نرجس
 
   



8 اثر پر برکت مسجد رفتن!


یک گنبد فیروزه ‌ای و دو تا گلدسته ی شاخ شمشادِ دستِ گل. یک حس خوب با شنیدن صدای خوب موذن؛ و یک نفس عمیق آرام، بعد از چند رکعت نماز جماعت. همه ی این ها یعنی مسجد.


این ‌ها در زندگی پرهیاهوی شلوغ امروز ما، چیز کمی نیست اما این آیا همه ‌ی چیزیست که ما می خواهیم؟

ظرفیت های علمی، فرهنگی و اجتماعی مساجد، برای شکوفا شدن و به فعلیت درآمدن، نیازمند نگاهی تازه هستند. مسجد، با ویژگی های خاص خود، یک نهاد منحصر به فرد اجتماعی است که اگر به نقش آفرینی کامل خود برسد، جامعه ی ما هوای تازه ای را تجربه می ‌کند.

مسجدی که در زندگی ائمه(علیهم السلام) حضور دارد، تنها مکانی برای انجام فریضه ی نماز نیست؛ یک عنصر محوری در ارتباطات اجتماعی و حتی امور فردی محسوب می شود. اهل بیت(علیهم السلام) از نماز خواندن در مسجد نمی گویند؛ در کلام ایشان، سخن از “رفت و آمد” به مسجد است. از امام صادق (علیه السلام) روایت است: بر شما باد رفتن به مساجد؛ زیرا مساجد خانه هاى خدا در روى زمینند.[1]

بسیاری از ثمراتی هم که برای اهل مسجد برشمرده اند، حاصل آمد و شدِ پیوسته و در واقع زندگی کردن با مسجد است.

امام حسین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کردند که: “مَن أدمَنَ إلى المَسجِدِ أصابَ الخِصالَ الثَّمانِیَةَ: آیَةً مُحكَمَةً، أو فَریضَةً مُستَعمَلَةً، أو سُنَّةً قائمةً، أو عِلما مُستَطرَفا، أو أخا مُستَفادا، أو كَلِمَةً تَدُلُّهُ على هُدىً أو تَرُدُّهُ عن رَدىً، و تَركَ الذَّنبِ خَشیَةً أو حَیاءً.”

“هر كس پیوسته به مسجد رود، به هشت چیز دست یابد: آیتى محكم، یا فریضه‌اى عمل شده، یا سنّتى جارى [از معصومان، یا دانشى تازه، یا برادرى كه به دست آورده، یا سخنى كه او را هدایت كند، یا از هلاكت برهاندش و ترک گناه یا از سر ترس یا شرم و حیا.”

هر کدام از هشت میوه ‌ای که در کلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) حاصل مسجدی بودن است، می تواند موضوع یک مطالعه ی فرهنگی - اجتماعی باشد. اما سخن ما، اشاره به این حقیقت است که مسجد، نهادی است چند بعدی با ظرفیت ‌های گوناگون فرهنگی و تربیتی.

مسجدی که در زندگی ائمه(علیهم السلام) حضور دارد، تنها مکانی برای انجام فریضه ی نماز نیست؛ یک عنصر محوری در ارتباطات اجتماعی و حتی امور فردی محسوب می شود. اهل بیت(علیهم السلام) از نماز خواندن در مسجد نمی گویند؛ در کلام ایشان، سخن از “رفت و آمد” به مسجد است. از امام صادق (علیه السلام) روایت است: بر شما باد رفتن به مساجد؛ زیرا مساجد خانه هاى خدا در روى زمینند

بهره مندی از آیات استوار الهی و برپایی فرائض و احکام خدا بر اساس سنت و سیره ‌ی اهل بیت عصمت(علیهم السلام)، جزو کارکردهای شناخته شده برای مسجد هستند اما برخی زوایای دیگر مسجد کمتر دیده شده اند.

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: “یا أباذَر! إنّ اللّه َ تعالى یُعطِیكَ ما دُمتَ جالِسا فی المَسجِدِ بِكُلِّ نَفَسٍ تَنَفَّستَ دَرَجةً فی الجَنَّةِ، و تُصَلِّی علَیكَ الملائكةُ، و تُكتَبُ لَكَ بِكُلِّ نَفَسٍ تَنَفَّستَ فیهِ عَشرُ حَسَناتٍ، و تُمحى عنكَ عَشرُ سَیّئاتٍ."[2] “اى ابوذر! تا زمانى كه در مسجد نشسته اى خداوند متعال به تعداد هر نفسى كه مى كشى، یك درجه در بهشت به تو مى دهد و فرشتگان بر تو درود مى فرستند و براى هر نفسى كه در مسجد مى كشى ده حسنه برایت نوشته مى شود و ده گناه از تو پاك مى گردد".

و در روایت دیگری از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می خوانیم: “كُلُّ جُلوسٍ فی المَسجِدِ لَغوٌ إلاّ ثلاثَةً: قِراءةُ مُصَلٍّ، أو ذِكْرُ اللّه، أو سائلٌ عن عِلمٍ"[3]

“هر نشستنى در مسجد لغو و بیهوده است، مگر نشستن سه كس:

- نماز گزارى كه [قرآن ] قرائت كند،

- كسى كه ذكر خدا بگوید،

- و كسى كه به دنبال دانشى باشد.”

آن چه از این دو حدیث نورانی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فهمیده می ‌شود این است که حتی “نشستن در مسجد” یعنی حضور در مسجد، در فرهنگ اهل بیت موضوعیت دارد، و این مهم است که حاضران مسجد به چه کار مشغولند. نگاه دیگری به همین روایت نبوی، به ما می گوید که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) سه کارکرد مهم مسجد را به ما گوشزد نموده اند. و اهمیت آن ها به قدری است که فرموده ‌اند هر کاری در مسجد غیر از این سه کار، لغو و بیهوده است. از میان سه کارکردی که نام بردیم، در جامعه خود، به سومی بسیار کمتر از بقیه توجه کرده ایم یعنی “جستجوی علم در مسجد". در دیدگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) مسجد می ‌تواند جایگاه بحث مفید علمی باشد.

رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) سه کارکرد مهم مسجد را به ما گوشزد نموده اند. و اهمیت آن ها به قدری است که فرموده ‌اند هر کاری در مسجد غیر از این سه کار، لغو و بیهوده است. از میان سه کارکردی که نام بردیم، در جامعه خود، به سومی بسیار کمتر از بقیه توجه کرده ایم یعنی “جستجوی علم در مسجد". در دیدگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) مسجد می ‌تواند جایگاه بحث مفید علمی باشد

حلقه ‌های معرفتی و آموزشی را گاهی در بعضی مساجد فعال و پویا دیده ‌ایم؛ اما آن چه مسلم است، هنوز این مسئله به صورت روال جاری در فرهنگ اهالی مسجد نهادینه نشده است. هنوز مساجد بسیار زیادی هستند که از این ظرفیت طلایی استفاده نمی کنند و طبعاً جوانان جویای دانش و معرفت، “مسجد” را در فهرست مکان های معتبر و مشهور علم آموزی نمی بینند.

بعد دیگر انس با مسجد، به قول روایت نبوی، یافتن برادران (ایمانی) - أخا مُستَفادا- است. آن ‌هایی که تجربه کرده اند، می دانند که دوستان مسجدی، از ناب ترین و خالص ترین رفیقان دوران جوانی ‌اند. چیزی که این روزها برای نوجوانان و جوانان، نقطه ی عطف زندگی است.

نگاه تازه و به روز، احیای نقش ها و کارکردهای مسجد، نیاز امروز جامعه ی ماست. مسجد می تواند توانمندی های خود را در جذب جوانان دوباره بازیابد و این گونه خانه ی دوم ما باشد: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از جبرئیل پرسید كدام مكان نزد خدا محبوب است. جبرئیل فرمود مساجد. و محبوب ترین افراد مسجد نزد خدا كسانی هستند كه زودتر از همه وارد و دیرتر از همه از مسجد خارج می شوند.[4]

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-02-24] [ 08:20:00 ق.ظ ]




بهترین حجاب برای زنان چیست؟

 

پرسش :
بهترین حجاب برای زنان چیست؟ لطفاَ توضیح دهید. 2- آیا انسان می تواند به عکس دختر 6ساله که سرلخت هست نگاه کند چون دختر نامحرم است یا او را ببوسد یا بغل کند؟ 3- اگر کسی یک یا چند واجب را انجام ندهد می توانیم ازاو دوری گزینیم حتی با امربه معروف ونهی ازمنکر هم قانع نمی شود؟
پاسخ :
1)درپاسخ به سؤال مذکور، ازمحضر رهبر فقید انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(قدس سره شریف) استفتا شده که عین پرسش وپاسخ نقل می شود :
س : حدود حجاب اسلامی برای بانوان چیست؟ وبرای این منظور، پوشیدن لباس بلند آزاد وشلوارو روسری کفایت میکند؟ واصولا چه کیفیتی درلباس وپوشش زن دربرابر افراد نامحرم باید رعایت شود؟
ج : واجب است تمام بدن زن بجز قرص صورت ودستها تا مچ ازنامحرم پوشیده شود ولباس مذکور اگر مقدار واجب را بپوشاند مانع ندارد ولی پوشیدن چادر بهتراست واز لباسهایی که توجه نامحرم را جلب کند باید اجتناب شود."1″
درحجاب مانند بسیاری ازتکالیف دیگر خدا واجب ومستحب وجود دارد. حد واجب آن، پوشاندن اعضای بدن غیر از وجه وکفین است."2″
این پوشش باید به گونهای باشد که پستی وبلندیهای بدن را نمایان نسازد و موجب جلب وتحریک نگردد. به طور کلی فلسفة حجاب نوعی اعلام وهشدار دورباش در برابر نامحرم است. تا بدین وسیله حرمت زن و عفت وسلامتی معنوی جامعه تضمین شود. از این رو هرچه پوشش زن متین تر وباوقاربیشتری باشد بهتر است. با توجه به این مسئله روشن می شود که حجاب برتر، هم درحد پوشش وهم کیفیت آن وهم ازنظر رنگ مهم است. اکنون به خوبی روشن است که چادرزن با طریق پوشش متین وبه ویژه با رنگ مشکی وسلوک موقرانه زن، قوی ترین اعلام دور باش وتأمین کننده حقیقی فلسفة حجاب می باشد."3″ تقوا وعفاف و پاکی خواهران ملازمه ای با پوشیدن چادر ندارد، بلکه می توان حجاب وتقوار رابا پوشش هایی چون مانتوهای مناسب رعایت کرد ولی این حقیقت را نیز نباید انکارنمود که چادر پوشش بهتری برای خانم هاست."4″
درباره شکل حجاب وبرتری چادر، حضرت آیت ا…العظمی خامنه ای می فرمایند :
چادر برترین نوع حجاب ونشانه ملی ماست."5″
همچنین حضرات آیات عظام ومراجع تقلید(حفظهم ا… تعالی)درباره برتری حجاب چادر نظراتی به این مطلب اظهار فرموده اند که برای آگاهی بیشتر به کتاب مسائل جدید ازدیدگاه علما ومراجع تقلید، تنظیم سید محمد محمودی وکتاب احکام دختران نوشته محمد وحیدی مراجعه فرمائید.
درباره فلسفه چادر بدلائل ذیل می توان استناد جست :
1- چادر، تمام برجستگیهای بدن را به نحوشایسته ای می پوشاند.
2- چادر، پوشش سنتی حجاب بانوان ایران بوده وریشه درآداب ورسوم و فرهنگ اسلامی ملت ایران دارد.
3- حجاب چادر با اشکال گوناگون دربسیاری از کشورهای عربی واسلامی رایج است واین نکته بیانگر اهمیت این حجاب درفرهنگ اسلامی است.
4- با اندکی دقت درآیات حجاب سورة احزاب، خصوصاً آیه شریفه 59 می توان به اهمیت پوشش سراسری پی برد."6″
2)برای شما دوست عزیز دو مسئله ازامام نقل می کنیم :
1. نگاه کردن به عکس بچه ها چه دختر و چه پسر اگر بدون قصد لذت باشد وانسان نترسد به گناه آلوده شود اشکالی ندارد."7″
2. نگاه کردن و لمس نمودن پسر بچه ودختر بچه غیر ممیزاگر ازروی شهوت نباشد اشکالی ندارد ولی برای مرد احتیاط آن است که بچة شش سالة نامحرم را نبوسد ودر دامان خود نگذارد."8″
ضمناً باید توجه داشت که این مسئله برای مقلدیین امام قابل استفاده می باشد.
3)دوست عزیزدراین رابطه توجه شما را دو استفتاء ازمقام معظم رهبری جلب میکنیم :
1- س :اگر رحم انسان کسی باشد که مرتکب معاصی گردیده ولاابالی به آن باشد تکلیف سایر ارحام درارتباط با او چیست؟
ج : اگر احتمال بدهد قطع صله رحم او رابه خودداری ازگناه وادار می سازد، براو واجب است اینکار را ازباب امر به معروف ونهی از منکر انجام دهد ودرغیر اینصورت قطع رحم برایش جایز نیست.
2- س : معاشرت و رفت وآمد خانوادگی با خانواده های لاابالی، معتاد وغیر مقید به محرم ونامحرم با توجه به اثرات منفی آن برروی فرزندان چه صورت دارد؟"7″
ج : رفت وآمد خانوادگی با افراد مذکور اگر مستلزم حرام یا همراه با خطر معتاد شدن فرزندان باشد جایز نیست.
درجواب شمادوست گرامی باید بگوییم اگر شخص مورد نظر از ارحام باشد که درجواب استفتاء بالا به شیوة برخورد با او اشاره شده اما اگر ازارحام نباشد یعنی جزء کسانیکه صلة رحم وارتباط با آنها واجب است قرار نگیرد باید گفت استنباط ما این است چون شما تکلیفی نسبت به رفت وآمد با آن شخص وایجاد ارتباط با او ندارید این به عهده شماست که بابررسی ودقت نظر تصمیم بگیرید که آیا ارتباط با او روی شما تأثیرنامطلوب می گذارد یا خیر درصورت مثبت بودن جواب می توانید ارتباط خود را به حداقل یا حتی صفر برسانید. ونیز باید گفت مراتب قطع رابطه به نسبت مراتب دوری شخص مورد نظر از واجبات می باشد چرا که همه دریک اندازه حدود الهی را زیر پا نمی گذارند بلکه بعضی بیشتر وبعضی کمتر دچار این خسران هستند،بنابراین باید هر شخص مناسب مرتبة دوری او از حدود الهی قطع رابطه کرد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:19:00 ق.ظ ]




خودسازی معنوی زمینه‌ساز تعجیل ظهور امام زمان(عج) است

 

یک عضو هیات علمی جامعة‌الزهراء(س)، گفت: خودسازی معنوی و دوری از گناه، زمینه ظهور ولی عصر(عج) و تحقق عدل در جهان را فراهم می‌کند.

معصومه ظهیری با گرامیداشت آغاز امامت و ولایت حضرت ولی عصر(عج)، در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)منطقه قم، گفت: طبق روایات ائمه اطهار(ع)، افضل‌ترین اعمال انتظار فرج و دعا برای ظهور است.

وی آماده کردن زمینه برای ظهور حضرت ولی عصر(عج) را مورد تاکید قرار داد و تصریح کرد: وظیفه فردی همه، خودسازی معنوی و دوری از گناه است به ویژه در این عرصه نقش بانوان در تربیت نسلی صالح و با تقوا دارای اهمیت بیشتری است.

این استاد حوزه تاکید کرد: اگر جامعه به سوی بهتر شدن متحول گردد بسترهای لازم در جهت فرج و ظهور امام زمان(عج) فراهم می‌شود و هر فردی که خود را به سمت بهتر شدن سوق دهد مورد عنایت و لطف خداوند قرار می‌گیرد و می‌تواند با گام نهادن در مسیر حق خود را از گمراهی و ظلم نجات دهد.

ظهیری با اشاره به اهمیت تبیین فرهنگ انتظار در جامعه، گفت: امامان معصوم به ویژه امام حسن عسکری (ع) نقش مهمی در تبیین فرهنگ انتظار برای شیعیان داشتند و امروز شیعیان نقش مهمی در احیای این فرهنگ و زمینه سازی برای ظهور دارند.

این استاد حوزه‌های علمیه خواهران، افزود: امام زمان(عج) در زمان غیبت هدایت تکوینی را بر عهده دارد و اگر هدایت‌های ایشان نبود عالم متزلزل می‌شد ولی در عصر ظهور ایشان با عدل و قسط در جهان حکومت دینی و جهانی ایجاد می‌کند.

ظهیری در این راستا افزود: امام علی(ع) هنگامی که حمایت مردم را دید پس از 25 سال خانه نشینی حکومت را در دست گرفت و امروز نیز وظیفه پیروان حضور در رکاب حضرت ولی عصر(عج) و آماده سازی جامعه اسلامی برای ظهور است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:04:00 ق.ظ ]




توصیه به خواندن دعای عهد

یکی از اموری که امام در روزهای آخر به من توصیه می کردند، خواندن دعای عهد بود، ایشان می گفتند؛ صبح ها سعی کن این دعا را بخوانی، چون در سرنوشت انسان دخالت دارد

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:03:00 ق.ظ ]




نصوح، مردی که در حمام زنانه کار می کرد..

نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت…

 

« بسم الله الرحمن الرحیم »

 

نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.

گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.

او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.

از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.

کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و…

این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.

نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت.

او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.

چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.

شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:"ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند.

نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟

عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.


وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.

رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.

مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش ‍ نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.

نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.

گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند…

 

 

در خاتمه نيز به روايتى از امام جعفر صادق عليه السلام اشاره مى شود كه به اهميت و اثرات توبه نصوح تأكيد دارد . معاوية بن وهب گويد ، شنيدم حضرت صادق (ع) مى فرمود :

چون بنده ، توبه نصوح كند، خداوند او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى كند.


من عرض كردم : چگونه بر او پرده پوشى كند؟


حضرت عليه السلام فرمود : هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او نوشته اند، از يادشان ببرد و به جوارح و اعضاى بدن او وحى فرمايد كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعه هاى زمين كه در آنجاها گناه كرده وحى فرمايد كه پنهان داريد، آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است . پس ديدار كند خدا را هنگام ملاقات او و چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نيست 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:01:00 ق.ظ ]




سال خمسی داشته باشید

الان رفتی بازار کاسب شدی، این اول سال است تا یکسال نان و آبت خمس ندارد، مشهد بروی ، کربلا بروی، جهاز دختر بدهی، خمس ندارد. بعد یک سال ببین چقدر موجودی داری، اگر دیدی صد هزارتومان داری، باید بیست هزار تومان آن را خمس بدهی ..

 

«بسم الله الرحمن الرحیم»

آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)در بخشی از سخنان خود در مورد داشتن سال خمسی می گوید:

همه‌تان باید سال خمسی داشته باشید. نگویید من ندارم، شاید پارسال یک همچین شبی پول داشتی، اما امسال هزارتومان زیاد داری، باید دویست تومانش را به عنوان خمس بدهی.شیخ محمدحسین زاهد(ره) هر شب خمس مالش را می داد. نفت فروشی داشت در بازار، کاسبی می کرد، حساب می کرد که امشب باید دو هزار تومان خمس بدهم، آن را کنار می گذاشت. چون که شب به شب باید خمس بدهیم، منتها ارفاق داده اند تا یکسال می توانی عقب بیندازی.

مرحوم مجتهدی ادامه می دهد:الان رفتی بازار کاسب شدی، این اول سال است تا یکسال نان و آبت خمس ندارد، مشهد بروی ، کربلا بروی، جهاز دختر بدهی، خمس ندارد. بعد یک سال ببین چقدر موجودی داری، اگر دیدی صد هزارتومان داری، باید بیست هزار تومان آن را خمس بدهی. اگر ده هزار تومان داری باید دو هزار تومان خمس بدهی.

مرحوم مجتهدی می افزاید:وقتی دو هزار تومان را دادی، در دفترت می نویسی، موجودی هشت هزار تومان،آن وقت سال دیگر باز حساب می کنی، اگر به هشت هزار تومن اضافه شده، مثلا ده هزار تومان اضافه شده، آن ده هزار تومان ، دو هزار تومن خمس دارد. این طوری است . باید حساب داشته باشی. بعضی ها می گویند: من ندارم، همیشه بدهکار هستم.

آیت الله مجتهدی(ره)با ذکر خاطره ای در این مورد می گوید:پنجاه سال پیش من در تهران یک اتاق اجاره کرده بودم، هوا هم گرم بود. سید مرتضی لنگرودی(ره) امام جماعت مسجد حاج ابوالفتح بودند، ایشان می خواستند با پسرشان به لنگرود بروند. پسرش به من گفت : شما در منزلتان ناراحت هستید ، این دو سه ماهی که ما به لنگرود می رویم، شما به منزل ما بروید. منزل آنها حیاط بزرگی داشت و باغچه و حوض و زیرزمین و خنک بود. آن موقع کولر و پنکه نبود، اما زیر زمین خنکی داشت، ما دو سه ماهی آنجا بودیم.پسرشان یک نامه از لنگرود برای من نوشت که پدرم از شما تقاضا کرده است که از پله های پشت بام بالا بروید، ببینید چند تا گوله خاک ذغال آن بالا زیاد آمده است. پارسال که ما کرسی گذاشتیم، مقداری از گوله ها زیاد آمده است. ما رفتیم و گوله ها را شمردیم، دیدیم مثلا پانزده تا گوله است، سه تا را باید بعنوان خمس می داد، اگر خودش را نداشت باید پولش رو می داد.

مرحوم مجتهدی تهرانی در انتها خاطر نشان می دارد:یک آیت الله نامه می دهد که ببیند چند گوله خاکه روی پشت بام زیاد آمده است. قدیم خاک ها را الک می کردند، بعد با آب آن را مثل کوفته گوله می کردند. زن ها که می خواستند کرسی را آتش کنند، خاکسترها را هم می زدند و یک گوله وسط می گذاشتند، بعد آتش را با خاک انداز روی گوله می انداختند. دور گوله خاکستر بود. بخاری نبود، گاز نبود، کرسی بود، هفت هشت نفر زیر کرسی می خوابیدند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:00:00 ق.ظ ]




حدیث گهربار از امام زمان حضرت مهدی(عج)

اگر شيعيان ما ـ كه خداوند آنها را به طاعت و بندگى خويش موفّق بدارد ـ در وفاى به عهد و پيمان الهى اتّحاد واتّفاق مى‌داشتند و عهد و پيمان را محترم مى‌شمردند، سعادت ديدار ما به تأخير نمى‌افتاد و زودتر به سعادت ديدار ما نائل مى‌شدند…

 

1- توجّه امام مهدى(عليه السلام) به شيعيان خويش

إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَ لَوْ لا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا:

ما در رعايت حال شما كوتاهى نمى‌كنيم و ياد شما را از خاطر نبرده ‌يم، كه اگر جز اين بود گرفتارى‌ها به شما روى مى‌آورد و دشمنان، شما را ريشه كن مى‌كردند. از خدا بترسيد و ما را پشتيبانى كنيد.


2- عمل صالح و تقرّب به اهل بيت(عليهم السلام)

فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِء مِنْكُمْ بِما يُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهِيَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً يَبْغَتُهُ فُجْأَةً حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة:

هر يك از شما بايد به آنچه كه او را به دوستى ما نزديك مى‌سازد، عمل كند و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دورى گزيند، زيرا خداوند به طور ناگهانى انسان را مى‌گيرد، در وقتى كه توبه برايش سودى ندارد و پشيمانى او را از كيفر ما به خاطر گناهش نجات نمى‌دهد.


3- تسليم در مقابل دستورهاى اهل بيت(عليهم السلام)

فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَيْنا، فَعَلَيْنَا الاِْصْدارُ، كَما كانَ مِنَّا الاِْيرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْكُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ:

از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنان كه بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پى كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى كه روشن است به طرف ما قرار دهيد.


4- تحقّق حتمى حقّ

أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْكُرُهُ:

خداوند مقدّر فرموده است كه حقّ به مرحله نهايى و كمال خود برسد و باطل از بين برود، و او بر آنچه بيان نمودم گواه است.


5- خلقت هدفدار و هدايت پايدار

إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِمُ النَّبِيّينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ، يَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَ يُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دينِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَيْهِمْ كِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلائِكَةً يَأْتينَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَيْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَيْهِمْ:

خداوند متعال، خلق را بيهوده نيافريده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلكه آنان را به قدرتش آفريده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پيامبران را كه مژده دهنده و ترساننده هستند به سويشان برانگيخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانى‌اش جلوگيرى فرمايند و آنچه را از امر خداوند و دينشان نمى‌دانند به آنها بفهمانند و بر آنان كتاب فرستاد و به سويشان فرشتگان برانگيخت تا آنها ميان خدا و پيامبران ـ به واسطه تفضّلى كه بر ايشان روا داشته ـ واسطه باشند.


6- ظهور حقّ

إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ:

هرگاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن گوييم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از ميان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.


7- تفتيش ناروا

مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَكَ:

حضرت مهدى(عليه السلام) در خصوص كسانى كه در جستجوى او بوده اند تا به حاكم جور تحويلش دهند فرموده است: آن كه بكاود، بجويد و آن كه بجويد دلالت دهد و آن كه دلالت دهد به هدف رسد و هر كه [در مورد من] چنين كند، شرك ورزيده است.


8- ظهور حقّ به اذن حقّ

فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالى ذِكْرُهُ وَ ذلِكَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا:

ظهورى نيست، مگر به اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولانى و قساوت دل‌ها و فراگير شدن زمين از جور و ستم.


9- مدّعيان دروغگو

سَيَأْتى إلى شيعَتى مَنْ يَدَّعِى المُشاهَدَةَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَى المُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيانى وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيم:

آگاه باشيد به زودى كسانى ادّعاى مشاهده (نيابت خاصّه) مرا خواهند كرد. آگاه باشيد هر كس قبل از خروج «سفيانى» و شنيدن صداى آسمانى، ادّعاى مشاهده مرا كند دروغگو و افترا زننده است؛ حركت و نيرويى جز به خداى بزرگ نيست.


10- دنيا در سراشيبى زوال

إِنَّ الدُّنْيا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّى أَدْعُوكُمْ إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) وَ الْعَمَلِ بِكِتابِهِ وَ إِماتَةِ الْباطِلِ وَ إِحْياءِ السُّنَّةِ:

دنيا فنا و زوالش نزديك گرديده و در حال وداع است، و من شما را به سوى خدا و پيامبرش ـ كه درود خدا بر او و آلش باد ـ و عمل به قرآنش و ميراندن باطل و زنده كردن سنّت، دعوت مى‌كنم.


11- ذخيره بزرگ

أَنَا بَقِيَّةٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخيرَةٌ مِنْ نُوح وَ مُصْطَفى مِنْ إِبْراهيمَ وَ صَفْوَة مِنْ مُحَمَّد(صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعينَ):

من باقيمانده آدم و ذخيره نوح و برگزيده ابراهيم و خلاصه محمّد (درود خدا بر همگى آنان باد) هستم.


12- حجّت خدا

زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللّهِ داحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِى الْكَلامِ لَزالَ الشَّكُّ:

ستمگران پنداشتند كه حجّت خدا از بين رفته است، در حالى كه اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مى‌شد، هر آينه تمام شكّ‌ها را از بين مى‌برديم.


13- عطسه، نشانه سلامت

أَلا أُبَشِّرُكَ فِى الْعِطاسِ فَقُلْتُ بَلى قالَ: هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أَيّام:

نسيم، خدمتكار حضرت مهدى(عليه السلام) گويد: آن حضرت به من فرمود: آيا تو را در مورد عطسه كردن بشارت دهم؟ گفتم: آرى. فرمود: عطسه، علامتِ امان از مرگ تا سه روز است.


14- نماز، طردكننده شيطان

ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّيْطانِ بِشَىْء مِثْلِ الصَّلوةِ، فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّيْطانِ:

هيچ چيز مثل نماز، بينى شيطان را به خاك نمى‌مالد، پس نماز بخوان و بينى شيطان را به خاك بمال.


15- حق الناس

لا يَحِلُّ لاَِحَد أَنْ يَتَصَرَّفَ فى مالِ غَيْرِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ:

تصرّف در مال هيچ كس بدون اجازه او جايز نيست.


16- پناه بردن به خدا

أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدى وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِياتِ الْفِتَنِ:

پناه به خدا مى‌رم از نابينايى بعد از بينايى و از گمراهى بعد از راهيابى و از اعمال ناشايسته و فرو افتادن در فتنه‌ها.


17- اسوه هاى حقيقت

إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فينا، لا يَقُولُ ذلِكَ سِوانا إِلاّ كَذّابٌ مُفْتَر:

حقّ با ما و در ميان ماست، كسى جز ما چنين نگويد، مگر آن كه دروغگو و افترا زننده باشد.


18- ظهور فَرَج به اذن خدا

وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، كَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْزَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنَ(عليه السلام) لَمْ يُقْتَلْ، فَكُفْرٌ وَ تَكْذيبٌ وَ ضَلالٌ:

امّا ظهور فرج، موكول به اراده خداوند متعال است و هر كس براى ظهور ما وقت تعيين كند دروغگوست. و امّا گفته كسانى كه پنداشته‌اند امام حسين(عليه السلام) كشته نشده، كفر و دروغ و گمراهى است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ق.ظ ]




جواني، آغاز شكفتن است. جواني، ميلاد دوباره انسان است. انسان در جواني، بار تكليف الهي را به تازگي بر دوش گرفته است. خداوند، بسياري از نعمت هايش را در جواني به انسان ارزاني مي‌دارد.

حضرت علي اکبر(ع) فرزند بزرگ امام حسين (ع) در مدينه متولد شد. مادر بزرگوار ايشان ليلا دختر ابى مره مي باشد. وي زمانى چند در خانه امام حسين عليه السلام به سر برد و روزگارى در زير سايه حسين (ع) بزیست. ليلا براى امام حسين (ع) پسرى آورد، رشيد، دلير، زيبا، شبيه ترين كس به رسول خدا صلى الله عليه و آله رويش روى رسول ، خويش خوي رسول ، گفت و گويش گفت و گوى رسول خدا صلى الله عليه و آله؛ هر كسى كه آرزوى ديدار رسول خدا را داشت بر چهره پسر ليلا مى نگريست تا آنجا که پدر بزرگوارش مي فرمايد :” هرگاه مشتاق ديدار پيامبر مى شديم به چهره او مى نگريستيم “؛ به همين جهت روز عاشورا وقتى اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد،امام حسين(ع) چهره به آسمان گرفت و گفت: ” اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه…”

حضرت علي اکبر در كربلا حدود 25 سال داشت.برخي راويان سن ايشان را 18 سال و 20 سال هم گفته اند. او اولين شهيد عاشورا از بنى هاشم بود. شجاعت و دلاورى حضرت على اكبر (ع) و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او، در سفر كربلا بويژه در روز عاشورا تجلى كرد. سخنان و فداكاريهايش دليل آن است. وقتى امام حسين (ع) از منزلگاه “قصر بنى مقاتل” گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بيدارى ” انا لله و انا اليه راجعون ” گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد. حضرت على اكبر (ع) وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سوارى مى‏گويد اين كاروان به سوى مرگ مى‏رود. پرسيد:مگر ما بر حق نيستيم فرمود:چرا. پس گفت: “فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقين ” پس باكى از مرگ در راه حق نداريم.

روز عاشورا نيز پس از شهادت ياران امام، اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى دين كند او بود. اگر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولى از ايثار و روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود. وقتى به ميدان مى‏رفت،امام حسين(ع) در سخنانى سوزناك به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشان كشيدند، نفرين كرد. على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانه‏اى با انبوه سپاه دشمن نمود.
پيكار سخت، او را تشنه‏ تر ساخت؛ به خيمه آمد. بى آنكه آبى بتواند بنوشد، با همان تشنگى و جراحت دوباره به ميدان رفت و جنگيد تا به شهادت رسيد. قاتل او مرة بن منقذ عبدى بود.پيكر حضرت على اكبر (ع) با شمشيرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالين او رسيد كه جان باخته بود. امام حسين (ع) صورت بر چهره خونين حضرت على اكبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد.

“قتل الله قوما قتلوك…"و تكرار مى‏كرد كه:"على الدنيا بعدك العفا".و جوانان هاشمى را طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند. حضرت على اكبر ، نزديكترين شهيدى است كه با امام حسين(ع)دفن شده است.مدفن او پايين پاى ابا عبد الله الحسين(ع) قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام،شش گوشه دارد.

 

جوانی از دیدگاه مختلف :

جواني

جواني، دوره طوفاني عمر است. جوان اگر چه از مرحله نوجواني كه دوره آشوب شديد است بيرون آمده و به دنياي آرامش نسبي وارد شده است، اما همچنان مثل آتش،‌ برافروخته و شعله ور است. جواني، دنياي تحول است؛ دنياي بحران و دنياي تغيير و تحولات جسمي و غريزي كه سبب بروز حالات روحي و دگرگوني عواطف مي شود. جواني سن توقعات جديد و حتي از نگاهي مي توان گفت: سن پرتوقعي ها، طغيان و اميال و رغبت‌هاست؛ از اين رو بايد به جواني و جوانان با نگاهي خاص و ژرف نگريست.

 

سازندگي كشور در نشاط جواني

جوان، كانون شور و هيجان، مركز نشاط و سلامت، قلب تپنده و سرمايه آينده يك ملت است؛ از اين رو در برنامه ريزيها و سياستهاي فرهنگي و اجتماعي توجه ويژه اي به اين نسل مي شود و دولتها براي بهره برداري صحيح و استفاده مطلوب از نيروها و استعدادهاي جوانان در امور مختلف سازندگي و اداره كشور،‌ تمام تلاش خود را به كار مي گيرند كه شور و نشاط و تواناييهاي جوانان را، سالم و سازنده براي رفع نيازها و رفاه و آسايش حال و آينده جامعه هدايت كنند.

جوان سرمايه ملي هر كشور

نسل جوان، از آسيب پذيرترين و حساس ترين نيروهاي هر کشور است. جوانان، از گذشته هاي دور همچنان شكار خوبي براي دشمنان اسلام و انقلاب بوده اند. دشمنان انقلاب،‌ امروز به خوبي دريافته اند كه غارت و چپاول منابع مادي و معنوي ملل جهان سوم خصوصاً كشورهاي اسلامي، منوط به تحريف فرهنگ و ارزشهاي ملي و مذهبي و از سوي ديگر تحميل نگرش غربي و سرانجام اشاعه فساد و بي تفاوتي ميان مردم به ويژه نسل جوان است. از اين روست كه ژرف نگري و دقت در امور جوانان و رفع نيازمنديهاي فكري و معنوي آنان اهميت بيشتري مي يابد.

الگوي نسل جوان

نسل جوان هميشه به دنبال الگوي مناسب خود بوده و براي يافتن آن، دو شعار گفتار و عمل را پيش رو قرار داده و به دنبال الگويي است كه به گفته هاي خودش جامه عمل بپوشاند. اگر نسل جوان بين گفتار و كردار الگوي خود تضاد و تعارض ببيند نمي تواند به او اعتماد كرده و از انديشه هاي او پيروي كند.
همچنان كه راز استقبال و روي آوردن جوانان به امام خميني (ره) را بايد در اهل عمل بودن ايشان جست و جو كرد؛ ‌چرا كه جوانان مي ديدند كه امام (ره) تنها سخن نمي گويد بلكه قبل از سخن گفتن خود به آن عمل مي كند.

رشد يا انحراف

پيدايش سوالات جديد و نيازهاي تازه، نشانه انحراف و انحطاط فكري و زائيده هوسهاي نسل جوان نيست، بلكه نشانه رشد و حيات يك جامعه زنده است؛ البته به شرط آن كه انديشمندان و فرهنگ گستران به وظيفه خود در پاسخگويي و رفع نيازهاي اين نسل به خوبي عمل كنند، چون تنها پيدايش سؤال، علت رشد فكري در جوان نيست،‌ بلكه مي بايست به سؤالاتشان جواب صحيح نيز داده شود تا رشد فكري جوان در خط پوچي و گمراهي نباشد. همانطور كه حضرت علي (ع) مي فرمايد: «ذهن جوان اگر با مطالب حق پر نشود، ‌با مطالب ناحق و پوچ پر مي شود؛ از اين رو شايسته است اندنيشه و تفكر جوانان را با مطالب منطقي و صحيح غني سازيم تا نتيجه آن رشد صحيح فكري جوان باشد.»

درمان دغدغه هاي جوان

شناخت دردها و دغدغه هاي فكري نسل جوان ضروري است. بايد دانست كه دردها هميشه نشانه بيماري نيست، بلكه گاه نشانه بيداري نيز هست. براي درمان، بايد اين نسل نوخواسته را بشناسيم و مزايا و عيبهايش را بدانيم، چه آن كه چاره كردن اين مشكلات بدون در نظر گرفتن مزايا و بدون احترام گذاشتن به آنها ميسر نيست. با بي اعتنايي به اين امر محال است كه بتوانيم با نسل جوان ارتباط چاره جويانه، مناسب و منطقي برقرار كنيم. عدم برخورد منطقي و آگاهانه، نسل جوان را به انحراف كشانده و آنها را به مكاتب و انديشه هاي منحرف سوق مي دهد.

جوان و نياز

بدون ترديد در بين همه مراحل عمر آدمي، هيچ مرحله اي به اهميت مرحله جواني نيست. واژه جوان يادآور حياتي پر از نشاط و همراه آن تلاش و كوششي در عرصه هاي حيات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است. جوان مجموعه اي از استعدادهاي شكوفا شده و فشرده از نيروهاي ذخيره شده آماده به كار و نام و عنوانش يادآور اميدها و آرزوهاست. دامنه و نوع نيازهاي جوان ممكن است فطري يا اكتسابي، طبيعي يا غيرطبيعي باشد. به هر حال انواع نيازها و پيدايش آن در جوانان، عامل تحرك و جنبش و سببي براي دستيابي به رشد، تامين سلامت جسم و روان و شادابي و نشاط آنان است و بايد مورد توجه همه برنامه ريزان فرهنگي كشور قرار گيرد.


نياز اجتماعي و فرهنگي

جوان، خود را عنصري از جامعه و نيازمند معاشرت و همدلي مي داند و مي خواهد به خانواده، كانون يا گروهي وصل باشد. جوان، نيازمند زندگي در اجتماع و مشاركت در فعاليتهاي جمعي است. خود را نيازمند به ادب و اخلاق در روابط اجتماعي مي شناسد و به محيطي امن، جامعه اي سالم، ‌افرادي وفادار و پاي بند به حق محتاج است. او دوستدار قداست هاست، خواهان ظرافت و هنرورزي در كارها و داشتن زمينه اي جهت ابداع و اختراع و در سايه آن نام و آوازه است. از اين رو براي شناخت جوان، بايد نيازهايش را شناخت و تواناييهايش را كشف كرد.

ستايش خواهي جوان

جوان شيفته تحسين و تمجيد است. به ستايش ها دل مي بندد و حاضر است خود را فداي كسي كند كه صلاحيت و شايستگي او را تاييد كرده و يا به تعريفش پرداخته است؛ به همين دليل جوان براي كسي كه او را ستايش مي كند بيشتر از ديگران سرمايه گذاري مي كند؛‌ از اين رو،‌ شايسته است با ستايش هاي تشويق كننده و به جا در هدايت فكري و روحي جوانان بكوشيم.

جوان و اشتغال

جوان، خواستار شغلي است كه در سايه آن بتواند استقلال خود را در عرصه اقتصادي تامين كند و اين براي او يك نياز و در عين حال يك درخواست است. چه بسيارند مشكلات و نابساماني هايي كه از بيكاري و تنبلي ناشي مي شوند. جوان خواستار شغل است ولي نه هر شغلي، بلكه آن كار و شغل كه در سايه آن حرمت و آبروي او محفوظ بماند. او نمي تواند با امر و نهي ديگران زندگي كند و نمي تواند سليقه خود را در خريد اسباب و مايحتاجش ناديده بگيرد و همه اين موارد وقتي براي او محقق مي شود و وقتي جوان را قانع مي كند كه او از نظر اشتغال، مشكلي نداشته باشد. امروز مساله اشتغال جوانان، از دغدغه هاي فكري مسؤلان سياسي و فرهنگي هر كشور است.

دانشگاه، هدف يا وسيله

بسياري از جوانان، آينده خود را از دريچه دانشگاه مي نگرند. در نظر آنان دانشگاه كانوني است كه اميدها،‌ آرزوها و آرمان هايشان بدان جا ختم مي شود. چنان چه جوان به دانشگاه راه يابد و پيوند او با دانشگاه برقرار شود. گويي بخش ديگري از هويت اجتماعي اش تكوين مي يابد، در اين صورت براي مدت كوتاهي، دغدغه اي از جهت هدف زندگي و جايگاه اجتماعي خود ندارد؛ اما پس از گذشت مدتي از ورود به دانشگاه، همه چيز برايش عادي شده و اين سؤال مطرح مي‌‍شود كه من به عنوان يك جوان، غير از دانشجو چه چيزي هستم؟‌بدون جواب ماندن پرسش‌هاي اساسي، احساس بي هويتي او را رنج مي‌دهد؛ اما اگر دانشگاه نه به عنوان يك هدف، بلكه به منزلة وسيله‌اي براي جوان، مطرح باشد خطر فقدان هويت او را آزار نخواهد داد.

زندگي مشترك

از مراحل مهم زندگي، اقدام به تشكيل خانواده است كه غالباً در آغاز جواني تحقق مي‌يابد. اگرچه ريشه ازدواج، يك نياز روحي و رواني است اما اين رويداد همچون يك منشور، ابعاد مختلفي دارد،‌كه از جمله مي‌توان به يافتن هويت اجتماعي اشاره كرد. جوان،‌ زماني مي تواند به يك ازدواج موفق و پايدار اقدام كند كه ابتدا درك صحيحي از خويشتن و هويت فردي خود داشته باشد و علاوه بر آن،‌ برداشت منطقي و استواري از معنا و مفهوم زندگي، ازدواج و شريك زندگي‌اش، كسب كند. در اين صورت،‌ ازدواج مي تواند در تكوين و تكامل هويت اجتماعي جوان مؤثر باشد.

هويت ديني

فرهنگ اسلام، جوان را در جايگاهي ارزشمند و بلند قرار داده و تعابير والايي را در شأن او آورده است. دين اسلام، جوان را به ملكوت نزديكتر از ديگران مي داند و معتقد به تكريم و بزرگداشت اوست. در حديثي از رسول اكرم (ص) آمده كه فرموده‌اند:
فضيلت جوان عابد كه از آغاز جواني عبادت كند بر پيري كه وقت كهولت به عبادت بپردازد، همانند فضيلت پيغمبران بر ديگر مردمان است.

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-02-19] [ 08:27:00 ق.ظ ]




پنج خصوصیت یک فرد موفق

 

۱ـ خود آگاهی مثبت یا خودشناسی :
افراد موفق كسانی هستند كه از یك خودآگاهی واقعی برخوردارند . افراد موفق مایل اند از نیروی بالقوهٔ خود در عرصه پیكار زندگی اطلاع حاصل كنند و آن را زیركانه به كار برند . افراد موفق امین و درستكارند . افراد موفق افرادی هستند حساس و با عاطفه و با اطرافیان سازگارند آنها در برابر پیش آمدهای ناگوار نیازی به دارو های آرام بخش ندارند آنها خود را به خوبی با مسائل و مشكلات زندگی تطبیق می دهند .
افراد موفق افرادی هستند و طرق مختلفی را برای حل مسائل در نظر می گیرند و مناسب ترین آنها را انتخاب می كنند . افراد موفق یك خصوصیت استوار روحی و فكر را در خود رشد می دهند به عنوان مثال وقتی می گوییم فلان شخص فردی محكم است به این معنی است كه شكست ها و بدآوردن ها در این افراد ایجاد سستی و ناراحتی روحی و روانی نمی كند و از آن هدفی كه دارند دور نمی شوند . افراد موفق خود را می شناسد و می دانند كه هستند ، چه عقیده دارند و چه نقشی در زندگی ایفا می كنند و استعداد آنها چه قدر است .
البته : ما نیز می توانیم یك شخص موفق شویم در صورتی كه چشمان خود را به امكانات و راه كارهای موجود ، كه در دسترس ما است ، باز كنیم .
ما باید : وضع و نحوهٔ زندگی كنونی خود را تغییر دهیم و به نیروی كم نظیر باطنی خود متكی باشیم .
ما باید : بیاموزیم كه چگونه بر فشارهای روحی مسلط شویم و هر قدر كه می توانیم خود را درجهت مثبت سوق دهیم و تاثیرات منفی را از پیش برداریم .
یك تمرین برای خود شناسی ( راهی برای اصلاح خصوصیات بد و تقویت خصوصیات خوب ) :
لیستی از من هستم ها درست كنید كه دارای دو ستون باشد در بالای یك ستون نوشته شود صفات خوب و بالای ستون دیگر صفاتی كه نیاز به اصلاح دارند نوشته شود .
در هریك از ستون ها ده عدد از خصوصیات مورد نظر را با واقع بینی كامل بنویسید .
در مرحله اول سه صفتی را كه نیاز به اصلاح دارند و در نظر گرفته و برای اصلاح آنها اقدام كنید ( از افراد موفق در آن مورد می توان استفاده كرد ) و بقیهٔ خصوصیاتی را كه باید اصلاح شوند موقتاً فراموش كنید و با ده عدد از صفات برجسته خود را كه در ستون نام برده اید در نظر گرفته و با آنها زندگی كنید این صفات شما را به سوی هدفی كه می خواهید بروید خواهد رسانید .
۲ـ عزت نفس :
« من خودم را دوست دارم و به آنچه كه از پدر و مادرم به من رسیده و در سرشت من به ودیعه گذارده شده ارج می نهم . من از وجود خودم خوشحالم و ترجیح می دهم خودم باشم نه فردی دیگر . »
گفته های بالا نظر یك فرد موفق است . این گفته ها كلید اتكا به نفس در شخص می باشد .
اما : برای دستیابی به یك عزت نفس صحیح باید به موفقیت های گذشته خود در زندگی تمركز كرد و شكست ها و نقاط منفی خود را فقط به عنوان تصحیح كننده ای برای راهنمائی به سوی هدف هائی كه داریم به حساب آوریم . برای تقویت عزت نفس باید تصمیم هائی كه می گیریم بر مبنای عقل و منطق باشد نه صرفاً احساسات .
مؤثرترین راه برای تقویت حس عزت نفس گفتگو و تلقین به خود است باید افكار مثبت خود را در مورد تصویری كه از خود در آینده در ذهن می پرورانیم و كارهائیكه برای نیل به هدف انجام می دهیم تقویت نمائیم .
یك شخص موفق :
توجه عمیقی به لیاقت و ارزش ذاتی خود دارد و از ترس و اضطراب كه بین افراد عمومیت دارد واقفند ولی هیچ گاه تسلیم آن نمی شود و پیوسته باخود نجوا می كنند كه: « من از عهده انجام كارهایم به خوبی بر می آیم » .
همه ما این واقعیت را درك می كنیم كه ما هیچكدام با وضع فیزیكی و روحی مساوی به دنیا نیامده ایم ولی با این حقوق مساوی به دنیا آمده ایم كه احساس داشته باشیم ، لذت ببریم ، شاد باشیم و خود را مستحق احراز بالاترین مقام ها بدانیم .
ما می توانیم از همین امروز از عزت نفس بیشتری برخوردار باشیم به شرط اینكه :
۱ـ همیشه در زندگی آراسته باشیم .
۲ـ در هر مكالمه تلفنی یا اولین ملاقات ابتدا نام خود را بر زبان آورده و خود را معرفی كنید . با ارج نهادن به نام خود ، عادت می كنید برای خود ارزش قائل شوید .
۳ـ فهرستی از خصائل خوبی كه برای عزت نفس در خود سراغ دارید تهیه كنید و روی كاغذ بنویسید .
۴ـ هنگامی كه فردی از شما تقدیر می كند با كلمه ای ساده و مؤدبانه « متشكرم » جواب دهید .
۵ـ هنگام شركت در سخنرانی و كنفرانس ها در جلوترین صف بنشینید و در صورت امكان بحث كوچكی در جلسه داشته باشید .
۶ـ افراشته و مقتدرانه با حالت آرام و گام های تند راه بروید ، ثابت شده افرادیكه چنین راه می روند به خود اعتماد دارند .
۷ـ خود را با دیگران مقایسه نكنید .
۸ـ با زبان مثبت و دلگرم كننده صحبت كنید .
۹ـ به هر زبان كه صحبت كنید لبخندی بر لبان داشته باشید .
۳- كنترل خود و قبول مسئولیت:
افراد موفق در زندگی مسئولیت كارهائی را كه انجام می دهند گردن می گیرند . افراد موفق بر این باورند كه خود آنها قادر به كنترل و جلوگیری از خیلی از حوادث زندگی بوده و می باشد ما هم از همین امروز برای تقویت حس قبول مسئولیت و كنترل خود وارد عمل می شویم به شرط اینكه :
۱ـ آشكارا و شرافتمندانه مسئولیت وضع كنونی خود را به گردن گیریم .
۲ـ اراده داشته باشیم و به جای جمله من باید ، بگویید من تصمیم دارم و به جای جمله من بیم دارم ، بگویید من خوش دارم این كار را انجام دهم .
۳ـ همه روزه در هر كاری این شعار مثبت را با خود داشته باشیم :
« پاداش هایی كه من در زندگی دریافت می كنم دلیل خدماتی است كه انجام می دهم »
۴ـ یك برنامه زمانی منظم ، هر هفته برای نامه ها و تلفن های در خواست كار در نظر بگیرید .
۵ـ « كار امروز را به فردا واگذار نكنید » این روش را شعار همیشگی زندگی خود قرار دهید .
۶ـ بنشینید ، و وضع و عادات واقعی و روش زندگی خود را آنچه كه هست روی كاغذ بیاورید .
۷ـ حداكثر تلاش خود را وقف كار شركت ، كارهای جاری و خدمت به دیگران نمائید .
۸ـ دانش و هنر خود را توسعه دهید .
۹ـ لحظه بیداری خود را نیم ساعت جلو بكشید و این نیم ساعت را به این سؤال پاسخ دهید كه چگونه وقت خودم را امروز صرف كارهای مهم خود تقسیم نمائیم .
۴ـ خود انتظاری مثبت ( انتظار پیش آمدهای خوب برای خود )
ما معمولاً آنچه را كه انتظار داریم به دست می آوریم . بهترین نشانه بارز و چشم گیر یك فرد موفق خود انتظاری مثبت او است كه در وی ایجاد یك خوش بینی كامل را می كند افراد موفق تردید به خود راه نمی دهند همچنین افراد موفق می دانند كه بد شانسی با تفكرات منفی شخس به وجود می آید . خوش بینی در كار و انتظار مثبت موجب چرخش زندگی به سوی بالا و جلب بهترین شانس ها می گردد .
ترس ها و نگرانی های ما منجر به ایجاد اضطراب می شود كه بی اندازه پریشان كننده است بر عكس با انتظار داشتن بهترین ها در زندگی ، شما خود را از لحاظ فكری و فیزیكی آماده قبول موفقیت می نمائید . پس از همین امروز برای خود انتظاری مثبت بیشتری وارد عمل شویم . به شرط اینكه :
۱ـ از صبحگاه تا شام با خود از مسائل و مطالب مثبت صحبت كنید برای مثال : « امروز هم یك روز خوب دیگری برای من است » .
۲ـ در بین تمام مناسبات و روابط شخصی خود ، مطلب جالبی كه موجب عبرت شما شده در نظر بگیرید و به تجربه ای كه كسب نموده اید اهمیت بگذارید .
۳ـ به مشكلات به عنوان فرصتی برای كسب تجربه نگاه كنید . لیستی از مشكلاتی كه مانع انجام كار شما شده است تهیه كنید و یك و یا دو جمله درباره هر كدام شرح دهید .
دوباره برگردید و دوباره دوباره آنها را شرح دهید ولی این دفعه از یك زاویه دیگر !! و به مشكلات به صورت موقعیت و فرصتی كه برای بكار گرفتن خلاقیت و مهارت شما دست داده به آنها نگاه كنید .
۴ـ سعی كنید همیشه سازنده و سودمند باشید و هنگامی كه فشار عصبی و اضطراب به شما روی می كند شروع به تنفس عمیق و آرام كنید . برای پائین آوردن تن صدا و آهنگ آن به صندلی تكیه كرده و عضلات خود را ریلكس و آرام كنید و به ملایمت به مسائل جواب كفته و راه حل سنجیده پیشنهاد نمائید .
۵ـ به سلامت خودتان توجه كامل داشته باشید . ناراحتی هائی كه قابل معالجه است رفع كنید و از آنچه كه به سلامت شما لطمه می زند و قابل احتراز است دوری كنید و از استراحت كردن لذت ببرید .
۶ـمكالمات روزمره شما نشان دهندهٔ هیجانات درونی و سلامت شما است . پس همیشه صحبت های دل چسب و تقویت كننده روحیه به خود و دیگران بگویید .
به عنوان مثال همیشه با خود بگوئید : « حس می كنم جوان و قوی هستم »
۷ـ بهترین راه برای اینكه پیوسته خوش بین باشید معاشرت با افراد خوش بین و موفق است .
۸ـ با شادی و خوشحالی از خواب برخیزید ، با موزیك از خواب برخیزید ، در زیر دوش آواز بخوانید ، صبحانه را با فرد خوش بین و با نشاط صرف كنید . بین راه منزل و كار به موزیك شاد گوش كنید . كتاب ها و مقالات آموزنده و الهام بخش را مطالعه كنید .
۵ـ وسعت نظر مثبت یا بلند نظری
یك شخص موفق در گذشته زندگی نمی كند بلكه از تجارب گذشته پند می گیرند و اشتباهات خود را تكرار نمی كنند ولی از خاطرات خوش گذشته لذت می برد . یك شخص موفق زندگی خود را به آینده كه دور از دید و نظر آنها است و قابل رؤیت نیست موكول نمی كند . هدف هائی را برای آینده قابل پیش بینی خود را در نظر می گیرند كه موجب فعالیت روزانه آنها می گردد .
افراد موفق درحال زندگی می كنند . در لحظه ای از زمان كه روی آن كنترل دارند . زندگی می كنند افراد موفق ، پیروزی خود را با محبوب ها و دوستان و اجتماعی كه كدر آن زندگی می كنند تقسیم می نمایند .
افراد موفق مرگ را آخرین مرحله زندگی نمی دانند بلكه مرگ را یك تحول و نقل و انتقال می دانند به این جهت ترسی به خود راه نمی دهند . ما نیز میتوانیم وسعت نظر داشته باشیم ، به شرط اینكه :
۱ـ از خود بپرسیم : من چه شایستگی هایی در خانواده ، بین دوستان ، همكاران ، اجتماع و دنیای خود دارم .
۲ـ از مردم مانند برادران و خواهران خود مراقبت كنیم .
۳ـ برای همسر یا آن كسی را كه دوست دارید ارزش قائل شویم و با جمله « من ترا دوست دارم » او را دلگرم كنیم .
۴ـ از امشب كودك خود را هنگام خواب ببوسیم و به او بگوئید : « من تو را برای همان چه هستی دوست دارم » و فردا مانند اینكه همبازی او هستند با او بازی كنیم .
۵ـ با تلفن یا ملاقات شخصی ، امروز به یكی از والدین یا منسوبان خود بگوئیم آنها برای شما چقدر ارزش دارند .
۶ـ در هفته چند ساعتی با یكی از پیران فامیل ملاقات و گفتگو كرده و به او دلگرمی بدهیم .
۷ـ به اندازه كافی بخوابیم و تغذیه مناسب داشته باشیم و ورزش را فراموش نكنیم .
۸ـ به شخص یا موسسه ای كه نیاز دارد و منبع درآمدی ندارد كمك مالی بكنیم .
۹ـ یك یا دو زبان خارجی بیاموزیم و عادات آن ملت ها را یاد بگیریم .

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]




چگونه خود سازی کنیم

 

 

 

چگونه و از كجا بايد خودسازي را آغاز كرد؟

 

آيت الله بهاءالديني:

پايه و اساس تمام كمالات انسان، توحيد و منشأ تمام بدبختي‌هاي او، شرك است. در ابتداي امر، بايد تمام كوششمان را به كار بنديم تا موحّد گرديم و خود را از هر گونه شرك پاك كنيم. البته از توحيد و برائت از شرك دم زدن، به زبان بسيار آسان است؛ اما در عمل بسيار مشكل است. اگر كسي از مرحله لقلقة زبان بگذرد و توحید و ایمان را وجدان كند[= باتمام وجود دريابد]، گام بزرگي را در اين زمينه برداشته است. البته معارف اسلام و مدارج ایمان، مانند نور، مراتب و درجات مختلفی دارد كه بالاترين مرتبة آن مخصوص پیامبر و اولیای خداست و ما نمی‌توانیم به آن برسیم، ولی باید در اين مسیر بکوشیم تا خود را هر چه بیشتر به اولیای خدا نزدیک كنيم.

 

پیامبر اکرم به مرتبة اقامة صلاتِ معراجی رسید. صلاتی که در «ایاک نعبد و ایاک نستعین» آن، حصر عبودیّت خدا و سلب استعانت از ماسوای حق است، انقطاع از ماسوی الله است. این صلات منتهای تکامل بشری است. انسان باید در نتیجه معارف، عبادات و ترک محرمات، به این صلاة برسد؛ صلاتی که با یک شرک هم منافات دارد، ما به هر  اندازه در امور خود به غیر خداوند توجه داریم، به همان اندازه هم با «ایاک نعبد و ایاک نستعین» فاصله داريم. باید سعی کنیم تا این فاصله کم شود و در عمل به حصر عبودیّت خدا و سلب استعانت از غیر خدا برسیم، آن گاه تمام امورمان اصلاح می‌شود.

 

 

در کدام مرحله از عمر آمادگي براي خودسازي بیشتر است؟

 

آيت الله بهاءالديني:

به این سؤال باید از دو بُعد جواب داد: طبیعی، اجتماعی. از نظر طبیعی، انسان تا حیات دارد، نبايد فرصت خودسازی را از دست دهد و هیچ‌گاه نباید خود را فراموش کند. در لحظه لحظة عمر، انسان باید به فکر خود باشد. البته ایّام جوانی غنیمتی است که نباید از آن غافل ماند و به سادگی آن را از دست داد؛ چون در این ایّام، نفس برای ساخته شدن مستعدتر است و قوای انسان توان کامل دارد.

 

امّا از نظر اجتماعی، انسان باید تا قبل از اینکه در اجتماع مسئولیتی قبول کند، خود را بسازد. زمانی باید مسئوليت اجتماعی قبول کند که خود را کاملاً ساخته و به اجتماع، نظر غیرالهی نداشته باشد؛ چرا که همراه با داشتن پست و مقام، خودسازی بسیار مشکل است و شخص غیر خود ساخته هم به درد اجتماع نمی‌خورد. کسی می‌تواند به ادای وظیفه بپردازد و به حال مردم مفید باشد که هیچ‌گونه طمعی به اجتماع نداشته باشد، از اجتماع، مقام و موقعیت و منصب نخواسته باشد. مردم هم از چنین شخصی استقبال می‌کنند و به خوبی میان او و کسی که برای اکتساب پا به جامعه گذاشته است، فرق می‌گذارند. اگر این گونه باشد، ما در جامعه تنازع و مزاحمت نخواهیم داشت. البته میان افرادی که قصد اکتساب ندارند، ممکن است اختلاف سلیقه و رأی باشد، امّا منازعه و مزاحمت نیست.

 

 

امّا به نظر مي‌رسد انسان در ميان اجتماع و در برخورد با مردم و حوادث گوناگون اجتماعی بهتر به ضعف‌های خود پی‌می‌برد و بیشتر به فکر درمان می‌افتد.

 

آيت الله بهاءالديني:

مقصود اين نيست كه هرگاه انسان می‌خواهد خود را بسازد، از اجتماع فاصله بگیرد و انزوا اختیار کند. مقصود من این است که پيش از خودسازی و فراغت از خود، نباید پست و مقام قبول کند. به عنوان مثال طلبه باید در اجتماع باشد، با امور اجتماعی سر و کار داشته باشد، اما دوران تبلیغ یا قبول مسئولیتش زمانی است که برای این کار آمادگی کامل پیدا کند. اگر ما قبل از تبلیغ، خودمان را ساخته و از خود رها شده باشیم، هرگز تبلیغ ما برای تأمین زندگی نمی‌شود و مردم هم از دعوت ما تنها اجرای مرسوماتشان را انتظار ندارند. تبلیغ جان می‌گیرد و به همان که باید باشد، تبدیل می‌گردد. اگر قبل از قبولِ مسئولیت اجتماعی، خودمان را ساخته باشیم، هرگز در مسئولیّت، نان و آب،‌ نفوذ و قدرت، جستجو نمی‌کنیم.

 

اگر ما خود را بسازیم، تمام تعارضات و تزاحمات از میان می‌رود؛ چرا که منشأ تمام اینها شرک به خداوند متعال است. دستگاه خدا با این رقابت‌ها نمی‌سازد. اگر شخص تسلیم خداوند متعال باشد و به «ایاک نعبد و ایاک نستعین» ایمان داشته باشد، ممکن نیست شخص دیگری را تضعیف کند، مگر اینکه آن شخص نااهل باشد و این بخواهد به وظیفه امر به معروف و نهی‌از منکر عمل کند.

 

انسانِ خود ساخته می‌داند که زید و عمرو، و تمام روابط اجتماعی، محکوم نظر خداوند متعال است. او از اینها چیزی نمی‌خواهد. البتّه خدا هم چنین فردی را به احسن وجه تأمین می‌کند، به گونه‌ای که گویا افراد مأمور می‌شوند که کارهای او را انجام بدهند. بدون آنکه او دنبال افراد بدود و التماس و خواهش کند، افراد به سراغش می‌آیند. نباید تصوّر کرد که برآورده شدن احتیاجات، تابع روابط اجتماعی است و با روابط حلّ می‌گردد، نه، این گونه نیست. روابط اجتماعی، خود، محکوم حکومت الهی است. اگر شخص خود را بسازد و الهی شود، بدون این گونه روابط، افراد مانند یک مأمور کارهای او را انجام می‌دهند. خيال نكنيد این سخن، تنها يك ادعاست، بلكه اضافه بر دلايل علمی، به تجربة ما هم رسيده است و ما تجربه کردیم و دیدیم كه چنین است. روزی که آدمی مرد خدا بشود، علومی که در غیر دستگاه الهی و در دانشگاه و فیضیّه نیست، نصیب انسان می‌شود. فقط دستگاه خداوند است که توفیق چنین فیضی را دارد.

 

پس دورانی که انسان در جامعه توجّه به نواقص و معایب خود می‌کند، این دوران، دوران تبلیغ نیست. بعد از فراغت از اينها، ايّام تبليغ مي‌رسد. انسان بايد در هر حال اجتماعي باشد، منتها دوران سازندگي و تبليغاتي او دوراني است كه خودش ساخته شده باشد. اين مرد خود ساخته، «كالجبل الرّاسخ» مي‌شود و ديگر توطئه‌هاي رنگارنگ و حوادث گوناگونِ اجتماعي در او اثر نمي‌كند.

 

 

كساني كه تا حدودي خود را ساخته‌اند، اگر بخواهند در همان حدّ، ديگران را بسازند، چگونه بايد اين كار را انجام دهند و قدم اوّل چيست؟

 

آيت الله بهاءالديني:

هيچ چيز به اندازة عمل انسان در ساختن ديگران مؤثر نيست. رفتار و حركات يك انسانِ وارسته، خود تبليغ به وارستگي است: «كونوا دعاة للنّاس بغير السنتكم». اين كه تمام روحانيت به حضرت امام توجّه دارند و ايشان را به عنوان الگو پذيرفتند، اين به خاطر ادعاهاي امام نيست، به خاطر عمل ايشان است. آنچه به ايشان اين جنبه را داده است، اعمال و رفتار ايشان است. ما بيش از شصت سال است كه امام را مي‌شناسيم. ايشان از ابتداي امر متعبّد بودند. در پنجاه سال پيش شايع بود ‌كه ايشان استاد فلسفه‌اند و براي افرادي مثل «مرحوم مطهري» تدريس مي‌كردند. در عين حال، همه مي‌گفتند: ما چنان مرد حكيمي كه تا اين اندازه به مسائل و معارف، ائمه عليهم السلام و اوضاع امور، آشنا باشد، سراغ نداريم. بي‌جهت نيست كه چنين توفيقاتي نصيب امام شده است.

 

از نظر اخلاق هم ايشان بي‌نظير بودند. شايد حدود 30 يا 25 سال ايشان با «مرحوم زنجاني» در جلسات فيضيّه شركت داشتند. هميشه پشت سر ايشان حركت مي‌كرد. حتي يك مرتبه ديده نشد كه بر ايشان پيشي بگيرد. جلسات نشست امام هم با شاگردانش تشكيل مي‌شد. مسئله استاد و شاگرد اصلاً براي امام موضوعيّت نداشت. ايشان نمي‌گفت: اينها شاگردان من هستند، نبايد با اينها بنشينيم. گاهي رياست جلسه هم به دست شاگردان مي‌افتاد، امام استاد جلسه بود، امّا جلسه را ديگران اداره مي‌كردند.

 

از نظر سياست و بينش اجتماعي هم كه جاي حرف نيست. زعامت و مرجعيّت عامّه «آيت الله بروجردي» تا حدود زيادي مرهون زحمات امام بود. ايشان صلاح مي‌ديدند كه بايد مرجعيّت در دست يك نفر متمركز باشد. روي همين اصل در اين جهت زياد كوشيدند. به هر حال، از ابتداي تأسيس حوزه علميه قم تاكنون ما براي امام نظير نيافتيم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-02-17] [ 09:33:00 ق.ظ ]




سه مرحله تقوا

 

مهم ترین برنامه ای که قرآن و احادیث به ما معرفی می کنند، تقوای الهی است.تقوا دارای مراتب و مراحلی است.

 

مرحله اول تقوا، ترک محرمات و عمل به واجبات

حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: «اَلمُتَّقی مَنِ التَّقی الذُّنُوبَ»؛ با تقوا کسی است که از گناه پرهیز کند. و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «اِعمَل بِفَرائِضِ اللّهِ تَکُن أتّقَی النّاسِ»؛ به واجبات الهی عمل کن تا با تقواترین مردم باشی. که این مرتبه اولِ مرحله عمل می باشد.

حضرت آیت الله مجتهدی (ره) می فرمایند: وقتی که ما در قم طلبه بودیم، هر شب موقع خواب از رساله مراجع تقلید مسأله می خواندیم و با احکام فقهی و نظرات مراجع و دستورات اسلام آشنا می شدیم، بعد می خوابیدیم. امّا الان مردم یا توضیح المسائل در منزل ندارند یا اگر دارند، حال مراجعه کردن ندارند و اگر به مشکلی و یا مسأله ای برخورد کردند، از یکی از روحانیون می پرسند و چون همه روحانیون مجتهد نیستند، لذا هر کدام از آن بزرگواران نظر مرجع تقلید خودش را بیان می کند، و کمتر روحانی یافت می شود که نظرات همه مراجع تقلید را بداند و در مسأله مورد نظر، فتوای همان مرجع را بگوید. حتی بعضی پا فراتر گذاشته اند، یعنی مرجع مشخص نکرده اند، یا می گویند: باقی هستیم، اگر باقی بر تقلید از مرجع میّت هستند، باید به اجازه یکی از مراجع زنده فعلی باشد.

 

مرحله دوم تقوا، به جا آوردن مستحبات و ترک مکروهات

حضرت آیت الله مجتهدی در این زمینه می فرمایند: علما باید مستحبات را برای خود واجب بدانند و مکروهات را حرام. شما طلاب به مستحبات خیلی اهمیت بدهید.

همچنین ایشان می فرمایند: استاد ما «حاج شیخ علی اکبر برهان» خیلی در مستحبات و مکروهات دقیق بودند، لذا ما جرأت نداشتیم نزد ایشان این موارد را رعایت نکنیم، استاد ما حتی نسبت به بعضی موارد هم مخالف بودند؛ مثل خوردن آجیل و تخمه و چای و…، و ما نزد ایشان جرأت چای خوردن هم نداشتیم.

[سه نکته مهم درباره عمل به مستحبات:]

[1.] مطلبی که در مستحبات مهم است، این است که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «اِذا اَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالفَرائِضِ فَارْفُضُوها»؛ اگر مستحبات به واجبات ضرر زد، مستحبات را رها کنید.

[2.] و مطلب دیگر این که حضرت فرمودند: «اِنَّ لِلْقُلُوبِ اِقْبالاً وَ اِدْباراً، فَاِذا اَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوها عَلَی النَّوافِلِ، وَ اِذا اَدْبَرَتْ فَاقْتَصِروُا بِها عَلَی الفَرائِضِ»؛ برای قلب ها روی کردن (حالت میل و رغبت) و پشت کردن (بی میلی و بی رغبتی) است. هنگامی که این قلب ها میل داشت، آن ها را به انجام مستحبات وادارید و هرگاه قلبتان میل و رغبت نداشت، به واجبات اکتفا کنید.

[3.] مطلب مهم دیگر، دائمی بودن است. حضرت علی علیه السلام فرمودند: «قَلیلٌ یَدوُمُ خَیْرٌ مِنْ کَثیرٍ مُنْقَطِعٍ»؛ کار کم و همیشگی، بهتر از کار زیادی است که انسان را خسته کند و پیوستگی و دوام نداشته باشد. این حدیث فقط درباره مستحبات نیست، بلکه در تمام امور به کار می آید.

 

مرحله سوم تقوا، انجام ندادن مباح

مرحله سوم تقوا، این است که انسان مباح هم انجام ندهد؛ یعنی مثلاً در هنگام خوردن و آشامیدن و… که از افعال مباح هستند، صرفاً جهت سیر شدن، غذا نخورد، بلکه نیت کند که با سیر شدن می تواند نیروی کافی به دست آورد تا واجبات و عبادات را انجام بدهد و بتواند بهتر درس بخواند و بهتر به اجتماع و اسلام خدمت کند. این جاست که ضمن برطرف شدن گرسنگی یا تشنگی، خداوند برای او، عبادت هم می نویسد؛ چرا که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «اِنَّمَا الاَعْمالُ بِالنِّیّاتِ» و همچنین فرمودند: «یُبْعَثُ النّاسُ عَلی نِیّاتِهِم»؛ مردم در روز قیامت بر طبق نیت هایشان مبعوث می شوند.

 

[موانع راه رعایت تقوا]

باید توجه داشت که انسان ها عموماً و طلاب خصوصاً، در این راه دشمنان زیادی دارند که مهم ترین آن ها یکی شیطان است و دیگری نفس امّاره که پیوسته در کمین ما هستند تا ما را منحرف سازند.

شیطان در این زمینه قسم خورده است: «

قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ»؛ (به عزت و جلال تو قسم که تمام افراد را گمراه خواهم کرد.) خداوند متعال هم می فرماید: «اِنَّ الشَّیطانَ لَکُم عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»؛ به درستی که شیطان برای شما دشمنی است (آشکار)، پس شما هم او را دشمن بدارید. «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ»؛ ای کسانی که ایمان آوردید از ردّ پاها و گام های شیطان پیروی نکنید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:32:00 ق.ظ ]




کلمات راهگشا از آیت الله بهجت

خدا می داند این حالت مراقبه و توجه، چه تأثیراتی در روح انسان و در تحصیل علم و معرفت دارد!

 

اگر بخواهيم يک عنصر و الگو براي سير و سلوک و وادي عرفان پيدا کنيم که هم عصر زمان ما باشد، بدون شک حضرت آيه الله العظمي بهجت يکي از آنها خواهد بود.
اغلب ما زمان حيات ايشان را درک کرده ايم و چه بسا از نزديک هم با ايشان صحبت کرده ايم. اما متاسفانه چنين انسان هاي وارسته اي در زمان حياتشان، ناشناخته مي مانند و لذا نمي‌توان از گوهر وجودي آنها بهره کاملي برد.
امروز بخشي از سخنان پربار و گهربار ايشان را آماده کرده ايم. اميد آنکه چراغي باشد، روشن کننده راه آنان که در مسير الهي قدم مي‌گذارند.
خوب است انسان کار امروز را به فردا، بلکه کار هیچ ساعتی را به ساعت دیگر احاله نکند، مگر از روی عذر؛ وگرنه نمی داند که بعد از این ساعت چه طور می شود! [در محضر بهجت:1/335]

- وای بر ما اگر در خصوص خوردنیها و نوشیدنیها از حرام اجتناب نکنیم! زیرا همین غذاها است که منشأ علم و ایمان و یا کفر ما می شود! [در محضر بهجت:1/337]

- خدا می داند که غذا چه قدر در ایمان و کفر و اعمال خیرو شرّ انسان مدخلیت دارد! [در محضر بهجت:1/338]

- خداوند، بلا را خود می فرستد: (إذ جآءَهُم بَأسُنا) به جهت تضرع؛ یعنی تضرع و ابتهال را از عبد می خواهد و آن مطلوب است. [در محضر بهجت:1/340]

- اگر می خواهید از ناحیۀ دعا به جایی برسید، زبان حالتان این باشد: تسلیم خدا هستیم، هر چه بخواهد بکند، بنا داریم عمل به وظیفۀ بندگی کنیم. [در محضر بهجت:1/341]

- خدا می داند این حالت مراقبه و توجه، چه تأثیراتی در روح انسان و در تحصیل علم و معرفت دارد! [در محضر بهجت:1/354]

- در این مطلب جای شکّ نیست که اگر انسان بدان موفق باشد، برای او کافی است و تمام مطالب و نتایج ریاضات شاقّه و دشوار را دارد! و آن مطلب این است که: انسان خود را در محضر خدا ببیند و خدا را در همۀ احوال مطلع از خود و در همه جا حاضر و بر همۀ کارها و احوال خود، ناظر بداند. [در محضر بهجت:1/354]

- هر گام از ما تا هدف و مقصد اعلی، مسافتی داریم… باید سعی کنیم این مسافت را زیاد و بار خود را گرانتر و سنگیتر نکنیم… گناهان، موجب ازدیاد بار و بُعد مسافت ما تا مقصد است! [در محضر بهجت:1/356]

- این همه ابتلائات و گرفتاریهای ما در اثر ناشکری و کفران نعمتهای ما است. [در محضر بهجت:1/358]

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:21:00 ق.ظ ]




لباس طلبگی یا لباس شهرت

لباس طلبگی یا لباس شهرت

 

یکی از شبهاتی که امروزه لقلقه زبان گروهی شده و به وسیله آن طلاب را در پوشیدن این لباس مقدس درچار تردید می کنند، شبهه لباس شهرت است.

 همه ما می دانیم لباس شهرت از منظر دین مبین اسلام مورد نهی واقع شده است. در زبان مردم لباس شهرت لباسی است متفاوت با آنچه مردم می پوشند. لباسی که توجه همه را به خود جلب میکند و به تعبیر امروزی ها توی دید میزند.

 

حالا سوال اینجاست که آیا لباس روحانیت با تمام  تفاوتهایی که نسبت به پوشش های دیگر در زمان ما داراست، آیا نوعی لباس شهرت نیست. این مساله وقتی پررنگ تر می شود که شما یک شخص روحانی را در شهر و یا شهرستانی ببینید که اهل علم در آنجا کمتر زندگی می کنند.

 

اما حالا لباس شهرت چیست و به چیزی لباس شهرت اطلاق می شود, مساله ای است که در این نوشتار در صدد پاسخ به آن هستیم.

 

یكى از عمده‏ترین ارشادات دین اسلام در كیفیت لباس و هیأت ظاهرى توجه به قواعد عرفى و هنجارهاى عمومى است. هرگونه لباس و نیز آرایش یا رفتارى كه موجب انگشت‏نما شدن آدمى در میان دیگران و جلب تعجب و توجه آنها گردد «لباس شهرت» نامیده مى‏شود و از نظر شرعى ممنوع است.

 

مسلمان در انتخاب طرح، رنگ یا جنس لباس، اصلاح سر و صورت و نیز رفتارهاى خود باید به گونه‏اى عمل كند كه دیگران به دیدة تحقیر، تمسخر یا شگفتى به او نظر نكنند و شخصیت و كرامت او پیوسته در اجتماع از آسیب اعتراض محفوظ ماند. افزودن پیرایه‏هاى غیرمعمول به خود، براى خودنمایى و به منظور جلب توجه دیگران ناشى از عقدة حقارت و نوعى بیمارى است كه از ابتدا، دین اسلام زمینة بروز آن را از بین برده‏است.

 

 رفتار مسلمان نباید غیرطبیعى و چندش‏آور باشد بلكه سلوك او باید همواره زیبا، موزون، متین، باوقار و مورد پسند جامعه باشد.

 

پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله از دو گونه لباس نهى مى‏فرمودند:

المشهورة فى حسنها و المشهورة فى قبحها؛

لباسى كه در زیبایى موجب شهرت است و لباسى كه در زشتى انگشت‏نما است.[1]

امام على‏علیه السلام مى‏فرمایند: البس ما لا تشتهر به و لا یزرى بك؛

لباسى بپوش كه تو را انگشت‏نما نكند و موجب حقارت و استخفاف تو نگردد.[2]

 

رسول الله‏صلى الله علیه وآله: من لبس ثیاب شهرة فى الدنیا البسه الله ثیاب الذل یوم القیامه؛

هر كس در دنیا لباس شهرت بپوشد خداوند در قیامت به او لباس ذلت بپوشاند.[3]

امام صادق‏علیه السلام: كفى بالمرء خزیاً ان یلبس ثوباً یشهره او یركب دابّة مشهورة؛

براى خوارى انسان همین بس كه لباس شهرت بپوشد یا بر مركب شهرت نشیند.[4]

 

امام صادق‏علیه السلام: ان الله یبغض شهرة اللباس - الشهرة خیرها و شرها فى النار؛

خداوند شهرت لباس را دشمن مى‏شمارد - شهرت چه خوب و چه بد در آتش است.[5]

پیامبر اكرم(ص) از دو نوع شهرت نهى نمودند نازك بودن بیش از حد لباس و كلفت بودن آن، بلندى بى‏رویة لباس و كوتاهى آن.[6]

 

حماد بن عثمان به امام صادق‏علیه السلام عرضه مى‏دارد كه امام على‏علیه السلام لباس خشن مى‏پوشیدند و پیراهن خود را به قیمت چهار درهم تهیه مى‏كردند اما شما لباس خوب مى‏پوشید. حضرت در پاسخ او فرمود: ان على ابن ابى طالب كان یلبس ذلك فى زمان لا ینكر و لو لبس مثل ذلك الیوم لشهر به فخیر لباس كل زمان لباس اهله؛

 

امام على‏علیه السلام آنگونه لباس را در زمانى مى‏پوشیدند كه ناپسند نبود اما اگر امروزه آنگونه لباس پوشیده شود انسان انگشت‏نما مى‏شود. بهترین لباس هر زمان لباس اهل آن زمان است.[7]

 

در روایت دیگر از امام رضاعلیه السلام نقل شده‏است:

و لیس یحتمل الزمان ذلك؛

زمانه تحمل اینگونه رفتار را ندارد.[8]

بر پایة این رهنمود دینى مى‏توان نتیجه گرفت كه «لباس شهرت» عنوانى نسبى و شناور است كه در زمان‏ها و مكان‏هاى مختلف و از حیث افراد، مصادیق متفاوت دارد.

 

 چه بسا لباسى كه در یك جامعه لباس شهرت است ولى در جامعة دیگر غیرعادى تلقى نمى‏شود. حتى در مورد یك فرد تا فردى دیگر ممكن است متفاوت باشد.

 

 اگر چنین تغییرى در عنوان (موضوع حكم) پدید آید حكم شرعى هم از زمانى به زمان دیگر و از جامعه‏اى به جامعة دیگر متفاوت خواهد بود.

 

براین اساس برخى از ناهنجارى‏هاى لباس و هیأت ظاهرى روحانیون را در شرایط كنونى فهرست‏وار برمى‏شماریم:

 

آشفتگى عمامه و كم‏توجهى به زیبایى آن، زیاد بزرگ بودن یا كوچك بودن عمامه، بازگذاشتن دكمة قبا یا آستین پیراهن، كشیده شدن عبا بر روى زمین و بلندى بیش از اندازة لباس، ناسازگارى رنگ قطعات لباس، كوتاه‏تر بودن عبا از قبا یا لباده، وصله‏دار بودن یا فرسودگى لباس، پوشیدن لباس رنگ و رورفته یا آلوده یا بد حالت (ناشى از دوخت بد)،

 

 برجستگى بیش از حد جیب‏هاى لباس، پاره بودن درزهاى لباس، سوراخ بودن جوراب، عدم رعایت نظافت لباس، پوشیدن لباس چروك و بدون اتو، نپوشیدن جوراب و استفاده از دمپایى در مجامع رسمى، پوشیدن كفش سفید یا زرد، استفاده از انگشترهاى متعدد یا بسیار درشت،

بلند بودن بیش از اندازة ریش، كوتاهى ریش كمتر از حد متعارف، تراشیدن موى سر، تراشیدن سبیل، بلند گذاشتن موى سر زیر عمامه، شانه نكردن موى سر و صورت، بلند بودن شارب (موى روى لب)، استفاده از لباس با رنگ‏هاى غیر متعارف، پوشیدن پیراهن یقه‏دار زیر قبا، كشیدن پا بر زمین هنگام راه رفتن و خلاصه هر چه در نظر عرف مصداق آشفتگى یا شلختگى محسوب شود.

 

 شمایل ظاهرى روحانى دراجتماع باید همچون پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله متوازن، آراسته، خوش‏نما، پاكیزه، جذاب، معطر و بدون عیب باشد.

 

این گفتار را با ذكر یك تعلیم دینى روشنگر دربارة تعداد لباس به پایان مى‏رسانیم. اسحاق بن عمار از امام صادق‏علیه السلام سئوال مى‏كند داشتن 10 لباس براى مؤمن چگونه است؟ حضرت مى‏فرمایند:

 

ولیس ذلك من السّرف انما السرف ان تجعل ثوب صونك ثوب بذلتك؛[9]

 

این اسراف نیست. اسراف آن است كه لباس آبروى خود را روزمره و در وقت كار بپوشى (و بى‏جهت كهنه‏اش كنى)

(ذکر این نکته نیز بجاست که لباس روحانیت علاوه بر اینکه لباس رسول الله به شمار می رود, لباس قشر خاصی از جامعه است. مانند لباس پلیس, لباس پزشکان, لباس آتشنشانی و …. . همه این لباسها با توجه به تفاوتهایی که دارند اما هیچ کدام لباس شهرت نبوده و نیستند. بلکه نشان از هویت حقوقی افراد دارند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]




بهترین وسیله ها برای تقرب به خدا

ا

 در نوشتار «پاسخ آیت الله سبحانی به شبهات مطرح شده پیرامون توسل» نکاتی از بیانات ایشان درباره توسل گذشت.

حضرت آیت الله جعفر سبحانی،‌ از مراجع تقلید، در ادامه سلسله مباحث کلام اسلامی، در جمع طلاب و فضلای حوزه علمیه مشهد با اشاره به معنای توسل، گفتند: توسل این است که ما به وسیله قرآن و یا به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام، به درگاه الهی تقرب جوییم.

 

ایشان با تأکید بر مراجعه به روایات و قرآن درباره شناخت وسیله و سبب توسل،‌ گفتند: نمی توان هر وسیله ای را برای توسل به وجود آوریم،‌ باید ابتدا تعبدا در شرع وسیله بودنش ثابت شود و گرنه تا زمانی که وسیله ثابت نشود نمی توانیم توسط آن به خدا توسل جوییم؛ به عنوان مثال کسی نمی خواهد به وسیله آتش یا بت به خدا توسل جوید زیرا اینگونه توسل جستن حرام است چون وسیله بودن آن ها ثابت نشده است.

 

در خطبه 110 نهج البلاغه امیر مؤمنان علیه السلام برخی از این وسیله ها را بیان می کنند که از آن جمله می توان به عباداتی همچون ایمان به خدا، ایمان به پیامبر، جهاد در راه خدا، به پاداشتن نماز، پرداخت زکات، روزه، حق خانه خدا، صله رحم، صدقه پنهانی و صدقه آشکار و کارهای نیک اشاره کرد. البته باید توجه داشت که وسیله منحصر به این موارد نیست.

 

 در به کارگیری از این وسیله ها می توانیم به خداوند توسل جوییم؛ بهترین وسیله برای تقرب به خدا مراقبت بر نوافل است، اگر انسان نسبت به نوافل مراقب کند تقربش بالا می رود و عارف می شود؛ اگر انسانی مراقب نوافل یومیه و نوافل لیلة باشد از نظر عرفانی و روحی و فکری به درجه ای نایل می شود که خدا می فرماید: «گوشش گوش الهی، چشمش چشم الهی و دستش دست الهی می شود»؛

در وسائل الشیعه به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز آمده است که «بهترین وسیله تقرب به درگاه خدا اول فرائض و سپس نوافل هستند» و در این صورت است که آدمی مستجاب الدعوة می شود.

امیر مؤمنان علیه السلام برخی از این وسیله ها را بیان می کنند که از آن جمله می توان به عباداتی همچون ایمان به خدا، ایمان به پیامبر، جهاد در راه خدا، به پاداشتن نماز، پرداخت زکات، روزه، حق خانه خدا، صله رحم، صدقه پنهانی و صدقه آشکار و کارهای نیک اشاره کرد.

 

یکی دیگر از وسایل توسل، توسل به اسماء و صفات خداست؛ اگر می خواهید دعایتان مستجاب شود به اسماء الهی و صفات خدا متوسل شده و آنها را به زبان آورید.

 

دومین وسیله ای که می توانیم وسیله قرار دهیم و به آن توسل کنیم قرآن کریم است و سپس اعمال نیک هستند که می توانند وسیله توسل محسوب شوند. البته باید به عمل نیکی توسل شود که در آن ریا صورت نگرفته باشد.

 

توسل به دعای مؤمن نیز یکی دیگر از وسایل توسل است که خداوند نیز مکرر این مسئله را به ما تذکر داده است که انسان دعای مومن را وسیله قرار بدهد و این همان است که می گوییم التماس دعا.

 

توسل به دعای پیامبر صلی الله علیه و آله در حال حیات ایشان از وسایل دیگر توسل است. در این پنج مورد یعنی‌ توسل به اسماء الهی،‌ قرآن،‌ اعمال نیک،‌ دعای مؤمن و توسل به دعای پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات ایشان هیچ خدشه و اشکالی وارد نیست و تمامی طوائف اسلامی اعم از شیعه، سنی، وهابی، غیر وهابی، صوفی و غیر صوفی آن ها را قبول دارند؛ اما در توسل به دعای پیامبر در حال ممات ایشان اختلاف وجود دارد؛ شیعیان معتقدند می توانیم پس از رحلت پیامبر اکرم  به دعای ایشان متوسل شویم اما وهابی ها در این امر اشکال وارد می کنند.

 

 رسیدن به حضور انبیاء و طلب دعا از آنها در شرایع پیشین هم بوده است،‌ مرگ دروازه فنا نیست بلکه مرگ دروازه‌ای برای ورود به حیات برزخی است که آیات بسیاری بر حیات برزخی دلالت می کنند؛ لذا بر این اساس اشکال وهابی ها وارد نیست و می توانیم در زمان ممات پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به ایشان متوسل شویم.

ارتباط ما با کسانی که در برزخ زنده‌اند محفوظ است،‌ وهابیت می گوید این ارتباط قطع است و بر همین اساس می گوید نمی توانیم در زمان ممات پیامبر(ص) به ایشان متوسل شویم.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:18:00 ق.ظ ]




محبوب ترین بندگان نزد خدا

عن اميرالمؤمنين(عليه السلام): عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ1

در اين خطبه، حضرت على(عليه السلام) اوصافى از عباد الرحمان را بيان مى‌كند و مى‌فرمايد: «از محبوب‌ترين بندگان نزد خدا بنده‌اى است كه خداوند او را كمك كند تا بر نفس خود غالب شود.» از اين جمله نكته‌هايى استفاده مى‌شود كه در بسيارى از روايات به صورت مفصل بيان شده است.

در اين زمينه سؤال‌هايى مطرح است كه عمدتاً پاسخ آن از مسلّمات به حساب آمده است. مناسب است سؤال‌ها مرور شود و حدّاقل پاسخ بخشى از آن‌ها مورد تذكر قرار گيرد.

نفس يعنى چه؟ انسان با خودش چگونه مبارزه مى‌كند؟ چرا ما بايد با نفس خودمان مبارزه كنيم؟ آيا قدرت انسان براى مبارزه كافى نيست كه بايد از خدا كمك بخواهد؟ چرا خدا ما را طورى آفريده است كه نتوانيم بر نفس خودمان غالب شويم؟ اين كه مى‌گوييم: خدا كسى را كمك كند تا بر نفسش غالب شود، يعنى چه؟

در پاسخ مى‌گوييم: در درون ما عواملى هست كه حركت ما را جهت مى‌دهد. جهت حركت ما به طور كلّى دو طرف دارد. اصل اين كه حركتى لازم است و نمى توان در جا زد، خيلى در اختيار انسان نيست. كسى نمى‌تواند بگويد: من مى‌خواهم در جا بزنم، مى‌خواهم همانى كه هستم، باشم! اين عالم، عالم حركت است. مگر مى‌شود بچه وقتى متولد مى‌شود تا آخر عمر بچه بماند؟ خواه ناخواه اين بچه در حيات طبيعى خود رشد مى‌كند و بزرگ مى‌شود. گاهى هم مريض مى‌شود و سير نزولى دارد. پس اصل حركت اختيارى نيست، اما جهت حركت و اين كه كجا و به كدام سمت برويم، به سوى خدا يا به سوى شيطان، در اختيار ما است. آن چه ما را جهت مى‌دهد و به اين طرف و آن طرف مى‌برد عواملى است كه خواسته‌هايى را در ما ايجاد مى‌كند، يك چيز را مى‌خواهيم، گمشده ما است، با فقدانش احساس كمبود مى‌كنيم، دنبالش مى‌رويم تا آن را پيدا كنيم. گاهى از چيزى متنفريم، حركت مى‌كنيم و از آن دور مى‌شويم. يك چيزهايى در درون ما است كه يا ميل به چيزى يا نفرتى را در ما ايجاد مى‌كند، يا محبت چيزى را يا تنفّر از چيزى را به ما القا مى‌كند. اين خواسته‌هايى كه در درون ما است، اصل اين خواسته‌ها هم اختيارى نيست. اين طور نيست كه انسان از بوى بد خوشش بيايد يا از غذاى لذيذ بدش بيايد. انسان اگر قوه شامّه داشته باشد از بوى بد بدش مى‌آيد و از بوى خوش خوشش مى‌آيد. اما اين كه دنبال چيزى برويم كه خواسته ما در آن است يا ما را از خواسته خود يا از چيزى كه از آن نفرت داريم دور مى‌كند، اين در اختيار ما است. ما به دنبال هر چه مى‌رويم بدان جهت است كه از آن خوشمان مى‌آيد يا حدّاقل از چيزى كه بدمان مى‌آيد، دورى مى‌كنيم.

بر اين اساس، همه بايد يك جور حركت كنند. همه دنبال چيزهايى بروند كه دوست دارند. حال چرا يكى راه خوب و يكى راه بد، يكى راه اطاعت و يكى راه عصيان مى‌رود؟ زيرا ما خواسته‌هاى متعددى داريم. اين خواسته‌ها در مقام عمل با هم تزاحم پيدا مى‌كنند. اگر دنبال يكى برويم از ديگرى محروم مى‌شويم. بايد يكى را انتخاب كنيم. اگر دنبال خوش آمدهاى موقت و محدود رفتيم و فريب لذّت‌هاى آنى و گذرا را خورديم و دنباله آن را نديديم به بدبختى كشيده مى‌شويم. نواهى الهى براى همين جاهاست. وقتى خدا مى‌گويد: اين كار را نكن، يعنى فريب لذّت گذراى آن را نخور. ما نوعاً تغافل مى‌كنيم، دنبال همان لذت آنى مى‌رويم و چشم و گوشمان را مى‌بنديم. عوامل بدبختى از خود ماست، اما نه همه وجود ما، بلكه بخشى از وجود ما است. نفس از آن جهت كه ما را از مطلوب‌هاى بالاتر و برتر باز مى‌دارد، در اصطلاح اخلاقى نفس امّاره نام دارد. إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ2 اين عامل باعث بدبختى دنيا و  آخرت است. آن را اصطلاحاً نفس مى‌گويند و در مقابل آن اصطلاح عقل را به كار مى‌برند؛ البته اين اصطلاح خاص اخلاقى است. همه جا نفس به اين معنا نيست. همان گونه كه عقل نيز همه جا به اين معنا نيست. فقط در مقام ارزش هاست كه عامل ارزش‌هاى منفى را نفس و عامل ارزش‌هاى مثبت را عقل مى‌دانند. اين كه مى‌گويند: جنگ عقل و نفس بدين معنا است كه دو جور خواسته در درون ماست که در تعارض با يكديگر است و به طور دائم از خارج تحريك مى‌شود. بايد با اين نفس مبارزه كرد. چرا مى‌گوييم: بايد ما با نفس خود مبارزه كنيم؟ به خاطر اين كه اين عوامل در درون ماست. در درون ما عواملى هست كه مى‌تواند ما را به طرف گناه سوق دهد و باعث سقوط ما در جهنم شود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‌فرمايد: اعدىٰ عدوّك نفسك التى بين جنبيك3 دشمن‏ترين دشمنان در درون تو وجود دارد. تو از دشمن بدت مى‌آيد و با دشمن مبارزه مى‌كنى تا از شرّش راحت شوى، در حالى كه از درون خودت غافل هستى! براى اين كه انسان به سعادت برسد، بايد پا روى نفس خود بگذارد و با آن مبارزه كند تا آن را سر جاى خود بنشاند. زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا4 در انسان‌ها ميل به زن و بچّه، دنيا و آن چه در او است، قرار داده شده است.

حال اين سؤال مطرح است كه خدا چرا ما را اين طورى خلق كرده است كه چنين عواملى در درون ما وجود داشته باشد و ما را به طرف شهوات، غفلت‌ها و سقوط سوق دهد؟ پاسخ اين است كه خدا خواسته است موجودى خلق كند كه اختيار داشته باشد و از خوب و بد، هر كدام را كه مى‌خواهد، انتخاب كند. خداوند موجوداتى را كه مسيرشان يك طرفه است و هميشه به طرف خوبى مى‌روند، آن قدر خلق كرده است كه ديگر هيچ جاى كمبودى وجود ندارد. امير المؤمنين(عليه السلام) درباره خلق فرشتگان تعبيرات عجيبى دارد. حضرت در يكى از تعابيرشان مى‌فرمايند: در همه آسمان‌ها جايى به اندازه يك پوست گاو نيست مگر اين كه فرشته‌اى مشغول عبادت است، يعنى در عالم خلأيى وجود ندارد. آن قدر خداوند فرشته خلق كرده كه ديگر جاى خالى نمانده است. هر جا امكان اين بوده كه خداوند فرشته‌اى خلق كند، خلق صورت گرفته است. اما اكنون خداوند مى‌خواهد موجودى خلق كند كه فرشتگان هم خادم او شوند و به مقامى برسد كه خداوند آن را مقام خلافت خود مى‌نامد، موجودى كه دو عامل در او وجود داشته باشد، يكى او را به طرف خدا و ديگرى او را به طرف شيطان سوق دهد و او با اختيار خودش پا روى شهوت بگذارد و به طرف خدا برود. اگر عامل شهوت در وجود انسان نبود هيچ وقت او به كمال مورد انتظار نمى رسيد، چون راهش يك طرفه بود و راه يك طرفه خيلى ارزش ندارد. ما بايد خيلى خدا را شكر كنيم كه چنين عواملى در وجود ما قرار داد تا به اين مقام برسيم. ما اگر دقت داشته باشيم حتى براى خلق شيطان هم بايد خدا را شكر كنيم، براى اين كه اگر شيطان نبود اولياى خدا به آن مقام ها نمى‌رسيدند. شيطان اگر وسوسه نكند كار مؤمن ارزش پيدا نمى‌كند. پس ما اين گونه خلق شديم تا به آن مقام ها برسيم. اگر در مقابل همه عواملى كه ما را كمك مى‌كند تا به خير و سعادت سوق پيدا كنيم، تسليم شويم، به سود ما است. يكى از كارهاى فرشتگان معصومى كه خدا خلق كرده، اين است كه به ما كمك كنند. وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْء رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ5 فرشتگان مقرّب خدا يكى از كارهايشان اين است كه براى مؤمنان استغفار مى‌كنند و دعا مى‌كنند و آمرزش آنان را از خدا مى‌خواهند. خدا نيز فرموده است كسانى كه به طرف من بيايند و يك كار خوب انجام دهند من آن را ده برابر حساب مى‌كنم، اما آن‌هايى كه راه بد مى‌روند، به اندازه همان كارشان عقوبت مى‌بينند. مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ امثالها و مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلايُجْزى إِلاّ مِثْلَها6 اين‌ها همه كمك‌هاى الهى است كه به سود بشر است.

به هر حال، وجود اين عوامل نعمتى است براى اين كه زمينه‌اى فراهم شود تا ما بتوانيم با مخالفت آن‌ها به طرف خدا برويم و به مقام قرب الهى نايل شويم، مقامى كه حتى ملائكه هم نمى‌توانند بدان برسند، بلكه آن‌ها با همه مقام قربشان بايد خادم مؤمنان باشند. پس ارضاى خواسته‌هاى نفس ما را از خدا دور مى‌كند. بايد با نفس مبارزه كرد تا به سعادت و كمالى كه لايق آن هستيم، برسيم.

حال آيا ما در خودمان به قدر كافى نيرو داريم كه بر نفس خود غالب شويم يا نه؟ ما كه بخشى از وجودمان همان نفس است كه شرّ است، چگونه مى‌توانيم با آن مبارزه كنيم و با قوايى كه ما را به خير دعوت مى‌كند، عواملى كه ما را به شر مى‌خواند، مغلوب كنيم و بر آن‌ها پيروز شويم. شرايط زندگى در اين عالم به گونه‌اى است كه اين‌ها جز با استمداد از خداوند سركوب نمى‌شود. البته سرّ ديگر قضيه اين است كه ما بفهميم از خودمان چيزى نداريم. اگر انسان خودش را يك پهلوانى ببيند كه دايم شيطان را زمين مى‌زند، به خودش مغرور مى‌شود. اين غرور اولين گام سقوط، بلكه رمز سقوط همه كسانى است كه به شقاوت رسيده‌اند. اوّلين آن‌ها ابليس است. غرور و استكبار شأن ابليس است. هر وقت احساس كنيم كه خودمان چيزى شده‌ايم، در ابتداى جادّه سقوط قرار گرفته‌ايم. قرب خدا به اين معنا است كه بفهميم چيزى نيستيم. اگر بنا بود قواى معنوى ما غالب باشد و هميشه به آسانى بر شيطان مسلط شويم، مغرور مى‌شديم. خدا با حكمت خود ما را طورى آفريد كه اگر بخواهيم بر شيطان نفس غالب شويم بايد دستمان را به سوى او دراز كنيم و از او كمك بگيريم. كمال ما در همين است كه بفهميم از خودمان چيزى نداريم. به ما ياد داده‌اند كه هميشه در همه خواسته‌هايتان از خدا كمك بگيريد و از غير او كمك نخواهيد. روزى حد اقل ده مرتبه بايد بگوييم: إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِين7 در ادبيات عربي گفته‌اند: «تقديم ما حقّه التأخير يفيد الحصر»،‌ يعني در كلام عربي مقدم شدن آن چه كه به طور طبيعى بايد مؤخّر باشد (مثل مفعول) مفيد حصر است. پس معناى آيه اين است كه خدايا ما تنها تو را عبادت مى‌كنيم و تنها از تو كمك مى‌خواهيم. هيچ كس ديگر كاره‌اى نيست و بى‌اذن تو هيچ كارى انجام نمى‌گيرد.

دو تا آيه است كه به طور كامل به توحيد اشاره مى‌كند: يكى اين آيه كه مى‌گويد: حتي اگر بخواهى بميرى بى‌اذن خدا نمى‌توانى: وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تَمُوتَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّه8 مرگت هم در اختيار تو نيست و وقتي بخواهي بميرى بايد به اذن خدا بميرى. اگر خدا نخواسته باشد هر كار كنى كه بميرى، نمى‌ميرى. آيه ديگر به امور معنوى مربوط است و مى‌گويد: وَ ما كانَ لِنَفْس أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّه9 براى ايمان آوردن نيز بايد خدا اجازه دهد. بى‌اذن خدا و برخلاف خواست او هيچ كس ايمان نمى‌آورد. بايد بفهميم كه كار دست خداست و كار اصلى ما گدايى از اوست.

پس ما نفسى داريم كه بايد با آن مبارزه كنيم و در اين راه هيچ كس به ما كمك نمى‌كند جز خدا. اگر لياقت اين را پيدا كرديم كه خدا به ما كمك كند تا بر نفسمان پيروز شويم آن وقت يكى از محبوب‌ترين بندگان خدا خواهيم بود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ق.ظ ]




 

مسلمان شدن به بركت نام فاطمه

یكى از ذاكرین نقل كرده: در محضر آیة الله العظمى سید محمد هادى میلانى (معاصر حقیر) بودم. یك مرد و زن آلمانى همراه دختر خود وارد شدند، پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده ایم به شرف اسلام نایل شویم،

آیة الله میلانى فرمودند: علت چه چیز است؟

آن مرد عرض كرد: پهلوى دخترم كه در محضر شما نشسته در حادثه اى شكست و استخوانهایش خورد شد، چنان كه پزشكان از معالجه او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود، ولى عمل، خطرناك است. دخترم راضى نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است كه در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یك خدمتكار ایرانى داریم كه او را «بى بى» صدا مىزنیم، دخترم به او گفت: من تمام اندوخته مالى خود را راضى هستم بدهم كه صحت به من برگردد، اما فكر مى كنم باید ناكام و با دل پر غصه بمیرم. بى بى گفت: من یك طبیب را سراغ دارم كه مى تواند تو را شفا دهد. گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بى بى گفت: تمام آنها براى خودت باشد، بدان من علویه ام و جده من زهرا (سلام الله علیها) است كه پهلوى او را به ظلم شكستند، تو با دل شكسته و اشك جارى بگو: یا فاطمه زهرا، مرا شفا ده.

دخترم با دل شكسته شروع كرد به صدا زدن و از آن بانوى معظمه یارى خواستن.

بى بى هم در گوشه خانه با گریه مى گفت: «یا فاطمه زهرا، این بیمار آلمانى را با خود آورده ام و شفاى او را از شما مى خواهم. مادر جان! كمك كن و آبروى مرا نگه دار.»

آن مرد اضافه كرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه حیاط منقلب شدم و گفتم: اى فاطمه پهلو شكسته!

دیدم دخترم قدرى ساكت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا كه دردم ساكت شده. جلو رفتم و دیدم او كاملا شفا یافته. گفت: الان در بحر بودم، بانوى مجلله اى نزدم آمد و دست به پهلویم كشید. گفتم: شما كیستید؟ فرمود: من همانم كه او را مى خوانى.

دخترم برخاست و راحت شد و دانستم كه اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم.

مرحوم میلانى (ره) و حاضرین از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامى را به او آموختند و آنان با نورانیت اسلام رفتند.(11)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:15:00 ق.ظ ]




در محضر عصمت کبرای حق علیها السلام

مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی اصفهانی (آقانجفی) میگوید:

در شب نهم محرم الحرام سنه 1282 در کربلای معلی مشرف بودم. نصف شب بعد از تهجد، چند دقیقه به خواب رفته، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را در خواب دیدم که آن حضرت و جمع کثیری از شیعیان ایستاده بودند و آن مظلومه، مصایبی را که بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از سقیفه وارد شده بود بیان می فرمود و مردم گریه میکردند. چون ذکر مصیبت تمام شد، مردم متفرق شدند.

پس نظر به اینکه من به واسطه نسبت و سبب محرمیت داشتم، نقاب از روی خود برداشته و فرمودند: «این اول مصیبتی است که بر ما اهل بیت علیم السلام وارد شده است، شاد مباد چشمی که این مصیبت را بشنود و قلب او محزون و چشم او گریان نشود و آنچه ظلم بر اهل بیت وارد شد، نتیجه ظلمی بود که به واسطه سقیفه وارد شد و بعد فرمودند: در شادی ما و در حزن ما اندوهناک باشید.»

عرض کردم: چه ثواب است برای کسی که در مصیبت شما گریه کند؟

فرمودند: «گناهان او آمرزیده می شود و من در روز قیامت او را شفاعت خواهم نمود. به درستی که هرگاه اهل مشرق و مغرب عالم بر محبت اهل بیت علیهم السلام اتفاق می کردند و در مصیبت ایشان محزون بودند، هر آینه خداوند جهنم را خلق نمیفرمود. به درستی که آتش جهنم بر دوستان اهل بیت علیهم السلام حرام است.» (3)

 

امضاء حضرت فاطمه(سلام الله علیها)

مرحوم آیت الله بهاء الدینی در عشق و ارادت به مادرشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می فرمود:

«مادر ما فوق العادگی دارد.»

و در مقام آن حضرت نزد خدا و پیامبر و ائمه علیهم السلام می فرمود:

«ما می دانیم هر چه را حضرت فاطمه علیها السلام امضا کند از نظر پیامبر و ائمه علیهم السّلام، امضا شده است که هیچ حرفی روی آن نیست.»

ایشان طعم توسل به حضرت فاطمه علیها السلام مادرشان را چشیده بودند که چنین می فرمودند. (4)

 

باید صبر کنی

گاهی که از مریضی و خانه نشینی مرحوم آیت الله بهاء الدینی صحبت به میان می آمد، می فرمود:

«چه خوب شد مریض شدم، این مریضی برای ما خیر بسیاری داشت.» (5)

دوستان و ارادتمندان معظم له که دوران سلامتی ایشان را دیده بودند، گاهی که به محضر آقا شرفیاب می شدند، تفاوتی در روحیه و نشاط درونی این عارف ملکوتی در حال بیماری مشاهده نمی کردند. همان عشق و شور و همان امید و ایمان را در لحظه های حیات ایشان می دیدند.

 

روزی می فرمودند:

«اوایل نگران بودم که نکند خانواده برای بنده به زحمت بیفتد، اما چندین نوبت مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمودند: نگران نباش، باید صبر کنی، ما مواظب تو هستیم. فهمیدم سختی و ناراحتی در پیش است و باید صبر کنم.»

بر این اساس، هرگز غبار و اندوه بر چهره ایشان دیده نشد و یا جمله ای که نشان از اظهار درد و ناراحتی و ابراز خستگی و بی تابی باشد، به گوش نرسید. (6)

 

اگر مصیبت حضرت زهرا (علیها السلام) خوانده میشد

از ویژگیهای علامه امینی (ره) صاحب كتاب الغدیر ، عشق و ولای كامل او بود نسبت به آل محمد (علیهم السلام) عشقی وصف ناشدنی كه می توان گفت «الغدیر» نیز در اثر همین عشق نوشته شد. در مجالس با صدای بلند بر مصائب آل محمّد (صلی الله علیه وآله)‌ می گریست به طوری كه دیگران و به خصوص اهل منبر و نوحه‎خوانان تحت تأثیر گریة ایشان منقلب می‎شدند،گویا یكی از آل محمّد در مجلس است و اگر گویندهی مصیبت، نام حضرت زهرا (سلام الله علیها) را می بُرد، آنگاه خون در رگهایش متراكم شده و چونان كسی كه ظلم بر ناموس او رفته فریاد می‎زد و همراه اشك بی‎امان، از چشمانش شعلهی آتش بیرون می‎زد. (7)

 

بیتی از حضرت فاطمه علیها السلام

مرحوم علامه سیدمحمدحسن میرجهانی طباطبایی میگوید:

درخواب حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دیدم خدمت ایشان عرض کردم: احوال شما چطور است؟

بانوی دو جهان در جواب با یک بیت شعر فرمودند:

 

دلی شکسته تر از من، در آن زمانه نبود
در این زمان دل فرزند من شکستهتر است
 

از آقا درخواست شد به همین وزن ادامه این بیت را بسرایند. اما آقا از این کار امتناع کردند. (شاید به خاطر ادب و ارج نهادن به آن بیت سروده شده توسط بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیه از این امر خودداری ورزیده باشند.) (8)

 

در لحظات آخر

یکی از ارادتمندان مرحوم شیخ عبدالکریم حامد که هنگام احتضار شیخ بالای سر ایشان بود می گفت: در لحظات آخر دیدم که جناب شیخ با احترام خدمت حضرت زهرا(علیها السلام) سلام دادند و سپس فرمودند: «اهلاً و سهلاً»

در همین هنگام دیدم که پیشانی ایشان عرق کرد. با خود گفتم حتماً جناب شیخ خوابیدند؛ برای همین به دوستان گفتم: سر و صدا نکنید. من هم بیرون رفتم و حدود یک ساعت بعد برگشتم. دیدم شیخ را به همان حالتی که گذاشته ام تغییر نکرده است. تعجب کردم که چگونه ایشان یک ساعت بر روی یک پهلو خوابیده است. جلو که رفتم دیدم ایشان تمام کرده است.

یکی دیگر از دوستان ایشان می گفت: اتاق شیخ بعد از فوتشان خیلی بوی عطر می داد. (9)

 

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم

مرحوم راشد، فرزند «حاج آخوند ملا عباس تربتی» می‏ نویسند:

از جمله چیزهایی که ما (افراد خانواده) از او دیدیم و همچنان برای ما مبهم ماند یکی این است که… درست در روز یکشنبه هفته پیش از آن (یک هفته قبل از وفات) بعد از نماز صبح در حالت بیماری رو به قبله خوابید و عبایش را بر روی چهره ‏اش کشید. ناگهان مانند آفتابی که از روزنی بر جایی بتابد یا نورافکنی را متوجه جایی گردانند روی پیکرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره ‏اش که به سبب بیماری زرد گشته بود متلالئ و شفاف گردید چنانکه از زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می ‏شد.

 تکانی خورد و گفت: سلام علیکم یا رسول الله. شما به دیدن این بنده بی مقدار آمدید.

پس از آن درست مانند این که کسانی یک یک به دیدنش می ‏آیند بر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام می‏ کرد و از آمدن آنها اظهار تشکر می‏کرد.

پس بر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سلام کرد. سپس بر حضرت زینب سلام کرد و در اینجا خیلی گریست و گفت: بی ‏بی من برای شما خیلی گریه کرده ‏ام.

پس بر مادر خودش سلام کرد و گفت: «مادر از تو ممنونم، به من شیر پاکی دادی» و این حالت تا دو ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت… (

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:14:00 ق.ظ ]




علما در محضر حضرت زهرا (سلام الله علیها)

جلوه هایی از توسل عالمان و عارفان به حضرت زهرا سلام الله علیها و عنایات فاطمی

(قسمت اول)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است که به جابر بن عبد الله انصاری فرمود:

…وَ یُبْعَثُ إِلَیْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَكٍ یَحْمِلُونَهَا عَلَى أَجْنِحَتِهِمْ حَتَّى یُسَیِّرُونَهَا عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ فَإِذَا صَارَتْ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ تَلْتَفِتُ فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی مَا الْتِفَاتُكِ وَ قَدْ أَمَرْتُ بِكِ إِلَى جَنَّتِی فَتَقُولُ یَا رَبِّ أَحْبَبْتُ أَنْ یُعْرَفَ قَدْرِی فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی ارْجِعِی فَانْظُرِی مَنْ كَانَ فِی قَلْبِهِ حُبٌّ لَكِ أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّتِكِ خُذِی بِیَدِهِ فَأَدْخِلِیهِ الْجَنَّةَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ یَا جَابِرُ إِنَّهَا ذَلِكَ الْیَوْمَ لَتَلْتَقِطُ شِیعَتَهَا وَ مُحِبِّیهَا كَمَا یَلْتَقِطُ الطَّیْرُ الْحَبَّ الْجَیِّدَ مِنَ الْحَبِّ الرَّدِی‏ء… (1)

 

…آنگاه خداى رؤف تعداد صد هزار ملك میفرستد تا طرف راست آن بانو باشند و صد هزار ملك دیگر میفرستد كه طرف چپ وى قرار بگیرند و صد هزار ملك دیگر خواهد فرستاد كه فاطمه را بر فراز پر و بال خود بسوى بهشت حركت دهند.

موقعى كه به در بهشت رسیدند فاطمه زهرا متوجه عقب خویشتن خواهد شد، خطاب میرسد: اى دختر حبیب من! براى چه متوجه عقب خود میشوى، در صورتى كه من دستور داده‏ام داخل بهشت شوى؟ فاطمه میگوید: پروردگارا! دوست داشتم در یك چنین روزى قدر و قابلیت من شناخته شود.

خدا میفرماید: اى دختر حبیب من! برگرد و بنگر هر كسى كه محبت تو یا یكى از فرزندان ترا در قلب دارد دست او را بگیر و داخل بهشت نما.

امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: اى جابر به خدا قسم كه فاطمه در آن روز شیعیان خود را به نحوى از میان اهل محشر جدا میكند و نجات میدهد كه پرنده دانه‏هاى‏ نیكو را از میان دانه‏هاى بى‏ارزش بر مى‏چیند. (2)

 

نوشتار پیش رو در بر دارنده جلوه هایی از (عنایات فاطمی سلام الله علیها) به دوستداران ایشان است.

 

در محضر عصمت کبرای حق علیها السلام

مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی اصفهانی (آقانجفی) میگوید:

در شب نهم محرم الحرام سنه 1282 در کربلای معلی مشرف بودم. نصف شب بعد از تهجد، چند دقیقه به خواب رفته، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را در خواب دیدم که آن حضرت و جمع کثیری از شیعیان ایستاده بودند و آن مظلومه، مصایبی را که بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از سقیفه وارد شده بود بیان می فرمود و مردم گریه میکردند. چون ذکر مصیبت تمام شد، مردم متفرق شدند.

پس نظر به اینکه من به واسطه نسبت و سبب محرمیت داشتم، نقاب از روی خود برداشته و فرمودند: «این اول مصیبتی است که بر ما اهل بیت علیم السلام وارد شده است، شاد مباد چشمی که این مصیبت را بشنود و قلب او محزون و چشم او گریان نشود و آنچه ظلم بر اهل بیت وارد شد، نتیجه ظلمی بود که به واسطه سقیفه وارد شد و بعد فرمودند: در شادی ما و در حزن ما اندوهناک باشید.»

عرض کردم: چه ثواب است برای کسی که در مصیبت شما گریه کند؟

فرمودند: «گناهان او آمرزیده می شود و من در روز قیامت او را شفاعت خواهم نمود. به درستی که هرگاه اهل مشرق و مغرب عالم بر محبت اهل بیت علیهم السلام اتفاق می کردند و در مصیبت ایشان محزون بودند، هر آینه خداوند جهنم را خلق نمیفرمود. به درستی که آتش جهنم بر دوستان اهل بیت علیهم السلام حرام است

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:12:00 ق.ظ ]




چگونه خلاقیت را در کودکان پرورش دهیم؟

 

 

 

 

 اگر بزرگسالانی خلاق و با قوه تخیل می خواهیم، باید از سال های اولیه زندگی آن ها برای این کار برنامه ریزی کنیم. کودکان را برای زندگی تربیت می کنیم و هر خصوصیتی را که دراین سن در آنان تشویق کنیم با آنان می نماید.

 

اگر خلاقیت و قوه تخیل آنان را تشویق نکنیم، کودکان به بزرگسالانی خلاق تبدیل نمی شوند.

 

خلاقیت یعنی برقراری ارتباط بین آن چیزهایی که قبلاً ارتباطی به هم نداشت؛ این خصوصیت به نحوی معنادار در همه سنین و مراحل رشد دیده می شود. فرآیند خلاق دربرگیرنده انتخاب، استدلال و تفکر عمیق است و مستلزم خلاصه کردن اطلاعیه ادراکی و تغییر و تبدیل آن به شکلی تازه است آدم های خلاق منفعل نیستند. هر چند که ما برای خلاقیت ارزش قایلیم و می خواهیم آن را تشویق کنیم، ولی ممکن است بعضی ها کودکان خلاق را مزاحم بدانند زیرا زیاد سوال می کنند و می خواهند به جای پذیرش دیدگاه بزرگسالان اطرافشان ، امکانات دیگر را بررسی کنند.

 

ویژگی های خلاقیت در کودکان خردسال:

تعریفی که از خلاقیت و تخیل آورده ایم بر کشف تازه و بر ارتباط دادن بین آن چیزهایی که قبلاً با هم ارتباط نداشتند و بر توانایی درونی کردن ادراکات با توسل به تخیل تاکید دارد، اما چگونه می توانیم این تعاریف را به کودکان خردسال ربط دهیم؟

 

غالباً چیزهایی که آن ها کشف می کنند تازه نیستند و مدت ها آدم های دیگری کشف شان کرده اند ولی این کشفیات برای کودک تازگی دارد. خلاقیت در کودکان یعنی اولین باری که ارتباطی را که قبلاً کشف نکرده بوده اند، کشف کرده اند. آنریزگ و یالونگو (۱۹۹۳) در تعریف خلاقیت در سالهای اولیه کودکی راه های زیر را پیشنهاد می کنند.

 

کودکان خلاقند در صورتی که:

 

کاوش کنند و بیازمایند.

 

مدت طولانی بر روی یک تکلیف تمرکز کنند.

 

به آشفتگی نظم بدهند و با پدیده ای قدیمی و آشنا کار تازه ای کنند.

 

با تکرار، چیز تازه ای بیافرینند.

 

برای تربیت تخیل و خلاقیت در کودکان باید مطمئن شویم که کودکان به تجارب گسترده ای دسترسی دارند تا از طریق آن بتوانند خلاقیت و تخیل خود را رشد دهند. یکی از راه های گسترده تر کردن تجارب کودکان، استفاده از محیط اجتماعی است. محیط اجتماعی بخشی از تجربه هر روزه کودکان است که والدین و مربیان می توانند از این محیط برای افزودن به غنای تجربیات کودک استفاده کنند.

 

در این جا به چند مورد که والدین و مربیان می توانند برای پرورش خلاقیت و تخیل کودکان در محیط اجتماعی بدان توجه داشته باشند اشاره می کنیم.

 

۱ – درباره جنبه های مختلف محیط اجتماعی و امکاناتی که برای خلاقیت و تخیل ایجاد می کنند فکر کنید.

 

۲- ممکن است با بچه ها به پارک یا بیرون شهر بروید. در هر حال مطمئن شوید که کودکان دقت کافی برای مشاهده، تبادل نظر و ثبت محیطی که به دیدن آن رفته اند دارند.

 

۳- اگر به محل های کار می روید مثل مغازه یا ایستگاه آتش نشانی ابتدا با افرادی که در آن جا کار می کنند حرف بزنند و مطمئن شوید که آن ها از این که شما به آن جا می روید رضایت دارند.

 

۴- با افرادی که در منطقه شما می توانند شما را از وقایعی مثل جشن ها مطلع کنند در تماس باشید تا کودکان بتوانند از قبل خودشان را آماده کنند.

 

۵- درباره لوازمی که کودکان ممکن است به آن نیاز داشته باشد فکر کنید، برای مثال یک ذره بین برای دیدن جزئیات گیاهان و سطوح

 

۶- توانایی بالقوه چیزهای آشنا را نادیده بگیرید نگاه کردن به ساختمان هایی که کودکان در آن هستند از دیدگاهی خلاقانه و پر تخیل چشم کودکان را باز می کند.

 

آنان می توانند مواد مختلفی را که به کار می برند شناسایی کنند و تصمیم بگیرند که چرا مواد خاصی برای مقصود خاصی به کار می رود. آنان می توانند عناصر هنری – طرح ها، شکل ها و رنگ ها را ببینند و دریابند چگونه آنها تک تک و با هم به کار می رود. آن ها می توانند کیفیت زیبایی شناختی ساختمان را ارزیابی کنند. چه احساسی به آن ها دست می دهد؟ چه حوزه هایی را بیشتر دوست دارند و چرا و چگونه چیزها را تغییر می دهند؟

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-02-12] [ 09:36:00 ق.ظ ]




چگونه اعتماد به نفس را در خود تقویت کنیم؟

اصل اول گذشته را بپذیرید و آینده را دگرگون کنید.

شما باید بدانید که گذشته را نمی توان تغییر داد اما آینده هنوز آفریده نشده است. آینده چیزی نیست جز اندیشه های شما و کوشش برای آفریدن آنها. منظور ما این است که در بند گذشته نباشید نه اینکه از تجربیات، خطاها و شکست های گذشته درس نگیرید. پس باید عاقلانه به گذشته نگاه کنید و اندیشه و وقت خود را صرف چیزی کنید که توان آفریدن و دگرگون ساختن آن را دارید.

اصل دوم درباره اهداف تان با خود گفتگو کنید.

اهداف را به صورت جملاتی مشخص درآورید و به خود بگویید آن هم به صورت جملات مثبت. اهداف باید واقعی و معقول باشند نه بلندپروازانه که دسترسی به آنها ممکن نباشد و نه پیش پا افتاده که ارزش کوشیدن را نداشته باشند. اهداف معقولی برای هر ساعت، روز، هفته و ماه وضع کنید. موفقیت در اهداف کوتاه، شما را برای دست یافتن به اهداف بلند تشویق می کند و انگیزه تلاش را در شما بیدار می سازد. همواره اهداف را یادآور شوید تا بخشی از ضمیر ناخودآگاه شما گردد.

اصل سوم تصمیم گرفتن را تمرین کنید.

روانشناسان نشان داده اند که کودکانی که در سال های اولیه زندگی خود تشویق شده اند تا برای خود تصمیم بگیرند از دیگر کودکانی که این موقعیت را نداشته اند در اعتماد به نفس رتبه بالاتری کسب کرده اند. تمرین تصمیم گیری به شما کمک می کند تا نسبت به قدرت قضاوت خود اطمینان بیشتری به دست آورید و در نتیجه اعتماد به نفس کامل تری کسب نمایید. مهم تصمیم گیری است. یادتان باشد که:

قضاوت درست نتیجه تجربه است و تجربه خود نتیجه چندین قضاوت نادرست.

بنابراین از هر فرصتی برای تصمیم گیری استفاده کنید و این نیرو را در خود پرورش دهید. تصمیم گیری مستلزم خطرپذیری و احساس مسئولیت است.

اصل چهارم نتایجی را که می خواهید مجسم کنید.

تصویر روشنی را از آنچه می خواهید به دست آورید، داشته باشید این کار باعث می شود تا انرژی خود را بر آن هدف متمرکز کنید. این برخورد تصویری با همه آرمان ها و اهداف برای شما مفید است و یاری تان می دهد تا کم کم زمینه های دستیابی به آنها را فراهم سازید.

اگر می خواهید از شر خصلت زشتی که دارید رها شوید خود را در حالتی تصور کنید که از آن خصلت هیچ اثری در شما نیست. همین تصویر و تکرار آن و انجام دادن تمرین های اصلاحی، به شما کمک می کند تا از آن خصلت ناخوشایند رها شوید. این کار خیال پردازیِ بی خاصیت نیست بلکه واقعیت روانشناختی پذیرفته شده ای است که به بسیاری کسان یاری رسانده است.

اصل پنجم در برخی زمینه ها متخصص شوید.

آگاهی عمومی لازمه فردی و اجتماعی است اما کافی نیست. برای پیشرفت در زندگی فردی و حرفه ای، باید در زمینه هایی متخصص و منحصر به فرد باشید. همین نکته که شما چیزی می دانید و دیگران نمی دانند به شما اعتماد به نفس می دهد. باید آموزش مداوم را به عنوان یک اصل در زندگی خویش بپذیرید.

اعتماد به نفس واقعی آن است که روی آگاهی ها و توانایی های ما نیز اثر بگذارد.

اعتماد به نفس واقعی هیچ گونه ارتباطی با آنچه در زندگی بیرونی شما اتفاق می افتد، ندارد.

اعتماد به نفس واقعی زاییده شغل شما نیست. اعتماد به نفس راستین نتیجه باور قلبی و درونی شما به توانایی ها و قابلیت های تان است. این باور که هر کاری را بخواهید می توانید انجام دهید.

چنانچه بخواهید صبر کنید تا اعتماد به نفس کافی برای تعقیب رویاهایتان به دست آورید، ممکن است مجبور باشید تا ابد صبر کنید.

اعتماد به نفس حقیقی این نیست که نترسیم اعتماد به نفس واقعی آن است که بدانید و مطمئن باشید با اینکه می ترسید اما بی گمان دست به عمل خواهید زد.

اعتماد به نفس یا خودباوری هرگز با غرور، منیت و خود بزرگ بینی، یکی نیست. اعتماد به نفس به این معناست که خودتان را باور کنید. غرور و منیت آن است که بخواهید به دیگران اثبات کنید از آنان بهتر و برترید.

اعتماد به نفس واقعی آن است که در هر سه این زمینه ها: رفتاری، احساسی و معنوی، احساس اعتماد به نفس داشته باشید. به طوری که علاوه بر احساس اقتدار شخصی از تعادل و تناسب خوبی نیز در زندگی، بهره مند باشید.

به خاطر داشته باشید: مهم ترین نکته در رشد و توسعه اعتماد به نفس رفتاری، عمل کردن است. هرچه بیشتر به خودتان اعتماد داشته باشید که از قدم برداشتن باز نخواهید ایستاد، خودباوری تان نیز افزایش خواهد یافت.

به خاطر داشته باشید: اعتماد به نفس احساسی چیزی نیست که آن را در بیرون از خودتان تولید کنید. اعتماد به نفس احساسی را فقط در درون خودتان می توانید خلق کنید. هر چه بیشتر با دیگران و مردم ارتباط برقرار کنید و درونیات خود را محترم شمرده و ارج بگذارید، اعتماد به نفس احساسی زیادتری خواهید داشت و با اقتدار بیشتری با دیگران ارتباط برقرار خواهید کرد.

می توان گفت که اعتماد به نفس روحی و معنوی در نهایت، حسی از آرامش و صلح درونی است. اعتماد به نفس معنوی قلب تان را سیراب و روح تان را از خود سرشار می سازد و به شما نشان خواهد داد. اعتماد به نفس روحی و معنوی به شما اجازه می دهد تا دریابید و اعتماد کنید که هر جا هستید، همان جایی است که می بایست باشید. همان جایی که نیاز دارید باشید.

سخن آخر

بدانید که، تمامی آنچه بدان نیاز دارید تا بتوانید به رویاهای خود در زندگی جامه عمل بپوشانید، هم اکنون از آن شماست.

هرگونه فقدان یا کمبود اعتماد به نفسی که در خود احساس می کنید توهمی بیش نیست. شما مخلوق باشکوه و بی کم و کاست خالقی مهربان و صاحب شعور هستید. شما مقتدرتر از آنید که حتی فکرش را هم بکنید.

هرچه خودتان را بیشتر دوست داشته باشید و از زندگی خود بیشتر لذت ببرید، خالق خود را بیشتر ارج نهاده و به بزرگی و عظمت ستوده اید.

توکل، اعتماد به نفس ایجاد می کند

ایمان از ضروری ترین نیازهای زندگی بشری می باشد که بدون آن زندگی و ادامه حیات ممکن نخواهد شد چون انسان را به شاهراه حیات یعنی توکل و اعتماد به خدا هدایت می کند وقتی که توکل در فضای روح و روان انسان پیاده شد و او با آگاهی و ایمان کامل امورات زندگیش را به خدای قادر و مهربان سپرد، در این شرایط اعتماد به نفس قدرتمندی را در خود احساس خواهد کرد و از همین جا از موفقیت او کشف می گردد پس اعتماد به نفس مولود زیبای توکل به خداست «و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه»

تنها عامل پدیدآورنده اعتماد به نفس همین خداباوری است که در انسان های مؤمن مشاهده می کنیم و اگر نسل بشر از راه تشخیص نیاز اصلی خود وارد این فضای آرام و دلپذیر و زیبا بشود، بدون تردید اعتماد کامل را در خود احساس خواهد کرد زیرا اعتماددهنده را با عشق و محبت عمیق یافته و بر او تکیه می کند و این راز مهم را انبیا و خصوصا امامان معصوم بر انسان ها شکافته و راه دستیابی به آن را به خوبی روشن ساخته اند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:24:00 ق.ظ ]




اعتماد به نفس چیست؟

اغلب مردم معنای واقعی کلمه «اعتماد به نفس» را به خوبی درک نمی کنند … به همین دلیل آن نوع از اعتماد به نفس و خودباوری را که مطلوب و مورد نظر است، در زندگی تجربه نمی کنند چون فکر می کنند اعتماد به نفس یعنی اینکه ایمان و اعتماد به موفقیت هایی که در کارها به دست می آورند. در صورتی که اعتماد به نفس واقعی و حقیقی آن است که قبل از اینکه در کاری موفق شویم، نوعی اعتماد به توانایی خود برای انجام آن کار را داشته باشیم.

اعتماد به نفس یعنی دیدن خود به عنوان فردی توانا، با کفایت، دوست داشتنی و منحصر به فرد.

به تعبیر دیگر، اعتماد به نفس یعنی آن احساس و شناختی که از توانایی ها و محدودیت های بیرونی و درونی خود دارید. بنابراین وقتی که اعتماد به نفس و خودباوری را براساس آنکه و آنچه به راستی هستید و نه براساس موفقیت ها و دستیابی ها یا شکست ها و ناکامی های خود بنا می کنید، چیزی را در خود خلق می نمایید که هیچ کس و هیچ چیز یارای گرفتنش را از شما نخواهد داشت. حال با توجه به مفاهیم بالا می توان گفت اعتماد به نفس واقعی همواره در درون شما تولید می شود نه از بیرون. اعتماد به نفس واقعی زاییده تعهد شما به خودتان است. این تعهد که هر آنچه لازم باشد، انجام خواهید داد تا به خواسته ها و نیازهایتان برسید.

اعتماد به نفس باور شخصی شماست نسبت به روح خودتان به عنوان یک انسان.

اعتماد به نفس حقیقی، این نیست که نترسید. بلکه آن است که بدانید و مطمئن باشید با اینکه می ترسید؛ اما بی گمان دست به عمل خواهید زد.

انواع اعتماد به نفس

اعتماد به نفس دارای انواع و اقسام مختلفی است و شما به منظور آنکه اقتدار شخصی لازم را به دست آورده و رضایت و غنایی که استحقاقش را دارید تجربه کنید، به همه انواع اعتماد به نفس نیاز دارید.

1 اعتماد به نفس رفتاری:

اعتماد به نفس رفتاری به معنای قابلیت و توانایی در عمل کردن و انجام دادن کارهاست. از کارهای ساده گرفته تا کارهای سخت همانند جامه عمل پوشاندن به رویاهای تان. این همان نوع از اعتماد به نفس است که مورد نظر اغلب ماست.

2 اعتماد به نفس احساسی و عاطفی:

اعتماد به نفس احساسی و عاطفی به معنای توانایی در تسلط و به کنترل درآوردن دنیای احساس و عواطف است. اینکه بدانید چه احساساتی دارید، معنای آنها را بفهمید و بتوانید انتخاب های احساسی درست بکنید و از خود در مقابل درد و رنج روحی و لطمه ها و صدمه های عاطفی محافظت کنید و بدانید چگونه روابطی صمیمی و سالم خلق نمایید.

3 اعتماد به نفس روحی و معنوی:

سومین نوع اعتماد به نفس که مهم ترین آنها می باشد، اعتماد به نفس روحی و معنوی است. این نوع از اعتماد به نفس همان اعتماد و ایمان شما به جهان هستی و کل آفرینش و موجودات است. این ایمان روحی که زندگی، هدف و نهایتی مثبت را در پی خواهد داشت و شما به خاطر هدفی اینجا هستید و زندگی چندین ده ساله تان بر روی این کره خاکی هدف و مقصودی را دنبال می کند.

اعتماد به نفس آن است که باور داشته باشید می توانید و توانایی آن را دارید که تمام توان تان را به کار بگیرید و شرایط و اوضاع زندگی را آنگونه که مطلوب و دلخواه شماست، تغییر دهید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:22:00 ق.ظ ]




معلمي شغل نيست؛ معلمي عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده اي، رهايش کن و اگر عشق توست مبارکت باد. (شهید رجایی )

 

اوست خدایی که در میان مردم درس نخوانده پیامبری از خودشان مبعوث کرد تا آیاتش را بر آنها بخواند وآنها را تزکیه کند وکتاب وحکمت بیاموزد . (سوره مبارکه جمعه ، آیه 2 )

تعليم و تعلم از شئون الهي است و خداوند، اين موهبت را به پيامبران و اولياي پاک خويش ارزاني کرده است تا مسير هدايت را به بشر بياموزند و چنين شد که تعليم و تعلم به صورت سنت حسنه آفرينش  درآمد. معلم، ايمان را بر لوح جان و ضميرهاي پاک حک مي کند و نداي فطرت را به گوش همه مي رساند. همچنين سياهي جهل را از دل ها مي زدايد و زلال دانايي را در روان بشر جاري مي سازد.در اين مسير مقدس ، بزرگاني همچون علامه شهيد استاد مرتضي مطهري گام نهاده اند که نامشان بر تارک زمان مي درخشد . شهيد مرتضي مطهري  يكي از آن معلمان راستين است كه با نگاه  تركيبي  به همه معارف بشري نظر مي كند و   تمامی تلاشهاي علمي و عملي را  مقدمه اي براي عبادت مي داند و با شهادت، عبادت عملي و علمي خود را كامل مي سازد . به همين مناسبت روز شهادت اين بزرگ مرد فرزانه را روز معلم ناميدند .

 

امام خميني (ره) در رابطه با نقش معلم می فرمایند:

نقش معلم در جامعه، نقش انبياست؛ انبيا هم معلم بشر هستند. تمام ملت بايد معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم بايد باشند و تمام افرادش متعلم.

 

حضرت امام جعفر صادق (ع)  در رابطه با مقام ومنزلت معلم می فرمایند:

«هنگامي که روز قيامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع مي کند و چون ترازوي اعمال نهاده شد و خون شهيدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهيدان فزوني خواهد داشت ». اين ارزش بدان جهت است که شهيدان در ساية علم و تربيت معلمان  و تعليم شايستة آنان به خدا راه يافته و لياقت شهادت نصيبشان شده است.

 

حضرت امام سجاد (ع)  در رابطه با مقام معلم می فرمایند:

حضرت سجاد (ع) در فرمايشات خود سفارش بسياري در حفظ حقوق معلم از سوي شاگردان دارند  و مي فرمايد:« حق کسي که عهده دار تعليم توست آن است که او را بزرگ شماري و مجلس او را سنگين بداري و نيکو به وي گوش فرا دهي و روي خود را بر او کني و با او بلند سخن نگويي و کسي را که از او چيزي  مي پرسد تو پاسخ ندهي و بگذاري که خود او پاسخ گو باشد و در مجلس او با هيچ کس به صحبت ننشيني و در محضر او بدگويي از کسي نکني و اگر از او در نزد تو بدگويي شد از او دفاع کني و عيب پوشش باشي و فضايل و مناقب او را آشکار کني و با دشمنش همنشيني نکني و با دوستش دشمني نورزي؛ پس چون چنين کردي، فرشتگان خداي تعالي به سود تو گواهي خواهند داد که مقصد و مقصود تو از او و فرا گرفتن دانش او فقط براي خدا بوده نه به خاطر مردم »

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:20:00 ق.ظ ]




آشنایی با روز معلم

روز 12 اردیبهشت در تقویم جمهوری اسلامی ایران، روز معلم نامگذاری شده است.پس از پیروزی انقلاب‌اسلامی و شهادت استاد مرتضی مطهری در روز 12 اردیبهشت ماه سال 1358 توسط گروه فرقان، این روز به عنوان روز معلم نامگذاری شد.

استاد مطهری در روشنگری اقشار باسواد به ویژه قشر فرهنگی جامعه قدم‌های اساسی برداشته بود و آثار عمیق شهید در احیای فکر دینی اصیل و بی پیرایه و منطبق با نیاز روز جامعه در حال گذار ما بسیار مؤثر بوده  است.

نقش کلیدی معلمان به عنوان مجریان آموزش عمومی و الگوهای اولیه دانش آموزان بسیار مهم جلوه می‌کند. چرا که معلمان جامعه، انسان سازان نسل بعدی‌اند، لذا نقش آنان به گفته حضرت امام خمینی (ره) همچون نقش انبیا است برای مردم.

 

از سوی یونسکو، نهاد فرهنگی سازمان ملل متحد، 5 اکتبر روز جهانی معلم نامگذاری شده است.بیش از 100 کشور جهان، از جمله ایران، در جریان تصمیم‌گیری برای نامگذاری روز جهانی معلم حضور داشته و هدف از آن توجه بیشتر نسبت به وضعیت معاش معلمان و کیفیت تدریس است.

همه ساله و در چنین روزی در کشورهای مختلف جهان از مقام و نقش معلمان در جامعه تجلیل می‌شود.جوامع پیشرفته جهان اهمیت آموزش عمومی را به عنوان یکی از مهم‌ترین و شاید تنهاترین عامل توسعه اجتماعی دریافته‌اند و سرمایه گذاری‌های عظیم و درازمدتی را روی آن انجام داده‌اند.

 

ارزش و مقام معلم

 

شرافت و مرتبت معلم زمانی اهمیت دارد كه بتواند شان خداوند و پیامبران را در وجود خود محقق سازد و پیوند انسان به هدف متعالی خلقت یعنی عبادت را برقرار سازد. لذا در این تعریف شهید مرتضی مطهری یكی از آن معلمان راستین است كه اولاً با نگاه تركیبی به همه معارف بشری نظر می كند و ثانیا تمامی تلاشهای علمی و عملی را مقدمه ای برای عبادت می داند و در این راه به مرحله سوم دینداری راه می یابد و با شهادت، عبادت عملی و علمی خود را كامل می سازد. خداوند را می خوانیم كه او رابا سالار و سرور شهیدان امام حسین (ع) محشور سازد.

 هنر معلمی:

معلمی شغل و حرفه نیست، بلکه ذوق و هنر توانمندی است معلمی در قرآن به عنوان جلوه ای از قدرت لایزال الهی نخست ویژه ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی است. در نخستین آیات قرآن که بر قلب مبارک پیغمبر اکرم (ص) نازل شد، به این هنر خداوند اشاره شده است:

اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم. (علق: ۱ـ ۵)

بخوان به نام پروردگارت که جهانیان را آفرید. انسان را از خون بسته سرشت بخوان ! و پروردگارت کریمترین است همان که آموخت با قلم، آموخت به انسان آنچه را که نمی دانست.

در این آیات خداوند، خود را «معلم» می خواند و جالب این که معلم بودن خود را بعد از آفرینش پیچیده ترین و بهترین شاهکار خلقت، یعنی انسان آورده است.مقام معلم بودن خدا، بعد از آفرینش قرارداد. نوعی انسانی را که هیچ نمی دانست، به وسیله قلم آموزش داد که این از اوج خلاقیت و هنر شگفت خداوند در امر آفرینش حکایت دارد:

چو قاف قدرتش دَم بر قلم زد هزاران نقش بر لوح عدم زد

از این رو، می توان گفت که هنر شگفت معلمی از آن خداوند عالم است.ـ شهید ثانی رحمت الله درباره هنر معلمی خداوند می فرماید:

خداوند از آن جهت به وصف (اکرمیت) و نامحدود بودن کرامتش، توصیف شد که علم و دانش را به بشر ارزانی داشته است. اگر هر مزیت دیگری، جز علم و دانش، معیار فضیلت به شمار می رفت، شایسته بود همان مزیت با وصف (اکرمیت) در ضمن این آیات همراه و هم پا گردد و آن مزیت به عنوان معیار کرامت نامحدود خداوند به شمار آید. کرامت الهی در این آیات با تعبیر «الاکرام» بیان شده است. چنین تعبیری می فهماند که عالی ترین نوع کرامت پروردگار نسبت به انسان با والاترین مقام و جایگاه او، یعنی علم و دانش هم طراز است.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:29:00 ق.ظ ]




 

معلم نماد ایثـــــــــار

 

روشنان زندگی: روز معلم

گمنامان آشنا

روز معلم، روز بزرگداشت عشق و ایثار است. تجلیل از کسانی که علم را جرعه جرعه در جان ها جاری می کردند. خود لحظه لحظه می سوختند و با دانش خویش، جامعه را می ساختند و فردایی باشکوه را نوید می دادند. امروز، روز بزرگداشت کسانی است که الف قدّشان، در راه تعلیم خوبی ها خمیده شد. روز پاسداشت عزیزانی است که در سنگر علم و دانش، سربازانی با اخلاص و دانشمند تربیت کردند. امروز، روز یاد کردن از گمنامان آشناست؛ آنان که دفترهای خاطرات از عطر یادشان آکنده است.

الفبای عشق

معلم عزیز! آن زمان که پای درست می نشستم و تو الفبای عشق را به من می آموختی، دلم از گوهر کلمات خالی بود و من با انبوهی از حرف ها به خانه بر می گشتم و شبانگاهان، با یاد تو به خواب می رفتم. سال ها از آن لحظات شیرین می گذرد، ولی هنوز یاد و نامت دردلم زنده است و تو را می ستایم که همچون انبیا، به تعلیم و تربیت عشق می ورزی. آن زمان برایم از دانایی می گفتی، محبت را می آموختی و زندگی را هجا می کردی، و من در سایه سار وجودت پیش می رفتم و قدم امروز به احترام نامت قیام می کنم، در زلال کلماتت رها می شوم و حدیث زندگی را با تو مرور می کنم. از قدم برمی داشتم. تو بودی که دست مرا گرفتی تا در پرتگاه ها و لغزش گاه های زندگی نیفتم. من نیز

نیکی ماندگار

بر اساس آموزه های دینی، آموختن دانش به دیگران، آثار معنوی ماندگاری برای آموزگار در پی خواهد داشت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آدمی در روز رستاخیز می آید و با خود کارهای نیکی چون

ابرهای انبوه یا کوه های سر به فلک کشیده دارد. پس می گوید: پروردگارا! اینها را که من انجام نداده ام، پس از کجایند؟ خداوند می فرماید: این دانش توست که به مردم آموختی و پس از تو بدان عمل کردند».(۱)پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این روایت، آموزش را به عنوان نیکی ماندگاری برای معلمان معرفی می کند.

همگام با پیشرفت های علمی

دانایی، اندیشیدن و نوآوری، از ویژگی های معلمی است که همگام با علوم روز پیش می رود. معلم موفق کسی است که به اطلاعات پیشین خود بسنده نکرده، با فراگیری همیشگی دانش، در شکوفایی علمی دانش آموزان خود نقش مهمی ایفا کند. امام حسن علیه السلام می فرماید: «به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر تا دانش خود را استوار سازی و آنچه را ندانسته ای، بدانی».(۲)

بهترین چیزها

تعلیم و تربیت انسان ها، پاداش فراوانی به همراه دارد و کسانی که خالصانه به امر تعلیم مشغولند، از چنین پاداشی بی نصیب نخواهند بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «بهترین چیزهایی که انسان پس از خود به یادگار می نهد، سه چیز است: فرزند شایسته ای که برایش دعا می کند، صدقه جاریه ای که پاداشش به وی می رسد و دانشی که پس از وی بدان عمل می شود».(۳)

آمرزش خواهی ماهیان

یکی از آثار معنوی آموزگاری، برخوردار شدن از محبت بیکران پروردگار و بخشوده شدن خطاهاست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «جنبندگان زمین، ماهیان دریا، هر جا نداری در هوا و همه اهل آسمان و زمین، برای آموزگار نیکی، آمرزش می خواهند».(۴) همچنین آن حضرت در جای دیگری سه بار می فرماید: «خدایا! آموزگاران را ببخشای» و سپس افزود: «و عمرشان را طولانی کن و کسب و کارشان را رونق بخش

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




 

بهشت در ازای گوهری گرانبها
یکی از تطبیقات این فراز از کلام حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام، شناخت گوهر گرانبهای وجودی خود است. کسی که این گوهر با ارزش را شناخت حاضر نیست آن را در برابر هر چیزی معامله کند. در فرازی از همین روایت، امام کاظم علیه السلام از جد بزرگوارشان امام سجاد علیه السلام چنین نقل می فرماید:

 

«أ و لا حرّ یدع هذه اللّماظة لأهلها؟» آیا آزاده ای نیست که این متاع پست دنیا را، این لماظه یعنی آب بینی یا دهان حیوان پستی را جلوی اهلش بیندازد؟ «فلیس لأنفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها بغیرها»؛ قیمت شما فقط بهشت است. یعنی بحث معامله و بده بستان است. اگر کسی می خواهد آن لماظه را ببرد باید نفس و هویت و شخصیت خود را بدهد. ولی شما بدانید که ارزش و قیمت شما بهشت است. بفهمید که چه لؤلؤ و گوهر گرانبهایی را در اختیار دارید. مراقب باشید آن را به ثمن بخس نفروشید.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:27:00 ق.ظ ]




درس عاقلانه ای که امام موسی کاظم(ع) به شاگردش داد

 

 

 

یکی از جوانب شخصیتی امام موسی کاظم (ع)، تربیت دانشمندان اسلامی بوده است

 

امام کاظم علیه السلام و درس عاقلانه به شاگردش
یکی از جوانب شخصیتی امام موسی کاظم علیه السلام که تا حدودی مورد غفلت قرار گرفته است، شاگردپروری و تربیت دانشمندان اسلامی توسط ایشان است. عصر امام کاظم علیه السلام مصادف بود با گسترش آراء و مکاتب گوناگون فکری و در این میان لازم بود، مکتب تشیّع همانند زمان امام صادق علیه السلام، پویایی و تحرک خویش را برای مقابله با انحرافات فکری و عقیدتی حفظ کند.

 

 امام کاظم علیه السلام هم خود شخصاً وارد بحث با مخالفین می شد و هم اصحاب خویش را تشویق و تربیت می کرد، تا نظرات اهل بیت علیهم السلام را در میان مردم منتشر کنند. در این مقاله، با معرفی اجمالی یکی از شاگردان مبرّز امام موسی کاظم علیه السلام، فرازهای کوتاهی از یکی از روایات منقول از این شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت علیهم السلام، شرح داده خواهد شد.

 

هشام بن حکم، اسطوره مناظره
یکی از قوی ترین و برجسته ترین شاگردان تربیت یافته در مکتب اهل بیت علیهم السلام در عرصه کلام و عقاید استدلالی، «هشام بن حکم» بود. وی در بین دانشمندان فرَق مختلف اسلام در زمان خود، مشهور به فضل و دانش و تخصص در علوم عقلی و نقلی و مهارت و زبردستی در مناظره و مجادله بود و همگان او را به استادی در بحث و مناظره قبول داشته و از مناظره ی با وی بیمناک بودند. ابوالهزیل یکی از علمای متبحر و پرآوازه معتزلی که در فن مجادلات کلامی، کمتر کسی یارای برابری با وی را داشت، از هیچ کس جز هشام بن حکم، در بحث و جدال و مناظره بیم نداشت. 1

 

هشام بن حکم،افسر ارشد سپاه علمی شیعه
هشام بن حکم یکی از افسران ارشد علمی حضرت امام صادق علیه السلام و فرزند بزرگوارشان امام موسی کاظم علیه السلام بود. مرحوم طبرسی در کتاب “اعلام الوری” در روایتی مفصل از مناظره اصحاب امام صادق علیه السلام با یک مرد شامی چنین نقل می کند:

«روزی در مکه هشام بن حکم خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شد در حالی که فضلا و دانشمندان بنام شیعه از قبیل حمران اعین شیبانی 2 و محمد بن نعمان 3 و هشام بن سالم 4 و قیس ماصر 5 در مجلس شرف حضور داشتند. با اینکه همگان از نظر سن از او بزرگتر بودند حضرت او را مقدم بر همه فرموده و در صدر مجلس و بالاتر از همه نشانید. این تفضیل بر آنان گران آمد. وقتی امام از چهره های حاضرین ملتفت این مطلب شد، فرمود «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده» این جوان با دل و زبان و دست یعنی با تمام قوا ما را یاری می کند. 6

 

هشام بن حکم، نماینده امام معصوم
پس از شهادت امام صادق علیه السلام، هشام نزد حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام رفت و تحت تربیت و ارشادات ایشان قرار گرفت. وی علاوه بر برخورداری از جایگاه ممتاز علمی در بین اصحاب امام کاظم علیه السلام، از کارگزاران مورد اعتماد و خصوصی ایشان نیز به شمار می رفت. حسن بن علی بن یقطین، فرزند شاگرد ممتاز و کارگزار امین امام علیه السلام که به دستور ایشان در دستگاه هارون الرشید، متصدی منصب وزارت بود چنین نقل می کند:


“هر گاه موسی بن جعفر علیهماالسلام چیزی برای رفع نیازمندی های شخصی یا امور دیگری که مرتبط با خود حضرت بود، لازم داشت به پدرم (یعنی علی بن یقطین) نامه می نوشت که فلان چیز را خریداری یا تهیه کن و باید متصدی این امر هم «هشام بن الحکم» باشد. “7

 

 

یکی از برجسته ترین شاگردان تربیت یافته در مکتب اهل بیت (ع) «هشام بن حکم» بود

 

درس عاقلانه امام موسی کاظم به شاگردش
در فصل اول کتاب شریف کافی با عنوان “کتاب العقل و الجهل” حدیث طولانی و مفصلی از امام کاظم علیه السلام در مورد مساله عقل نقل شده است و مخاطب حضرت در این روایت، هشام بن حکم است که متخصص علوم عقلی و استدلالی است. در این مجال کوتاه به توضیح و شرح بخش کوتاهی از این روایت ژرف و قابل تامل بسنده خواهیم نمود. 8


حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام خطاب به هشام می فرماید: “ای هشام، خدا اهل فهم و عقل را در قرآن بشارت داد و فرمود: «فَبَشِّرْ عِبادِ، الَّذینَ یَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعونَ احْسَنَهُ  ؛ 9پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند.»”


در این آیه شریفه به یکی از کارکردهای مهم عقل یعنی تجزیه و تحلیل و غربال کردن، اشاره شده است. و اتفاقا وجه تمایز انسان و حیوان هم همین مساله است. بوعلی سینا جمله معروفی دارد: “هر كس كه عادت كرده حرف را بدون دلیل قبول كند، او از لباس آدمى بیرون رفته"؛ یعنى آدم حرف را بدون دلیل نمى پذیرد. ولی به عقل تنها هم نباید اکتفا کرد، عقل را باید با علم توأم کرد.

 

امیرالمومنین علیه السلام در روایتی می فرماید: «العلم مصباح العقل ،10 علم و دانش چراغ روشنی بخش عقل است.» عقل بدون علم جلوی پای خود را نمی بیند و نمی تواند پیش برود همچنانکه چشم انسان در تاریکی قدرت دیدن اشیاء پیرامونی اش را ندارد. به تعبیر دیگر، علم مواد خام اولیه ای است که بوسیله دستگاه فطری و خدادادی عقل، تجزیه و تحلیل می شود و این دستگاه بدون دریافت مواد اولیه معطل و بی مصرف باقی می ماند.

 

به همین جهت امام کاظم علیه السلام در ادامه می فرماید: “یا هِشامُ! ثُمَّ بَینَ انَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ.” عقل باید با علم توأم باشد، و لذا خداوند در قرآن فرمود: «تِلْک الْامْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یعْقِلُها الَّا الْعالِمونَ، ما این مَثَلهای تاریخی را ذکر می کنیم، اما درک نمی کنند اینها را مگر عالمان.» یعنی اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل نماید.

 

سپس حضرت مسئله تقلید را مطرح می کند. مثل معروفی است که می گویند: “خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو". در انسان تمایل به اینکه همرنگ جمع شود زیاد است. این تمایل درونی، زمانی خطرناک می شود که ملاک حق و باطل و تشخیص سره از ناسره قرار بگیرد و منجر به تعطیلی قوه عاقله ٓیعنی همان وجه تمایز بین انسان و حیوان ٓ بشود.

 

عقل، گردو، گوهر
امام کاظم علیه السلام خطاب به هشام می فرماید: “قرآن کثرت را مذمت کرده است آنجا که می فرماید: «وَ انْ تُطِعْ اکثَرَ مَنْ فِی الْارْضِ یضِلّوک عَنْ سَبیلِ اللَّهِ انْ یتَّبِعونَ الَّا الظَّنَّ وَ انْ هُمْ الّا یخْرُصونَ» اگر اکثر مردم را پیروی کنی تو را گمراه می کنند؛ چون اکثر مردم تابع عقل نیستند، تابع گمان و تخمین اند، همینکه چیزی در خیالشان پیدا می شود دنبالش می روند.

 

در کلام نورانی امیرالمومنین علیه السلام آمده است که «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لِقِلَّة اهله؛ 11 اگر در اقلّیّتید و همه یا اکثریت مردم دنیا با شما بدند و راهتان را قبول ندارند، وحشت نکنید و از راه برنگردید.» وقتی راه درست را تشخیص دادید، با همه ی وجود آن را بپیمایید.


امام کاظم علیه السلام در دنباله می فرماید: “ای هشام! به حرف و تشخیص مردم اعتنا نکن؛ باید تشخیص، تشخیص خودت باشد. ای هشام! اگر در دست تو یک گردو باشد و هر کس به تو برسد بگوید: به به! چه گوهر گران بهایی! وقتی که می بینی گوهر نیست، کلام آنها هیچ نفعی به حال تو ندارد و گردو را برای تو گوهر و لؤلؤ نمی کند. اگر هم در دست تو گوهری باشد و همه مردم به این گوهر گفتند گردو، تو تابع تشخیص و عقل و فکر خودت باش. تا زمانی که می دانی آنچه در دست توست، گوهری گرانبهاست، حرف مردم ضرری به تو نخواهد رساند و گوهر تو را تبدیل به گردو نمی کند.”

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:25:00 ق.ظ ]




 

تربیت علمی

امام سجاد علیه السلام به منظور نشر معارف والای دینی و احیای سیره پیامبر گرامی اسلام و امامان پیش از خود، تلاش های گسترده ای کرد. آن حضرت در مدت 34 سال امامت خود، افراد فراوانی را تربیت کرد. در رأس این افراد، فرزند ارجمند ایشان، امام محمدباقر علیه السلام بود که وظیفه امامت را پس از آن بزرگوار به عهده گرفت. ایشان سنگ بنای دانشگاه اهل بیت را گذاشت و فقه گسترده شیعه را تدوین کرد. فرزندان دیگر حضرت، عبداللّه، عمر و حسین، از عالمان، فقیهان و راویان حدیث بودند و به عبادت و درست کاری شهرت داشتند.

 

شاگردان

سعیدبن جبیر

یکی از شاگردان امام سجاد علیه السلام ، سعیدبن جُبیر است که به دلیل محبت اهل بیت علیهم السلام به دست حجاج بن یوسف ثقفی، حاکم ستمگر آن زمان به شهادت رسید. از امام جعفرصادق علیه السلام درباره سعید چنین نقل شده است: «سعید بن جبیر همیشه با علی بن حسین علیه السلام همراه بود و امام او را مدح و ثنا می گفت.» او از بزرگ ترین دانشمندان زمان خود به شمار می آمد که در علوم تفسیر و فقه، سرآمد همگان بود.

 

أبوحمزه ثمالی

ثابت بن دینار که نزد ما به أبوحمزه ثُمالی مشهور است، از شاگردان برجسته چهار امام، یعنی امام سجاد علیه السلام ، امام باقر علیه السلام ، امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام شمرده می شود. امام رضا علیه السلام در مورد فضیلت ابوحزمه می فرماید: «أبوحمزه ثمالی در زمان خودش همچون لقمان بود.» از أبوحمزه، کتاب تفسیر قرآن، کتاب النوادر، رساله حقوق و نیز دعای أبوحمزه ثمالی به یادگار مانده است.

 

اَبان بن تغلب

اَبان بن تغلب ریاح، یکی از بزرگان اصحاب امام زین العابدین علیه السلام به شمار می رود. او مردی والامقام و صاحب منزلت و شوکت علمی بود. ابان، مجتهدی توانا در علوم قرآنی، فقه، حدیث و ادبیّات عرب به شمار می رفت. او فیض خدمت چند امام معصوم را داشته و از امام سجاد علیه السلام ، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایت نقل کرده است. حضرت امام محمدباقر علیه السلام به او فرمود: «ای ابان! در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده. من دوست دارم مثل تو در میان یارانم دیده شود.» نیز هنگامی که خبر مرگ أبان بن تغلب را به امام صادق علیه السلام دادند، فرمود: «به خدا سوگند، مرگ أبان، قلبم را به درد آورد».

 

رساله حقوق

رساله حقوق، سخنان والای امام سجاد علیه السلام به ابوحمزه ثمالی است. حضرت در این رساله، با دقت در رفتار آدمی و بررسی تمامی جنبه های زندگی او، روابط انسان را با آفریدگار، خویشتن، خانواده، جامعه، حکومت، معلم و دیگر کسان در نظرگرفته و آن گاه حقوق و واجباتی برای او مقرّر فرموده است. حضرت، آدمی را مسئول رعایت و پاسداری از این حقوق می داند تا بدان وسیله، بنیاد جامعه اسلامی به تمام و کمال ایجاد شود و عدالت اجتماعی و تکامل و پیشرفت اجتماعی بر جامعه سایه افکند.

 

حق خداوند

امام سجاد علیه السلام ، رساله حقوق خود را با معرفی حق خداوند متعالی که بر تمامی حقوق برتری دارد، آغاز می کند و می فرماید: «اما حق خداوند آن است که او را بپرستی و چیزی را شریک او قرار ندهی و اگر از روی اخلاص چنین کنی، خدا بر خود مقرر کرده است که کار دنیا و آخرت تو را به عهده گیرد و آنچه از آن بخواهی، برایت نگه دارد».

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:24:00 ق.ظ ]




 

 

 

چهارمین اخترفروزان آسمان امامت و ولایت، حضرت علی بن الحسین علیه السلام معروف به سجاد، نمادی از کمالات و ارزش های انسانی، زینت بندگان پاک سیرت و پیام آور کربلا بود. ابرمردی که شاهد تلخ ترین حوادث روزگار بود، ولی چون کوهی استوار در برابر همه توفان های بلا و دشواری ها ایستادگی و در جبهه های گوناگون با آنها مبارزه کرد. امام معصومی که هدایتگری های خویش را در عصر خفقان و سیاهی، در قالب دعا و مناجات با خدا به امت اسلامی ارزانی داشت و توانست در سایه سار دانش خود، بزرگان و اندیشمندانی گران قدر را در دامان خود بپروراند.

 

میلاد نور

پری چهرگان آسمانی در میلاد نور، زیارتگر سرای حسینی گردیدند تا نغمه خوان سروش هدایت و تهنیت گوی مولودی باشند که طلایه دار نور و سرسلسله آفتاب بود. مولودی پاک که بر پیشانی بلندش، مُهر بندگی حق نقش بسته بود. در دامان پرمهر سالار شهیدان، نغمه حیات سر داد تا پدر برای او نامی نیکو گزیند و حسین بن علی علیه السلام که در عشق به پدر، عاشقی شیفته و شیدایی دل سوخته بود، فرزند پاکش را به یُمن شمیم دل انگیز و روح افزای امیرمؤمنان علی علیه السلام ، بدین نام نهاد تا احیاگر خاطرات خوب پدر و مهربانی های زلال او باشد.

 

خورشید امامت

پس از شهادت امام حسین علیه السلام ، امامت و جانشینی آن حضرت به فرزندش حضرت سجاد علیه السلام رسید. در تاریخ آمده است که وقتی امام حسین علیه السلام راهی عراق بود، نوشته ها و وصیت نامه ای را به عنوان امانت به اُمّ سَلَمه، یکی از همسران والامقام پیامبراعظم صلی الله علیه و آله وسلم سپرد و فرمود: «هر که اینها را از تو بخواهد، امامت، شایسته اوست.» وقتی حضرت سجاد علیه السلام به مدینه بازگشت، آنها را از ام سلمه طلبید.

 

زینت عابدان

امام سجاد علیه السلام ، زینت عابدان و پیشوای بندگان پاک خداوند است. ابن عباس در این باره از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت می کند که فرمود: «هرگاه روز قیامت شود، ندا دهنده ای در میان جمع اهل محشر ندا می دهد که مایه زینت عابدان کجاست. در آن هنگام، فرزندم، علی بن الحسین با کمال سرفرازی و سربلندی در محشر ظاهر می شود و میان صفوف حرکت می کند».

 

فضیلت دانش اندوزی

امام سجاد علیه السلام در مورد فضیلت دانش اندوزی می فرماید: «اگر مردم می دانستند دانش آموزی چه فایده ای دارد، دنبال آن می رفتند؛ اگرچه در راه آن خون دل بریزند و به گرداب ها فرو افتند. به راستی که خدای تعالی به دانیال نبی وحی کرد مبغوض ترین بندگانم نزد من، آن نادانی است که حق اهل دانش را سبک شمارد و از آنان پیروی نکند و دوست ترین بندگانم نزد من، کسی است که از دانایان پیروی می کند».

 

شکوه و جلال

امام سجاد علیه السلام چنان جلال و شکوهی داشت که حتی دشمنان حضرت نیز در برابر هیبت ایشان سر تعظیم فرود می آوردند. برای نمونه، مسلم بن عَقَبه، از ستمگران روزگار که به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام با حضرت رو به رو شده بود، به محض دیدن امام، بی اختیار به تکریمش پرداخت و او را با احترام در کنار خود نشاند و پس از تکریم و تعظیم، آن حضرت را به خانه اش برگرداند. هنگامی که از او علت این کار را پرسیدند، پاسخ داد: شکوه و هیبت او مرا فرا گرفت. او که ابتدا قصد کشتن امام را داشت، بی اختیار به امام عرض کرد که هر حاجتی داری، بگوی. امام برای خود حاجتی نخواست، ولی برای عده ای طلب بخشش کرد و آنها را از مرگ نجات داد.

 

مجلس امام

مردم در محضر امام سجاد علیه السلام تحت تأثیر هیبت و شکوه ایشان، یارای هرزه گویی و بیهوده گویی نداشتند، بلکه سکوتی همراه با ادب بر محلس امام حاکم بود. فَرَزْدَقِ شاعر، در وصف مجلس آن حضرت می گوید: «چشم ها از شدت حیا به زیر بود. هیچ کس سخن نمی گفت مگر آن گاه که او لب به تبسّم می گشود و در چنین وضع و حال، با فقیران و تهی دستان می نشست و غذا می خورد و آنها را به خانه خود دعوت می کرد و با ایشان مأنوس می شد».

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:22:00 ق.ظ ]




سالروز ولادت حضرت ابوالفضل(عليه السلام)

حضرت ابوالفضل العباس نخستين فرزند از ازدواج حضرت امير المؤمنين على(عليه السلام) و ام البنين بود ايشان در روز چهارم شعبان سال 26 هجرى در مدينه چشم به جهان گشودند.

ماجراى ازدواج على(عليه السلام) با ام البنين

قضيه ازدوادج مادر مكرمه اش ام البنين با حضرت على(عليه السلام) بدين گونه بود كه پس از شهادت حضرت زهرا(عليها السلام) على(عليه السلام) برادرش عقيل كه در علم نسب شناسى آگاهى كامل داشت و قبايل و خصلت هاى اخلاقى و روحى انها آشنا بود را به حضور طلبيد و از وى خواست كه براى آن حضرت همسرى شايسته و از قبيله اى كه اجدادش از شجاعان و دلير مردان باشند پيدا كند تا ثمره ازدواجشان فرزندانى شجاع و رشيد باشند پس از مدتى عقيل زنى از طايفه بنى كلاب را به حضرت معرفى كرد كه داراى آن ويژگى ها بود نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بود و نياكانش همه از دليرمردان بودند. حضرت با وى ازدواج نمود و او نيز وظيفه مادرى و سر پرستى براى فرزندان حضرت زهرا(عليها السلام) را به عهده گرفت و آنان را چون فرزندان خود بلكه بيشتر از فرزندانش دوست مى داشت گويند وقتى وى را فاطمه صدا مى زدند وى گفت مرا فاطمه صدا نكنيد زيرا فرزندان با شنيدن نام فاطمه به ياد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى شوند بلكه مرا خادم خود بناميد. و حضرت على(عليه السلام) ولى را ام البنين يعنى مادر پسران ناميد و به اين نام شهرت يافت.

تولد حضرت عباس

حضرت ابوالفضل نخستين فرزند از چنين بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(عليه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى كه به دنيا آمد حضرت على(عليه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.

با آن كه اين نوزاد بسيار خوش منظر و زيبا بود به طورى كه وى را قمر بنى هاشم ناميده اند و به ماه شب چهارده تشبيه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به اين علت بود كه عباس هم به معناى شير شرزه و خشمگين است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زيرا كه ايشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگين داشتند.

در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقيقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

با آن كه هنگام تولد پدر خوشحالى مى كند، حضرت گاهى قنداقه عباس خردسال را در آغوش مى گرفت و آستين دست هاى كوچك او را بالا مى زد و بر بازوان او بوسه مى زد و اشك مى ريخت حضرت در پاسخ ام البنين نسبت به اين كار فرمود اين دست ها براى كمك و يارى به برادرش حسين قطع خواهد شد.

حضرت عباس در خانه على(عليه السلام) و در دامان مادر با ايمان وفادارش و در كنار امام حسين رشد كرد و درس هاى بزرگ انسانيت صداقت و اخلاق را فرا گرفت تربيت خاص امام على(عليه السلام) بى شك در شكل دادن به شخصيت فكرى و روحى اين نوجوان سهم عمده اى داشت روزى حضرت على(عليه السلام) عباس خردسال خود را نشاده بود و حضرت زينب(عليها السلام) هم حضور داشت امام به اين كودك عزيز گفت به بگو يك عباس گفت يك فرمود بگو دو عباس خوددارى كرد و گفت شرم دارم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ام دو بگويم حضرت از معرفت اين فرزند خوشحال شد و پيشانى عباس را بوسيد.

شجاعت و شهامت عباس

دلاورى هاى اين نوجوان از زمان پدر بزرگوارش در جنگ هاى آن حضرت با مخالفين نمودار بود كه برخى جلوه هايى از شجاعت اين نوجوان را در جنگ صفين در تاريخ ثبت كرده اند. گويند: در يكى از روزهاى نبرد صفين نوجوانى از سپاه على(عليه السلام) بيرون امد كه نقاب بر چهره داشت و از حركات او نشانه هاى شجاعت، هيبت و قدرت هويدا بود از سپاه شام كسى جرأت نكرد به ميدان بيايد معاويه يكى از مردان سپاه خود به نام ابى شقاء كه دلاورى نام آور بود را گفت به جنگ اين جوان برو وى گفت اى امير شأن بالاتر از آن است كه جنگ وى بروم بلكه من هفت پسر دارم و يكى از آنها را مى فرستم تا او را از پاى درآورد وى يكى از پسرانش را فرستاد كه از پاى درآمد پسر بعدى اش را فرستاد كه او هم به سرنوشت برادر قبل دچار شد تا اين كه هر هفت پسر در نبرد با او كشته شدند و در اين هنگام پدر خود به ميدان كارزار آمد و پس از رد و بدل شدن ضرباتى چند ابن شعثاء نيز بمانند فرزندانش به هلاكت رسيد كه اين موجب تعجب حاضران شد حضرت على(عليه السلام) وى را فرا خواند و نقاب از چهره اش برداشت و پيشانى اش را بوسيد و در اين هنگام همگان ديدند كه اين نوچوان عباس بن على قمر بنى هاشم است.

و همچنين نقل كرده اند در جنگ صفين هنگامى كه سپاه معاويه بر آب مسلط بودند و سپاه اسلام در تشنگى به سر مى برد جمعى را در ركاب امام حسين(عليه السلام) فرستاد كه شريعه فرات را از سپاه دشمن پس بگيرند كه در اين جمع كه موفق به باز كردن راه آب براى سپاه اسلام شده بودند حضرت عباس نيز حضور داشت.

پس از مرگ معاويه كه حاكم مدينه مى خواست از امام حسين(عليه السلام) براى خلافت يزيد بيعت بگيرد سى نفر از جوانان بنى هاشم به فرماندهى حضرت عباس با شمشيرهاى برهنه بيرون خانه و پشت در ايستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند كه اگر نيازى باشد مانع بروز هر حادثه اى شوند و اينان در تحت فرماندهى حضرت عباس قرار داشتند.

فضائل عباس

حضرت امام سجاد درباره حضرت عباس مى فرمايد: خداوند عمويم عباس را رحمت كند كه در راه برادرش ايثار و فداكارى كرد و از جان خود گذشت چنان فداكارى كرد كه دو دستش قلم شد خداوند نيز به او همانند جعفر بن ابى طالب در مقابل آن دو دست قطع شده دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت با فرشتگان پرداز مى كند عباس نزد خداوند مقام و منزلتى بسيار بزرگ دارد كه همه شهيدان در قيامت به او غبطه مى خورد.

چنانچه شاعر نيز در اين باب مى گويد:

چون اقتدا به جعفر طيار كرده ايم    برد از ماست با پرِ جان در فضاى دوست

در پيروى زخط علمدار كربلاست    دوستى كه داده ايم به راه رضاى درست

امام صادق نيز در ستايش از حضرت عباس مى فرمايد:

عموى ما عباس داراى بصيرة نافذ و ايمانى استوار بود همراه امام حسين جهاد كرد و آزمايش خوبى داد و به شهادت رسيد.

علم عباس

وى تنها به عنوان يك قهرمان نامدار و دلاور مطرح نبود بلكه فضائل علمى، تقوايى او و دانش رفيع را از خردسالى از سرچمشه علوم الهى به دست آورده بود چنانچه برخى روايات اشاره به اين نكته دارند كه وى از زمان كودكى شروع به تغذيه علمى نموده است.

مقام فقهى او بسيار بالا بوده است و در نزد راويان مورد وثوق و اعتماد بوده است و از جهت پارسايى در درجه بالا قرار داشت چنانچه برخى از رجاليون درباره ايشان گفته اند: عباس از فقيهان و دين شناسان اولاد ائمه بود، عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود و ديگران نيز وى را اين گونه تعريف نموده اند كه عباس از بزرگان و فاضلان فقهاى اهل بيت بود بلكه وى عالم استاد نديده بود.

حضرت عباس و امام حسين(عليهم السلام)

حضرت عباس همان جايگاه را نسبت به امام حسين(عليه السلام) داشت كه حضرت على نسبت به پيامبر(صلى الله عليه وآله)داشت ايشان پشتوانه و تكيه گاهى براى امام حسين بودند چنانچه امير المؤمنين چنين جايگاهى را نسبت به پيامبر داشت.

عباس همان طور كه على(عليه السلام) هميان نان و خرما به دوش مى گرفت و براى مستمندان مى برد او نيز به اتفاق برادرش حسين(عليه السلام) بسيارى از گرسنگان مدينه را سير مى كرد عباس همچنانكه على كه باب حوائج دربار پيامبر بود و هر كس رو به ساحت ايشان مى كرد اول على(عليه السلام) را مى خواند وى نيز باب حوائج آستان امام حسين بود و هر كس براى رفع حوائج به دربار حسين مى شتافت عباس را مى خواند.

عباس مانند پدر كه در بستر پيغمبر خوابيد و فداكارى كرد در روز عاشورا براى اطفال و آوردن آب فداكارى كرد.

القاب حضرت عباس

براى ايشان 16 لقب شمرده اند كه هر كدام جلوه اى از فضائل، كرامات و عظمت وى را نشان مى دهد و ما برخى از آنها را برمى شمريم.

1 ـ عباس: چون مثل شير حمله مى كرد دلير بود ترس در دل دشمن مى ريخت و فريادهاى حماسى اش لرزه بر اندام حريفان مى افكند.

2 ـ ابوالفضل: نام پسرش فضل بود و هم اين كه وى پدر فضيلت و خوبى ها بود و فضل و نيكى زاده او و مولود سرشت پاكش بود.

3 ـ ابوالقربه: (پدر مشك) به خاطر مشك آبى كه بر دوش مى گرفت و از كودكى ميان بنى هاشم سقايى مى كرد.

4 ـ سقا: به خاطر اين كه آب آور تشنگان بخصوص در سفر كربلا بود.

5 ـ قمر بنى هاشم: وى در ميان بنى هاشم زيباترين و جذاب ترين چهره را داشت و چنين ماه درخشان در شب تار مى درخشيد.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:21:00 ق.ظ ]




اسلام ناب، به معنای تسلیم محض بودن در برابر دین است!

اسلام ناب یعنی اسلامی كه همه چیز از متن دین بیان شود و مردم نیز در برابر این دین تسلیم محض باشند.

ما گاهی اوقات که به بعضی از مسائل دین راضی نیستیم و با آن دسته از تعالیمی که با منافع ما جور در نمی آید، رابطه خوبی نداریم!

اما این نکته را نباید فراموش کرد که؛ بعد از پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، ائمه(علیهم السلام) و بعد از آنها مجتهد جامع الشرایط و ولی امر، قانون را تعیین می کنند و در برابر قوانین و فرمایشات آنها باید تسلیم بوده و پیروی کنیم.

به خانم بزرگواری می گوییم: اسلام گفته حجاب واجب است. می گوید: نه، من نماز می خوانم، روزه هم می گیرم، مكه هم می روم، كمك به فقرا هم می كنم، دیگه خدا حجاب را می بخشد ، به حجاب من کار نداشته باشید .

در پاسخ بیان می کنیم که: نمی شود بگوئیم ماشین سه چرخ دارد، و اگر چهارمی را نداشته باشد خللی ایجاد نمی شود! ماشین تا چهار چرخ سالم نداشته باشد نمی تواند راه برود .

اگر ما از صبح تا شب روزه گرفتیم، اما ده دقیقه به افطار بگوییم: خدایا! ما چهارده ساعت است چیزی نخورده ایم، حالا این ده دقیقه را هم شتر دیدی، ندید! روزه باطل است. اصلاً بگوئید: یک دقیقه قبل افطار چیزی خوردیم! اصلا روزه باطل است . 

همه ما در برابر یك پزشك تسلیم هستیم و باید هم تسلیم باشیم، چون او بعد از دیپلم، ده دوازده سال كمتر یا بیشتر درس خوانده. به خاطر ده دوازده سال تحصیلات می گوید این قرص را هر 4 ساعت بخور، می گوییم چشم . این كپسول را هر دوازده ساعت یك دانه بخور، می گوییم چشم. این شربت را هر 24 ساعت یك قاشق بخور، می گوییم چشم. همه را می گوییم چشم. چرا؟

برای اینكه ده سال درس خوانده، اما مرجع تقلید كه هفتاد سال درس خوانده، می گوید اسلام گفته نماز صبح دو ركعت، می پرسیم چرا؟ نماز مغرب سه ركعت، می پرسیم چرا؟

چطور به دكتر نمی گوئیم این قرص هر چهار ساعت چرا؟ كپسول هر هشت ساعت چرا؟ چرا به كسی كه ده سال درس خوانده نمی گوئیم چرا، اما به كسی كه هفتاد سال درس خوانده می گوئیم چرا؟

بعضی می گویند اگر ما اسرار عبادات را نفهمیم، دلیل ندارد عمل كنیم. من سؤال می کنم : آیا چنین سؤالی را از پزشک هم می کنیم؟ به دكتر می گوئیم چون اسرار این قرص و كپسول را نمی دانم آن را نمی خورم؟

اگر بنا باشد هر بیماری به هر دكتری بگوید چون راز این را نمی دانم، قرص شما را نمی خورم ، مردم از بی دوایی و بیی سوادی می میرند !

باید نسبت به قانون خدا كه خالق ماست و می داند چه ساخته و چه جوری ساخته، تسلیم باشیم و در سایه این امكاناتی كه برای ما پیش آمده، قدردانی بكنیم

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[شنبه 1396-02-09] [ 08:54:00 ق.ظ ]




نیّت کارهایی که گناه است!


به بیان قرآن کریم ، اسلام ناب محمدی به معنای : «و من یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله» می باشد . اکنون در بسیاری از کشورهای اسلامی دیده می شود که یومن بالله هستند، اما یكفر بالطاغوت نمی باشند .

این در حالی است که اسلام این دو موضوع را در کنار یکدیگر بیان کرده و مسلمانی واقعی را مستلزم عمل به این دو رکن می داند .


مبدأ اسلام، ذات اقدس الهی است!

مبدأ‌ اسلام، ذات اقدس الهی است و خداوند، هستی خالص است و حقیقت ناب وسهو و نسیان و عصیان در آن راهی ندارد ؛ «ذلک بان اللّه هو الحق »1. اگر خدا حقّ محض است و جهل و سهو و نسیان در آن بارگاه راه ندارد، اسلام هم که دین الهی است، «ان الدین عنداللّه الاسلام». 2

از طرف خدای خالص، دین خالص و محض نازل می‌شود؛ «ان الدّین عند اللّه الاسلام » و اگر خدا نور محض است که «اللّه نور السّماوات والارض»3 و اسلام هم از ناحیه ذات اقدس اله است که «ان الدّین عند اللّه الاسلام»

آنچه از خدای سبحان به عنوان اسلام تجلّی می‌کند نور خواهد بود، چه اینکه درباره قرآن کریم آمده است؛ «قد جاءکم من اللّه نور و کتاب مبین»4 و درباره عترت طاهرین علیهم‌الصلاة‌و‌علیهم‌السلام هم وارد شده است که اینها نور واحدند.

 

اسلام ناب چیست؟

اسلام ناب آن است که در حرم او جهل، سهو، نسیان، خطا، خطیئه، خرافات راه نداشته باشد. اگر دینی آلوده‌ با جهل بود، با خطا و خطیئه همراه بود، این اسلام ناب نیست و ذات اقدس اله ما را به دین خالص فرا خوانده است و چون خودش خالص محض است و دینی که از او نازل شده است خالص محض است، از ما هم اخلاص طلب کردند، یعنی از ما اسلام ناب خواستند. اسلام چون منزّه از خطا و سهو و نسیان و خرافه و امثال اینهاست، خالص است. مسلمان چون منزّه از هوا و هوس و ریا  است، این خالص است.

اگر کسی اسلامش آمیخته با تسامح و تساهل ، آمیخته با خرافات، آمیخته با هوس و هوا، آمیخته با ریا  شد، این اسلام ناب نیست، اسلامی نیست که از طرف خدای سبحان آمده باشد.

 

از ما خواسته شده، مسلمان خالص باشیم!

اگر ما می خواهیم مسلمان خالص باشیم، باید در توحید باید اخلاص را رعایت کنیم؛ بدین معنا که صفات را زائد بر ذات ندانیم عین ذات بدانیم، هستی را محدود نکنیم، خدا را هستی نامتناهی بدانیم؛ در حرم ذات اقدس اله، نه نقصی راه داشته باشد و نه عیبی و نه کثرتى .

اسلام ناب آن است که در حرم او جهل، سهو، نسیان، خطا، خطیئه، خرافات راه نداشته باشد. اگر دینی آلوده‌ با جهل بود، با خطا و خطیئه همراه بود، این اسلام ناب نیست و ذات اقدس اله ما را به دین خالص فرا خوانده است وچون خودش خالص محض است و دینی که از او نازل شده است خالص محض است،

اسلام ناب، ناشی از شناخت خداوند و کتاب اوست!

ذات اقدس اله برای اینکه ما را به اسلام ناب آشنا کند، خود را معرّفی کرد که حقّ محض است، کتاب خودش را معرّفی

کرد که حقّ صرف است، فرمود: این کتاب «لا یأتیه الاباطل من بین یدیه ولا من خلافه»5

اولیای خود را وجود مبارک حضرت ختمی نبوّت را، وجود مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و هم‌چنین اهل‌بیت عصمت و طهارت را معرفی کرده است که اینها انسان‌های کامل‌اند.

پس خدا، خالص محض است چون حقّ صرف است؛ قرآن، خالص محض است چرا که؛ «لایأتیه الاباطل من بین یدیه ولا من خلافه »6 انبیا و انسان‌های کامل خالص‌‌اند چون معلّم ملائکه‌اند و ملائکه «لا یعصون اللّه ما أ‌مرهم »7 هستند، آنجا خرافات و جهل نیست، آنجا تعلیمش تعلیم ناب است، معلّمان آنها هم معلّمان ناب.

در نشئه طبیعت، خدای سبحان از همه ما دینداری خالصانه را خواسته است، فرمود: خالصاً دین را بپذیرید و خدا را عبادت کنید.

 

اسلاب ناب محمدی به روایت قرآن کریم

به بیان قرآن کریم ، اسلام ناب محمدی به معنای: «و من یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله» می باشد .

اکنون در بسیاری از کشورهای اسلامی دیده می شود که یومن بالله هستند، اما یكفر بالطاغوت نمی باشند .

این در حالی است که اسلام این دو موضوع را در کنار یکدیگر بیان کرده و مسلمانی واقعی را مستلزم عمل به این دو رکن می داند .

 

کارهایی که نیّتشان هم گناه است!

همه گناهان را اگر مرتكب شویم، مجرم هستیم اما چند گناه است که گفته شده اگر آن را هم مرتکب نشده و تنها نیتش را بکنیم ، گناه است .

یكی از آنان، این است كه دوست داشته باشی آبروی مردم  را بریزی، ولو آبرویی را نریزی!

اگر خوشمان بیاید که این اتفاق بیافتد ولو انجامش ندهیم، مجرم هستیم؛ «یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ »8 ، این عبارت بیان می کند که یحبون یعنی علاقه دارد كه كارهای زشت دیگران لو برود. همین كه دوست داری گناهان مردم لو برود، این دوست داشتن خودش گناه است و در ادامه می فرماید: «لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ ».

از گناهان دیگری که نیّتش هم گناه به حساب می آید، راجع به طاغوت است. می فرماید: «یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ »9 یعنی اراده و نیتش این است كه به دادگاه های طاغوت مراجعه كند، «وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَكْفُرُواْ » ریختن آبروی مؤمن، مراجعه به طاغوت و … اراده اش هم جرم است.

اسلام ناب یعنی اسلامی كه همه چیز از متن دین بیان شود و مردم نیز در برابر این دین تسلیم محض باشند

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




چه کنم تا در زندگی زمین نخورم

همه ما در زندگیمان بارها شکست خورده ایم. برخی دوباره کمر راست کرده ایم و به راهمان ادامه داده ایم و بسیاری دیگر برای  همیشه مأیوس و نا امید شده ایم.

 

 گاهی انسان در پی راه حلی می گردد که هنگام شکست و زمین گیر شدن بتواند دوباره برخیزد و به راه خود ادامه دهد و شکست خود را جبران نماید. اما شاید از آن مهمتر این سوال است که چه کنم که اصلاً در زندگی شکست نخورم؟ 

پاسخ را با یک مثال ساده بیان خواهم کرد. تصور کن در اتوبوس ایستاده ای. با هر ترمزی که راننده محترم می گیرد همه کسانی که مثل تو ایستاده اند به جلو پرتاب می شوند. در این شرایط اگر کسی دستش را به دستگیره ای نگرفته باشد حتما به زمین خواهند خورد. حتی گاهی با وجود اینکه دستگیره را گرفته اند ممکن است به خاطر شدت حرکت اتوبوس دستگیره از دستشان رها شود و زمین بخورند. 

زندگی هم مثل همین اتوبوس در حال حرکت است. پستی و بلندی مسیر ممکن است انسان را زمین بزند در این شرایط انسان باید به دستگیره محکمی چنگ بزند تا خودش را حفظ کند. 

 آن دستگیره چیست؟ 

تنها دستگیره ای که میتوان به آن اعتماد کرد خداست. انسان باید به خدا ایمان و اعتماد داشته باشد و تنها راهی را برود که او فرمان داده است. این راه, راه امن است.

لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (بقره 256) 

در قبول دین، اكراهى نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنا بر این، كسى كه به طاغوت [بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] كافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست. 

بله. پروردگار انسان که خیر و صلاح او را می خواهد هر گز کسانی را که به او تمسک کنند گمراه نمیکند. 

وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22لقمان) 

كسى كه روى خود را تسلیم خدا كند در حالى كه نیكوكار باشد، به دستگیره محكمى چنگ زده (و به تكیه گاه مطمئنى تكیه كرده است)؛ و عاقبت همه كارها به سوى خداست. 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:46:00 ق.ظ ]




شیطان و وسوسه‌های به روز شده‌اش 


متأسفانه کسی مراقب حضور شیطان نیست این تماس‌های تلفنی شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی عرصه‌ای شده برای حضور هر چه فعال‌تر شیطان طوری که زنان و مردان در ورای دیوارها و درها با هم خلوت‌های طولانی دارند در این فضاست که زن به شوهرش خیانت می‌کند و  مرد به زنش .


عصر ما عصر پیشرفت تکنولوژی و ارتباطات است علوم با سرعت فزاینده رو به رشد دارد و اغلب انسان‌ها هم در تلاشند که از این دریای خروشان هرکس در زمینه خاص و مورد نیازش بهره‌ای ببرد . این پیشرفت‌ها آسایش و راحتی زیادی را برای نوع بشر فراهم آورده اما در عین حال مسبب دغدغه‌های دیگری شده است و گاه تأثیرات منفی هم در بطن زندگی انسان داشته است . که باید به گونه‌ای از اثرات سوء آن در امان بود و در این زمینه برگشت به آموزه‌های وحیانی و استمداد از آن مطمئن‌ترین راه چاره است.

آیت الله مکارم شیرازی، با اشاره به این که روایات فراوان درباره اهمیت فراگیری علم و تعلیم و تعلم آن هم در زمان تاریک جاهلیت از جمله معجزات اسلام است، ابراز داشتند: طلب علم بر هر مسلمان زن و مردی واجب است و تأکید اسلام این است که انسان از گهواره تا گور دانش بجوید.

بنابر این متوجه می‌شویم که در اسلام چیزی به نام فارغ‌التحصیلی نداریم و آدمی باید تا پایان عمر، چیز تازه‌ای یاد بگیرد.

امیر مؤمنان علی (ع) «تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَ مُدَارَسَتَهُ تَسْبِیحٌ وَ الْبَحْثَ عَنْهُ جِهَادٌ وَ تَعْلِیمَهُ مَنْ لَا یعْلَمُهُ صَدَقَةٌ …»؛ دانش را بیاموزید، آموختن آن حسنه، ادامه دادن آن ذکر خدا، بحث و گفت و گو پیرامون آن جهاد و آموختن آن به آن کس که نمی‌داند، صدقه است.( بحارالانوار، ج 1، ص 171.6 )

دنیای امروز یاد گرفتن را اجباری کرده، اما یاد دادن را اجباری نکرده است، حال آن که اسلام می‌گوید علاوه بر تحصیل علم، تدریس و آموزش علم نیز واجب است.

پیامبر اکرم (ص) در حدیثی می‌فرمایند؛ از همه بخشنده‌تر در درجه اول خداست و بعد از خدا من در بین همه فرزندان آدم از همه سخاوتمندتر هستم و بعد از من سخاوتمندترین فرد کسی است که چیزی را یاد بگیرد و به دیگران یاد بدهد.

اگر برنامه درسی، معلم و کتب درسی همه‌اش خوب و درست باشد، اهداف تربیتی نیز به نحو مطلوب در جامعه محقق می‌شود.

در آیه 24 سوره عبس و تولی که این آیه آمده « فَلْینْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَی طَعَامِهِ » به این نکته مهم اشاره شده که در غذای انسان و حتی یک دانه گندم درس‌های مهم توحیدی نهفته است.

در حدیث اشاره به این مسأله شده که تنها غذای انسان مربوط به جسم نیست، بلکه انسان باید توجه کند که علم و دانش به عنوان غذای روح را از چه کسی می‌گیرد.

جوان‌ها مراقب باشند، همین ارتباط‌هایی که به وسیله تلفن همراه با دختران و زنان نامحرم بر قرار می‌شود مثل این هشدار شیطان است و لذا باید در همه حال مراقب وسوسه‌های شیطانی بود

دانشگاهیان و فرهنگیان مراقب افکار انحرافی باشند

از این رو دانشگاهیان، آموزگاران و دبیران باید مراقب باشند خارجی‌ها که علوم خود را به دیگران می‌فروشند، گاهی افکار انحرافی و فرهنگ غلط خود را نیز بدین وسیله انتقال می‌دهند.

کسانی که در مقام تعلیم مردم هستند، باید مراقب باشند که چه علومی را به افراد می‌آموزند؛ لذا لازم است که شما برای علوم یک فیل‌تری بگذارید و نکات بدآموزی و مسایل خلاف اخلاق و عقاید اسلامی را از آن حذف کنید.

شیطان به نوح می‌گوید در سه حالت من به تو نزدیک می‌شوم که باید مراقب باشی؛ نخست آن جایی که تو عصبانی می‌شوی، موقع نفوذ و هجوم من است.

مولا علی (ع) در جایی می‌فرمایند: انسان عصبانی موقتا دیوانه است؛ چون بعداً پشیمان می‌شود و کسی که بعد هم پشیمان نشود او دیوانه تمام عیار است.

 

عصبانیت؛ منشأ بسیاری از جنایات

بسیاری از جنایات، طلاق‌ها و پرونده‌های جنایی به خاطر همین عصبانیت‌ها ایجاد می‌شود؛ بنابراین مردم باید مراقب باشند که در حالت عصبانیت تصمیمی نگیرند و در این حالت مکان خود را تغییر دهند.

موقعیت دومی که شیطان نسبت به آن هشدار می‌دهد مربوط به جایی است که انسان در مسند قضاوت می‌نشیند؛ قضاوت در اسلام واجب کفایی است اما باید توجه داشت که این جایگاه بسیار حساس و خطرناک است.

توصیه سوم شیطان این است که اگر در خانه خالی با زن نامحرمی بودی و درب بسته بود، بدان که من آن جا حاضر هستم.

جوان‌ها مراقب باشند، همین ارتباط‌هایی که به وسیله تلفن همراه با دختران و زنان نامحرم برقرار می‌شود مثل این هشدار شیطان است و لذا باید در همه حال مراقب وسوسه‌های شیطانی بود.

متأسفانه کسی مراقب حضور شیطان نیست این تماس‌های تلفنی شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی عرصه‌ای شده برای حضور هر چه فعال‌تر شیطان طوری که زنان و مردان در ورای دیوارها و درها با هم خلوت‌های طولانی دارند در این فضاست که زن به شوهرش خیانت می‌کند و  مرد به زنش در این فضاهاست که هر کس در زندگیش کوچک‌ترین ناملایمتی احساس کند معشوق و معشوقه جدیدی اختیار می‌کند و غم دل با وی می‌گوید.

و اصلاً کسی حواسش نیست که شیطانی هم هست چرا که این نوع روابط را نیاز روز و اقتضاء زمان می‌دانند حتی یک لحظه هم به نظرشان خطور نمی‌کند که احیاناً کاری که دارند انجام می‌دهند نامش گناه است ناخشنودی خداست .

چنان در این عرصه بی مهابا می‌تازند که اصلاً یادشان نمی‌ماند مرگی هست حساب و کتابی هست .

عکس‌های بزک کرده و مستهجن از خود تهیه کرده و در معرض دید هزاران نفر قرار می‌دهند و برای زشت کرداری گوی سبقت را از هم می‌ربایند .

شیطان با پیشرفت علوم و فناوری و ارتباطات تمام حربه‌هایش را به روز می‌کند تو به قصد یک کار علمی وارد اینترنت می‌شوی او هم با تو می‌آید و شروع می‌کند وسوسه کردن که خسته شدی بهتر است کمی سرگرم شوی به فلان سایت برو که فلان عکس در آن بود بگرد و بیشترش را پیدا کن ،خب پیدا کردی حالا نگاه کن چقدر جذاب هستند چرا تو نداشته باشی ؟چرا تو این‌گونه نباشی ؟ و….

بله روزگاری شده که گناه کردن نیاز روز شده است اما آیا این بهانه سنت‌های خداوند را در مورد پاداش و عقاب تغییر خواهد داد؟

شیطان با پیشرفت علوم و فناوری و ارتباطات تمام حربه‌هایش را به روز می‌کند تو به قصد یک کار علمی وارد اینترنت می‌شوی او هم با تو می‌آید و شروع می‌کند وسوسه کردن که خسته شدی بهتر است کمی سرگرم شوی به فلان سایت برو که فلان عکس در آن بود بگرد و بیشترش را پیدا کن ،خب پیدا کردی حالا نگاه کن چقدر جذاب هستند چرا تو نداشته باشی ؟چرا تو این‌گونه نباشی ؟ و….

و رهایت نمی‌کند تا کار علمیت را لکه سیاهی کند که در پرونده‌ات ثبت شود همراه تمامی عواقب شومی که به دنبال دارد . و هزاران مثال زنده دیگر که من و شما به خوبی با آن آشنا هستیم .

شما ببینید با .وقتی که ما گوشی همراهمان را در دست می‌گیریم چقدر وسوسه می‌کند

وارد اینترنت می‌شویم چطور زودتر از ما حاضر است حتی در کتابخانه‌ها در کوچه و خیابان و حتی تنهایی‌ها .

باید یاد بگیریم که جلوی هر وسوسه‌اش را در همان هنگام القا بگیریم وقتی امر می‌کند برو سراغ فلان مطلب کلا از فضا خارج شویم وقتی امر می‌کند که مثلاً فلان شماره را بگیر به بهانه اشتباه بودن اصلاً تلفن را به کناری بگذاریم  خلاصه نباید بگذاریم وسوسه‌اش در مقام اجرا بیاید که در مراحل بعدی کنترلش سخت‌تر خواهد بود.

به راستی که بد دشمنی است کینه‌توز و کار کشته نباید عنان اختیار به دستش دهیم و به هر سمت و سویی که کشیدمان برویم باید یک جاهایی فیل‌ترش کنیم ،یک جاهایی بلوتثش را خاموش کنیم و در جای دیگر چشمانش را ببندیم تا کم کم راه و رسم مبارزه را بیاموزیم و پوزه این خبیث لعین را با یاری خداوند متعال به خاک بمالیم . إن شاء الله 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:44:00 ق.ظ ]




آفت وسوسه!

همه ی گناهان به نفس امّاره بر می گردد، و مهار نکردن نفس امّاره و پیروی از هوس ها و خواهش های آن، باعث ارتکاب گناهان بزرگی همچون شرک به خداوند متعال می شود، چنان که در قرآن کریم می خوانیم: «و آن کسى که براى خدا، شریکى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است.»

فرآوری: آمنه اسفندیاری - بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

 

«وسوسه ، سخنان بیهوده و بی سودی است كه نفس، شیطان و برخی از مردم در انسان پدید می آورند». با نگرشی در روایات اسلامی معلوم می شود كه همه وسوسه پذیرند و آفت وسوسه در جان همه می نشیند. مومنان (با تلاش خود) و با تأیید خداوندی از شرّ وسوسه رهایی می یابند و سست باوران در برابر وسوسه ها تسلیم می گردند.

اقسام وسوسه

الف: وسوسه در اعتقادات:
مقصود از وسوسه در اعتقادات، تردیدها و پندارهای ناروایی است كه در باورهای اعتقادی انسان رخ می دهد.

توصیه ها و اذكار:

1 -در روایات متعدد ائمه(علیهم السّلام) به افراد توصیه كرده اند در این شرایط با ذكر «لا اله الا الله» وسوسه را از خود بزدائید و افراد اذعان داشته اند كه با این ذكر درمان شده اند.
2 - ذكر و یاد خدا را از یاد نبریم.
3 - در برخی روایات آمده است انسان که از وسوسه  هراسناك است نشانه ی ایمان خالص اوست و توصیه شده است كه در این مواقع بگویید «آمنّا باللهِ و رسولهِ و لا حولَ و لا قوة الا بالله»
4 - در روایت آمده است اگر وسوسه، خودش به قلب انسان خطور كند، بخشیده می شود؛ ولی اگر جان به آن گرایش پیدا كند قابل بخشش نیست.
5 - هنگام وسوسه شدن در صفات و شكوه خداوند بگوییم: «لا اله الا الله، محمّد رسول الله و علی امیرالمومنین».

ب: وسوسه در عبادات:

این وسوسه جلوه های مختلفی دارد مثل وسوسه در نیت، وضو، غسل، نماز، مستجاب نشدن دعا، وسوسه ی ریایی بودن عبادت، وسوسه ی خوابیدن بیشتر در شب، وسوسه  در وقت عبادت، وسوسه در عدالت یا قرائت پیشنماز.
توصیه ها و اذكار:
1. گفتن «بسم الله» هنگام وضو، که از شرّ شیطانی كه این موقع مزاحم ما می شود نجات یابیم.

هر كس هنگام انجام اعمال عبادی شك كند كه این كارش ریایی است دست از عبادت خود نكشد؛ بلكه به اخلاص خود بیفزاید و به خداوند بگوید: «اَعوذُ بكَ اَنْ اُشرِكَ و أنا اعلمُ و استغفرك لِما لا اَعْلم» خدایا از اینكه آگاهانه شرك بورزم به تو پناه می آورم و از شرك ورزی هایی كه ناآگاهم، بخشش تو را می طلبم.

2 . پیامبر  صلّی الله علیه و آله فرمودند: «برای وضو حدود كمتر از یك كیلو، و برای غسل سه كیلو آب كافی است». و نهی كرده اند كه با بیش از این مقدار آب دچار وسواس در رسیدن آب به بدن شویم امام باقر علیه السّلام فرمودند: «در غسل جنابت سه مشت آب بر سرت بریز، و بر طرف راست و چپت همین كه آب را مانند روغن بر بدنت بمالی كافی است».
3 . رجوع به بحث شكیات نماز كه در توضیح المسائل مراجع مطرح شده است.
4 . هر كس هنگام انجام اعمال عبادی شك كند كه این كارش ریایی است دست از عبادت خود نكشد؛ بلكه به اخلاص خود بیفزاید و به خداوند بگوید: «اَعوذُ بكَ اَنْ اُشرِكَ و أنا اعلمُ و استغفرك لِما لا اَعْلم» خدایا از اینكه آگاهانه شرك بورزم به تو پناه می آورم و از شرك ورزی هایی كه ناآگاهم، بخشش تو را می طلبم.
5 . شیطانی به نام زهاء وجود دارد، وقتی كه انسان شب هنگام برای عبادت بلند می شود به او می گوید: «هنوز هنگام عبادت تو نشده است». بار دیگر بیدار می شود باز به او می گوید: «وقت ستایش تو فرا نرسیده». و پیوسته چنین می كند تا سپیده بدمد؛ آن وقت از خوشحالی فریاد می كشد. لازم است ما به او گوش ندهیم و زمینه ی بیدار شدن راحت تر (زود خوابیدن، غذای سبك خوردن و …) را در خود ایجاد كنیم.
6 . گاهی وسوسه در عدالت و یا صحت قرائت پیشنماز است. در روایت آمده است: «تا با چشمت از او ارتكاب گناهی ندیده ای و یا دو نفر شاهد عادل گواهی نداده اند كه او مرتكب گناهان می گردد و یا … بنا را بر عدالت آن امام بگذار. این وسوسه ها باعث می شود انسان از بالاترین فضائل (نماز جماعت و …) محروم گردد»

ج: وسوسه در كارهای غیر عبادی:

این وسوسه فراگیر است و دامنگیر كسانی كه متعهد به برنامه های مذهبی نیستند نیز می شود. مثل وسوسه در گزینش همسر، انتخاب شغل، در خرید كالا، وسوسه در ارتكاب گناه و …
یک سوال مهم: بزرگ ترین وسوسه شیطان چیست؟
آنچه که از آیات و روایات بر می آید آن است که، بزرگ ترین وسوسه شیطان ،دعوت و وسوسه کردن انسان به پیروی از «نفس امّاره» است. نفس امّاره، دشمن بزرگى است که آدمى را به کارهاى زشت و ناروا وامى دارد، مگر آن که خدا به لطف خاص خود آدمی را حفظ فرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی».[1] شیطان، بالاترین وسوسه ها را در این نفس انجام خواهد داد. 
در این جا به نمونه ای از روایات -که از آنها فهمیده می شود بزرگ ترین دشمن انسان نفس امّاره است و به پیروی آن، بزرگ ترین چیزی را که شیطان به آن دعوت کرده و وسوسه می کند، پیروی از هواهای نفسانی است- اشاره می کنیم.[2]
1. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «آفت دین، هوای نفس است».[3] و «برترین جهاد این است که به خاطر خداوند متعال با نفْس و هواهای نفسانیت جهاد کنى».[4]
2. امام علی (علیه السلام): «با نفس خویش مبارزه کن و توان و کوشش خود را برای آخرت به کار گیر».[5] و «جهاد کردن با نفْس، آن را در ارتکاب گناهان مهار می کند».[6]

 بزرگ ترین دشمن انسان نفس امّاره است و به پیروی آن، بزرگ ترین چیزی را که شیطان به آن دعوت کرده و وسوسه می کند، پیروی از هواهای نفسانی است

3. امام صادق (علیه السلام): «خوشا به حال بنده ای که برای خدا با نفْس و هوس خویش جهاد کند. هر که لشکر هوا و هوس خود را شکست دهد، به خشنودی خدا دست یابد و هرکه خِرَدش، با کوشش و شکستگی و فروتنی، بر بساط خدمت گزاری به خدا، بر نفْس امّاره اش چیره شود، به پیروزی بزرگی دست یافته باشد. میان بنده و خداوند حجابی ظلمانی تر و وحشتناک تر از نفْس و هوای نفْس نیست و برای کشتن این دو، سلاح و ابزاری چون احساس نیاز به خدا و خضوع و خشوع و گرسنگی و تشنگی کشیدن در روز و شب زنده داری نیست که اگر چنین کسی بمیرد، شهید است و اگر زنده بماند و همچنان به این راه ادامه دهد، خداوند فرجام او را به آن رضوان بزرگ ختم کند. خداوند عزّ وجلّ فرمود: «و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه هاى خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است».[7]، [8]
4. امام کاظم (علیه السلام): «برای بازداشتن نفْس خود از خواهش هایش با آن مبارزه کن که مبارزه با نفْس، همچون مبارزه با دشمنت، بر تو واجب است».[9]
به هر حال، همه ی گناهان -به واسطه و یا بدون واسطه- به نفس امّاره بر می گردد، و مهار نکردن نفس امّاره و پیروی از هوس ها و خواهش های آن، باعث ارتکاب گناهان بزرگی همچون شرک به خداوند متعال می شود، چنان که در قرآن کریم می خوانیم: «و آن کسى که براى خدا، شریکى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است».[10]

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:37:00 ق.ظ ]




چه کنم تا در زندگی زمین نخورم

همه ما در زندگیمان بارها شکست خورده ایم. برخی دوباره کمر راست کرده ایم و به راهمان ادامه داده ایم و بسیاری دیگر برای  همیشه مأیوس و نا امید شده ایم.

 

 گاهی انسان در پی راه حلی می گردد که هنگام شکست و زمین گیر شدن بتواند دوباره برخیزد و به راه خود ادامه دهد و شکست خود را جبران نماید. اما شاید از آن مهمتر این سوال است که چه کنم که اصلاً در زندگی شکست نخورم؟ 

پاسخ را با یک مثال ساده بیان خواهم کرد. تصور کن در اتوبوس ایستاده ای. با هر ترمزی که راننده محترم می گیرد همه کسانی که مثل تو ایستاده اند به جلو پرتاب می شوند. در این شرایط اگر کسی دستش را به دستگیره ای نگرفته باشد حتما به زمین خواهند خورد. حتی گاهی با وجود اینکه دستگیره را گرفته اند ممکن است به خاطر شدت حرکت اتوبوس دستگیره از دستشان رها شود و زمین بخورند. 

زندگی هم مثل همین اتوبوس در حال حرکت است. پستی و بلندی مسیر ممکن است انسان را زمین بزند در این شرایط انسان باید به دستگیره محکمی چنگ بزند تا خودش را حفظ کند. 

 آن دستگیره چیست؟ 

تنها دستگیره ای که میتوان به آن اعتماد کرد خداست. انسان باید به خدا ایمان و اعتماد داشته باشد و تنها راهی را برود که او فرمان داده است. این راه, راه امن است.

لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (بقره 256) 

در قبول دین، اكراهى نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنا بر این، كسى كه به طاغوت [بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] كافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست. 

بله. پروردگار انسان که خیر و صلاح او را می خواهد هر گز کسانی را که به او تمسک کنند گمراه نمیکند. 

وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22لقمان) 

كسى كه روى خود را تسلیم خدا كند در حالى كه نیكوكار باشد، به دستگیره محكمى چنگ زده (و به تكیه گاه مطمئنى تكیه كرده است)؛ و عاقبت همه كارها به سوى خداست

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:33:00 ق.ظ ]




 

اعمال مُختصّه ماه شعبان

شب اوّل
نمازهاى بسيار در اقبال ذكر شده از جمله دوازده ركعت به حمد و يازده مرتبه توحيد

روز اوّل
روزه اش فضيلت بسيار دارد و از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه هر كه روزه بگيرد روز اوّل شعبان را واجب شود براى او بهشت البته و سيد بن طاوس ثواب بسيارى نقل كرده از حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ اله براى كسى كه سه روز اوّل اين ماه را روزه دارد و در شبهاى آنها دو ركعت نماز كند در هر ركعت حمد يك مرتبه و توحيد يازده مرتبه و بدانكه در تفسير امام عليه السلام خبرى در فضيلت شعبان و روز اوّل آن ذكر شده كه فوائد بسيار در آن مندرجست و شيخ ما ثقة الاسلام نورى نَوَّرَاللّهُ مَرْقَدَهُ آن خبر را ترجمه نموده و در آخر كتاب كلمه طيّبه ذكر فرموده و چون آن خبر طولانيست و مقام را گنجايش تمام آن نيست ما مختصر آن را در اينجا ذكر مى كنيم حاصل آن خبر آن است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در روز اوّل شعبانى گذشت به جماعتى كه در مسجدى نشسته بودند و در امر قَدَرْ و امثال آن گفتگو مى كردند و بلند شده بود صداهاى ايشان و سخت شده بود لجاجت و جدال ايشان پس حضرت ايستاد و بر ايشان سلام كرد آنها جواب سلام دادند و براى آن جناب برخاستند و خواهش كردند كه نزد ايشان بنشيند آن حضرت به ايشان اعتنايى نكرد و فرمود اى گروهى كه سخن مى گوييد در چيزى كه نفع نمى رساند آيا ندانستيد كه خداى تعالى را بندگانيست كه ساكت كرده ايشان را خوف بدون آنكه عاجز باشند از گفتن يا لال باشند بلكه ايشان هرگاه به خاطر آرند عظمت خداوند را شكسته مى شود زبانهايشان و كنده مى شود دلهايشان و مى رود عقلهاى شان و مبهوت مى شوند به جهت اِعْزاز و اِجلال و اعظام خداوند پس هرگاه به خود آمدند از اين حالت رو مى آورند بسوى خدا به كردارهاى پاكيزه مى شمرند نَفْسهاى خود را با ستمكاران و خطاكاران و حال آنكه ايشان منزّهند از تقصير و تفريط مگر آنكه ايشان راضى نمى شوند براى خدا به كردار اندك و بسيار نمى شمرند براى او عمل زياد را و پيوسته مشغولند به اعمال پس ايشان چنانند كه هر وقت نظر كنى به ايشان ايستادگانند به عبادت ترسان و هراسان در بيم و اضطرابند پس كجائيد شما از ايشان اى گروه تازه كارها آيا ندانستيد كه داناترين مردم به قَدَرْ ساكت ترين ايشانند از آن و اينكه جاهلترين مردم به قَدَرْ سخنگوترين ايشانند در او، اى گروه تازه كارها امروز غُرّه شعبان كريم است ناميده است او را پروردگار ما شعبان به جهت پراكنده شدن خيرات به تحقيق كه باز كرده پروردگار شما در او درهاى حسنات خود را و جلوه داده به شما قصرها و خيرات او را به قيمت ارزانى و كارهاى آسانى پس بخريد آن را و جلوه داده براى شما ابليس لعين شُعَبهاى شرور و بلاهاى خود را و شما پيوسته مى كوشيد در گمراهى و طغيان و متَمَّسِك مى شويد به شعبهاى ابليس و رُو مى گردانيد از شعبهاى خيرات كه باز شده براى شما درهاى او و اين غُرّه ماه شعبان است و شعبهاى خيرات او نماز است و روزه و زكات و امر به معروف و نهى از منكر و بِرّ والدين و خويشان و همسايگان و اصلاح ذات الْبَيْنِ و صدقه بر فقراء و مساكين بر خود كلفت مى دهيد چيزى را كه برداشته شده از شما يعنى امر قضا و قدر و چيزى كه نهى كرده شده ايد از فرو رفتن در آن از كشف سِرّهاى خدا كه هر كه تفتيش كند از آنها از تباه شدگانست آگاه باشيد به درستى كه اگر شما واقف شويد بر آنچه مهيّا فرموده ، پروردگار عزّوجلّ براى مطيعين از بندگانش در امروز هر آينه بازخواهيد داشت خود را از آنچه در او هستيد و شروع خواهيد كرد در آنچه امر كردند شما را به آن گفتند يا اميرالمؤ منين عليه السلام و چيست آنكه آن را خداوند مهيّا فرموده در اين روز براى مطيعين خود پس حضرت نقل فرمود قصه آن لشكرى را كه رسول خداصَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ اله به جهاد كفار فرستاده بود و دشمنان شب بر ايشان شبيخون زدند و آن شبى تاريك و سخت ظلمانى بود و مسلمانان در خواب بودند كسى از ايشان بيدار نبود جز زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه و قتادة بن نعمان و قيس بن عاصم منقرى كه هر كدام در يك جانب ايشان بيدار و مشغول نماز و قرآن خواندن بودند دشمنان مسلمانان را تيرباران كردùRzéگئنبرد شمûHبعضى از منافقين را كه درآويخته به بيشتر شاخهاى او و آنها فرو مى برند او را به اَسفَلِ دَرَكات او پس از اين جهت روى خود را تُرش كردم و پيشانى را درهم كشيدم

روز سوّم
روز مباركى است كه شيخ در مصباح فرموده در اين روز متولّد شد جناب حسين بن على عليه السلام و بيرون آمد توقيع شريف به سوى قاسم بن عَلاء همدانى وكيل حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام كه مولاى ما حسين عليه السلام متولد شد روز پنجشنبه سوّم شعبان پس روزه بگير آن روز را و اين دعا را در آن روز بخوان :

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فى هذَا الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهادَتِهِ
خدايا از تو خواهم به حق مولود در اين روز آن مولودى كه به او وعده شهادت داده شده بود

قَبْلَ اْستِهْلالِهِ وَوِلادَتِهِ بَكَتْهُ السَّماَّءُوَمَنْ فيها وَالاْرْضُ وَمَنْ
پيش از اينكه بانگش در اين دنيا بلند شود و به دنيا آيد آسمانها و هر كه در آنها است و زمين و هركه

عَلَيْها وَلَمّا يَُطَاْ لابَتَيْها قَتيلِ الْعَبْرَةِ وَسَيِّدِ الاُْسْرَةِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ
بَر آن است برايش گريستند پيش از آنكه قدم در اين جهان گذارد كشته اشك و آه و آقاى طائفه بشر آنكس كه در

يَوْمَ الْكَرَّةِ الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ وَالشِّفاَّءَ فى
روز رجعت به يارى مدد شده و آنكه پاداش كشته شدنش اين بود كه امامان از نسل اويند و درمان در

تُرْبَتِهِ والْفَوْزَ مَعَهُ فى اَوْبَتِهِ والاْوصِياَّءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قاَّئِمِهِمْ
تربت او است و پيروزى در زمان رجعت با او و اوصياء از عترت او است پس از حضرت قائم

وَغَيْبَتِهِ حَتّى يُدْرِكُوا الاْوْتارَ وَيَثْاَروُا الثّارَ وَيُرْضُوا الْجَبّارَ
و پس از دوران غيبتش تا اينكه انتقام گيرند و خونها را باز گيرند و خداى جبار را خوشنود سازند

وَيَكُونُوا خَيْرَ اَنْصارٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِمْ مَعَ اْختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ
و بهترين ياران دين خدا باشند درود خدا بر ايشان در هر زمان كه رفت و آمد دارد شب و روز

اَللّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ اِلَيْكَ اَتَوَسَّلُ وَاَسْئَلُ سُؤ الَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسيَّئٍ
خدايا پس به حق ايشان به سوى تو دست نياز دراز كنم و از تو خواهم خواستن شخص گنه كار اعتراف كننده بدكردار

اِلى نَفْسِهِ مِمَّا فَرَّطَ فى يَوْمِهِ وَاَمْسِهِ يَسْئَلُكَ الْعِصْمَةَ اِلى مَحَلِّ
به نفس خويش از كوتاهيهايى كه در امروز و ديروزش كرده و اكنون از تو پناه خواهد تا هنگام رفتن در

رَمْسِهِ اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَعِتْرَتِهِ وَاحْشُرْنا فى زُمْرَتِهِ
گور خدايا پس درود فرست بر محمد و عترتش و ما را در زمره او محشور گردان

وَبَوِّئْنا مَعَهُ دارَ الْكَرامَةِ وَمَحَلَّ الاِقامَةِ اَللّهُمَّ وَكَما اَكْرَمْتَنا
و جاى ده ما را با او در خانه كرامت (بهشت ) و جايگاه ماندن هميشگى خدايا چنانچه ما را به شناختنش

بِمَعْرِفَتِهِ فَاَكْرِمْنا بِزُلْفَتِهِ وَارْزُقْنا مُرافَقَتَهُ وَسابِقَتَهُ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ
گرامى داشتى هم چنان ما را به نزديك شدن با او گرامى دار و رفاقت و سابقه داشتن با او را روزى ما گردان و بگردان ما

يُسَلِّمُ لاِمْرِهِ وَيُكْثِرُ الصَّلوةَ عَلَيْهِ عِنْدَ ذِكْرِهِ وَعَلى جَميعِ اَوْصِياَّئِهِ
را از كسانى كه تسليم دستور اويند و هنگام بردن نامش بسيار بر او درود فرستند و بر همه اوصياء

وَاَهْلِ اَصْفِياَّئِهِ الْمَمْدُودين مِنْكَ بِالْعَدَدِ الاِْثْنَىْ عَشَرَ النُّجُومِ الزُّهَرِ
و خاندان برگزيده اش كه يارى شده اند از جانب تو به عدد دوازده ، آن ستارگان درخشان

وَالْحُجَجِ عَلى جَميعِ الْبَشَرِ اَللّهُمَّ وَهَبْ لَنا فى هذَا الْيَوْمِ خَيْرَ
و حجتهاى تو بر تمامى افراد بشر خدايا و ببخش به ما در اين روز بهترين

مَوْهِبَةٍ وَاَنْجِحْ لَنا فيهِ كُلَّ طَلِبَةٍ كَما وَهَبْتَ الْحُسَيْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ
بخششها را و برآور براى ما در اين روز هر خواهشى را چنانچه حسين را به محمد جدش بخشيدى

وَعاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ
و فطرس به گهواره حسين عليه السلام پناه برد و ما پناهنده به قبر او هستيم پس از شهادت او بالاى تربتش

وَننْتَظِرُ اَوْبَتَهُ آمينَ رَبَّ الْعالَمينَ
آمده و چشم به راه رجعت او هستيم اجابت كن اى پروردگار جهانيان
پس مى خوانى بعد از اين به دعاى حسين عليه السلام و اين آخر دعاى آنحضرت است در روزى كه بسيار شده بود دشمنان او يعنى روز عاشورا

اَللّهُمَّ اَنْتَ مُتَعالِى الْمَكانِ عَظيمُ الْجَبَرُوتِ شَديدُ الِمحالِ غَنِىَُّعنِ
خدايا تويى والامكان و بزرگ جبروت و سخت نيرو و بى نياز از

الْخَلايِقِ عَريضُ الْكِبْرِياَّءِ قادِرٌ عَلى ما تَشاَّءُ قَريبُ الرَّحْمَةِ
خلائق و داراى بزرگى پهناور و تواناى بر هر چه خواهى نزديك مهر

صادِقُ الْوَعْدِ سابِغُ النِّعْمَةِ حَسَنُ الْبَلاَّءِ قَريبٌ إ ذ ا دُعيتَ مُحيطٌ بِم ا
راست وعده فراوان نعمت نيكو آزمايش نزديك هرگاه خوانده شوى محيط به هر چه

خَلَقْتَ قابِلُ التَّوبَةِ لِمَنْ تابَ اِلَيْكَ قادِرٌ عَلى ما اَرَدْتَ وَمُدْرِكٌ ما
آفريده اى توبه پذير براى آن كس كه به سويت توبه كند توانا بر هر چه اراده كنى و بدست آرنده آنچه

طَلَبْتَ وَشَكُورٌ اِذا شُكِرْتَ وَذَكُورٌ اِذا ذُكِرْتَ اَدْعُوكَ مُحْتاجاً
بجويى و سپاس پذير هرگاه سپاس شوى و ياد كنى هنگامى كه يادت كنند مى خوانمت نيازمندانه

وَاَرْغَبُ اِلَيْكَ فَقيراً وَاَفْزَعُ اِلَيْكَ خاَّئِفاً وَاَبْكى اِلَيْكَ مَكْرُوباً
و توجه كنم بسويت فقيرانه و پناه آرم بسويت خائفانه و گريه كنم به درگاهت از روى غمزدگى و ملولانه

وَاَسْتَعينُ بِكَ ضَعيفاً وَاَتوَكَّلُ عَلَيْكَ كافِياً اُحْكُمْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا
كمك جويم بوسيله تو ناتوانانه و توكل كنم بر تو كفايت خواهانه خدايا حكم كن ميان ما و ميان قوم ما

[بِالْحَقِّ]فَاِنَّهُمْ غَرُّوناوَخَدَعُونا وَخَذَلُونا وَغَدَرُوابِنا وَقَتَلُونا و نَحْنُعِتْرَةُ
به حق زيرا كه ايشان ما را فريفتند و با ما نيرنگ زدند و دست از يارى ما كشيدند و با ما بى وفايى كرده ما راكشتند با اينكه ما عترت

نَبِيِّكَ وَوَُلَْدُ حَبيبِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ الَّذِى اصطَفَيْتَهُ بِالرِّسالَةِ وَائْتَمَنْتَهُ
پيمبر تو و فرزند حبيب تو محمد بن عبداللّه هستيم آن (بزرگوارى ) كه او را به رسالت برگزيدى

عَلى وَحْيِكَ فَاجْعَلْ لَنا مِنْ اَمْرِنا فَرَجاً وَمَخْرَجاً بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ
و بر وحى خويش امينش ساختى پس در كار ما گشايش و فرجى عطا فرما به رحمتت اى مهربانترين

الرّاحِمينَ
مهربانان

ابن عَيّاش گفت شنيدم از حسين بن علىّ بن سفيان بزوفرى كه مى گفت حضرت صادق عليه السلام مى خواند اين دعا را در اين روز و فرموده كه اين دعا از دعاهاى روز سيّم شعبان است و آن روز ولادت حسين عليه السلام است.

شب سيزدهم
اوّل لَيالى بيض است و كيفيّت نماز امشب و دو شَبِ بعد در ماه رجب گذشت

شب نيمه شعبان
شب بسيار مباركى است از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايتست كه از حضرت امام محمّد باقرعليه السلام سؤ ال شد از فضل شب نيمه شعبان فرمود آن شب افضل شبها است بعد از ليلة القدر در آن شب عطا مى فرمايد خداوند به بندگان فضل خود را و مى آمرزد ايشان را به مَنّ و كَرَم خويش پس سعى و كوشش كنيد در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب پس بدرستى كه آن شبى است كه خدا قسم ياد فرموده به ذات مقدّس خود كه دست خالى برنگرداند سائلى را از درگاه خود مادامى كه سؤ ال نكند معصيت را و آن شب آن شبى است كه قرار داده حَقّ تعالى آن را از براى ما به مقابل آنكه قرار داده شب قدر را براى پيغمبر ماصَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَاله پس كوشش كنيد در دُعا و ثنا بر خداى تعالى ((الخبر)) و از جمله بركات اين شب مبارك آنست كه ولادت با سعادت حضرت سلطان عصر امام زمان ارواحُنا لَهُ الفداء در سحر اين شب سنه دويست و پنجاه و پنج در سُرَّ مَنْ رَاى واقع شده و باعث مزيد شرافت اين لَيْله مباركه شده و از براى اين شب چند عملست:

اوّل غسل است كه باعث تخفيف گناهان مى شود

دوّم احياءاين شب است به نماز و دعاء و استغفار چنانچه امام زين العابدين عليه السلام مى كردند و در روايتست كه هر كه احيا دارد اين شب را نميرد دل اودر روزى كه دلها بميرند

سوّم زيارت حضرت امام حسين عليه السلام است كه افضل اعمال اين شب و باعث آمرزش ‍ گناهانست و هر كه خواهد با او مصافحه كند روح صد و بيست و چهار هزار پيغمبر زيارت كند آن جناب را در اين شب و اَقَلِّ زيارت آن حضرت آن است كه به بامى برآيد و به جانب راست و چپ نظر كند پس سر به جانب آسمان كند پس زيارت كند آن حضرت را به اين كلمات:

 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَكاتُهُ

و هركس در هر كجا باشد در هر وقت كه آن حضرت را به اين كيفيّت زيارت كند اميد است كه ثواب حجّ وعُمره براى اونوشته شود وما زيارت مخصوصه اين شب را در باب زيارات ذكر خواهيم نمود انشاءاللّه تعالى

چهارم خواندن اين دعا كه شيخ و سيّد نقل كرده اند و به منزله زيارت امام زمان صلوات الله و سلامُه عَلَيْهِ است

اَللّهُمَّ بِحَقِّ لَيْلَتِنا [هذِهِ] وَمَوْلُودِها
خدايا به حق اين شبى كه ما در آنيم و به حق آنكس كه در آن به دنيا آمده

وَحُجَّتِكَ وَمَوْعُودِهَا الَّتى قَرَنْتَ اِلى فَضْلِها فَضْلاً فَتَمَّتْ كَلِمَتُكَ
و حجتت و موعود آن كه همراه كردى به فضيلت اين شب فضيلت ديگرى و بدين سبب تمام شد كلمه تو

صِدْقاً وَعَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِكَ وَلا مُعَقِّبَ لاِياتِكَ نُورُكَ الْمُتَاَلِّقُ
براستى و عدالت تغيير دهنده اى براى كلمات تو نيست و پس زننده اى براى آيات تو نيست آن نور درخشانت

وَضِياَّؤُكَ الْمُشْرِقُ وَالْعَلَمُ النُّورُ فى طَخْياَّءِ الدَّيْجُورِ الْغائِبُ
و آن روشنى فروزانت و آن نشانه نورانى در شب تاريك ظلمانى آن پنهان

الْمَسْتُورُ جَلَّ مَوْلِدُهُ وَكَرُمَ مَحْتِدُهُ وَالْمَلاَّئِكَةُ شُهَّدُهُ وَاللّهُ ن اصِرُهُ
غايب از انظار كه ولادتش بزرگ و كريم الاصل بود و فرشتگان گواهان اويند و خدا ياور

وَمُؤَيِّدُهُ اِذا آنَ ميعادُهُ وَالْمَلاَّئِكَةُ اَمْد ادُهُ سَيْفُ اللّهِ الَّذى لا يَنْبوُ
و كمك كار او است در آن هنگام كه وعده اش برسد و فرشتگان مددكارش باشند آن شمشير برنده خدا كه كُند نشود

وَنُورُهُ الَّذى لا يَخْبوُ وَ ذوُالْحِلْمِ الَّذى لا يَصْبوُا مَدارُ الَّدهْرِ
و نور او كه خاموش نگردد و بردبارى كه كار بى رويه انجام ندهد چرخ روزگار بخاطر او گردش كند

وَنَواميسُ الْعَصْرِ وَوُلاةُ الاْمْرِ وَالْمُنَزَّلُ عَلَيْهِمْ ما يَتَنَزَّلُ فى لَيْلَةِ
و او و پدران معصومش نواميس هر عصر و واليان امر خدايند در شب قدر آنچه نازل شود بر ايشان نازل گردد

الْقَدْرِ وَاَصْحابُ الْحَشْرِ وَالنَّشْرِ تَراجِمَةُ وَحْيِهِ وَوُلاةُ اَمْرِهِ وَنَهْيِهِ
و آنهايند صاحبان حشر و نشر و مفسران وحى خدا و سرپرستان امر و نهى او

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى خاتِمِهْم وَقآئِمِهِمُ الْمَسْتُورِ عَنْ عَوالِمِهِمْ اَللّهُمَّ
خدايا پس درود فرست بر خاتم ايشان و قائمشان كه در پس پرده است از عوالم آنها خدايا

وَاَدْرِكَ بِنا اءَيّامَهُ وَظُهُورَهُ وَقِيامَهُ وَاجْعَلْنا مِنْ اَنْصارِهِ وَاقْرِنْ ثارَنا
ما را به روزگار او و زمان ظهور و قيامش برسان و از جمله يارانش قرارمان ده و خونخواهى ما را

بِثارِهِ وَاكْتُبْنا فى اَعْوانِهِ وَخُلَصاَّئِهِ وَاَحْيِنا فى دَوْلَتِهِ ناعِمينَ
به خونخواهى او مقرون گردان و نام ما را در زمره ياران و مخصوصانش ثبت فرما و ما را در دولتش شادكام

وَبِصُحْبَتِهِ غانِمينَ وَبِحَقِّهِ قآئِمينَ وَمِنَ السُّوَّءِ سالِمينَ يا اَرْحَمَ
و متنعم و به هم نشينيش بهره مند و به گرفتن حقش پا بر جا بدار و از بديها بر كنارمان كن اى مهربانترين

الرّاحِمينَ وَالْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَصَلَواتُهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ
مهربانان و ستايش خاص خدا پروردگار جهانيان است و درودهاى او بر آقاى ما محمد

خاتَمِ النَّبِيّينَ وَالْمُرْسَلينَ وَعَلى اَهْلِ بَيْتِهِ الصّادِقينَ وَعِتْرَتِهَ
خاتم پيمبران و مرسلين و بر خاندان راستگو و عترت حقگويش باد

النّاطِقينَ وَالْعَنْ جَميعَ الظّالِمينَ واحْكُمْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ يا اَحْكَمَ الْحاكِمينَ
و از رحمت خود دور ساز تمام ستمكاران را و ميان ما و ايشان داورى كن اى محكمترين حكم كنندگان
پنجم شيخ روايت كرده از اسماعيل بن فضل هاشمى كه گفت تعليم كرد مرا حضرت صادق عليه السلام اين دعا را كه بخوانم آنرا در شب نيمه شعبان

اَللّهُمَّ اَنْتَ الْحَىُّ
خدايا تويى زنده

الْقَيُّومُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ الْخالِقُ الرّازِقُ الْمُحْيِى الْمُميتُ الْبَدىَّءُ
پاينده والاى بزرگ آفريننده و روزى دهنده زنده كننده و ميراننده آغاز كننده

الْبَديعُ لَكَ الْجَلالُ وَلَكَ الْفَضْلُ وَلَكَ الْحَمْدُ وَلَكَ الْمَنُّ وَلَكَ الْجُودُ
و پديد آرنده ، براى تو است بزرگى و از آن تو است فضيلت و ستايش و از آن تو است نعمت و جود

وَلَكَ الْكَرَمُ وَلَكَ الاْمْرُ وَلَكَ الْمَجْدُ وَلَكَ الْشُّكْرُ وَحْدَكَ لا شَريكَ
و خاص تو است بزرگوارى و از تو است فرمان و شوكت و خاص تو است سپاسگزارى كه يگانه اى و شريكى برايت

لَكَ يا واحِدُ يا اَحَدُ يا صَمَدُ يا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ
نيست اى يگانه اى يكتا اى بى نياز اى كه فرزندى ندارد و فرزند كسى نباشد و نيست برايش

كُفُواً اَحَدٌ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاْغفِرْ لى وَارْحَمْنى وَاكْفِنى
همتايى هيچكس درود فرست بر محمد و آل محمد و بيامرز مرا و به من رحم كن و كفايت كن

ما اَهَمَّنى وَاقْضِ دَيْنى وَوَسِّعْ عَلَىَّ فى رِزْقى فَاِنَّكَ فى هذِهِ اللَّيْلَةِ
از من آنچه فكر مرا به خود مشغول كرده و قرضم را ادا كن و در روزيم گشايش ده زيرا كه تو در اين شب

كُلَّ اَمْرٍ حَكيمٍ تَفْرُقُ وَمَنْ تَشاَّءُ مِنْ خَلْقِكَ تَرْزُقُ فَارْزُقْنى وَاَنْتَ
هر كار محكمى را از هم جدا كنى و هر يك از مخلوقات خود را بخواهى روزى دهى پس روزيم ده كه تو

خَيْرُ الرّازِقينَ فَاِنَّكَ قُلْتَ وَاَنْتَ خَيْرُ الْقاَّئِلينَ النّاطِقينَ وَاسْئَلوُا اللّهَ
بهترين روزى دهندگانى زيرا تو خود گفتى و تو بهترين گويندگان و ناطقان هستى كه فرمودى ((از خدا بخواهيد

مِنْ فَضْلِهِ فَمِنْ فَضْلِكَ اَسْئَلُ وَاِيّاكَ قَصَدْتُ وَابْنِ نَبِيِّكَ اعْتَمَدْتُ وَلَكَ
از فضل او)) پس من از فضل تو مى خواهم و تو را قصد كردم و به فرزند پيمبرت اعتماد كردم و از تو

رَجَوْتُ فَارْحَمْنى يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
اميدوارم پس به من رحمت كن اى مهربانترين مهربانان

 
 ششم بخواند اين دعا را كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله دراين شب مى خواندند:

اَللّهُمَّ اقْسِمْ لَنا مِنْ خَشْيَتِكَ ما يَحُولُ بَيْنَنا
خدايا بهره ما كن از ترس خود بدان اندازه كه حائل شود ميان ما

وَبَيْنَ مَعْصِيَتِكَ وَمِنْ طاعَتِكَ ما تُبَلِّغُنا بِهِ رِضْوانَكَ وَمِنَ الْيَقينِ ما
و نافرمانيت و از اطاعت خويش بدان مقدار كه ما را به خوشنودى و رضوان تو برساند و از يقين بدان

يَهُونُ عَلَيْنا بِهِ مُصيباتُ الدُّنْيا اَللّهُمَّ اَمْتِعْنا بِاَسْماعِنا وَاَبْصارِنا
حد كه بوسيله آن ناگواريهاى دنيا بر ما آسان گردد خدايا ما را به گوشهايمان و ديده هامان

وَقُوَّتِنا ما اَحْيَيْتَنا وَاجْعَلْهُ الْوارِثَ مِنّا وَاجْعَلْ ثارَنا عَلى مَنْ ظَلَمَنا
و نيرويمان تا زنده ايم بهره مند ساز و آن را وارث ما گردان و خون ما را به گردن كسى انداز كه بر ما ستم كرده

وَانْصُرنا عَلى مَنْ عادانا وَلا تَجْعَلْ مُصيبَتَنا فى دينِنا وَلا تَجْعَلِ
و يارى ده ما را بر كسى كه با ما دشمنى كند و مصيبت ما را در دينمام قرار مده و دنيا

الدُّنْيا اَكْبَرَ هَمِّنا وَلا مَبْلَغَ عِلْمِنا وَلا تُسَلِّطْ عَلَيْنا مَنْ لا يَرْحَمُنا
را بزرگترين اندوه ما قرار مده و نيز آخرين حد دانش ما قرارش مده و مسلط مكن بر ما كسى را كه بر ما رحم نكند

بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
به رحمتت اى مهربانترين مهربانان

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ق.ظ ]




 

صلوات هر روز شعبان
هفتم در هر روز از شعبان در وقت زوال و در شب نيمه آن بخوانداين صلوات مَرْويّه ازحضرت امام زين العابدين عليه السلام را:

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد

وَآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَمَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفِ الْمَلاَّئِكَةِ
و آل محمد درخت نبوت و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان

وَمَعْدِنِ الْعِلْمِ وَاَهْلِ بَيْتِ الْوَحْىِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ
و معدن دانش و خاندان وحى خدايا درود فرست بر محمد و آل

مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجارِيَةِ فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ يَاءْمَنُ مَنْ رَكِبَها وَيَغْرَقُ
محمد كشتى جارى در اقيانوسهاى بيكران ايمن شود هر كه سوار آن كشى گردد و غرق شود

مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللاّزِمُ لَهُمْ
كسى كه آن را واگذارد، هر كه بر ايشان تقدم جويد از دين بيرون رفته و كسى كه از ايشان عقب ماند به نابودى گرايد ولى ملازم ايشان

لاحِقٌ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الْحَصينِ وَغِياثِ
به حق خواهد رسيد خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد آن پناه گاه محكم و فريادرس

الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكينِ وَمَلْجَاءِ الْهارِبينَ وَعِصْمَةِ الْمُعْتَصِمينَ اَللّهُمَّ
بيچاره درمانده و پناه گريختگان و دستاويز محكم براى وسيله جويان خدايا درود

صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلوةً كَثيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضاً وَلِحَقِّ
فرست بر محمد و آل محمد درود بسيارى كه موجب خوشنودى ايشان گردد و حق

مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَداَّءً وَقَضاَّءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَقُوَّةٍ يا رَبَّ الْعالَمينَ
محمد و آل محمد اداء گشته و انجام وظيفه ما شده باشد به جنبش و نيروى تو اى پروردگار جهانيان

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّيِّبينَ الاْبْرارِ الاْخْيارِ الَّذينَ
خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد آن پاكان نيكوكار برگزيده آن كسانى كه

اَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَفَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَوِلايَتَهُمْ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
حقوقشان را واجب كردى و اطاعت و دوستيشان را فرض نمودى خدايا درود فرست بر

مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبى بِطاعَتِكَ وَلا تُخْزِنى بِمَعْصِيَتِكَ
محمد و آل محمد و آباد كن دل مرا به اطاعت خود و به وسيله نافرمانيت رسوايم مكن

وَارْزُقْنى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِما وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ
و روزى من گردان كه كمك مالى دهم بر كسى كه روزيت را بر او تنگ كردى بوسيله آنچه بر من فراخ گرداندى از

فَضْلِكَ وَنَشَرْتَ عَلَىَّ مِنْ عَدْلِكَ وَاَحْيَيْتَنى تَحْتَ ظِلِّكَ وَهذا شَهْرُ
فضل خويش و گستردى بر من از عدل خويش و مرا در زير سايه ات زنده داشتى و اين ماه

نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبانُ الَّذى حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ
پيمبرت و آقاى رسولانت ماه شعبان است كه اطراف آن را به رحمت و خوشنودى خود پوشاندى

الَّذى كانَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَالِه وَسَلَّمَ يَدْاَبُ فى صِيامِهِ
آن ماهى كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم كوشش بسيار داشت در روزه

وَقِيامِهِ فى لَياليهِ وَاَيّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فى اِكْرامِهِ وَاِعْظامِهِ اِلى مَحَلِّ
و شب زنده داريش هم در شبها و هم در روزهايش بخاطر فروتنى در برابر تو در مورد گرامى داشتن و بزرگداشتنش هم چنان

حِمامِهِ اَللّهُمَّ فَاَعِنّا عَلَى الاِْسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فيهِ وَنَيْلِ الشَّفاعَةِ لَدَيْهِ
تا هنگام مرگش خدايا پس ما را كمك ده تا روش او را در اين ماه پيروى كنيم و به شفاعتى كه نزد او است برسيم

اَللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لى شَفيعاً مُشَفَّعاً وَطَريقاً اِلَيْكَ مَهيَعاً وَاجْعَلْنى لَهُ
خدايا قرار ده او را براى من شفيعى پذيرفته و راهى بسويت كه همواره باشد و مرا پيرو او گردان

مُتَّبِعاً حَتّى اَلْقاكَ يَوْمَ الْقِيمَةِ عَنّى راضِياً وَ عَنْ ذُنُوبى غاضِياً قَدْ
تا به جايى كه در روز قيامت تو را در حالى ديدار كنم كه از من خوشنود باشى و گناهانم را ناديده گيرى

اَوْجَبْتَ لى مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ وَاَنْزَلْتَنى دارَ الْقَرارِ وَمَحَلَّ
و براى من واجب كرده باشى از جانب خود رحمت و خوشنودى را و مرا در خانه هميشگى (بهشت جاويدان ) و منزلگاه

الاْخْيارِ
نيكان فرود آرى

 
 

مناجات شعبانيه
هشتم بخواند مناجات شعبانيه را مرويّه از ابن خالويه را كه نقل كرده و گفته اين مناجات حضرت اميرالمؤمنين و امامان از فرزندان او است كه در ماه شعبان مى خواندند . و اين از مناجاتهاى جَليلُ الْقَدْر اَئمه عَليهمُ السلام است و بر مضامين عاليه مشتمل است و در هر وقت كه حضور قلبى باشد خواندن آن مناسب است .
 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:30:00 ق.ظ ]




فضيلت و اعمال ماه شريف شعبان

مفاتيح‏الجنان
حاج شيخ عباس قمی

 

در فضيلت و اعمال ماه شعبان است بدانكه شعبان ماه بسيار شريفى است و منسوب است به حضرت سيد انبياءصَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ اله و آن حضرت اين ماه را روزه مى داشت و وصل مى كرد به ماه رمضان و مى فرمود شعبان ماه من است هر كه يك روز از ماه مرا روزه بدارد بهشت او را واجب شود و از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه چون ماه شعبان داخل مى شد حضرت امام زين العابدين عليه السلام اصحاب خود را جمع مى نمود و مى فرمود اى گروه اصحاب من مى دانيد اين چه ماهى است اين ماه شعبان است و حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ اله مى فرمود شعبان ماه من است پس روزه بداريد در اين ماه براى محبّت پيغمبر خود و براى تقرّب به سوى پروردگار خود بحقّ آن خدايى كه جان علىّ بن الحسين به دست قدرت اوست سوگند ياد مى كنم كه از پدرم حسين بن على عَليهَاالسَّلام شنيدم كه فرمود شنيدم از اميرالمؤ منين عليه السلام كه هر كه روزه دارد شعبان را براى محبّت پيغمبر خدا و تقرّب بسوى خدا دوست دارد خدا او را و نزديك گرداند او را به كرامت خود در روز قيامت و بهشت را براى او واجب گرداند و شيخ روايت كرده از صفوان جمال كه گفت فرمود به من حضرت صادق عليه السلام كه وادار كن كسانى را كه در ناحيه و اطراف تو هستند بر روزه شعبان گفتم فدايت شوم مگر مى بينى در فضيلت آن چيزى فرمود بلى بدرستى كه رسول خداصَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ اله هرگاه مى ديد هلال شعبان را امر مى فرمود مُنادى را كه ندا مى كرد در مدينه اى اهل مدينه من رسولم از جانب رسول خداصَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَاله بسوى شما مى فرمايد آگاه باشيد بدرستى كه شعبان ماه من است پس خدا رحمت كند كسى را كه يارى كند مرا بر ماه من يعنى روزه بدارد آن را پس گفت حضرت صادق عليه السلام كه اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمود كه فوت نشد از من روزه شعبان از زمانى كه شنيدم منادى رسول خداصَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَاله ندا كرد در شعبان و فوت نخواهد شد از من تا مدتى كه حيات دارم ان شاء الله تعالى پس مى فرمودكه روزه دو ماه كه شعبان و رمضان باشد توبه و مغفرت است از خدا و روايت كرده اسماعيل بن عبد الخالق كه گفت بودم نزد حضرت صادق عليه السلام كه در ميان آمد ذكر روزه شعبان حضرت فرمود كه در فضيلت روزه شعبان چنين و چنان است حتى آنكه مردى مرتكب خون حرام مى شود پس روزه مى گيرد شعبان را نفع مى بخشد او را و آمرزيده مى شود و بدانكه اعمال اين ماه شريف بر دو قِسم است اعمال مشتركه و اعمال مختصه

اعمال مشتركه ماه شعبان
آن چند امر است:

اوّل هر روز هفتاد مرتبه بگويد اَسْتَغْفِرُاللّهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ

دوّم هر روز هفتاد مرتبه بگويد اَسْتَغْفِرُاللّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ الْحَىُّ الْقَيّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ و در بعضى روايات الْحَىُّ الْقَيُّومُ پيش از الرَّحْمنُ الرَّحيمُ است و عمل به هر دو خوبست و از روايات مستفاد مى شود كه بهترين دعاها و ذكرها در اين ماه استغفار است و هركه هر روز از اين ماه استغفار كند هفتاد مرتبه مثل آنست كه هفتاد هزار در ماههاى ديگر استغفار كند

سوّم تصدّق كند در اين ماه اگرچه به نصف دانه خرمايى باشد تا حق تعالى بدن او را برآتش جهنّم حرام گرداند از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه از آن جناب سؤ ال كردند از فضيلت روزه رجب فرمود چرا غافليد از روزه شعبان راوى عرض كرد يابن رَسول الله چه ثواب دارد كسى كه يك روز از شعبان را روزه بدارد فرمود به خدا قسم بهشت ثواب اوست عرض كرد يابن رسول الله بهترين اعمال در اين ماه چيست فرمود تصدّق و استغفار هر كه تصدّق كند در ماه شعبان حق تعالى آن را تربيت كند همچنانكه يكى از شما شتر بچّه اش را تربيت مى كند تا آنكه در روز قيامت برسد به صاحبش در حالتى كه بقدر كوه اُحُد شده باشد

چهارم در تمام اين ماه هزار بار بگويد لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَلانَعْبُدُ اِلاّ اِيّاهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ وَ لَوُ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ كه ثواب بسيار دارد از جمله آنكه عبادت هزار ساله در نامه عملش بنويسند

پنجم در هر پنجشنبه اين ماه دو ركعت نماز كند در هر ركعت بعد از حمد صد مرتبه توحيد و بعد از سلام صد بار صلوات بفرستد تا حق تعالى برآورد هر حاجتى كه دارد از امر دين و دنياى خود و روزه اش نيزفضيلت دارد و روايت شده كه در هر روز پنجشنبه ماه شعبان زينت مى كنند آسمانها را پس ملائكه عرض مى كنند خداوندا بيامرز روزه داران اين روز را و دعاى ايشان را مستجاب گردان و در خبر نبوى است كه هر كه روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه دارد حقّتعالى بيست حاجت ازحوائج دنيا وبيست حاجت ازحاجتهاى آخرت او را برآورد ششم در اين ماه صلوات بسيار فرستد

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:28:00 ق.ظ ]




چگونه از کار دیگران گره گشایی کنیم؟

کارگشایی و گره گشای دیگران بودن یک هنری است که نصیب هر کسی نمی شود . ممکن است در طول روز کارهای خیر زیادی برای دیگران انجام دهیم اما می بینیم که با وجود گره گشا بودن، عمل مان بی تاثیر است و آنچنان که باید آثار و برکاتی ندارد اما دلیل آن چیست؟

 

یکی از برنامه های بنیادی و اساسی  که با تامل در آیات و روایات می توان به آن دست یافت گره گشایی و کمک به خلق الله است که بسیار مورد تاکید قرار گرفته است . در کمک به دیگران فرقی بین انسانها وجود ندارد هرچند که ثروتمندان به دلیل توانایی مالی وظایف سنگین تری دارند چرا که همیشه وظایف بر اساس امکانات تعیین می شود اما از آنجا که انسانها رئوف هستند، بی نیازها نسبت به نیازمندان مهربانی و عطوفت می کنند و در مسائل مالی به یکدیگر کمک می کنند.  چنانکه پیشوای هفتم امام موسی کاظم(علیه السلام) نسبت به همه ی مردم، با مهربانی و عاطفه رفتارمی کرد و در رفع حوایج و مشکلات آنان سعی و کوشش فراوان داشت. هیچ کس به سوی خانه ی آن حضرت روی نمی آورد مگر آنکه خوشحال و راضی برمی گشت. « علی بن طاهر صوری » از یکی از اهالی ری نقل می کند که می گفت:

یکی از نویسندگان «یحیی بن خالد» به حکومت ری منصوب شد. من مقداری از مالیات بدهکار بودم و می ترسیدم که اگر آن را از من مطالبه کند تهیدست شوم . عده ای گفتند: او طرفدار مذهب اهل بیت است ولی من همچنان از رفتن پیش او

کمک به دیگران تنها به مسائل مالی مربوط نمی شود بلکه هر کس در حد وسع و توانش اگر بتواند گره ای از کار مومنی بگشاید باید به هم نوعش کمک کند مثلا در مسائل معنوی  مانند راهنمایی کردن در مسائل زندگی، مشکل اداری، اجتماعی، اندوه زدایی از دیگران و… هم اگر کاری از دستمان بر میایید برای یکدیگر انجام دهیم

 بیمناک بودم . سرانجام تصمیم گرفتن به مکه روم و مولایم موسی بن جعفر (علیه السلام) را در جریان بگذارم . پس از اینکه خدمت امام (علیه السلام) رسیدم ، آن حضرت نامه ای بدین مضمون به والی ری نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان . بدان ! برای خداوند در زیر عرشش سایه ای است که از آن بهره ای نمی گیرد مگر کسی که به برادرش نیکی کند، یا او را از غم و اندوهی رهایی بخشد و یا او را خوشحال سازد؛ حامل نامه برادر توست . و السلام .

پس از بازگشت به نزد والی رفتم و گفتم : فرستاده امام « صابر» هستم . 

والی ، با پای برهنه تا در خانه آمد و مرا در بغل گرفت و بوسید و از حال امام ( علیه السلام ) پرسید و پس از مشاهده دستخط امام ( علیه السلام ) نیمی از اموال خود را به من داد .آنگاه دفتر مالیات را خواست و روی اسم من قلم کشید و نسبت به بدهی هایم قبض رسید داد….(بحارالانوار ، ج 48 ، ص 174)

کمک به دیگران تنها به مسائل مالی مربوط نمی شود بلکه هر کس در حد وسع و توانش اگر بتواند گره ای از کار مومنی بگشاید باید به هم نوعش کمک کند مثلا در مسائل معنوی  مانند راهنمایی کردن در مسائل زندگی، مشکل اداری، اجتماعی، اندوه زدایی از دیگران و… هم اگر کاری از دستمان بر میایید برای یکدیگر انجام دهیم چنان‌که پیامبر گرامى اسلام(ص) مى‏‌فرماید: «مؤمنان برادران یکدیگرند که بعضى از آنان نیازهاى بعضى دیگر را رفع مى‏‌کند و خداوند هم نیازهاى او را برآورده مى‏‌کند. از بهترین اعمال این است که انسان مؤمنى را شاد، یا گرسنگى را از او دفع کند و از غصه برهاند یا قرض او را ادا کند یا به او لباس بدهد.»

کارگشایی و گره گشای دیگران بودن یک هنری است که نصیب هرکسی نمی شود . ممکن است در طول روز کارهای خیر زیادی برای دیگران انجام دهیم اما می بینیم که با وجود گره گشا بودن، عملمان بی تاثیر  است و آنچنان که باید آثار و برکاتی ندارد اما دلیل آن چیست ؟ گاهی می بینیم که برخی با کمک های مادی و معنوی خود گره گشای دیگران هستند اما از آن طرف با فاش کردن کمک خود به دیگران باعث آبرو ریزی می شوند و هم اجر خود را از بین می برند و هم آبروی طرف مقابل را می ریزند اینجاست که امام علی علیه السلام فرموده اند: کارگشائی از مردم کامل نمی‌شود مگر به سه چیز: کوچک

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که  اگر کسی بداند که برادر مومنش به کمک نیاز دارد و نیاز او را برطرف نکند تا اینکه سؤال نماید و سپس اقدام کند خداوند به او پاداش نمی‌دهد

 شمردن آن تا خود بزرگ گردد، پنهان نگهداشتن آن تا خود آشکار شود، شتاب و سرعت در آن تا گوارا گردد. (بحارالانوار، ج74،ص318)

همچنین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که  اگر کسی بداند که برادر مومنش به کمک نیاز دارد و نیاز او را برطرف نکند تا اینکه سؤال نماید و سپس اقدام کند خداوند به او پاداش نمی‌دهد. (بحارالانوار، ج74، ص312)

کمک به خلق و گره گشایی از کار یگدیگر یک از کارهای مستحبی است که در روایات و سیره بزرگان به عنوان یکی از برترین اعمال مستحبی شمرده شده است .چه خوب است که اگر کاری از دستمان بر می آیید  با شاد کردن دلی، خدا  و مخلوق خدا را شاد کنیم و خود را از اجر و ثواب دنیوی و اخروی محروم نکنیم .  از این‌رو سعدی نیز این مضمون را به صورت شعر اینگونه بیان کرده است: 

تا توانی به جهان خدمت محتاجان كن               بـه دمـی یا دِرَمـی یا قـلـمی یا قـدمـی

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-02-06] [ 08:45:00 ق.ظ ]




برطرف کردن عوامل سستی در نماز اول وقت

 

 

برطرف کردن عوامل سستی در نمازاول وقت

سستی نسبت به نماز عوامل متعدد و فراوانی دارد كه به مهم ترین آنها اشاره می شود :

1- همانطور كه گفتیم عدم آگاهی لازم از آثار و خیرات و بركات نماز در زندگی فردی و اجتماعی و در تامین سعادت دنیا و آخرت انسان و نیز غفلت و فراموشی فلسفه و آثار نماز و عدم معرفت نسبت به خالق یكتا و حقیقت نماز كه باعث می شود توجّه به نماز در ما كمتر شود .

مهمترین مشكل ما با نماز این است كه خود را نیازمند به نماز خواندن نمی دانیم بلكه تنها به چشم یك تكلیف به آن نگاه می كنیم ؛ تكلیف هم همانطور كه از لفظ آن معلوم است یعنی كاری كه با مشقت و سختی انجام پذیرد . همه ی اینها به این خاطر است كه نسبت به خالق خویش , معرفت صحیحی نداشته و از اسرار نماز آگاه نیستیم . اگر پی به عظمت خدای یكتا ببریم و بدانیم كه او معشوق هستی است و نماز عشق بازی با این معشوق است و او با همه عظمت خود به ما اجازه داده كه به دیدارش برویم، آیا در انجام آن كوتاهی خواهیم كرد؟

انبیاء الهی و اولیاء خدا چون عظمت حق تعالی را درك كرده بودند نماز را نور چشم خود می دانستند و ندا در می دادند كه «كفی بی عزا ً ان اكون لك عبدا ً و كفی بی فخرا ً ان تكون لی ربا ً»- برای من همین عزت , كه عبد تو باشم و برای من همین فخر , كه تو رب من باشی كفایت می كند. و اینان همانها هستند كه قرآن در وصفشان می گوید : «یخرون للاذقان سجدا – همه با كمال خضوع و فروتنی سر طاعت بر حكم آن فرود آورند».

2- از مهم ترین عوامل بی توجهی به نماز و سستی در آن گناه است .

حضرت حق (جل و علا ) دستور فرمودند كه با شیطان طرح دوستی نریزید و از دستورات او پیروی نكنید؛ چرا كه مطیع شیطان، از خدا اطاعت نمی كند. وقتی انسان , آلوده ی به گناه می شود یا اصلا به سمت نماز و نیایش با خدا نمی رود و یا از نماز و عبادت خویش حظ و بهره ی كافی نخواهد برد و از ذوق و اشتیاق لازم برای انجام عبادات بی بهره خواهد ماند. بطور طبیعی هر فردی به چیزی گرایش دارد كه از آن لذت می برد! بنابراین چون فرد گناهكار از نمازش لذت نمی برد ممكن است كم كم نسبت به نماز و رعایت آداب آن بی میل و رغبت شده.

برآورده شدن خواسته‌ها از دیگر اثرات و برکات خواندن نماز اول وقت است، چنانچه حضرت عبدالعظیم حسنی از امام حسن عسکری(علیه السلام) روایت می‌کند که فرمود: خداوند متعال با حضرت موسی(علیه السلام) تکلم کرد، حضرت موسی(علیه السلام) فرمود: خدای من! کسی که نمازها را در وقتش به جای آورد چه پاداشی دارد؟ خداوند فرمود: حاجت و درخواستش را به او عطا می‌کنم و بهشتم را برایش مباح می‌گردانم

3- گرایش به سمت دنیا درست در مقابل گرایش به سمت خدا است. به هر مقدار كه انسان به سمت دنیا می رود از خدا دور می گردد و برعكس. بنابراین باید توجه كرد كه حب افسار گسیخته به دنیا و علاقه ی قلبی به تمایلات نفسانی , ریشه ی همه ی خطاها و گناهان است و در اثر این محبت است كه انواع گناهان از انسان سر خواهد زد و حتی در نماز هم , تمام توجه كسی كه محب دنیا است، به سمت دنیا و منابع آن خواهد بود و در نتیجه لذتی از نماز نمی برد و كم كم كاهل نماز شده و چه بسا نماز را ترك كند و به خسران ابدی گرفتار شود .

4- از جمله مهمترین عامل سستی در نماز آسیب پذیری مقطع نوجوانی و جوانی است. این مقطع سنّی، مقطع حساس و بحرانی برای جوانان و نوجوانان است، مسایل و بحران های بلوغ از یك طرف، شكّ و تردیدهای مذهبی از طرف دیگر، ناپختگی و بی تجربگی و گرایش سریع به الگوهای غیرواقعی كه اهل نماز نیستند، زمینه هایی است كه در خود فرد وجود دارد و باعث می شود كه جوانان و نوجوانان علاقة چندانی به نماز نداشته باشند. و در انجام آن نیز از خود كاهلی نشان دهند.

5- یكی از عوامل موثر در بروز این حالت بی حوصلگی و كم صبری است . انجام هر تكلیفی در آغاز راه , صبوری و استقامت می خواهد . امام خمینی(رحمة الله علیه) در توضیح صبر در اطاعت فرموده اند: یعنی انسان در فرمانبرداری حق تعالی، خوددار باشد و نفس اماره عنان از دست انسان نگیرد، و افسار گسیخته نكند .

در حدیثی از امام علی(علیه السلام ) آمده است كه فرمودند : كسی كه بر اطاعت صبر كند خداوند برای او ششصد درجه بنویسد كه فاصله ی هر درجه از پایان زمین تا عرش می باشد.

هر چند شاید مواظبت بر نماز اول وقت كار دشواری به نظر رسد اما با صبر بر انجام آن، و سعی در رعایت نماز اول وقت این كار نیز آسان و شیرین می شود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:41:00 ق.ظ ]




راه حلی برای نماز اول وقت..

 

راه حلی برای خواندن نماز اول وقت

علم به تأثیر عبادات

شرط اصلی در اهمیت دادن به مسائل دینی، آگاهی و علم داشتن از تأثیراتی است كه با رعایت این آموزه ها حاصل می شود. انسان موجودی است كه در راه رسیدن به هدف از هیچ كوششی دریغ نمی كند مخصوصا اگر یقین داشته باشد و بداند كه این هدف سعادت دنیوی و اخرویش را تأمین می كند، حاضر است برای رسیدن به آن از جانش نیز بگذرد.

این علم و یقین به تأثیرات آموزه های دینی از دو راه قابل كسب می باشد: راه اولی كه انسان می تواند به یقین برسد، راه مطالعه، تحقیق و تفكر در منابع دینی اعم از قرآن و روایات می باشد كه كسب علم از این طریق را علم حصولی گویند.

راه دوم كه به علم حضوری معنا شده است، رسیدن به علم و یقین از راه عبادت و بندگی است. یعنی هرچه علم انسان نسبت به اهمیت كاری كه انجام می دهد بیشتر باشد، از ذوق و اشتیاق بیشتری برای انجام آن برخوردار است و هرچه عباداتش را با نظم و اخلاص و تواضع بیشتری انجام دهد، تأثیرات آن را بیشتر مشاهده كرده و در نتیجه در انجام آن از ذوق و اشتیاق بیشتری برخوردار است.

انسان زمانی كه بیمار می شود، برای رسیدن به بهبودی، تمامی دستورات پزشك را مو به مو عمل می كند و داروهای تلخ و بد مزّه ای را كه هیچگاه حاضر به خوردنشان نبود، به راحتی می خورد، چرا كه - یقین - دارد راه علاج بیماری و حاصل شدن بهبودی خوردن داروی تلخ و بد مزّه است. یقین و علم به این موضوع، داروی تلخ را شیرین می كند. علم به تأثیرات عبادات بالاخصّ نماز اول وقت نه تنها ذوق و اشتیاق انسان را در انجام آنها بیشتر می كند بلكه سختیها و دشواریهای مسیر را نیز هموار می كند.

 

نماز امام زمان در اول وقت

یكى از كسانى كه حتما نماز خود را اول وقت مى خوانَد وجود نازنین امام زمان حضرت مهدى (علیه السلام ) روحى و ارواح العالمین لمقدمه الفداه مى باشد و غیر ممكن است ایشان نماز خود را در غیر وقت خودش ‍ اقامه نماید. و بعد از آن حضرت، افراد صالح و بندگان مخلص خداوندند كه به انجام عبادت مبادرت می ورزند. بعضى از محدثان بزرگوار نقل كرده اند كه : نماز اول وقت ، حتما بالا مى رود و اگر كسى نماز خود را در اول وقت بخواند ملائكه آسمان ، نماز او را با نماز امام زمان (علیه السلام) و افراد صالح خداوند، بالا مى برند و از فضل وجود و كرم خداوند دور است نمازى كه با نماز امام زمان بالا رود و به آن توجه نكنند و آن را قبول ننمایند.

از مهم ترین عوامل بی توجهی به نماز و سستی در آن گناه است . حضرت حق ( جل و علا ) دستور فرمودند كه با شیطان طرح دوستی نریزید و از دستورات او پیروی نكنید ؛ چرا كه مطیع شیطان، از خدا اطاعت نمی كند

قرآن مجید، نماز اول وقت را یكى از صفات مۆمنان مى داند و مى فرماید: مۆمنان كسانى هستند كه نمازهایشان را حفظ مى كنند. حفظ نماز به این است كه نماز گزاران آن را از اول وقت به تأخیر نیندازند. (بخشی از كتاب سجاده عشق اثر نعمت الله صالحی حاجی آبادی

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:03:00 ق.ظ ]




دلایل فضایل نماز اول وقت!


بر اساس روایات اسلامی هر قدر که نماز اول وقت به تأخیر بیفتد، از فضیلت آن کاسته می‌شود. اما این تأکید بر ادای فریضه نماز در اول وقت به چه دلیل است؟


علت فضیلت و ثواب نماز اول وقت

از جمله دلایل ثواب و فضائل نماز اول وقت، می توان به تصریح و تأکید قرآن بر محافظت از نماز (حافظوا علی الصلوات والصلوة الوسطی، بقره، آیه 238) اشاره نمود که توصیه ای، علاوه بر دستور، به برپا داشتن آن است. (وَ أَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِینَ، بقره، آیه 43)

روشن است که محافظت از نماز تنها از یک بُعد و جهت مقصود نبوده بلکه از جمیع جهات، مورد نظر آن است و یکی از آن جهات، رعایت وقت و اهتمام به اول وقت است که نشان از ارزش و اهمیت دادن به امر الهی می باشد و این امر، جدای از این حقیقت است که در خود وقت و زمان، حکمت ها و اسراری نهفته که قرار گرفتن در آن زمان و دقت در رعایت آن، می تواند مبدأ و تحقق بخشِ آثار فراوان و وصف ناپذیری در زندگی آدمی باشد.

بعلاوه اگر عمل به وظایف و تکالیف دینی، خصوصاً تکالیفی (همچون نماز و روزه و …) که مقید به زمان خاصی هستند، دلیل بر ترجیح و برتری عاملِ آن نداشت و مکلف می توانست، در هر زمان و به میل خود آنها را بجای آورد، خداوند در قرآن از تعابیری نظیر؛ سابقوا الی مغفرة من ربکم …، والسابقون السابقون اولئک المقربون و … استفاده نمی کرد. پس سبقت گرفتن و قرار دادن درجه مقربون، برای سبقت گیرندگان در قرآن، در عوضِ انجام تکالیف و وظایف الهی در اول وقت آن و پیشی گرفتن از دیگران، گواهی دیگر بر ارزش و فضیلت نماز اول وقت است.

همچنین در کلام معصومان (علیهم السلام) نیز به فضیلت اول وقت تأکید و تصریح بسیاری شده است .

 

آثار و فوائد خواندن نماز اول وقت

امام صادق(علیه السلام) در این باره می‌فرمایند: «الصلوةُ تستحبُّ فی اَوَّلِ الأَوقاتِ»، خواندن نماز در اول وقت و در اولین فرصت، کاری مستحب و پاداش افزاست. (بحارالانوار، ج 80، ص 13) همچنین از آن حضرت نقل شده که نماز اول وقت، «خشنودی کردگار» را به همراه دارد.

برآورده شدن خواسته‌ها از دیگر اثرات و برکات خواندن نماز اول وقت است، چنانچه حضرت عبدالعظیم حسنی از امام حسن عسکری(علیه السلام) روایت می‌کند که فرمود: «خداوند متعال با حضرت موسی(علیه السلام) تکلم کرد، حضرت موسی(علیه السلام) فرمود: خدای من! کسی که نمازها را در وقتش به جای آورد چه پاداشی دارد؟ خداوند فرمود: حاجت و درخواستش را به او عطا می‌کنم و بهشتم را برایش مباح می‌گردانم.» (بحارالانوار، جلد82، صفحه 204)

در حدیثی از امام علی ( علیه السلام ) آمده است كه فرمودند : كسی كه بر اطاعت صبر كند خداوند برای او ششصد درجه بنویسد كه فاصله ی هر درجه از پایان زمین تا عرش می باشد

پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) در حدیثی برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی را به اقامه‌کنندگان نماز اول وقت نوید می‌دهند و می‌فرمایند: «بنده‌ای نیست که به وقت‌های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت می‌کنم: برطرف شدن گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.» (سفینة البحار، جلد 2، صفحه 42)

درست است که اگر نمازگزار، نماز خود را در آخر وقت هم بخواند انجام وظیفه کرده است، اما از آنجا که کار، مربوط به پروردگار و بر کارهای دیگر مقدم است، چنانچه آن را بدون عذر به عقب بیندازد، مسئول است و باید پاسخگو باشد

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:02:00 ق.ظ ]




این افراد هیچ گاه هدایت نمی شوند

 

 

خداوند آنگاه که انسان را آفرید، بی راهنمایش رها نکرد که به هر سویی خواست برود و هر کاری خواست بکند، بلکه سلسله ارسال رسل را تبیین کرد و همراه این پیامبران منبع هدایتی قرار داد تا آدمی با تمسک جستن بدان ها؛ راه درست را از غلط باز شناسد و در مسیر هدایت قدم بردارد تا به اوج برسد.

برخی پیامبران همراه کتابی آمدند تا از طریق آن بشارت و انذار دهند، تمام این کتب تصدیق کننده یکدیگر هستند و تضادی با هم ندارند.

پیامبر آخرین نیز کتابی داشتند که معجزه ایشان محسوب می شد. معجزه پیامبر مکرم اسلام از این باب، کتاب بود که عرب آن زمان ادیب و شاعر بودند و این کتاب با چنین فصاحت و بلاغت و نظمی که بی نظیر است و در اوج؛ می توانست عرب ادیب را شگفت زده کند.

در واقع خداوند باری تعالی طوری قرآن را نازل نمود که برای تمام زمان ها حرف و سخن داشته باشد نه فقط برای مردم زمان نزول.

قرآن کریم کتاب هدایتی است و مسیر درست زیستن را آموزش می دهد و هر کس بدان تمسک جوید، از خطا در امان می ماند. در واقع نزول قرآن مجید یعنی نزول بهترین و برترین سخن که این سخن برتر غیر ذی عوج است و طبق آیه 23 سوره زمر (…کتاباً متشابهاً مثانی…) است.

تفاسیری برای واژه متشابه شده است؛
یک اینکه قرآن از جهت آسمانی و از طرف پروردگار بودن شبیه کتب آسمانی دیگر است.

دوم اینکه از جهت فصاحت، بلاغت و نظم شبیه کتب قبلی است.

واژه مثانی هم دارای معانی مختلفی است که شاید یکی از بهترین معانی این باشد که آیات قرآن مفسر و مبین یکدیگر هستند. همه ما انسان ها وقتی در زندگی دنباله رو کسی می شویم و از فردی تبعیت  می کنیم؛ اگر از آن شخص خطا و اشتباهی ببینیم که انتظارش را نداریم، قطعاً از مسیر خود برمی گردیم و در انتخاب الگو تجدید نظر می کنیم.

حال چطور ممکن است خداوند عالمیان که قرآن را برای هدایت بشر آفریده طوری نازل کند که در آن غلطی راه پیدا کند یا دارای تناقض باشد یا منحصر در زمانی خاص و تنها برای عده ای خاص در دورانی خاص حرف و سخنی داشته باشد؟

نکته قابل ذکر و مهم این است که گاه برخی افراد می گویند این کتاب و آیات آن تنها مخصوص عرب جاهلی زمان نزول است و برای آن ها کاربرد دارد زیرا آنها مردمی جاهل بودند بدین معنا که مردمی بی فرهنگ وحشی و غارت گر بودند.

اگر این معنی را برای جاهلیت بپذیریم باید سخن بالا را قبول کنیم و در این صورت قرآن تاریخ اتقضاء پیدا می کند. پس باید بگوییم که جاهلیت به معنای مذکور نیست؛ البته بحث بر سر معنای جاهلیت و جهل از حوصله این مقاله خارج است. فقط باید گفت که جاهلیت از منظر قرآن به معنای بی فرهنگ امروزی نیست بلکه منظور از دوران جاهلیت؛ زمانی است که پیامبر و وحی ای نبوده است و قرآن این دوران را فترت می نامد.

این کتاب آسمانی هیچ گاه به اتمام نمی رسد و انتهایی ندارد، کهنه و تکراری نمی شود و آنقدر مطالب متنوع و گوناگونی دارد که در خواننده حالات گوناگون ایجاد می کند. یا آدمی شاد می گردد یا غمگین. گاه ترس همه وجود انسان را می گیرد و گاه در درون انسان خشوع  ایجاد می کند.

این ویژگی ها طبعاً به این دلیل است که از جانب بشر نیست و نقصان و کاستی بشر در آن دخالت ندارد.

(تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخَشَوْنَ رَبهَّمْ ثمُ‏ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلىَ‏ ذِكْرِ اللَّهِ ذَالِكَ هُدَى اللَّهِ یهَدِى بِهِ مَن یَشَاء) گاه آدمی با خواندن آیات مربوط به عذاب الهی دچار ترس می شود و بر خود می لرزد و بلافاصله که آیات رحمت خداوند و بهشت او را زمزمه می کند؛ آرامشی سراسر وجود او را می گیرد.

البته باید خاطر نشان کرد که این احساسات و حالات مربوط به افرادی است که آیات بر جانشان می نشیند و تنها ورد زبانشان نیست.

این گونه افراد باور حقیقی به آیات الهی دارند و آن ها را تنها نقل داستان و این گونه موارد نمی دانند، بلکه مطمئن هستند که این آیات حق است و حادث شدنی.

آنان همراه قرآن هدایت می شوند؛ آنجا که غمی بر دل دارند، آنگاه که دچار تزلزل و شک می گردند، آن هنگام که راه را برای اندک زمانی گم می کنند در این کتاب می گردند و در این مصحف شریف می یابند. (إِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیهْمْ ءَایَاتُهُ زَادَتهْمْ إِیمَانًا وَ عَلىَ‏ رَبِّهِمْ یَتَوَكلَّون … أُوْلَئكَ هُمُ الْمُوْمِنُونَ حَقًّا لهَّمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِیم) (انفال /2-4) این افراد به حق مومنند و نزد پروردگارشان پاداش و اجری عظیم دارند.
واژه مثانی هم دارای معانی مختلفی است که شاید یکی از بهترین معانی این باشد که آیات قرآن مفسر و مبین یکدیگر هستند

(… وَ مَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد) (زمر/23) افرادی که گمراه شدند و به گمراهی  و ضلالت کشیده شدند، دیگر هیچ گاه هدایت نمی شوند.

این افراد همان کسانی هستند که از راه درست، راه الهی و هدایت روی گردانده و به مرور قلبشان تیره می شود. اینان مصداق (خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم) (بقره/7) هستند.

از کنار هم قرار گرفتن این دو قسمت: (خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم) (زمر/23)؛ می توانیم به این نتیجه برسم که؛

افرادی که با قرآن مأنوسند  و سعی بر عمل کردن به آیات آن دارند، حتی نصفه و نیمه و هر روز چند آیه تلاوت می کنند، قطعاً در مسیر هدایت خداوند قرار می گیرند و به مرور و با تلاش به اوج می رسند. قطعاً شیرینی آیات چنان در جانشان می نشیند که جایگزینی برای آن نمی یابند؛ روز به روز انسشان با کلام الهی افزوده تر می شود.

بیاییم برای قرار گرفتن در مسیر هدایت الهی با این کلام اخت شویم و در درک و فهم آن به اندازه توان و طاقت بشریمان تلاشی کنیم

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-02-04] [ 09:03:00 ق.ظ ]




ظالمین چه کسانی هستند؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

  علّت ظلم را بیش از هر چیز باید در کمبودها و نارسایی های روحی و روانی فرد ظالم جستجو کرد

 

در قرآن مجید، آیات زیادی در مذمت ظلم و نیز در معرفی این گروه بیان شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود …


یکی از گناهانی که به حکم عقل و شرع بسیار مذمت شده است؛ ظلم است. این رفتارهای ظالمانه به نوع های مختلفی در زندگی افراد نمود دارد و می توان برایش مصادیق فراوانی را در یک نوع تقسیم بندی به دو حیطه ی ظلم های فردی و اجتماعی و در یک تقسیم بندی دیگر در بیان علمای اخلاق؛ ظلم به خدا، ظلم به خود و ظلم به دیگران تقسیم کرد.

نکته ای که همه ی ما انسان ها باید مد نظر داشته باشیم این است که در همه ی این مصادیق و اقسام ظلم، در حقیقت انسان ظالم بیش از این که به دیگران ظلم کند؛ به خود ظلم کرده است. چرا که اگر انسان کار خوبی انجام دهد؛ در اصل به خودش خوبی کرده است. کسی که مثلا دست فقیری را می گیرد، به خویشتن لطف کرده است؛ بله فرد کمک کننده به فقیر کمکی رسانده است؛ ولی در واقع، دنیا و آخرت خود را آباد کرده است. در دنیا دوست پیدا می کند؛ خدا چند برابر در دنیا به او می دهد و در آخرت هم بهره ای صد چندان دارد.

کسی هم که در حق دیگران بدی می کند؛ در اصل به خودش ستم کرده است. زیرا در دنیا و آخرت ضرر می کند. اولین ضرر دنیوی او این است که دوست شفیقی را از دست داده و یا دشمنی برای خودش ساخته است و دومین آن، تقاص است در همین دنیا؛ زیرا یکی از گناهانی که نتیجه اش در همین دنیا دیده می شود، ستم به دیگران است و نتیجه شوم دیگرش در آخرت است.


ریشه ی ظلم کردن به دیگران در چیست؟
اگر بخواهیم ریشه و علت ظلم را در رفتارهای افراد بدانیم، متخصصان تا حدودی این عوامل را روشن کرده اند و بیان کرده اند که علّت ظلم را بیش از هر چیز باید در کمبودها و نارسایی های روحی و روانی و خود کم بینی ها و حقارت های نفسانی مشخص ظالم جستجو کرد، زیرا کسی که دارای نفس مطمئنّه و روح آرام و شخصیت قائم به صفات کاملة وجود خویش باشد، هیچ گاه ستمی به دیگران روا نخواهد داشت.


چنانچه بررسی زندگی بزهکاران اجتماعی که مرتکب جنایات بزرگ و ستم های هولناک نسبت به افراد شده اند، نشان می دهد که خود مجرمین مورد تهدید و ستم های مکرّر واقع شده اند. گاهی هم جهالت و نادانی انسان موجب ظلم و جور ناخواسته ای می شود که معمولاً دامنة آن فراتر از خود و خانواده می شود. غفلت از یاد خدا و بی ایمانی به مبدأ و معاد نیز زمینه ساز انواع ستم ها می شود

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]




روز مبعث چه روزی است؟

 

 

روز مَبْعَث بر پایهٔ باورهای اسلامی، روزی است که محمد، پیامبر اسلام، به درجه پیامبری برگزیده شد. مسلمانان معنقدند او در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی خدا به پیامبری نایل آمد و مأمور شد که چندخداپرستی و بت‌پرستی را از زمین بردارد و خداپرستی را رواج دهد و پیام وحی را به مردم برساند. محمد در این زمان چهل سال داشت و در مکه زندگی می‌کرد.

 

باور شیعیان

بر اساس باور شیعیان، محمد مصطفی در روز ۲۷ رجب عام الفیل، سال ۱۳ پیش از هجرت پیامبر اسلام مبعوث شد. شیعیان این روز را جشن می‌گیرند و در روایات اسلامی اعمال مستحبی برای روز مبعث پیش بینی شده‌است. دعا، نماز و غسل مستحب از اعمال این روز است.

 

باور اهل سنت

در نزد اهل سنت تاریخ دقیق بعثت پیامبر مشخص نیز ولی بعضی معتقدند که این واقعه در شب ۲۱ ماه رمضان بوده است. به دلیل نامعلوم بودن تاریخ، مبعث نزد اهل سنت جشن گرفته نمی‌شود.

 

روز مبعث چه روزیست؟

 

روز مَبْعَث، روزی است که حضرت محمد، پیامبر گرانقدر اسلام، به درجه پیامبری برگزیده شد. در تقویم هجری قمری، ۲۷ رجب روز مبعث است.

 

حضرت محمد مصطفی در روز (۲۷ رجب) سال ۴۰ عام الفیل، همزمان با سال ۱۳ پیش از هجرت پیامبر اسلام، در غار حرا، توسط (جبرئیل) و از سوی خدا به پیامبری نایل آمد و مأمور شد که چندخداپرستی و بت‌پرستی را از زمین بردارد و خداپرستی را رواج دهد و پیام وحی را به مردم برساند.

 

روز مبعث، روز برانگیختن خردهایی است که در تابوت خُرافه گرایی، هوس پرستی و جهل پیشگی دفن شده بود. روز مبعث روز تولّد عاطفه هاست؛ عاطفه هایی که در رقص شمشیرها زخمی می شد و در جنگل نیزه ها جان می باخت. آن روزها، دخترکان معصوم، به جای آغوش گرم مادر، در دامان سرد خاک می خفتند. جوانان بلندقامت، در جنگ جهالت ها، جان به بارش تیرها می دادند و زنان بی پناه، در بند اسارت می زیستند. آه که چه خارهایی به پای بشریّت می خلید و چه زخم هایی دل عاطفه ها را می خَست.

 

روز مبعث، روز مرگ قساوت ها و شرارت ها بود؛ روز مرگ کرامت هایی که به پای بت ها قربانی می شد؛ روز مرگ جهل و شرک و پرستش های ناروا بود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:01:00 ق.ظ ]




بعثت در کلام امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری

غایت بعثت همان است که خدای تبارک و تعالی در سوره جمعه فرموده است: «هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلالٍ مبین» غایت بعثت اینهایی است که در این آیه شریفه ذکر می فرماید. می فرماید که: «خدای تبارک و تعالی آن خدایی است که مبعوث کرده است در بین شما از خود شما یک رسولی، یک فرستاده ای و این فرستاده این چند امر را از طرف خدا باید انجام بدهد «یتلوا علیهم آیاته» آیات خدا را بر مردم قرائت کند. قرآن آیات الهی است و انگیزه بعثت، آوردن این کتاب بزرگ است و تلاوت کردن این کتاب بزرگ و آیه عظیم الهی است.گرچه همه عالم آیات حق تعالی هستند لکن قرآن کریم فشرده از تمام خلقت و تمام چیزهایی که در بعثت باید انجام بگیرد، قرآن کریم یک سفره ای است که خدای تبارک و تعالی به وسیله پیغمبر اکرم در بین بشر گسترده است که تمام بشر از آن هر یک به مقدار استعداد خودش استفاده کند.

بعثت پیامبر اعظم در شعر و ادب

اشرف مخلوق ربّ العالمین

آن چهل ساله نگار نازنین

در میان اوّلین و آخرین

یافت او را حقتعالی اینچنین

قلب او را بهترین قلبها

عاشق و خاشعترین قلبها

دل مطیع و اوسع اندر ظرفیت

منشرح آن سینه با عافیت

روز مبعث طالع از ربّ الفلق

دیده اش را نور دیگر داد حقّ

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:00:00 ق.ظ ]




 

فلسفه و اهداف بعثت

جهان در آستانه بعثت حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در انحطاط و بحران شگفت انگیزی قرار داشت. جهالت، غارتگری، ظلم و ستم، تضییع حقوق ضعیفان و محرومان، فساد و بی بند و باری، تبعیض و ناعدالتی، نگرانی و دلهره، دوری از اخلاق و انسانیت، تمام جوامع بشری را در آن روزگار فرا گرفته بود.

در این میان منطقة جزیرة العرب و به ویژه شهر مکه از منظر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، پایین ترین و بدترین وضع را تحمل می کرد. خضوع اعراب جاهل در مقابل چوبهای خشکی که به صورت بت درست شده بود و اهالی مکه در مقابل آن اجسام بی جان قربانیها کرده و استمداد می طلبیدند، هر انسان فهمیده و عاقلی را به تعجب و تأسف وا می داشت. زنان نه تنها از حقوق اساسی خود محروم بودند، بلکه همانند کالای بی جان خرید و فروش می شدند و… .

فلسفه بعثت پیامبران

اهداف بعثت پیامبر (ص)

راز بعثت و نهضت پیامبران

نوری که از افق حرا طلوع کرد

تکامل انسان، هدف بعثت انبیاء

بعثت، انتظار و ظهور /گفت وگو با دکتر محمد سپهری

بعثت در کلام معصومین علیهم السلام

در بحار الانوار از زبان حضرت علی علیه السلام می خوانیم «وَلَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْاِسْلاَمِ غَیْرَ رَسُولِ اللّه وَخَدِیجَةَ وَاَنَا ثَالِثُهُمَا اَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَالرِّسَالَةِ وَ اَشُمُّ رِیحَ النَّبُوَّةِ وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِیْنَ نَزلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صلی الله علیه و آله فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ اَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ اِنَّکَ تَسْمَعُ مَا اَسْمَعُ وَتَرَی مَا اَرَی اِلاَّ اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَلَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَاِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ؛ [در آن روزها] در هیچ خانه ای، اسلام راه نیافت، جز خانه رسول خدا (ص) و خدیجه. و من سوّمین آنان بودم، من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبّوت را استشمام می کردم. هنگامی که وحی بر پیامبر فرود آمد، ناله شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا! این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس شد و فرمود: علی! تو آنچه را من می شنوم، می شنوی و آنچه را که من می بینم، می بینی؛ جز اینکه تو پیامبر نیستی؛ بلکه وزیر من هستی و به راه خیر می روی.» (بحار الانوار، محمّد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفا، ج 18، ص 223، ینابیع المودّة، قندوزی، دار الاسوة، ج 1، ص 208)

واقعیت بعثت از دیدگاه شیعه

بعثت در کلام خاندان رسالت

بعثت از دیدگاه امیرالمومنین علیه السلام(1) (2)

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:58:00 ق.ظ ]




تاج بندگی” مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

 

بعثت و فرود آمدن جبرییل در حرا، بازگشایی راه های آسمان به حریم بسته انسان است. خداوند، بانگ بیدار باش را از سر رحمت بیکران خود به صدا درآورده است. این سروش ایزدی بر بال جبرییل فرود آمد و از حنجره پاک محمد صلی الله علیه و آله بر زمین منتشر گردید.

داستان بعثت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

ماجرای بعثت حضرت پیامبر، با نقل های متفاوتی روایت شده است. چه سخنی رساتر و شیرین تر از بیان امام هادی علیه السلام که می فرماید: «هنگامی که محمد صلی الله علیه و آله ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وی بخشیده بودبه مستمندان بخشید، هر روز به کوه حراء می رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار می نگریست، و شگفتی های رحمت و بدایع حکمت الهی را مورد مطالعه قرار می داد.

به اطراف آسمان ها نظر می دوخت، و کرانه های زمینو دریاها و دره ها و دشت ها و بیابان ها را از نظر می گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهی، درس عبرت می آموخت.

ازآنچه می دید، به یاد عظمت خدای آفریننده می افتاد. آن گاه با روشن بینی خاصی به عبادت خداوند اشتغال می وزید. چون به سن چهل سالگی رسید خداوند نظر به قلبوی نمود، دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت.

در آن لحظه خداوند فرمان داد درهای آسمان ها گشوده گردد. محمد صلی الله علیه و آله از آنجا به آسمان ها می نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد صلی الله علیه و آله آنها را می دید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان ها به سر محمد صلی الله علیه و آله و چهره او معطوف داشت.

در آن لحظه محمد صلی الله علیه و آله به جبرئیل که در هاله ای از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوی او آمد و بازوی او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: ای محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟

جبرئیل گفت: «نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدائی که انسان را از ماده پست (نطفه) آفرید. بخوان که خدایت بزرگ است. خدائی که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهائی یاد داد که نمی دانست»

آغاز بعثت

بعثت پیغمبر (ص)

بعثت و اهداف آن

نگاهی به احادیث بعثت

واقعیت بعثت از دیدگاه شیعه

تاریخ و زمان بعثت

درباره تاریخ بعثت رسول خدا (ص) در روایات و احادیث شیعه و اهل سنت اختلاف است و مشهور میان علماء ودانشمندان شیعه آن است که بعثت آنحضرت در بیست وهفتم رجب سال چهلم عام الفیل بوده، چنانچه مشهور میان علماء و محدثین اهل سنت آن است که این ماجرا در ماه مبارک رمضان آن سال انجام شده که در شب و روز آن نیزاختلاف دارند، که برخی هفده رمضان و برخی هیجدهم و جمعی نیز تاریخ آنرا بیست و چهارم آن ماه دانسته اند.

بحث درباره تاریخ و زمان بعثت

آیا نخستین وحی در ماه رمضان بود؟

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 08:57:00 ق.ظ ]




تربیت جنسی فرزندتان را جدی بگیرید

مجموعه: مشاوره خانواده

 

 

 

 

 

شاید یكی از مهم‌ترین نگرانی‌های پدر و مادرها در جامعه شلوغ و پر همهمه امروزی، تربیت و سلامت جنسی نوجوان‌شان باشد. در شرایطی كه…

 

بچه‌ها وقتی كوچك‌اند، یك جور نگرانی برای والدین دارند و وقتی بزرگ می‌شوند، به طور دیگری بر نگرانی‌های والدین می‌افزایند. وقتی به نوجوانی می‌رسند، با دنیای جدید و پر تلاطمی ‌که برایشان به وجود می‌آید،‌ پدر و مادر می‌مانند كه آیا می‌توانند از آنان توقع بیشتری داشته باشند یا هنوز به اصطلاح وابسته‌اند. شاید یكی از مهم‌ترین نگرانی‌های پدر و مادرها در جامعه شلوغ و پر همهمه امروزی، تربیت و سلامت جنسی نوجوان‌شان باشد. در شرایطی كه كارشناس خبره در این زمینه كم است و بسیاری از افراد مدعی،‌ با اطلاعات ناقص و در بیشتر موارد نادرست خود موجب انحراف افكار عمومی ‌می‌شوند، جا دارد با توجه ویژه و عمیق به مبانی دین مبین اسلام و پیشرفت‌های علمی‌دانشمندان متعهد و انطباق آن با موازین شرع اسلامی، زمینه آموزش جوانان و نوجوانان‌مان را فراهم سازیم.

 

دوره نوجوانی از بحرانی‌ترین دوره‌ها است و زمان دلبستگی‌های بزرگ و‌اندیشه درباره آنهاست. تاثیرات نیرومند احساسات مربوط به تمایلات جنسی، جای بسیاری از تصورات و مفاهیم ذهنی را می‌گیرد، آثار دلبستگی جنسی در رفتار آنان آشكارا منعكس می‌شود، اغلب نوجوانان مهربان، دلسوز و دقیق كه به تاثیرات و اضطرابات جنسی متمایل شده‌اند، نسبت به اطرافیان كینه جو، عصبانی، ‌و بی‌عاطفه می‌شوند، و این تحولات ممكن است در نتیجه ارضا نشدن میل جنسی و فقدان اقدامات لازم از قبیل: ورزش،‌ كار، گردش،‌ یا سیری بیش از حد جنسی باشد،‌ مسلم است كه طبیعت نوجوانان در دوره بلوغ جنسی تغییر می‌یابد، آنها بیشتر عصبانی و سركش می‌شوند و این تغییرات با ظهور میل جنسی اعم از امیال ارضا شده یا نشده در برخی از آنها آشكار است.

 

 

یك طبقه بندی علمی

 

متخصصان اطفال امریكا نوعی طبقه بندی كلی را مطرح می‌كنند كه برای ادامه مباحث ما در رابطه با دوره نوجوانی مفید است، به این صورت كه به سنین 10 یا 11 تا 14 سالگی در دختر‌ها و 12 تا 15 سالگی در پسرها، اوایل نوجوانی و به دو سال پس از آن، اواسط نوجوانی و ادامه این سنین تا زمان شروع بزرگسالی را اواخر نوجوانی می‌گویند.

 

آغاز دوران بلوغ كه با اوایل نوجوانی آغاز می‌شود، دوران دگرگونی‌های عظیمی‌است. در این دوران نه تنها تغییرات جسمی‌ مهمی‌در نوجوان پدید می‌آید، بلكه دگرگونی‌های برجسته اجتماعی و روانی نیز در او ایجاد می‌شود. سه نقطه عطف زندگی هر كسی را می‌توان تولد، بلوغ و مرگ نامید. نظر به اهمیت حیاتی این دوران در زندگی نوجوان به ویژه از نظر جنبه‌های تربیتی، ضروری است كه برخی از حقایق خاص این دوران تشریح شود تا هم نوجوان به موقعیت حیاتی خود پی ببرد و به تكالیف، وظایف و مسئولیت‌های شرعی، اجتماعی و اخلاقی كه از این پس به او تعلق می‌گیرد، آگاهی یابد و هم اولیا و مربیان از این طریق به درك روحی نوجوان خود نایل آیند.

 

مهم‌ترین نگرانی‌های دوره اول بلوغ عبارتند از: نگرای درباره عادی بودن، نگرانی درباره خصایص جنسی،‌نگرانی درباره قد،‌ نگرانی درباره وزن، نگرانی درباه آلت تناسلی و نگرانی درباره خصایص ثانوی جنسی (مانند رشد سینه در دختران، رشد ریش و سبیل در پسران) كه در این زمینه والدین و مربیان با دادن آگاهی‌های مناسب باید منشا این نگرانی‌ها را از نوجوانان بزدایند.

 

 

والدین و بلوغ فرزندان

 

بیشتر والدین از آشفتگی دوران بلوغ آگاهند و دوران بلوغ را با احساساتی متناقض به خاطر می‌آورند،‌ مانند بهترین زمان یا بدترین زمان، سن دانایی یا سن نادانی،‌ بهار امید یا زمستان ناامیدی كه این احساسات حاكی از فراز و نشیب‌های روح یك نوجوان است. او گاهی شاداب، خوشحال، سرزنده و گاهی پژمرده، ‌اندوهگین و ساكت است.

 

نوجوانان به دلیل احساس توانایی برای عمل جنسی، تشدید انگیزه‌های جنسی، كنجكاوی در مورد موضوعات جنسی، تلاش برای تعیین نقش جنسی و ترس شدید از نتایج فعالیت جنسی نسبت به امور جنسی حساس هستند، این حساسیت مفرط كه با ترشح هورمون‌های جنسی توأم است تمایلات جنسی نوجوان را تشدید می‌كند؛ اگر طریقه مشروع و قانونی برای تشفی امیال جنسی مقدور نباشد، امكان انحراف نوجوان می‌رود، و این انحراف اغلب به صورت كامجویی‌های بدلی (خود ارضایی، همجنس بازی،‌ نظر بازی) تجلی می‌كند برای حل چنین مشكلاتی باید قبل از هر چیز به ارزیابی پرداخت. در ارزیابی و شناخت مشكلات جنسی باید ابتدا تاریخچه زندگی فرد را به دست آورد و براساس آن روش‌های تغییر رفتار را انتخاب و شیوه‌های شناختی همچون افزایش بصیرت فرد را در سرلوحه برنامه‌ها قرار داد. با توجه به اینكه تربیت نفس در دوران نوجوانی از عوامل سلامت روان و رفتار دوره جوانی است، این موضوع بر بسیاری از جنبه‌های شخصیت جوانان نیز تاثیر می‌گذارد و جوانان امروز باید با درك موضوع و مطالعه،‌ به تربیت نفس خود بكوشند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-02-03] [ 09:27:00 ق.ظ ]




رابطه خوش بینی و موفقیت در زندگی

مجموعه: مشاوره خانواده

 

 

 

 

 

حقایق طاقت فرسای زندگی روزمره، فضای کمی برای خوش بینی باقی می گذارد. خبرهای متفاوت به این دلیل بر سر زبان ها می افتند که نشانه هایی از اعمال خشونت، و خون و خونریزی در آنها وجود دارد.

 

حقایق طاقت فرسای زندگی روزمره، فضای کمی برای خوش بینی باقی می گذارد. خبرهای متفاوت به این دلیل بر سر زبان ها می افتند که نشانه هایی از اعمال خشونت، و خون و خونریزی در آنها وجود دارد. در مورد بحران غذایی در آفریقا میشنویم، همه روزه افرادی بدون هیچ دلیل خاصی در خیابان های کشورهای مختلف کشته میشوند، سوء استفاده های جنسی از کودکان هر روز افزایش پیدا می کند، و فاجعه های هواشناسی با گرم شدن جهانی کره زمین وخیم تر می شوند. هزینه های درمانی با سرعتی بیش از یک جت بالا می روند و در صحبت های روزمره کودکان شاهد بی حرمتی ها و دشنام دادن های بیشتری هستیم. با چنین وضعیت منفی که ایجاد شده، تعجبی ندارد که سازمان آمارگیری آمریکا اعلام می کند از هر 10 نفر یک نفر به افسردگی مبتلاست.

 

خود شما هم ممکن است با خواندن پاراگراف اول دچار یاس و افسردگی شوید. اما صبر کنید! هنوز جای امیدواری باقی است؛ در این دنیا چیزی به نام “هوش خوش بینی” نیز وجود دارد. این نوع خوش بینی هیچ یک از حقایق تلخ دنیای امروزی را انکار نمی کند، بلکه به دنبال یافتن راهی برای مقابله با مشکلات است. “مارتین سلیگمن” که کار اصلی زندگی خود را بررسی و مطالعه بر روی خوش بینی و شادی قرار داده، معتقد است که می توان هنر خوش بینی را آموزش دید و یاد گرفت.

 

 

این مراحل پایه ای را در نظر بگیرید:

 

1- بر روی چیزی تمرکز کنید که قدرت کنترل آنرا داشته باشید. خود را درگیر مسائلی که از عهده تان خارج است نکنید. شاید نتوانید گرم شدن کره زمین را کنترل کنید، اما میتوانید در مصرف انرژی صرفه جویی کنید. شاید نتوانید کل سیستم شرکت را کامپیوتری کنید، اما می توانید خودتان را با مهارت های عرضه و تقاضا مدرن مجهز کنید.

 

2- وقایع را ارزیابی کرده و از متهم کردن خود دست بردارید. همیشه یک راه دیگر برای نگاه کردن به شرایط و موقعیت های مختلف وجود دارد. “لغو سفر هوایی باعث شد من به ملاقات مهمی که برنامه ریزی کرده بودم نرسم.” کاری است که شده؛ تنها کاری که از دستتان بر می آید این است که ببینید چه کاری را می توانید جایگزین آن امر کنسل شده بکنید.

 

3- به اندازه “کافی” فکر کنید. زمانیکه توجه خود را به نداشته های معطوف می کنیم، به راحتی از فکر کردن به چیزهایی که داریم محروم می شویم. به عنوان مثال اگر در حال خواند این مقاله هستید می توانید به خود بگویید به اندازه کافی وقت، هوش و ذکاوت دارید و به کامپیوتر و اینترنت هم دسترسی دارید.

 

4- به دنبال جمع آوری واکنش های خوش بینانه باشید. مانند یک کشاوزر که از زمین زراعی خود مراقبت می کند شما هم وظیفه دارید تا از خوش بینی خود مراقبت کرده آنرا آبیاری کنید، غذا بدهید و در صورت لزوم حرص نمایید. همه ما در زندگی خود شاهد روزهایی بودیم که بدبینی به سراغمان آمده، همیشه باید با حقیقت مواجه شوید و مراقب باشید تا تخیل و تفکرات پوچ و منفی ذهنتان را اشغال نکنند. حدس و گمان را کنار بگذارید و با مسائل و مشکلات خود منطقی برخورد کنید. از خود بپرسید توانایی انجام چه کارهایی را دارید تا با پاسخ به آن احساس قدرت بیشتری در وجودتان ایجاد شود. باید به حقایق رجوع کنید و به دنبال گزینه های متفاوت باشید تا خدای نکرده به دام مطلبی که اکساندر گراهام بل به ما اخطار داده نیفتیم: “آنقدر به یک در بسته خیره نشوید تا دری را که باز است از خاطر ببرید.”

 

5- به قدرت نسل آینده توجه کنید. کودکانی که از پدر و مادرهای افسرده متولد میشوند گرایش بیشتری به افسردگی دارند. کودکانی که دارای والدین خوش بین هستند، خودشان نیز بالطبع خوش بین تر هستند. شما کدام گروه را انتخاب می کنید؟

 

البته باید توجه داشته باشید که حتی اگر والدین شما منفی گرا بودند، خودتان باید مصمم شوید که بد بینی را کنار بگذارید و افکار منفی را از خود دور کنید. بله شاید انجام این کار قدری دشوار باشد اما اگر قدری تمرین کنید، خوش بینی به مرور زمان ملکه ذهنتان خواهد شد.

 

سرانجام باید اظهار داشت که هوش خوش بین به درستی می داند که تغییر و بی نظمی غیر قابل اجتناب است و باید از آن مانند سایر موانع عبور کرد. در زمان بروز چنین شرایطی باید هر اقدامی که از دستتان بر می آید انجام دهید؛ همین که مستعد تلاش کردن باشید، کفایت می کند.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:26:00 ق.ظ ]




مانع جدی موفقیت چیست؟

مجموعه: برای زندگی بهتر

 

وقتی که در جاده سفر می کنید، خوب است که موانع راه را بشناسید! نمی خواهید تصادف کنید و بسوزید، مگر نه؟ همین امر در مورد سفر ما به سوی موفقیت هم صدق می کند. باید از چیزهایی که ما را از هدف مان دور می کند آگاه باشیم.
وقتی که در جاده سفر می کنید، خوب است که موانع راه را بشناسید! نمی خواهید تصادف کنید و بسوزید، مگر نه؟ همین امر در مورد سفر ما به سوی موفقیت هم صدق می کند. باید از چیزهایی که ما را از هدف مان دور می کند آگاه باشیم. رایج ترین موارد کدامند؟ در اینجا ذکر می کنیم:

1- ترس
ترس یکی از بدترین دشمنان موفقیت است. وقتی که ترس ریشه های حساس خود را اطراف شما می پیچد و شما را به اسارت خود درمی آورد، هرگز قادر نخواهید بود که به رویاهای خود تحقق ببخشید. ما باید با ترس خود روبرو شویم. ببینیم که به چه دلیلی وجوددارند، آنهار ا به گوشه ای پرتاب کنیم و رویاهای خود را با اشتیاقی شکست ناپذیر دنبال کنیم.

 

غلبه بر ترس و قدم پیش نهادن به منظور رسیدن به سرزمین های تازه و نظرات جدید همان چیزی است که موفقیت را ممکن می سازد. امروز از چه چیزی می ترسید؟ بر کدام ترس باید غلبه کنید تا بتوانید رویای تان را تحقق ببخشید؟ وقتی آن را شناختید، دست به کاری بزنید که به شدت با ترس تان تضاد دارد. این کار با برداشتن اولین قدم در مسیر درست، مواجهه و غلبه بر ترس را به همراه دارد.

2- رخوت و بی علاقگی
بی پرده بگویم، آنچه که بسیاری از افراد را از موفقیت بازمی دارد، عدم داشتن انرژی و انجام کاری است که باعث حرکت به سطح بعدی می شود. آنها به نقطه ای می رسند که احساس راحتی می کنند و سپس خود را برای چرتی به درازای تمام عمر آماده می کنند! بی حال و بی علاقه نباشید؛ ادامه دهید! خود را مجبور کنید که از چرت درآیید و حرکت کنید.

3- نداشتن پشتکار
اغلب اوقات مسابقه با شکست روبرو می شود زیرا مسابقه تمام نشده است. موفقیت در تیزترین کنج یا شیبدارترین تپه است. پشتکار داشته باشید. ادامه دهید. یک تپه دیگر. یک کنج دیگر!

در صنف املاک می گویند سه نکته مهم وجود دارد: «موقعیت، موقعیت، موقعیت». در موفقیت، آن سه نکته مهم عبارتند از: «پشتکار، پشتکار، پشتکار».

 

4- بدبینی
نکته اینجاست که می توانید به هر چه که باور دارید برسید. از خود بپرسید که چه نوع افکاری را با خود حمل می کنید. آیا خوشبین هستید یا بدبین؟ اگر باور ندارید که می توانید برسید، پس نخواهید توانست.
بدبینی تان هر لحظه شما را پیش می برد. درخواهید یافت که ناخودآگاه خود را تخریب می کنید. خوشبینی را در خود پرورش دهید. به دنبال راه هایی باشید تا باور کنید که می توانید به موفقیت برسید.

5- قبول نکردن مسئولیت
من یاور پلیس ناحیه هستم و چند روز قبل با یک افسر پلیس همراهی کردم تا دو زندانی را به دادگاه ببرد. هر چه می گذشت، زندانیان بهانه هایی می آوردند که آنچه را که قاضی برایش حکم صادر کرده، انجام نداده اند.

پس از برگرداندن زندانیان به زندان، به افسر پلیس گفتم که افراد ناموفق و زندانیان، هر دو عادت های بد یکسانی دارند. آنها مسئولیت زندگی خود را نمی پذیرند. خط آخر این است که: شما مسئول هستید، چه انتخاب کنید که به آن اعتراف کنید یا آن را بپذیرید یا نه اما وقتی آن را می پذیرید (و این زمانی است که قدرتمند می شوید)، در جاده موفقیت گام برمی دارید.

6- انتخاب افراد نامناسب برای وقت گذرانی
ما را به راحتی تبدیل به محصولی از محیط می کند. به همین دلیل است که گذراندن وقت با کسانی که به شما فشار می آورند تا به عقب بازنگردید، اهمیت فراوانی دارد. در مورد افرادی که اطراف تان هستند چطور؟ آیا افرادی با صلاحیت هستند که مشوق تان هستند و در راه موفقیت به شما قدرت می بخشند؟ اگر نه، حرکتی به خود بدهید.

 

7- نداشتن بینش
افراد موفق همیشه ماه ها و سال های موفقیت خود را پیش از اینکه آنها را زندگی کنند، می بینند. آنها توانایی نگاه کردن به جلو را دارند و آینده را می بینند و خوب هایی را که به زندگی شان، خانواده شان و کارشان خواهند آمد تصور می کنند.

نداشتن بینش یک مانع بزرگ است. بنشینید و دیدن آینده را تمرین کنید - و آن را به خوبی بسازید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:17:00 ق.ظ ]




 

 

 

زنان برای مدیریت استرس باید  انعطاف پذیری و تندرستی خود را افزایش دهند

 

افراد و به ویژه زنان جامعه امروزی با توجه به بار سنگین مسئولیت هایی كه در داخل و خارج از خانه به دوش دارند، با مشكلی به نام استرس هم روبرو هستند.


مطالعات همچون تحقیق دانشگاه اكسفورد در سال 2013 ، نشان می دهند كه فشار ناشی از استرس كه زنان به عنوان یكی از پیامدهای زندگی امروزی متحمل آن هستند، می تواند چرایی بیشتر بودن میزان مشكلات آنها را در زمینه سلامت روان در قیاس با مردان توضیح دهد.

نظرسنجی های ملی حوزه سلامت روان نشان می دهد كه اختلالات روانی در آمریكا 20 الی 40 درصد در زنان شایع تر است. از سوی دیگر، تحقیقات بهداشت و امنیت (HSE) این كشور در سال های 2012 الی 2015 نشان داد كه احتمالا زنان 60 درصد بیشتر از مردان تحت استرس های مرتبط با كار هستند.
 
مقابله با استرس
تحقیق جدید در آمریكا ایده مدیریت استرس در ذهن را رد و در مقابل كنترل علائم آن را دنبال می كند؛ زنان برای مدیریت استرس باید رویكردی مثبت تر در پیش بگیرند و در حقیقت، انعطاف پذیری و تندرستی خود را افزایش دهند.

براساس نتایج مطالعه یاد شده روی 30 هزار زن بالغ در مدت هشت سال، افرادی كه استرس زیادی داشتند و این فشار روانی را برای سلامت خود مضر می دانستند، احتمال درگذشت آنها در همان بازه زمانی 43 درصد بیشتر است. اما افرادی كه با وجود تحمل فشار استرس زیاد، به آسیب های حاصل از استرس برای سلامتی خود باور نداشتند، حتی در قیاس با افرادی كه اساسا استرس بسیار كمتری داشتند، با احتمال كمتری برای مرگ مواجه بودند.

انعطاف پذیری چیست؟
انعطاف پذیری را می توان به عنوان یك واكنش به اضطراب تعریف كرد و نیز به مثابه شیوه هایی دانست كه افراد برای غلبه بر وضعیت و یا رویدادی كه استرس زا تلقی می كنند، به كار می گیرند.

اما انعطاف پذیری خصیصه ای مادرزادی نیست، بلكه یك انتخاب پویا و طرز فكری است كه هر كس می تواند آن را كسب كند.

انعطاف پذیری لایه ای فولادین و نفوذ ناپذیر نیست كه از سلامت روانی شما حمایت كند، بلكه یك ویژگی انعطاف پذیر، خودآگاه و قابل اعتماد است كه موجب تقویت عملكرد و تمركز می شود.

انعطاف پذیری، انتخاب فرد است كه 10 روش برای رسیدن به آن در مواقع استرس زا وجود دارد:

1- تفكر خاكستری را تمرین كنید
تلاش كنید مسائل را به جای سیاه یا سفید، طیفی از رنگ خاكستری ببینید. اعمال این طیف رنگ در لحظات پر استرس می تواند شما را از مطلق گرایی و رویكرد كودكانه ‘صفر یا صد’ برهاند و به سمت تفكر خاكستری راه حل محور سوق دهد، تفكری كه مبنای آن، پیگیری گزینه های بیشتر و پرهیز از حس بی چاره بودن است.

2- استرس را یك فرصت بدانید
همان طور كه این مطالعه نشان می دهد، اعتقاد به بد بودن استرس برای سلامتی، تاثیر منفی بر مقابله با آن می گذارد. افراد انعطاف پذیر در مواقع استرس زا و هنگامی كه دچار احساسات و نشانه های مرتبط با استرس همچون تپش قلب و عرق كف دست می شوند، درمی یابند كه این وضعیت به خاطر توجه آنها به پیامد موضوع است و در نتیجه، آماده می شوند تا عملكرد بهتری براساس شور و شجاعت و نه ترس داشته باشند.

 

 

استرس را یك فرصت بدانید

 

3- تنها آنچه را می توانید، كنترل كنید
هدر دادن انرژی برای برنامه ریزی، پیش بینی و كنترل موضوعاتی كه نمی توانید روی آنها اثر گذار باشید، به كاهش توان و خستگی شما منجر می شود؛ اما پذیرش این موضوع كه تنها از عهده كنترل خود برمی آییم، اثر رهایی بخش دارد.

4- نگاهتان به پیش رو و نه گذشته باشد
‘چرا این اتفاق برای من افتاده است؟’ این قبیل پرسش های منفی را طرح نكنید زیرا ذهن ناخودآگاه شما با كندوكاو در گذشته، پاسخ های منفی برای این پرسش ها می یابد. افراد انعطاف پذیر به جای چنین رویكردی، به آنچه مایلند در آینده برای آنها رخ دهد می اندیشند، آن را تجسم می كنند و در پی یافتن راه دسترسی به آن برمی آیند.

5- ارتباط برقرار كنید و به دیگران كمك كنید
استرس ما را وسوسه می كند كه منزوی شویم؛ درد خود را به تنهایی احساس كنیم. اما افراد انعطاف پذیر ارتباط برقرار می كنند، پیشنهاد كمك می دهند، كمك می پذیرند و از مطالبه كمك هم نمی هراسند.

6-به دنبال كامل بودن نباشید
بپذیرید كه شما كامل نیستید و هرگز كامل نخواهید بود. انعطاف پذیری به معنی وثوق و آسیب پذیر بودن است كه میزان بیشتری از همدلی و حمایت را از سوی بسیاری از اطرافیان متوجه شما می كند.

7- خود را قضاوت نكنید و مقصر ندانید
زندگی دائما موانعی را بر سر راه شما قرار می دهد، تمامی شكست ها را موقتی و نه دایمی بدانید و هیچگاه فكر نكنید كه برای هیچ كاری مناسب نیستید.

8- شكست را بپذیرید
توماس ادیسون در تلاش برای اختراع لامپ گفت: شكست نخورده بودم بلكه تنها 1000 روش را كشف كردم كه موثر نبودند. افراد انعطاف پذیر كنجكاو هستند و شكست را به عنوان فرصتی برای یادگیری و بهبود و نه مغلوب و مقهور شدن می پذیرند.

9- عاطفی بودن را تمرین كنید
بپذیریم كه احساسات و عواطف، انسانی هستند و فلسفه وجودی آنها، امكان پذیر كردن ارتباط ما با دیگران و بیان اتفاقاتی است كه رخ می دهد. انكار احساسات انرژی با ارزشی را هدر می دهد كه لاجرم موجب می شود حس كنیم كنترل ناپذیر هستیم.

10- دنبال گزینه های مختلف باشید
افراد انعطاف پذیر اعتقاد دارند كه حق انتخاب دارند به این معنی كه در پی گزینه هایی در هر شرایطی هستند و خود را محور كنترل كننده می دانند. به یاد آورید تنها شما می توانید طرز فكر خود را تغییر دهید. موفق باشید

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:16:00 ق.ظ ]




راه‌هایی برای کنار آمدن با افراد خودشیفته

 

 

خودشیفته کسی است که روش خود اظهاری را درست یاد نگرفته است‎

 

خودشیفته‌ها فکر می‌کنند تنها آدم‌هایی هستند که باید مورد درک دیگران قرار بگیرند و آنقدر خوب هستند که باید مورد تحسین همگان قرار بگیرند.خودشیفته کسی است که روش خود اظهاری را درست یاد نگرفته و یا بخاطر سرکوب‌های اولیه برای جبران آن تلاش می‌کند تا به نحو اشتباهی خود را مورد توجه دیگران قرار دهد.‏

 

در جمعی نشسته‌اید که بحثی در می‌گیرد. نظر شما را می‌پرسند و شما سعی می‌کنید به طور خلاصه کمی درباره موضوع مورد بحث حرف بزنید اما یک نفر در این میان هست که مدام در میان کلام بقیه می‌پرد و دائم سعی می‌کند در مورد همه چیز اظهار فضل کند. او از همان ابتدا در این جمع سعی کرده توجه همه را به سوی خود جلب کند و دائم در مورد خودش حرف می‌زند.‏

 

خودشیفتگی طیفی از اختلال شخصیتی است که بسیاری از ما دچار آن هستیم. در فرهنگ رایج خودشیفتگی به افرادی اطلاق می‌سود که عاشق خود هستند. خودشیفته‌ها فکر می‌کنند تنها آدم‌هایی هستند که باید مورد درک دیگران قرار بگیرند و آنقدر خوب هستند که باید مورد تحسین همگان قرار بگیرند.‏

 

خودشیفته کسی است که روش خود اظهاری را درست یاد نگرفته و یا بخاطر سرکوب‌های اولیه برای جبران آن تلاش می‌کند تا به نحو اشتباهی خود را مورد توجه دیگران قرار دهد.‏

 

این اختلال طیفی از اختلال شخصیتی است به این معنا که فردی می‌تواند تنها برخی از نشانه‌های اختلال شخصیت را داشته باشد و یا یک خودشیفته تمام عیار باشد.‏

 

اختلال خودشیفتگی چندان رایج نیست اما خیلی از ما تا اندازه‌ای خودشیفته‌وار رفتار می‌کنیم.‏

 

رفتارهای یک خود شیفته 

خودشیفته‌ها نیاز شدیدی به تحسن و تائید دارند. چرا که گمان می‌کنند شخصیتی ویژه و منحصر به فرد هستند و آنها گمان می‌کنند که بر دیگران ارجحیت دارند و با استعدادتر هستند و دستاوردهای بیشتری دارند.‏

 

آنها آسیب پذیری خود را نمایان نمی‌کنند چرا که از بیان ضعف خود هراس دارند و نگران موقعیت خود هستند.‏

 

آنها هرگر سعی نمی‌کنند احساس نیاز به دیگران را نشان بدهند. چرا که همواره می‌خواهند در مرکزتوجه دیگران باشند.‏

 

آنها می‌توانند آزارگر باشند چرا که آنها می‌دانند چگونه با تحت تاثیر قرار دادن دیگران آنها را تحت کنترل خود در بیاورند.‏

 

خودشیفتگی می‌تواند نتیجه یک کودکی ناسالم باشد و یا ناشی از زخم‌های گذشته است. آنها همواره در جستجوی تائید دیگران هستند زیرا در گذشته نتوانسته‌اند ارزش و جایگاه مناسبی پیدا کنند.‏

 

اشتباه در تربیت مثلا فقدان توجه کافی والدین به کودک یا قدرت طلبی والدین و محدودیت‌ها فراوان را از عوامل زمینه‌ساز خودشیفتگی می‌دانند.‏

 

هم والدینی که ارزش و جایگاه کافی به کودک نمی‌دهند و هم والدینی که بیش از اندازه کودک را مورد تحسین و توجه قرار می‌دهند خودشیفتگی را در روند رشد کودک فراهم می‌کنند.‏

 

چگونگی احساس و فکر افراد خودشیفته با بقیه بسیار متفاوت است 

خودشیفته‌ها توجه کمی به احساسات و نیازهای دیگران دارند. آنها اصلا اعتقادی ندارند که دچار مشکلی هستند و باید چیزی را تغییر بدهند. آنها واقعا با چیزی که هستند و احساسی که دارند خوشحالند و نیازی برای اصلاح در خود احساس نمی‌کنند.‏

 

البته خودشیفته‌ها فرق خوب و بد را می‌فهمند چرا که آنها معنای علت و معلول را درک می‌کنند با این حال آنها راه‌های فرار بسیاری برای خود فراهم می‌کنند و به این ترتیب آنها هرگز متوجه دردسری که می‌توانند ایجاد کنند نمی‌شوند. خودشیفته‌ها به شکل کاملا متفاوتی فکر می‌کنند. آنها هر چیزی را از موقعیت‌های متفاوت تماشا می‌کنند با این حال آنها فاقد همدلی هستند و از بیان احساسات نسبت به دیگران عاجزند.‏

 

 

خودشیفته‌ها دربرابر تغییر بسیار پافشاری می‌کنند‎

 

راهی برای کنار آمدن 

آدم‌ها شخصیت‌های متفاوتی درند. همه مثل شما فکر نمی‌کنند و عملکردهای متفاوتی دارند.

 

به جای تلاش برای تغییر این دسته از افراد سعی کنید این تفاوت‌ها را بپذیرید و توازن ایجاد کنید. اگر واقعا می‌خواهید ارتباط بهتری با دیگران داشته باشید سعی نکنید آنها را شبیه خود کنید.‏

 

‏ بنابراین به جای تلاش برای تغییر خودشیفته‌ها یاد بگیرید بر نیازهای خود تمرکز کنید.‏

 

این مساله را بپذیرید که خودشیفته‌ها دربرابر تغییر بسیار پافشاری می‌کنند. این به نفع شماست که به جای آنکه بخواهید آنها شبیه شما شوند همانگونه که هستند پذیرایشان باشید.‏

 

واقعیت این است که تنها چیزی که شما بر آن کنترل و تمرکز دارید نگرش و اعمال خودتان است. آنچه خودشیفته‌ها انجام می‌دهند ناشی از احساس عدم امنیت است. آنها کاملا از درون احساس آسیب پذیری می‌کنند و نیاز زیادی به تائید و توجه دارند. اگر این مساله را بفهمید هرگز آنها را در برابر خود نمی‌بینید و یا احساس نمی‌کنید که هدفشان آسیب زدن به شما یا تسلط است.

 

این مساله به ویژه اگر با چنین فردی زندگی می‌کنید یا با او همکار هستید بسیار کمک کننده است. شما کسی هستید که می‌توانید به چنین فردی اطمینان و اعتماد به نفس بدهید بدون اینکه نگران باشید او از آن علیه شما استفاده خواهد کرد.‏

 

اگرچه آنها به احساسات دیگران بی‌توجه هستند اما آنها عمیقا نگران احساس و فکر دیگران نسبت به خودهستند. اگر با یک خودشیفته همکار هستید بر ایده‌ها و حقایق تکیه کنید نه به احساسات و عواطف.‏

 

بدون شک شما آن کسی که یک خودشیفته توصیف می‌کند نیستید بنابراین چندان نگران اظهار نظر او راجع به خودتان نباشید و با آنها بحث نکنید یا سعی نکنید آنها را وارد میدان جنگ کنید. اصلا مساله‌ این نیست که یک خودشیفته بر حق است یا نه. آنچه او بر آن پافشاری می‌کند تنها برای احساس مثبت در درون خود است نه چیزی بیشتر.‏

 

شاید بهتر باشد از یک خودشیفته دور بمانید به ویژه اگر این برایتان دشوار است. یک رابطه سالم دو جنبه دارد. رابطه بر مبنای احترام و بده و بستان است. این مساله در رابطه یا یک خودشیفته هرگز برآورده نمی‌شود چرا که او همواره نیاز به توجه یک طرفه دارد. او می‌خواهد که دیگران باعث شادی او باشند و از او حمایت کنند.

 

اگر وارد رابطه با یک آدم خودشیفته می‌شوید و دوستش دارید باید متوجه این نکته باشید که نباید انتظار زیادی از او داشته باشید.‏

 

اگر زمانی فرا برسد که احساس کنید دیگر نمی‌توانید رابطه با چنین فردی را ادامه بدهید باید ابتدا یک حد و مرزهایی را فراهم کنید و بر آنها استوار باشید.. چرا که یک خودشیفته به هر طریقی سعی می‌کند از حد و مرزها عبور کند.

 

مثلا او ممکن است به هر طریقی وارد گفتگو با شما شود. این شما هستید که باید بر حد و مرزهای خود استوار باشید.‏

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:13:00 ق.ظ ]




نجمه همسر امام:

نجمه , مادر بزرگوار امام رضا(ع ) و از زنان مومنه , پارسا, نجيب و پاكيزه بود.حميده ، همسر امام صادق (ع )، او را كه كنيزى از اهالى مغرب بود، خريد و به منزل برد.

 

نجمه در خانه امام صادق (ع )، حميده خاتون را بسيار احترام مى كرد و به خاطر جلال و عظمت او، هيچ گاه نزدش نمى نشست !روزى حميده در عالم رويا، رسول گرامى اسلام (ص )را ديد كه به او فرمودند:اى حميده ! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خودموسى درآور زيرا از او فرزندى به دنيا خواهد آمد كه بهترين فرد روى زمين باشد.پس از اين پيام ، حميده به فرزندش امام كاظم (ع ) فرمود: پسرم !.نـجـمـه بانويى است كه من هرگز بهتر از او را نديده ام ، زيرا در زيركى و محاسن اخلاق ، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم ، تو نيز در حق او نيكى كن .ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه ، نورى شد كه در شكم مادر به تسبيح و تهليل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگينى نمى كرد وچون به دنيا آمد، دست ها را بر زمين گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندكرد و لب هاى مباركش را به حركت درآورد: گويا با خدايش رازو نيازمى كرد.پس از تولد امام هشتم (ع )، اين بانوى مكرمه با تربيت گوهرى تابناك ، ارزشى فراتر يافت.

 

فرزندان امام:

بنا به گفته شيخ مفيد در ارشاد امام موسي كاظم (ع) سي و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هيجده تن از آنها پسر بودند و علي بن موسي الرضا (ع) امام هشتم افضل ايشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسي و محمد بن موسي و ابراهيم بن موسي بودند. يكي از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله عليها است كه قبرش در قم مزار شيعيان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بيشتر نيز گفته اند.

 

تأثير علمي آن بزرگوار:

امام هفتم (ع) با جمع روايات و احاديث و احكام و احياي سنن پدر گرامي و تعليم و ارشاد شيعيان، اسلام راستين را كه با تعاليم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحكام يافته بود حفظ و تقويت كرد و علي رغم موانع بسيار در راه انجام وظايف الهي تا آنجا پايداري كرد كه جان خود را فدا ساخت.

 

سخنان برگزيده :

* امام رضاعليه السلام: زيارَةُ قَبرِ أبي مِثلُ زِيارَةِ قَبِر الحُسَينِ؛

زيارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعليه السلام، مانند زيارت قبر حسين‏عليه السلام است.

 

* روايت شده است: أنّهُ (الكاظِم َ‏عليه السلام) كانَ يَبِكي مِن خَشيَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحيَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛

امام كاظم همواره از بيم خدا می ‏گريست، چندان كه محاسنش از اشك تر می‏شد.

 

* امام كاظم ‏عليه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفَقَةِ و تَركُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چيز تباهى مى‏آورد: پيمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

 

* امام كاظم ‏عليه السلام: عَونُكَ لِلضَّعيفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

كمك كردن تو به ناتوان، بهترين صدقه است.

 

* امام كاظم‏ عليه السلام: لَو كانَ فِيكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در ميان شما بود، قائم ما قيام می‏كرد.

 

* امام كاظم‏ عليه السلام: لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ؛

كسى كه هر روز خود را ارزيابى نكند، از ما نيست.

 

* امام كاظم ‏عليه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَيناكَ إلّا و فيهِ مَوعِظَةٌ؛

در هر چيزى كه چشمانت مى‏بيند، موعظه‏اى است.

 

* امام كاظم ‏عليه السلام: مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ يَومِ القِيامَة؛

هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قيامت از او باز می‏دارد.

 

* امام كاظم ‏عليه السلام: إذا كانَ ثَلاثَةٌ في بَيتٍ فَلا يَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِكَ مِمّايَغُمُّهُ؛

هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زيرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت می‏كند.

 

* امام كاظم‏ عليه السلام: إيّاكَ أن تَمنَعَ في طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَيهِ في مَعصِيَةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصيت خدا خرج كنى.

 

* امام كاظم ‏عليه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَينَكَ و بَينَ أخيكَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَياءِ؛

مبادا حريم ميان خود و برادرت را (يكسره) از ميان ببرى؛ چيزى از آن باقى بگذار؛ زيرا از ميان رفتن آن، از ميان رفتن شرم و حيا است.

 

* امام كاظم ‏عليه السلام: أبلِغ خَيراً و قُل خَيراً ولا تَكُن أمُّعَةً؛

خير برسان و سخن نيك بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر كس مباش.

 

* امام كاظم ‏عليه السلام: المُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛

مصيبت براى شكيبا يكى است و براى ناشكيبا دوتا.

 

* امام كاظم‏ عليه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِيَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛

شكيبايى در عافيت بزرگ‏تر است از شكيبايى در بلا.

 

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:06:00 ق.ظ ]




زندان نمودن امام و چگونگي شهادت:

 

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشيد شيخ مفيد در ارشاد روايت مي كند كه علت گرفتاري و زنداني شدن امام، يحيي بن خالد بن بر مك بوده است زيرا هارون فرزند خود امين را به يكي از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتي هم والي خراسان بوده است سپرده بود و يحيي بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيي و بر مكيان از مقام خود بيفتند.

 

جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قايل به امامت موسي (ع) و يحيي اين معني را به هارون اعلام مي داشت. سرانجام يحيي پسر برادر امام را به نام علي بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويي كند.

 

گويند امام هنگام حركت علي بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود. و اگر ناچار مي خواهد برود از او سعايت نكند. علي قبول نكرد و نزد يحيي رفت و بوسيله او پيش هارون بار يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامي مال به او مي دهند تا آنجا كه ملكي را توانست به هزار دينار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعي از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت يا رسول الله از تو پوزش مي خواهم كه مي خواهم موسي بن جعفر را به زندان افكنم زيرا او مي خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بريزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره  نزدوالي آن عيسي بن جعفربن منصور بردند.

 

عيسي پس از مدتي نامه اي به هارون نوشت وگفت كه موسي بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز كاري ندارد يا كسي بفرست كه او را تحويل بگيرد يا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتي از او خواست كه امام را آزاري برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيي بن خالد برمكي سپرد.

 

 

 

 

 

چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخر الامر يحيي امام را  به سندي بن شاهك سپرد و سندي آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات يافت سندي جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببيند در بدن او اثر زخم يا خفگي نيست. بعد او را در باب التبن در موضعي به نام مقابر قريش دفن كردند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگي گفته اند

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:04:00 ق.ظ ]




گوشه ای از زندگانی امام موسی كاظم (ع)

مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی

 

 

 

 

گوشه ای از زندگانی امام موسی كاظم (ع)

 

ابوالحسن موسي بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثني عشر (ع) ونهمين معصوم از چهارده معصوم (ع)است،امام موسی كاظم (ع) تولد آن حضرت در ابواء(محلي ميان مكه و مدينه) به روز يكشنبه هفتم صفر سال 128 يا 129 ق واقع شد.

 

به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الكاظم) گرديد. امام موسی كاظم (ع) به كنيه هاي ابو ابراهيم و ابو علي نيز معروف بوده است.

 

مادر امام موسی كاظم (ع) حميده كنيزي از اهل مغرب يا اندلس (اسپانيا) بوده است و نام پدر حميده را صاعد مغربي (بربري) گفته اند ….. برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بوده اند.

 

امام موسی الكاظم (ع) هنوز كودك بود كه فقهای مشهور مثل ابوحنيفه از او مسئله مي پرسيدند و كسب علم می كردند بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (ع) (148 ق) در بيست سالگی به امامت رسيد و 35 سال رهبری و ولايت شيعيان را برعهده داشت….

 

چگونگي به امامت رسيدن امام موسی الكاظم (ع):

در زمان حيات امام صادق (ع) كساني از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد. اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولي كساني مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده اي چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مي دانند و همينطور به ترتيب و به تفضيلي كه در كتب اسماعيليه مذكور است.

 

ـ پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترين فرزند ايشان عبدالله نام داشت كه بعضي او را عبدالله افطحمي دانند اين عبدالله مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شيخ مفيد در ارشاد متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاي امامت كرد و برخي نيز از او پيروي كردند اما چون ضعف دعوي و دانش او را ديدند روي از او برتافتند و فقط عده قليلي از او پيروي كردند كه فطحيه موسوم هستند.

 

ـ برادر ديگر امام موسي كاظم (ع) اسحق كه برادر تني آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسي كاظم (ع) را قبول داشت و حتي از پدرش روايت مي كرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است.

 

ـ برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردي سخي و شجاع بود و از زيديه جاروديه بود و در زمان مامون در خراسان وفات يافت اماجلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع امام موسي كاظم (ع) بقدري بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسياري از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفي و معاذين كثير و صغوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت امام موسي الكاظم (ع) را از امام صادق (ع) روايت كردند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد.

 

ـ شخصيت اخلاقي امام موسی الكاظم (ع):

امام موسی الكاظم (ع) در علم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگي ضرب المثل بود. بران و بدانديشان را با عفو و احسان بيكران خويش تربيت مي فرمود.

شبها بطور ناشناس در كوچه هاي مدينه مي گشت و به مستمندان كمك مي كرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسه ها مي گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مي كرد. صرار (كيسه ها) موسي بن جعفر در مدينه معروف بود. و اگر به كسي صره اي مي رسيد بي نياز مي گشت معذلك در اطاقي كه نماز مي گذارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزي نبود.

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:03:00 ق.ظ ]




شهادت امام موسی کاظم

 

تقویم، روی سیاه ‏ترین برگه‏ های خود ورق می‏ خورد و به هزار و چهار صد سال پیش بر می‏ گردد؛ به شبی که غم، به شب‏ نشینی کوچه‏ های تاریک کاظمین آمده است.


شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاک‏ها فرو می‏چکید. خورشید، خودش را پشت غروب‏ ها و کوه‏ ها پنهان کرده است؛ گویی این که در خیابان‏ ها مرگ پاشیده باشند!


مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه ‏السلام می‏شود .


یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن، اگرچه به زهر آغشته شده باشد!


… و چقدر هارون به دست‏ های سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار می‏کرد!


افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه!


افتخار به خانه‏ نشین کردن عدالت و زمین گیر کردن ساقه‏ های پیچک‏ های عاشق!


ای کاش طاق‏ های آسمان می‏شکست و باران بلا بر زمین نازل می‏شد و این اتفاق ناگوار نمی‏ افتاد!


چشم‏ هایت که به گنبد طلایش می‏افتد، بی ‏اختیار اشک به شب‏ نشینی چشم‏ هایت می‏ آید!
«السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی


السلام علیک یا خازن علم النبیین


السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین


السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر و رحمة‏اللّه و برکاته»


خداحافظ ای دست‏های پاک عبادت!


خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه!


خداحافظ ای نور خدا در تاریکی‏ های زمین!


خداحافظ ای درهای رحمت الهی، از دست‏های شما جاری بر روی خاک!


خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک!


خداحافظ ای کوچه ‏های غریبه کاظمین!


خداحافظ ای سال‏ها زندان، سال‏ها غل و زنجیر!


خداحافظ ای سال‏ها انتظار!


بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی‏ ات را!


بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی‏ ها و بی‏ کسی‏ هایت را!


بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی‏ دانند و خورشید عالم تاب را بر بالای سرشان نمی‏ بینند!

 

موضوعات: گزارشات فرهنگی مدرسه  لینک ثابت
 [ 09:02:00 ق.ظ ]