن نیست، یا ایمانش بسیار ضعیف است.

نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«مَن اَسِفَ عَلی الدُنیا فاتَتهُ اِقتَرَبَ مِنَ النّارِ مَسیرَۀَ ألفِ سَنَۀ= هر کس بخاطر چیزی از دنیا که از دستش رفته تأسف بخورد، هزار سال به جهنم نزدیکتر شده». این خیلی کمرشکن است.

حالا اگر تصادف شده، تمام شد. از خودرو بیرون می آیند و یقه همدیگر را می گیرند و فحش می دهند. تأسف می خورند برای چیزی که گم شده یا چیزی از بین رفته، یا حتی کسی مُرده. در روایت داریم، اگر کسی برای اینها می زند روی زانوی خودش، تمام اجرش را از دست می دهد. مصیبت وقتی آمد و چیزی فوت شد، این معنایش این است که به آخرت رفت و برایت ذخیره شد. خدا آن محبوب تو را برداشت برد و گذاشت برای آخرتت و به بهترین وجه به شما برمی گرداند. پس تا مصیبتی به مؤمن می رسد، باید بگوید: «انا لله و انا الیه راجعون» ما مال خدا هستیم و برمی گردیم پیش خدا».

کسی که همه از او حساب می برند. امام صادق(علیه السلام) به کنیزش گفت: بچه را نبر از پله بالا که می افتد و  آسیب می بیند. او هم گوش نکرد. بچه امام صادق یعنی یک امامزاده یعنی یک نسل. بچه امام را برد بالا از دستش افتاد و مُرد. کنیز خیلی ترسید. حرف گوش نکرده بود. امام وقتی آمد، ترس کنیز را دید، خیلی ناراحت شد. امام از اینکه بچه مرده ناراحت نبود، اما از اینکه او ترسیده ناراحت شد. ناراحتی دلسوزانه. بعضیها خیلی کِیف می کنند که دیگران از آنها بترسند و حساب ببرند. خدا اینطور آدمها را در قیامت تحقیر می کند و بدترین ترسها را به جان آنها می اندازد. در روایت داریم فرشته ­های بسیار بداخلاق، دژخیم و بی­رحم را بر آنها مسلط می کند. نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«مَن بَکی عَلی الدُّنیا دَخَلَ النّار= کسی که برای دنیا گریه کند، داخل جهنم می شود». ما خلیفه خدا و مظهر خدا هستیم. شرافتمان خیلی بالاست؛ پس نباید غصه این چیزها را بخوریم. در روایت داریم وقتی غصه هر چیزی را می خورید، قیمتتان خیلی پایین می آید.

جهنمِ سبک شمردن نماز حتمی است

یکی از چیزهایی که جهنمش قطعی است، سبک شمردن نماز است. از این رو پیامبر فرمود: نمازتان را سبک مشمارید:« لا تُضَیِّعُوا صَلاتَكُمْ فَإِنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلاتَهُ حُشِرَ مَعَ قاروُنَ وَ هامانَ وَ كانَ حَقّاً عَلىَ اللَّهِ أَنْ یُدخِلَهُ النَّارَ مَعَ المُنافِقین = نماز خویش را تباه نسازید؛ چرا كه هر كس نمازش را تباه كند، با قارون و هامان محشور مى‌شود و بر خداست كه او را داخل دوزخ سازد، همراه با منافقان.».

هر کس نمازش را ضایع کند و  در اول وقت نخواند و یا بد بخواند و به نمازش توجه نداشته باشد، خدا حق دارد او را با منافقین محشور کند. حال ببینید آنی که نماز نمی خواند چه اوضاع و چه بدبختی دارد؟ «فالوَیلُ لِمَن لَم یُحافِظ عَلی صَلاتِه= وای بر کسی که از نمازش مراقبت نکند». مراقب نمازش نباشد، یعنی اول وقت نخواند و  باکیفیت نخواند. کسی که نمازش را سبک بشمارد 12 نوع عذاب دارد که همه را در بحث نماز گفتیم.

«عصبانیت و خشم» گناهی که جهنم در پی دارد

در روایت داریم کسی که خشم می کند و خشمش را با خشم خدا فرو می نشاند این اهل نار است. یعنی عصبانی شده ولی وقتی می خواهد خشمش را فروبنشاند، با یک گناه این کار را می کند. مثلا از دست همسرش ناراحت است، یکدفعه به مادرزنش یا پدرزنش فحش می دهد. یعنی حالت عصبانیتش طوریست که تا گناه نکند، وِل نمی کند. نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«ما غَضِبَ اَحدٌ اِلا اَشفی عَلی جَهَنَّم= هیچ کس غضب نمی کند، مگر می رود تا لبه جهنم». گفتم هر بار عصبانیت، فشار قبر برای انسان می آورد. خود امام باقر(علیه‌السلام) می فرماید:«اِنَّ الرَجُلَ لِیَغضَبُ فَما یَرضی اَبداً حَتّی یَدخُلَ النّار= بعضی وقتها آدم عصبانی می شود و تا خودش را جهنمی نکند، راضی نمی شود».

طمع و رغبت به دنیا

طمع و رغبت به دنیا و دلبستگی به دنیا به معنی زیاده­خواهی در دنیاست. فرمود:«الطَّمَعُ وَالرَّغبَةُ فِی الدُّنیا أصلانِ لِكُلِّ شَرٍّ، وصاحِبُهُما لا یَنجو مِنَ النّارِ إلاّ أن یَتوبَ عَن ذلِكَ[3] = طمع و دنیاخواهى ، ریشه هر بدى هستند، و دارنده آنها از آتش نمى رهد ، مگر آن كه از این دو خصلت ، توبه كند».

کمک نکردن به نیازمند از گناهان خطرناک است

یکی دیگر از گناهانی که بسیار خطرناک است این است که نیازمندی به کمک انسان احتیاج داشته باشد و او را کمک نکند. فرمودند: «اَیُّما مُؤمِنٍ مَنَعَ مُؤمِنً شَیئً مِمّا یَحتاجُ اِلَیه وَ هُوَ یَقدِرُ عَلَیهِ مِن عِندِهِ اَو مِن عِندِ غَیرِهِ اَقامَهُ الله یَومَ القِیامَۀِ مُسوَدً وَجهُهُ مُزَرَقَۀً عَیناه مَغلُولَۀً یَداه اِلی عُنُقِهِ فَیُقالُ هَذا الخائِنُ الذّی خانَ الله وَ رَسولَهُ ثُمَّ یُؤمَرُ بِهِ اِلی النّار= اگر کسی توانایی دارد نیاز یک مؤمن را برطرف بکند و نکند؛ یا خودش توانایی کمک دارد و یا می تواند از دیگری کمک بگیرد؛ اما اگر کمک نکند، وز قیامت با چهره ی سیاه و چشم کبود و دست به گردن بسته محشور می شود و گفته می شود که این خائن کسی است که به خدا و رسولش خیانت کرد؛ سپس به جهنم واردش می کنند».

کسی که توانایی کمک به شخصی را دارد، اما بخواهد باجگیری کند، امتیاز بخواهد، یا منع بکند از اینکه حق مؤمنی به او برسد یا کمکی می تواند بکند نکند؛ البته باید گفت، یک موقع است خودش نمی تواند. حضرت می فرماید: اگر خودت نمی توانی مسؤلیتت سلب نمی شود. باید بروی به کسی بگویی که توانایی دارد. واسطه باید بیاوری.

 بعضی ها برای خدمت کردن به دیگران امتیاز می خواهند، شرط دارند در یک شرایط خاصی این کار را می کنند وگرنه می گویند: به ما چه. کار را زمین می گذارند. خلقیات شان اینطوریست. کار امام زمان را لنگ می گذارند. کار خدا و دین را لنگ می گذارند. اگر کسی بتواند کمک کند و نکند، خداوند روز قیامت او را در حالی محشور می کند که رو سیاه کبود چشم می شود. یعنی چشمش چشم طبیعی نیست، زشت است و دست به گردن بسته محشورش می کنند. سپس اعلام می کنند این شخص به خدا و پیغمبرش خیانت کرده، چون می توانست به مؤمنی کمک بکند و نکرد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1397-03-07] [ 11:40:00 ق.ظ ]




اطاعت از شیطان، انسان را گرفتار عذاب می کند

یکی از گناهانی که انسان را گرفتار عذاب خدا می کند، اطاعت از شیطان است. شیطان چهار نوع حمله دارد: «حمله از جلو، عقب، راست و چپ». شیطان چند نوع فکر تولید می کند که اینها را در مباحث دشمن­ شناسی، وسوسه و فکر توضیح داده ام.

حمله­ های از جلو، وسوسه ­هایی است که در مورد آینده زندگی برای انسان ایجاد می شود. حمله از عقب، وسوسه­ ها و افکاری است که در مورد گذشته انسان است که گفتیم در کدورت ها، شکست ها و گناهان ایجاد می شود. حمله از راست، خطرناکترین حمله نسبت به حمله های شیطان است. حمله از راست بسیار مرموز و خطرناک است و آن حمله از طریق دین و مقدس­ مآبی است که شخص فکر می کند مقام معنوی بلندی دارد. خودش فکر می کند این از نقات قوت اوست؛ اما گاهی نقاط قوت یک شخص هم ممکن است برای او دردسرساز شود؛ مثل، صورت خوشگل، صدای خوب، تقوا، عبادتش، موفقیت های عبادی، جبهه رفتن، خانواده شهید بودن، آزاده بودن، مبارز بودن، یار نزدیک امام و پیغمبر و کسان دیگر بودن و مقامات، خدمات، سوابق خدمتی­ اش هر نوع کمالی می تواند باشد.

بیشتر جهنمی ها و بیشترین کسانی که به اسلام و ائمه در طول سال های گذشته به انقلاب ضربه زدند، خودمان هم داریم می بینیم کسانی هستند که سابقه ­دار هستند؛ کسانی هستند که خوبی هایشان آنها را در مقابل ولایت فقیه و در مقابل نظام و در مقابل انقلاب قرار داده است. سید بودن، روحانی بودن، مرجع تقلید بودن، مجتهد بودن، چیزهایی از این قبیل.

شیطان آدمهایی که اهل کمال هستند و با گناه فاصله می گیرند را از طریق کمالاتشان روی آنها چنبره می زند. بسیار سخت است یک آدمی که اهل کمال است، بتواند تعادلش را روی صراطی که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است حفظ کند. روی این موضوع در بخش شیطان و صور مقدس مفصل توضیح داده ایم که انسان باید دقت کند که اگر از گناه هم فاصله گرفت، خدای نکرده گناه نکردنش او را به جهنم نبرد.

برا ی برخی شاید گناه نکردن راحت­تر باشد، یعنی اهل معصیت اگر گناه نکنند و جلوی خودشان را بگیرند که به بهشت بروند، این راحتتر است. اما یک کسی که گناه نکند، ولی ظرفیت کمالاتش را هم نداشته باشد، خیلی خطرناک است. از این رو پیامبر فرمود: اگر گناه هم نکنید من از یک چیزی بالاتر از گناه و بدتر از گناه برای شما می ترسم و آن این است که شما آدمهای خوبی شوید و این خوبی ها شما را لوس کند. مثلا وقتی که چشم چنین آدمی به یک گناهکار می افتد، نباید او را کوچک بشمارد و فکر کند که چون الان خودش معصیت نمی کند، پس حتماً از او بهتر است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: کسی که گمان می کند حتی از یک نفر هم بهتر است، این آدم، آدم متکبری است.

بنابراین، انسان باید خیلی دقت کند در حمله از سمت راست شیطان و افکاری که شیطان به سر ما می اندازد، افکاری مثل حسادت، تکبر، خودبرتربینی و ناامیدی، بخصوص ناامیدی از رحمت خدا، وسوسه ­ها، بیماری وسواس، اینها افکار شیطانی است. خداوند امر کرده که شما نباید شیطان را اطاعت کنید. کسی که در افکار بد و پلید، افکار ناراحت­ کننده، ناامیدکننده از شیطان تبعیت می کند، اهل جهنم است. شیطان خیلی وقتها می خواهد یک فکرهایی را در سر ما ایجاد کند که ما را غمگین بکند.

می فرماید:« إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا[2] = چنان نجوایى صرفا از «القائات» شیطان است تا كسانى را كه ایمان آورده‏ اند دلتنگ گرداند». حتی اگر این غم را هم کسی بپذیرد، گناهکار است و نباید انسان بیخود غمگین بشود.گاهی شیطان می خواهد با یک خواب، اعصاب مؤمن را خرد کند، مؤمن باید بداند که این حیله و حقه ی شیطان است.

پس فرمود:«وَ مَن یُطِعِ الشَیطانَ یَعصِی الله وَ مَن یَعصی الله یُعَذِبُهُ الله= و هر کس اطاعت شیطان را بکند، حتما معصیت خدا را کرده و هر کس معصیت خدا را بکند، خدا او را عذاب خواهد کرد». بنابراین، ما باید افکار زشت و پلید را بشناسیم. کدامشان حمله از جلو است؟ کدامشان حمله از عقب است؟ کدامشان حمله از راست و کدامشان از چپ است؟ اینها را باید بشناسیم تا اطاعت شیطان را نکنیم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:38:00 ق.ظ ]




تکبر» بدترین عذابهای جهنمی را در پی دارد

یکی از گناهانی که بدترین عذاب های قیامت و جهنم برایش اختصاص داده شده تکبر است. تکبر ممکن است در مقابل خدا و معصومین و یا در مقابل مردم صورت بگیرد.

تکبر در برابر خدا، اهل بیت(علیهم‌السلام) و مردم دارای شاخه­های مختلف است. مثلا انسان نسبت به حکمی از احکام خداوند تکبر داشته باشد و زیر بار آن نرود. روشن فکربازی های احمقانه­ای که بعضیها دارند، از نمونه های آن است. تکبر از پذیرفتن احکام الهی، برای انسان خواری دنیا و آخرت را خواهد آورد.

پیامبر می فرماید:«مَن کانَ فِی قَلبِه مِثقالُ حَبَۀٍ مِن خَردَلٍ مِن کِبر اَکَبَه الله عَلی وَجهِه فِی النّار= اگر کسی در دلش به اندازه دانه خردلی تکبر وجود داشته باشد، چه نسبت به خداوند و چه نسبت به بندگان خدا و چه نسبت به اهل بیت(ع) ، خداوند با رو آن شخص را در آتش خواهد انداخت».

تکبر از جمله چیزهایی است که انسان باید یکسره در خودش بگردد، بازبینی کند و حتی از دیگران کمک بخواهد تا ببیند در او هست یا نه. مثلا کسی که زودتر از دیگران سلام کردن، برایش سخت است؛ یا به کوچکتر و به زیردست سلام کردن برایش سخت است؛ این یقینا تکبر دارد. از جمله کسانی که تکبر در مقابل آنها عقوبت سختی دارد، والدین است. پس انسان باید خیلی مراقب باشد و اگر بی­احتیاطی کند، قرنها در جهنم گرفتار خواهد شد. از آن بالاتر استاد است؛ از آن بالاتر اولیاء خدا و ائمه هستند و از آنها بالاتر خداوند تبارک و تعالی است. هرچقدر کسانی که ما با آنها ارتباط داریم، شأن شان بلندتر باشد، تکبر در مقابل آنها خطرناک تر است.

«فخرفروشی» از مظاهر کبر است و بدترین عذاب را در پی دارد

فخرفروشی یعنی انسان به وسیله ی چیزی از چیزهایی که دارد، نزد دیگران اظهار بزرگی کند. مثلا در «زیبایی­اش، مالش، لباسش، هوشش، بچه ­اش، همسرش، خصوصیاتی که همسر و فرزند و بستگانش دارند، محل زندگی ­اش، اتومبیلش، تلفن همراهش، تلویزیونش، وسایل خانه ­اش، سفرهایش، حتی عبادتش» اگر کسی با چیزهایی از این قبیل، به دیگران بخواهد برتری­جویی بکند، مرتکب گناه بزرگ فخر فروشی شده است.

قرآن در این مورد می فرماید: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا= این سرای آخرت (بهشت) است که آن را برای کسانی قرار داده ایم که بر روی زمین اراده ی برتری جویی ندارند». امام صادق(علیه السلام) در مورد آیه مذکور فرمود: حتی اگر کسی با بند کفشش هم فخرفروشی کند و بگوید مال من بهتر است، به بهشت راه پیدا نمی کند.

گناه خطرناک اسراف، موجب ۳۰۰هزار سال معطلی در قیامت می شود

یکی دیگر از گناهانی که خیلی کمرشکن است و علی(علیه السلام) فرمود: اگر کسی این گناه را مرتکب شود 300 هزار سال در جهنم می ماند و بعد از 300 هزار سال نجات پیدا می کند، گناه اسراف است.

مقام معظم رهبری فرمودند: «کشور ما کشور مسرفی است؛ ما مردم مسرفی هستیم و زیاد داریم اسراف می کنیم». ما متأسفانه در خورد و خوراک اسراف می کنیم و غذا را خیلی دور می ریزیم. شما فکر کنید میزان برنج هایی که ما فقط بیرون می ریزیم اگر بدهیم به همین چند میلیونی که در سومالی گرسنه هستند، مشکل غذایشان برطرف می شود. در مراسم های مختلف، در ایام محرم و صفر چقدر هزینه ­ها اسراف می شود. بعضی از بانیان مراسم های مختلف نمی دانند پول هایشان را چطور خرج کنند. برای همین است که در پارکها می بینید ظرف های یکبار مصرفی که یک سوم عذا خورده شده و دو سومش را در خیابان یا روی چمن ها ریخته اند. هزاران مورد اینطوری هست که افراد غذاهایی بیش از حد نیازشان در خانه جمع می کنند، بعد دور می ریزند. خوراکی هایی مثل نان و میوه را بیش از حد نیازشان می خرند و دور می ریزند.

 می فرماید:« اِعمَلوا وأطیعوا ، لا تَتَّكِلوا ولا تَستَصغِروا عُقوبَةَ اللّه‌ِ عز و جل؛ فَإِنَّ مِنَ المُسرِفینَ مَن لا تَلحَقُهُ شَفاعَتُنا إلّا بَعدَ عَذابِ ثَلاثِمِئَةِ ألفِ سَنَة[1] =  اهل عمل باشید و اطاعت امر خدا را بکنید؛ تکیه بر غیر از عمل و اطاعت خود نکنید؛ عقوبت خدا را کوچک نشمارید؛ شفاعت ما به برخی از مسرفین نمی رسد، مگر بعد از 300 هزار سال».

پس امر خدا را اطاعت کنید و درمقابل حق، مقاومت نکنید. تنها به عمل و اطاعت خودتان تکیه کنید، به اینکه ما اهل بیت شفاعت تان می کنیم و نجات تان می دهیم؛ تکیه نکنید. نگویید ما علی داریم؛ ما حسین داریم؛ تکیه به این حرف ها غیر از عمل و اطاعت خودتان نکنید. عقوبت خدا را کوچک نشمارید. یعنی فکر نکنید که بگویید نه بابا، کی ما را جهنم می برد. جهنم چیست؟ جهنم کجاست؟ انسان باید خیلی دقت کند و به خدا پناه ببرد از اسراف که آسیب آن خیلی جدی است.

در روایت داریم:«مَن قالَ اِنّی فِی الجَنَۀِ فَهُو فِی النّار= هر کس بگوید من بهشتی هستم، جهنمی است». یکی از گناهانی که بسیار خطرناک است، این است که شخص فکر کند بهشتی است و بگوید: من که بهشتی هستم؛ من که وضعم خوب است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:36:00 ق.ظ ]




آفت زبان مسخره کردن

مسخره کردن و توهين به هيچ يک از بندگان خدا به هر طريقي جايز نيست و

از گناهان بزرگ و حرام است. قرآن کريم در سوره حجرات در مورد حرمت و ممنوع بودن تمسخرو

غيبت و برخي صفات اخلاقي زشت ديگر مي فرمايد :

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ

عَسى‏ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ

وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (11) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ

وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ

وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ (12 )


ترجمه:

11- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را استهزا كنند،

شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نه زنانى از زنان ديگر شايد آنان بهتر از اينان باشند،

و يكديگر را مورد طعن و عيبجويى قرار ندهيد، و با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد،

بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان نام كفر بگذاريد، و آنها كه توبه نكنند ظالم و ستمگرند.

12- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است،

و هرگز (در كار ديگران) تجسس نكنيد، و هيچيك از شما ديگرى را غيبت نكند،

آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟

(به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد، تقواى الهى پيشه كنيد

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:35:00 ق.ظ ]




چطور می شود انسان بنده خاص خدا شود؟

یک حدیث بسیار ممتازی از حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) هست که می فرمایند: هر کس که عبادت خالص خود را به نزد خدا و به بالا می فرستد و عباداتش مخلوط نیست…

حداقل خلوص این است که ما در نماز می گوییم قربة الی الله. یعنی من این دو رکعت نماز را برای خشنودی شما نمی خوانم. شما خوشتان بیاید یا نه فرقی ندارد. من دو رکعت نماز را برای خدا می خوانم. این حداقل است که اگر این حداقل را نداشته باشد نماز باطل است. یعنی اگر من نمازم را کمی برای خوشایند شما چرب کنم، نمازم باطل است. ولو یک کلمه اش را اینگونه بخوانم نماز باطل است. این حداقل است. قصد قربت در برابر ریا است.

می گویند آقا شیخ رجبعلی خیاط هر شب در مفاتیح می گشت تا ببیند هر نماز و ذکر و دعایی چه اثری دارد. یک شب هرچه گشت چیزی پیدا نکرد و همینطوری دو رکعت نماز خواند. به او گفتند این دو رکعت نماز را برای ما خواندی. آن قبلی ها برای چیزهای دیگر بود.

معمولا همه ما پی نتیجه اعمالیم ؛ مثلا می پرسیم ثواب این عمل چیه؟! اگر انسان پی این نباشد و ثوابش در خاطرش نباشد، به دنبال نتیجه و اینکه چه بلایی را از جان انسان دور می کند نباشد، نیتش خالص می شود. اگر برای رضای مردم انجام دهد که پست ترین مرحله نیت است. اگر از این بگذرد و یاد ثواب هم نباشد و فقط به یاد رضایت خدا باشد درست است. اعمال درجه خلوص دارند. هرچه خلوص بیشتر باشد، نتیجه اش بیشتر است.

در عافیت یعنی در عافیت دینی. دینش هیچ عیب نمی کند. تمام مدت عمرش زندگی می کند. هفتاد سال، هشتاد سال. صد جور بلا هم برایش پیش می آید اما خللی به دینش نمی رسد

اخلاص چهل روز اعمال

«مَن أخلصَ لله أربَعینَ صَباحا» هر کس که به اخلاص خدا را بندگی کند و کارهایش را با اخلاص انجام دهد، چشمه های حکمت در قلبش می جوشد و از قلبش به زبانش جاری می شود. نه اینکه فقط نمازش را به اخلاص بخواند. آن هم برای خودش نتیجه دارد اما این که می گوییم باید همه چیزش خالص باشد. هر کس چهل روز به اخلاص باشد، چشمه های حکمت در قلبش می جوشد و از قلبش به زبانش جاری می شود.

حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) فرمودند: هر کس عبادات خالصانه به درگاه خداوند بفرستد، خدای متعال افضل مصلحت او را برای او می فرستد. از طرف این فرد اخلاص در عبادت و از طرف خدای متعال افضل مصلحت. یعنی تمام امورش تحت کنترل مرحمت خداست. خدای متعال ذره ذره اعمال و رفتار و زندگی اش را کنترل می کند، اداره می کند و مدیریت می کند و بهترین چیزی که برای او باید پیش آید را برایش پیش می آورد. این همانی است که در حدیث قبلی هم آمده.

اگر آدم به اخلاص عمل کند، زیر نظر عنایت الهی می رود. آنجا فرمود: یَغذوهُم بنِعمَتِهوَ یحبُوهُم بعافِیَتِه وَ یُدخِلهُمُ الجنَّة َبِرَحمَتهِ تمُرُّ بهمُ البَلایا وَ الفِتن مِثلُ الرِّیاح ما تضُرُهُم شَیئا عالم پر از فتنه می شود اما او یک ذره صدمه نمی خورد. عالم پر از بلا می شود اما او یک ذره صدمه نمی خورد. چکار کنیم؟ در حدیث حضرت صدیقه (سلام الله علیها) فرمودند اگر تو بی غرض، عمل به اخلاص کنی، نقشه و نظری نداشته باشی، به آن می رسی.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1397-03-06] [ 11:26:00 ق.ظ ]




چگونه بنده خاص خدا شویم؟


یک حدیث بسیار ممتازی از حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) هست که می فرمایند: هر کس که عبادت خالص خود را به نزد خدا و به بالا می فرستد و عباداتش مخلوط نیست…


جایگاه بندگان خاص خداوند

روایتی از حضرت باقر علیه السلام است ، فرمودند: «اِنَّ للهِ عَزَّوَجَلّ ضَنائِنَ یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء»

ضن یعنی چه؟

«ضن» با «ض» یعنی بخل. یعنی خداوند یک کسانی دارد، یک چیزهایی دارد، یک آدم هایی دارد که نسبت به آنها بخل می ورزد. «یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء» اصلا نمی‌خواهد دست بلا به دامن آنها برسد.

اینها بندگانی هستند که خدای متعال نمی خواهد گرفتار بلا شوند. بخل می ورزد یعنی آنها را نزد خودش جمع می کند و اینها بندگان مخصوص خودش هستند. دوست ندارد آنها گرفتار بلا شوند این ها  بندگان اختصاصی خداوند هستند.

 

دست حوادث از آنان دور است

بلا در مورد ائمه یک معنای خاصی دارد. می گوییم خدا شما را از فتنه ها حفظ کرده است. فتنه یعنی امتحان. بلا هم به همان معناست. خدا یک بندگانی دارد که خودش آنها را به طور اختصاصی برای خودش قرار داده است و نمی گذارد دست حوادث روزگار به آنها برسد.

 

نتیجه بنده خاص خدا بودن چیست؟

در عافیت زندگی می کند «فـَیُحییهـِم فی العافیة» آنها را زنده می دارد. تمام عمر بر این می گذرد. هفتاد سال، هشتاد سال بر او می گذرد، همه در عافیت. به هیچ طرف از جانش بلا نمی رسد. معنای بلا این نیست که مثلا سر درد نمی گیرد. درونش درد نمی گیرد. پایش به زمین نمی خورد. معنایش اینها نیست.

این تمام عمرش در عافیت زندگی می کند. به قدری قیمتی است که حد ندارد.

 

در عافیت رزق می خورد

«وَ یَرزُقهُم فِی العافِیة» تمام مدت به آنها رزق می دهد در عافیت. گاهی نان خشک می خورد و گاه همان نان خشک هم گیرش نمی آید.

اگر آدم به اخلاص عمل کند، زیر نظر عنایت الهی می رود. آنجا فرمود: یَغذوهُم بنِعمَتِهوَ یحبُوهُم بعافِیَتِه وَ یُدخِلهُمُ الجنَّة َبِرَحمَتهِ تمُرُّ بهمُ البَلایا وَ الفِتن مِثلُ الرِّیاح ما تضُرُهُم شَیئا ؛ عالم پر از فتنه می شود اما او یک ذره صدمه نمی خورد. عالم پر از بلا می شود اما او یک ذره صدمه نمی خورد. چکار کنیم؟ در حدیث حضرت صدیقه (سلام الله علیها) فرمودند اگر تو بی غرض، عمل به اخلاص کنی، نقشه و نظری نداشته باشی، به آن می رسی

بزرگی به خانه آمد ، گفت حاج خانم این چراغ را بیاور مثلا یک دعایی بخوانم، یک مطالعه ای بکنم. حاج خانم گفت که آقا امروز نفت نداریم. گفت خب الحمدلله. پس شمع را بیاور. گفت آقا امروز هیچ چیز نداشتیم. نه گوشت داشتیم بپزیم و نه نان داشتیم که… بسیار شاد شد و بسیار خدا را شکر کرد که خانه ما تازه مانند خانه آل محمد صلی الله علیه و آله شده است. این آن «وَ یَرزُقهُم فِی العافِیة» است. رزقشان می دهند. هرچه از گلویشان پایین می رود در عافیت می رود.

در عافیت زندگی می کند در عافیت رزق می‌خورد در عافیت می‌میرد. در عافیت یعنی در عافیت دینی .

در جایی دیگر آمده که یَغذوهُم بنِعمَتِه ، خود خدا در دهانشان لقمه می گذارد. نعمت خودش را به آنها می دهد نه نان و چلو و پلو. آنها را به نعمت خودش غذا می دهد.

وَ یحبُوهُم بعافِیَتِه ، آنها را در عافیت خودش غرق می کند. خدای متعال یک بندگانی دارد که ذره ذره نعمت خودش را به آنها می دهد. آنها را به عافیت خودش غرق می کند. آنها غرق عافیت و نعمت اند.

تـَمُرُّ بهمُ البَلایا وَ الفِتن مِثلُ الرِّیاح بلاهایی مانند طوفان نوح برای او مانند یک نسیم است. طوفان نوح نسیم نیست. اما برای او مانند یک نسیم است. فتنه ها پیش می آید، اما گرد آن هم به دامان او نمی نشیند.«ما تضُرُهُم شَیئا» این فتنه ها و بلایا هیچ ضرری برای آنها ندارد.

در عافیت می میرد

سوم می فرماید: «وَ یُمیتـُهُم فی العافِیة» آنها را می میراند. آخر دیگر مردن که عافیت ندارد. خدایی نکرده آدم سکته می کند. زیر ماشین می رود. یک بلایی سرش می آید که از دنیا می رود دیگر. بلا سرش می آید در عافیت. معلوم می شود این عافیت، عافیت معمول نیست. فرمود در عافیت زندگی می کند. در عافیت رزق می خورد. در عافیت می میرد. در عافیت یعنی در عافیت دینی. دینش هیچ عیب نمی کند. تمام مدت عمرش زندگی می کند. هفتاد سال، هشتاد سال. صد جور بلا هم برایش پیش می آید اما خللی به دینش نمی رسد.

مثلا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نمی دانم چهار سال، هفت سال، چقدر زندان بودند. زنجیرش می‌کنند. اما در عافیت. اینگونه. حضرت رضا علیه السلام به تخت سلطنت می نشیند، در عافیت است.  حضرت حسین علیه السلام صد تا، دویست تا، چقدر تیر در بندش بود؟ همه اش عافیت بود. همه اش به عافیت بود.

من یک ذره دندانم درد می گیرد، یکی از عزیزانم را از دست می دهم ، کمی در زندگی به مشکل مالی می رسم عافیتم به هم می خورد. یعنی شک می کنم. اوقاتم تلخ می شود. غرغر می کنم ، به زمین و زمان بد می گویم اما آنها اینگونه نیستند. هرچه می گذرد و پیش می آید و هرچه اتفاق است در دنیا برایش به عافیت است. یعنی در واقع همه حوادث به نفعش می شود. همه حوادثی که در دوران عمرش پیش می آید، به نفعش می شود. یک چیزی که به ضررش باشد وجود ندارد.

 

با عافیت به قیامت می آید

«وَ یَبعَثـهُم فی العافیة» وقتی هم به قیامت می آید با عافیت می آید. این قیامت خیلی عظیم است. ما اصلا به حد فهم قیامت نرسیدیم. به حد فهم مرگ هم نرسیدیم. که اگر آدم به حد فهم مرگ برسد دیگر گناه دورش پر نمی زند. دیگر گناه دورش پر نمی زند.

«وَ یَبعَثـهُم فی العافیة وَ یَسکنُهُم الجَنَّة فِی العافیة» آنها را در عافیت در بهشت ساکن می کند. همه اول و آخر عمرش می شود عافیت. اینها اختصاصی هستند. بندگان اختصاصی خدا.

«وَ یُدخِلهُمُ الجَنـّة َبـِرَحمَته» و آنها را به رحمت خودش به بهشت می برد. از ابتدا که چشمش را باز می کند غرق نعمت و عافیت است. آخرش هم بهشت است .

معمولا همه ما پی نتیجه اعمالیم ؛ مثلا می پرسیم ثواب این عمل چیه؟! اگر انسان پی این نباشد و ثوابش در خاطرش نباشد، به دنبال نتیجه و اینکه چه بلایی را از جان انسان دور می کند نباشد، نیتش خالص می شود. اگر برای رضای مردم انجام دهد که پست ترین مرحله نیت است. اگر از این بگذرد و یاد ثواب هم نباشد و فقط به یاد رضایت خدا باشد درست است. اعمال درجه خلوص دارند. هرچه خلوص بیشتر باشد، نتیجه اش بیشتر است

مقامی که همه ما می توانیم به آن برسیم

بین بندگان خدا یک چنین انسان هایی هم هستند. اینها اگر اختصاصی بودند و چهارده نفر بودند که البته آن چهارده نفر هم هستند، هیچ. اما اینگونه نیست. این مساله مخصوص آن چهارده نفر نیست. تمام ما می توانیم به این جایگاه برسیم.

مقام امامت یک مقام اختصاصی است که به کسی نمی دهند. خود خدا باید تعیین کند و بگوید این امام است. مقام نبوت هم اینگونه است. خود خدا باید روی یک بنده ای دست بگذارد و بگوید این پیغمبر است. این رسول است، این نبی است و این امام است. اینها را که کنار بگذاریم، سایر مقاماتی که انبیاء و اولیاء دارند عمومی است. دیگر اختصاصی نیست. مقام امامت اختصاصی است و مربوط به چهارده نفر است. مقام نبوت مربوط به صد و بیست و چهار هزار نفر است. اما واقعیت این مقام ها و اصل و ریشه این مقامات عمومی است و همه می توانند از آن برخوردار باشند. بنابراین خدا یک بندگانی دارد که بندگان خاص او هستند.

پس «ضنائن» به معنای خواص بندگان است. خداوند یک بندگانی دارد که بندگان خاص خودش هستند. آنها را به نعمت خودش غرق می کند. در عافیت خودش غرق کرده است. آنها را به بهشت می رساند. از ابتدا تا انتها رحمت و نعمت و عافیت است و این برای همه ما هم ممکن است.

اینکه می فرماید «یَغذوهُم بنِعمَتِه» خدا آنها را به نعمت خودش غذا می دهد، به زبان بنده، لحظه لحظه لقمه نعمت در دهانش می گذارد، و انسان اینکه خدا آنها را در عافیت خودش غرق کرده، حس می کند. اگر مقدماتش را فراهم کند این اتفاق می افتد. مقدمه اش دست ما است. نعمت و رحمت و عافیت دست خداست. اگر کسی مقدمه اش را فراهم کرد به این جایگاه می رسد که بنده خاص خدا می شود. چطور می شود انسان بنده خاص خدا شود؟ این بنده خاص، اختصاصی است اما شدنی است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:24:00 ق.ظ ]




راهکار اصلی برای مخلص خدا شدن


برای رسیدن به اخلاص، باید در بینش و اعتقاد و باورهای دینی دقت کرد. نوع بینش در نیّت انسان مؤثّر است.


اخلاص، پاکیزه کردن عمل از هرگونه آلودگی به غیر خداست و انسان مخلص، در انجام عمل محرّکی غیر از خداوند ندارد، فقط قصد تقرّب به خداست که او را به کار وامی‌دارد و بس. این حالت، مقام بسیار بزرگی است و کسی می‌تواند، به آن برسد که غرق در محبّت خدا باشد، به حدّی که در دلش برای محبت‌های دنیایی، جایی نبوده و اگر از خوراک، پوشاک، مسکن و امور مادی استفاده می‌کند، به خاطر لذّت بردن از آن‌ها نباشد، بلکه به خاطر آن باشد که نیروی بیشتری برای عبادت خدا، به دست آورد.

 

چگونه مخلص شویم؟

برای رسیدن به اخلاص، باید در بینش و اعتقاد و باورهای دینی دقت کرد. نوع بینش در نیّت انسان مؤثّر است.

اگر باور داشته باشیم که:

انسان، برترین مخلوقات و جانشین خدا در زمین و عصاره هستی و هدف آفرینش است،

طرف حساب ما در اعمالمان خداست، اوست که پاداش می‌دهد و حتّی کارهای جزئی را در صورت نیّت پاک، اجری بزرگ می‌دهد،

هیچ کار کوچک و بزرگی در حساب خدا گم نمی‌شود و انسان در دنیا و آخرت، نتیجه اعمال خود را خواهد دید،

خداوند، کارهای فاسد و عیوب ما را می‌پوشاند و خوبی‌های ما را آشکار می‌سازد،

ارزش و قیمت انسان، «بهشت» است و انسان غیر از بهشت، خود را به هر که بفروشد، ضرر کرده است، و بد تجارتی است که انسان، «دنیا» را بهای خود قرار دهد.( نهج‌البلاغه، خطبه 32)

در قیامت، همه واسطه‌ها و شفیع‌ها از کار می‌افتند، تنها خلوص و عمل صالح و عبادات همراه با تقوا و اخلاص، سود می‌بخشد و در آن روز، هر کس به فکر خود است و از این و آن که در دنیا به محبّت‌هایشان دل می‌بندیم، کاری ساخته نیست و هر فردی نتیجه کار خود را می‌بیند و محصول خویش را درو می‌کند

مشتری اعمال انسان خداوند است و در عبادات، انسان با خدا معامله می‌کند و با او طرف حساب است،

هر چه داریم از خداست، او «ولیّ نعمت» و صاحب اختیار و پروردگار مهربان ماست،

انسان در یک دل، محبّت دو امر متضادّ را نمی‌تواند داشته باشد،( سوره احزاب، آیه 4) یا خدا دوستی یا دنیاطلبی، یا عشق به اللَّه یا عشق به دنیا،

دنیا، شکوفه‌ای زودگذر است، غنچه‌ای است که برای کسی باز نشده و به کسی وفا نکرده است، و خداوند، دنیا را کالای غرور و متاعی اندک به حساب آورده است،

در قیامت، همه واسطه‌ها و شفیع‌ها از کار می‌افتند، تنها خلوص و عمل صالح و عبادات همراه با تقوا و اخلاص، سود می‌بخشد و در آن روز، هر کس به فکر خود است و از این و آن که در دنیا به محبّت‌هایشان دل می‌بندیم، کاری ساخته نیست و هر فردی نتیجه کار خود را می‌بیند و محصول خویش را درو می‌کند.

ریاکاران، اگر در دنیا هم مردم را فریب دهند، ولی در آخرت رسوا خواهند شد و اعمال خود را بر باد رفته و تباه خواهند دید.

آری، اگر این باورها را در دل داشته باشیم، به خلوص نزدیک‌تر می‌شویم و کمتر برای غیر خدا کار می‌کنیم و نظر و پسند مردم، برای ما مهمّ نخواهد بود. محرّک و انگیزه قوی‌تر ما، این خواهد شد که خدا می‌خواهد و خدا می‌پسندد و خدا پاداش می‌دهد.

اگر ما خدا را نمی‌بینیم، او که ما را می‌بیند.

اگر عذابی هم در کار نباشد، به خاطر نعمت‌های او، باید شکرگزار باشیم و خالصانه عبادت کنیم و از نافرمانی بپر هیزیم. عالم، محضر خداست، در محضر خدا نباید گناه کرد.

جهان، سفره گسترده نعمت‌های الهی برای ماست، رو به دیگران کردن و ریا و تظاهر نمودن، ناسپاسی در برابر خدای رحمان و نعمت‌های بی پایان اوست. عبادت را، حتّی نه برای رسیدن به بهشت یا ترس از جهنم، بلکه به خاطر آنکه خداوند، شایسته پرستش است، باید انجام داد، و این‌گونه پرستش، «عبادت آزادگان» است که امیرالمؤمنین، خدا را این‌گونه عبادت می‌کرده است.

کسی به مقام اخلاص می‌رسد که به مرحله یقین رسیده باشد. و به تعبیر حضرت علی علیه‌السلام اخلاص، میوه یقین است:

«الاخلاص ثمرة الیقین» ( فهرست غررالحکم، واژه اخلاص)

اگر یقین داشته باشیم که در محضر خدائیم و او همه کارهای ما را می‌بیند و از نیّت‌های قلبی ما آگاه است و هر گونه عزّت و ذلّت به دست اوست، و رضای او در مقابل دنیای زودگذر، ارزش بیشتری دارد، … بیشتر و سریع‌تر به اخلاص می‌رسیم و دیگر از دیگران، توقّع تعریف و ستایش و چشمداشت تقدیر و تشکّر نداریم.

آن گونه که خانواده امیرالمؤمنین، به خاطر خدا سه روز، افطار خود را به یتیم و اسیر و مسکین بخشیدند، بی آنکه امید سپاس و توقّع تشکّر داشته باشند،( سوره انسان، آیه 9) خداوند هم به پاس انفاق و اطعام مخلصانه آنان، سوره «هل اتی …» را نازل کرد و از آن اهل بیت، تجلیل نمود.

انسان مخلص، در راه انجام وظیفه، با تعریف یا انتقاد مردم، کند یا تند نمی‌شود.

بی توجهی مردم، او را دلسرد و پشیمان از کار نیک نمی‌سازد.

هر کار را به خاطر ادای تکلیف شرعی انجام می‌دهد،

به خاطر نظر این و آن، برنامه‌هایش را متفاوت نمی‌سازد.

مال و مقام، مانع او از اجرای فرمان خدا نمی‌شود، ظاهر و باطنش یکی است.

در راه خدا و دین، ملامت‌ها و بی‌مهری‌ها را تحمّل می‌کند.

از تعصّب و خودخواهی به دور است،

به کارهای اشتباه، اصرار نمی‌کند و ادامه نمی‌دهد.

مطیع «تکلیف» است، نه مجری دلخواه خود یا پسند مردم!

علی ـ علیه‌السلام ـ در این باره فرمود: «ثمره العلم إخلاص العمل» اخلاص عمل، ثمره و میوه علم است. یعنی هر چه آگاهی انسان از حقایق هستی بیشتر شود و به عظمت خالق و ناچیزی خود علم پیدا کند، اخلاص او بیشتر می‌شود. و نیز فرمود: «اخلاص العمل من قوّه الیقین…»

دستورالعملی از معصومین

در سخنان پیشوایان معصوم، راه‌هایی برای رسیدن به اخلاص بیان شده که به اختصار ذکر می‌کنیم؛

الف ـ قطع طمع از غیر خدا

امام باقر ـ علیه‌السلام ـ در این باره می‌فرماید:

«بنده، پرستشگر واقعی خدا نمی‌شود، مگر آنکه از همه مخلوقات بریده و به او بپیوندد، آن گاه خداوند می‌فرماید: این عمل خالص برای من است و به کرمش آن را می‌پذیرد.»( مستدرک الوسائل، ج 1، صفحه 101، آل البیت)

ب ـ افزودن بر علم و یقین

علی ـ علیه‌السلام ـ در این باره فرمود: «ثمره العلم إخلاص العمل» ( شرح غررالحکم، ج 3، صفحه 332)

اخلاص عمل، ثمره و میوه علم است.

یعنی هر چه آگاهی انسان از حقایق هستی بیشتر شود و به عظمت خالق و ناچیزی خود علم پیدا کند، اخلاص او بیشتر می‌شود. و نیز فرمود: «اخلاص العمل من قوّه الیقین…» ( همان، ج 1، صفحه 343 )

اخلاص عمل از قوت یقین است.

ج ـ کم کردن آرزوها

امیر مؤمنان در این زمینه فرمود:«قلِّل الامال تخلص لک الأعمال» ( شرح غررالحکم، ج 4، صفحه 511)

آرزوها را کم کن، تا اعمالت خالص گردد.

د ـ پرهیز از گناه و هوای نفس

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه واله ـ فرمود:«تمام الاخلاص اجتناب المحارم» ( میزان الحکمه، ج 3، صفحه 63)

دوری کردن از کارهای حرام کمال اخلاص است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 11:23:00 ق.ظ ]




آراستگی ظاهر و باطن در اسلام

 

 





 

 

زیبایی ظاهر

با توجه به آراستگی، امری فطری است که هر موجود و هرگونه رشد و نمو و بالاخره هر سیر و تکاملی از آن بهره برداری دارد تا هر زشتی را به زیبایی و هر زیان و بی فایدگی را به آن چه ثمربخش است و هر ناقصی را به مراحلی از کمال برساند که در خور و در حیطه امکانات اوست.
آراستگی و تزیین شدن زمین به گونه های رستنی ها، گل ها و گیاهان و هم چنین در سیر و گردش موجودات زنده، حشرات، حیوانات، پرندگان و جز اینها که پیوسته در تکاپو و جنب و جوش هستند؛ حتی در دل ظاهراً جامدِ ماده و طبیعت؛ به وسیله دگرگونی سایه ها، روشنی ها که لحظه به لحظه با حرکت خورشید، جا به جا می شوند، خودنمایی می کند.
به همین گونه است زینت یافتن آسمان با ستارگان، که خداوند آن را یکی از راه های مهم تنبّه انسان در کتاب آسمانی دانسته است تا مردم از آن راه به عظمت و قدرت او پی ببرند.
نگاهی به صحنه های نظم و آراستگی آفرینش، نشان می دهد که در این عالم با به کارگرفتن اسباب و عوامل گوناگون، زشتی ها و یک نواختی ها از میان رفته است. عالم همیشه در حال دگرگونی و بهبود وضع است، به گونه ای که همواره بدون دخالت وسیله خارجی، خود به خود، دشت ها و کوه ها و صحراها، از فضولات و کثافات ومواد متعفّن پاک می شود و پیوسته خود را به زینت ها می آراید، به گونه ای که در گذر اعصار و قرون، عوامل دیگر نتوانسته اند زیبایی اش را از میان ببرند! اما چنان که می بینیم در شهرها و مراکز تمدن که تحت تصرف انسان ها قرار دارند، وضع برعکس است؛ یعنی در این مراکز، دخل و تصرف بی رویه و بی نظم بشر هم چون آلوده کردن هوا و آلوده نمودن آب ها با فاضلات کارخانه ها و مانند اینها مانع می شود که طبیعت از عهده پاک سازی و آراستگی محیط زندگی برآید.

نقش اجتماعی آراستگی

بی شک، زندگی انسان اجتماعی است. او در میان همنوعان خود، به صورت اجتماع زندگی می کند و این زندگی به پیوند میان انسان ها نیاز دارد که به وسیله محبت، دوستی، تفاهم و مانند اینها به وجود می آید. هرآن چه برمهربانی و ارتباط قلبی بیفزاید و انسان ها را به یکدیگر نزدیک تر نماید، پایه های زندگی اجتماعی را مستحکم تر شد، منافع برخورداری ها را که از راه اجتماع، عاید انسان می شود افزایش می دهد؛ زیرا وجود انسان به گونه ای است که کمال استحقاقی او، در ظروف اجتماع و زندگی مشترک با یگران به وجود می آید؛ از این رو در ارتباط با دیگران، ناگزیر باید از عواملی که موجب تنفّر دیگران می شود، دوری گزیند، تا زمینه برای برقراری مهر و الفت میان قلب ها فراهم آید.
پس لازمه رفاه زندگی اجتماعی این است که مهربانی میان افراد جامعه به وجود آید و آن با برطرف کردن زشتی ها و همه عواملی که به تنفّر و کراهت می انجامد، تحقق می یابد و در نتیجه، آراستگی و مرتب بودن موجب جذب دل های دیگران می شود. چنان که یادآور شدیم، آراستگی ظاهر، از امور فطری و از سنّت های ثابت و همیشگی است که به با ترقّی و تنزّل فرهنگ و مدنیّت، تغییر می کند. از روزگاران قدیم، توجه به ظاهر و آراستگی، متداول بوده؛ از این رو، خداوند متعال، عالمِ طبیعت را برای انسان زینت کرده، تا خود را با آن چه در عالم تکوین وجود دارد هم آهنگ سازد. در عین حال، تشریع نیز مردم را به این امر توجه داده است.

نقش فردی آراستگی ظاهر

آراستگی ظاهر، نه تنها آثار مثبت روحی و روانی بر دیگران دارد، آثار مثبتی در خود فرد نیز به وجود می آورد. بسیار روشن است که مرتب بودن و آراستگی ظاهر و پرهیز از هرگونه آشفتگی و پریشانی در درجه نخست، از وجود نظام فکری و ذوق سلیم انسان، نشئت می گیرد. این بدان معنا است که آشفتگی برونی، خود، برآشفتگی درونی دلالت میکند. کسانی که با داشتن فهم و فطرت سلیم، به آراستگی ظاهری بی اعتنا هستند، در واقع پیش از آن، باید از یک آشفتگی و بی نظمی در دورن خود جست و جو کنند؛ که بی نظم و عدم توجه به مرتب نمودن ظاهر، نشانه ای از کشمکش های درونی است. از نظر اسلام، درست نیست که کسی خود را در معرض اهانت و سبک شمردن دیگران قرار دهد. وضع ظاهری ژولیده و مراعات نکردن پاکیزگی و آراستگی ظاهر، مؤمن در نگاه ها، خوار می نماید و زبان طعن و سرزنش دشمن را می گشاید؛ بنابراین در تعالیم اسلامی سفارش شده که خود را بینوا، افسرده و نامرتّب نشان ندهید. خداوند در این باره فرموده:
بگو چه کسی زینت خدا و روزی پاکیزه را که خداوند برای بندگانش ایجاد کرده، حرام نموده است. بگو آن برای مؤمنان است… (1)
و نیز فرموده: «ای پسران آدم! زینت خودتان را در هنگام [رفتن به] هر مسجد برگیرید». (2)
آیه دیگر چنین است:
زمین را خشک و افسرده می بینی. در هنگامی که بر آن فرو می فرستیم، حرکت می کند و بالا می آید و انواع گیاهان بهجت آور [و شادی آفرین] می رویاند. (3)
در روایات نیز، این موضوع مورد توجه قرار گرفته که نمونه هایی را در این جا می آوریم:
الف) رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی را دید که موی سرش ژولیده، جامه هایش چرکین و [بدریخت و] بدحال است؛ آن گاه فرمود: بهره مند شدن [از مواهب زندگی] جزو دین است». (4)
ب) «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و دوست دارد که اثر نعمت خود را بر بنده اش ببیند و تنگدستی و تظاهر به دشواری و فقر را مبغوض دارد». (5)
ج) «آراستگی از اخلاق مؤمنان است». (6)
د) «لازم است هر یک از شما هنگامی که به دیدن برادر دینی اش می رود خود را آراسته کند همان گونه که برای بیگانه، به جهت آن که او را به نیکوترین وضعیت ببیند، خود را می آراید». (7)
ه) «برادر دینی ات را با گشاده رویی دیدارکن». (8)
و) «رسول اکرم صلی الله علیه و آله مردی را دید که ریش بلند و نامرتبی داشت؛ آن گاه چنین فرمود: چه زیانی داشت اگر این مرد، ریش خود را اصلاح می کرد». آن مرد به محض شنیدن این سخن، رفت و به حالت معقول اصلاح کرد، سپس نزد آن حضرت آمد، حضرت هنگامی که وقتی اورا دید،فرمود شما نیز این چنین کنید. (9)
امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش روایت کرده است:
کسی که کفشی می گیرد، آن را مرتب نماید؛ کسی که جامه ای دارد آن را پاکیزه گرداند،؛ کسی که برای خود وسیله سواری آماده کرده، به وضع آن برسد؛ کسی که با زنی ازدواج کند او را [محترم و] گرامی بدارد، چرا که همسر هر یک از شما [همدم و] وسیله سرگرمی اوست پس او را ضایع نگرداند؛ کسی که [موی] سر می گذارد، باید از عهده آن برآید و [آن را] شانه بزند [و تمیز نگه دارد]؛ کسی که موی بگذارد و فرق باز نکند [یعنی آن را شانه نزند] خداوند در روز قیامت با وسیله ای از آتش برایش فرق قرار می دهد. (10)
در روایات فراوانی دستور داده شده که خودتان را خوش بو کنید. از امام صادق علیه السلام نقل شده: [استفاده از] بوی خوش [و عطر] از سنت های پیامبران است» (11) و نیز از امام رضا علیه السلام نقل است که: [بهره مندی از] بوی خوش از اخلاق انبیاست». (12) در روایات دیگر، از قول پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است: «بوی خوش، قلب را محکم می کند». (13)
برخی از روایات دلالت دارد که درباره عطر هرچه هزینه کنند، اسراف شمرده نمی شود. (14) روشن است که بوی خوش، نقش به سزایی در بهداشت و سلامت ایفا می کند و موجب انبساط خاطر و شادمانی می گردد و نیز سبب تقویت قوای فکری و روحی است. از سوی دیگر، سبب دوستی می گردد؛ بدین معنا که طبع مردم، کسی را که پاکیزه و خوشبو است می پذیرد و مایلند با او معاشرت و هم نشینی کنند و به او احترام می گذارند و شخصیت اجتماعی او محفوظ می ماند.
در تفسیر فخر رازی ذیل آیه 32 سوره اعراف، چنین آمده است:
همه انواع زینت ها از هر جهت، هم چون پاکیزگی بدن، مرکب برازنده و عالی، انواع زیورآلات هم چون طلا و نقره و ابریشم اگر نص بر حرمتش برای مردان نمی بود، زیرعنوان زینت که در این آیه آمده داخل می شد و نیز طیّبات هرچیزی را که انسان به آن تمایل داشته باشد از خوردنی ها و آشامیدنی ها و لذّت بردن از زنان و بوی خوش را، فرا می گیرد و بر مسلمانان حلال شده است و فهمیده می شود که قانون نخستین در این گونه موارد، اباحه است، مگر آن که با دلیل ویژه ای منع شده باشد.
حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: سه نفر از زنان به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند. یکی از ایشان گفت شوهرم گوشت نمی خورد؛ دیگری گفت: شوهرم بوی خوش نمی بوید؛ سومی گفت: شوهرم با زنان آمیزش ندارد. در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و اله از جای خود برخاست در حالی [از عجله] ردایش به زمین کشیده می شد، آن گاه به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: چه می اندیشند گروهی از اصحاب من که گوشت نمی خورند و بوی خوش نمی بویند و با زنان آمیزش نمی کنند؟! آگاه باشید که من گوشت می خورم، از بوی خوش بهره می برم و با زنان آمیزش دارم؛ پس کسی که از روش من اعراض کند از من نیست.(15)

خودآرایی معقول

آن چه در این باره باید به آن توجه شود این است که با وجود سفارش اسلام به آراستگی ظاهر، پیشوایان دین مقرر داشته اند که باید خودآرایی و تزیین، از راه حل صورت گیرد و روا نیست که انسان، در این راه، خود را به سختی بیندازد و از حدّ توان خارج شود و در هنگام توانایی و ثروت نیز بایسته است که از اسراف و تبذیر دوری شود؛ بنابراین، دستور اسلام درباره خودآراستگی با حدود و قیودی همراه است که با توجه به آنها مردم از تجمّل پرستی در امان می مانند. بی شک کسانی دنبال تجمّل و ظاهرآرایی می روند که ثروت های سرشار و بادآورده دارند و از تقوا بی بهره اند؛ افراد با ایمان که با کسب حلال، مال فراهم می آورند هیچ گاه از اعتدال خارج نمی شوند و هرگز مال حلال آن اندازه فراوان نیست که راه تجمّل پرستی، اسراف و زیاده روی را در پیش گیرند.
امام صادق علیه السلام فرموده است:
بپوش و خود را زیبا گردان که خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ اما این لباس و وسیله زیبایی باید از حلال باشد. (16)
مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله رسید که موهای صورت وسرش به هم ریخته و نامرتب بود. فرمود: «آیا این مرد روغنی نبود که با آن وسیله مویش را مرتب کند؟!» سپس فرمود: «این مرد [با ریختی ناهنجار] بر یکی ازشما وارد می شود که گویی شیطانی است!» (17)
حسن به جهم گفته است: حضرت ابی الحسن علیه السلام را دیدم که مویش را رنگ کرده است. عرض کردم: فدایت گردم، رنگ کرده ای؟ فرمود: آری؛ همانا خود را آماده کردن [و آراستن] برای همسران از اموری است که پاکدامنی آنان را افزایش می دهد و هر آینه زنان به سبب این که شوهران، خود را آماده نکرده [و نیاراسته] اند، بی عفت شده اند، سپس فرمود: آیا خوشحال می شوی که همسرت را هم چون خودت که برای او آماده نکرده [و آراسته ننموده] ای، بدون آراستگی ببینی؟! عرض کردم: نه. فرمود: [عیناً] او نیز همین گونه است. (18)
از جمله خودآرایی هایی که در اسلام ممنوع شده،این است که زنان در اجتماع با قیافه ای که نظر مردان را جلب نمایند، ظاهر می شوند و جوانان را به فساد بکشانند. زن مسلمان باید متین، با وقار و در عین حال فعّال باشد و خود را از مردان شیطان صفتی که از نگاهشان، پستی و حیوانیّت می بارد، در امان دارد و ارزش و شخصیت خود را در برابر مطامع نامشروع و اهریمنی خرد نکند که اگر خدای نخواسته چنین باشد و زنانی پیدا شوند که بر اثر جلوه گری و خودآرایی بازیچه شوند، باید بدانند که سخت در اشتباهند. تنها افراد بی بند و بار به رایگان از این وضع نابهنجار سوء استفاده می کنند که نتیجه اش خوارساختن و لطمه زدن به آبروی آن خانمی است که از روی غفلت خود را در معرض انظار زهرآلود ناپاکان قرار داده است. همین افراد، اگر زمانی بخواهند ازدواج کنند، هیچگاه با زنانی که در اجتماعات، خودآرایی و جلوه گری می نمایند، ازدواج نمی کنند و در پایان، همان زنی که خودآرایی و جلوه گری نامشروع کرده زیان دیده است.
برابر دستور اسلام، زنان و مردان باید متانت و عفت داشته باشند و چنین نباشد که در برابر نیروی جنسی ای که حیوانات به مراتب از آن نیرو بیشتر لذت می برند، معنویت و شرافت خود را پایمال سازند و برای لذت مادی زودگذر به هوسرانی و بی بند و باری بپردازند.
از پیامبر صلی الله علیه و اله بازگو شده: «ازدواج کنید و طلاق ندهید که خداوند مردان و زنان هوسران را دوست ندارد». (19)

خودآرایی درونی

بسیار آشکار است که خودآرایی در اسلام تنها در آراسته نمودن ظاهر خلاصه نمی شود، بلکه اسلام با برنامه ریزی منظم و جدّی درباره سازندگی معنوی، آراستن باطن به فضایل و کمالات نیز سفارش های مؤکد و فراوانی نموده است.
پیامبر ما، پیامبر نور است و از پیروانش خواسته که دارای نورانیّت و پاکیزگی بیرون و درون باشند و سیما و سرشان را، صفا و خرمی بخشند. او در همه حال از خداوند درخواست می کرد که نور بیشتری به وی عطا کند به گونه ای که غرق در نور گردد، تا هیچ راهی برای او تاریک نباشد و حقایق همیشه در نظرش روشن باشد.
آری؛ آن حضرت همواره از خداوند می طلبید که در اطراف او هاله ای از نور که هرگز خاموش نشود، در تجلّی باشد، بلکه آن نور آن چنان در سراسر وجودش نفوذ کرده باشد که با پوست و پی اش درآمیزد. (20)
از ابن عباس روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی نماز رفت در حالی که دعایش این بود:
خدایا دردلم نوری، در دیده ام نوری، در گوشم نوری، از طرف راستم نوری، پشت سرم نوری، در پی ام نوری، در گوشتم نوری، در خونم نوری، در مویم نوری و در بشَرَه ام نوری قرار بده. (21)
پاکیزگی تن و ظاهر، عمل پسندیده ای است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار نماید؛ اما این کار در صورتی کامل می گردد که با طهارت باطن همراه باشد. ممکن است کسی در ظاهر پاکیزه باشد؛ اما درونی داشته باشد که بر اثر کینه و حسد و بخل و خودخواهی، پیوسته در رنج و عذاب باشد و عمری را این گونه سپری کند. این زندگی چه سودی می تواند داشته باشد؟!
هنگامی بشر سعادتمند و خوشنود است که درون و برونش را از همه آلودگی ها و پلیدی ها پاک سازد. در این صورت است که به کمال مطلوب خود می رسد و از زندگی لذت می برد.
یک میلیاردر آمریکایی دردل کرده، می گوید:
بیش از 120 میلیارد دلار ثروت دارم؛ هر روز سیصد هزار دلار بر ثروتم افزوده می شود؛ اما چه فایده؟! ای کاش روزانه، یک جو، خوشبختی به من داده می شد. ویلاهای گوناگون دارم، مجلل ترین ضیافت ها را می دهم؛ ولی هرگز روحم راضی و آرام نمی شود. رضایت و آرامش روح، چیز دیگری است که ممکن است یک مرد بینوا آن را داشته باشد؛ اما یک میلیاردر، در جست و جوی آن،آه بکشد! دستورهای مرا در همه جا با سرعت اجرا می کنند؛ ولی من به چه کسی باید دستور بدهم که برایم شادی خریداری کند؟ من چقدر تیره بختم! حالا فقط با درد دل کردن می توانم اندکی اندوهم بکاهم… . (22)
از این گفتار چنین برمی آید که ثروت و زرق و برق ها و آراستگی های ظاهری تا هنگامی که همراه آراستگی باطنی نباشد و نورانیّت حاصل نشود که حقایق درک گردد، راهی به سوی سعادت نمی گشایند و نیک بختی را تامین نمی کنند و تیرگی ها و آلودگی های معنوی آدمی را ناراحت می سازد. از این رو است که در اسلام در دستورهایی که به بهداشت و پاکیزگی تن مربوط است، به بهداشت روان نیز توجه شده و بُعد معنوی آن نیز مورد نظر بوده است؛ برای نمونه در هنگام غسل مقرّر شده که بگویند: «اللهم طهِّر قَلبی و تقبّل سَعی.. اللهم اجعَل لی طَهُوراً و شِفاءً و نوراً …» (23) چنان که می بینیم، با آن که در غسل، شست و شوی بدن و ظاهر، مورد نظر است، نورانیت و طهارت درونی نیز لحاظ شده است.
بنابراین اگر به احکام طهارت و نجاست فقهی با دید بازتر و کامل بنگریم می فهمیم که در دین اسلام، نجاسات به دو گروه تقسیم شده است و تطهیرشان نیز به دو گونه است؛ یک گروه با وسایل فیزیکی و شیمیایی از قبیل آب، آتش، زمین و غیره انجام می یابد و گروه دیگر با متدهای مخصوص، هم چون «پسیکوسوماتیک» (pasychosomatic) پاک می گردد؛ مانند توجه و ارتباط با خالق هستی، توبه، استحلال از کسی که به او تهمت زده اند، پرداخت حقوق یا وامی که پرداخت نشده است، هدایت کسی که اغوا کرده اند، ادای حق الله و حق الناس و غیر اینها.
قرآن کریم این دو موضوع را یادآوری کرده است و کسی که از این دو نوع آلودگی، خود را محفوظ بدارد، دوست خداوند به حساب می آید.بدین جهت می توان گفت هرچه پلیدی است در این دو نوع جای دارد و دوست خدا کسی است که پلیدی ها را از هرگونه که باشد با تطهیر و توبه از خود دور سازد؛ که «همانا خداوند توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد». (24)
در آیه 90 سوره مائده، قمار و شراب را رجس و از اعمال شیطان و گناه می داند و روشن است که در فقه، شراب نجس است و با استحاله [و سرکه] شدن پاک می شود و قمار با توبه و برگرداندن پول به صاحبانش، شراب با مطهر حسی و قمار با مطهّر روانی.
در سوره توبه می خوانیم:
از اموال ایشان زکات بگیر تا بدین وسیله ایشان را [از دل بستگی به دنیا]پاک و [از نظر اخلاق] پاکیزه گردانی. (25)
در مورد دیگر چنین آمده است: «… آنان [کافران و برخی از یهودان] کسانی هستند که خداوند نخواسته است دل هایشان را پاک گرداند…» (26)
در دعای ابوحمزه ثمالی چنین است: «مرا از همه گناهان پاک کن» (27) و نیز در دعای روز بیست و سوم ماه رمضان است: «خدایا در این روز گناهان مرا بشوی و مرا از عیب های روحی و معنوی] پاک ساز». (28)
از امام صادق علیه السلام در این باره، بیان بسیار لطیف و ظریفی نقل شده است، آن حضرت می فرماید:
به همان گونه که رحمت خداوند [و الطاف و توجهات او] گناهان بندگان را پاک می کند [و دل های ایشان را صفا و روشنی می بخشد] پلیدی ها و آلودگی های ظاهر را نیز، تنها آب برطرف می سازد [و آدمی را از زیان آنها حفظ می دارد]. (29)
مثنوی در این باره می گوید:

 

جز به آب چشم نتوان شستن آن
چون نجاسات بواطن شد عیان

ظاهر کافر ملوّث نیست زین
آن نجاست هست در اخلاق و دین

بلکه بویش آسمان ها بر رود
بر دماغ حور و رضوان برشود

ای یگانه هین دوگانه برگزار
تا مزیّن گردد از تو روزگار

این نجاست ظاهر از آبی رود
وان نجاست باطن افزون می شود

این نجاست بویش آید بیست گام
وان نجاست بویش از ری تا به شام (30)

چه قدر خوب است که ظاهر و باطن، هر دو، آراسته باشند. خداوند در این باره فرموده است:
و به ابراهیم و اسماعیل سفارش نمودیم که خانه ام را برای طواف کنندگان، اعتکاف کنندگان، برای رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاکیزه گردانند. (31)
این مضمون می رساند که عبادت و توجه به خداوند، که نتیجه آن پاک کردن روان و باطن از اغیار و ادناس و از دلبستگی به مادیات است، در محیط آلوده و کثیف دست یافتنی نیست همان گونه که آراستگی و پاکیزگی ظاهر با ناپاکی و پلیدی باطن سازگار نمی باشد و مشکلات را از میان نمی برد. ملل پیشرفته امروز تا جایی که می دانند، نکات بهداشتی ظاهر را رعایت می نمایند و ظاهری آراسته دارند؛ اما پرداختن به ظاهر، در صورتی که آشفتگی و پریشانی خاطر، آنان را رنج می دهد و پیوسته در نگرانی درونی و فکری به سر می برند، چه سودی می تواند داشته باشد؟! تا جایی که روان شناسان و روان کاوان برای جوامع بشری احساس خطر کرده اند و در صدد چاره اندیشی هستند که بشر را از این بلای جانکاه و مهلکه سرخوردگی نجات دهند.
بشر به این همه کشفیّات و اختراعات شگفت انگیز دست یافته، نیروهایی را که در نهاد طبیعت وجود دارد به استخدام درآورده و مورد استفاده قرار داده، وسایل رفاه و آسایش مادی را به بهترین وجه برای خود فراهم کرده است. حال این پرسش پیش می آید که آیا این همه ظواهر فرینده و پیشرفت های شگفت انگیز و تلاش هایی که متخصّصان رشته های گوناگون علوم برای خوشبخت کردن و ارامش انسان انجام می دهند، مردم این دوران را از پیشینیان خویش سعادتمندتر نموده است؟! اگر سعادتمندتر نیستند، بلکه فرسنگ ها با بهروزی و آرامش فاصله دارند، علل آن چیست؟
نخستین نتیجه ای که در این باره گرفته می شود، آشکار کردن واقعیتی است که مردم به آن کمتر توجه دارند و آن این است که مهم ترین عامل بهروزی و نیک بختی انسان، همانا مربوط به درون اوست نه برون او؛ از این رو است که در بسیاری از جوامع که به اوج ثروت و نعمت و رفاه مادی رسیده اند، ناراحتی ها و رنجوری ها بسیار زیاد شایع است که شاید یک درصد آن، در دهکده های عقب افتاد دیده نشود و این پدیده، چنان رو به فزونی است که آمارها نشان می دهد 1/3 جمعیت این گونه کشورها کم و بیش به گرفتاری های عصبی مبتلا هستند و باید تحت درمان قرار گیرند. (32)
این وضع پدید نیامده مگر از آن رو که مردم به ظواهر پرداخته و تنها آن چه را مربوط به امور مادی است مورد توجه قرار داده اند؛ اما از تزیین باطن و برطرف نمودن آلودگی های درونی غفلت کرده، به تطهیر آنها نپرداخته اند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:26:00 ق.ظ ]




حکمت روزه

از روایات ما استفاده می‌شود برقراری خلوص و پاکی و احساس درد و رنج مستمندان - آگاهی یافتن بر فقر خود در قیامت - تمرین صبر در سختی‌ها و تقویت اراده، همچنین در کلام نورانی زهرای مرضیه (سلام الله علیها) که می‌فرمایند: فَرَضَ اللَّهُ الصِّیامَ تَثبْیتاً لِلْاخْلاصِ؛ خداوند روزه را برای تثبیت اخلاص واجب کرد

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:23:00 ق.ظ ]




روزه وسیله تقرب به خدا

 

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
آیاتی از قرآن مجید درباره وجوب روزه ماه مبارک رمضان و فلسفه روزه و همچنین احکام آن و کسانی که از این امر الهی مستثنا هستند، بیان می‌کند، از جمله آیه فوق در سوره بقره آیه ۱۸۳ می‌باشد.
اولین نکته در این آیه این است که می‌دانیم در ادبیات زبان عرب با حرف نداء خطاب می‌کنند و می‌دانیم که در زبان عربی حرف نداء قریب و بعید فرق می‌کند در این آیه خداوند بندگانش را با حرف خطاب (یا) که برای بعید است مورد خطاب قرار می‌دهد. یکی از عبادات ویژه خداوند در بین همه عبادت‌ها که برای اوست (این را برای خود می‌نامد)، روزه است که بهترین نتیجه‌ی آن تقوا و ترک گناه است.

سوال

حال با توجه به مضمون آیات قرآن و برخی از دعاها که خداوند ما نزدیک است، مثل آیه‌ی
نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ؛ ما از شاهرگ او به او نزدیکتر هستیم. (1)
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَٰکِنْ لَا تُبْصِرُونَ. (2)
وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ. (3)
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی؛ هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند بگو من نزدیکم دعای دعا کننده را وقتی که مرا بخواند اجابت می‌کنم. (4)
یا در دعا می‌خوانیم وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
حالا که خداوند اینقدر به ما نزدیک است چرا با حرفی که برای ندای بعید است استفاده می‌کند؟

پاسخ

اجمالاً پاسخ این پرسش این‌طور است درست که خداوند به ما نزدیک است ولی ما بندگان از او دور هستیم. به قول سعدی؛

دوست نزدیکتر از من به من است *** وین عجب‌تر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او *** در کنار من و من مهجورم

در دعای افتتاح جمله زیبایی هست که می‌خوانیم؛ الّذِی‌ بَعُدَ فلا یُری‌، وَ قَرُبَ‌ فَشَهَدَ النَّجوی‌
شهید مطهری می‌فرماید در این دو جمله خدا این‌طور توصیف شده است؛ آن کسی که دور است و در نتیجه دیده نمی‌شود و نزدیک است به نحوی که نجوی و سخنان بیخ‌گوشی را گواه است در حقیقت ما از او دوریم ولی او به ما نزدیک است.
نکته‌ی جالبی که در این جمله هست این است که وقتی خدا را به دوری توصیف می‌کند، صفتی از صفات مخلوقات را شاهد آن ذکر می‌کند و آن دیدن است کسی نمی‌تواند او را ببیند. در زمانی که خدا را به قرب توصیف می‌کند، صفتی از صفات خدا را دلیل آن می‌آورد و آن حضور و آگاهی خداست آنجا که سخن از کار ماست خدا را به دوری نسبت می‌دهیم و آنجا که سخن از کار اوست صفت قرب را به او نسبت می‌دهیم. (5)
 

راه نزدیک شدن به خدا چیست؟

بهترین راه‌کار برای نزدیک شدن به خدا عبادت و بندگی است که هدف از خلقت همین است در قرآن می‌فرماید؛ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ. (6)
ترجمه: جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند به گفته بعضی از مفسران: أَیْ لِیَعْرِفُون؛ یعنی تا بشناسد. یکی از فلسفه‌های روزه تهذیب نفس و رسیدن به صفت تقوا است به نحوی که آثار روزه در وجود انسان بروز کند. خودش احساس کند که با قبل از ماه رمضان فرق دارد در غیر این صورت جز بستن دهان از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها نیست.
نکته‌ای که خدای سبحان، یعرفون نگفت به بیان حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام): راه شناسایی او منحصراً در بندگی و عبادت است. از این رو این عبارت را آورد تا به این معنا اشارت باشد و اقسام مختلف عبادت به همین منظور است. یکی از عبادات ویژه خداوند در بین همه عبادت‌ها که برای اوست (این را برای خود می‌نامد)، روزه است که بهترین نتیجه‌ی آن تقوا و ترک گناه است.

بیشتر بخوانید: ثمره‌های ارتباط با خدا
 

آداب روزه‌داری و ارزش آن

در حدیث قدسی می‌خوانیم که خداوند متعال می‌فرماید: الصَّوْمُ لی و اَنا اَجْزی به. روزه برای من است و من خود پاداش او را می‌دهم و در کتاب کافی با یک کلمه تغییر می‌فرمایند: الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أَجْزِی عَلَیْهِ. یعنی روزه برای من است و من جزای روزه‌ی او هستم. (7)
روزه در اسلام از اهمیت بالایی برخوردار است و تنها عبارتی که به خداوند متعال اختصاص داده شده بعضی از بزرگان فرموده‌اند که روزه از نظر ظهور هیچ ظهوری ندارد، مثل جهاد یا نماز یا حج نیست که ظهور خارجی دارد، عبادتی است باطنی به همین جهت شاید در روزه کمتر ریا راه داشته باشد.

 آثار اجتماعی روزه
 

روزه چیست؟

روزه عملی است که انسان مکلف برای رضای خدا از اذان صبح تا اذان مغرب از چیزهایی که روزه را باطل می‌کند از قبیل خوردن و آشامیدن و نسبت دروغ به پیامبر و امام (که به رساله‌های عملیه می‌توانید مراجعه کنید) اجتناب کند.
دستور روزه در آیاتی از سوره بقره ذکر شده؛ یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ، آیه ۱۸۳ سوره بقره در این آیه هم امر به وجوب روزه شده و هم به صراحت بیان می‌فرمایند که در امت‌های قبلی هم روزه واجب بوده است و نیز فلسفه روزه را بیان می‌کند.
خداوند در این آیه وقتی حکم روزه را بیان می‌کند (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)، در یک جمله کوتاه فلسفه روزه را بیان می‌کند: با روزه گرفتن امید است که به تقوا برسید.
 

تقوا چیست؟

تقوا به معنی خویشتنداری از گناه است و بیشتر گناهان از دو ریشه‌ی غضب و شهوت سرچشمه می‌گیرند و روزه جلوی تندی‌های این دو غریزه را می‌گیرد و لذا سبب کاهش فساد می‌گردد. (8)
همچنان که از آیه فوق استفاده شد یکی از فلسفه‌های روزه تهذیب نفس و رسیدن به صفت تقوا است به نحوی که آثار روزه در وجود انسان بروز کند. خودش احساس کند که با قبل از ماه رمضان فرق دارد در غیر این صورت جز بستن دهان از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها نیست.
گویند روزی عربی سوار بر شتر از بیابان عبور می‌کرد دید کسی با حالتی زیبا و صدای خوش نماز می‌خواند. شیفته او گردید در کنار او فرود آمد و گفت: نعم المصلی چه نماز خوان خوبی. گفت: و صائم ایضا؛ روزه هم دارم.
خوشش آمد، گفت: من هم دنبال کاری می‌روم و این شتر را نزد شما به امانت می‌گذارم تا برگردم. بعد از برگشت دید نه از نماز خوان اثری است و نه از شتر بسته. دست حسرت به هم می‌سائید و انگشت ندامت به دندان و این بیت را می‌خواند:

صلى فأعجبنی وصام فرابنی *** نح القلوص عن المصلی الصائم

نمازش مرا به تعجب و با روزه‌اش بر ارادت من افزود امان ای مردم امانت‌های خود را به دست نماز خوان روزه دار نسپارید.

 مراتب و درجات تقوا در قرآن

از روایات ما استفاده می‌شود که روزه تمرین برای ترک گناه است. امساک از نوشیدن و خوردنی‌های حلال، تقویت اراده برای اجتناب از کارهای حرام. یعنی چشم هم روزه بگیرد از دیدنی‌های حرام، گوش هم امساک کند از شنیدنی‌های حرام و سایر اعضا و جوارح. بر همین اساس است که بزرگان فرموده‌اند مرحله‌ی اول روزه، کف نفس از طعام با همه‌ی احکام و شرایط فقهی که در بیان فقها بیان شده است، روزه عوام است.
مرحله‌ی بالاتر از این روزه، نگهداری اعضا و جوارح است از گناه و تسلط بر چشم، گوش، زبان و …
مرحله سوم که روزه خاص الخاص است غض بصر از ما سوی الله است. اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ یعنی این مرحله.
 

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:23:00 ق.ظ ]




آیا گذر زمان، خشم را درمان می‌کند؟

 


 

یکی از نکته‌های بسیار مهم در ارتباط با عصبانیت و مشکلات رفتاری زمان و گذشت زمان است. در واقع زمان نقش بسیار مهم و تعیین کننده‌ای را در مقدار و میزان آسیب‌های موجود رفتاری و هم چنین ثبات و پایدار شدن آنها دارند. به عبارتی ساده‌تر هر قدر زمان بیش‌تری از ابتلا و ایجاد ناهنجاری‌های رفتاری بگذرد، شخص مشکلات به مراتب بیش‌تری پیدا می‌کند. زمان نقشی بسیار تعیین کننده در عصبانیت‌ها، مشکلات و اختلالات رفتاری، عاطفی و شخصیتی دارد. به عبارتی ساده فردی که حدود سه ماه از ابتلا به افسرده شدنش گذشته با فردی که حدود سه سال از افسردگی‌اش می‎‌گذرد، وضعیت و مشکل‌شان با یکدیگر متفاوت است. به عبارت دیگر هر قدر زمان بیش‌تری از ابتلا به مشکل رفتاری بگذرد، آن رفتار یا خصلت آسیب‌زا دوام یا پایداری بیش‌تری پیدا می‌کند و می‌تواند مشکل آفرینی‌های بیش‌تری به همراه داشته باشد. در هر حال عمده‌ترین نکات و مطالبی که می‌توان در ارتباط با گذشت زمان و عصبانیت مطرح نمود به قرار زیر است.
1- گذشت زمان باعث ثبات و پایداری عصبانیت‌ها می‌شود.
2- گذشت زمان باعث خوگیری فرد عصبی به ناهنجاری‌های رفتاری‌اش می‌گردد.
3- گذشت زمان باعث می‌شود تا شخص ناهنجاری‌های رفتاری‌اش را عادی و هنجار تلقی نماید.
4- با گذشت زمان برطرف نمودن و درمان عصبانیت‌ها به مراتب پیچیده‌تر و دشوارتر می‌گردد.
توضیحاتی در ارتباط با موارد عنوان شده فوق ارائه می‌گردد.

1- گذشت زمان باعث ثبات و پایداری عصبانیت‌ها می‌شود.

زمان نقشی بسیار تعیین کننده در عصبانیت‌ها، مشکلات و اختلالات رفتاری، عاطفی و شخصیتی دارد. به عبارتی ساده فردی که حدود سه ماه از ابتلا به افسرده شدنش گذشته با فردی که حدود سه سال از افسردگی‌اش می‎‌گذرد، وضعیت و مشکل‌شان با یکدیگر متفاوت است. به عبارت دیگر هر قدر زمان بیش‌تری از ابتلا به مشکل رفتاری بگذرد، آن رفتار یا خصلت آسیب‌زا دوام یا پایداری بیش‌تری پیدا می‌کند و می‌تواند مشکل آفرینی‌های بیش‌تری به همراه داشته باشد.
مولوی در کتاب مثنوی داستانی را در ارتباط با یک بوته خار مطرح می‌کند که در گذری بوته خاری جوانه زده و شروع به رویش می‌کند و پس از مدتی که از نمو آن می‌گذرد، برای افرادی که از آن محل عبور می‌کردند، مشکل آفرینی‌هایی ایجاد می‌نموده، بدین صورت که ابتدا پای بعضی از گذرکننده‌ها با خارهای آن زخمی می‌شده و ناراحتی برای آنها ایجاد می‌کرده است. با گذشت زمان خار موجود در آن محل رشد و نمو بیش‌تری پیدا می‌کند و هر قدر خار تنومندتر و شاخه‌های بیش‌تر و بزرگ‌تری نیز پیدا می‌کند، طوری که اگر افرادی که از آن محل عبور می‌کردند، تعداد محدودی پای‌شان با خارهای موجود در گذر زخمی می‌شده، اما پس از گذشت زمان و تنومندتر شدن خار وسعت بیش‌تری از گذر را اشغال می‌کند و طبعی است که تعداد بیش‌تری از عابرین پای‌شان مجروح می‌شده است.
در نهایت خار تا اندازه‌ای رشد می‌کند که تمام گذر را می‌پوشاند، طوری که هر فردی که قصد عبور داشته پایش زخمی می‌شده است. سپس تصمیم گرفته می‌شود که خار را کنده و از ریشه درآورند، اما دیگر دیر شده بوده زیرا بوته‌ی خار به قدری رشد کرده و ریشه دوانده بود که دیگر کسی قادر به کندن و از ریشه در آوردنش نبوده است.
مولوی به این نکته اشاره می‌کند، در مراحل اولیه که خار در رشد ونمو بود، خار ضعیف و فرد خارکن قوی بوده، اما پس از مدتی و گذشت زمان قابل ملاحظه‌ای، بوته‌ی خار تنومند و فرد خارکن ضعیف‌تر می‌گردد و دیگر قادر نبوده که خار را از ریشه درآورد و در ادامه خاطرنشان می‌کند که:

خار بن در قوت و برخاستن *** خارکن در سستی و در کاستن

در این داستان نمادین، خار مظهر آن چیزهایی است که می‌تواند به فرد آسیب بزند، به طور ناگهانی ظهور پیدا می‌کند و با رشد و نمو کردن عاملی برای آزار و رنجش برای فردی که خاری در زندگی‌اش پیدا شده و هم چنین سایرین می‌گردد، به عبارتی هر خصلت و خلق و خوی نامناسب و ناهنجار یک خار است و لازم می‌شود که شخص خارهای موجود در خود را یافته و هر چه سریع‌تر اقدام به کندن و ریشه کن نمودن آنها نماید، در غیر این صورت خارها رشد کرده و تمام وجود شخص را اشغال نموده و خارهای موجود نه فقط خود شخص بلکه به سایر افرادی که با او در ارتباط هستند نیز آسیب و آزار می‌رساند.

رفتارهای آرام بخش در کانون گرم خانواده
 

2- گذشت زمان باعث خوگیری فرد عصبی به ناهنجاری‌های رفتاری‌اش می‌گردد.

مدت‌ها پیش مشغول تماشای فیلمی بودیم، فیلم زندگی چند تبهکار را نشان می‌داد و موضوع اصلی آن روابط متقابل میان همان چند نفر را شامل می‌شد، و طبیعی است که ارتباطات موجود میان افرادی با آن شرایط و وضعیت روابط چندان مطبوع، خوشایند و سالمی نیست.
یکی از حاضرین اشاره کرد که آیا این افراد با بودن در چنین شرایطی و داشتن این‌گونه زندگی‌های پر از خطر و ناهنجاری‌های انسانی و معنوی و روابطی مملو از تنش و درگیری، چرا به زندگی سالم، ساده و کم خطر و درگیری که آرامش بیش‌تری را دارد، رو نمی‌آورند. فرد دیگری در پاسخ اشاره کرد که آنها به دلیل این که چنین امری را تجربه نکرده‌اند و از فواید آن بی‌اطلاع هستند از سوی دیگر آنها به واسطه این که به چنین اموری از ابتدا آشنا شده و به تدریج و به نوعی به آن خو گرفته‌اند و این‌گونه آدم‌ها و روابط را اگر چه از نظر آن‌هایی که با این‌گونه آدم‌ها سر و کار ندارند را امری سخت و غیر قابل تحمل می‌دانند، اما به دلیل درگیر بودن و به مرور با گذشت زمان با این‌گونه افراد و چنین محیط‌هایی خو می‌گیرند.
چنین امری در ارتباط با عصبانیت‌ها و ناهنجاری‌های رفتاری و ارتباطی نیز مصداق دارد، بدین صورت که با گذشت زمان رفتارهای ناهنجار تکرار می‌شود و تکرار این‌گونه امور ناهنجار به مرور باعث می‌شود تا شخص به نوعی خوگیری و عادت برایش ایجاد شود و به اختلالات خویش عادت نماید.

3- گذشت زمان باعث می‌شود تا شخص ناهنجاری‌های رفتاری‌اش را عادی و هنجار تلقی نماید.

یکی از عمده‌ ناهنجاری‌های رفتارهای عصبی، آسیب خورده و مشکل‌آفرین، ناراحتی‌هایی است که اینگونه رفتارها برای خود و دیگرانی که با وی در ارتباط هستند، ایجاد می‌نماید. رنجش و ناراحتی‌هایی که این رفتارهای ناهنجار به همراه دارند، با گذشت زمان از شدت رنج‌ها و ناآرامی‌هایش کاسته می‌شود و حتی در مواردی به مرحله‌ای می‌رسد که این رنجش‌ها عادی و طبیعی گشته و ناراحتی‌های حاصل از عصبانیت‌ها امری عادی تلقی می‌گردد.
این امر در میان همسران به میزان قابل توجهی ملاحظه شده است که پس از مطرح نمودن مشکل خود در ارتباط با شریک زندگی‌شان و ناراحتی که از بابت این‌گونه رفتارها متحمل شده‌اند، در ادامه خاطرنشان می‌کنند که پس از گذشت سال‌های متوالی به این‌گونه برخوردها و ناهنجاری‌ها، خو گرفته و دیگر به آزارهای ناشی از آن عادت کرده‌اند.

4- گذشت زمان به تنهایی باعث بهبود و درمان ناهنجاری‌های رفتاری نمی‌شود.

یکی از عمده شناخت‌های نادرست و در مواردی مشکل‌آفرین در ارتباط با ناهنجاری‌های رفتاری، این باور است که با گذشت زمان همه چیز رو به راه خواهد شد و مشکلات رفتاری خود و یا فردی که با وی در ارتباط هستند، بهبود خواهد یافت.
چنین باوری هم در مورد فردی که مبتلا به عصبانیت است و هم افرادی که با آنها در ارتباط هستند، مصداق دارد، که شاید در آینده تغییر و تحولی ایجاد شود و شرایط و وضعیت موجود بهتر از آن چه که هست شود. البته چنین امکانی وجود دارد که نوعی بیداری و شناخت سالم و سازنده برای شخص به وجود آید و به دنبال آن نیز تغییری به صورت کنار گذاشته شدن رفتاری مشکل‌آفرین و یا به وجود آوردن رفتاری سالم و سازنده ایجاد گردد. اما این به واسطه گذشت زمان نیست، بلکه تحول شناختی و رفتاری به مرور ایجاد شده و یا به عبارتی دیگر از طریق فرآیندهایی بهبود و درمان به وجود آمده است. عصبانیت و ناهنجاری‌های رفتاری و شخصیتی امری است که در صورت مراعات ننمودن نکات و مواردی مرتبط با آن هم عصبانیت‌ها پیچیده‌تر و دشوارتر شده و هم اقدام برای بهبود آن نیز سخت‌تر می‌گردد. از این رو در صورت تشخیص این مشکلات رفتاری لازم است که زمان به درازا نینجامد و شخص برای طولانی مدت با ناهنجاری‌های رفتاری‌اش پیش نرود و هر چه سریع‌تر به برطرف نمودن آنها اقدام نماید. در میان همسرانی که به واسطه ناراحتی‌ها و مشکل‌آفرینی‌های رفتاری همسرشان به مرکز مشاوره مراجعه می‌نمایند، در پاسخ به این سوال که چرا برای مدت طولانی این‌گونه ناهنجاری‌های رفتاری و ارتباطی را تحمل کردی و پس از گذشت سال‌ها تازه به فکر اقدامی برای برطرف نمودن و درمان افتاده‌ای؟ آنها نیز در پاسخ اشاره می‌کنند که «فکر کردم شاید به مرور زمان اوضاع و احوال بهتر از این‌ها شود.» البته چنین شناخت و برداشتی می‌تواند ناشی از ناشناخته بودن عصبانیت‌ها و ناآشنا بودن افراد با شیوه مقابله با این‌گونه ناهنجاری‌های رفتاری، تنها راه حلی که به نظرشان می‌رسد، همین واگذار نمودن همه چیز بر گذشت زمان است، تا شاید با سپری شدن زمان، وضعیت موجود برطرف و یا درمان شود.

5- با گذشت زمان، برطرف نمودن و درمان عصبانیت‌ها به مراتب پیچیده‌تر و دشوارتر می‌گردد.

همان‌طور که در بند شماره 1 عنوان شد، گذشت زمان باعث ثبات و پایداری عصبانیت‌ها می‌شود و این امر باعث می‌گردد تا برطرف نمودن و درمان این‌گونه آسیب‌های رفتاری با دشواری‌های به مراتب بیش‌تری مواجه شود. نگارنده در اوایل اشتغال به حرفه مشاوره روان‌شناسی و روان درمانی اعتقادم بر این بود که افراد بالای 50 سال را نمی‌توان تغییر و درمان چندان مؤثر و مفیدی برای‌شان انجام داد. بعدها به مرور زمان 50 سال به 40 سال تبدیل شد. اما در حال حاضر و با توجه به تجربه‌های بسیاری که در این زمینه به دست آمده 40 سال نیز به 30 سال تبدیل شده است. در واقع افراد دچار مشکل زیر 30 سال سن به مراتب بهتر می‌توانند رفتارهای مشکل‌دار و آسیب خورده‌شان را تغییر دهند.

 عصبانیت و تربیت

البته این موضوع بدان معنی نیست که افراد بالای 40 و یا 50 سال و به بالا قادر نیستند که خود را تغییر دهند. بلکه در هر سنی شخص قادر است که رفتارش را شناسایی و چنان چه مورد و مشکلی در آن وجود دارد، اقدام به بهبود و برطرف نمودنش نماید، اما چنین عملی به همان دلایلی که در این بخش خاطرنشان شد، کمی پیچیده‌تر و مشکل‌تر خواهد بود.
در مجموع عصبانیت و ناهنجاری‌های رفتاری و شخصیتی امری است که در صورت مراعات ننمودن نکات و مواردی مرتبط با آن هم عصبانیت‌ها پیچیده‌تر و دشوارتر شده و هم اقدام برای بهبود آن نیز سخت‌تر می‌گردد. از این رو در صورت تشخیص این مشکلات رفتاری لازم است که زمان به درازا نینجامد و شخص برای طولانی مدت با ناهنجاری‌های رفتاری‌اش پیش نرود و هر چه سریع‌تر به برطرف نمودن آنها اقدام نماید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:21:00 ق.ظ ]




 

اسموتی چیست؟

گاهی پیش می‌آید که میوه‌های زیادی از مهمانی‌ها در یخچال، اضافی باقی می‌مانند،که مصرف نمی‌شوند و یا تک میوه‌هایی که در یخچال باقی می‌مانند که دیگر طراوت و تازگی خود را از دست داده‌اند؛ این میوه‌های باقی مانده، ممکن است. مشغله‌ی فکری بانوی خانه شوند؛ چرا که نه می‌توان آنها را دور ریخت و مصرف آنها نیز (به دلیل از دست دادن تازگی) احساس لذتی به ما نخواهد داد. اما شما می‌توانید با تهیه «اسموتی» یا «بستنی میوه‌ای»، هم از خراب شدن و اسراف میوه‌ها جلوگیری نمایید و هم یک نوشیدنی خوش‌مزه نوش جان کنید. برای تهیه بستنی میوه‌ای لازم است میوه‌هایی که قصد دارید از آنها استفاده کنید را برش زده و داخل فریزر برای چند ساعت قرار دهید تا یخ بزند، سپس آنها را در غذاساز ریخته و کاملا مخلوط کنید. برای تهیه این نوع بستنی دست‌تان باز است و می‌توانید به دلخواه از ثعلب (از فروشگاه‌های لوازم قنادی می‌توانید آن را تهیه کنید)، شیر، شکر و یا حتی عسل استفاده کنید. گاهی برای طعم دادن از پودر کاکائو نیز می‌توانید استفاده کنید. اسموتی نوعی نوشیدنی است که از ترکیب و مخلوط کردن میوه‌ها تهیه می‌شود؛ این بدین معنی است که اجزای یک میوه شکسته می‌شود و به حالت یک نوشیدنی در می‌آید؛ نوشیدنی‌ای که بافت دارد و آبکی نیست. بافت میوه اندکی شکسته و نرم می‌شود، اما از بین نمی‌رود و از نوشیدنی حذف نمی‌شود؛ پس بدن شما برای هضم اسموتی نیاز به انجام عملیاتی دارد تا بتواند به صورت کامل این نوشیدنی را در بدن حل کند. اما این تجزیه و تحلیل شدید نیست و بدن فعالیت چندان زایدی انجام نمی‌دهد.
اسموتی در واقع نوعی از نوشیدنی است که قابلیت تغییر و خلاقیت (بر حسب طبع و سلیقه‌ی مصرف کننده‌اش را) دارد؛ یعنی شما به راحتی می‌توانید اجزای آن را تغییر دهید و جابه جا کنید. اسموتی تنوع پذیرتر از آبمیوه می‌باشد. برای تهیه اسموتی دست‌تان باز است؛ مثلاً به راحتی می‌توانید از گیاهان، سبزیجات، میوه‌ها، دانه و مغزها، ادویه‌ها و هر چیزی دیگری که دوست دارید، استفاده کنید.
برای آماده کردن اسموتی، همه مواد را داخل مخلوط کن بریزید تا خوب مخلوط شوند. اگر مخلوط شما خیلی سفت شد، کمی آب یا شیر داخل آن بریزید؛ در ضمن می‌توانید برای خنک کردن نوشیدنی اسموتی خود، به جای یخ از میوه‌های یخ زده هم استفاده کنید. در آخر هم آنها را در لیوان‌های زیبا سرو کنید و با تکه‌های میوه تزئین کنید، نوش جان!

بستنی میوه‌ای

اگر به اسموتی علاقه‌ای ندارید یا از طرفداران پر و پا قرص بستنی هستید، اما به خاطر داشتن رژیم، خود را از خوردن آن محروم کرده‌اید، می‌توانید با درست کردن بستنی‌های رنگ‌رنگ میوه‌ای، هم هوس خوردن بستنی را پایان بخشید و هم خواص و ویتامین‌های مورد نیاز بدن را از طریق میوه‌ها به بدن خود برسانید و هم هنر خود را به رخ دیگران بکشید. به این صورت که دستورهای اسموتی‌ای که در ادامه می‌آید را با کمی تغییر به بستنی میوه‌ای تبدیل کنید. از آنجایی که بستنی میوه‌ای چندان فرقی با اسموتی ندارد، به همین دلیل بخشی جداگانه برای آن قرار نداده‌ایم.
برای تهیه بستنی میوه‌ای لازم است میوه‌هایی که قصد دارید از آنها استفاده کنید را برش زده و داخل فریزر برای چند ساعت قرار دهید تا یخ بزند، سپس آنها را در غذاساز ریخته و کاملا مخلوط کنید. برای تهیه این نوع بستنی دست‌تان باز است و می‌توانید به دلخواه از ثعلب (از فروشگاه‌های لوازم قنادی می‌توانید آن را تهیه کنید)، شیر، شکر و یا حتی عسل استفاده کنید. گاهی برای طعم دادن از پودر کاکائو نیز می‌توانید استفاده کنید.
تمام این‌ها به سلیقه و نوع رژیم شما بستگی دارد. اگر از رژیم لاغری پیروی می‌کنید، به جای شکر از عسل استفاده کنید و اگر کودکی دارید که از خوردن میوه امتناع می‌کند و مایلید که دلبندتان ویتامین و خواص زیاد میوه‌ها را استفاده کند، می‌شود از بستنی میوه‌ای استفاده کرد؛ چون کمتر کودکی است که به بستنی نه بگوید.

 

نکته‌هایی درباره اسموتی

* میوه‌هایی که هسته دارند، ابتدا باید هسته‌های آن راجدا کرد و سپس در فریزر قرار داد.
* برای تهیه اسموتی، می‌توان به دلخواه مقداری شکر و یا عسل ویا حتی نمک و گلپر به آن اضافه کرد.
* خودتان را به یک اسموتیِ خاص عادت ندهید. در تهیه این نوشیدنی سعی کنید متنوع عمل کنید. بدن شما به انواع میوه و ویتامین نیاز دارد.
* سعی کنید خیلی نوشیدنی‌ها را پیچیده نکنید و با هر چه که به دست‌تان می‌آید، اسموتی نسازید. حداقل دو و حداکثر شش نوع میوه، گیاه، سبزی، مغز و … استفاده کنید. باید موادی را برای اسموتی انتخاب کنید که به راحتی هضم شوند و مشکل ساز نباشند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 10:19:00 ق.ظ ]




بررسی زیبایی از نگاه اسلام

انسان به اقتضای فطرت خویش، جویای زیبایی و آراستگی است و از ژولیدگی و پریشانی ظاهر نهی کرده است. از آنجا که دین مقدس اسلام منطبق بر این فطرت الهی است به حس آراستگی، که یکی از چهار بعد روح انسانی؛ یعنی حس زیبایی، حس نیکی، حس دانایی و حس مذهبی است، توجه کرده و برای تأمین نیازهای انسان در این زمینه توصیه هایی ارایه کرده است.

 از دیدگاه قرآن کریم، استعداد درک زیبایی از جمله مواهب فطری خداوند در روح آدمی است و وجود موجودات زیبا در جهان، پاسخی به این خواسته فطری بوده و نعمتی از نعمتهای گرانبهای آفریدگار حکیم است. اسلام به پیروانش دستور می دهد همواره، مظاهر زشتی و درهم ریختگی را از خود و محیط زندگی خویش دور ساخته، بویژه هنگام برخورد با دیگران آراسته و با ظاهری زیبا در معرض دید همنوعان ظاهر شوند. از این رو در اسلام، استفاده از زیبایی های موجود در جهان طبیعت نه تنها مجاز شمرده؛ بلکه بدان توصیه و سفارش نیز شده است.

آراستگی در زندگی خانوادگی و اجتماعی انسانها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. انسان افزون بر آنکه به مقتضای فطرت خویش، جویای زیبایی و آراستگی به عنوان یکی از ابعاد وجودی خویش است، در گسترش و تحکیم روابط خانوادگی و اجتماعی نیز از آن گریزی ندارد.

 انسان موجودی اجتماعی است و به کمال مطلوب خود جز با زندگی در اجتماع نمی تواند دست یابد، از این رو انواع و اقسام زینتهایی که مورد پسند جامعه و سبب مجذوب شدن دلها به سوی اوست، را مورد استفاده قرار می دهد و بدین وسیله خود را در نظر دیگران محبوب می کند.افزون بر آراستگی ظاهری، نوعی دیگر از آراستگی نیز هست که اهمیت فزونتری دارد و آن آراستگی باطنی و یا معنوی است.

 این قسم از آراستگی شامل اموری چون: ایمان، علم، صبر، شکر و… است که در واقع می توان آن را عبارت از ویژگی های اخلاقی دانست که سبب آراسته شدن نفس و باطن انسان به زیبایی هایی این چنینی می شود. در این نوشتار، ابتدا به بررسی دیدگاه اسلام درباره آراستگی ظاهری پرداخته، سپس آراستگی باطنی و معنوی را از دیدگاه اسلام مورد بررسی قرار خواهیم داد.

 آراستگی و زیبایی از نگاه قرآن

خداوند در قرآن کریم از آراستگی آسمانها به وسیله ستارگان یاد کرده، می فرماید:

« همانا ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان بیاراستیم.»

قرآن کریم در آیه ای انسانها را به آراستگی و برگرفتن زینت های خود، هنگام رفتن به مساجد دعوت می کند (که البته این توصیه منحصر به آرایش ظاهری نبوده و زینتهای معنوی مانند طهارت و تقوا را نیز شامل می شود.) سپس در آیه بعد، حکم کلّی تری را بیان کرده و نظر کسانی را که به غلط آراستگی را، با دین و تعالیم آسمانی مغایر می پندارند، مردود می شمارد.

خداوند می فرماید: « ای فرزندان آدم، نزد هر مسجدی- به هنگام نماز- آرایش خویش- جامه و آنچه مایه آراستگی است- فرا گیرید،… بگو: چه کسی آرایشی را که خدا برای بندگان خود پدید آورده و روزی های پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: اینها در زندگی دنیا برای مؤمنان است- ولی کفار هم بهره مندند- در حالی که در روز رستاخیز ویژه ایشان است.»

چنانکه بیان شد حس زیبایی، بعدی از ابعاد روح انسانی را شکل می دهد. با توجه به این، باید یادآور شد آراستگی با زیبایی ارتباطی تنگاتنگ دارد.

 انسان، آفریده موجودی زیباست که زیبایی را می پسندد، از این رو باید تلاش کند به وسیله زینتهایی که خداوند در اختیار او قرار داده است، خود را آراسته، از این زیبایی و آراستگی لذت ببرد. در واقع انسان با آراستن خود و پرهیز از ژولیدگی و پریشانی ظاهر، با روند طبیعت همگام می شود، طبیعتی که با انواع زینتها و زیورها آراسته شده است.

 آراستگی و زیبایی در کلام معصومان

در روایات معصومان (ع) نیز نسبت به موضوع آراستگی –اعم از ظاهری و باطنی و معنوی- اهتمام ویژه ای به چشم می خورد.

اما درباره آراستگی ظاهری، فرمایش علی (ع) که امام صادق (ع) آن را روایت کرده است، خود سند گویایی از اهتمام اسلام به موضوع آراستگی و زیبایی ظاهری است. علی (ع) فرمود: « خداوند جمیل است و جمال و زیبایی را دوست دارد و همچنین دوست دارد اثر نعمتهای خود را در مردم مشاهده فرماید.»

برخی به اشتباه، آراستگی را با دینداری و یا به معنی دقیق تر کلمه، زهد در تضاد دیده و گاه با مشاهده پوشش آراسته بزرگان دین، آنان را مورد اعتراض قرار می دادند. مثلا 
ابن قداح –از اصحاب امام صادق (ع)- چنین روایت کرده است: «امام صادق (ع) در حالی که لباسی زیبا از جنس پارچه های مرو (پارچه ای قیمتی منسوب به مرو) به تن داشت به
 عبّاد بن کثیر –صوفی- برخورد نمود، عبّاد عرض کرد: یا اباعبدا…! تو از خاندان نبوتی و پدرت علی، امیرالمومنین بود که همیشه کرباس می پوشید، این لباس های فاخر مروی چیست که به تن کرده ای؟ حضرت فرمود: وای بر تو ای عباد! این چه اعتراضی است که می کنی؟ زینت خدایی و روزی های پاکیزه را چه کسی حرام کرده؟ خدای عزوجل وقتی به بنده اش نعمتی بدهد دوست دارد [اثر] آن نعمت را در بنده اش ببیند.»

بنابراین انسان مؤمن می تواند در عین 
بی اعتنایی به آنچه اسباب غفلت او را از خدا و روز بازپسین فراهم می آورد، به ظاهر خویش رسیدگی نموده و آن را به نحو شایسته و مشروع بیاراید و بدین وسیله دین و دینداری را در چشم و دل دیگران زیبا جلوه داده، آنان را به سمت دین جذب نماید.

پیامبر (ص) تا آن حد بر پاکیزگی و آراستگی ظاهر تأکید داشتند که می فرمودند یک مسلمان باید چنان به آراستگی خود اهمیت دهد که در میان مردم، مانند خالی نمودار و برجسته باشد.

 امام علی (ع) آراستگی را جزو خلق و خوی افراد با ایمان می داند و نیز توصیه می کند: « آن گونه که هر یک از شما خود را برای بیگانه ای می آراید و دوست دارد وی او را در بهترین شکل ببیند، باید برای برادر مسلمانش نیز خود را همان گونه بیاراید.»

افزون بر این، از نگاه علی (ع)، چه کسی بهتر از افراد مومن که از نعمتهای بی شمار خداوند بهره برده و خود را بدانها بیارایند. در منطق امیر مومنان (ع) هیچ مانعی ندارد که افراد پرهیزگار در این دنیا در بهترین خانه مسکن گزینند، از بهترین خوردنی ها تناول کنند، از گواراترین نوشیدنیها بنوشند، با برترین لباسها خود را بیارایند و…خلاصه همچون دیگران از لذتهای دنیا بهره برند و در آخرت نیز در جوار خداوند، هر چه بخواهند در اختیار آنان قرار داده شود. اینها زینتهایی است که خداوند به بندگانش ارزانی داشته است.آراستگی انسان در بسیاری موارد در نحوه پوشش او بروز می یابد.

 امام علی (ع) فرمود: « لباس، زیبایی را آشکار می کند.» اما برخی انسانها چندان به تمیزی و آراستگی لباس خویش توجه ندارند و حتی برخی از دینداران، رسیدگی به وضع ظاهری لباس را در تضاد با حالات دینی و معنوی خویش دانسته، با وضعی نامرتب در انظار دیگران ظاهر می شوند، حال آنکه از نگاه اسلام، آراستگی لباس و تمیزی و زیبایی آن بسیار مورد تأکید و سفارش است. از این رو امام حسن مجتبی (ع) هنگامی که برای نماز برمی خاست، بهترین لباسهای خود را می پوشید.

 از ایشان پرسیدند چرا بهترین لباس خود را می پوشید؟ می فرمود: «خدا زیباست و زیبایی را دوست می دارد و من برای پروردگارم خود را می آرایم، خدا فرموده است: ( هنگام خواندن هر نماز، آراسته باشید)؛ این است که دوست دارم، بهترین جامه هایم را بپوشم.»

از نگاه معصومین علیهم السلام، در روابط اجتماعی لازم است انسان خود را بیاراید و در نظر دیگران نیک جلوه دهد، البته می تواند در آنچه در مقابل دید سایر افراد نیست و تاثیری در تحکیم روابط اجتماعی ندارد، به گونه ای که خود می پسندد رفتار کند.

 مثلا می تواند لباسی فاخر، نرم و گرانقیمت را روی لباسهای خشن و ساده خود بپوشد، که هم معنویت و زهد خود را به نحوی پاس دارد و هم در روابط با دیگران که آراستگی ظاهر نقشی بسزا در جذب و جلب توجه آنان دارد، توفیق یابد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]




جایگاه روزه در دین اسلام چگونه می باشد؟

روزه یکى از عبادتهاى مهمّ اسلامى است که در هر سال تنها به مدّت یک ماه، ماه مبارک رمضان، بر مسلمانان واجب مى شود. و یکى از بهترین روشهاى خودسازى و تهذیب نفس است. روزه از معدود عباداتى است که گناه بزرگ ریا و خودنمایى نمى تواند در آن نفوذ کند; زیرا شخصى که اهل روزه است و لیاقت بار یافتن به این ضیافت الهى را دارد هرگز به غیر از خدا به دیگرى فکر نمى کند، و شخصى که لیاقت این عبادت بزرگ را ندارد و اهل روزه نیست، بلکه اهل ریا و خودنمایى است، لازم نیست روزه بگیرد و تظاهر کند، بلکه بدون این که روزه بگیرد بدروغ خود را روزه دار نشان مى دهد! روزه از ارکان پنجگانه اسلام، ابزار رسیدن به تقوا، سپر آتش جهنّم، موجب سلامتى انسان، و خلاصه یکى از بهترین ابزار ترقّى و قرب الى الله است.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:20:00 ق.ظ ]




ایثار و از خود گذشتگی

 

 یکی از مهمترین اموری که موجب رشد شخصیت جوانان می گردد و آنها را برای رسیدن به بزرگی و آقایی مهیا می سازد ، ایثار است . ایثار ؛ واژه ای است که در زبان فارسی به « از خود گذشتگی » معنا می شود . انسان از خود گذشته ، کسی است که برای خانواده ، اطرافیان و جامعه خویش فداکاری می کند . او ، فردی است که تنها به خویشتن ، نمی اندیشد و اهل خودخواهی نیست .  این یکی از ویژگیهای پسندیده انسانی است که در هر جامعه و هر کشور و قاره ای مطلوب و مورد قبول است .

در فرهنگ دینی  ،ايثار و شهادت علاوه بر نيك نامی ،داراي ارزش معنوي و روحاني است.انسان فداكار،ازعلائق خويش در راه هدف هاي متعالي،مي گذرد،تا به معبود خویش دست یابد . « و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد »بعضي از مردم جان خود را در برابر خشنودي خدا مي فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است (سوره بقره 207 )

 ایثارگر ، در فرهنگ اسلام ، کسی است که حاضر باشد ، هستی و جان خود را برای دین خدا فدا کند و در راه رضای او از خواسته های خویش بگذرد . خداوند در قرآن درقسمتی از آیه 9 سوره حشر ، در مورد ایثار اهل مدینه در زمان پیامبر در پذیرش مهاجران مکه چنین می گوید : “… و آنها ( مهاجرین ) را برخود مقدم می دارند، هرچند خودشان بسیار نیازمند باشند . کسانی که از بخل و حرص نفس خویش بازداشته شده اند ، رستگارانند .”

نهضت امام حسین (ع) در روز عاشورای سال 61 هجری قمری به عالی ترین مفاهیم ارزشی و اعتقادی ، عینیت بخشید و نقشه راهی را ترسیم کرد که سرمنزل آن عزت در دنیا و آخرت بود. یکی از ارزشهایی که به زیباترین شکل در کربلا به ظهور رسید ، ایثار و گذشتن از خواسته ها و علاقه های شخصی است. در آئین جوانمردان، گذشتن از تمایلات خود به خاطر دیگری که ایثار نامیده می شود ، رسمی دیرینه است .

ایثار و از خود گذشتگی ، ریشه در عظمت روح و وارستگی انسان دارد. کربلا ، حکایت انسان هایی است که ایثارگرانه در راه حسین بن علی (ع) قدم گذاشتند تا به رضایت خدا برسند . در حوادث تاریخ اسلام ،نمونه های ایثار و پاکبازی ، فراوان است. اما رزمندگانِ هیچ نبردی به درجه ای از ایثار که یاران حسین از خود به جای گذاشتند ، نرسیدند .

امام حسین علی ( ع) فرزند شیر مردی است که او نیز فرهنگ ایثار را به حد کمال رساند . مفسر معروف اهل تسنن ثعلبي مي گويد: هنگامي كه پيغمبر اسلام تصميم گرفت مهاجرت كند، براي اداي دين هاي خود و تحويل دادن امانت هايي كه نزد او بود علي عليه السلام را به جاي خويش قرار داد و شب هنگام كه مي خواست به سوي غار ثور برود و مشركان اطراف خانه را براي حمله به او محاصره كرده بودند، از علي عليه السلام خواست تا در بستر او بخوابد و پارچه ي سبز رنگي كه مخصوص خود پيامبر صلي الله و عليه و آله بود روي خويش بكشد،

 در اين هنگام خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحي فرستاد كه من بين شما برادري ايجاد كردم و عمر يكي از شما را طولاني تر قرار دادم،كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگي ديگري را بر خود مقدم دارد؟ هيچكدام حاضر نشدند، به آنها وحي شد اكنون علي عليه السلام در بستر پيامبر من خوابيده و آماده شده  تا جان خويش را فداي او سازد، به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد

هنگامي كه جبرئيل بالا سر و ميكائيل پايين پاي علي عليه السلام نشسته بودند جبرئيل مي گفت: به به!! آفرين به تو اي علي خداوند به واسطه ي تو بر فرشتگان مباهات مي كند. در اين هنگام آيه ي فوق نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخي به نام ليلة المبيت ناميده شده است . این واقعه  یکی از بارزترین نمونه ایثار بشمار میرود . 

نسل های فداکار ، چراغ تابناک مسیر تاریخ هستند . پرتوی که از عزم راسخ آنان برای ایجاد ملتی مرفه و خوشبخت و زندگی نوین حکایت دارد . نسل فداکار نسلی است که هیچ چیز را تنها برای خود نمی خواهد و به فکر آیندگان نیز هست . زندگی چنین نسلی در سخت کوشی و از خود گذشتگی خلاصه می شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:18:00 ق.ظ ]




وصیت حضرت خدیجه(س) هنگام رحلت/ دلداری پیامبر(ص) به فاطمه(س) در سوگ از دست دادن مادر

زمانی که خدیجه(س) رحلت کرد، حضرت فاطمه(س) که پنج سال بیشتر نداشت گِرد پدر می‌گشت، خود را به دامان ایشان می‌آویخت، بهانه مادر می‌گرفت و دل دردمند پدر را آتش می‌زد. پیامبر (ص) جز سکوت چیزی نداشت در این هنگام جبرئیل نازل شد.

 

 

 

 

 

 

در سال دهم بعثت حضرت خدیجه کبری(س) از شدت ضعف و ناراحتی در شعب ابی‌طالب، پیامبر را تنها می‌گذارد. حضرت خدیجه(س) در فاصله سی یا سی و پنج روز پس از رحلت عموی پیامبر، ابوطالب، از دنیا می‌رود و بدین ترتیب، هر دو یار رسول خدا، او را تنها می‌گذارند.

وصیت‌های خدیجه (س)

حضرت خدیجه(س) در آخرین لحظات زندگی وصایایی به شرح زیر به پیامبر اکرم نمود:

1ـ برای او دعای خیرکند.

2ـ او را به دست خود در خاک قرار دهد.

3ـ پیش از دفن در قبر او وارد شود.

4ـ عبایی را که به هنگام نزول وحی بردوش داشت، روی کفن او قرار دهد حضرت خدیجه که همه اموال منقول و غیرمنقولش را به حبیب خود بخشیده بود، در مقابل فقط یک عبا مطالبه نمود. حضرت خدیجه (س) در آن لحظات آخر در مورد حضرت زهرا (س) ابراز نگرانی کرد، اسماء بنت عمیس تعهد نمود که در شب زفاف او به جای خدیجه نقش مادری ایفا کند.

خوف خدیجه (س) از مرگ

حضرت خدیجه سلام‌الله علیها بیست و چهار سال با پیامبر اکرم(ص) زندگی کرد و سرانجام در بستر بیماری قرار گرفت. با اینکه حضرت خدیجه(س) نهایت فداکاری را برای اسلام نمود، و به طور مکرر از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به او مژده ی بهشت داده شد، در عین حال خائف بود، و در آستانه ی مرگ، از ترس خدا هراسان بود، و خود را بنده ی کوچک و ناچیزی می‌دانست، و از درگاه خدا می‌خواست که در عالم قبر و برزخ خشنود شود، از پیامبر(ص) تقاضای دعا و طلب مغفرت نمودن داشت، و از آن حضرت می‌خواست که هنگام مرگ و خاک سپاری، او را مورد لطف خاص قرار دهد، در قبرش بخوابد، و با این کار، رحمت الهی را وارد قبر سازد و…. .

در آن هنگام فاطمه سلام‌الله علیها حدود پنج سال داشت، گویا خدیجه(س) شرم داشت از پیامبر(ص) تقاضای دیگر کند، فاطمه(س) را واسطه قرار داد، به او فرمود: «دختر جان! نزد پدر برو، و از او بخواه پیکرم را با یکی از روپوش‌های خود کفن نموده و بپوشاند.» 

فاطمه(س) واسطه شد و این تقاضای خدیجه(س) نیز روا شد. این تقاضای خدیجه(س) از اینرو بود تا آن لباس موجب نورهایی از رحمت الهی شود و او را در عالم برزخ و روز قیامت خشنود سازد.

حضرت رسول(ص) که بر بالین این بانوی بزرگوار حاضر بود، ضمن گفت‌وگوی با وی فرمود: خدا تو را با مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم برابری داده است. وقتی روح حضرت خدیجه(س) به سوی جهان جاودان پر کشید پیامبر(ص) سخت گریست.

چون در «حَجُون» قبری برای خدیجه کبری(س) کندند، پیامبر (ص) خود به راه افتاد؛ همچنان که اشک از چشمانش می‌بارید داخل قبر شد و خوابید، افزون‌تر از قبل گریست و او را دعا کرد. آنگاه برخاست و با دست خویش همسرش را در قبر گذاشت. حضرت فاطمه سلام الله علیها ، یادگار امّ‌المؤمنین حضرت خدیجه(س) گِرد پدر می‌گشت،

خود را به دامان ایشان می‌آویخت، بهانه مادر می‌گرفت و دل دردمند پدر را آتش می‌زد.

پیامبر (ص) جز سکوت چیزی نداشت؛ جبرئیل نازل شد و گفت: ای پیامبر، به فاطمه بگو خدا برای مادرت قصری از لؤلؤ ساخته که درونش آشکار است و در آنجا هیچ سختی و تلخی نیست. به این ترتیب فرشته الهی پایان رنج‌ها و محنت‌های حضرت خدیجه سلام‌الله علیها را اعلام کرد.

وفات حضرت خدیجه(س) به فاصله اندکی از رحلت اندوه‌بار حضرت ابوطالب(ع) رخ داد، پیامبر اکرم (ص) آن سال را «عام الحزن» نام نهاد و در واقع یک سال اعلام عزای عمومی نمود.

آرامگاه حضرت خدیجه(س) در قبرستانی در مکه است. رحلت خدیجه برای پیغمبر (ص) مصیبتی بزرگ بود؛ زیرا خدیجه یاور پیغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد(ص) احترام می‌گذاشتند و از آزار ایشان خودداری می‌کردند.

فرزندان حضرت خدیجه(س)

ابن هشام می نویسد: «فرزندان خدیجه (س) از پیامبر (ص) عبارتند از: رقیه، زینب، ام کلثوم، فاطمه، قاسم، طیب و طاهر. پیامبر (ص) از همسران متعدد خود، تنها از خدیجه (س) دارای فرزند بود، و یک فرزند نیز به نام ابراهیم از همسر دیگرش «ماریه ی قبطیه» داشت.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1397-03-05] [ 09:47:00 ق.ظ ]




وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد. چون بیماری خدیجه شدت یافت، عرض کرد: یا رسول الله! چند وصیت دارم: من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن. پیامبر (ص) فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را به کار بردی. در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را درراه خدا مصرف کردی.

عرض کرد: یا رسول الله! وصیت دوم من این است که مواظب این دختر باشید؛ و به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد. چون او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا کسی از زنان قریش به اوآزار برساند. مبادا کسی به صورتش سیلی بزند. مبادا کسی بر اوفریاد بکشد. مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زننده ای داشته باشد. اما وصیت سوم را شرم می کنم برایت بگویم. آن را به فاطمه عرض می کنم تا او برایت بازگو کند. سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود: نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو: مادرم می گوید: من از قبر در هراسم؛ از تو می خواهم مرا درلباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی، کفن کنی.

پس فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر (ص) عرض کرد. پیامبر اکرم (ص) آن پیراهن را برای خدیجه فرستاد و او بسیار خوشحال شد. هنگام وفات حضرت خدیجه، پیامبراکرم (ص) غسل و کفن وی را به عهده گرفت. ناگهان جبرئیل درحالی که کفن از بهشت همراه داشت، نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: ایشان اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده بگیریم. حضرت خدیجه (س) در سن 65 سالگی در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیغمبر خدا (ص) شخصا خدیجه را غسل داد، حنوط کرد و با همان پارچه  ای که جبرئیل  از طرف خداوند عزوجل برای خدیجه آورده بود، کفن کرد. رسول  خدا (ص) شخصا درون قبر رفت، سپس خدیجه را در خاک نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت. او بر خدیجه اشک می ریخت، دعا می کرد و برایش آمرزش می طلبید. آرامگاه خدیجه درگورستان مکه در «حجون » واقع است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:42:00 ق.ظ ]




 

 

پدر او: خو یلد بن عبد الغری بن قُصَی بن کلاب است.
مادر او: فاطمه دختر زائده بن أصَم است.
تولد: 68 سال پیش از هجرت
فرزندان: قاسم، عبدا…، زینب، ام کلثوم، فاطمه و رقیه می باشند.
لقب: طاهره، سیده نسوان[1]
وفات: در ماه رمضان سال دهم بعثت و پس از سه روز بعد از وفات ابوطالب است.
پیغمبر(ص) او را در حجون دفن کرد و خود او را در قبر گذاشت. سال وفات او عام الحزن یعنی سال اندوه نامیده شد. او به هنگام وفات 65 سال داشت.

 
شخصیت حضرت خدیجه :
حضرت خدیجه‏(س) که از زنان نامدار و ثروتمند قریش بود پانزده سال قبل از بعثت با پیامبر اسلام(ص) ازدواج کرد. این بانوی بزرگوار اولین فردی بود که به رسالت پیامبر ایمان آورد و با تمام توان و ثروت خود به یاری دین اسلام برخاست. وجود حضرت خدیجه برای پیامبر اسلام به قدری اهمیت داشت که پیامبر اکرم(ص) رحلت این بانوی بزرگ را مصیبتی عظیم خواند و سال رحلت حضرت خدیجه و حامی بزرگ دیگر خود یعنی حضرت ابوطالب را عام الحزن یعنی سال اندوه نامید.

مقام حضرت خدیجه در پیشگاه خدا:
ابوسعید خدری می­گوید: رسول خدا فرمود: وقتی که در شب معراج ، جبرئیل مرا به سوی آسمانها برد و سیر داد، هنگام مراجعت به جبرئیل گفتم : «آیا حاجتی داری؟» جبرئیل گفت: « حاجت من این است که سلام خدا و سلام مرابه خدیجه برسانی »پیامبر (صلی الله علیه وآله) وقتی که به زمین رسید ، سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه ابلاغ کرد. خدیجه گفت «ان الله هو السلام ، وفیه السلام ، الیه السلام ، وعلی جبرئیل السلام ؛ همانا ذات پاک خدا سلام است، واز او است سلام ، وسلام به سوی او باز گردد و برجبرئیل سلام باد.»[2]
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
جبرئیل نزد من آمد و گفت : ای رسول خدا!این خدیجه است ، هرگاه نزد تو آمد، بر او از سوی پروردگارش و از طرف من ، سلام برسان:
« و بشرها ببیت فی الجنة من قصب لاصخب و لانصب»
«و او را به خانه­ای از یک قطعه (از زبرجد ) در بهشت که در آن رنج و ناآرامی نیست ، مژده بده »[3]

در کتاب «الخصائص الفاطمیه» نقل شده :
طبق روایت مشهور هنگامی که حضرت خدیجه رحلت کرد، فرشتگان رحمت از جانب خداوند کفن مخصوصی برای خدیجه نزد رسول خدا آوردند واین علاوه بر اینکه مایه برکت برای خدیجه بود،مایه تسلی خاطر رسول خدا گردید. وبه این عنوان تقدیر وتجلیل جالبی از طرف خداوند؟ حضرت خدیجه به عمل آمد.
پیامبر اکرم پیکر مطهرحضرت خدیجه را با آن کفن پوشانید.سپس جنازه او را با همراهان به سوی قبرستان معلی بردند تا در کنار مادرش حضرت آمنه به خاک بسپارند . درآنجا قبری برای حضرت خدیجه آماده کردند، رسول خدا درمیان آن قبر رفت و خوابید ، سپس بیرون آمد وآن گوهر پاک را در آنجا به خاک سپرد.

مقام حضرت خدیجه در کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله :
این بانوى بزرگوار و الگوى ممتاز زن مسلمان، در نزد پیامبر اکرم (ص) از احترام و محبوبیت خاص برخوردار بود.
نویسندگان تاریخ و راویان حدیث در مورد تعریف و ستایش پیامبر از خدیجه وعلاقه ومحبت به او جملاتی نقل کرده‌اند که ما نمونه‌ای از آن را در اینجا می‌آوریم؛ عایشه که خود از همسران پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از خدیجه (علیها السلام) می‌باشد، علاقه و محبت شدید آن حضرت نسبت به خدیجه کبری(علیها السلام) را این گونه توصیف می‌کند:

” من خدیجه را هرگز ندیده بودم، اما آنچنان که بر خدیجه حسد ورزیدم، بر هیچ یک از همسران پیامبر رشک نبردم، چرا که پیامبر او را بسیار یاد می کرد …[4]
او از خانه بیرون نمی آمد مگر آنکه خدیجه را یاد می کرد و او را به نیکی ستایش می نمود …[5]
و از ستایش او و استغفار برای او دل تنگ و خسته نمی‌شد …[6]
هرگاه رسول خدا گوسفندی را ذبح می کرد، می گفت آن را به دوستان خدیجه بفرستید. سر انجام روزی علت این کار را پرسیدم؛ فرمود: من دوست خدیجه را هم دوست دارم …[7]

مقام حضرت خدیجه در کلام حضرت امیرالمؤنین علیه السلام :
امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:
«سادات نساء العالمین اربع: خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد وآسیه بنت مزاحم ومریم بنت عمران ؛ »[8]
« سرور بانوان دو جهان چهار بانو است که عبارتند از :خدیجه ، فاطمه ، آسیه و مریم »

مقام حضرت خدیجه در کلام دیگران :
ابن حجر که از علمای برجسته اهل تسنن است، می‌گوید: «از امتیازات خدیجه آن است که او همیشه پیامبر را گرامی می داشت و سخن او را چه قبل از بعثت و چه پس از بعثت تصدیق می کرد.[9]»
یکی از ادبای مسیحی عرب(سلیمان الکتانی)، آنرا این چنین می ستاید:
«خدیجه دوستی خود را به همسرش بخشید؛ در حالیکه احساس بخشش نمی کرد، بلکه احساس می کرد که از او محبت و دوستی می­گیرد و همه سعادت را از او کسب می‌کند. ثروتش را به او بخشید و حال آنکه احساس نمی‌کرد که می‌بخشد، بلکه احساس او این بود که از او هدایت را که بر همه گنجهای روی زمین برتری دارد، کسب می‌کند…[10]»
شخصیت و مقام حضرت خدیجه سلام الله علیها بررسی وتحقیق بیشتری را می‌طلبد که در اینجا به همین مقدار بسنده می‌شود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:41:00 ق.ظ ]




سبک زندگی و الگوهای رفتاری حضرت خدیجه سلام الله علیها

مطالعه تاریخ زندگی حضرت خدیجه علیها السلام نشان می دهد که او هم در دوران جاهلیت و هم بعد از بعثت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله دارای فضائل اخلاقی و کمالات معنوی بوده است. او در جامعه خود به عنوان یک الگوی زن برتر، تاثیر بسزایی در گسترش صفات نیک انسانی داشته است. سخاوت، کرامت، ایثار و فداکاری، عفت و پاکدامنی، دوراندیشی و درایت و توجه به مستمندان، عطوفت و مهربانی و صبر و استقامت، از جمله فضیلت های پسندیده ایست که صفحات تاریخ این زن نمونه را نشان می دهد. وفاداری این بانوی آسمانی در راه رسیدن به اهداف والای همسر خویش، مورد توجه سیره نویسان و محققان قرار گرفته است. او از اولین لحظات بعثت، به رسولخدا صلی الله علیه و آله ایمان آورد و تا آخرین لحظات برایمان خود پای فشرد و لحظه ای شک و تردید به دل راه نداد.

گذشته از فضائل اخلاقی، او از کمالات علمی نیز برخوردار بود. تاریخ گواهی می دهد که خدیجه در مورد دانش عصر خود اطلاعات فراوانی داشت و از کتاب های آسمانی آگاه و از نظر عقل و درایت و زیرکی بر تمام زنان حتی بسیاری از مردان معاصر برتری داشت. بنابراین او دارای تمام کمالات و امتیازهایی بود که یک زن می تواند داشته باشد.

حضرت خدیجه سلام الله علیها، کانون محبت در خانواده نبوی صلی الله علیه و آله

خداوند به جای شهر مکه، مردم مکه و مهر و محبت آن ها و استقبال ایشان از دعوت به توحید، حضرت خدیجه را به پیامبر رضی الله عنه عطا کرد و او هنگامی که حضرت به خانه می آمد، به استقبال ایشان می شتافت و از حال شان پرسش می کرد و از آن حضرت دل جویی می نمود و رحمت و نصرت و لطف خدا را به یاد ایشان آورده، گرد وغبار را از چهره درخشانشان می شست، و ملالت آزار قوم را با تسلاهای گرم از دلشان می زدود. «ابن اسحاق» می گوید: سخنی از قوم در رد و تکذیب، که موجب اندوه و آزردگی فکر و خاطرش شود، نمی شنید، مگر آن که خدا آن اندوه را به واسطه حضرت خدیجه برطرف می ساخت. حضرت خدیجه سنگینی سخنان سخت را بر او سبک می کرد و او را تصدیق می نمود. و رفتار و جسارت های مردم را بی ارزش و بی اهمیت می شمرد.

دکتر «بنت الشاطی» می گوید: آیا همسری غیر از حضرت خدیجه این استعداد را دارا بود که دعوت تاریخی شوهرش را وقتی از غارحرا آمد، با ایمان قوی و آغوش باز و مهر و عطوفت استقبال کند، بی آن که در راستی او و این که خداوند او را تنها نخواهد گذاشت، شکی در دل راه بدهد؟ آیا جز حضرت خدیجه، هیچ بانوی ثروتمندی که در ناز و نعمت و آسایش و احترام زیسته، می توانست با کمال رضایت و خرسندی از زندگی اشرافی، اموال بسیار و عزت و توانگری چشم بپوشد، تا در دشوارترین لحظات زندگی کنار همسرش بایستد و او را در بلایا و مشکلات موجود در راه تحقق هدفی که به حقانیت آن ایمان داشت، یاری کند، حاشا و کلا! فقط حضرت خدیجه چنین بود و زنان دیگر چون او نیستند، مگر آن که در طبقه و رتبه او باشد.

 

منزلت حضرت خدیجه سلام الله علیها نزد پیامبر صلی الله علیه و آله

از عایشه روایت کرده اند که گوید:هیچگاه نمی شد که رسول خدا از خانه بیرون رود جز آنکه خدیجه را یادمی کرد و ستایش و مدح او را می نمود، تا اینکه روزی طبق همان شیوه ای که داشت نام خدیجه را برد و او را یاد کرد، دراینوقت رشک و حسد مرا گرفت و گفتم: خدیجه جز پیرزنی بیش نبود در صورتی که خداوند بهتر از اوبهره تو کرده.! عایشه گوید: در اینوقت رسول خدا-که این سخن مرا شنید غضبناک شد بحدی که از شدت غضب موهای جلوی سرآنحضرت حرکت کرد آنگاه فرمود: بخدا سوگند خداوند بهتر از او زنی به من نداده،او بود که بمن ایمان آورد هنگامی که مردم کفر ورزیدند،و او بود که مراتصدیق کرد و مردم مرا تکذیب نموده (و دروغگویم خواندند) واو بود که در مال خود با من مواسات کرد (و مرا بر خود مقدم داشت) در وقتی که مردم محرومم کردند،و از او بود که خداوند فرزندانی روزی من کرد و از زنان دیگر نسبت بفرزند محرومم ساخت.

حضرت خدیجه سلام الله علیها از نگاه دیگران

«ابن حجر عسقلانی»: از امتیازات خدیجه آن بود که پیامبر را تکریم می کرد و سخن او را چه قبل و چه بعد از بعثت تصدیق می نمود. «ابن اسحاق» می گوید: «خدیجه اولین کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد و آن چه را پیامبر فرمود تصدیق کرد. خداوند اندوه پیامبر را توسط خدیجه برطرف می کرد و راه را برای ادامه ی رسالت او هموار می ساخت. او می افزاید: «خدیجه برای اسلام وزیر صداقت بود. این بانو دوراندیش، شریف و خردمند بود و خداوند برایش مقام باکرامتی را در نظر گرفت.» «هشام بن محمد» گفته است: «رسول خدا(ص) در کارها با خدیجه مشورت می کرد. او یار صدیق و درستی برای پیامبر بود و حضرت محمد(ص) به وی احترام می-گذاشت.» «عزالدین ابن اثیر»: «خدیجه زنی اهل خرد و باشرافت بود. تمام افراد قومش در ازدواج با او، بر یک دیگر سبقت می گرفتند ولی نپذیرفت و توسط شخصی، پیش نهاد ازدواج با رسول الله(ص) را داد.» «محمد بن احمد ذهبی»: «او مادر مؤمنان و سرور زنان جهانیان در عصر خویش است و در تقویت امر رسالت شویش مؤثر بود و به وی امیدواری می داد. خدیجه متدین، پاک، بزرگوار و اهل بهشت بود. پیامبر این همسرش را ستایش می کرد و بر دیگر زنان مؤمن رجحان می داد.» «عبدالرحمن بن جوزی»: «چون امر نبوت آشکار گردید، خدیجه بر گرویدن به پیامبر، از دیگران سبقت گرفت. همه ی فرزندان پیامبر به جز ابراهیم از خدیجه اند.»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:40:00 ق.ظ ]




 

همه چیز تابع نماز

 
من کلام علی علیه‌السلام: «إعلم أن کل شیء من عملک تبع لصلاتک»؛
علیکم بالمحافظة علی الصلوات الخمس فی أوائل أوقاتها وبالإقبال بالکل إلیه تعالی فیها، لا تفوتکم السعادة إن شاء الله تعالی. وفقنا الله وایاکم لمراضیه وجنبنا سخطه بمحمد وآله الطاهرین صلوات علیهم أجمعین.

ترجمه: از کلام حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است: «بدان که هر چیزی از عمل تو تابع نماز توست»؛ بر شما باد به محافظت بر نمازهای پنج گانه در اولین وقت‌های آنها، و بر شما باد به روی نمودن و توجه با تمام وجود به‌سوی خدای تعالی؛ [در این صورت] سعادت را از دست نخواهید داد إن‌شاءالله‌تعالی.
خداوند ما و شما را بر رضایش موفق بدارد و از ناخشنودیش دور سازد، به حق پیامبر گرامیش محمد وآل طاهرین او که درود خداوند بر تمامی ایشان باد.

به‌سوی محبوب، ص

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:29:00 ق.ظ ]




 

ندای امام عصر (عج) در هنگام ظهور

 

روایت دارد که امام زمان صلوات‌الله‌علیه که ظهور فرمود، می‌فرماید: «أَلا یَا أَهلَ الْعَالَم»۱، پنج ندا می‌کند به اهل عالَم، بدون هیچ دستگاهی و اختراعی، این [ندای او] به همه می‌رسد؛ به هر کسی به لغت [و زبان] خودش می‌رسد. در عالَم [هستی] نه [فقط] در این پنج قاره یا مثلاً چهار اقلیم. نه‌خیر، نه، این‌ها محدود هستند، آن هم با دستگاه، [اما] او  غیر محدود است بدون دستگاه. «إِنّی أَنَا الْمُنْتَقِم، أَلا يَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَين قتل عَطشاناً، أَلا يَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَين سَحَقوهُ عُدواناً».

[اگر] کسی معرفت پیدا کند، مسئله ظهور امام و غیبت امام را می‌فهمد. [در حقیقت] ما [او را] نمی‌بینیم، او ما را می‌بیند؛ ما کلامش را نمی‌شنویم، او کلام ما را می‌شنود. ما معرفتمان ناقص است. عینک ما یک تاری دارد والّا آن‌ها که ما را می‌بینند.

لکن گفت: «شیعَتُنا أَصبَرُ مِنّا لِأَنّا نَصبِر وَ نَحنُ نَعلَم وَ هُمْ یَصبِرون وَ هُم لا یَعلَمون»۲ [علم] ما از این‌که منتقِم خواهد آمد، [به‌این دلیل است که] روایت است، اما آن‌ها خودشان می‌دانند که منتقم می‌آید.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ق.ظ ]




 

لزوم دعا برای تعجیل فرج امام زمان(عج)

 

عبادت در ایام غیبت

اگر دنیا را بخواهیم، باید ناصر حقیقی را بخواهیم؛ اگر دنیا را می‌خواهیم، آخرت که دیگر معلوم است.

بله، بشارتی است برای مؤمنین که عبادت در ایام غیبت، افضل است از عبادت در حال حضور. پس چطور ما دعا نکنیم برای ظهور حضرت؟! فرمود: آیا میل ندارید که عدل در تمام دنیا مبسوط بشود؟!

خدا ما را نجات دهد. خدا بفهماند به ما، الهام بکند به ما، تثبیت بکند در ما، که شکرگزار باشیم بر این طریقه‌ای که خدا هدایتمان کرده است. از جملۀ شکرش این است که از نااهل‌ها تقیه بکنیم. کار نداشته باشیم به آنها، خدا به امور آنها می‌رسد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ق.ظ ]




 

قیامت جای عذرخواهی نیست

در قیامت هیچ كس به درد هیچ كس نخواهد خورد، در آنجا هر کس خودش تنها با اعمال خود می ماند و شفاعت نیز در هر حالتی پذیرفته نیست!

روز قیامت از جاهایی است که در آن عذرخواهی کردن و توبه و اظهار پشیمانی هیچ فایده ای ندارد.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»: اى كسانى كه كافر شده‏اید، امروز عذر نیاورید، در واقع به آنچه مى ‏كردید كیفر مى ‏یابید.

در قیامت هر كس دعا كند مستجاب نمی شود؛ «وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُوْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ».


در قیامت هیچ كس به درد هیچ كس نخواهد خورد، در آنجا هر کس

خودش تنها با اعمال خود می ماند و شفاعت نیز در هر حالتی پذیرفته نیست!

در سوره روم آیه 57 نیز می فرماید: «فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ».

عده ای روز قیامت لب به عذرخواهی برمی دارند اما باید بدانیم که عذرخواهی در روز قیامت سود و فایده ای نخواهد داشت هر چند که عذرخواهی واقعی و با نیت اخلاص و خلوص باشد؛ زیرا در قیامت چشمان همگان به حقیقت چنان که باید و شاید روشن می شود و هیچ مطلب پوشیده ای باقی نمی ماند.

در آن حالت که مجرمان، منافقان، کافران، مستکبران و ظالمان با عذاب های الهی رو به رو می شوند از خداوند می خواهند که عذر ایشان را بپذیرد ولی خداوند بیان می کند که قیامت جای عذر خواهی نیست. (توبه آیات 64 و 66 و جاثیه آیات 34 و 35 و نیز روم آیه 57 و غافر آیه 52 و 11 و 12)
این ‌جا كه میدان هست و اجازه داده شده است، این ‌جا كه عذر خواهى براى ما درجه مى ‌آفریند، گناهان را مى ‌شوید و ما را پاك و نورانى مى‌ كند، از خداى متعال عذر خواهى كنیم
 

قیامت جای عذرخواهی نیست!
روزى خواهد آمد كه خداى متعال به مجرمین بفرماید: «وَلَا یُۆْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ: و آنها را اذن (سخن) گفتن نمى ‏دهند، پس عذر نتوانند آورد (زیرا كه عذر ندارند)». (مرسلات: 36)

در قیامت، به ما اجازه‌ى عذرخواهى نخواهند داد، به مجرمین اجازه نمى‌دهند كه زبان به عذرخواهى باز كنند؛ آنجا جاى عذر خواهى نیست.

این ‌جا كه میدان هست و اجازه داده شده است، این ‌جا كه عذر خواهى براى ما درجه مى ‌آفریند، گناهان را مى ‌شوید و ما را پاك و نورانى مى‌ كند، از خداى متعال عذر خواهى كنیم.

این‌جا كه فرصت هست، لطف خدا و نگاه محبّت الهى را متوجّه و شامل حال خود كنیم. «فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ»؛ (بقره: 152) مرا به یاد آورید، تا من شما را به یاد آورم.

در‌‌ همان لحظه‌اى كه شما دلتان را متوجّه خداى متعال و خدا را در دل خودتان حاضر مى ‌كنید و به یاد خدا مى ‌افتید، خداى متعال در‌‌ همان لحظه، چشم لطف و مهر و عطوفتش متوجّه شماست؛ دست لطف و بذل و بخشش او به سوى شما دراز است.

خدا را به یاد خودمان بیندازیم، و الّا روزى خواهد رسید كه خطاب الهى به سمت گناهكاران مى‌آید كه «… إِنَّا نَسِینَاكُمْ … »؛ (سجده: 14) ما شما را فراموش كردیم، ما شما را به دست فراموشى سپرده‌ایم، بروید! عرصه‌ى قیامت این‌ گونه است

 

 

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ق.ظ ]




خدا در قیامت به این افراد رحم می ‌کند!

 

به هم دیگر رحم كنید تا خداى متعال به شما رحم كند

 

خداوند مهربان در آیات متعدد در سوره هاى قرآن خویشتن را با صفت رحم و شفقت و مهربانى یاد کرده و خود را به بندگانش با این اوصاف جمیله معرفى نموده است. (المعجم المفهرس ماده رحم از باب نمونه: سوره اعراف (7)، آیه 156 و آیه 151 و سوره یوسف (12)، آیه 64 و آیه 92)


و هنگامى که مسلمانان حقیقى و پیروان واقعى آئین مقدس اسلام را در کتاب آسمانى خود توصیف و تمجید مى کند، درباره آن مى فرماید: مومنین به همدیگر رئوف (فتح (48)، آیه 29، و سوره حدید (57)، آیه 27 و بلد (90)، آیه 17) و مهربان و به یکدیگر دلسوز و غمخوار هستند .

مرحوم علامه مجلسى(ره) در کتاب بحارالانوار بابى راجع به این موضوع و مطلبی به نام “التراحم و التعاطف و التودد” منعقد نموده است.(بحار، ج 74، ص 390)


خود را بنده خدا بدانیم
به هم رحم كنید تا خداى متعال به شما رحم كند. كسانى كه دستشان باز است، دست تعدّى به سمت منافع و مصالح دیگران دراز نكنند. كسانى كه زرنگى و هوش و امكانات و قدرت و مسئولیت و توانایی هاى گوناگون فردى و اجتماعى دارند، از این توانایی ها در راه تعدّى به دیگران استفاده نكنند.

خود را بنده خدا بدانیم؛ در مقابل بقیه بندگان خدا، خود را موظّف به همراهى، احسان، نیكى و رعایت انصاف بدانیم؛ آن‏ گاه باران رحمت و

فضل خدا بر سر ما خواهد بارید؛ ما را شستشو خواهد داد و بركات خود را بر ما نازل خواهد كرد.

البته این وظیفه همه است؛ ولى كسانى كه در جامعه تمكّن و قدرت و مقام و ثروت و نفوذ كلمه‏اى در میان مردم دارند، بیش از دیگران در مقابل این بار سنگین - بار خودسازى و محدود كردن قواى خود از تجاوز به دیگران - مسئولند.(بیانات آیت الله خامنه ای)

 

موفقیت در پرتو دلسوزی
ما اگر صفحات تاریخ پیشینیان و گذشتگان را ورق بزنیم و حالات آنان را تجزیه و تحلیل نموده و کاملا بررسى کنیم ، خواهیم دید که اکثریت موفقیت و کامیابى آنان در پیشرفت اهداف مقدسه و عامل نفوذ افکار پاک تربیتى آن بزرگواران در روحیه مردم جهان از همین راه بوده است و به وسیله شفقت و مهربانى، پله هاى تعالى و ترقى را پیموده اند و به درجه نهائى رسیده اند.


چنانچه از فضیل بن عثمان منقول است که گفت: از حضرت صادق (علیه السلام ) شنیدم فرمود: هر که واجد نرم خوئى و ملایمت بوده و با مردم خوش رفتارى نماید، هر هدفى که داشته باشد، مى تواند فراهم کرده و به دست آورد. کافى، ج 2، ص 120)

چنانچه خداوند متعال درباره خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله) مى فرماید: اگر تندخوى و بى رحم و سنگدل بودى، از اطراف و پیرامونت متفرق و پراکنده مى شدند. (آل عمران (3)، آیه 159)

علامت تقوا
صفت مزبور را رهبران دینى نشانه تقوا و پرهیزگارى معرفى نموده اند چنانچه حضرت باقر (علیه السلام ) از پدر بزرگوارش امیرالمومنین على (علیه السلام ) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: براى متقین و پرهیزگاران و دینداران علائم و آثارى است که به وسیله آنها معلوم و شناخته مى شوند. و حضرت پس از شمردن چند نشانه یکى را هم دلسوزى و غمخوارى ضعفا و ناتوانان و بیچارگان نام برد. (بحار، ج 70، ص 282، حدیث 2) 

 

خداوند از میان بندگانش به رحم کنندگان رحم می کند

 

 اعمال سنگدلان توقیف مى شود
از بعضى اخبار معلوم مى شود کسانى که با مخلوقات و بندگان خدا رئوف و مهربان نیستند و در مواقع گرفتارى و مصائب از وضع رقت بار و اسف انگیز آنان ناراحت نمى شوند و به داد و فریادشان نمى رسند، خداوند عبادات و اعمالشان را قبول ننموده و نمى پذیرد و به فرشتگان و حافظین اعمال دستور مى دهد که اعمالشان را به طرف خودشان برگردانید.


چنانچه در خبر معاذ از پیامبر خدا به این مطلب تصریح شده است و در آخر آن خبر است که: فرشتگان و حافظین اعمال کارهاى نیک و شایسته انسان را با طمطراق و شأن و شوکت مخصوص به آسمان ششم مى رسانند و دربان و نگهبان آسمان مزبور دستور مى دهد توقف کنید زیرا من مأمور رحمت و شفقتم . پس از رسیدگى و ارزیابى، امر مى کند آن را به صورت صاحبش بزنید تا چشمانش کور و نابینا گردد زیرا صاحب آن رحم ندارد و اگر بنده و عبد پروردگار به چیز دنیوى و یا اخروى دچار و گرفتار مى گشت دلش براى او نسوخته بلکه او را سرزنش و مسخره مى کرد و من موظف و مکلفم که نگذارم عمل او از من بالاتر برود. (انوار نعمانیه ، ج 2، ص 210 و بحار، ج 70، ص 247، حدیث 20)


و از این جهت است که نرم خویى و خوش رفتارى را بهترین و با فضیلت ترین اعمال و کردار بشر معرفى نموده اند و سخت گیرى و درشتى و تندخویى را معادل شرک و کفر ذکر کرده اند.


خدا در قیامت به این افراد رحم می ‌کند
از پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) نقل شده که فرمودند: “هر کس به مسلمانان رحم نکند، خداوند به وی رحم نمی کند.” (نهج الفصاحه، ص745 ، ح2885 )


همان حضرت (صلی الله و علیه وآله) فرمودند: “جز این نیست خداوند از میان بندگانش به رحم کنندگان رحم می کند.” (همان)


از پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) نقل شده که فرمودند: “مَثل مومنین در رحم آوردن به یکدیگر و دوستی کردن و پیوستن به همدیگر مانند یک جسدند چون عضوی از آن به درد آید سایر اعضاء در بیدار ماندن و تب داری با آن همدردی می کنند.” (نهج الفصاحه، ص745)

از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: “رساترین چیزی که رحمت حق به وسیله آن کشیده می شود آن است که برای همه مردم مهربانی را در دل داشته باشی.” (سفینه البحار)


و در بعضی از روایات امیرالمومنین (علیه السلام) از پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) نقل کرده اند که آن بزرگوار فرمودند: “خداوند به مخلوقات و بندگان خویش شفیق و مهربان است و کسانی که دلشان برای آنان می سوزد مورد توجه خدا قرار گرفته و ایشان را دوست می دارد.” (بحار الانوار)

در آثار رحم کردن در اخبار و روایات وارد شده است: “به آنکه نرم خوئی و خوش رفتاری با بندگان خدا داده شده است، خیر و سعادت و خوشبختی هر دو جهان به او عطا شده است و هر که از این خوی نیکو و خصلت پسندیده محروم شده از خیر نیکبختی هر دو گیتی بی نصیب و بی بهره گردیده است.” (همان)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:15:00 ق.ظ ]




چرا جهنم ابدی است؟

 

کسانی که در ارتباط با برزخ هستند اشراف کلی دارند

 

ارتباط عالم برزخ با دنیا

 کسانی که در ارتباط با این عالم هستند اشراف کلی دارند. اگر مومن باشند همه خوبی های اهلشان را مشاهده می کنند و لذت می برند. اگر کافر باشند برعکس خوبی ها را اجازه نمی دهند مشاهده بکنند و فقط بدی ها را می بینند.

افرادی که می میرند بر اساس قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) به عالم برزخ منتقل می شوند. اما سوالات فراوانی در زمینه برزخ مطرح است از جمله: رابطه این اشخاص که در برزخ هستند با دنیا و اهل دنیا چگونه است؟ آیا این رابطه قطع شده وهیچ اطلاعی از همدیگر ندارند وانتظاری هم از اشخاص دنیایی ندارند یا اگر ارتباط دارند کیفیت این ارتباط

به چه شکل است؟ آیا پرونده اعمال بسته شده یا نه فرصت تغییر در این پرونده وجود دارد؟ از طرفی وظیفه ما نسبت به افرادی که در برزخ هستند وهمچنین نسبت به برزخ خودمان چیست؟

زندگی در برزخ
کسانی که در ارتباط با برزخ هستند اشراف کلی دارند. اگر مومن باشند همه خوبی های اهلشان را مشاهده می کنند و لذت می برند. اگر کافر باشند برعکس خوبی ها را اجازه نمی دهند مشاهده بکنند و فقط بدی ها را می بینند. اینکه گفته می شود می توانند به دیدن اهل دنیا بیایند فقط بر حسب مقام و مرتبه شان در آن عالم است.


اختیار و آزادی به این شکل  که در دنیا هست در عالم برزخ  وجود ندارد بلکه تحت مقررات همان عالم است. بنابراین بعضی افراد ممکن است هفته ای یک بار، بعضی دیگر  ماهی یک بار، بعضی ها سالی یکبار اجازه داشته باشند به دیدن خانواده خود بیایند. به هر حال این امکان برایشان هست که بتواند بیایند و بر خانواده، اهل  یا دوستانشان آ گاهی  پیدا بکنند.


امکان ارتباط از هر دو طرف یعنی هم دنیا و هم برزخ وجود دارد. یعنی انسان اگر تزکیه نفس و تهذیب نفس کرده باشد می تواند به طور ارادی با افراد در عالم برزخ ارتباط داشته باشد. البته از این مسئله خیلی سوء استفاده می شود.

 

متأسفانه برخی افراد ادعاهایی می کنند که این ادعاها دروغ است و بیش از نود درصد کسانی که ادعای ارتباط با ارواح و احضار ارواح و مسائلی از این قبیل می کنند دروغ می گویند. اگر چه هم عقلاً ، هم وجداناً و هم نقلاً امکانش وجود دارد.


امکان ارتباط بین این عالم و انسان ها با عالم برزخ و ارواح که همان وجودهای برزخی  هستند را هم علم و تجربه تا حدی پذیرفته و هم در شرع و آیات و روایات به این موضوع اشاره شده. اما در این زمینه نباید حرف هر مدعی را پذیرفت.


ارواح اجازه دارند گاهگاهی با دنیا ارتباط برقرار بکنند یا در عالم رویا و یا در عالم بیداری و از این طرف برای اهل دنیا هم امکان ارتباط هست مشروط بر اینکه تهذیب نفس و تزکیه شده باشد و روح قدرت ورود به  برزخ را داشته وانسان چشم برزخی و گوش برزخی پیدا کرده باشد.


البته همه انسان ها وجود برزخی دارند و همین الان در باطن وجود هر یک از ما وجود برزخ موجود است.همان وجودی که در عالم رویا تحقق و تجلی پیدا می کند، آن وجود، وجود برزخی انسان است. منتها آن برزخ، متصل است. زیرا انسان بطور کامل از عالم دنیا منفصل نشده اگرچه مرتبه ای از مراتب وجود برزخ در وجود اوهست. در حالی که  بحث در باره عالم برزخ، برزخ منفصل است. زیرا انسان از مراتب چهارگانه هستی سه مرتبه را حائز است:

1 - وجود مادی که عالم ناسوتی است.
2 - وجود ملکوتی یا وجود برزخ که همان عالم ملکوت انسان است.
3 - وجود جبروتی یا وجود تجرد محض که عالم عقل و روح است.

بنابراین انسان هر سه مرتبه را دارد که این مراتب در عالم رویا تجلی پیدا می کنند .وقتی انسان در حال خواب رویایی را می بیند در واقع با وجود برزخ خود ادراک دارد.


اما اآیا آنها می توانند در سرنوشت ما تأثیر بگذارند؟ بله، مخصوصاً آنهایی که ذوی الحقوق ما هستند. ای بسا پدر و مادری که در عالم برزخ دعا می کنند و خدا دعا یشان را در حق فرزندشان مستجاب می کند. لذا در روایات داریم که یکی از جاهایی که انسان خوب است دعا بکند کنار قبر پدر و مادر است.

 وظیفه ما
اما وظیفه ما چیست و باید چکار بکنیم؟ آنچه که مسلم است تکلیف ما این است که مشکلات آنها را در آن عالم حل بکنیم. آنها در عالم برزخ گرفتاری های فراوانی دارند. اگر حق الناسی برگردنشان هست باید رفع بکنیم. اگر حق الله بر گردنشان هست یا عباداتشان را انجام ندادند اما انجام بدهیم، برای آنها استغفار کنیم، قرآن بخوانیم، خیرات بدهیم و کارهایی از این قبیل که شدیداً نیاز دارند. این کارها به نفع ما نیز هست.


خیرات رساندن به مردگان ، هم به نفع آنهاست هم به نفع ما. بنابراین ما تکلیف داریم که آنها را کمک کنیم، مشکلاتشان را حل کنیم. اما در مشکلات واجبات در اولویت هستند . واجبات ممکن است حق الناس یا حق الله باشد. در مرحله بعد باید به مستحبات بپردازیم.


پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در شب معراج باطن انسان ها را دید و برزخ انسان ها یعنی ملکوت انسان ها، ملکوت افعال و اعمال را گاهی را به دیگران نشان می دادند. اهل بیت(علیهم السلام ) بهشت و جهنم برزخ را به دیگران نشان می دادند. کسانی هستند که به سادگی می توانند در همین بیداری با ارواح در عالم برزخ، در ارتباط باشند. یعنی به قبرستان می روند، صحبت می کنند، حرف می زنند  خبر می گیرند و خبر می دهند.


روایات هم تأیید می کند که ائمه(علیهم السلام) سر قبر صحبت می کردند و این صحبت ها گاهی مفصل و گاهی خلاصه بوده.

امام علی(علیه السلام) وقتی که از جنگ صفین برمی گشتند قبل از اینکه وارد کوفه بشوند در قبرستان شروع کردند با اهل مزار سخن گفتن. این حادثه قبلاً هم اتفاق افتاده بود. در جنگ نهروان حضرت دستور داد ذوالحدیثه و دیگرانی که کشته شده بودند را نشاندند بعد به آنها گفت ما آنچه که پروردگار به ما وعده داده بود به حق یافتیم. آیا شما هم وعده عذاب الهی را درک کردید؟


شبیه این را پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  در جنگ بدر انجام داد. وقتی کشته های بدر را درچاه ریختند ، رفتند سر چاه و آنها را به اسم یکی یکی صدا زدند  فلانی، فلانی، …  وعده الهی را ما تحقق یافته دیدیم آیا شما هم عذاب های الهی را تحقق یافته دیدید؟ وقتی سوال کردند یا رسول الله اینها که مرده اند، نمی فهمند، فرمود: شماها از آنها شنواتر نیستید. یعنی سخن گفتن و ارتباط با آنها ممکن است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:13:00 ق.ظ ]




پنج خصوصیت یک فرد موفق

 

۱ـ خود آگاهی مثبت یا خودشناسی :
افراد موفق كسانی هستند كه از یك خودآگاهی واقعی برخوردارند . افراد موفق مایل اند از نیروی بالقوهٔ خود در عرصه پیكار زندگی اطلاع حاصل كنند و آن را زیركانه به كار برند . افراد موفق امین و درستكارند . افراد موفق افرادی هستند حساس و با عاطفه و با اطرافیان سازگارند آنها در برابر پیش آمدهای ناگوار نیازی به دارو های آرام بخش ندارند آنها خود را به خوبی با مسائل و مشكلات زندگی تطبیق می دهند .
افراد موفق افرادی هستند و طرق مختلفی را برای حل مسائل در نظر می گیرند و مناسب ترین آنها را انتخاب می كنند . افراد موفق یك خصوصیت استوار روحی و فكر را در خود رشد می دهند به عنوان مثال وقتی می گوییم فلان شخص فردی محكم است به این معنی است كه شكست ها و بدآوردن ها در این افراد ایجاد سستی و ناراحتی روحی و روانی نمی كند و از آن هدفی كه دارند دور نمی شوند . افراد موفق خود را می شناسد و می دانند كه هستند ، چه عقیده دارند و چه نقشی در زندگی ایفا می كنند و استعداد آنها چه قدر است .
البته : ما نیز می توانیم یك شخص موفق شویم در صورتی كه چشمان خود را به امكانات و راه كارهای موجود ، كه در دسترس ما است ، باز كنیم .
ما باید : وضع و نحوهٔ زندگی كنونی خود را تغییر دهیم و به نیروی كم نظیر باطنی خود متكی باشیم .
ما باید : بیاموزیم كه چگونه بر فشارهای روحی مسلط شویم و هر قدر كه می توانیم خود را درجهت مثبت سوق دهیم و تاثیرات منفی را از پیش برداریم .
یك تمرین برای خود شناسی ( راهی برای اصلاح خصوصیات بد و تقویت خصوصیات خوب ) :
لیستی از من هستم ها درست كنید كه دارای دو ستون باشد در بالای یك ستون نوشته شود صفات خوب و بالای ستون دیگر صفاتی كه نیاز به اصلاح دارند نوشته شود .
در هریك از ستون ها ده عدد از خصوصیات مورد نظر را با واقع بینی كامل بنویسید .
در مرحله اول سه صفتی را كه نیاز به اصلاح دارند و در نظر گرفته و برای اصلاح آنها اقدام كنید ( از افراد موفق در آن مورد می توان استفاده كرد ) و بقیهٔ خصوصیاتی را كه باید اصلاح شوند موقتاً فراموش كنید و با ده عدد از صفات برجسته خود را كه در ستون نام برده اید در نظر گرفته و با آنها زندگی كنید این صفات شما را به سوی هدفی كه می خواهید بروید خواهد رسانید .
۲ـ عزت نفس :
« من خودم را دوست دارم و به آنچه كه از پدر و مادرم به من رسیده و در سرشت من به ودیعه گذارده شده ارج می نهم . من از وجود خودم خوشحالم و ترجیح می دهم خودم باشم نه فردی دیگر . »
گفته های بالا نظر یك فرد موفق است . این گفته ها كلید اتكا به نفس در شخص می باشد .
اما : برای دستیابی به یك عزت نفس صحیح باید به موفقیت های گذشته خود در زندگی تمركز كرد و شكست ها و نقاط منفی خود را فقط به عنوان تصحیح كننده ای برای راهنمائی به سوی هدف هائی كه داریم به حساب آوریم . برای تقویت عزت نفس باید تصمیم هائی كه می گیریم بر مبنای عقل و منطق باشد نه صرفاً احساسات .
مؤثرترین راه برای تقویت حس عزت نفس گفتگو و تلقین به خود است باید افكار مثبت خود را در مورد تصویری كه از خود در آینده در ذهن می پرورانیم و كارهائیكه برای نیل به هدف انجام می دهیم تقویت نمائیم .
یك شخص موفق :
توجه عمیقی به لیاقت و ارزش ذاتی خود دارد و از ترس و اضطراب كه بین افراد عمومیت دارد واقفند ولی هیچ گاه تسلیم آن نمی شود و پیوسته باخود نجوا می كنند كه: « من از عهده انجام كارهایم به خوبی بر می آیم » .
همه ما این واقعیت را درك می كنیم كه ما هیچكدام با وضع فیزیكی و روحی مساوی به دنیا نیامده ایم ولی با این حقوق مساوی به دنیا آمده ایم كه احساس داشته باشیم ، لذت ببریم ، شاد باشیم و خود را مستحق احراز بالاترین مقام ها بدانیم .
ما می توانیم از همین امروز از عزت نفس بیشتری برخوردار باشیم به شرط اینكه :
۱ـ همیشه در زندگی آراسته باشیم .
۲ـ در هر مكالمه تلفنی یا اولین ملاقات ابتدا نام خود را بر زبان آورده و خود را معرفی كنید . با ارج نهادن به نام خود ، عادت می كنید برای خود ارزش قائل شوید .
۳ـ فهرستی از خصائل خوبی كه برای عزت نفس در خود سراغ دارید تهیه كنید و روی كاغذ بنویسید .
۴ـ هنگامی كه فردی از شما تقدیر می كند با كلمه ای ساده و مؤدبانه « متشكرم » جواب دهید .
۵ـ هنگام شركت در سخنرانی و كنفرانس ها در جلوترین صف بنشینید و در صورت امكان بحث كوچكی در جلسه داشته باشید .
۶ـ افراشته و مقتدرانه با حالت آرام و گام های تند راه بروید ، ثابت شده افرادیكه چنین راه می روند به خود اعتماد دارند .
۷ـ خود را با دیگران مقایسه نكنید .
۸ـ با زبان مثبت و دلگرم كننده صحبت كنید .
۹ـ به هر زبان كه صحبت كنید لبخندی بر لبان داشته باشید .
۳- كنترل خود و قبول مسئولیت:
افراد موفق در زندگی مسئولیت كارهائی را كه انجام می دهند گردن می گیرند . افراد موفق بر این باورند كه خود آنها قادر به كنترل و جلوگیری از خیلی از حوادث زندگی بوده و می باشد ما هم از همین امروز برای تقویت حس قبول مسئولیت و كنترل خود وارد عمل می شویم به شرط اینكه :
۱ـ آشكارا و شرافتمندانه مسئولیت وضع كنونی خود را به گردن گیریم .
۲ـ اراده داشته باشیم و به جای جمله من باید ، بگویید من تصمیم دارم و به جای جمله من بیم دارم ، بگویید من خوش دارم این كار را انجام دهم .
۳ـ همه روزه در هر كاری این شعار مثبت را با خود داشته باشیم :
« پاداش هایی كه من در زندگی دریافت می كنم دلیل خدماتی است كه انجام می دهم »
۴ـ یك برنامه زمانی منظم ، هر هفته برای نامه ها و تلفن های در خواست كار در نظر بگیرید .
۵ـ « كار امروز را به فردا واگذار نكنید » این روش را شعار همیشگی زندگی خود قرار دهید .
۶ـ بنشینید ، و وضع و عادات واقعی و روش زندگی خود را آنچه كه هست روی كاغذ بیاورید .
۷ـ حداكثر تلاش خود را وقف كار شركت ، كارهای جاری و خدمت به دیگران نمائید .
۸ـ دانش و هنر خود را توسعه دهید .
۹ـ لحظه بیداری خود را نیم ساعت جلو بكشید و این نیم ساعت را به این سؤال پاسخ دهید كه چگونه وقت خودم را امروز صرف كارهای مهم خود تقسیم نمائیم .
۴ـ خود انتظاری مثبت ( انتظار پیش آمدهای خوب برای خود )
ما معمولاً آنچه را كه انتظار داریم به دست می آوریم . بهترین نشانه بارز و چشم گیر یك فرد موفق خود انتظاری مثبت او است كه در وی ایجاد یك خوش بینی كامل را می كند افراد موفق تردید به خود راه نمی دهند همچنین افراد موفق می دانند كه بد شانسی با تفكرات منفی شخس به وجود می آید . خوش بینی در كار و انتظار مثبت موجب چرخش زندگی به سوی بالا و جلب بهترین شانس ها می گردد .
ترس ها و نگرانی های ما منجر به ایجاد اضطراب می شود كه بی اندازه پریشان كننده است بر عكس با انتظار داشتن بهترین ها در زندگی ، شما خود را از لحاظ فكری و فیزیكی آماده قبول موفقیت می نمائید . پس از همین امروز برای خود انتظاری مثبت بیشتری وارد عمل شویم . به شرط اینكه :
۱ـ از صبحگاه تا شام با خود از مسائل و مطالب مثبت صحبت كنید برای مثال : « امروز هم یك روز خوب دیگری برای من است » .
۲ـ در بین تمام مناسبات و روابط شخصی خود ، مطلب جالبی كه موجب عبرت شما شده در نظر بگیرید و به تجربه ای كه كسب نموده اید اهمیت بگذارید .
۳ـ به مشكلات به عنوان فرصتی برای كسب تجربه نگاه كنید . لیستی از مشكلاتی كه مانع انجام كار شما شده است تهیه كنید و یك و یا دو جمله درباره هر كدام شرح دهید .
دوباره برگردید و دوباره دوباره آنها را شرح دهید ولی این دفعه از یك زاویه دیگر !! و به مشكلات به صورت موقعیت و فرصتی كه برای بكار گرفتن خلاقیت و مهارت شما دست داده به آنها نگاه كنید .
۴ـ سعی كنید همیشه سازنده و سودمند باشید و هنگامی كه فشار عصبی و اضطراب به شما روی می كند شروع به تنفس عمیق و آرام كنید . برای پائین آوردن تن صدا و آهنگ آن به صندلی تكیه كرده و عضلات خود را ریلكس و آرام كنید و به ملایمت به مسائل جواب كفته و راه حل سنجیده پیشنهاد نمائید .
۵ـ به سلامت خودتان توجه كامل داشته باشید . ناراحتی هائی كه قابل معالجه است رفع كنید و از آنچه كه به سلامت شما لطمه می زند و قابل احتراز است دوری كنید و از استراحت كردن لذت ببرید .
۶ـمكالمات روزمره شما نشان دهندهٔ هیجانات درونی و سلامت شما است . پس همیشه صحبت های دل چسب و تقویت كننده روحیه به خود و دیگران بگویید .
به عنوان مثال همیشه با خود بگوئید : « حس می كنم جوان و قوی هستم »
۷ـ بهترین راه برای اینكه پیوسته خوش بین باشید معاشرت با افراد خوش بین و موفق است .
۸ـ با شادی و خوشحالی از خواب برخیزید ، با موزیك از خواب برخیزید ، در زیر دوش آواز بخوانید ، صبحانه را با فرد خوش بین و با نشاط صرف كنید . بین راه منزل و كار به موزیك شاد گوش كنید . كتاب ها و مقالات آموزنده و الهام بخش را مطالعه كنید .
۵ـ وسعت نظر مثبت یا بلند نظری
یك شخص موفق در گذشته زندگی نمی كند بلكه از تجارب گذشته پند می گیرند و اشتباهات خود را تكرار نمی كنند ولی از خاطرات خوش گذشته لذت می برد . یك شخص موفق زندگی خود را به آینده كه دور از دید و نظر آنها است و قابل رؤیت نیست موكول نمی كند . هدف هائی را برای آینده قابل پیش بینی خود را در نظر می گیرند كه موجب فعالیت روزانه آنها می گردد .
افراد موفق درحال زندگی می كنند . در لحظه ای از زمان كه روی آن كنترل دارند . زندگی می كنند افراد موفق ، پیروزی خود را با محبوب ها و دوستان و اجتماعی كه كدر آن زندگی می كنند تقسیم می نمایند .
افراد موفق مرگ را آخرین مرحله زندگی نمی دانند بلكه مرگ را یك تحول و نقل و انتقال می دانند به این جهت ترسی به خود راه نمی دهند . ما نیز میتوانیم وسعت نظر داشته باشیم ، به شرط اینكه :
۱ـ از خود بپرسیم : من چه شایستگی هایی در خانواده ، بین دوستان ، همكاران ، اجتماع و دنیای خود دارم .
۲ـ از مردم مانند برادران و خواهران خود مراقبت كنیم .
۳ـ برای همسر یا آن كسی را كه دوست دارید ارزش قائل شویم و با جمله « من ترا دوست دارم » او را دلگرم كنیم .
۴ـ از امشب كودك خود را هنگام خواب ببوسیم و به او بگوئید : « من تو را برای همان چه هستی دوست دارم » و فردا مانند اینكه همبازی او هستند با او بازی كنیم .
۵ـ با تلفن یا ملاقات شخصی ، امروز به یكی از والدین یا منسوبان خود بگوئیم آنها برای شما چقدر ارزش دارند .
۶ـ در هفته چند ساعتی با یكی از پیران فامیل ملاقات و گفتگو كرده و به او دلگرمی بدهیم .
۷ـ به اندازه كافی بخوابیم و تغذیه مناسب داشته باشیم و ورزش را فراموش نكنیم .
۸ـ به شخص یا موسسه ای كه نیاز دارد و منبع درآمدی ندارد كمك مالی بكنیم .
۹ـ یك یا دو زبان خارجی بیاموزیم و عادات آن ملت ها را یاد بگیریم .

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:12:00 ق.ظ ]




براي عبور از گردنه صراط چه کنیم؟

 

 پرستاري از بيماران، وسيله‌اي است براي عبور از گردنه صراط

مومن زرنگ و باهوش است. انسان زرنگ از هر موقعيتي بيشترين استفاده را از آنِ خود مي‌نمايد. از تهديدها فرصت مي‌سازد. از ناخوشي‌ها و نامرادي‌ها نه تنها شکايت نمي‌کند بلکه با نگاهي خوشبينانه و دلي دريايي و قلبي شاکر، ضمن طي کردن مسير خروج از مشکلات، بيش از اينکه خارهاي پيشِ پا را ببيند گل‌هاي زيبا و معطر را ديده و تا آنجا که بتواند از آنها  مي‌چيند.

در مسير زندگي، يکي از کارهايي که اجر و پاداش فراواني دارد، خدمت و رسيدگي به بيماران است. چرا که خداوندِ مهربانتر از مادر، به بيماران توجه خاصي داشته و ايام بيماري بندگان مومنش را به صورت ويژه حساب مي‌کند. تحمل درد و بيماري آنان را عبادت به حساب آورده و چندين برابر به آنان پاداش مي‌دهد. امام باقر عليه السلام فرمودند:

تب يک شب با عبادت يک سال و تب و درد يک شب با عبادت شصت سال و در سه شب با عبادت هفتاد سال برابري مي‌کند. [1]

آري بيماري را عبادت و بيماران را عابدان شب زنده دار، محسوب مي‌نمايد. و اينگونه، هر کسي هم که به اين عابدان خدمت کند، در درگاه خداوند متعال عزيز و محترم شمرده شده و مورد عنايات خاص پروردگار عالم قرار مي‌گيرد.

براي خدمت به بيماران نيز، عرصه‌هاي مختلفي وجود دارد که در بين آنها، پرستاري و رسيدگي به بيمار، ارزش و اهميت فراواني دارد.

پرستاري از بيماران آنقدر اهميت دارد که پيامبر خدا صلى‏‌الله ‏عليه‌ و‏آله وسلّم فرمودند :

هر كس يك شبانه روز بيمارى را پرستارى كند ، خداوند ، او را همراه با ابراهيم خليل ، برمى‏ انگيزد و به سان برقى پُر درخشش ، از صراط مى‏گذرد . [2]

آري پرستاري از مريض، وسيله اي مطمئن براي عبور از پل صراط بوده و اينچنين، هرکس که دغدغه عبور از صراط را دارد، مي‌تواند از اين وسيله بهره برده و راه پيش روي خود را هموار نمايد.

با اين بيان، معلوم مي‌شود که سختيهاي پرستاري از بيمار، در مقابل آنچه که انسان به دست مي‌آورد، هيچ و به مثابه کاهي در مقابل کوهي است.

حال که اينگونه است بايد براي اين امر مقدس قدم برداشت و به ياري بيماران شتافت. مخصوصا بيماراني که همراه نداشته و نياز به مراقبت بيشتري دارند.

اکنون که پرستاري از بيماري، وسيله‌اي است براي عبور از گردنه صراط، هر که دل در گرو سعادت خويش دارد، مي‌بايست عاشقانه براي پرستاري و مراقبت از بيماران بشتابد و کمر همت براي خدمت اين عزيزان ببندد.

اما توجه به اين نکته ضروري است که هرچه کاري اهميتش بيشتر باشد به همان ميزان، پرداختن به آن نيز مي‌بايست بيشتر شود. در مسئله پرستاري بيماران ، هم خود اين مسئله اهميت فراواني دارد و هم پاداشي که براي آن در نظر گرفته شده بسيار ارزشمند است. چرا که اگر کسي موفق به عبور از پل صراط نشود، قافيه را باخته و جهنم و عذاب سوزان آن را براي خود خريده است.

از اين رو، مي‌بايست ازسويي به اين کار اهتمام بيشتري ورزيد و از سوي ديگر دايره پرستاري خود را وسيعتر نمود. براي توسعه ميدان خدمت نيز، راه‌هاي زيادي فراروي انسان قرار دارد که در اين ميان  “وقف"، چيز ديگريست که جلوه و درخشش ويژه‌اي هم دارد.

وقف براي پرستاري از بيماران، خدمت ماندگاري است که تا قيامت مي‌تواند امتداد داشته و زير پروبال بسياري از  بيماران رنجور وتنها را بگيرد.

با وقف براي پرستاري از بيماران، مي‌توان سرپناهي مطمئن براي خدمت صادقانه و بي‌منت براي تمام بيماراني که به نوعي نياز به پرستاري و مراقبت دارند بنا نمود.

با وقف براي پرستاري از بيماران، مي‌توان از هم اکنون تا قيامت براي بيماران غريبي که در گوشه‌ي بيمارستان يا در کنج خانه‌اي نيازمند پرستاري هستند چاره‌اي انديشيد و پرستاراني مهربان براي آنان اجير نمود تا آنان را تروخشک نموده و دردي از دردهاي آنان را بکاهند.

وقف براي پرستاري از بيماران، اجر و تأثير فراواني دارد. چرا که يک کار است و چند نتيجه. واقف خيرانديشي که با اين انگيزه وقف مي‌کند از سويي از پاداش وقف بهره مند شده و نامش در زمره واقفين ثبت مي‌شود و از سوي ديگر، پاداش ارزشمند پرستاري از تعداد زيادي از بيماران نصيبش شده و نامش در زمره پرستان بندگان خدا، ثبت مي‌شود و از سوي ديگر، با اين کار براي تعداد زيادي از افراد مستعد، ايجاد شغل و کار مي‌نمايد.

خدمت و پرستاري آنقدر ارزشمند است که علامه طباطبايي فرموده اند:


«من حاضرم ثواب تمامي نماز شب هايم را با يک شب پرستاري از بيمار عوض کنم»

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:11:00 ق.ظ ]